دامنهی دارابکلا
قم ، مازندران ، ساری ، میاندورودجامعهی خرافهزده
میکشتند میگذاشتند گردنِ اَجنّه
غفلت و غارت
قضیهی جمع ۴نفرهی حوزهی علمیه
دعای سمات چه میرساند؟
قدمگاهها
امامت محور عقاید اسماعیلیه
به قلم دامنه
به نام خدا
امامت در عقاید اسماعیلیه
به شکل زیر است:
امام مقیم:
عهدهدار تعلیم و کسی که
به قیام رسول ناطق میپردازد
امام اساس:
اَسرار همه پیش اوست
و علوم تأویل شریعت میداند
امام متمّ:
هفتمین امام هر دورهی هزارساله
امام مستقر:
رهبری بر عهدهی اوست
و امامت در فرزندان او ادامه مییابد
امام مستودع:
همهی خصوصیات امامت را داراست
اما بعد از او در فرزندانش ادامه نمییابد
امام دورهی ستر:
امامی که از دیدهها پنهان است
زیرا دورهی ستر، حقایق در بواطن نهفته است
نکته
پنهانکاری و اصل کتمان
از ویژگیهای اصلی اسماعیلیه است؛
نیز دَروزیان، شاخهای از اسماعیلیه در لبنان.
کلاً امام در اسماعیلیه (باطنیه) مرکز آسمان
و قطب زمین است و بقای عالَم به بقای روح اوست
برداشت آزاد از صص ۱۳۳ تا ۱۳۸ «اسماعیلیه» نشر دانشگاه ادیان
اشاره
من در تاریخ ۲۴ اسفند ۱۳۹۶ نیز
این کتاب راد ر این پست: اینجا معرفی کرده
و این نکته را یادآور شده بودم:
اسماعیلیه معتقد بودند که ظاهرِ احکام
و شرایع دینی در هر دورهای
از تاریخ مذهبی بشریت، تغییر مییابد
ولی باطنِ آن ثابت است
که دربردارندهی حقیقت است
که میتوان از طریق تأویل
(یعنی استنباط باطن از ظاهر) آشکار ساخت
که معروف است به تأویل باطنی. رک: ص ۱۵ کتاب
رمان روز ملخ
متن نقلی با ویرایش و تنظیم دامنه: رمان «روز ملخ» روایت شخصیتهای سرخورده با زندگی ملالآوری است در دنیای پر زرق و برق هالیوود. ناتانیل وست «Nathanael West» در «روز ملخ» به زندگی فریبخوردگانی از مناطق سردسیر آمریکا میپردازد که «بعد از عمری کار یکنواخت و طاقتفرسا و پسانداز اندکی پول» به کالیفرنیای گرمسیر آمریکا میآیند تا خود را غرق در رؤیاهایی سازند که هالیوود وعدهاش را به آنها داده بود. اما آنچه در واقعیت با آن مواجه میشوند سرخوردگی و از آن مهمتر، ملال و پرشیانیست. رُمانی که «حاصل پنج سال مشاهدهی دقیق ناتانیل وست» است. در آن زمان خانهی »وست» آپارتمانی محقر در هالیوود بود. «روز ملخ» هم از «نشر نو» به چاپ رسیدهاست با ترجمهی علی کهربایی و هم از «نشر ماهی» با ترجمهی فرید دبیرمقدم. این کتاب کیفیتی فیلمگونه دارد و جامعهی تبعیضآمیز آمریکا را به نقد کشانده است که طی چند دهه، چندین بار به زبانهای مختلف دنیا برگردان شده است.
احتمال دعوا ؛ هوش یا زور؟
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. میان حیوانها، میان آدمها و میان کشورها هر آن ممکن است خشم حاکم شود و تخاصم. چنگال شاهین، آروارهی کفتار و سرعت یوزپلنگ همهوهمه برای زیست و بقاست و قوهای برای یا یورش و یا بازدارندگی روز مبادا. همانگونه که باران، باریدنش را، گُل، شکوفاشدنش را و شغال، حفظ قلمروش را غریزی و بهچابکی بلد است، انسان هم به مدد شرع و عقل باید «راه و چاه» را بلد باشد. وقتِ هوش، بههوش. وقت زور، بهزور.
مگر میشود متخاصمین موشک راست کنند، ایران گاوآهن؟! وقت تفنگ، تفنگ. و وقت گاوآهن، گاوآهن. هر ملتی هوش و زور خود را در جای خود نشناسد، ۱۰۰٪ باخته است. صلحِ ارزان و دوستیِ رایگان وَهم بیش نیست. صلح زیباست و حتی اساس دعوت پیامبران خدا صلح و آرامش و رستگاری بشریت بوده است که در سایهی حرفشِنوی از خدا و آموزههای اخلاقی و معنوی ممکن میشود. «ایران قوی» اگر فقط در شعار خلاصه شود، دیری نمیپاید خورده خواهیم شد با ولع و بلعی که جهانخوارگییی چون آمریکا دارد.
به نظرم شناخت رهبری از ملل و دُول کنونی جهان، ژرفترین و واقعیترین شناخت است و نشانراهِ «ایران قوی» منطقیترین دستورالعمل. خردمندانهتر از این نمیشود که ایران را در برابر دشمنانی که نابودی ملت ایران را آرزو دارند، به سیاست راهبردی «ایران قوی» مجهز و مهیا کنیم؛ قوی در قدرت و قوی در معنویت. اگر در یورش خصمانهی هشتسالهی صدام علیهی ایران، فقط به گاوآهن میچسبیدیم و مزرعه و خانه و خویشتن، نه به تفنگ و دین و میهن، تردیدی نبود که اینک نه از «تاک» نشان بود و نه از «تاکنِشان».
معاویه ، قذافی ، فالاچی
به قلم دامنه. به نام خدا. سلام. روزی اوریانا فالاچی در پایان یک گفتوگویی، از معمر قذافی پرسیده بود «آیا به خدا اعتقاد دارید؟» سرهنگ قذاقی عصبانی شد و گفت چرا چنین پرسشی میپرسی؟ فالاچی تردستانه گفت: «آخر، حس میکردم خود را خدا میدانید!»
فالاچی جای دیگر ازین گفتوگو، از قذاقی این سؤال را میشنود که به او میگوید: کتاب سبز را خواندهاید؟ خانم فالاچی روزنامهنگار کهنهکار ایتالیایی جوابی تحقیرکننده میدهد، اینگونه: «همان کتابی که به اندازهی کیف لوازم آرایش من است؟!»
این خاطرهی بعدی با قذافی در زیر نیز جالب است؛ خاطرهی یکی از کسانیست که در سفارت ایران در لیبی همکاری داشت. به نقل از این منبع با کمی ویرایش:
قذاقی در دیداری پرسید کدامینِ شما از تاریخ و فرهنگ و تاریخ صدر اسلام سر در میآورید؟ من دست بلند کردم. قذافی گفت: شما بمانید، میهمان من. گفتم: پروتکلهای سیاسی اجازه نمیدهد. با سفیر تماس گرفتند و او اجازه داد. قذافی گفت میخواهیم با هم بحث کنیم. دیدگاه شیعیان دربارهی «معاویه» را به چالش کشید و گفت: چرا این قدر با «خالالمؤمنین» مشکل دارید؟... اندکاندک میترسیدم که به سرنوشت امام موسی صدر دچار شوم، اما به سفارتخانه اطلاع دادهبودم تا در جریان باشند. بحث جدی درگرفت و علاقهی شدیدی نشان میداد بر سر مسایل تاریخی بحث کند و ساعتها به طول انجامید. گفتارها و رفتارهای متفاوتی با تمام سیاستمداران داشت.
نکتهی ۱ : معمر قذافی متولد روستایی بود به اسم «جهنم» در حوالی شهر «سرت» لیبی.
نکتهی ۲ : کتاب سبز قذافی را خواندهام، دههی ۷۰ ، هنوزم آن را در کتابخانهام دارم. کتابی جیبیست به رنگ سبز که در آن اصول و آرمان و قوانین خاص درج شده است که محصول فکر عجیب و غریب قذافیست.
نکتهی ۳ : از نوشتههای فراوان فالاچی که با امام خمینی هم مصاحبه کرده بود، دو کتابش را بادقت بیشتری خوانده بودم؛ اولی را سال ۱۳۵۸ با عنوان و قطع جیبی «زندگی، جنگ و دیگر هیچ» و دومی را دههی هفتاد خواندم با عنوان «مصاحبه با تاریخسازان» که مصاحبهی وی با «محمدرضاشاه پهلوی» و «هنری کیسینجر» جالب و چالشی بود.
نکتهی ۴ : لقب «خالالمؤمنین» یعنی دایی مؤمنین! را عدهای به این اعتبار برای معاویه قائلاند چون برادر یکی از همسران رسول خدا ص بود. القابی که بیحساب و کتاب از سوی برخی فِرَق به اشخاصی با عملکرد تیره داده میشود خود یکی از آسیبها در بستر تاریخ اسلام است و زمینه را برای تنش و تفرق فراهم میکند. آیا روزی فرا میرسد که القاب و پسوندها و پیشوندها برای تقدسبخشی به افراد از پهنهی ما محو شود؟
تبصره: در ۱۱ اسفند ۱۳۹۹ نیز در پست ۷۸۵۸ با عنوان «در خیمهی قذافی» مسائلی از شیوههای سیاستورزی ویژهی رهبر لیبی را انتشار داده بودم.
مصاحبهی همسر حاجآقا مصطفی خمینی
به قلم دامنه : به نام خدا. سلام. اخیراً درین منبع مصاحبهای خواندم از همسر حاجآقامصطفی خمینی خانم معصومه حائری فرزند حاج شیخ مرتضی حائری یزدی (فرزند آیتالله العظمی عبدالکریم حائری یزدی بنیانگذار حوزهی علمیهی قم) که از شرح مطالبش میگذرم و فقط دو نکتهاش را حیفم آمده نگویم:
یکی این که در مورد تولد فرزند دومیاش گفته است فرزند دوم هم «بلافاصله بعد از تولد و بر اثر یک بیماری کشنده از دست رفت؛ البته برخی به من میگفتند که این فرزندم، پسر بوده و اطرافیانم برای این که من بیش از اندازه ناراحت نشوم، گفتند دختر بوده است»
و دوم آن که در بحث چادرگذاشتن پیش امام خمینی گفته است: «من با این که مَحرم امام بودم، اما با چادر چیت خانگی پیش ایشان میرفتم و حاجآقامصطفی به من میگفت چرا با چادر پیش آقا میروی؟! من هم در جواب میگفتم ما در خانوادهی خودمان اینجوری بودیم و عادت کردیم تا این که احمدآقا ازدواج کرد و خانم ایشان بدون چادر پیش امام میآمد و آن وقت حاجآقامصطفی به من گفت همین بهتر است که تو پیش آقا، چادر سر میکنی.»
خانم معصومه حائری
جملهی اول که به گفتهی خانم حائری، برخی جهت دلداری و تسکین دردِ درگذشت فرزند نوزادش، به ایشان گفتند، در کُنهِ خود نشان میدهد نفوذ جهل دربارهی برداشت غلطِ برتری جنس مرد بر زن، پسر بر دختر، همچنان به پیش میتازد و این تلقی غلط که قرآن خط بطلان بر آن کشیده، خانهی فقیه و دانشمند و عوام، انسانِ سنتی و مدرن، مکانِ روستا و شهر، و جنبهی مرکز و پیرامون نمیشناسد. حالا آنکه حالِ همهی ما (هر دابّه و جُنبنده) چه مرد، چه زن، چه دختر، چه پسر، مساوی در احاطهی علم و رزق خداوند است و اکرم کسیست که پرهیزگارتر باشد. میگویید نه! بنگرید آیهی ۶ هود با ترجمهی مرحوم فیضالاسلام را:
وَ ما مِن دابّة فی الأرضِ اِلّا على اللهِ رزقُها
و یعلم مُستقرّها و مُستودعها کلٌ فی کتابٍ مُبین
و (پس از آن دربارهی احاطهی علم و دانایى خود را به هر چیز مىفرماید) جنبندهاى (کوچک، بزرگ، نر، ماده، پرنده، چرنده، درنده، بیابانى، شهرى، کوهى و جز آنها) در زمین نیست مگر آنکه روزىِ آن (از خوردنى و آشامیدنى و آنچه که زندگى به آن بستگى دارد) بر خدا است، و جایگاه آن را (براى زندگى) و سپردنگاهش را (براى تن بىجانش) مىداند، همهی آنها (روزى و خانه، گور هر جنبندهاى) در کتاب آشکار (لوح محفوظ و نامهی نگاه داشتهشده) است (تا فرشتگان آن را دیده بدانند آنچه را که بجا مىآورند.)
جملهی دوم هم نشان میدهد که پوشش زن و پرهیزنکردن از چادر در پیش مَحرم و مَحارم -با آنکه الزام و وجوبی بر آن نیست- یک هنجار اخلاقی در میان خانوادههای مذهبی ایرانی بوده و هست. اساساً زنان از سرِ حُجب و حیا، شرم دارند با لباسی خیلیراحت و بیمبالات، پیش دیگران و حتی نزد فرزندان ظاهر شوند؛ هم برای حفظ حرمت طرف مقابل، هم جهت پاسبانی از شأن و منزلت خودشان و هم جمع هر دو منظور. البته کمکم ممکن است (شاید هم واقع شده است) شُلحجابی -که شوربختانه جامعهی مذهبی ما را تا حدّی دربرگرفته و بنیانهای محکم را به سوی سستی برده- این رفتار والای آنان را خدای ناکرده به دست فراموشی سپرده و این مرزهای زیبای حیا را فرو بپاشاند. مَباد.
توضیح
متن زیر را جناب حجتالاسلام محمدرضا احمدی پس از انتشار این پست نوشته و به تالار «نغمه» ارسال کردهاند که درینجا منعکس و پاسخم در ذیل آن درج میشود: سلام بر جناب طالبی از مطالب شما و سایر اساتید استفاده می کنیم. دو نکته در باره پست امروز شما: بیشتر بخوانید ↓
تحلیلی بر سریال بازی مُرکّب
لباس پیامبر بر تن کدام صنف؟
به قلم دامنه : به نام خدا. سلام. امروز زادروز کیست؟ زادروز آخرین برانگیخته. برترین مصطفای خدا. همو، که نهتنها ختم نبوت کرد و مُهر خاتمیت بر پیامبری زد و عقلانیت و وحیانیت را از روز مبعث -ببخشید از روز الست- کنار هم گذاشت، بلکه ختم مرتبت هم کرد؛ زیرا پس از او مرتبهای بالاتر و ژرفناکتری نیست که بتوان آن را فتح کرد؛ هر چه مکارم است در اوست؛ همه چه کمال است در اوست و هر چه مقام قُرب است در اوست؛ آری محمدبنعبدالله ص؛ که هر اذان و اقامه و نماز، ذکر و تشهد ماست: و اشهدُ اَنّ محمداً عبدُه و رسولُه. و علی آن حضرت وصی ع تالیتلوّ محمد ص و همهی امامان ع ما که اینک در عصر انتظار ظهور حضرت خاتم الاوصیاء مهدی موعود عج آن جریان حق را به قدرت غیب، امامت و هدایت میکنند، همه و همه در ظلِّ اویند که سایهسار مکتب اسلام و پیامرسان دین کامل است و مسلمان همهی اعتبار خود را در توحید و یکتاپرستی، جرعهنوش زمزم و کوثر او میداند؛ آری؛ محمد رسول خدا ص. نیز میلاد پیشوای صادق ع که اسلام را با افکار و دانش خویش به دینداران و اهل خرد معرفی کرد و آموزاند.
شادباش برین زادروز
لباس پیامبر بر تن کدام صنف است؟ و حالا بیش از هزار سال است یک صنف میگوید لباس پیامبر خدا حضرت مصطفی ص بر تن اوست و مردم مؤمن و متدیّن نیز به این صنف باورمند است و پُراعتقاد و پشت سر این صنف نماز بپا میدارد (آیا اقامه هم میکند؟ من نمیدانم، زیرا اقامهی نماز به اقامهی عدل و حق میانجامد و اقامهداشتن نماز با خواندنِ نماز فرقِ بیّن دارد) و نیز پای منبر این صنف، گفتار میشنَود و پیرو مسلک و مرامِ اخلاق و فقه و دینشناسی این صنف پارسا، خود را بازسازی و خودسازی مینماید. یعنی صنف روحانیت که از حوزههای سرشناس و قدَری چون مشهد مقدس، قمِ مرکز، نجف اشرف و حتی کاشان و اصفهانِ نصفِ جهان سربرآوردند تا خَلق را به خُلق نبی ص و ملت را به اُمتی علوی درآورند و لابد خود پیشتاز حظّ و کسب این صفاتیاند که در محمد و علی و همهی اولیای الهی صلوات الله علیهم اجمعین جلوهی تامّ نموده بود.
صنف وارستهی روحانیت (که البته مثل پستهی درهم، در آن سربسته و تلخ و کرمو و سمّی و پوک و خندان و ناب و مقوّی و پرمغز جمع است) سلاح مقدسی دارد به نام منبر که از قضا این سازهی چوبین ساده نه طلاکوب و مجلل، مانند لباس (قبا و قدک و عبا و عمامه و لبّاده و دشداشّه و آخرش هم نعلین) یادگار آن حضرت ستوده ص است برگزیدهی اول و آخرِ حضرت حق جلّ جلاله که اول و آخر و ظاهر و باطن است و نور، آن آفریدگار مهربان متعالِ رحیم و رحمان.
ازین منبر، ملت ایران چه خاطراتی دارند که مَپرس. خصوصاً آن منبر سیاسی و انقلابی امام خمینی -رهبر کبیر انقلاب اسلامی- در فیضیهی دههی ۴۰ قم، که بنیاد سلسلهی سارقِ پهلوی را از اساس لرزاند و پایههای سُست و تُرد و ترَکخوردهی آن خاندان دزد و دغل و دُب را از بُن ویران، و سرانجام، واژگون کرد.
ممکن است شما خوانندگان محترم این متن مثل من پای منبر، زیاد رفتهاید که لبریز خاطرهایم از آن خطیبها، و سرشار گفتار و کردار و پنداریم از آن خطابهها. حالا از آن محتواها عبور میکنم و فقط چند خاطرهی گزارهوار، بر خاطر خوانندگان خطور میدهم: اینجا و اینا:
وقتی منبری مجلس را میگرفت و دهنها وا میشد و گوشها تیز، خطیب از پشت، عمامهاش را با کف دست میگرفت و چند سانتی بر پیشانیاش فرو میغلتاند و شمایلش تازه قشنگتر و گیراتر میشد. حالتی گویا ایپدیمی و همهگیر درین صنف.
وقتی به ذکر مصیبت نزدیک میشد مردم در خیال خود گپ میزدند خدا را شکر دارد دارد تمام میکند، اما ناگهان خطیب گریز وحشتناک میزد و یک باب دیگر در منبر میگشود و کش میداد و این پاهای پامنبریها بود که به پلَندِر (به قول شهریها: کزکز) میافتاد و خون در رگ به بند میآمد. مشمول ذمّه هم هستند آن خطیبان از باب صدمهزدن به لینگ و پای مخاطبان. شاید هم دیهبدهکار! بیشتر بخوانید ↓
چرایی دیدار مفتی الازهر مصر با آقای سیستانی؟
جهان زیر غرش موشکهای مافوق صوت
به قلم دامنه : به نام خدا. حالا دیگر «صلح مسلّح» وارد فاز جدید رقابت مخاطرهآمیز شده است؛ طی همین ماههای گذشته، دور از چشم مردم جهان، دو کرهی شمالی و جنوبی، روسیه، آمریکا و چین همگی موشک مافوق صوت آزمایش کردهاند؛ چین البته زودتر از همه و بی سر و صدا، که تازه دیروز فاش شد، مثل این خبر فایننشیالتایمز در اینجا «ارتش چین موشکی را پرتاب کرد که یک وسیلهی گلایدر مافوق صوت را حمل میکرد.» لابد میدانید این نوع موشکها با ایجاد اختلال گسترده در صنعت برق، کشور مورد هجوم را در همهی زمینهها فلج و مضمحل میکند. از نظر تحلیلگران دفاعی هنگامیکه شبکهی برق یک کشور قطع میشود، همهچیز فرو میریزد. زیرا همهچیز به برق بستگی دارد. مانند مخابرات، حملونقل، زیرساختها و حتی آب، و نیز ستونهای فناوری کلانشهرها.
نکته: جهان در واقع توسط تفکر هژمونیک و برتریطلبیهای قدرتهایی که نمیخواهند از هم عقب بیفتند، به سمت یک تهدید بالقوهی هولناک پیش میرود و تنها چیزی که در تمدن غرب ملاک نیست، صلح واقعی و آرامش حقیقی است.
جاویدان بودن اسلام
شهید آیت الله مطهری میگوید:
«مادر و منبع همهی رازها و رمزها، روح منطقی اسلام و وابستگی کامل آن به فطرت و طبیعت انسان و اجتماع و جهان است. اسلام در وضع قوانین و مقررات خود رسماً احترام فطرت و وابستگی خود را با قوانین فطری اعلام نموده است. این جهت است که به قوانین اسلام امکان جاویدانبودن داده است.» مجموعه آثار ، جلد ۳ ، ص ۱۹۰
کوانتوم در کتاب واقعیت ناپیدا
یک گزارهی نقلی: از کوانتوم [=دانهایبودن جهان] در کتاب «واقعیت ناپیدا» نوشتهی کارلو رووِلی، که شرح علم فیزیک برای عامهی مردم میباشد، از انتشارات نشر نو، ترجمهی علی خدادادی شاهی.
«دراین رقص بیپایانِ اتمها نه انجامی هست، نه کرانهای. ما انسانها نیز مانند مابقیِ طبیعت، جزئی از این رقص بیپایان هستیم. جزئی که نتیجهی ترکیبی تصادفی است. طبیعت، همچنان به تجربه و آزمایش ترکیبها و فرمهای جدید ادامه میدهد و ما مانند حیوانات، نتیجهی یک انتخاب تصادفی و بیانجامایم که در طول ادوار متمادی ساخته شده است. زندگی ما ترکیبی از اتُمهاست. افکار ما از اتمهایی کوچک ساخته شده است. رؤیاهای ما محصول اتمهاست. امیدها و عواطف ما به زبانی متشکل از الفبای اتمها نوشته شده است.» منبع
من ۲۷ اسفند ۱۳۹۶ یک اشارهای به کوانتوم و تصویر آن داشتم با این جمله: « زیرا من هم یک موجود جاندار بودم که طبق قانون فیزیک پیچیدهی کوانتوم (Quantum) کوچکترین مقدار یک کمیت فیزیکی به حساب میآمدم و میتوانستم به طور مستقل وجود داشته باشم...» (اینجا) اینک یک نقل تازه از کتاب بالا ارائه شد.
بازتاب متن «قوم عالین امروزین»
بازتاب متن «قوم عالین امروزین» که ۱۳ مهر ۱۴۰۰ نوشتهام. در: اینجا
متن اول:
به قلم جناب «مرآت»
سلام و درود. و ممنون از یادداشت خوب شما. چه تصادف کلامی جالبی بود بین نوشته شما با حرفهای سه روز قبل بنده: در وادی السلام نجف بر مزار شهید عزیز ابومهدی المهندس فاتحه می خواندم و می گریستم. یک خبرنگار عراقی از من پرسید ایرانی هستید گفتم بله، گفت چه ویژگی از این شهید می دانید که این جور برایش گریه می کنید. بهش کفتم او مخلصانه، شجاعانه، جوانمردانه و حتی بی نام و نشان در برابر یاغیان و باغیان و عالیان زمانه جنگید. اما خودبرتر بین های زمانه ناجوانمردانه او و رفیق ابدی اش را ترور کردند. و من بیش از هرچیز به مظلومیت و اخلاص و صدق عمل او غبطه می خورم... »
دامنه: در اینجا پاسخم به جناب آقای «مرآت» مدیر محترم گذرگاه فکر و ذکر را نوشتهام. از جناب ایشان بابت نوشته و اظهار نظر متشکرم. با آرزوی موفقیت و بهروزی.
متن دوم:
به قلم حجتالاسلام احمدی:
سلام بر جناب طالبی عزیز. سالروز رحلت رسول خدا و شهادت امام مجتبی تسلیت باد. نمونه سردار سلیمانی واقعا جالب هست، با توجه به این که بعد از این که آن را بعد از قیام اباعبدالله در مقابل عالین قرار دادی و در واقع این سردار دلها پرورش یافته مکتب سیدالشهدا هست.
دامنه: سلام و تسلیت جناب استاد احمدی. از دقت و افزودن این نکتهی شما بر متن ممنونم. خرسندم خوشایند شما شد.
متن سوم:
«تحشیه» بر نوشته : «قوم عالین امروزین»
سلام علیکم. ضمن عرض تسلیت به جهت ایام سوگواری سالار شهیدان و فرارسیدن رحلت جانگداز نبی رحمت و شهادت سبط اکبرش (امام مجتبی) و نیز شهادت پاره تنش (امام رضا) علیهم السلام، توفیقی حاصل شد تا نوشته وزین «قوم عالین امروز» جنابعالی را مطالعه نمایم؛ با همه مشغله ها، حیفم آمد از باب «تحشیه» بر آن، نکاتی را یاد آور نشوم:
۱) همچون همیشه، انتخاب نیکی داشته و زیبا و سودمند نگاشته اید؛ بویژه اینکه آن را به زیور «تطبیق» آراسته نموده، و از خصلت منفی «نقل صِرف» دوری جسته اید؛
۲) حتما میدانید که صفت پست و مذموم «عالین» از جمله صفات منفی مشترک بین شیاطین «جنّی» (سوره «ص» آیه ۷۵) و «انسی» (سوره «دخان» آیه ۳۱ و سوره «مؤمنون، آیه ۴۶) است؛
۳) مذمت وارده در مورد خصلت پلید «عالین» (سرکشان - برتری جویان) در آیات و روایات، و بیان پیامدهای برآمده از آن، به مراتب بر مذمت از دیگر خصائل منفی و برشمردن پیامدهای نشأت گرفته از آنها فزونی دارد؛
۴) بررسی عوامل مؤثر در بروز وقایع تلخ تاریخی، گویای این حقیقت است که اصلی ترین و برترین عامل مؤثر در عناد ورزی اشخاص و احزاب با مجموعه سفیران به حق الهی، چیزی جز برخورداری آن از خدا بی خبران، از خصلت فرعونی و ابلیسی «عالی» (برتری جوی و سرکش بودن) نمی باشد؛
۵) همانگونه که اشاره شد، تطبیق ماجرای قوم «عالین» گذشته به وضعیت فعلی جهان؛ و نیز اشاره به مقابله و ستیز همیشگی نبی رحمت و رهپویان حقیقی راه جاویدش با اقوام و اشخاص آلوده به این خصلت زشت؛ از نقاط مثبت پررنگ این نوشته کوتاه محسوب می شود؛
۶) یاد نمودن از مکتب ستیزه گر سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی به عنوان نماد بارزی از تلاش در عرصه مقابله با «عالین» نیز از نقاط مثبت این نوشته جنابعالی محسوب می شود؛
۷) آن شهید سرفراز (شهید حاج قاسم)، در بخش های مختلفی از وصیت نامه بلندش، از عظمت مکتب امام راحل و غربت مقام معظم رهبری یاد نموده؛ و از دیگران خواسته است که تنهایش نگذارند؛
۸) باورم این است که جنابعالی به آموزه های بلند این شهید جاوید، باور دارید.
قوم عالین امروزین
به قلم دامنه : به نام خدا. در آستانهی شب رحلت پیامبر خدا ص چه ستوده است دمی با قرآن باشیم. من که به نیت تبرک لای قرآن را گشودم صفحهی ۳۴۶ آمده است؛ و از میان این صفحه با آیات تکاندهنده و روشنگر، این دو آیهی: «ثُمّ ارسَلنا موسى و اخاهُ هارون بِآیاتِنا و سلْطَانٍ مُبینٍ . اِلىٰ فِرعَونَ وملَئِه فَاستَکبَروا وکانوا قَومًا عَالینَ» (یعنی آیهی ٤٥ و ۴۶ سورهی مؤمنون) توجهام را به خود بیشتر جلب کرده است که موسی ع و هارون ع مأموریت ویژه یافتند که به سوی فرعون و مَهتران آن بروند. برگردان توضیحی مرحوم خرمدل ازین آیه هم بسیار جالب است:
«سپس موسی و برادرش هارون را همراه با معجزات و براهین (دالّ بر صدق رسالتشان) و حجّت واضحی که بیانگر (اثبات پیغمبری آنان) باشد روانه کردیم. به سوی فرعون و فرعونیان، ولی آنان (خود را بالاتر از این دانستند که دعوت ایشان را بپذیرند و) تکبّر ورزیدند، و ایشان اصولاً مردمان سلطهطلب و خود بزرگبین بودند.»
خصلت و اخلاق کریه «مَلَئه» (=اشراف و اطرافیان) در طول رسالت و نبوت همین برتریجویی بوده است و «عَالین» (=سرکشان) که «مراد مستکبران و خود بزرگبینان» است، همه، همواره «مقامطلب و شهرتطلب بوده و خویشتن را بالاتر از دیگران میدانند و مردمان را زیردستان خود میانگارند.»
گویا امروزه نیز همچنان قوم «عالین» وجود دارد و برتریجویی را ترک نمیکند و همیشه میخواهد بر ملتها سوار شود و از حق، کراهت پیشه کند، به قول قرآن در همین سوره، آیهی ۷۰ : و اکثرهم لِلحقّ کارِهون. اما خدا هرگز حق را در پی هوسهای آنان قرار نداد: ولوِاتّبع الحقُ اَهواءهم لَفسدتِ... . آری؛ قوم عالین امروزین نیز همان کردار را دارد که مَهتران عصر نبوت داشتند. و این رسول خاتم ص بود که مُهر ختم بر آن خوی و خصلت «عالین» زد و مکتب حسین ع نمونهی عملی نسخهی تمامی انبیا خدا علیهی عالین شده است. و نمونهی اعلای روزگار ما مکتب حاج قاسم سلیمانی است که پارساگرانه، با عالین درافتاد تا افتادگان را نجات دهد و آرامش و صلح پایدار پدیدار کند. شما هم اگر یک تبرک کنید صفحهای درخشان از قرآن به رویتان گشاده خواهد شد. درود. رحلت رسول مهربان ص و شهادت دو امام انس و جان ع هم تسلیت و تعزیت.
جادهی مشهد-مکه تا گورنای تانزانیا
چارقدگوشه
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. کسانی مانند من که اگر از دِه برخاسته باشند و در سن و سال من باشند و همچنان لذت ببرند که روستازاده هستند و اهل دیار دِه و قصَبه و هویت محلی خود را با اشتیاق پاسباناند، بهیقین از چارقد گوشهی مادرشان خاطرهها دارند. چارقدِ روسری سفید وال هندی، که سرتاسر سر و دوش و بالاتنهی مادران را میپوشاند و وقتی هم بر سر میکردند چنان به آنان میآمد و زیباروشان میساخت گه گویی نور از رویشان تابانده میشد؛ آن وقت گوشهی چارقد خود داستان داشت:
پول به آن گره میزدند. از پول سکهای گرفته تا پول کاغذی نو و چروکیده. و اغلب هم این گره کِش میرفت، نه از بیرون، که از طرف خودِ فرزندان!
آدرس جایی (مثلاً مطب و راستهی بازار را) که میخواستند بروند، لای آن جاساز میکردند.
موقع روضهخوانی ماه محرم اگر قند تکیه اضافه میآمد برای تبرّک هم شده آن را در چارقدگوشه میبستند و سپس به بچهها به نیت بیمه و شفا میخوراندند.
نون خشک (نون قندی به زبان شهری) مسجد و تکیه هم، همینطور.
مادران شهید و اسیر و مفقودالاثر که داستانشان بغرنج است؛ عکس پرِس طلقی یا پلاک جبهه و یا سربند یازهرا و یاحسین و یا سایر یادگاریهایشان را چارقدگوشه محکم و سفت گره میزندند که با فرزندشان، با جگرگوشهیشان پیوند نگسلند و هر آن با آنان نفس کشند و دم و بازدم گیرند. همین خیال، آنان را آرام نگاه میداشت.
تبصره: در خانوادههایی که شیخ و روحانی داشتند اغلب عمامهی مستعمل را بُرش میکرده و چارقدش میساختند. یاد همهی مادرانمان چه در قید ممات و آرمیده در خاک و چه در قید حیات و آراسته به کار و تلاش، گرامی و ستوده باد.
نظر حجتالاسلام محمدرضا احمدی:
سلام به طالبی عزیز. اول این که یاد باد آن روزگاران یاد باد. دوم این که پاک کردن اشکهای مجالس عزاداری اباعبدالله الحسین با گوشه آن چارقدها را فراموش کردی... سوم این که با ظهور نسل جدید، متاسفانه آن چارقدی که در آن زمان از آن نور معنویت ساطع بود، اکنون جای خود را به شال و روسری هایی داده که از بعضی از آنان آتش می بارد. هیچ چیزی را نمی توان به آن گره زد، حتی حیا و غیرت را... چهارم این که توصیف و یادآوری زیبایی بود... ممنون.
چارقد مادر شهید
از شهیدآباد (تروجن) بهشهر
روستایی با ۵۱ شهید و ۸ آزاده و ۱۸۷ جانباز
دامنه: سلام استاد ارزشمندم جناب احمدی. یادآوری جالبی بود. بله پاککردن اشک یادم نبود. این هم به کارکرد چارقدگوشه اضافه شد. تعبیر تکاندهندهای نیز به کار بردی که امید است پوشش و حجاب ازین هم شُلتر نشود. اگر امروزه آن مادران قدیم بودند، مثل مادران عزیز این میهن به جای ماسک در برابر ویروس کرونا از چارقدگوشه استفاده میکردند. ممنونم که بر طبع شما نشست.