دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

Qalame Qom
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)
قم، مازندران، ساری، میاندورود

پیام مدیر
موضوع
آرشبو
پسندیده

۵۰۷ مطلب با موضوع «جهان، جامعه» ثبت شده است

به قلم دامنه. به نام خدا. در صفحه‌ی ۱۳۷ «برگِ بی‌برگی» نوشته‌ی پروفسور «فضل‌الله رضا» که در ۶ آذر ۱۳۹۸ در همین وبلاگم معرفی کرده بودم، خواندم که یادآور شد در میان جوامع بشری برتری و نیرومندی قرنِ آینده با «آگاه‌ترهاست»، نه با «زورمندترها». به قول مولوی محمد بلخی: اقتضای جان چو ای دل آگهی‌ست / هر که آگه‌تر بود جانش قوی‌ست

  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

کتاب سیره‌ی خضر نبی ع

نوشته‌ی حجت‌الاسلام سید کمال‌الدین عمادی

 
متن استاد حجت‌الاسلام سید کمال‌الدین عمادی:
 
سلام بر محققان و فرزانگان گروه مدرسه فکرت. ضمن تشکر از برادر فرهیخته و ارجمندم جناب طالبی دامنه به پاس احترام گروه و دعوت کریمانه ایشان سلسله مباحث از کتاب سیره خضر نبی ع تقدیم میشود 
 
در جستجوی خضر فرخ پی (۱)
 
پیشگفتار 
 
با نام خدای کاشف اسرار 
لوح است و قلم همیشه گوهربار 
از علم بالقلم قلم در وجد  
آمد که به روی لوح شد رهوار 
عنقاست قلم که ما سوی الله را 
با قدرت حق گرفته در منقار 
از لوح و قلم نوشته شد قرآن - 
هم عینی او به کتیبش بسیار 
هر دم صلوات حضرت بیچون - 
بر خاتم و بر ائمه اطهار
 
(دیوان علامه حسن زاده آملی) 
 
انسان از روزی که خود را شناخت در پیوسته در پی راز بوده و هست، هرچه بیشتر بدان دست یافت نادانی وی  آشکارتر و عطشش شدیدتر گردید و هر دو بالی بوده اند در میل به حیرت که آخرین منزلگه علم است که وی را کرانه نمی باشد.
 
عشق تو نهال حیرت آمد 
وصل تو کمال حیرت آمد 
بس غرقه حال وصل کاخر 
 هم بر سر حال حیرت آمد 
یک دل بنما که در ره او 
بر چهره نه خال حیرت آمد 
نه وصل بماند و نه واصل 
آنجا که خیال حیرت آمد 
از هر طرفی که گوش کردم  
آواز سؤال حیرت آمد 
شد منهزم از کمال عزت -
آن را که جلال حیرت آمد
 
(دیوان حافظ)
 
لکن انسان چون در این عالم تدریج و تدرج مأموریت یافت توان دریافت جام شراب کلی حیرت را ندارد بلکه یار آهسته آهسته پرده از دل برمی دارد و انسان را به تماشاگه راز به حضور می طلبد از این رو آئین شریعت و طریقت و حقیقت پدید آمد. و صبر در این مسیر از اهمیت حیاتی برخوردار است و قرآن در این باره فرمود: والو استقاموا علی الطریقه لا سقیناهم ماء غدغا(۳). اگر سالکان بر این طریقت شکیبایی نمایند همانا آنان را آبی گوارا می نوشانیم.
 
رباید دلبر از تو دل ولی آهسته آهسته
مراد تو شود حاصل ولی آهسته آهسته
سخن دارم ز استادم نخواهد رفت از یادم
که گفتا حل شود مشکل ولی آهسته آهسته
تحمل کن که سنگ بی بهایی در دل کوهی 
شود لعل بسی قابل ولی آهسته آهسته
مزن از ناامیدی دم که آن طفل دبستانی
 شود دانشور کامل ولی آهسته آهسته
همای عشق ما را برده با خود در بر دلبر
ازین منزل به آن منزل ولی آهسته آهسته
شراب عشق را بنگر که هر خلوت نشینی را
کند رسوای هر محفل ولی آهسته آهسته
 
(دیوان شعر علامه حسن زاده)
 
آنچه پیش روی خوانندگان گرامی قرار دارد حاصل تحقیق قرآنی مربوط به آیات ۶۰ تا ۸۲ سوره کهف مربوط به دیدار حضرت موسی کلیم با خضر (علیه السلام) است که ابتداء در ایام ماه مبارک رمضان ۱۴۲۳ ه (۱۳۸۱ ش) بطور اختصار در جمع دانشجویان عزیز و اساتید گرانقدر دانشگاه بین المللی امام خمینی (ره) در شهرستان قزوین بصورت سخنرانی عرضه گردید و مورد استقبال آنان قرار گرفت، لذا مجددا در ماه مبارک رمضان ۱۴۲۵ ه (۱۳۸۳ ش) در یک محفل نورانی جمعی از دانشجویان فرهیخته خوابگاه شاهمرادی تهران وابسته به دانشگاه تربیت مدرس بعد از نماز جماعت صبحگاهی بطور گسترده تری ارائه گردیده است توجه عمیق و پیگیری آنان نسبت به آن مرا تشویق نموده است هر چه سریع تر جهت استفاده دیگر علاقمندان مباحث عرفانی قرآنی، به زیور طبع آراسته گردد.
 مباحثه‌ی درگرفته درباره‌ی
این متن و این کتاب در «مدرسه فکرت» :
 
نظر ابراهیم طالبی دارابی دامنه:
 
گرامی‌استاد مستطاب حجت‌الاسلام سید کمال‌الدین عمادی. با عرض ادب و سلام و احترام. دعوت از شما، دعوت از یک عالم دینی پارساست که وجودش در هر جایی برکت است. قدم و قلم شما را در مدرسه فکرت شائقانه گرامی می‌دارم و بی‌تردید اعضای شریف این صحن از نوشته‌های عرفانی استاد پرهیزگار استقبال خواهند نمود. اما بعد؛ پله‌ی نادانی را در پیشگفتار زیبا، به‌درستی جا انداختید و مهم‌تر این‌که در عبارت پایانی نکته‌ایی بلیغ آورده‌ای که ذهنم را روشن و فکرم را بازتر کرد، آنجا که مرقوم فرمودید حیرت‌زدایی، آهسته‌آهسته و گام‌به‌گام رخ می‌دهد، نه یکباره و یکپارچه. چه جالب، چه جالب، چون اغلب می‌بینم که همگان دوست می‌دارند همه‌چیز فوری بر آنها آشکار شود چراکه حوصله‌ی تدریج و تدرُج و مرحله‌به‌مرحله را ندارند و در حیرت هم، حیرت می‌کنند. مطلب بر من مزه‌ی علمی و عرفانی آفرید. فراوان‌آفرین.
 
دنباله‌ی نظرم:  
 
عرض ادب و ارادت و سلام. خوشا به حال این صحن، که قرار است «نقش قرآن در زندگی» در آن آذین شود. آیا سنگ بنده هم لعل بدخشان می‌شود؟! شتاب ندارم، اما تمنای آهسته‌آهسته چرا. چونان آن «طفل دبستانی» که به تعبیر مرحوم آیت‌الله حسن حسن‌زاده آملی میشود «دانشور کامل»، ولی آهسته‌آهسته. به چه شعری هم مزین فرمودید پیشگفتار را، استاد. بهره بردم. منتظر می‌مانم فردا و فرداها در رسد و قسمت و قسم‌های دگر. بیشتر بخوانید ↓

  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. سلام. قرآن مرز ندارد. در «کارنامه‌‌ی اسلام» از قرآن به عنوان «مرکز جامعه‌ی اسلامی» نکته‌ای وجود دارد که بسا خوب است در آستانه‌ی سالگرد شهید حاج قاسم از آن یادی کنم. زنده‌یاد عبدالحسین زرین‌کوب در صفحه‌ی ۳۰ این اثر گراسنگ نوشته است: «قرآن که در قلمرو آن نه مرزی موجود بود و نه نژادی، نه شرقی در کار بود و نه غربی، قانون اساسی است.»

این عبارات را نوشتم تا گفته باشم شهید والامقام حاج قاسم زندگی سراسر نمونه‌ی خود را به گونه‌ای پیمود که جز قرآن و محتوای اسلام چیزی در آن ارجحیت نداشت. از همان روزی که از طریق سه‌چند جمله‌ی فریادگر مرحوم دکتر علی شریعتی با اسم امام خمینی آشنا شد، تا روزی که «جمهوری اسلامی را حرم» خواند و برای حفظ سرحداد آن و نجات جان انسان و ستمدیدگان، در منطقه‌ی توطئه‌خیز مسلمین دست به فرماندهی رشیدانه و اخلاص‌گرانه زد و توانست بنیاد یک تفکر خشن و دولتی باطل به اسم جعلی خلافت داعش را از ریشه برکنَد، همه و همه ناشی از دستورالعمل‌هایی بود که از همین قرآنِ بدون مرز برگرفته بود. قاسم حقیقتاً چونان قرآن مسلمین، انسانی بدون مرز برای جهان اسلام بود. نامش جاویدان است و روحش شادمان. عکس بالا: صحنه‌ی نماز‌خواندنِ حاج‌ قاسم وسط کاخ کرملین

  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. سلام. از این نماز غرَض آن بود که من با تو حدیث دردِ فراق تو بازگذارم وگرنه این چه نمازی بود که من بی تو نشسته روی به محراب و دل به بازارم. ص ۱۳۸ کتاب آشنایی با مولوی.

 

نماز حاج قاسم سلیمانی

و نیروهای مقاومت در مرز عراق و سوریه 

 

درنگُنجد عشق در گفت و شنید
عشق دریایى است قعرش ناپدید

 

ناگفته نگذارم هنگامی به این صفحه‌ی کتاب آقای محمود نامنی رسیده و این نظر مولوی را خوانده بودم، همان سال، ذهنم به دو شخصیت ممتاز در نماز رفت: امام خمینی و حاج قاسم سلیمانی. هر دو، نماز را در اوج عشق اقامه می‌کردند و در کمال زیبایی و اتصال. مثلاً امام با شمد بر دوش در اوج درد در بیمارستان قلب تهران و شهید حاج قاسم سلیمانی با چفیه‌ی رزم بر گردن در اوج نبرد در میدان.

  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. سلام. در صفحه‌ی چهارده‌ی کتاب «نقد تطبیقی ادیان و اساطیر در شاهنامه‌ی فردوسی، خمسه‌ی نظامی و منطق‌الطیر عطار». نوشته‌ی دکتر حمیرا زمرّدی (که ۲۷ تیر ۱۳۹۸ معرفی کرده بودم) خوانده‌ام حکیم نظامی در «خردنامه»‌اش می‌گوید:

 

هست درین دایره‌ی لاجورد

مرتبه‌ی مرد به مقدارِ مرد

 

 

خواستم بگویم شهید حاج قاسم سلیمانی یک نمونه‌ی برجسته و تما‌م‌عیار از نماد چنین مرد در دایره‌ی لاجورد و گنبد دوّار است. به عبارتی دیگر به نقل از زمرّدی در کلیّت مذهبی آنچه در بالا و بلندی‌هاست، نمودار اصل متعالی و برتر است. مثل آسمان، کوه، آفتاب، و نیز اینک حاج قاسم سلیمانی. همان شهید رشیدی که چون آسمان و آفتاب در بالا و بلندی‌هاست و نمونه‌ای از تعالی و برتری.

  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
 
به قلم دامنه. به نام خدا. سلام. خواستم درین پست به یک موضوع جامعه‌شناختی ورود کنم. کمبود مدرسه در بردسکن خراسان رضوی موجب کلاس‌های مختلط (= پیشنهاد من: درهم و باهم) شده است. بافت فکری و مذهبی این منطقه موجب گردیده تا خانواده‌ها ترکِ تحصیل دختران را بر حضور در کلاس مختلط با پسران ترجیح دهند، عصمت دختران را بر دانش آنان رجحان داده‌اند. به نظر بنده این واکنش اخلاق‌مدارانه، پاسبانی از حریم «زن» است که در مذهب اسلام حرمت و طهارتش تقدیس و تکریم شده است. ما (=دهه‌ی چهلی و پنجاهی‌ها) که دو دوره‌ی ابتدایی و راهنمایی را در مدارسی مختلط درس خوانده‌ایم، ازین تجربه برخورداریم که فضای مختلط فضایی مناسب نبود؛ گرچه هم‌نسلی‌های ما نگاهی پرهیزگرانه و نجابت‌وار به دختران محل خود به عنوان ناموسان خویش داشتند، اما مشکل از جایی سر برمی‌آورد که دو سوی ماجرا از همدیگر شرم می‌کردند و همین خجالت و آزرَم باعث می‌شد در درس و دانش و فهم مطالب کم بیاورند. وقتی دختر در سر کلاس درس، از آن‌همه جوانِ در حال بلوغ خجالت بکشد و یا مورد طمعِ نگاه جستجوگرانه‌ی جنس متفاوت خود قرار گیرد فکرش از سرش می‌پرَد و حواسش (اگر عاقل باشد) به حفظ حرمت و منزلت خود کشانده می‌شود و (اگر فرضاً هوایی باشد) به تعبیر طنز محلی به سمت قاطرخرینی.
 
از‌آن‌سو هم، ممکن است پسر سربه‌راه مورد طمع دختر مثلاً سربه‌هوا قرار گیرد؛ زیرا این دو جنس -آن‌هم در سنین اوج‌گیری قوه‌ی جنسی- به حکم قانون طبیعی و مشیت آفریدگار متعال همدیگر را جذب می‌کنند و نرد عشق می‌زنند؛ و همین فضای درهم و باهم، هوش از سر هر دو جنس می‌رباید. به لحاظ گرایش طبعی و سرشت فطری هم، شاید کلاسِ باهم، خوش بگذرد و بهتر است مؤدبانه‌تر بگویم: نشاط‌آور باشد، اما در حقیقت به نظام آموزش سالم و رفتار مسالمت‌آمیز صدمه می‌زند و حریم‌های تعیین‌شده و تأکیدگردیده‌ی عرفی و مذهبی را سست و تُرد می‌کند. چنین مدارسی گرچه پیش‌درآمد ازدواج توأم با علایق و عشق و شناخت هم می‌تواند باشد، ولی آسیب بد آن، بر آثار خوب آن غلبه دارد.
 
بنده اظهار کند که درین‌باره فهم شخصی خود را بیان داشته است، و پرواضح است موضوع، موضوعی کاملاً تخصصی‌ست. نکته این‌که واکنش بردسکن نشان می‌دهد میراث ناموسِ میهن و آموزه‌های نامدار اسلام، هنوز هم در میان مردم ایران حیات ثمربخش دارد.
  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. عِرض مؤمن دست خودش نیست که راحت بخواهد آن را بریزد؛ به وسیله‌ی فساد، تظاهر، فریب، ستم، و به هر رذیله‌ی دیگر. یا دیگران بخواهند با عرض مؤمنان بازی کنند. عِرض مؤمن امانت خداست در دستان بنی‌آدم، چرا که خداوند اساساً به نوع انسان به استناد آیه‌ی ۷۰ اسرا، کرامت بخشیده؛ «وَ لَقَد کَرّمنا بَنی آدَم...». پس هر مؤمنی موظف است عِرض (=آبرو و حیثیت) خود را حفظ کند و نگهبان خود باشد. در تفکر استاد شهید مرتضی مطهری «تظاهر به خوبیِ» ریاکاران و  «تظاهر به بدی» ملامتیان، هر دو بد است. امروزه می‌بینیم جامعه -خصوصاً کسانی که خود را خیلی مدرن و روشنفکر می‌پندارند- در رد و سرزنش «تظاهر به خوبی» و ریاکاری پاره‌ای از مذهبیون سر از پا نمی‌شناسند! اما هم‌اینان در نکوهش «تظاهر به بدی» متجاسران نه فقط سکوت دارند، بلکه گویا بدی و جلوه‌گری به زشتی آنان را بسیار خوش می‌دارند و تشویق‌شان می‌کنند و حتی آدم‌های بد و منفی جامعه، نزدشان چنان قرب و ارج دارند که انگاری خوشحالند چنین افرادی تجرّی می‌کنند و همه‌چیز، حتی مقدسات مردم را مورد هجمه قرار می‌دهند. بگذرم. اینک بهتر است سخنم را به سه سخن بزرگان دین ما -که راه و حجت و میزان‌مان هستند- مزیّن کنم:
 
پیامبر ص چه شگفت‌انگیز فرموده‌اند که: «هر چیزی که انسان جهت حفظ عِرض خود انجام دهد برای او صدقه نوشته می‌شود. (دُرج گُهر، ص ١٤٨)
 
امام علی ع چه حکمت‌آمیز اندرز داده‌اند که: «هیچ‌وقت به کاری که باعث بدنامی و لطمه‌زدن به عِرض و حیثیت تو می‌شود، اقدام مکن. (فهرست غُرر، ص ٢٤٢)
 
و امام رضا عالِم آل محمد ص چه مهربانانه نوید داده‌اند که: «مَن کَفَّ عَن اَعراضِ المُسلِمینَ اَقالَهُ اللهُ عَثرتَهُ یَومَ القِیامة. کسی که از آبروریزی و لطمه‌زدن به حیثیت مسلمانان خودداری کند خداوند از لغزش‌های او در روز قیامت گذشت خواهد نمود. (بحار، ج ٧٥، ص ٢٥٦)
 
حقیقتاً عِرض آدم مؤمن به خداوند، چنان مهم است که اگر گشتی کوتاه به ادبیات دینی و احادیث و آیات بزنیم با هزاران نکته و پند برمی‌خوریم که هر کدام می‌تواند ذهن ما را صیقل داده و فکر ما را باز نماید. مثلاً در سایت مسجدهدایت، چهل حدیث درباره‌ی عِرض آمده که روح انسان را می‌نوازد.
 
بنده معتقد است اگر در سرآغاز یک طلوع تا سرانجام یک غروب، همواره یک استکان چای، یک فنجان شیر، دو حبّه سیر، صد گرم برنج و دو دانه انگور و ۸ لیوان آب و نیم قُرص نون و ... می‌خوریم، حق داریم که به جسم‌مان برسیم و به خود لذت مادّی برسانیم، همان اندازه هم، بلکه بیشتر وظیفه داریم برای روح و روان‌مان وقت بگذاریم تا به روح هم لذت ببخشیم. جسم و روح تا میزان نباشد، مُخ و مغز و ذهن هم میزان نمی‌شود. نه فقط مُخ و مغز و ذهن که حتی گفتار و کردار و پندار هم نیک نمی‌گردد. درود بر هر کسی که عِرض خود و عِرض دیگران را نمی‌ریزد.
  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. در حال حاضر مطالباتِ دو سمت مذاکره -یعنی ایران و آمریکا- شکاف را به‌شدت تشدید کرده است. چرا؟ زیرا تیم آمریکا پیشرفت‌های اخیرِ «برنامه‌ی هسته‌ای ایران ازجمله حجم اورانیم غنی‌شده‌ی بالاتر از حد مجاز در برجام» (تصویب‌شده توسط دولت روحانی_ظریف‌) را، زیر سؤال برده، و نیز گیر داده که در پروژه‌ی نظارت آژانس در برنامه هسته‌ای ایران نقص وجود دارد. و مهمتر این‌که می‌گوید «زمان گریز هسته‌ای ایران» از یک سال به «کمتر از یک ماه» شده و حتی ترس دارد طی روزهای آینده، شاید کمتر ازین هم بشود. این موارد به علاوه برداشت آژانس حکام درباره‌ی «نقاط کور نظارت بر مراکز هسته‌ای ایران» موجب شده آمریکایی‌ها برای به نتیجه‌رسیدن مذاکره شتاب داشته باشند.
 
اما نگاه ایران چیست؟ چون مذاکرات محرمانه پیش می‌رود با توجه دریافت‌های کارشناسان از گوشه‌وکنار مذاکرات، ایران این چیزها را می‌گوید «با آژانس همکاری کامل و لازم را دارد». «ادامه‌ی تحریم‌ها فوریتی برای امضای فوری توافق ایجاد نمی‌کند». «اقتصاد کشور از فشار بیرون افتاده»، و حتی می‌گویند «تاب‌آوری و سازگاری با تحریم‌ها بیشتر شده». لذا تیم رئیسی بر خلاف شتابی که تیم بایدن دارد، «عجله‌ای برای هر نوع توافق در گفت‌وگو‌ها» ندارد. از همین نقطه است که طرف آمریکایی به طرف‌های ۱+۴ می‌گوید اگر ایران را به توافق مجبور نکنید، گریزی هسته‌ای ایران ازین مقدار هم کمتر می‌شود. به زبان ساده دانش و اراده‌ی ایران برای ساخت بمب هسته‌ی به کمتر از یک ماه می‌رسد. پس وقتی کشوری توانِ ساختن بمب اتم را در کمتر از یک ماه داشته باشد، در واقع آن کشور قدرت هسته‌ای شده است و درین بلوک قرار دارد.
 
همچنین تجربه‌ی دولت اوباما نشان داده که کنارگذاشتن تحریم‌ها به اندازه‌ی کافی با شفافیت اجرا نشده و این نگرانی از طرف ایران وجود دارد که حتی اگر تحریم‌ها بر روی کاغذ و در توافقی سست لغو شود، باز هم مانع از این نمی‌شود که «ایران بتواند از برجام سود ببرد.» یک تجربه‌ی بد هم جلوِ چشم ایران وجود دارد؛ بدقولی دولت اوباما که رفع تحریم را کامل و دقیق اجرا نکرد و نیز یک تجربه‌ی بدتر که دولت ترامپ زیر قول زد و برجام را ترک کرد و بر خلاف توافقات برجامی بدترین تحریم‌ها را علیه‌ی ایران امضا نمود. لذا نگرانی و تردید ایران از آن‌روست که بر فرض هم درین دوره از مذاکرات، «تحریم‌ها طی یک توافق و بر روی کاغد» هم لغو شود، تضمینی وجود ندارد که باز فردی از نوع ترامپ ظهور نکند که بنیاد توافق جدید را بزند. حتی شنیدم اگر مذاکرات به بن‌بست خورد، ایران گزینه‌ی سومش را رو می‌کند که آن را از ترجیحات خود می‌داند؛ ترک کامل گفت‌وگو و ادامه‌ی کامل برنامه‌ی هسته‌ای و حیات سیاسی بدون وقع نهادن به اقدامات آمریکا و حتی مقابله‌ی سهمگین با این دولت یاغی. چون‌که نه به لغو تحریم شدید، امیدی دارد و نه از بازگشت بایدن به برجام و نه از ضمانت و تعهدات این دولت. لازم به ذکر است یک نکته‌ی مهم در پاسخ به کامنت گفته‌ام.
  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. وقتی از درک اسلام درمانده شدند و آن را از دینِ عبادت و عدالت به مذهبِ ذَهَب و ذَب (به ترتیب یعنی: زر و طلااندود. دفع و راندن دیگران) دگرگون کرده‌اند، چاره‌ای ندارند جز آن‌که مسلمان را به ظاهری از اسلام اُنس و آشتی دهند و در واقع سرگرم نگه دارند. اسلام عربستان را بنگرید: کعبه، آن خانه‌ی ساده و سنگی خدا را معطر و مُطلّا می‌کنند ولی همزمان خانه‌ها و خون مردم یمن را با شیک‌ترین سلاح‌های زرّادخانه‌ی ثروتمندان آمریکا خراب کرده و درهم می‌ریزند. درین سو هم، اگر فقر و فلاکت مردم را هم دیدند به روی خود نمی‌آورند و از آن‌همه تأکید دین و سرپرست دین -حضرت محمد ص و حضرت علی ع- بر عدالت و برادری و برابری و آزادی، فقط و فقط می‌چسبند به برگزاری بی‌حال و احوالِ نُدبه‌ها، کمیل‌ها، جمکران‌بازی‌ها، ظهوربازی‌ها و ده‌ها مشغولیات من‌درآوردی دیگر که به بدعت بیشتر نزدیک است، تا به دین و آیین و مذهب. از برجسته‌ترین حدیث‌ها مثلاً در «عیون اخبار الرضا» که بر عظمت رسیدگی به امور مردم و اصل و اساس دین است، راحتِ راحت می‌پرهیزند و آسان سرمی‌پیچند، ولی همان‌ دم، به انواع روایت‌های بی‌پایه و سست که هیچ سنخیتی با دین ندارد و به اسرائیلیات نزدیک‌تر است تا به اسلام، مشغول می‌شوند. و یا این‌همه دانش‌آموخته‌ها، پس از سال‌ها درس خارج فقه خواندن، به جای این‌که به جامعه منتشر و مهاجر و حتی مقیم شوند و مردم را به دین آشنا و آگاه کنند، چسبیده‌اند به همان‌جایی که قرار بود فقط چند سالی، که به پیشنهاد شهید مطهری پنج سالی کافی‌ست- تفقه کنند و آنگاه به دل دیارها و دامنه‌ی بلادها رفته تا دست مردم را در دست دین بگذارند. شما تا قیامت همانجا بمانید و برای همدیگر هی استدلال و احتجاج کنید، اما بدانید که چیزی عاید نمی‌شود. تازه همینان به روایات خرافی دلخوش‌ترند تا به روایت‌های واقعی و آموزه‌های حقیقی. کتاب کفایه را به قول شهید مطهری چند لا از بَرند، اما به قرآن که می‌رسند از درک پیام آن لنگ می‌زنند. آخه چون خرافه راحت‌تر مردم را سرگرم نگه می‌دارد. لابد باخبرند (یا واهمه می‌گیرند) وقتی مردم هرچه بهتر، صحیح‌تر و عمیق‌تر از دین سر دربیاورند، ممکن است مطالبه‌گر شوند و طلبِ آزادی و آزادگی کنند و آنگاه نان اینان آجر می‌شود. لذاست آن جناب شیخ کاظم به جای این‌که خودشان را صدیقانه سرزنش کند، در عوض مردم را شماتت می‌کند. خودِ حوزویان خردمند و اهل خودسازی، بیش از همگان از عذاب این دسته‌ی خرافه‌جوی «مقدس‌مآب» در رنج‌اند. واقعاً؛ بگذرم.
  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
به‌ قلم دامنه. به‌ نام خدا. سلام. در صفحه‌ی ۶۹ رُمان "مِسیا" اثر مصطفی موسوی گرمارودی خوانده بودم بلال حبشی که خود توسط خلیفه طرد و به لاذقیه‌ی سوریه تبعید شده بود، گفت: در دوره‌ی خلیفه‌ها، افراد شاخص یاران رسول خدا را می‌کُشتند، اما می‌گذاشتند گردنِ اَجنّه‌ و اَجانین.
 
 
توضیح: مِسیا (=موعود) نام حضرت محمد ص است در اِنجیل برنابا. در عِبری نیز «ایلیا» به معنای عالی، علی و عظیم است. این رمان را در تاریخ ۱۴ اسفند ۱۳۹۶ در این پست: اینجا معرفی و یادداشت‌هایی از آن نوشته و منتشر کرده بودم.
  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. غفلت! و غارت! اولین کار برای ذهن‌های کنجکاو شناسایی واژه‌هاست. مثل روش ستودنی مفسّران قرآن که تا لغت را شرحه‌شرحه نکنند، وارد جمله نمی‌شوند. همانطور که تا «صرف» خوانده نشود، «نحو» فهمیده نمی‌شود. اولی به‌زیبایی بحث از فعل و کلمه می‌کند و دومی از جمله و گزاره. وقتی دیروز ۲۶ آبان ۱۴۰۰ دیدم «غفلت» را کنار «غارت» گذاشتند و بحث مهمی را هوشمندانه به نخبگان و دستگاه حکمرانی و ملت هشدار داده‌اند، مثل همیشه‌ی خودم نخستین کارم این شد لغت را هرچه ژرف‌تر بشناسم، و چه بسا بشکافم؛ ازین‌رو دهخدا و معین و کتاب‌های تفسیر قرآن، دروازه‌ی ورودی شناخت لغت‌هاست. صاف رفتم «کتابخانه‌ی مدرسه‌ی فقاهت» و این برداشت را ابتدا روی چرک‌نویس جمع‌بندی و سپس تایپش نموده‌ام؛ و شد این پست:
 
غفلت یعنی رفتنِ معنی از نفْس. کلمه‌ی ذکر بسا مى‌شود که در مقابل غفلت قرار مى‌گیرد. و غفلت عبارت است از نداشتن علم به علم، یعنى این که ندانم که می‌دانم، و ذکر در مقابل غفلت عبارت است از این که بدانم که می‌دانم. و بسا مى‌شود که در مقابل نسیان استعمال مى‌شود، و نسیان عبارت است از این که صورتِ علم، بکلى از خزانه‌ی ذهن زایل شود، و ذکر برخلاف نسیان عبارت است از این که آن صورت همچنان در ذهن باقى باشد و به همین جهت کلمه‌ی ذکر، مانند نسیان، در مواردى که خودش نیست ولى آثارش هست، استعمال مى‌شود، مثلاً وقتى من ببینم که شما دوست صمیمى خود را با این که مى‌دانى احتیاج به نصرتت دارد، نصرت ندادى و کمک نکردى، مى‌گویم: چرا پس دوستت را فراموش کردى؟ با این که او را فراموش نکرده‌اى و بر عکس همواره با او و به یاد او بوده‌اى، اما از آنجا که این یاد، اثرى نداشته و بر عکس، اثرِ فراموشى از شما سر زده، مثل این است که اصلاً در ذهن شما وجود نداشته و از یادش برده باشى. منبع
 
حالا بروم سراغ این جمله‌ی روشنگر رهبری در دیدار نخبگان کشوری: «وقتی ملتی از توانایی‌های خود غفلت کرد، غارت او آسان می‌شود. در واقع غفلت، مقدمه‌ی غارت و غارت، افزایش‌دهنده‌ی غفلت» است. منبع
 
نکته: دیدید حتی آثار غفلت و اثرِ فراموشی هم، در نظر علمای لغت، غفلت و نسیان و اهمال و بی‌توجهی محسوب می‌شود؛ چه رسد به خودِ غفلت و در غفلت غرق‌بودن و نهایتاً بن‌بستی به اسم دزدی در روز روشن، و یغما و چپاول و غارت در هر موقع و زمین و زمان.
  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. در مدرسه‌ای که «طلبه‌هایش اصلاً با شعر سر و کار نداشتند» جمع چهارنفره تشکیل دادند برای شعر. وقتی آن طلبه‌ها شعر را مذموم می‌دانستند و چنانچه اگر حس می‌کردند که کسی شعر می‌گوید، وی را «به عنوان یک منحرف و یا درس‌نخوان و تنبل و منحرف از راه فقاهت» محکوم می‌کردند، دکتر دینانی و سه طلبه‌ی دیگر، جمع چهارنفره‌‌ای تشکیل دادند و تلاش می‌کردند در شعر و سِرایشش «پنهان‌کاری» کنند. ر.ک: کتاب "سرشت و سرنوشت" گفتگوی کریم فیضی با دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی... ص ۱۳۶ . حالا شعر مگر چیست که نزد آن دیگر طلبه‌های آن حوزه، قبح داشت و اهلش منحرف از خط فقاهت خوانده می‌شد؟ شاید گمان می‌داشتند شعر و شاعری همان است که در سوره‌ی شعرا در وصف شاعران و مشعارشان آمده است. اما این فکر، ظاهرگرایی نسبت به قرآن است. شعر به قول عطار گفتنِ چیزی است که هرگز به زبان دیگر نتوان گفت:
 
قصه چیست؟ از مشکلی آشفتن است
وآنچه نتوان گفت هرگز، گفتن است
 
و به قول ملک‌الشعرای بهار:
 
شعر دانی چیست؟ مرواریدی از دریـــای عقل
شاعر آن افسونگری کاین طرفه مروارید سُفت
 
صنعت و سجع و قوافی هست نظم و نیست شعر
ای بسا ناظم که نظمش نیست الا حرف مُفت
 
شعر آن باشد که خیزد از دل و جوشد ز لب
باز بر دل‌ها نشیند هر کجا گوشی شنُفت
 
ای بسا شاعر که او در عمر خود نظمی نساخت
وی بسا ناظم که او در عمر خود شعری نگُفت
 
بهار درین شعر می‌خواهد بگوید در اعماق دریای عقل، «مروارید وجود دارد که شاعر با غواصی آن را» از ژرفای اقیانوس به سطح می‌آورَد. به قول ابراهیمی دینانی از میان ادبیات (شامل داستان، قصه، نثر، شعر و ...) مهمترین نوع آن، شعر است؛ زیرا زبان اول بشر، شعر بوده است. البته مرحوم علامه طباطبایی به خود آقای دینانی -شاگرد حلقه‌ی شبانه‌ی وی- فرموده بود تو حالا دیگه شعر نگو. پرسید چرا؟ فرمود: «چون حالا فلسفه می‌خوانی و می‌ترسم ذهنت تخیّلی تربیت شود.» دینانی هم اطاعت کرد و دیگر شعر نگفت. نگاه شود به ص ۱۳۷ سرشت و سرنوشت. به نظر من دلیل علامه ممکن است این بوده باشد چون شعر در واقع یک نگاه تخیّلی غیر متناهی به جهان دارد که به زیباترین وجه بیان می‌شود. نکته این که: لابد این هم مسجّل بوده است که عقل، تُرمز دارد ولی تخیّل و خیال، نه.
 
یادآوری: گرچه دکتر دینانی اسامی آن سه طلبه‌ی دیگر را نبردند، اما چون در آن زمان، طبق خاطراتی که از وی خوانده‌ام، او با رهبر انقلاب آیت‌الله سیدعلی خامنه‌ای در مدرسه‌ی حجت قم هم‌حجره و رفیق صمیمی بوده‌اند، بنابرین، بنده احتمال می‌دهم یکی از آن جمع چهارنفره، ″مُعظّم لَّه″ بوده‌اند؛ قرینه این‌که رهبری هم، در شعر طبعی روان و توانا دارند و یدی بیضا.
 
پیوست: من قبلاً در دو پست جداگانه، یکی در تاریخ ۱۱ شهریور ۱۳۹۷ با عنوان «دین، ارتباط با خداست» درین پست اینجا و دیگری در تاریخ ۱۸ فروردین ۱۳۹۹ با عنوان «هجران ابدی» درین پست اینجا در باره‌ی محتوای این کتاب مطالبی نگاشته و انتشار داده بودم.
  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. حقیقتاً دعای سمات به ما چه می‌رساند؟ مرحوم آیت‌الله سید علی قاضی  در کتاب شریف «شرح دعای سمات» ضمن تأکید بر «چشمه‌ی حیات» بودنِ «دعای عظیم‌الشأن سمات»، در صفحه‌ی ۲۴ فرموده است: «اسم اعظم خدا، در این دعا نهفته است.» و بر اَسماء رغبت (=شوقی) و اَسماء رُهبت (=خوفی) شرحی نوشت که بر آسمان‌های معنوی می‌بارد و بزرگترین آسمان معنوی از نظر مرحوم قاضی طباطبایی «دلِ اولیاء مخلص حق‌تعالی است که امر الهی بر قلوب ایشان نازل می‌شود.» ر.ک: صفحه‌ی ۳۳ اثر. شب در نگاه مرحوم قاضی مایه‌ی آسایش اهل آن از «رنجِ اختلاط و معاشرتِ با مردم است.» و لذا آن عارف والِه، شب را بر روز مقدّم می‌دانست زیرا به تجلّی باور داشت. و تجلّی را درین اثر گرانسنگش «آشکارشدنِ حقیقت به مقدار قابلیت» تعریف می‌کند؛ چراکه، در جهان‌بینی و جان‌بینی ایشان «انکشاف تامّ» برای ممکن‌الوجودی چون انسان غیرممکن است. و چنین بود که «موسی ع صدا را از درخت و هر ذرّه‌ای می‌شنید، نه صوت خدا.» علت روشن است. سید علی‌آقا قاضی در ادامه‌ی این کتاب می‌فرماید: «کلمات الله ظهور اراده‌ی اوست؛ بر خلاف کلام، که عبارت است از صوتی که با حواس یا همه‌ی قوا شنیده می‌شود.» و آخر این‌که در پنجره‌ی نگاه قاضی -رحمهُ الله علیه- راه‌های منتهی به خدا به تعداد جان‌های انسان‌هاست: الطُرق اِلی‌اللهِ بعَددِ اَنفُسِ الخلایق. آنچه نوشتم برداشت‌هایم بوده است از اثر. اگر ایرادی دیده شد از من است، نه از کتاب و اعوذبالله! از صاحبِ شریفِ کتاب.
 
 
مزار قاضی در وادی‌السلام نجف اشرف
 
یادآوری: من پیشتر در ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۷ در پستی دیگر اینجا کتاب شریف «شرح دعای سمات» را گزارش کرده و نکاتی نوشته بودم. بسی شاکرم حضرت باری‌تعالی را که ۵ دی‌ماه سال ۱۳۹۳ توفیق زیارت مقبره‌اش در وادی‌السلام نجف اشرف را نصیبم کرد. در عظمت آن عالم وارسته همین بس که نقل است مرحوم علامه‌ی‌ طباطبایی می‌فرمودند: «... کتاب‌های معقول را خواندم، ولی وقتی خدمت سید علی‌آقا قاضی رسیدم فهمیدم که یک کلمه هم نفهمیدم! ...»
  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
به قلم دامنه : به نام خدا. سه چهار سال پیش، رُمان «سیّد بغداد» را خوانده و در ۹ مرداد ۱۳۹۷ در پستی در اینجا معرفی کرده بودم که در صفحه‌ی ۷۳ آن آمده بود در جنوب دمشق ایستگاه قدم در راه‌آهن وجود دارد که می‌گویند پیامبر خدا حضرت محمد مصطفی ص قبل از نزول وحی، وقتی با عمویش برای تجارت به دمشق رفته، آنجا قدم گذاشته بودند. دیشب دیدن مجدد همین مطلب کوتاه به صورت اتفاقی، موجب شد تا نوشتن قدمگاه‌ها در ذهنم شکل بگیرد.
 
قدمگاه‌ها جزوِ جاهایی هستند که مردم یک سرزمین، به آن به دیده‌ی حرمت، برکت و زیارت می‌نگرند، زیرا یقین یا محتمل می‌دانند پیامبری، امامی، و یا حتی انسان بزرگ و قدّیسی بر آن قدم گذاشته و در نتیجه متبرّکش ساخته است. گروِش مردم به قدمگاه‌ها، صرفاً ناشی از همین باور و علاقه‌ی باواسطه برای تقرّب به درگاه باری‌تعالی است. چنین گرایش معناگرایانه حتی در مقیاس کوچکتر هم در میان مردم نهادینه شده که مثلاً محلی از خانه‌های قدیمی و پرخاطره‌ی خود را نشان می‌گذارند که یادگار جدّ و اجداد آنان است. یا نقطه‌ای از اتاق خانه را بیشتر دوست می‌دارند چون مثلاً وقتی والدین‌شان حیات داشتند آن قسمت می‌نشستند و یا پای سماور گرد می‌آمدند، چای می‌ریختند و فرزندان و نوه‌ها و نتیجه‌ها و نبیره‌ها و حتی ندیده‌ها دورشان حلقه می‌زدند و چای می‌نوشیدند و نون و نمک می‌خوردند و خورد و خورشت.
 
 
 
نیشابور. زبرخان، قدمگاه امام رضا علیه السلام
 
حالا حساب کنید چنین حالتی از محبت‌های درونی انسان، به کسانی از شریف‌زادگان عالم شامل انبیا و امامان تعلق گیرد چه گدازه‌ای در دل می‌گذارد؛ فرض کنیم قدم ما به جاهایی مثلِ محل معراج رسول الله ص در قبةالصخره‌ی بیت‌المقدس برسد. یا به محراب مسجد کوفه، یا به گودال قتلگاه، یا به زیر نخل خشکیده‌ی محل زایمان مریم مقدس ع، یا به حجره‌ی حضرت زکریا در معبد اورشلیم، یا به مقام ابراهیم ع در کعبه‌، یا به مزارشریف افغانستان که برای عزیزان افغان قداست خاصی دارد، یا به خانه‌ی گلین فاطمه‌ی زهرا س، یا به بیت‌النور قم و یا به نیشابور خودمان در زبرخان، قدمگاه مشهور امام رضا ع که محل رجوع خیل عظیم زائران است؛ جایی زیبا و سرسبز که بنده افتخار چندبار دیدار از آن مکان را داشته‌ام.
 
نکته‌ی بنیادی این است گرایش مذهبی مردم ریشه در اعماق وجودی آنان دارد و به‌آسانی نمی‌توان آن را سست یا نابود و بر باورهای ژرف مردم صدمه وارد ساخت. مهم این است مردم با همین نگاه‌های ماوراء و پرمعنا، به زندگی خود دَم و دِما می‌دهند؛ باروهای باورهای عقلانی و عرفانی مردم را نباید تخریب و واژگون کرد، آنان به این کردارهای زیبا و پرنشاط‌، بر پندارها و گفتارهای خود رنگ عشق و عبادت می‌زنند و لذت معنوی می‌برند. چه کسی حاضر است (بهتر است بگویم قادر است) زائر معتقدی را که در صحن عتیق رضوی در قوس پنجره فولاد، لبریز از انرژی و سرشار رازونیاز است، به چیزی یا جایی دیگر فراخوانَد و دل وی را از معنا به مادّه برگردانَد؟! هیچ کس. پایان. اما؛
 
اما امروز ۱۳ آبان در روز مبارزه با آمریکا و استکبار، یاد سرود تاریخی را باید زنده نگه داشت که در اصل به سفارش حضرت امام خمینی -رهبر کبیر انقلاب اسلامی- ساخته شد. سروده‌ی سَدیدِ مرحوم حمید سبزواری و صدای طنین‌انداز آقای اسفندیار قره‌باغی. سرود بامحتوا و با معرفی آن سوی چهره‌ی کریه آمریکا، که اینک مدعیانی از هر دو جناح چپ و راست، از آن پشیمان و شرمنده شده‌اند و شرمگینانه پرت‌وپلا می‌بافند؛ چون فکر می‌کنند باید دم کدخدا را دید و سمت آمریکا غلتید! بیشتر بخوانید ↓
  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

 

به قلم دامنه

به نام خدا

 

امامت در عقاید اسماعیلیه

به شکل زیر است:

 

امام مقیم:

عهده‌دار تعلیم و کسی که

به قیام رسول ناطق می‌پردازد

 

 

امام اساس:

اَسرار همه پیش اوست

و علوم تأویل شریعت می‌داند

 

 

امام متمّ:

هفتمین امام هر دوره‌ی هزارساله

 

 

امام مستقر:

رهبری بر عهده‌ی اوست

و امامت در فرزندان او ادامه می‌یابد

 

 

امام مستودع:

همه‌ی خصوصیات امامت را داراست

اما بعد از او در فرزندانش ادامه نمی‌یابد

 

 

امام دوره‌ی ستر:

امامی که از دیده‌ها پنهان است

زیرا دوره‌ی ستر، حقایق در بواطن نهفته است

 

 

نکته

 

پنهان‌کاری و اصل کتمان

از ویژگی‌های اصلی اسماعیلیه است؛

نیز دَروزیان، شاخه‌ای از اسماعیلیه در لبنان.

کلاً امام در اسماعیلیه (باطنیه) مرکز آسمان

و قطب زمین است و بقای عالَم به بقای روح اوست

 

برداشت آزاد از صص ۱۳۳ تا ۱۳۸ «اسماعیلیه» نشر دانشگاه ادیان

 

اشاره

 

من در تاریخ ۲۴ اسفند ۱۳۹۶ نیز

این کتاب راد ر این پست: اینجا معرفی کرده

و این نکته را یادآور شده بودم:

 

اسماعیلیه معتقد بودند که ظاهرِ احکام

و شرایع دینی در هر دوره‌ای

از تاریخ مذهبی بشریت، تغییر می‌یابد

ولی باطنِ آن ثابت است

که دربردارنده‌ی حقیقت است

که می‌توان از طریق تأویل

(یعنی استنباط باطن از ظاهر) آشکار ساخت

که معروف است به تأویل باطنی. ر‌ک: ص ۱۵ کتاب

 

    • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

    ​​​​​​

    منبع

    متن نقلی با ویرایش و تنظیم دامنه: رمان «روز ملخ» روایت شخصیت‌های سرخورده با زندگی ملال‌آوری است در دنیای پر زرق و برق هالیوود. ناتانیل وست «Nathanael West» در «روز ملخ» به زندگی فریب‌خوردگانی از مناطق سردسیر آمریکا می‌پردازد که «بعد از عمری کار یکنواخت و طاقت‌فرسا و پس‌انداز اندکی پول» به کالیفرنیای گرمسیر آمریکا می‌آیند تا خود را غرق در رؤیاهایی سازند که هالیوود وعده‌اش را به آن‌ها داده بود. اما آنچه در واقعیت با آن مواجه می‌شوند سرخوردگی و از آن مهم‌تر، ملال و پرشیانی‌ست. رُمانی که «حاصل پنج سال مشاهده‌ی دقیق ناتانیل وست» است. در آن زمان خانه‌ی »وست» آپارتمانی محقر در هالیوود بود. «روز ملخ» هم از «نشر نو» به چاپ رسیده‌است با ترجمه‌ی علی کهربایی و هم از «نشر ماهی» با ترجمه‌ی فرید دبیرمقدم. این کتاب کیفیتی فیلم‌گونه دارد و جامعه‌ی تبعیض‌آمیز آمریکا را به نقد کشانده است که طی چند دهه، چندین بار به زبان‌های مختلف دنیا برگردان شده است.

    • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

    به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. میان حیوان‌ها، میان آدم‌ها و میان کشورها هر آن ممکن است خشم حاکم شود و تخاصم. چنگال شاهین، آرواره‌ی کفتار و سرعت یوزپلنگ همه‌وهمه برای زیست و بقاست و قوه‌ای برای یا یورش و یا بازدارندگی روز مبادا. همان‌گونه که باران، باریدنش را، گُل، شکوفاشدنش را و شغال، حفظ قلمروش را غریزی و به‌چابکی بلد است، انسان هم به مدد شرع و عقل باید «راه و چاه» را بلد باشد. وقتِ هوش، به‌هوش. وقت زور، به‌زور.

     

    مگر می‌شود متخاصمین موشک راست کنند، ایران گاوآهن؟! وقت تفنگ، تفنگ. و وقت گاوآهن، گاوآهن. هر ملتی هوش و زور خود را در جای خود نشناسد، ۱۰۰٪ باخته است. صلحِ ارزان و دوستیِ رایگان وَهم بیش نیست. صلح زیباست و حتی اساس دعوت پیامبران خدا صلح و آرامش و رستگاری بشریت بوده است که در سایه‌ی حرف‌شِنوی از خدا و آموزه‌های اخلاقی و معنوی ممکن می‌شود. «ایران قوی» اگر فقط در شعار خلاصه شود، دیری نمی‌پاید خورده خواهیم شد با ولع و بلعی که جهان‌خوارگی‌یی چون آمریکا دارد.

     

    به نظرم شناخت رهبری از ملل و دُول کنونی جهان، ژرف‌ترین و واقعی‌ترین شناخت است و نشان‌راهِ «ایران قوی» منطقی‌ترین دستورالعمل. خردمندانه‌تر از این نمی‌شود که ایران را در برابر دشمنانی که نابودی ملت ایران را آرزو دارند، به سیاست راهبردی «ایران قوی» مجهز و مهیا کنیم؛ قوی در قدرت و قوی در معنویت. اگر در یورش خصمانه‌ی هشت‌ساله‌ی صدام علیه‌ی ایران، فقط به گاوآهن می‌چسبیدیم و مزرعه و خانه و خویشتن، نه به تفنگ و دین و میهن، تردیدی نبود که اینک نه از «تاک» نشان بود و نه از «تاک‌نِشان».

     
     
    پس: وقتی احتمال دعوا همواره یک پیش‌فرض منطقی‌ست و یک برآورد واقعی راهبردی، هوش یا زور هر دو نیاز است؛ هوش برای شناخت درستِ متخاصمان عَنود و کَنود. و زور (=به معنای قوت و قدرت آن) برای بازدارندگی و حفظ کیان دین و ملت و میهن.
    • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

    به قلم دامنه. به نام خدا. سلام. روزی اوریانا فالاچی در پایان یک گفت‌وگویی، از معمر قذافی پرسیده بود «آیا به خدا اعتقاد دارید؟» سرهنگ قذاقی عصبانی شد و گفت چرا چنین پرسشی می‌پرسی؟ فالاچی تردستانه گفت: «آخر، حس می‌کردم خود را خدا می‌دانید!»

     

    فالاچی جای دیگر ازین گفت‌وگو، از قذاقی این سؤال را می‌شنود که به او می‌گوید: کتاب سبز را خوانده‌اید؟ خانم فالاچی روزنامه‌نگار کهنه‌کار ایتالیایی جوابی تحقیرکننده می‌دهد، این‌گونه: «همان کتابی که به اندازه‌ی کیف لوازم آرایش من است؟!»

     

    منبع‌عکس‌

     

    این خاطره‌ی بعدی با قذافی در زیر نیز جالب است؛ خاطره‌ی یکی از کسانی‌ست که در سفارت ایران در لیبی همکاری داشت. به نقل از این منبع با کمی ویرایش:

     

    قذاقی در دیداری پرسید کدامینِ شما از تاریخ و فرهنگ و تاریخ صدر اسلام سر در می‌آورید؟ من دست بلند کردم. قذافی گفت: شما بمانید، میهمان من. گفتم: پروتکل‌های سیاسی اجازه نمی‌دهد. با سفیر تماس گرفتند و او اجازه داد. قذافی گفت می‌خواهیم با هم بحث کنیم. دیدگاه شیعیان درباره‌ی «معاویه» را به چالش کشید و گفت: چرا این قدر با «خال‌المؤمنین» مشکل دارید؟... اندک‌اندک می‌ترسیدم که به سرنوشت امام موسی صدر دچار شوم، اما به سفارتخانه اطلاع داده‌بودم تا در جریان باشند. بحث جدی درگرفت و علاقه‌ی شدیدی نشان می‌داد بر سر مسایل تاریخی بحث کند و ساعت‌ها به طول انجامید. گفتارها و رفتارهای متفاوتی با تمام سیاست‌مداران داشت.

     

    نکته‌ی ۱ : معمر قذافی متولد روستایی بود به اسم «جهنم» در حوالی شهر «سرت» لیبی.

     

    نکته‌ی ۲ : کتاب سبز قذافی را خوانده‌ام، دهه‌ی ۷۰ ، هنوزم آن را در کتابخانه‌ام دارم. کتابی جیبی‌ست به رنگ سبز که در آن اصول و آرمان و قوانین خاص درج شده است که محصول فکر عجیب و غریب قذافی‌ست.

     

    نکته‌ی ۳ : از نوشته‌های فراوان فالاچی که با امام خمینی هم مصاحبه کرده بود، دو کتابش را بادقت بیشتری خوانده بودم؛ اولی را سال ۱۳۵۸ با عنوان و قطع جیبی «زندگی، جنگ و دیگر هیچ» و دومی را دهه‌ی هفتاد خواندم با عنوان «مصاحبه با تاریخ‌سازان» که مصاحبه‌ی وی با «محمدرضاشاه پهلوی» و «هنری کیسینجر» جالب و چالشی بود.

     

    نکته‌ی ۴ : لقب «خال‌المؤمنین» یعنی دایی مؤمنین! را عده‌ای به این اعتبار برای معاویه قائل‌اند چون برادر یکی از همسران رسول خدا ص بود. القابی که بی‌حساب و کتاب از سوی برخی فِرَق به اشخاصی با عملکرد تیره داده می‌شود خود یکی از آسیب‌ها در بستر تاریخ اسلام است و زمینه را برای تنش و تفرق فراهم می‌کند. آیا روزی فرا می‌رسد که القاب و پسوندها و پیشوندها برای تقدس‌بخشی به افراد از پهنه‌ی ما محو شود؟

     

    تبصره: در ۱۱ اسفند ۱۳۹۹ نیز در پست ۷۸۵۸ با عنوان «در خیمه‌ی قذافی» مسائلی از شیوه‌های سیاست‌ورزی ویژه‌ی رهبر لیبی را انتشار داده بودم.

    • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

    به قلم دامنه : به نام خدا. سلام. اخیراً درین منبع مصاحبه‌ای خواندم از همسر حاج‌آقامصطفی‌ خمینی خانم معصومه حائری فرزند حاج شیخ مرتضی حائری یزدی (فرزند آیت‌الله العظمی عبدالکریم حائری یزدی بنیان‌گذار حوزه‌ی علمیه‌ی قم) که از شرح مطالبش می‌گذرم و فقط دو نکته‌اش را حیفم آمده نگویم:

     

    یکی این که در مورد تولد فرزند دومی‌اش گفته است فرزند دوم هم «بلافاصله بعد از تولد و بر اثر یک بیماری کشنده از دست رفت؛ البته برخی به من می‌گفتند که این فرزندم، پسر بوده و اطرافیانم برای این که من بیش از اندازه ناراحت نشوم، گفتند دختر بوده است»

     

    و دوم آن که در بحث چادرگذاشتن پیش امام خمینی گفته است: «من با این که مَحرم امام بودم، اما با چادر چیت خانگی پیش ایشان می‌رفتم و حاج‌آقامصطفی به من می‌گفت چرا با چادر پیش آقا می‌روی؟! من هم در جواب می‌گفتم ما در خانواده‌ی خودمان این‌جوری بودیم و عادت کردیم تا این که احمدآقا ازدواج کرد و خانم ایشان بدون چادر پیش امام می‌آمد و آن وقت حاج‌آقامصطفی به من گفت همین بهتر است که تو پیش آقا، چادر سر می‌کنی.»

     

    خانم معصومه حائری

     

    جمله‌ی اول که به گفته‌ی خانم حائری، برخی جهت دلداری و تسکین دردِ درگذشت فرزند نوزادش، به ایشان گفتند، در کُنهِ خود نشان می‌دهد نفوذ جهل درباره‌ی برداشت غلطِ برتری جنس مرد بر زن، پسر بر دختر، همچنان به پیش می‌تازد و این تلقی غلط که قرآن خط بطلان بر آن کشیده، خانه‌ی فقیه و دانشمند و عوام، انسانِ سنتی و مدرن، مکانِ روستا و شهر، و جنبه‌ی مرکز و پیرامون نمی‌شناسد. حالا آن‌که حالِ همه‌ی ما (هر دابّه و جُنبنده) چه مرد، چه زن، چه دختر، چه پسر، مساوی در احاطه‌ی علم و رزق خداوند است و اکرم کسی‌ست که پرهیزگارتر باشد. می‌گویید نه! بنگرید آیه‌ی ۶ هود با ترجمه‌ی مرحوم فیض‌الاسلام را:

     

    وَ ما مِن دابّة فی الأرضِ اِلّا على اللهِ رزقُها

    و یعلم مُستقرّها و مُستودعها کلٌ فی کتابٍ مُبین

     

    و (پس از آن درباره‌ی احاطه‌ی علم و دانایى خود را به هر چیز مى‌فرماید) جنبنده‌اى (کوچک، بزرگ، نر، ماده، پرنده، چرنده، درنده، بیابانى، شهرى، کوهى و جز آنها) در زمین نیست مگر آنکه روزىِ آن (از خوردنى و آشامیدنى و آنچه که زندگى به آن بستگى دارد) بر خدا است، و جایگاه آن را (براى زندگى) و سپردنگاهش را (براى تن بى‌جانش) مى‌داند، همه‌ی آنها (روزى و خانه، گور هر جنبنده‌اى) در کتاب آشکار (لوح محفوظ و نامه‌ی نگاه داشته‌شده) است (تا فرشتگان آن را دیده بدانند آنچه را که بجا مى‌آورند.)

     

    جمله‌ی دوم هم نشان می‌دهد که پوشش زن و پرهیزنکردن از چادر در پیش مَحرم و مَحارم -با آن‌که الزام و وجوبی بر آن نیست- یک هنجار اخلاقی در میان خانواده‌های مذهبی ایرانی بوده و هست. اساساً زنان از سرِ حُجب و حیا، شرم دارند با لباسی خیلی‌راحت و بی‌مبالات، پیش دیگران و حتی نزد فرزندان ظاهر شوند؛ هم برای حفظ حرمت طرف مقابل، هم جهت پاسبانی از شأن و منزلت خودشان و هم جمع هر دو منظور. البته کم‌کم ممکن است (شاید هم واقع شده است) شُل‌حجابی -که شوربختانه جامعه‌ی مذهبی ما را تا حدّی دربرگرفته و بنیان‌های محکم را به سوی سستی برده- این رفتار والای آنان را خدای ناکرده به دست فراموشی سپرده و این مرزهای زیبای حیا را فرو بپاشاند. مَباد.

    توضیح

     

    متن زیر را جناب حجت‌الاسلام محمدرضا احمدی پس از انتشار این پست نوشته و به تالار «نغمه» ارسال کرده‌اند که درینجا منعکس و پاسخم در ذیل آن درج می‌شود: سلام بر جناب طالبی از مطالب شما و سایر اساتید استفاده می کنیم. دو نکته در باره پست امروز شما: بیشتر بخوانید ↓

    • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
    به قلم دامنه : به نام خدا. سلام. از ۹ قسمت سریال «بازی مُرکّب» کره جنوبی فعلاً فرصت دیدنِ ۴ قسمت دوبله‌شده‌ی فارسی را یافته‌ام. چندماه پیش نیز، «انگل» ساخته‌ی دیگری از کره جنوبی را به تماشا نشستم که نگاهی منتقدانه به نظام سرمایه‌داری داشت و توانسته بود هم از کن، و هم از اسکار جوائز برُباید.
     
    صنعت فیلم و سریال امروزه جزوِ بُرنده‌ترین و کاراترین ابزار عرصه‌ی فرهنگ و هنر در سطوح جهانی شده است؛ چیزی که به گمانم در ایران به هزل و هزیمت و لودگی، و متاعی برای خودنمایی‌های سبُک و هرزگی‌های ویرانگر کشانده شده است، به‌ویژه آنچه برای نمایش‌های خانگی ساخته می‌شود که برخی‌هاش آنچنان زشت و لوس و زرد است که آدم خجالت می‌کشد ۵ دقیقه‌اش را به طوع و رغبت ببیند و حاضر است درجا دگمه‌ی خروج را بزند.
     
     
    از بازیگران گیرای
    سریال بازی مُرکّب
    عکس از دامنه
    از روی پخش در فیلیمو
     
     
     
     
    «بازی مُرکّب» «Squid Game»
     پرداختن به قماری هولناک برای برنده‌شدنِ
    ۴۵/۶ میلیارد وون (۳۸/۷ میلیون دلار)
     
    اما «بازی مُرکّب»؛ این سریال سرنوشت محتوم فقرایی در کره جنوبی را (شامل کره‌ای‌ها و کسانی که از کشورهای دیگر برای کار به کره رفته‌اند) روایت می‌کند که در نظام ثروت‌اندوزِ بی‌رحمِ سرمایه‌داری، خود را نابودشده، مقروض و در چنگ فلاکت و مرگ حس می‌کنند؛ ازین‌رو حاضر می‌شوند تمام زندگی و حتی جان خود را در برنده‌شدن جایزه‌ی نقدی وسوسه‌انگیز قمارِ خشن و مرگ‌آور، به حراج و مثلاً رقابت از سرِ اکراه در بازی‌های مشهور دوره‌ی نوجوانی کره بگذارند. و با آن‌که از عواقب مهلک آن به‌شدت واهمه دارند، اما برای رهایی از درّه‌ی فقری که شکاف طبقاتی نظام منحط سرمایه‌داری به آنان ارمغان! آورده، تن به ریسک بدهند، ریسکی که در هر مرحله از بازی -بخوانید رقابت قمار- چندین نفر از جمع ۴۵۶ نفره‌ی شرکت‌کننده‌ از ادامه‌دادن مراحل بعدی بازی‌ها حذف می‌شوند؛ نه حذف به معنای کناررفتن و باختنِ صرف، نه، بلکه حذف به معنی سلّاخی‌شدن و تیرباران‌شدن و شلیک به مغز و قلب‌شان و بردن به اتاق مخفی تشریح زیرزمینی برای درآوردن قلب و کلیه و کبد و سایر اجزای بدن‌شان جهت فروش و قاجاق. و یا بردن در تابوت شیک و روبان‌زده و نهایتاً ذوب در کوره‌های آتشین زباله‌سوز و یا دفن مخفیانه در نقطه‌ای نامعلوم و به‌دور از چشم پلیس و دولت و مردم.
     
    در واقع دیدن «بازی مُرکّب» برای کسانی که اهل مطالعه و دانش و تشنه‌ی دانایی‌اند و از سیاست پیچیده و لامروّتِ ماکیاوللی‌های زمانه سر درمی‌آورند، مانند این می‌مانَد که انگار بر سرِ کتاب‌هایی از مارکس و مارکوزه و هابرماس و مرحوم علی شریعتی و دانشمندان روشنفکر و ... نشسته‌اند که از بس منتقدانه و واقع‌بینانه و به دور از هیجان و احساس، به نظام سرمایه‌داری نظر افکنده‌اند، حاضر نیستند حتی چایِ کناردست خود را بنوشند و لَختی بیآسایند و سر از ورقه‌های کتاب‌گونه‌ی این سریال به‌شدت جذّاب و منسجم بردارند. گویی این بار نظریه‌های منتقدانه‌ی سیستم سرمایه‌داری کاپیتالیسم و مرکانتالیسم (سوداگری) را به جای گشتن در لای کتاب، از روزنه‌ی «فیلیمو» یا «نماوا» باید بنگرند.
     
    من که از «فیلیمو» این سریال را دیده‌ام، فعلاً تا همین سرِ قسمت ۵، دوبله‌اش به فارسی انجام شده است. باید فرصت بیابم مابقی را هم ببینم که سریالی جهانی شده است.
     
    آیا سریال‌هایی چون «بازی مُرکّب» و فیلم‌هایی چونان «انگل» که شعله‌های مشتعل «شکاف‌های طبقاتی و ناعدالتی در جهانی ناعادلانه»‌ی سیستم سُست سرمایه‌داری را نمایان می‌کنند، زمینه‌ساز انقلابی بزرگ و سبب‌ساز اعتراضاتی غیرکورکورانه علیه‌ی این نظام‌های ضد انسانیت است، که ۱۰۰٪ در برابر دعوت انبیای خدا ایستاده‌اند و پیام آسمانی را نادیده انگاشته‌اند؟ هنوز نمی‌دانم؛ اما جهان بر حسب سنت قطعی تداول ایام محاسبه خواهد شد؛ دیر یا زود.
    • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

     به قلم دامنه : به نام خدا. سلام. امروز زادروز کیست؟ زادروز آخرین برانگیخته. برترین مصطفای خدا. همو، که نه‌تنها ختم نبوت کرد و مُهر خاتمیت بر پیامبری زد و عقلانیت و وحیانیت را از روز مبعث -ببخشید از روز الست- کنار هم گذاشت، بلکه ختم مرتبت هم کرد؛ زیرا پس از او مرتبه‌ای بالاتر و ژرفناک‌تری نیست که بتوان آن را فتح کرد؛ هر چه مکارم است در اوست؛ همه چه کمال است در اوست و هر چه مقام قُرب است در اوست؛ آری محمدبن‌عبدالله ص؛ که هر اذان و اقامه و نماز، ذکر و تشهد ماست: و اشهدُ اَنّ محمداً عبدُه و رسولُه. و علی آن حضرت وصی ع تالی‌تلوّ محمد ص و همه‌ی امامان ع ما که اینک در عصر انتظار ظهور حضرت خاتم الاوصیاء مهدی موعود عج آن جریان حق را به قدرت غیب، امامت و هدایت می‌کنند، همه و همه در ظلِّ اویند که سایه‌سار مکتب اسلام و پیام‌رسان دین کامل است و مسلمان همه‌ی اعتبار خود را در توحید و یکتاپرستی، جرعه‌نوش زمزم و کوثر او می‌داند؛ آری؛ محمد رسول خدا ص. نیز میلاد پیشوای صادق ع که اسلام را با افکار و دانش خویش به دینداران و اهل خرد معرفی کرد و آموزاند.

     

    شادباش برین زادروز

     

    لباس پیامبر بر تن کدام صنف است؟ و حالا بیش از هزار سال است یک صنف می‌گوید لباس پیامبر خدا حضرت مصطفی ص بر تن اوست و مردم مؤمن و متدیّن نیز به این صنف باورمند است و پُراعتقاد و پشت سر این صنف نماز بپا می‌دارد (آیا اقامه هم می‌کند؟ من نمی‌دانم، زیرا اقامه‌ی نماز به اقامه‌ی عدل و حق می‌انجامد و اقامه‌داشتن نماز با خواندنِ نماز فرقِ بیّن دارد) و نیز پای منبر این صنف، گفتار می‌شنَود و پیرو مسلک و مرامِ اخلاق و فقه و دین‌شناسی این صنف پارسا، خود را بازسازی و خودسازی می‌نماید. یعنی صنف روحانیت که از حوزه‌های سرشناس و قدَری چون مشهد مقدس، قمِ مرکز، نجف اشرف و حتی کاشان و اصفهانِ نصفِ جهان سربرآوردند تا خَلق را به خُلق نبی ص و ملت را به اُمتی علوی درآورند و لابد خود پیشتاز حظّ و کسب این صفاتی‌اند که در محمد و علی و همه‌ی اولیای الهی صلوات الله علیهم اجمعین جلوه‌ی تامّ نموده بود.

     

    صنف وارسته‌ی روحانیت (که البته مثل پسته‌ی درهم، در آن سربسته و تلخ و کرمو و سمّی و پوک و خندان و ناب و مقوّی و پرمغز جمع است) سلاح مقدسی دارد به نام منبر که از قضا این سازه‌ی چوبین ساده نه طلاکوب و مجلل، مانند لباس (قبا و قدک و عبا و عمامه و لبّاده و دشداشّه و آخرش هم نعلین) یادگار آن حضرت ستوده ص است برگزیده‌ی اول و آخرِ حضرت حق جلّ جلاله که اول و آخر و ظاهر و باطن است و نور، آن آفریدگار مهربان متعالِ رحیم و رحمان.

     

    ازین منبر، ملت ایران چه خاطراتی دارند که مَپرس. خصوصاً آن منبر سیاسی و انقلابی امام خمینی -رهبر کبیر انقلاب اسلامی- در فیضیه‌ی دهه‌ی ۴۰ قم، که بنیاد سلسله‌ی سارقِ پهلوی را از اساس لرزاند و پایه‌های سُست و تُرد و ترَک‌خورده‌ی آن خاندان دزد و دغل و دُب را از بُن ویران، و سرانجام، واژگون کرد.

     


    ممکن است شما خوانندگان محترم این متن مثل من پای منبر، زیاد رفته‌اید که لبریز خاطره‌ایم از آن خطیب‌ها، و سرشار گفتار و کردار و پنداریم از آن خطابه‌ها. حالا از آن محتواها عبور می‌کنم و فقط چند خاطره‌ی گزاره‌وار، بر خاطر خوانندگان خطور می‌دهم: اینجا و اینا:


    وقتی منبری مجلس را می‌گرفت و دهن‌ها وا می‌شد و گوش‌ها تیز، خطیب از پشت، عمامه‌اش را با کف دست می‌گرفت و چند سانتی بر پیشانی‌اش فرو می‌غلتاند و شمایلش تازه قشنگ‌تر و گیراتر می‌شد. حالتی گویا ایپدیمی و همه‌گیر درین صنف.

     

    وقتی به ذکر مصیبت نزدیک می‌شد مردم در خیال خود گپ می‌زدند خدا را شکر دارد دارد تمام می‌کند، اما ناگهان خطیب گریز وحشتناک می‌زد و یک باب دیگر در منبر می‌گشود و کش می‌داد و این پاهای پامنبری‌ها بود که به پلَندِر (به قول شهری‌ها: کزکز) می‌افتاد و خون در رگ به بند می‌آمد. مشمول ذمّه هم هستند آن خطیبان از باب صدمه‌زدن به لینگ و پای مخاطبان. شاید هم دیه‌بدهکار! بیشتر بخوانید ↓

    • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
    به قلم دامنه. به نام خدا سلام. اخیراً در «آخرین خبر» خواندم که احمد الطیب -مفتی اعظم الازهر مصر- برای نخستین‌بار در ماه آینده با آقای سیستانی در نجف دیدار خواهد کرد. یعنی ملاقات عالی‌ترین مقاماتِ عالی‌ترین مؤسسه‌های علمی - دینی اهل سنت در مصر و شیعه در نجف.

        

    چندماه پیش در اسفند ۱۳۹۹ پاپ فرانسیس رهبر کاتولیک‌های جهان نیز، در کوچه‌ی تنگ و باریک شارع‌الرسول نجف پیاده و قدم‌زنان به بیت مرجع رفته و با آیت‌الله سید علی سیستانی دیدار کرده بود و من در ۱۶ اسفند ۱۳۹۹ متنی با عنوان «نکاتی بر دیدار پاپ و سیستانی» در همین وبلاگم نوشته و انتشار داده بودم: اینجا در همان زمان، همین «الطیب»، پاپ را به خاطر «دیدار تاریخی و شجاعانه»‌اش با سیستانی ستود. حالا کاردینال لوئیس ساکو، کشیش کلیسای کلدانی عراق نیز در باره‌ی برنامه‌ی آمدن الطیب به نجف، اخیراً گفته است: «سفر الطیب به عراق نه تنها موجب همزیستی بیشتر مسلمانان می‌شود بلکه بین مسیحیان و سایر ادیان نیز روحیه‌ی همزیستی را تقویت می‌کند.» منبع
     
    چند حاشیه برین دیدار قریب‌الوقوع:
     
    ۱. یاد خاطره‌ای افتادم که دی ۱۳۹۳ در سرِ همین باریکه‌ی شارع‌الرسول منتهی به بیت آقای سیستانی بر سرِ من رفت. عکسی با گوشی‌ام از نمای کوچه از آن سوی ضلع خیابان انداخته بودم به یادگار. لَختی نگذشت دو محافظ لباس شخصی امنیت بیت سیستانی از پشت بر کولم زدند و با تندی و برخورد دور از مروّت و با رفتار دستِ بالا، مرا مورد مؤاخذه (=فارسی‌اش قشنگ‌تره: بازخواست) قرار دادند که چرا عکس انداختی؟ گوشی تلفن همراه‌ام را خواستند بگیرند که مانع شدم. اما دست‌بردار نبودند. گفتم ایشان مرجع تقلید هستند و برای من محترم، ازین‌رو خواستم از نمای خودِ بیت ایشان تصویری به یادگار داشته باشم که نتوانستم ورود کنم، لذا از سرِ کوچه‌اش بسنده کردم. خنده‌دار آنجا بود که سعی می‌کردم مثلاً همین جملاتم را با الفظ غلط غلوط عربی ادا کنم. قانع نشدند و با تندی بیشتر تهدید کردند که باید عکس را دیلیت کنید. جلوی چشمانشان رفتم گالری گوشی و عکس را مثلاً حذف کردم. ولی نکرده بودم و دو مأمور خیال کردند عکس را محو کردم و خیال‌تخت! از برَم رفتند. آخ چه آسوده! آن عکس و آن نوع برخورد خشن و دور از شأن و نزاکت‌شان، همیشه برام خاطره‌آمیز شد و در ذهنم همآره حک. منظورم این است نگاه نکنیم کوچه‌ی باریک و قدیمی است و بیت، ساده و گِلی و کهنه، نه، نگاه کنیم چه خشم و سکوت و سازش و سیاست و ... از آن برخاسته و برمی‌خیزد. بگذرم.
     
    ۲. هیچ برنامه‌ای از سوی هیچ برنامه‌ریزی، قادر نیست جایگاه، اقتدار و نفوذ کسی را با این‌گونه دیدارهای به‌ظاهر پرطمطراق، کم و زیاد کند. جهان اسلام از نجف حرف نمی‌شنوَد که عده‌ای بخواهند این حوزه‌ی سنتی دورمانده از زمانه و فهم تکاملی و حتی پرهیزگر از سیاست را در برابر جمهوری اسلامی ایران قرار دهند و مرکز ثقل و گرانیگاه را مثلاً به آن کوچه‌ی کوچک منتقل کنند. سیاست و معرفت در دنیایی که بر چرخ قدرت و تهدید و فشار و تحریم می‌چرخد با چند گپ خالی از اقتدار و توانمندی و پشتوانه‌ی مردمی بی‌اثری‌اش عیان است. مگر نمی‌بینیم چه ستمی می‌کشند حق‌خواهان و حق‌پرستان منطقه؟
     
    ۳. سردمداران مذهبی و سیاسی موجود در حوزه‌ی جغرافیایی مسلمین -که خاورمیانه خوانده می‌شد و اینک آسیای غربی یا غرب آسیا- به جای این‌که تعامل‌شان را حقیقی کنند و با مؤثرین قوم بنشینند و به برون‌رفت‌های واقعی از تنش‌ها و تضادها، بیندیشند، به دیدارهایی بی‌اثر دلخوش کرده‌اند که در دو سه تصویر گزینشی -آن هم به دور از دسترسی آزاد خبرنگاران جهان- خلاصه می‌شود و همچنین چند جمله‌ی تعارف‌آمیز و خالی از توان و عمل و پروسه‌ی تحقق. راه نبوی و علوی و حسینی و صادقی و مهدوی همان است که که در «مکتب حاج قاسم» باید آموزه‌های نظری و عملی آن را تعلیم گرفت و آموخت و اعمال کرد. والسلام. تمام.
    • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی