دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

Qalame Qom
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)
قم، مازندران، ساری، میاندورود

پیام مدیر
نظرات
موضوع
بایگانی
پر پسند
پر بحث

۴۸۰ مطلب با موضوع «جهان، جامعه» ثبت شده است

دالان زنگزور. اول به نقشه نگاه شود. جمهوری آذربایجان -که نخجوان هم مال آن است اما میانش کوه زنگزورِ استان سیونیک ارمنستان، فاصله انداخته است- محل نزاع راهبردی شده است. الهام علی اف آذربایجان، اصرار دارد اتوبان آزادراه زمینی باید از سمت آذربایجان از دالان زنگزور عبور کند و به نخجوان متصل شود تا به خط و خاک ترکیه متصل شود. اینک سه پدیده رخ می‌دهد:
 
 
 
 
 ۱. دالان زنگزور اگر با همین خط اتوبان، از ارمنستان گرفته شود در واقع ایران دیگر همسایه‌ای هم‌مرز به اسم ارمنستان ندارد. همان قسمت نقشه که سیاه و خط‌خطی شده است به آذربایجان الصاق می‌شود و دسترسی ایران به اروپا از راه ایروان قطع می‌شود. این از نظر ایران تهدید راهبردی است. ۲. چون آذربایجان متحد استراتژیک اسرائیل است، هر چه مرزهای ایران با آن کشور طولانی‌تر شود، تهدیدآمیزتر می‌شود. ۳. اتوبان که از دالان زنگزور بدون نظارت ارمنستان عبور کند، در حقیقت راه زمینی ارتش ۳۲ کشور عضو ناتو از سمت ترکبه به باکو و در واقع دریای خزر و بندر آستارا باز می‌شود. اما یک مسئله‌ی مهم: من البته یک خطر دیگر هم می‌بینم: اگر ارمنستان به ناتو بپیوندد، ناتو از سمت شمال-جنوب، به ایران هم‌مرز می‌شود. به‌همین علت، ایران ارمنستان را متحد خود نگه می‌دارد تا به سمت ناتو خیز برندارد. ارمنستان البته در صلح‌بانی‌های ناتو در نقاط بحرانی جهان مشارکت می‌جوید اما در ائتلاف‌های جنگی آن، نه. تا الآن ایران به خاطر دوستی زیاد با نیکول پاشینیان نخست‌وزیر ارمنی ارمنستان، اثرگذار بود که ایروان عضو ناتو نشود. ناتو درخواست داد ارمنستان عضو ناتو شود. دو درد این است زنگزور مال ایران بود که قاجار به روس داد. درد دوم، پشت نخجوان یعنی گوشِ سمت راست گربه‌مانند ایران هم، مال ایران بود که رضاخان میرپنج به خاطر دوستی با کمال آتاترک آن گذرگاه و کوه آرارات را به او هدیه! داد. وگرنه ایران از پشت نخجوان و از کناره‌ی گوش راست گربه‌ی نقشه‌ی ایران، با ارمنستان سال‌ها هم‌مرز بود. در نقشه در بغل آن دو تا گوش گربه‌ی ایران، کشور ترکیه است. لابد می‌دانید با ماشین شخصی می‌شود بدون ویزا از ایران به ارمنستان مسافرت کرد از همین زنگزور. پوزش تحلیلم از دو کف دست بیشتر شد. دامنه دارابی
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۱۴۰۳ ، ۱۴:۰۱
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

 

ابتدا به نقشه‌ی غزه در مرز رفح نگاه انداخته شود. از سمت ضلع ایران که به نقشه نگریسته شود، سمت چپ عکس سینای مصر است. آب هم، دریای مدیترانه است. سمت راست عکس را اگر ذهنی حدوداً ۱۵۰ کیلومترُ اندی طی کنید به لبنان می‌رسید که حزب الله از آن مرز با مخاصمات اسرائیل، درگیر است. از گوشه‌ی معبَر (=گذرگاه، نقطه‌ی گذر مرزی) کرم ابو سالم به پایین و سمت راست، اسرائیل است. بقیه، قسمت جنوب غزه است در مرز با مصر.

 

حالا کمی توضیح ماجرا. دارد به یک سال نزدیک می‌شود که اسرائیل همچنان کشتار می‌کند. فعلاً در مذاکراتِ ایران و اسرائیل (تعیین‌کنندگان واقعی صحنه‌ی جنگ) با نیابت و میانجی قطر و مصر و نظارت آمریکا حرف، روی این است:

 

۱. این خط قرمز را از دریا تا کرم ابو سالم، کلاً اسرائیل گرفت و ارتش را در آن مستقر کرد که تنها راه ارتباط خشکی غزه با مصر است. دیگر همه‌سمت غزه در محاصره‌ی مطلق است. اسرائیل می‌گوید هرگز ازین مرز حائل خارج نمی‌شود. اما حماس خواهان خروج کامل اسرائیل از تمام نقاط غزه خصوصاً همین مرز است که سه گذرگاه بین‌المللی دارد، شبیه چذابه، شلمچه.

 

۲. حال که مذاکرات آتش‌بس در مصر دنباله گرفته می‌شود طرفین روی این قسمت غزه حرف دارند. اسرائیل تا الآن سماجت دارد که از محور‌های فیلادلفیا و نتساریم عقب نمی‌نشیند. می‌گوید خط راهبرد نظامی امنیتی ماست. همین، مذاکرات را پیچیده کرده و به اوج چانه‌زنی رسانده است. ایران دعوت شد مذاکرات را مختل نکند. حتی دست به تقاص آن ترور تهران را هم با معامله روی آتش‌بس غزه کنار گذارد و چند امتیاز دیگر بگیرد. یا دست‌کم فعلاً اقدام نکند. بگذرم. قول دادم در مورد ترور تهران سخنی در صحن نرانم. اخبار این قسمت خیلی زیاد است.

 

۳. حماس در غزه از سوی دوم، از سمت محمود عباس ابومازن (رئیس دولت خودگردان فلسطین مستقر در قدس و کرانه‌ی غربی رود اردن) تحت فشار است حکومت درین باریکه را به دولت خودگردان فلسطین واگذار کند. این جا هم حماس می‌گوید حاضر با سازش با تفکر آشتی با اسرائیل نیست و واگذار نمی‌کند. اساساً «ساف» حماس را متهم می‌کند باریکه‌ی غزه را اشغال کرد و خودمختاری ایجاد کرد. البته حماس آن سال انتخابات برگزار شد رأی اول و قاطع آوُرد که بر اریکه‌ی آن باریکه باشد.

 

نکته‌ی ۱← فعلاً طرفین غزه - اسرائیل برای بخش وسیعی از جهان مسئله‌ی بحرانی محسوب می‌شوند. ایران غزه را محور حق می‌داند که با باطل در حال نبرد است. باطل به انضمام رژیمی اشغالگر. چه در نبرد و چه در مذاکرات، ایران جانبدار پول، سلاح، ایدئولوژی محور حق یعنی حماس در غزه است. روی همین اساس، اسرائیل می‌گوید ما در برابر ایران داریم می‌جنگیم و حماس لشگرِ نیابت ایران بیش نیست. با این حرف، هم فرصت می‌خرد، هم مشروعیت بقا که بشدت دچار زوال افتاده است.

 

نکته‌ی ۲ ←این نزاع که منتهی به جنگ محدود و خوشه، خوشه، قمر، قمر، شده است، تمام نگرانی منطقه و جهان این است باروت یک جنگ تمام‌عیار، هر آن منفجر شود. اما ایران در موقعیت تمدن‌سازی قرار دارد، جنگ تمام‌عیار را به زیان می‌داند. این است که دنبال آتش‌بس و در نهایت پایان جنگ است. اما اسرائیل می‌داند بقای آن در تمام شاخص‌ها مورد خدشه قرار گرفته است، خصوصاً بقا بر مبنای مشروعیت سیاسی. لذا سعی می‌کند ایران را با خود درگیر مستقیم سازد. به همین علت می‌گوید آتش‌بس یعنی دادن فرصت مجدد به جریان مقاومت.

 

نکته‌ی ۳ ←من تحلیلم این است اسرائیل با طرح این مسئله که ایران در میدان جنگ است، بقیه‌ی نیروها نیابت حساب می‌آیند، می‌خواهد موجودیت سیاسی خود را نزد افکار عمومی جهان و داخل فلسطین اِشغالی تحکیم و تجدید بنا کند. هرچه جنگ خود را ایرانیزه‌تر کند، فکر می‌کند بقای خود را شدیدتر تضمین می‌کند. ایران لبریز خطر شده است، نه خطر شکست و هزیمت، خطر قدرت بیش از حد. جهان ابرقدرت‌ها جهانی است که قدرت کشوری ثالث را موذی می‌داند نه موازی. پس خودِ قدرت ایران بالاترین خطر و همزمان بالاترین ضدخطر است. عقل و درایت به انضمام پرهیز از ترک صبر. جنگ بیش از هر چیز نقشه می‌خواهد. بهترین نقشه آن است با جهان جدید بده و بستان کند. ایران مال حال نیست، مال آینده است که گذشته‌ی تمدنی دارد. آیا خاورمیانه به تمدن‌سازی و ترقی روی می‌کند؟! البته اللهُ علمٌ. اما دشمن می‌خواهد ایران توانش صرف تمدن و ترقی نشود. دامنه دارابی

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۱۴۰۳ ، ۱۲:۵۶
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

📝 به تاریخ ۲۵ . ۵ . ۱۴۰۳ ابراهیم طالبی دامنه دارابی: آلات ساز. اگر حرف آقای محمدحسین ایمانی خوشخو «دبیر شورای هنر» درست باشدُ درست نقل شده باشدُ درست رسانده باشد که «سند موسیقی» صادر شد و «وزارت کشور هم ابلاغیه داد» و «هیچ شخصیت حقیقی و حقوقی حق لغو هیچ کنسرتی را ندارد» و به قول وی: «صدا و سیما باید همه‌ی لوازم و سازها و آلات موسیقی را نشان دهد» می‌توانم بگویم تازه از عوامیت و حساسیت غلط به در آمده‌اند. مردم و حتی طبیعت و وُحوش با موسیقی زنده هستند. مگر می‌شود انسان بودْ اما موسیقی وَ ساز وَ چنگ وَ آوا وَ نوا نداشت؟! انسان، سراسر، نغمه استُ فکر وُ ذکر. در درون خود، در حالت ذاتی‌اش جُنبنده‌ای رقصنده است برای هر چیز قابل شور وَ شعَف. حتی رزمنده دیدم جبهه بر حلبِ فشنگ، ساز می‌زد. جزوِ ذاتیات است ساز. در حُزنی‌ترین آئین مسلکی مذهبی -یکی تعزیه و دیگری روضه- وقتِ رسیدنِ صحنه‌ی شهادت و ذکر مصیبت، شکل عادی سخن، در چهارپایه‌ی تعزیه و در بالای منبر روضه، از حالت نَرم، به وضع تِلنگِه (=نغمه‌ی غمگین) می‌رسد تا آثار مصائب در نُسوج روح، نفوذ کند. این یعنی آمیختگی روح جُنبندگان با اِلحان وَ صدای آهنگان.

 

 

مرحوم سهراب محمدی

نوازنده‌ی دوتار  کرمانج خراسان

 

پاسخ دامنه به جناب جلیل قربانی: سلام. ممنونم از بیانت در مَدخل مهم ساز و آواز یا عبارتی مدرن‌تر نُت و موسیقی. مثلاً ایشان مرحوم سهراب محمدی خراسان شمالی است یک نوازنده‌ی زیردست ِ دوتار و آوازخوان که همه‌ی موسیقی «بخشی‌های کُرمانج» در قوچان را در سینه خود حفظ داشت، چگونه می‌شود این چهره را دید ولی سازش که با آوایش همآهنگ است ندید. جهالتی است این که مردم را از دیدن آن در مضیقه و حتی تحریم انداخته‌اند. زمانی که عکس اختراع شد تا برسد ایران دیری دیر شد اما وقتی هم آمد برخی آن را حرام می‌دانستند. از روی این عقیده که حرکتی مجسم برای خدا‌وند می‌شود. یعنی احتمال گناه‌افتادن به تشبُه بر بُت. فقه و فقاهت و فقهیان داستان دارند. بگذرم. طول کشید تا مرحوم حجت الاسلام محمدتقی فلسفی قانع کند می‌شود در پشت میکروفون و بلندگو منبر رفت. چون برخی آن را به عنوان بوق شیطان حرام می‌دانستند. من اهل موسیقی‌ام. از تحریم و حرام‌کردن بی‌وجه هم تبعیت نداشتم. خودم برخی از آهنگ‌ها را جِلف می‌دانستم و سمتش نمی‌رفتم. هنوزم چُنینم. بگذرم. حتی شعر را وقتی آدم با یک زیرصدای آهنگ موسیقی می‌شنود در درجه‌ی اعلا لذت فرو می‌رود. اما شعرِ بی‌آهنگ و موسیقی سرد و یخ است. حرفت درست است.
۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ مرداد ۱۴۰۳ ، ۰۱:۰۵
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

 

 

📝 به تاریخ ۲۲ . ۵ . ۱۴۰۳ ابراهیم طالبی دامنه دارابی: بانو «اِدنا عدن اسماعیل» و آقای «عمر بن حفیظ». این دو فرد تأثیرگذار جهان اسلام کی هستند که در صدر فهرست ۵۰۰ مسلمان تأثیرگذار جهان در سال ۲۰۲۴ از مؤسسه‌ای در اردن برگزیده و برتر شدند؟ جالب این‌که آیت الله آقای سید علی سیستانی نفر یازدهم این لیست شد که در لیست سابق، نفر اول بود. بانو «اِدنا «زن برتر جهان اسلام» سومالیایی است؛ «پرستار، ماما و وزیر سابق امور خارجه سومالی» او در قاره‌ی آفریقا نزد سیاه‌پوستان ارج و قرب فراوانی دارد. ساخت بیمارستان و تأسیس دانشگاهی مدرن در «فقیرترین کشور آفریقایی» باعث شد که جایزه‌ی ۷۰ میلیارد تومانی «بنیاد تمپلتون» کسب کند. و اما آقای «عمر بن حفیظ» شخصیت مذهبی بانفوذ و رهبر مذهبی مسلمان در حضر موت یمن است با گرایش صوفی که به جذب طلبه‌های علوم دینی از سراسر جهان می‌پردازد.

پیوست: «تمپلتون جایزه‌ی گرانقیمت جهانی‌ست؛ در تمجید کسانی که با کشف شیوه‌های جدید موجب تقرب انسان معاصر به خدا و معنویت‌اند. البته «بنیاد تمپلتون» معنویتِ سکیولار را مد نظر قرار می‌دهد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مرداد ۱۴۰۳ ، ۱۴:۳۱
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

 

 

 

 

📝 : به تاریخ ۱۳ . ۵ . ۱۴۰۳ ابراهیم طالبی دامنه دارابی. شروع: رد مرز خانم کبری غلامی. من نمی‌دانم شبکه‌‌ی شرق  راست گزارش کرد که خانم کبری غلامی «پژوهشگر اجتماعی اهل افغانستان و دانشجوی کارشناسی ارشد دانشگاه الزهرا» به علت «تذکر حجاب» رد مرز شده است یا نه. نقل این است او را ابتدائاً به «اردوگاه» بردند و بعداً با «اتوبوس برای رد مرز» به سمت مشهد مقدس. کبری غلامی گرچه متولد افغانستان است اما از ۴ سالگی (=از ۲۷ سال پیش) در ایران زندگی می‌کند. حتی اگر این پوشش یا کشف حجاب هم کرده باشد، رفتار با این دختر می‌توانست اخلاقی، مداراآمیز، تأثیرپذیر، و در یک کلمه مروت‌انگیز باشد. آنان عین فلسطینیان مردمی آواره‌اند. بر سر آوارگان، آوار نشوید. خودم در باقرآباد ری در جنوبی‌ترین جای پایتخت به چشمم دیدم از هر پانزده دختر دبیرستان که از سر جلسه‌ی امتحان باز می‌گشتند در همی خرداد امسال (۱۴۰۳) فقط یک تا دو تن روسری را درست در سر داشتند. من هم فقط گذری دیدم اگر در شهر بگردند وضع آشفته‌تر از این است؛ حتی قم ما هم وضع فرق کرده است؟ کبری را رد مرز کنید یعنی بفرستید به کشورش، خود ایرانی‌ها را می‌خواهید کجا رد مرز کنید؟! کمی پند گیرید. داروغه‌ها اغلب خود دروغ‌بازترند و دغلی‌تر. حریم را پاک داشتن هم هنر می‌خواهد و هم عمل عاملان، به دیانت. جزئیات در اینجا

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۱۴۰۳ ، ۱۹:۴۶
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

 متن نقلی از نوشته‌های اُنظُر : ۲۳ . ۴ . ۱۴۰۳ : پزشکیان و ظریف به تضاد و تعارض می رسند. کاوش اُنظُر : این دو (آقای مسعود پزشکیان و آقای محمدجواد ظریف) در آینده بر سر حداقل پنج مسئله به تضاد (ناهمسانی فکری) و تعارض (ناسازگاری عملی) می رسند. هر دو ایدئولوژیست هستند. پزشکیان با درونمایه ی سوسیالیستی و ظریف با درونمایه ی لیبرالیستی. اینکه دو نفر سوسیالیست اسلامی و لیبرالیست رنسانسی می توانند برای نجات ایران از قدرت گیری دو باره ی اسلامیست های توده گرا (که این بار دور آقای سعید جلیلی حلقه زده بودند) ائتلافی زودهنگام کنند، نشان بلاهت نیست، اتفاقاً ناشی از عقلانیت مدرن است. اما در ایران به علت غلبه ی افکار عمومی بر ایده های ایدئولوژیست ها (صاحبان یا علاقمندان تئوری و نظریه) هر ائتلافی شکننده است و بر آن یورش های حکومتی می رود. با این مقدمه، به سراغ ایده ی بنده می روم که بر این نظر هستم پزشکیان و ظریف به تضاد و تعارض می رسند.

 

        

ساختمان سلمان در پاستور

 

ریشه ی تضاد و تعارض آینده به ایدئولوژی سیاسی این دو باز خواهد گشت. که اکنون وقت باز کردن آن نیست. پنج علت دارم که پزشکیان به طرد ظریف می رسد. طرد را در هر دو ضلع بخوانید. یعنی هم دور داشتن ظریف از دولت چهارده و هم اختلاف فکری بر روی مسائل روز و راهبردی. بنده تفکر آقای محمدجواد ظریف را فعلاً در پنج مسئله مطرح می کنم که آتش آرام تضاد و تعارض از همین پنج محور گُر می گیرد. آنچه می نویسم شمّ بنده است، نه این که جایی نوشته شده باشد و یا جایی حرفی از آقای ظریف درز کرده باشد. یعنی فکری که مرا به این مسائل می دوزد را مطرح می کنم اگر نادرست بود باید گذاشت به حساب نادرستی فکر تحلیلی بنده:

 

- آقای ظریف از دید بنده حامی فلسطین است از بعد اخلاق و حقوق، اما در تفکرش درگیری مقاومت و اسرائیل را بی فایده، حتی بی نتیجه و بالاتر، بد نتیجه می داند.

 

- آقای ظریف از دید بنده در صدد این است (فکرش هم همین است) ایران را مجبور کند منافع ملی خود را به اروپا و آمریکا پیوند بزند و با یک معامله ی شیرین و تلخ، حالت ملَس به حکومت و ملت بدهد. او ضد روس و منتقد چین است.

 

- آقای ظریف از دید بنده در مسائل روز ایران به طبقه ی متوسط نیمه متموّل برای پله های رشد تکیه و علاقه دارد و حاضر است افکار مذهبی خود را برای جذب آنان صیقل زند.

 

- آقای ظریف از دید بنده از حلقه ی روحانیت انقلابی آموزش نمی گیرد، او افکار پایه ای خود را جدا از تراوش ذهنی، بیشتر از الیت فکری (نخبگان دانشمند علوم جهانی) فرم می دهد.

 

- آقای ظریف از دید بنده به یک ایران توسعه گرا با اقتصاد سرمایه داری می اندیشد که کشوری تولیدکننده و صادر کننده ی کالا باشد که پول در بیاورد، نه صدور فکر و ایدئولوژی دینی. در واقع آقای «ظریف»، بطور ظریف، نقادانه ایران را در داخل، کشوری برای ایجاب ثبات حکومت خود می بیند؛ اما در خارج، کشوری مداخله گر برای براندازی حکومت های دیگران. و او این را خلاف منافع میان مدت و درازمدت کشور می داند.

 

بنده تفکر آقای پزشکیان را متضاد با تفکر آقای ظریف در این محورها می دانم. جواد ظریف چه در ساختمان سلمان پاستور در نهاد ریاست جمهوری ایران بنشیند و چه فرضاً در ساختمان ایران در نیویورک کاری که می کند این است ایران را به جهان همپیوند کند و جهان را به ایران مایل. اضافه نکنم حرفم را قورت دادم: آقای ظریف فردی احساساتی و گرم است و مقداری زیادی خوشبین. اُنظُر.

پایان متن. دامنه در رد یا تأیید این متن ورود ندارد

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۱۴۰۳ ، ۱۱:۲۰
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

آن روز در طبقه‌ی دو

مؤسسه‌ی اسرا بر دامنه چه گذشت؟

به قلم دامنه : ۱۳ . ۴ . ۱۴۰۳ ، آن روز  (یکشنبه ۲۷ خرداد ۱۴۰۳) در بلوار حضرت خدیجه سلام الله علیها، روی «نشان» (=رهیاب) آدرس مؤسسه‌ی «اِسرا» را نوشتمُ خودِ نشان مرا بُرد وسط مقصد نشانْد (=عکس هم هست). همین جا گریز بزنم: اگر دین (=مثلاً به تفسیر غلط) با علم، غرَض می‌ورزید، سازندگان سایپا آیا سیستم نشان را می‌شد نصب کنند روی ماشین تولیدی‌شان؟! پس به قول شهید آیت‌الله دکتر بهشتی دین و دانش پهلوی هم‌اند. بگذرم. خوشبختانه امروز من به فرمان گویای «نشان» که هر پیچ و میدانی دعوتم می‌کرد کدام جهت بچرخم! زور نمی‌گفتم، همونی را خطُ ربط! می‌داد، پیش می‌راندم، لذا مرا از بغل حرم و از زیر تونل غدیر کِشان‌کِشان، رسانْد به عمار یاسرُ مؤسسه‌ی «اسرا». (=عکس هم هست) در همین نقطه بود ذهنم مرا تشَر زد آهای ابراهیم! یاد اُقربا و اَقرَبِ خود را کردی که سلام بِدی به ساحت پاک حضرت معصومه؟! دادم؛ چه جور هم. بگذرم.

 

 

دامنه و آقای سید عمادی

مسئول پژوهشگاه اِسرا

 


گوش راست بلوار عمار، سایه‌ای خدا گویا برام جا کرده بود! درنگ نکردم پارک کردم. ریموت را برداشتمُ دم در به نگهبان اِسرا گفتم حاج آقا به دامنه فقط نشست داد. با چه احترامی واردم داشت به طبقه‌ی دوم مؤسسه‌ی عظیم بین‌المللی اِسرا. ریش حاج آقا سید عمادی چنان نرم، صورتش عینِ اِسبِه پنبه روشن! و طرز معانقه‌اش هم (=بوس از گردن به بالا) با درجه‌ای بالایی منظم. از همان بلوار پیامبر اکرم ص این حال در من پیدا شده بود که او را امرو به آغوش کشم! گریز زنم بازم: من زبانم نمی‌چرخد بگم: پیامبر «اعظم»، برای من، وصف آن حضرتِ ختمی مرتبت فقط پیامبر «اکرم» می‌گنجد. اکرم، اوج است. این اکرم برای آن وجود مقدس هستی برازنده‌ترین وصف است. زین‌رو بلوار پیامبر اعظم قم را به ذوق و عقیده‌ی خودم دائم می‌گویم: اکرم. بگذرم. پس، شست شروع شد. می‌شود برای قسمت بعد... دیدار و گفت‌وگویی که وقتی نوشتم معلوم می‌شود در آن طبقه بر دامنه چه گذشت؟ و از آن نِشست، بر دامنه چه نَشست؟ تا بعد. ناخاتمه دامنه.

 

جناب حجت‌الاسلام استاد سید عمادی سلام

اول کلام بازگو کنم سراسر دیدار امروزمان را به کتابت خواهم کشاند و در صحن و سایت دامنه انتشارش می‌دهم. در ثانی ملاقات با آخوند صاحب کمالات درهای دانش و ارزش را بر روی آدم مفتوح می‌کند. ثالث این است شما برای من یک روحانی به معنای حقیقی کلمه‌اید. کلام که از شما صادر می‌شود به تعبیر من از فیلتر پاکی نفْست رایحه می‌گیرد و بعد وارد ابزاری به اسم زبان می‌شود که به قول فیلسوف منتقد آمریکا نوام چامسکی عامل ارتباط میان فهم‌هاست. ملاقات با فقیهی چون حضرت مستطاب عالی که از نظر من جمع سه ضلع فقه، فلسفه و معنویتی، برای من تداعی ملاقات با خدا را دارد. چرا، چون آن روایت را تجلی می‌بخشد که با کسی دیدار و جلوس کنید که شما را یاد خدا برَد و دانایی‌تان را مزید کند. درود استاد. ارادت دامنه.

 

کتاب سیره‌ی خضر نبی ع

نوشته‌ی حجت الاسلام سید کمال‌الدین عمادی

معرفی سیره‌ی خضر نبی

به قلم دامنه‌ی دوم: ایشان حجت الاسلام سید کمال الدین عمادی درین اثر دست بر سر مسائل گران می‌گذارد.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۱۴۰۳ ، ۱۸:۰۵
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه: ۱۳ . ۴ . ۱۴۰۳ : بیاموزیم ( ۱۵ ) اسماعیل و سرخان. بِاذن اللهِ. سلام بر خدا و بندگان خوب خدا. رُمان «گرگ‌سالی» را حتی می‌خوانیُ کنارشَم می‌گذاری، باز هوَستْ ترشح می‌زند که هان! برو بازم بگیردش بازش کن. گرفت من. و حالا خودم با دخل تصرف ۱۰۰ در ۱۰۰ از آن صفحه‌ی ناب ۱۳۴ اش، چنین می‌نویسم در یادداشت امروزم:

 

اسماعیل و سرخان به هم گفتند این حیوون شومه. گرگ را می‌گویند. خدا امسال به دادمون برسه! سپس سعی کردند سگ‌ها را صدا بزنند کیش بدهند! بروند سمت سهند و سبلان.

 

دادند؟

نه.

صدایشون لرزید.

زبانش به کام چسبید.

سقف دهانشان خشکید.

 

رسید تا جایی که «سونا» نامزدش از پشت رسید. سرخان دست‌هایش را کاسه کرد. (=در گویش محل ما داراب‌کلا: چالوک کرد) سونا در کاسه‌ی چالوکش، آب انداخت. آب، خنُک بود. حالا اسب را به‌تاخت تاخت. چون سونا دستش شفا داشت! آخه چون نامزد است و نامزد مزه‌اش با هیچ مزه‌ای قابل مقایسه نیست.

 

کجا تاخت؟ پیش مُلّا در روستا.

برای چه تاخت؟ تا ملا -که طبیب جسم و حکیم روح مردم روستا در سمت اردبیل است، درمانش کند. کرد. درود بر مُلاهای طبیب جسمُ جان. والسلام.

 

راستی راستی! داریم ازین سان انسان؟ این را دامنه می‌گوید آری داریم، داریم هر زمان آن سان، آسان. اما خیلی باید گشت، (=به زبان آقوزچینی در آقوزگاله: اَلوری اَلوری باید کرد) کمیاب شدند چون چنین مُلّایانِ انسان در لایه‌های پنهان ایران. خاتمه دامنه.

 

شرح یک لغت: اَلوری اَلوری: صوت‌جمله است آهنگین، هنگام پیدا کردن گردو در کف و پای درخت گردو که زیر خروارها برگ و خاشاک، پنهان شده باشد. با این نَوا، گردو را می‌گشتند، تا به زحمت پیدا کنند. ملت ایران هم دیربازی است که برای یافتن مُلّایان انسان و باوجدان در لایه‌های پنهان، به اَلوری اَلوری افتاده‌اند، تا گردوی مغزدار پیدا کنند، نه پیک و پوک!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۱۴۰۳ ، ۱۴:۰۶
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه: ۷ . ۴ . ۱۴۰۳ : بر کشاورزان دانمارک بر اساس میزان بادِ شکم گاو، مالیات خواهند برید منبع نه تنها بادِ شکم حتی آروغ دام هم مالیات دارد چررررا؟ خُب معلومه بانو و آقا. چون یکی از عامل‌های مهم گاز متان گاوها هستند که گرمایش زمین را ایجاد می‌کنند. هر گاو، میانگین سالانه ۶ تُن گاز دی اکسید کربن از طریق گاز شکم و آروغ در هوا پرتاب، و لایه‌ی اُزون را پاره می‌کند..

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۱۴۰۳ ، ۱۴:۳۸
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

شرحی بر کتاب اعترافات

به قلم دامنه :  ۱۸ .  ۳ . ۱۴۰۳ : و اینی را که می‌نویسم دوست دارم با دقت خوانده شود. برای نوشتنش خیلی با کلمات کلنجار رفتم. کتاب «اعترافات» روزهایی از مرا این روزها خوب به سرانجام می‌رساند. ترجمه‌ی سایه میثمی است. این فقیه سده‌ی میانه، اول به دین مانوی بود که از ایران بیناد گرفت. اما بعد به مسیحیت پیوست و چنان رشد کرد که او را «قدیس آگوستین» گفتند. معلم فن خطابه بود، ولی معشوقه‌ای زیبا در تناسب بالا، وی را به آغوش عشق بُرد. دوزخِ عاشقان همان‌جایی شعله بر می‌افروزد که معشوق پندارَد و بیم برَد عاشقش آزرده‌دل شده است. ولی او آنقدر به او عشق بازید که حاضر شده بود از رسوایی جهان هم هول نکند. اعترافات کتابی‌ست که انسان را در عشق با انسان، پابرجا، در رساندنش به خدا، پایدار و در موشکاف کردنش در عقیده، پرمغز می‌کند. آنقدر سر عشق ماند و سوی خدا هم، پیمان بست که سرانجام نوشت: خدایا آیا رُخصت؟! تا بدانم و بستایمت. و همین شد که تک تک گناهانی که مرتکب شد، پیش خود اعتراف، و آن را کتاب کرد. عجیب این که، این اعترافات را زمانی که اسقف ارشد کلیسا شده بود کرد و شگفتی دارد وقتی بدانید او با این گناه‌ها، یک فقیه متلکم متألّه مسیح شد و هنوز هم اعتبار جهانی جایگاه‌اش خدشه‌ای نخورد. یک جمله ازو این است: "خدایا بگذار جانم از شدت انضباطی که تو دستور فرموده‌ای، بپَژمُرَد."  خوانندگان، جای شدت انضباط، بگذارند شریعت. این آنچه هست من فهمیدم. پس، شریعت واقعاً رودی است انسان را هم می‌شُوید، هم از عشق بازش نمی‌دارد، و هم می‌بَردش. به کجا؟ به اقیانوس کمال، که مقصد و نهایت انسان است. دامنه‌ی توحید.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ خرداد ۱۴۰۳ ، ۱۸:۰۱
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه: ۱۳  .  ۲ . ۱۴۰۳ : معلم از اسمش پیداست حامل علم است، زیباترین اسم در تاریخ. اگر کارگر حامل نیروی کار است، اگر بانکی حامل تجربه‌ی پول‌پردازی است، اگر خیاط حامل هنر دوخت است، اگر راننده حامل فن راندن است و اگر روحانی حامل توانایی برای منبر و راهنمای کاروان و رهنمود دینی مردم است، معلم از همه برتر، حامل بالاترین متاع معنوی است، علم برای درس. این است که در وصف معلم مرحوم امام آوُرده است "شغل انبیا". مهمترین عنصر در انبیا، نبأ است یعنی خبر عظیم. و معلم هم پیغام بَر است؛ درس عظیم.

 

معتقدم جهان هر چه اینک دارد ریشه‌اش و اُمّ و اساسش مال معلم است؛ زیرا معلم اگر در تاریخ وجود نداشت همه بی‌سواد می‌بودند. تمام آثار تمدنی جهان و حتی ادیان، ریشه در کار معلم دارد. صنعت، تجارت، سازه‌ها، مدیریت، شناخت، تولیدات و در یک کلمه پروسه‌ی گردش دانش در میان بشر، نشئت از معلم دارد. معلم سررشته‌ی جهان است. حتی یک فوق پروفسور هم هر چه دارد ابتدا از معلم دارد. پس؛ معلم بنیاد هستیِ حضرتِ هستی‌بخش را چیدمان و حتی به‌سامان می‌کند و بشر را به علم و سواد مسلح می‌سازد.

 

حالا این معلم چه باید بکند؟ این پرسشی‌ست ابدی، نه فصلی. هر معلم خود باید برای مقام خود عمارت علمی خلق کند تا بر دانش دست دشته باشد و به متعلّم (=دانش‌گیرنده‌ی) خود اِمارت علمی کند. من باورمندم که تنظیم و تعمیر بشر به دست معلم است. معلم با باارزش‌ترین کار سروکار دارد و همین معلم را «عزیز» نگه می‌دارد. عزیز صفت اصلی خداوند است یعنی تحت نفوذ نیست. معلم هم باید نفوذناپذیر (=عزیز) باشد یعنی هیچ خللی در خود راه ندهد، چون خلل موجب می‌شود معلم داشته‌های تعلیمی خود را آغشته و در التقاط با اَغلاط کند، حال آن که کار معلم خلوص و اخلاص در علم و پروریدن است؛ صفتی ناشی از پروردگار متعالی. من خلاصه کنم: معلم بیشترین صفت‌ها را از خدا در قرض خود دارد. یعنی بیشترین صفات خداوند در معلم ظهور دارد. بار امانت بر دوش دارد. آیا با این عظمت و شأنیتی که در معلم است، نباید معلم خود را در نزدیکی خدا ببیند؟ و مردم هم معلم را در جوارِ الله حس کنند؟ من تعبیرم از معلم این است: معلم جارُالله است. یعنی فردی در همسایگی خدا. خدا خود نخستین معلم است.

 

زیبایی این که اخیراً اتفاقی دیدم حجت الاسلام محمد جواد فاضل لنکرانی (گمان کنم ایشان در حوزه آیت الله باشد، من کاملاً نمی‌دانم به همین علت ازین لفظ پرهیز کردم) در مورد معلم یک حرف پُری زد بر طبعم نشست. گفت بدین مضمون که ویژگی‌ ممتاز یک معلم این است "خطر انحرافات، بدعت‌ها و آسیب‌ها و حملاتی که به دین و اعتقادات مردم" می‌شود را به‌هنگام تشخیص دهد و با آن مقابله ورزَد. از نظر من ورزد با کُنَد فرق آسمان تا زمین دارد. ورزد یعنی دائم کارش همین باشد و بشود جزوِ ذاتی شغلش.

 

و چه جالب‌تر که دیشب سخنانی تازه از رهبری معظم به دیدم رسیده که در نطقی خیلی باحکمت فرمودند معلم باید مشغول به "هویت‌سازی نسل نوجوان و جوان" شود. چرا؟ چون "هر حرف و رفتار و موضع‌گیری و حتی اشاره‌ی معلم در شخصیت‌سازی نسل نو تأثیر دارد." و این تعبیر را مطرح کردند که از دید من جزوِ تاریخی‌ترین توجه است که انذار کردند.این مطلب که ثابت می‌کند چقدر نظام معلمی مهم و سرنوشت‌ساز است:

 

"همه‌ی دستگاه‌ها به‌کارگیرنده‌ی نیروی انسانی هستند، اما آموزش‌وپرورش، پرورش‌دهنده‌ی منابع انسانی است."

 

وقت زیادی از همه‌ی شریفان را گرفتم. معذرت می‌خواهم. چون شخصاً معلم را مهم می‌دانم این‌گونه قلم زدم. این را هم بگویم بارِ اصلی بروز انقلاب بر دوش معلمان انقلابی بود که جامعه را از نیرنگ سلطنت پهلوی و خُفتگی قاجاری آگاهی مخفی می‌دادند. بگذرم. بر شماها معلم‌های محترم روزتان مَیمون. دامنه مدیر مدرسه فکرت.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ ارديبهشت ۱۴۰۳ ، ۰۷:۴۵
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه: ۱۱ . ۲ . ۱۴۰۳ ، اسرائیل باطل است. با باطل باید از درِ گفت و گوی موسوی - هارونی و محمدی ص وارد شد که دربار فرعون و سپس حضرت محمد سه دربار شاهان وقت را محلی برای محاجّه و تبادل نامه بدل کرده بودند. اما باطل از روی غرور و غضب، اغلب خود را به "صُمُّ بُکمٌ عُمیٌ" می‌زند. پس؛ مبارزه با او از راه دیگر باید شروع شود. چون باطل بَدواً و طبعاً ضد حق رفتار می‌کند. لذاست که باید غرق شود چون فرعون و رد شود چون رفتار نبوی. اسرائیل، باطلی نوین است. از دست‌سازهای اروپا و از پَروریده‌های آمریکا. بنابرین چون ساخت این نظام جعلی اساساً بر مبنای جلوگیری از پیشروی اسلام و مسلمین است، پس پشت آن قدرت‌های باطل با تجهیزات مدرن ایستاده‌اند. همین، مبارزه با اسرائیل را هم پرانگیزه‌تر کرده است و هم پیچیده‌تر و احتیاط‌آمیزتر. این است که در ویرانی این رژیم دست‌ساختِ غرب، نباید شتاب کرد چون عده‌ای پشت این رژیم قصد نمایش اُحُد دیگری دارند تا از دامنه‌ی تنگه‌ی کوه اُحُد، جمهوری اسلامی را از پشت هجوم کنند و بر تن قدرت اسلام زخم زند. اما بینش و پیچش سپاه با امر و دستور رهبری معظم بر مبارزه با باطلی به اسم اسرائیل نقشه‌ی مبارزه را به‌کلی عوض کرد و نوید نوینی به جهان پرتاب شد. من به عنوان پیگیر تحلیل مسائل روز و جهان معتقدم باید همچنان اصل پیچیدگی نابودی اسرائیل را مد نظر داشت. من نه فقط طرفدار اصل پرتاب موشک به خاک اشغال‌شده بوده و هستم و حتی می‌باشم (یعنی تکرار در آتی با خرج‌های خاص)، بلکه طرفِ این شلیک‌ام. البته احتمال و جبر، بر من حکم می‌کرد باید کمی مؤخّر شلیک می‌شد تا اسرائیل خطاهای خود را بدتر از خطاهای مرتکب‌شده می‌کرد و غزه به عاملی برای آخرین حد رسوایی و فروپاشی مشروعیتی این رژیم می‌رسید. اما حکیم متأله حضرت آیت الله العظمی عبدالله جوادی آملی، متنی را از سویدا (=خط خال دلش) نگاشت که تنه می‌زند به بردن پیام مرحوم امام خمینی نزد میخائیل گورپاچف صدرِ هیأت رئیسه‌ی کمونیستی شوروی. آن دیدار جوادی آملی مقدمه‌ی فروپاشی نظام کمونیستی شد و من امید می‌برَم (البته حتم تحلیلی و علم به ماوقَع ندارم) ولی باور دارم که این پیام رمزنگار معظم له، رمز واژگونی اسرائیل در آتی شود.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۱۴۰۳ ، ۱۸:۱۶
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه: ۷ . ۱ . ۱۴۰۳ ، کتاب "خاتون و قوماندان" را که باز کنی هر کجایش را بخوانی یک مروارید صید می‌کنی. سیر زندگی اُم‌البنین حسینی است؛ همسر شهید علیرضا توسلی -بنیانگذار و فرمانده لشکر فاطمیون- متشکل از رزمندگان افغان. به قلم روان خانم مریم قربان‌زاده، نشر ستاره‌ها در مشهد مقدس. من تا چهاردهم وقت دارم کتاب را (که چاپ سی و نهم آن دستم هست) به مخزن برگردانم. سخت مرا جذبش کرد. مثلاً این جاهاش که به روایت خودم می‌نویسم:

 

  

شهید علیرضا توسلی و اُم‌البنین حسینی

 

مثلاً این جاش: شیخ عوض پدربزرگ اُم‌البنین (دختر فیروزه و اُستاباقر بنّا) وقتی از افغانستان جنگزده به مرز سیستان رسیدند نخستین بار بود عکس امام خمینی را دید. تا دید، هان! همان آن، زیرِ عکس، روضه خواند و زیارت کرد.

 

مثلاً این جاش: اُستاباقر بنّا (که به او به خاطر اخلاق عالی حاجی اخلاقی می‌گفتند) در گلشهر مشهد، پس از چندین سال -که در یک اتاق سه در چهار، با فیروزه و شش فرزندش اُم‌البنین، راضیه، رضا، مرجان، معصوم، و زهرا زندگی گذراند- یک خانه‌ای خرید و در آن آشپزخانه و تشناب ساخت. جالب این است: تشناب یعنی دستشویی گرمابه.

 

مثلاً این جاش: فیروزه روزی دو مَن پسته از گلشهر می‌گرفت، خونه با اُم‌البنین و راضیه مغز می‌کردند. مغز را مَنی دوازده تومان دستمزد می‌گرفتند روزگار می‌گذراندند. جالب این است پشم (پوست پسته) را اُستاباقر جمع می‌کرد زمستان در هیمه‌بخاری می‌سوزاند که گرم شوند.

 

مثلاً این جاش: ملاک اُم‌البنین برای ازدواج اینها بود: مردش کتابخوان باشد. روابط فامیلی را محدود نکند. ادامه تحصلش را مانع نشود. دیندار باشد. به قول بی‌بی‌اش: باخدا و روبه‌قبله باشد. خوب شد مثل دختران ایرانی!!! نگفت: پولدار وچه باشد!!!

 

مثلاً این جاش: نه نه... بس است... متن طولانی می‌شود، گرچه هر چه بگویم شاید شیرین شود، حتی شیرین‌تر از شیرینُ فرهاد.

 

فقط بگذارید سه‌چهار نکته بگویم ۱. همین اُم‌البنین همسر علیرضا توسلی می‌شود همان سردار با مستعار "ابوحامد" بنیانگذار و فرمانده لشکر فاطمیون رفیق حاج قاسم سلیمانی.  ابوحامد سرگذشت جذابی دارد. در دفاع مقدس به کمک رزمندگان ایران شتافت و در سوریه شرکت کرد که نهایت ۹ اسفند ۱۳۹۳ در تپه تل قرین درعا شهید شد. آرامگاهش مشهد است.  ۲. قوماندان واژه‌ای اُزبک است اینجا، معادل فرمانده، مارشال، کُماندو. ۳. شیخ عوض و اُستاباقر از روستای بندِ امیر بامیان افغانستان بودند که پر از معادن و ذخایر زیرزمینی است. ۴. بالاترین بازی اُم‌البنین بازی با دخترها در مدرسه سه شیفت گلشهر مشهد بود با سنگ بَل‌بلی. بَل‌بلی در گویش افغان و حتی محل ما داراب‌کلا: یعنی بَرّاق، سوسو دِه.  راستی! گلشهر در کمربندی شرقی و در داخل شهر مشهد واقع است.  بخشی ازین کتاب در سایت جنات فکه اینجا آمده است. ۷ فروردین ۱۴۰۳ دامنه.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ فروردين ۱۴۰۳ ، ۰۹:۴۲
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه: ۴ . ۱ . ۱۴۰۳ ، اولین کتاب امسالم که مشغولم. اسلام سیاسی در ایران. گرچه این اثر هدیه‌ی دوستم به من استاد دانشگاه تحصیلکرده‌ی حوزه دکتر سید محمدعلی حسینی‌زاده را ۱۳۹۱ خواندم، اما ترجیح دادم باز، بخوانم.

 

 

آنچه من فهمیدم ایشان معتقد است از دهه‌ی ۴۰ جریان‌های گوناگونی در بازسازی سیاسی اسلام نقش داشتند که سه گفتمان سه شاخه‌ی گفتمان اصلی اسلام سیاسی ایرانی شدند:

 

۱. اسلام سیاسی لیبرال به رهبری بازرگان

با شاخص‌هایی چون:

 

- اسلام به مثابه‌ی ایدئولوژی

- نفی سکولاریسم

- آزادی و ضدیت با استبداد

- دموکراسی و حاکمیت مردم

 

 

 

۲. اسلام سیاسی چپ به رهبری دکتر شریعتی

با شاخص‌هایی چون:

 

- ایدئولوژی جامع انقلابی اسلام

- توحید و تساوی انسان

- شهادت الهام عاشورا

- انتظار برای ترسیم آرمان امام زمان ع

- تقیه با هدف امنیت اعضای تشکیلات

- اجتهاد و نوسازی فکری مکتب

- انقلاب در برابر رفرم (=اصلاح)

- شیعه به مثابه‌ی یک حزب تمام علیه‌ی زر و زور و تزویر

- امت و امامت با نفی دموکراسی ابتذالی غربی

 

 

 

۳. اسلام سیاسی فقاهت به رهبری امام خمینی

با شاخص‌هایی چون:

 

- نظریه‌ی ولایت مطلقه‌ی فقیه

- اسلام رکن جمهوری اسلامی

- علم فقه دایره‌ی اجرای احکام دینی

- عام‌گرایی و نقش همیشگی مردم در امور حکومت

 

 

کتاب در آرایش گفتمان‌ها برین نظر است گفتمان اسلام سیاسی فقاهتی قدرتمندترین گفتمان‌ها از بین گفتمان‌های رقیب است و هیچ گفتمانی تا این جا قادر نیست برین گفتمان غالب، غلبه کند. یعنی توانمندی این گفتمان‌ها آنقدرها نیست که بتوانند گفتمان اصلی جمهوری اسلامی را کنار بزنند و جای آن بگیرند. زیرا گفتمان فقاهتی ،هم تثبیت شد و همه بر سیاست،  هژمونی یافت. ۱ . ۱. ۱۴۰۳ ، توحید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ فروردين ۱۴۰۳ ، ۲۲:۲۲
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه: یک مراسم سنتی زیبا در سنجد خراسان شمالی در مزر ترکمنستان برگزار می‌گردد که دانستن از برخی جزئیات آن خالی از لطف نیست. من این را از مستند آقای مهدی منیری دریافتم. خلاصه‌ای از برداشت‌هایم را می‌نویسم:

 

گُل‌نبات‌خانم این روستا سوار بر اسب می‌شود و علَم امام حسین ع را به دوش می‌گذارد و با حضور زنان به تمام کوچه‌ها و به درِ خانه‌ها می‌روند و آنان برای او یا خیرات می‌کنند یا اسپند دود می‌کنند. منظور اصلی ازین کار علاوه بر عبادت خدا، باران‌خواهی است. چیزی شبیه استسقا که در استسقا به نماز می‌ایستند اما درین سنت فقط با اسب می‌گردند. او می‌خواند:

 

"خدایا پروردگارا دستم توی خمیر است نمی‌خواهی باران به ما بدهی؟!"

 

روستای سنجد

خراسان شمالی

عکس از دامنه

از روی مستند

 

     

     

     

     

 

 

او -گُل‌نبات‌خانم- پیرزن مؤمن سنجد این دعا را با جملات دیگر ادمه می‌دهد که هر بار زنان پی آن می‌گویند: یا حسین. جالب این است هیچ مردی نباید درین مراسم باشد. یعنی نمی‌گذارند هم؛ مگر گذری مردی مهمان شود که به او آش می‌خورانند. مردم سنجد به گُل‌نبات‌خانم خیلی اعتقاد دارند. باران هم از قضا می‌آید. او یارانه ندارد! چون شناسامه ندارد؛ لذا مردم هوای او را همه‌جوره دارند از هیزم تا لباس. از جاجیم تا نان و آب. از بلندگوی مسجد اعلام می‌کنند مردم سنجد "گُل‌نبات‌قربان" در خانه هیزم ندارد. همه هیزم به درِ خانه‌اش می‌بَرند. راستی! گُل‌نبات (نگاه شود به عکس) اسلحه هم دارد برخلاف پُزی‌های غربگرا که می‌گویند اسلحه و موشک ما را چه کار؟!!! او تبرِ تیز دارد که هر حمله‌ی احتمالی به خود را با آن با قطعیت دفع می‌کند. غربگراها چقدر از گُل‌نبات عقب‌ترند. بگذرم.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ اسفند ۱۴۰۲ ، ۰۳:۴۸
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه: "خائن. می‌کُشمت...". کتاب "سرباز سالهای ابری" اثری جذاب از سید قاسم یاحسینی که توانست از پسِ خاطرات‌گیری آقای عبدالحسین بنادری خوب برآید. بنادری در شرکت نفت آبادان به عنوان رئیس حراست پالایشگاه کار می‌کرد (هنوز هم می‌کند) اما نقش بارزی در دفاع مقدس ایفا کرد.

 

او -که در شکست حصر آبادان شرکت مؤثر داشت- در ص ۲۵۲ کتاب از نشستی صحبت می‌کند که شهید حسن باقری -مخ اطلاعات جنگ- به فکر استراتژی تازه برای سپاه افتاده بود. باقری پس از حصر آبادان به این فکر افتاده بود جنگ فرسایشی می‌شود، پس سپاه می‌بایست تغییر سازمان دهد. یعنی از قالب خطِ محور جنگیدن، به تشکیل تیپ و گردان، تغییر سازمان دهد. یک سازماندهی نوین که اثربخش هم شده بود. شهید احمد کاظمی و آقامرتضی قربانی در همان نشست به شوخی به باقری گفتند: «سپاه کجا و تشکیل تیپ کجا!»

 

 

روزی بنادری و شهید مهدی باکری یک طرح عملیاتی نوشتند اواخر آبان ۱۳۵۹ که سید ابوالحسن بنی‌صدر هم آن روز آبادان رفته بود. در بانک ملی آبادان اتاق جنگ برپا شد. طرح عملیات را تا به بنی‌صدر نشان دادند گفت شبیه انشای بچه‌مدرسه‌ای‌هاست! بنادری و باکری هر دو با ناراحتی جلسه را ترک کردند اما آقای مموئی مسئول جهاد سازندگی آبادان گفت سنگر را خالی نکنید. هر دو برگشتند به اتاق جنگ. ناگهان دیدند بنی‌صدر حین صحبت غش کرد.

 

پس از اندی بنادری بنی‌صدر را به خط مقدّم جنگ برد؛ ایستگاه هفت که مواضع دفاعی باکری همان جا بود. مصطفی هاشمی از کمیته کرج به بنی‌صدر گفت ما امکانات مهندسی نداریم؛ نیاز به لودر داریم. بنی‌صدر تمسخُری گفت لودر و بلدورز را باید از خارج وارد کنیم. ارز نداریم. مصطفی بیخ یقه‌ی بنی‌صدر -که آن وقت فرمانده کل قوا هم بود- محکم گرفت فریاد زد:

 

"خائن. می‌کُشمت. بچه‌ها اینجا دارند شهید می‌شوند و تو عین خیالت نیست، می‌کُشمت".

 

خلاصه عده‌ای ریختند و رئیس‌جمهور مغرور و واقعا" خائن را از دست مصطفی هاشمی نجات! دادند. بنی‌صدر هم فلنگ را بست از منطقه گریخت. این داستان در ص ۱۶۸ شرح شد. من به این کتاب دل سپردم؛ البته معقول. دامنه.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۱۴۰۲ ، ۰۶:۴۵
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
به قلم دامنه: می‌خواهید بدانید آیا؟ پس لطفاً بفرما. جنبش یمن او را "علامه" می‌داندُ رهبر معنوی جنبش انصاراللّه؛ یعنی مرحوم فقیه نافذ سید بدرالدین حوثی پدرِ "شهید سیدحسین بدرالدین حوثی" استادِ قرآن و رهبر پیشین جنبش انصاراللّه یمن که اینک برادر ناتنی‌اش عبدالملک حوثی رهبر فعلی و حاضرمیدان آن است. روح مجاهدان یمن از این فقیه و علامه رشادت می‌گیرد. اهل صعده‌ی یمن‌اند این نسل سادات.
 
 
فقیه
سید بدرالدین حوثی
 
 
شهید
سیدحسین بدرالدین حوثی
 
 
عبدالملک بدرالدین حوثی
 
خاندان سید بدرالدین شیفته‌ی شخصیت معنوی و سیاسی و دینی امام خمینی رحمت الله بوده‌اند. شهید حسین بدرالدین وقتی در ایام جنگ صدام علیه‌ی ایران، به ایران آمده بود راغباً به سپاه بدر پیوست که با سازماندهی نیروهای انقلابی عراقی ضدصدام توسط سپاه، رهبری و تجهیز می‌شد و کنار رزمندگان ایران شجاعانه ایستاد. او که در دانشگاه سودان درس خوانده بود، ابتدا "حزب الحق" را پایه‌ریزی می‌کند و با عالمان شافعی‌مذهب یمن متحد می‌شود. سپس "انجمن شباب المؤمن" را می‌سازد که همین جنبش انصاراللّه از روی آن تأسیس شده است. شهید حسین بدرالدین در یمن در حد یک "امامزاده" تقدیس می‌شود مانند پدرش مرحوم سید بدرالدین. بنده از جزئیات این جنبش بازوی بزرگ جهان اسلام بگذرد. فقط بگوید: این نیرو مصداق همان آیه‌ی شگفتِ ۳۵ قصص است:
 
 
"قالَ سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِاَخیکَ وَ نَجعَلُ لَکُما سُلطانا"
 
 
که به رأی علامه در المیزان "خداوند درخواست موسی ع را اجابت می‌کند و می‌فرماید: ما تو را به واسطه‌ی برادرت [=هارون ع] تقویت و تأیید می‌کنیم و برایتان به سبب معجزات خود، اقتدار و غلبه‌ای قرار می‌دهیم که هرگز آنان نتوانند بر شما مسلط شوند و شما و پیروانتان به سبب حجت و براهین ما، غالب و مسلط خواهید بود."
 
آری، به نظر من جنبش انصاراللّه یمن همان «عَضُد» (بازو، حامی، مدد : قوت. قدرت. قادریت) است که برای جهان اسلام با رفتار شهادت‌خواه، پا پیش گذاشته است و این یعنی گَستره‌ی محیط نفوذ جغرافیای فکری ایران و وسعت جبهه‌ی جغرافیایی مقاومت منطقه. چون اگر مقاومت نمی‌بود تا الآن حتی ایران هم بلعیده شده بود.
۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ اسفند ۱۴۰۲ ، ۱۱:۱۸
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه: هکتور هیو مونرو برمه‌ای بزرگ‌شده‌ی انگلستان -که نام مستعار ساکی (=ساقی) را از رُباعیات "عمر خیام" بر روی خود گذاشته و به ارتش فرانسه پیوسته بود و در میدان جنگ جهانی (=اروپاییِ) اول کشته شد- در رُمان خود -که خیلی زبردست خیال در آن می‌پرورانْد- به هوشِ جِبّلی (=ذاتی-فطری) زیرکانه، توجه و از تنگ‌نظری پرهیز اکید می‌دهد؛ روی این تز -که دنیا بر دو محور پولادین گرسنگی و عشق می‌چرخد- جولان می‌دهد. او ببرِ نیمه‌کری را وارد داستان می‌کند که از سرِ سُستی و کهول، وادار شده بود از کُشتار حیوانات شکار، دست بکشد و در عوض اشتهای خود را با خوردنِ حیوانات کوچک خانگی!! فرو نشانَد!!! این وسط یک خانم هم، به اسم پگل‌تاید که نام دیانا (=الهه‌ی شکار) را روی خود مستعار ساخته بود، هر بار به شکار حیواناتی در جنگل و مرتع و بیشه می‌پرداخت که دَمِ دست بودند و خوراک و صید ببرِ نیمه‌کرِ پیر. او البته به جای دشمنِ دِشنه‌دست و تشنه‌لب، به خودی و داخلی تیر می‌کرد!!! گفتند چرا از تیرکردن حیوانات دشمن! دست برداشتی؟! جوابی بلوف با هدف اَخّاذی و دروغ! داد (که من به فهم خودم از زیروبَمِ رُمان فهمیدم) او گفت: مخارج متفرّقه‌اش خیلی‌زیاد است ولی شکارِ حیوانات داخلی (=اهلی) و دَمِ دستی! خیلی راحت است و به قول ما ایرانی‌ها مَعونه نیاز ندارد. آری؛ او روزی به جای ببرِ نیمه‌کر! بُز را تیر زد و ببرِ ترسو و کر! شلیکش را شنید! و در دَم مُرد. رُمان بخوانیم. من ۱۵ فروردین ۱۴۰۱ این داستان را خواندم که در رمان «مرگ در جنگل» این پست مطرح و معرفی کردم. دامنه.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ بهمن ۱۴۰۲ ، ۱۵:۴۰
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

تاریخ انتشار این پست: ارسالی حجت الاسلام شاکر طاهر خوش: "با سلام و عرض ادب و احترام. کتاب« نکاتی از سوره حمد، با نگاهی به سوره حمد» سلسله درس های نماینده محترم مقام عظمای ولایت و رهبری و امام جمعه محترم مرکز استان مازندران، ساری؛ حضرت آیت الله محمد باقر محمدی لائینی -حفظه الله- در ایام ماه مبارک رمضان ۱۴۰۱ شمسی است که توسط محقق و پژوهشگر علوم اسلامی، حضرت حجت‌الاسلام طاهر خوش سارَوی در ۲۳۲ صفحه، توسط انتشارات سرای کتاب قم ( آقای سید حسینی نکایی)، در تیراژ ۲ هزار نسخه در چاپخانه افست زارع ساری چاپ، صحافی و روانه بازار گردیده‌است.

 

 

از امتیازات این کتاب می توان به: نزول سوره حمد، نام های سوره، ترجمه و شرح هر یک از آیات این سوره با اسلوبی سلیس و روان و همچنین بهره‌مندی از آیات، روایات، داستان، اشعار، نکات ادبی و... نام برد."

 

نظر دامنه

حجت‌الاسلام شاکر طاهر خوش دوست گرامی من سلام. چه اطلاع‌رسانی خوبی. رفت برای چاپ در دامنه‌. تلاش خواهم کرد به کتاب شما دست بیابم و بخوانم. علت شاید نهفته باشد که چرا شائقم بخوانم: دلیلم این است: ۱. این که حجت الاسلام محمدباقر محمدی لائینی (فرزند مرحوم آیت‌الله محمدی لائینی) و امام جمعه محترم ساری، انسان وارسته‌ای هستند و شنیدن و خواندن حرف‌های افراد پارسا و باتقوا به انسان قوت قلب می‌بخشد. ۲. این که مسئله و موضوع‌اش مورد نیاز هر انسان باورمند است.

۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۶ بهمن ۱۴۰۲ ، ۱۵:۰۰
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه: تاریخ انتشار : گل‌گاوزبان بانو سید معصومه با خاطره‌ی خاص دامنه: او -که عکس‌هایی هم ازو از مستند انداختم- خانم "سید معصومه میری" ست از استخرپشت نکا. زنی کارآفرین. باری؛ وقتی فرزندش را از دست داد، این بانوی محترم دچار تشویش و پریشان‌حالی شد؛ اما مغلوب یأس -این متاع خانمانسوزِ پیل‌افکَن- نشد. فرهنگ فکر داشت و پشتکار؛ به فکر و اندیشه فرو رفت تا چاره را کشف کند؛ کرد. بر یأس یورش بُرد آن را بر زمین زد و زمین خود را آباد کرد. نکا می‌نشیند اما زادگاهش استخرپشت را به زیر کشت گل‌گاوزبان برده است و باغ کرده است؛ گلستانی شد برای خود. محو تماشایش شوید اگر خواستید. کندو هم دارد؛ این هم کندوی شماره‌ی ۲۸ زنبور عسلش. از همین دور، از قم، خداقوت می‌گویم به ایشان که از سخنانش فهمیدم فردی فرهیخته هست؛ چون خیلی ردیف حرف می‌زد؛ پربار و پراثر و پرمغز.

 

     

 

علاقه به محصولات باغ

نظاره بر زمین زیر کشت

 

     

 

هنگام مصاحبه در مستند

 

  

 

سر قبر فرزندش

نیز کندوی شماره  ۲۸

 

 

کار با هوکا

بانویی کارآفرین

استخرپشت نکا

خانم سید معصومه میری

 

حالا آن خاطره‌ی خاص

چرا خاطره خاص باید گفت؟ خوا چون حرف "گل‌گاوزبان" شد. گُلی که هر بوته‌اش هشت سال تمام، گل می‌دهد. گویا هر سال چند بار با چند چین. من تازه عروسی کرده بودم؛ کَی؟ روز عید غدیر، ۳۱ مرداد ۱۳۶۵. یک روز خانمم گفت گل‌گاوزبان بخر. آن زمان توی محل می‌گفتند گل‌گاوزبان، زبان شی‌مار را می‌بندد! البته میان او و مادرِ حلیم من، گمان نکنم حتی یک مشاجره‌ی لفظی سطحی دو سطری پیش آمده باشد؛ هرگز. البته خوبی از مادرم بود که حکیم علیم حلیم بود. پُررویی و زورگویی کردم؟!! نه، بذار بگویم: خوبی از هر دو بود. هم مادرم مرحوم زهرا آفاقی و هم خانمم، خ. دارابکلایی. آری؛ گفت گل‌گاوزبان بخر. محل ما داراب‌کلا نداشتند. رفتم ساری، نرگسیه. راسته‌یی که عطاری هم داشت؛ همان گذر، که پله می‌خورد به سمت مسجد جامع شهر.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ بهمن ۱۴۰۲ ، ۱۱:۲۴
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه: تاریخ انتشار این پست: . سه سبک گزارش از برف مشهد مقدس تمرینی برای آموزش فن نویسندگی در صحن فکرت.

 

سبک اول

گزارش خبری

 

جمعه ۱۳ بهمن ۱۴۰۲ نخستین برف زمستان امسال بر مشهد مقدس شروع به باریدن گرفت و مردم مشهد -و حتی گمان می‌رود بیشتر مردم ایران- بیش از همه از سفیدپوش شدنِ حرم مطهر امام رضا -علیه السلام- ابراز خوشحالی کردند. علت شادمان شدن شدید مردم این بوده است که زمستان این شهر، پس از ۴۳ روز نباریدن، برفی شد. این عکس‌ها چنین رویداد طبیعی را در چشم بینندگان نمایان می‌سازد.

 

سبک دوم

گزارش ذوقی ادبی

 

سینه‌ی تشنه‌ی من از برف مشهد مقدس -که صحن‌های پرخاطرات حرم امام هشتم -علیه السلام- خصوصاً محیط امن و امانِ پنجره فولاد را به‌سخاوت تمام بارانْد- سیراب شد؛ آن چنان سیر از آن، که از دور، برف حرم را به دوشاب ریختم و بر جان خود به نیّت شفا نوشاندم. خُنکای این برفِ باریده بر بارگاه قُدس ایران، عطش غُربت مرا کاهانْد. سفیدی آن، سیاهیِ کراهات و کِرم‌های ذهن مرا تارانْد و زیبایی کائنات درخشان خدا، نقص‌های دیده‌ی مرا پوشانْد. من و به گمانم شبیه‌هایی هم‌ذوق من، حس عجیبی داریم که درخشش این برف، برق معنوی در چشمان‌مان تابانْد. والسلام.

 

سبک سوم

گزارش مذهبی عرفانی

 

برف به لطف حضرت حق پس از اقامه و گُزاردن چند استسقای مؤمنان در بستر تفتیده‌ی جای جای خراسان، که کم‌بارشی امسال همه را کلافه و دست‌به‌دعا ساخته بود، بالاخره خود را بر کف خیابان‌های مشهد ریزانْد و این برف آنقدر ادب داشت که در حُرم حرم هشتمین معصوم، آن عالِم آل محمد -صلوات الله علیهم اجمعین- فرو آید و از محضر روح مقدس امام رئوف کسب فیض کند تا در ادامه به بخش‌های دیگر زمین، خود را رسانَد و مردمان آن بلاد را هم سیراب و زمین‌های زراعی شرق ایران را مَشروب کند. برف، تبدّلی جوی‌ست اما ایمان هم، آن را می‌تواند به زمین رسانَد. و رسانْد. حالیا! خوشا به حال زائرهای حال‌وحاضر و مجاورهای دائم آنجا که اینک بیش از رواق‌ها و دارها، صحن‌ها را قدم می‌نوازند که هم برفِ هوا بینن و هم برفِ معنا. مَضجع و ضریح حضرت رضا حالا می‌چسبد برای اهل دعا؛ با این برف و سوز و سرما.

 

 

...

 

 

آستان‌نیوز

 

 

ایسنا

 

 

قدس

۱۳ بهمن ۱۴۰۲

بارش اولین برف مشهد

 

 

فارس

اولین برف در حرم امام رضا ع 

 

پردازش هر سه، سه سبک:

 

۱. در گزارش سبک اول، نویسنده باید زبان علمی به خود بگیرد و با پرهیز از احساسات، تمام سخت‌نویسی‌ها و به کار گرفتن لغات دوپهلو و سنگین را کنار گذارَد تا خواننده در سریع‌ترین زمان به اصل خبر در پایان جملات برسد. در گزارش خبری ادبیات باید ساده، روان و سریع باشد و صنایع ادبی و گزاره‌های پیچیده و مُغلق (=دارای ابهام) در آن نیاید. یادآوری: علت این که در گزاره‌ی اول این گزازش نگفتم: "بارید" بلکه حالت مصدری دادم به آن نوشتم: "شروع به باریدن گرفت" این است چون برف همچنان ادامه داشت و فعل ماضی ساده نباید برای آن می‌نوشتم.

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۱۴۰۲ ، ۰۸:۰۶
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه: تاریخ انتشار این پست: . لابد به یاد دارید. اگر ذهن فعال داشته باشید -که می‌دانم هستند درین صحن که چنین‌اند- باری و شایدم دو سه باری، درباره‌ی تَنْف متنی نوشتم. گفته بودم هر کس تَنْف سوریه در مرز میان اردن سوریه عراق را در دست داشته باشد، تمام مسیرهای این منطقه را می‌تواند زیر نفوذ اطلاعاتی خود ببرَد. به‌طوری‌که می‌توان آن را گلوگاه منطقه توصیف کرد.

 

التَّنْف سوریه

 

آمریکا در سال‌های اخیر با یک فرصت‌طلبی قلدرمآب -از قِبَل آنچه در سوریه عراق یمن ایجاد کرده بودند- این قسمت راهبردی خاورمیانه (=غرب آسیا) را در تصرف ارتش خود درآوردند، بزرگترین پایگاه نظامی را در آن تأسیس کردند که در خاک اردن و سوریه قرار دارد. اینک از تَنْف (به سکون نون) تکان نمی‌خورند چون بودن در این موقعیت را برای ارتش خود یک هدف استراتژیک می‌دانند، نقطه‌ی حساسی که، نوعی دیدبان محسوب می‌شود. مهمترین هدفشان هم سد راه ایران شدن است، چون روی زمین، ایران از دو راه به لبنان و سوریه و مقاومت منطقه راه دارد. مسیر موصل، مسیر بوکمال، که آمریکا از تَنْف تحرکات ایران را زیر نظر دارد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۱۴۰۲ ، ۱۲:۳۶
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی