دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

خاطره‌ای از شهید حسن باقری

به قلم دامنه: به نام خدا. پنج خبر پنج نظر

یکم : چندی پیش نوشتم دو کتابچه‌ی چارلز داروین در کتابخانه کمبریج گم شد یا به سرقت رفت.

نظر : آن روز یادم نبود دو نکته را یادآوری کنم. یکی این‌که شهید  باقری (=افشردی) با استادش در کلاس دانشگاه که اصرار داشت ما از نسل میمونیم به چالش برخاست و زیر حرف زور استاد نمی‌رفت، سرانجام گفت: شما می‌خواهی از میمون باشی باش ولی ما از نسل آدم و حوّاییم. دوم این‌که داروین لابد خبر نداشت مغولان معتقد بودند نیایشان نه میمون! بلکه "گرگی خاکستری" بود  (منبع) که "از ازدواج او با یک گوزن زرد" پدید آمد!

 

شهید عزیز غلامحسین افشردی

معروف به حسن باقری مُخ اطلاعات عملیات

 

دوم : «جان پری» در کتابش «کریم‌خان زند» (که بر خود وکیل نام نهاد نه شاه و سلطان) به مبارزه با فساد توسط ایشان می‌پردازد که روزی حاکم مازندران از یک بازرگان "مبلغ ناقابل دو عباسی" به زور گرفت. بازرگان به شیراز، مرکز کریم‌خان شکایت بُرد. کریم‌خان، حاکم مازندران را به دربار فراخواند و از حکومت معزولش ساخت. و طی ۶ هفته، به مرد بازرگان که دادخواهی کرد در قصر جا و غذا داد و هنگام بازگشتش به مازندران، نه تنها خرجی راهش را پرداخت کرد "بلکه مبلغی به‌عنوان خسارت ناشی از فقدان درآمد به علت غیبت از محل کسبش" به او داد و خسارت این مخارج را هم از حاکم معزول مازندران گرفت.

نظر : من فکر می‌کنم این را باید کتیبه کنند و در درگاه‌های دادگاه، نه بالای سر قاضی و دادگر! که درست روبرویِ چشمان آنان نصب کنند تا هنگام داوری و تحکّم‌کردن، نلغزند. بگذرم !

 

سوم : مرحوم رفسنجانی گویا بیکار بوده! (=کشکولی) که چهارشنبه ۱۲ آذر ۱۳۷۶ -یعنی درست امروز روزی- توی خاطراتش نوشته (منبع)  همسرش "عفت از قم برگشته و گفت، اخوان مرعشی معتقدند که کیفیت برخورد حکومت با مسئله آیت‌الله منتظری به نفع آیت‌الله منتظری تمام‌ شده است."

نظر : ایشان گویا هر کجا نفع‌اش بود زبانش لکنت داشت و قادر نبود قدرت را نقد کند پس بهتر می‌دید نیمه‌شب همه خوابند او از زبان دیگران! حرفش را در قالب ثبت خاطرات حکّ کند! لابد الآن می‌داند که حرف وقتی از زمانش بگذرد -به قول محلی‌ها- دیگر بَخِر ندارد! بخر هم دو معنی دم‌دستی دارد: ۱. خریدار ندارد. ۲. بُخار ندارد. (به‌عبارتی بی‌بخار است) . از خیرِ پنج خبر و پنج نظر گذشتم، همین سه خبر و سه نظر بس ! است.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
خاطره‌ای از شهید حسن باقری
/post/1754
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۲۶۵
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

۸۰۰۰ راه فرعی جنگل‌ها

به قلم دامنه. به نام خدا. برایم جالب بود که یک خبرِ مسرّت‌بخشِ خبرگزاری میزان از روزنامه‌ی همشهری، ستون امروزم شود. گزارش این خبر خیلی‌طولانی است (منبع) پس برداشت و مفاد آن را به‌فشردگی می‌نویسم. خبر تقریباً این است که ۲۴۰۰ جنگلبان و یگانِ حفاظت با بودجه‌ای در حدود ۱۵۰ میلیارد تومان به‌زودی تا اوایل سال ۱۴۰۰ در جنگل‌های کشور مستقر می‌مانند. هدف اصلی آنان نیز معلوم است. آنچه من دریافت کردم دست‌کم برای این سه کار: حفاظت از اراضی جنگلی، حراست از درختان و نیز ممانعت از هر گونه دست‌اندازی‌های افزون‌تر به جنگل.

مویه‌ی من برای غارت چوب

 

کجا می‌برنِت ای شاخه‌های تَرِ ما،

ای تنه‌های تنومند جنگل دیبا،

ای طلای بی‌همتای رشته‌کوه البرز تبری‌ها

لغت: (تَر= شیرِ چو، شیرچلّه)

 

گویا سازمان جنگل‌ها با این طرح بنا دارد اساساً قاچاق چوب از جنگل‌های شمال را «ریشه‌کن» ! کند. نمی‌دانم آیا می‌تواند یا نه! آرزو دارم بتوانند. آرزو هم که عیب نیست. آن هم قاچاق با آن‌همه گستردگی و شبکه‌های پنهانی را و حتی قاچاق‌هایی با شگرد مزوّرانه را یعنی به بهانه‌ی برداشت و پاکسازی بسترِ جنگل از «چوب‌های شکسته و افتاده» و پوسیده. که آمارها نشان می‌دهد این حیله از قاچاق چوب «به بالاترین میزان رسیده.» بگذرم. ولی فقط بگویم آیا می‌دانستیم بیش از «۸۰۰۰ راه فرعی جنگلی» شناسایی شده است و برخی از این جاده‌ها حتی به هیچ روستا‌ و آبادی‌یی ختم نمی‌شود؟! آیا برای از ریشه‌درآوردن فسادِ  قاچاق چوب چنین جاده‌هایی مسدود و یا لااقل دارای وضع مقرراتِ ویژه می‌شود ! نمی‌دانم! اما خرسندم که می‌خواهند با نصب دوربین‌ها در این مسیرها، کشفیات قاچاق چوب را میسُرتر کنند. و نیز خوشحال‌ترم که «شماره تماس ۱۳۹» نیز برای صیانت جنگل تعبیه شده که به نظرم این «۱۳۹» برای حفظ سرمایه‌ی خدادادی جنگل از دستِ جنگل‌خواران و چوب‌خواران از شماره تماس «۱۱۳» !! کمتر نیست. زیرا قاچاق همچنان جریان دارد. همین ۶‌ ماه قبل، حدود «۱۱۴۲ مترمکعب چوب قاچاق از جنگل‌ها کشف» گردید که نقل رسمی‌ست محدوده‌ی شهرستان آمل، «بیشترین میزان قاچاق چوب» را دارد.

 

به نظرم باید کاری کنند که نه فقط جنگل، بلکه «رویش‌گاه‌های جنگلی» هم از قاچاق در امان بماند. کَی می‌شود روزگاری فرارسد که دیگر زوزه‌ی موتورارّه‌ها و غُرّش ارّه‌‌برقی‌ها را نشنویم و با پویایی بر پاک‌داشتنِ زمین، پاسداری کنیم. و برخی‌ها ما را یاد آن حکایت نیندازند که شکل و شمایل داستان این‌گونه بود که حکیمی یک جعبه‌ای دربسته به کسی داد و گفت درش را باز نکن و ببر بده به فلان کس. توراه هی وسوسه شد وسوسه شد و کنجکاو که این چیه نباید بازش کند. بالاخره بازش کرد. دید یک موش نحیف! حیف که امانت را رعایت نکرد. حکیم خواست او را بیآزماید. به فرموده‌ی امام علی -علیه‌السلام- انسان حریص می‌شود به آنچه از آن منع شده.

 

آری؛ امروزه بر برخی چنان روزگاری شده که حتی اگر به کسی بگی تو رئیس مثلاً دوشیدنِ گاوهای دوشا هستی، سه روز که گذشت اول خود پستانِ شیر گاوها را می‌لیسد. اولین نگهبان جنگل خود جنگلبان و یگانِ حفاظت است. سپس سایر ملت. بگذرم. بلی؛ در این قضیه‌ی قاچاق چوب هم، همه که نه، اما تک و توک هستند کسانی که به جای حراست درخت و جنگل و ریشه‌کنی قاچاق، خود اون‌جوری‌ شدند! یعنی: غارتگر!


یک کشکولی هم بنگارم:

 

چون «چوب‌خوار» را در بالا به کار بردم، یادم افتاد به گواتمالا در قاره‌ی آمریکای مرکزی زیر کشور مکزیک که این روزها انقلاب شده و حاکمان فاسدشان، آنان را با لفظ «لوبیاخوار» تحقیر کردند و می‌گویند اینان یک مشت لوبیاخوارند! به همین‌خاطر، مردم اسم انقلاب خود را با افتخار گذاشتند: «انقلاب لوبیا». ببینیم این انقلاب لوبیایی مردم فقرچشیده‌ی آن دیار در عصر مدرن آن هم زیر بیخ آمریکا تا کجا «تا» می‌کِشد. خوب شد رئیس گواتمالا نگفت «حالا ۴ تا خس و خاشاک» و بدتر از آن «یک مشت بزغاله گوساله» وگرنه "گواتمالا"یی‌ها... . بگذرم سیاسی‌میاسی بلد نیستم!.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
۸۰۰۰ راه فرعی جنگل‌ها
/post/1751
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۱
  • ۱۷۰
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

عکس‌هایی از جهان و ایران

 

اردوگاه آوارگان جنگی در شهر کابل افغانستان

 

 

مراسم طلبِ باران بومیان آیمارا در لاپاز بولیوی

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
عکس‌هایی از جهان و ایران
/post/1747
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۲۱۸
  • پست شده - پنجشنبه, ۶ آذر ۱۳۹۹، ۰۴:۰۳ ب.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

دین ضروری‌تر از نفَس

پست ۷۷۷۷ : به قلم دامنه. به نام خدا. این مطلبم صرفاً یک بحث دینی‌ست و در واقع برداشت و خلاصه‌نگاری‌ام است از کتاب «سرشت و سرنوشت» گفتار ۹، دین و دینداری» اثر دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی از ص ۱۸۵ تا ۲۰۴.

 

عکس از دامنه

 

دینانی معتقد است دین حتی از نفَس‌کشیدن نیز برای انسان ضروری‌تر است. انسان اگر نفَس نداشته باشد می‌میرد، ولی اگر دین نداشته باشد به آگاهی و کمال نمی‌رسد و وقتی به آگاهی نرسد، همه‌ی هستی‌اش می‌میرد، پس دین از نفَس‌کشیدن برای انسان ضروری‌تر است... زیرا در نگاه ایشان دین ارتباط انسان با خدا و کمال است... کسی که باور نداشته باشد، دین هم نخواهد داشت... غایتِ دین کمال است... اگر کسی دین نداشته باشد تمام لایه‌های انسانی و معنوی‌اش به فعلیت نمی‌رسد... حتی اگر کسی تفسیر دینی‌اش شَبان‌وار باشد باید با او همدلی کرد تا کم‌کم دیدش روشن و بازتر شود... بر «ندارنده‌ی باور» دین وجود ندارد... و کسی که به این مطلب نرسیده باشد "محروم" است. مرحوم علامه طباطبایی استاد آقای دینانی نیز چنین محرومانی را «مستضعف فکری» می‌نامیدند.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
دین ضروری‌تر از نفَس
/post/1122
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۷۰۳
۳
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

کتاب «پیروزی حتمی» بازرگان

به قلم دامنه. به نام خدا. به مناسبت روز کتاب و کتابخوانی. یکی از کتاب‌های خواندنی «پیروزی حتمی» مرحوم مهندس مهدی بازرگان است که با عنوان مستعار «عبدالله متقی» در دوره‌ی ستمشاهی به قطع جیبی به چاپ رسانید. این اثر کتابی‌ست در باره‌ی امام مهدی موعود (عج). ایشان در این کتاب  انتظار را این‌گونه تفسیر کردند:

 

در ص ۲۶ آمده است: «انتظار، پرچم اسلام را همیشه برافراشته می‌دارد و نظر به آینده می‌کند و خود را حلّال مسائل و احتیاجات همه‌ی اَعصار می داند.»

 

در ص ۲۴ آمده است: «یکی از رمزهای باقی‌ماندن شیعه همین انتظار فرَج و اعتقاد به ظهور و پیروزی نهایی است.»

 

در ص ۴۵ نقل کرده است: «در حدیث نبوی آمده است هرطور که باشید بر شما حکومت می‌شود. بنابرین بر اجتماع فاسقِ ظالم، سایه‌ی حکومت عدل و حق نخوهد افتاد.»

 

در ص ۴۳ معتقد است: «میان طول غیبت امام زمان و افول حق و حقیقت مناسبت برقرار است... به گمان این جانب قرآن حکومت و خلافت را از آنِ مردم می‌داند.»

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
کتاب «پیروزی حتمی» بازرگان
/post/1127
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۴۵۹
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

استخوان مبارزین الجزایر

متن نقلی: «عبدالمجید شیخی مشاور رئیس جمهور الجزایر اظهار داشت: فرانسه در دوران استعمار استخوان‌های نیروهای مقاومت الجزایر را به سرزمین خود انتقال داد تا از آنها در تولید صابون و تصفیه شکر استفاده کنند. الجزایر برای استعمارگر فرانسوی همانند میدان آزمایش واقعی و اقدامات وحشیانه بود که آنها را در سایر مستعمره‌های خود به‌ویژه کشورهای آفریقایی به اجرا درآورد.

 

استعمار فرانسه در کشورهای آفریقایی تجارت برده‌داری به راه انداخت و شخصیت‌های برجستهای از جامعه فرانسه در این امر مشارکت داشتند . همه این موارد به طور مستند در آرشیو ثبت و ضبط شده است». (منبع)

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
استخوان مبارزین الجزایر
/post/1733
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۲۲۷
  • پست شده - دوشنبه, ۱۹ آبان ۱۳۹۹، ۰۶:۱۲ ب.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

شهرک «حجت» مشهد چه گذشت؟

شهرک «حجت» مشهد چه گذشت؟

به قلم دامنه: به نام خدا. شهرک «حجت» مشهد و شش نکته. نزاع خویشاوندی («مرد مهاجم و پدرزنش») موجب شد پای مأمور به ماجرا کشیده شود؛ زیرا اساساً ذات کار انتظامی به عنوان ضابط قضایی، حضور به‌هنگام در خصومت‌هاست، خصوصاً جایی که از او کمک خواسته شود و یا مأمویت یافته باشد. و درین حادثه، خانواده‌ی مورد هجوم، «از پلیس تقاضا کردند برای خاتمه‌ی درگیری مداخله کند.» مرد مهاجم در درگیری و کلنجار با مأمور، جان باخت. گفته می‌شود او سوابق سوئی داشته؛ مانند سرقت ادوات کشاورزی و احشام؛ و نیز معتاد به حشیش بوده. به مأمور -که برای فصلِ خصومت آمده بود و پایان‌دادنِ به نزاع_ بدوبیراه می‌گوید و فحّاشی می‌کند. مأمور هم در چنین وضعیتی با او برخورد می‌کند. داوری درین باره بر عهده‌ی قانون است، نه افراد. پس باید منتظر رأی مراجع قانونی ماند. خانواده‌ی فرد جان‌باخته برین نظرند که مأمور به دهانش گاز فلفل می‌پاشد و همین موجب فوت او می‌شود. مأمور نیز بازداشت می‌شود و «دادستان نظامی خراسان رضوی با حضور در پزشکی قانونی پس از کالبدشکافی، دستور نمونه‌برداری از ریه و بررسی تأثیر اسپری بر مرگ متوفی را صادر کرده است.» (منبع) و نیز برادر این فرد ادعا کرده «شاهدانی دیده‌اند که پلیس سرِ او را میان صندلی فشار داده و با زانو به پشت او فشار آورده است».

 

شش نکته:

 

یکم: برخی از حقوق‌دانان (=بهتر است نامشان را حقوق‌خوانان بخوانیم) درین ماجرا حرف‌های شیک! می‌زنند که مأمور باید فلان می‌کرد و فلان نمی‌کرد. اما در نظر نمی‌گیرند وسط دعوا حلوا تقسیم نمی‌کنند!

 

دوم: در این‌که مأموران انتظامی می‌بایست خویشتنداری کنند تردیدی نیست؛ اما مأموران در بلبشوی دعواها میان مقررات قانونی و یگانی، با دفاع از خود و یا برخورد با مهاجم درمی‌مانند و از آنجا که انسان بر اساس سلسله‌اعصاب، حالت و گارد می‌گیرد، ضعف و خدشه به آن وضع تعادل را برهم می‌زند.

 

سوم: البته تعجبی ندارد عده‌ای -که پیِ هر بهانه‌ای‌اند تا جمهوری اسلامی را محاکمه کنند و واژگونش ببینند- ازین نزاع‌ها -که خطایی در آن رخ داده- به نفع رجَزخوانی‌های خود سود نجویند.

 

چهارم: گرچه دخالت پلیس در دعواها به‌ویژه در درگیری‌های خانوادگی همیشه می‌تواند یک سرِ ماجرا را خشنود و سرِ دیگر آن را خشمگین کند؛ اما مهم این است قانون و سیستم قضاء در داوری‌ها جانب حق را بگیرد، زیرا حق با عدل رنگ می‌گیرد و عدل در اولین مرحله، شناخت ذی‌حق است و سپس دادنِ حق و نفع آن به حق‌دار. حقوق‌دانان و قُضات آنچه تحصیل کردند و یا پرورش یافتند، دریافته‌اند که شرافت کار را با هیچ عاملی لکّه‌دار نکنند. ازین‌روست که آنان همآره میان حق و عدل در رفت و آمدند. بلغزند؛ باخته‌اند.

 

پنجم: ناگفته نگذارم به جامعه‌ی سالم در دنیای مُتسالم می‌اندیشم و به شهروندان حسّاس به استیفای حقوق احترام می‌گذارم. اما با رویّه‌ای که بخواهد بزهکار را روئین‌تن در برابر قانون و حقوق مردم نگه دارد، مرزبندی دارم.

 

ششم: در دعواها عنصر عقل لحظه‌ای در پسِ احساس و هیجان و غضب غروب می‌کند و به قول معروف در محاق فرو می‌رود؛ و انسان در آن لحظه از فرد حسابگر به مهاجم یا مدافعی خشونتگر بدل می‌شود. پس؛ در داوری میان دعواکنندگان نمی‌توان عوامل غیرعقلانی را از نظر دور داشت.

 

یک نتیجه در حاشیه:

خوی درگیری در وجود انسان نهفته است؛ و همین احتمال خصومت موجب می‌شود جامعه به دولت و حکومت نیازمند باشد وگرنه هرج‌ومرج و آنارشی‌گری رهاشده تار و پود جامعه را از هم می‌گسلد. و دین مبین و کامل اسلام نیز چون دارای هدف و ایجاد جامعه‌ی مطلوب است، در جامعه‌ی مسلمین دارای حکومت و سیاست و مدیریت است و احکام تأسیسی و امضائی خود را از طریق سیستم سیاست، -که به عدالت و فضیلت آغشته و مُنضم و پیوست است- به ظهور و صدور می‌رساند، تا جامعه در اثر امنیت و آسایش، در بُعد مادی: به منفعت و خدمت و در مرحله‌ی معنوی: به عبادت و عبودیت برسد.

شهرک «حجت» مشهد چه گذشت؟
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
شهرک «حجت» مشهد چه گذشت؟
/post/1728
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۱۱۰۲
۳
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

در روستای «ایستا»

خلاصه‌ و تنظیم به قلم آزاد دامنه: به نام خدا. در کوچه‌های روستای «ایستا» از «ماشین» خبری نیست؛ نیز از تلویزیون و شب‌نشینی و عروسی و عزا. هنوز کسی زنان آنان را ندیده است. شناسنامه ندارند که هیچ، جزو آمار جمعیت ایران نیز به حساب نمی‌آیند. از امکانات مدرن آب لوله‌کشی، گاز، برق، تلفن، مطبوعات، رادیوتلویزیون، بهداشت و درمان، آموزش و پرورش و رایانه استفاده نمی‌کنند. فقیر و مستمند نیستند. به قول معروف: متموّل‌اند (=ثروتمند) و در پرورش و فروش اسب‌های اصیل روزگار می‌گذرانند؛ اسب‌هایی با  ۲ تا ۱۰ میلیارد قیمت! نقل است، یکی، اسبی از اصطبل امیر قطر خریده‌است که نشان می‌دهد همه‌ی اسب‌های «ایستا» از نسل همان اسب‌اند. گویا مصری‌ها این اسب‌ها را می‌خرند. خودشان هم زین و پالانِ دست دوز می‌دوزند. «جز به حد ضرورت، تولید نمی‌کنند، نمی‌خورند و نمی‌پوشند. بر سرِ اموال خود با کسی نزاع نمی‌کنند و اگر کسی در دارایی آن‌ها تصرفی کند با او درگیر نمی‌شوند و از مال خود چشم‌پوشی می‌کنند.» مدرسه ندارند، زیرا کودکانشان به سبک سنتی و مکتب‌خانه‌ای با فراگیری دروس قدیم و محرّمات فقهی، خوشنویسی و اصول عقاید باسواد می‌شوند.

 

تفکرات صوفی‌مآبانه دارند و رُهبانیت پیشه کرده‌اند. به آنان «اهل توقف» می‌گویند. ساعت مچی و دیواری ندارند. آنان تأکید می‌کنند که «سبب اصلی پرهیزشان از زندگی امروزی به جهت تشابه آن به زندگی کفار و بدعت‌بودن آنها است». آنان تحت تآثیر میرزاصادق مجتهد تبریزی‌اند؛ (متوفای ۱۳۱۱) -که از مخالفان سرسخت مشروطه بود و خواستار لغو فرمان مشروطیت- او ازجمله فقهایی بود که تأکید بر «طرد مطلق اندیشه تجدد و دستآوردهایش» داشت. از نظر او حکومت که قانون‌گذار و مجری قانون است، از آن خدا است و بعد پیامبر او و سپس به امامان شیعه می‌رسد وحکومت دیگری قبل از ظهور، شرعی نیست.

 

 

میرزاصادق مجتهد تبریزی

 

اهل توقف در هیچ فعالیت سیاسی و اجتماعی شرکت نمی‌کنند و باورهای خود را نیز تبلیغ نمی‌کنند. کم‌عیب‌ترین حکومت دوران غیبت کبری را قاجاریه می‌پندارند! اهل توقف به شدت منتظر ظهور حضرت مهدی (عج) هستند و بر این نظر هستند که اکنون آخرالزمان است و آخرالزمان از دوره‌ی مشروطیت آغاز شده است. «ایمان در نگاه آنان از جنس تعهد است از همین منظر عقل را وظیفه‌ساز نمی‌دانند و وجود آن را فقط برای وظیفه‌شناسی ضروری می‌پندارند.»

 

به زیارت امامان شیعه نمی‌روند، زیرا «استفاده از وسایل نقلیه امروزی را جایز نمی‌دانند. آن‌ها خود را مستطیع نمی‌دانند و به حج نمی‌روند»، زیرا حج نیاز به گذر از مرز دارد. اوقات شرعی نماز را «با شاخصه‌های خود استخراج کرده و آغاز و پایان ماه رمضان را نیز با رؤیت خویش» معیّن می‌کنند. به «رؤیای صادقه معتقدند و در تأیید روش زندگی خود، به خواب‌های معنوی استناد می‌کنند.» در اعیاد و سوگواریی‌ها نیز مراسم خاصی برگزار نمی‌کنند. «مردمان آرامی هستند که تا به حال هیچ کس نزاع و درگیری از ایشان ندیده است. درباره‌ی اعتقاداتشان هم با هیچ کسی وارد بحث و گفت‌وگو نمی‌شوند و تلاش نمی‌کنند تا دیگران را نسبت به سبک زندگی‌شان متقاعد کنند.»

 

 

تصویر هوایی از روستای ایستا

 

آنان سه سال در تنکابن بودند اما سرانجام به طالقان آمدند؛ زیرا طبق احادیث، منزلت طالقان در آخرالزمان، گرایش مذهبی اهالی، آرامش و محیط زیست سـالم و طـبـیـعـی و عدم انجام پدیده‌ی اصلاحات ارضی در آبادی‌های طالقان را عمده‌ترین دلایل انتخاب این منطقه برای سکونت قوم برمی‌شمارند، که اینک روستای «ایستا» نام گرفت. امام‌جمعه طالقان می‌گوید:

 

«پس از فوت سیدحسین نجفی طباطبایی، ۱۶ خانوار با رهبری فردی به نام حسنیقلی ضیائی که خواهرزاده‌ی سیدحسین است از تبریز» به ایستا هجرت می‌کنند. آقای ضیائی، هم زعیم دینی و هم حاکم اهالی «ایستا»ست؛ با کاریزمایی بسیارقوی، به‌طوری‌که «اهالی در کوچک‌ترین تصمیمات و جزئی‌ترین کارها ازجمله مسائل شخصی، اعتقادی و اجتماعی گوش‌به‌فرمان او» هستند.

 

اهالی این روستا برای خود نامی انتخاب نکردند، هر کس به زعم خود برای آنان نامی برگزید. برخی به علت این‌که اهالی، منتظران امام زمان (عج) هستند، نامشان را «منتظران» گذاشتند. و برخی نیز به آنان «پشمینه‌پوشان» لقب دادند؛ به دلیل کناره‌گیری از ابزار و امکانات روز. برخی نیز به خاطر ترک‌زبان بودن آنان، آنجا را «تُرک‌آباد» می‌گویند و برخی نیز «ایستا»؛ بدین جهت که «در عصر غیبت اعتقاد به «توقف» دارند، به خصوص توقف در سبک زندگی». و اهالی طالقان به آن، عنوانِ «فانوس‌آباد» دادند، زیرا منابع نورش یا فانوس است و یا چراغِ گردسوز. بگذرم هنوز! اطلاعات بیشتر در این: (منبع)

 

 

 

نظر آقای جلیل قربانی:


سلام، روز به‌خیر آقای طالبی

چند نکته: ۱- قیمت خودرو (مَرکَب)های مدرن و سنتی در یک سطح است. قیمت برخی از اسب‌های ترکمن که از نژادهای اصیل اسب در جهان است، بیش از ۱۰۰ هزار دلار (سه میلیارد تومان) است. ۲- در ترجمه فارسی یکی از کتاب‌های اخلاق دوره قاجاری (معراج‌السعاده  نوشته ملااحمد نراقی)، برای بردن نام فتحعلی شاه قاجار، بیش از یک صفحه کامل با فونت ۱۲، توصیف و لقب به کار رفته است. اگر به خواست این‌ها قاجاریه تا حالا حاکم بودند، با اقدامات داهیانه شاهان قاجار، الان ایران به اندازه لیختن اشتاین شده بود.  ۳- آن زمان که کمی آخوند مرام بودیم، می‌خواندیم که در روایات آمده که بیشترین تعداد از ۳۱۳ یار امام زمان از طالقان هستند. حالا قمی‌ها دارند چی‌کار می‌کنند، نمی‌دانم. ۴- این که در تنکابن بودند اما بعدها از راه اشکورات به طالقان رفتند، احتمالاً در جریان ساخت آزادراه تهران شمال و مدرن‌شدن منطقه قرار گرفتند و برای فرار از مظاهر تجدد، مهاجرت کردند. ۵- این که اهالی یک روستا در طالقان مرکب‌شان اسب باشد و با فانوس و چراغ ۱۵ و بخاری هیزمی زندگی کنند، اشکالی ندارد، اما اگر این نهضت جهانی شود، اسب و هیزم و فانوس از کجا بیاوریم؟

 

 

مقدمه‌ی ملا احمد نراقی در وصف فتحعلی‌شاه قاجار

پاسخ دامنه: سلام. خیلی جالب ادامه دادید جناب آقای قربانی. از قضا من هم، سال‌ها پیش، آن مقدمه‌ی مطوّل عالم ربّانی ملا احمد نراقی در «معراج‌السعاده» را خواندم و کنارش فقط علامت «؟!!» زده و رد شده بودم. عکسی از آن انداختم و در بالا گذاشتم.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
در روستای «ایستا»
/post/1726
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۵۱۴
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

اگر بنیانگذاران بیایند !

به قلم دامنه: به نام خدا. دانشگاه کمبریج (منبع) نتایج تحقیق خود را انتشار داد و خلاصه‌ی برداشتم از آن این است که «جوانان» کمتر از همیشه «به دموکراسی خشنود هستند.» و در سراسر جهان «نسل‌های جوان‌تر» از «عملکردهای دموکراتیک ناراضی هستند.» یکی از علت‌ها این است، این نسل به درصدِ بسیارکمی از «ثروت» رسیده است و درآمد پایینی دارد.

 

۱. به نظر من دموکراسی‌ها -با همه‌ی مزیت‌ها و برتری‌هایش نسبت به هر حکومت غیرمردمی- نه فقط از عدالت رالزی دور افتاده که حتی از عمل به ایده‌های بنیانگذاران مکتب «اصالت فایده» ازجمله بنتام، لاک و میل نیز عاجز مانده و حتی شاید انصراف داده است، که اینان بر ضرورتِ تدارک بالاترین شادی و نشاط برای شهروندان تأکید و امید داشتند.

 

۲. نمی‌گویم «نفع‌طلبی» و زندگی بر پایه‌ی منفعت فقط حرف است و وجود خارجی ندارد، نه؛ بلکه می‌گویم علاوه بر منفعت‌طلبی، فضیلت‌ها و حقایق اخلاقی نیز معیاری برای عمل عادلانه است. و دموکراسی‌ها درین دوگانه مردود شدند. این را از آن‌رو نمی‌گویم تا گفته‌باشم حکومت‌های غیردموکراتیک بهترند. نه! آن جای خود.

 

۳. انکارناکردنی است که مغرب‌زمین در اثر سه جریان رنسانس، روشنگری و مدرنیته دچار تحولات و دگرگونی‌ها شد، و سهم زیادی در دانش و رشد و توسعه داشته، اما در ادامه‌ی مسیر، رهبرانی ناشایست و عملکردهایی بد با خود آورده و شیب و سیر نزولی آن با چهره‌هایی چون ترامپ و ... تشدید هم شده؛ که امروزه، کمبریج نیز از وضع نابسامان نسل «هزاره» (=متولدین میان دهه‌ی شصت تا دهه‌ی هشتاد میلادی) پرده برداشته است.

 

۴. تا میان منفعت و فضیلت پُل زده نشود، دموکراسی هم -که قرار بود روشی آزاد و قابل اعتماد و به قول «لینکُلن»شان: «حکومت مردم، به وسیله‌ی مردم و برای مردم» باشد- قادر نیست بشر را به سمت مقصد و نشاط و خیرخواهی و نوع‌دوستی و آزادی و حقوق بشر مدد رسانَد.

 

۵. من معتقدم اگر بنیانگذاران بیایند و لاک و روسو و مونتسکیو و حتی توماس هابز -که لویاتان را نوشت- سر از قبر برآورند و دموکراسی‌های پولی و زوری و سودی و سرکوبگر زادگاه‌ها و زیستگاه‌های خور را نظر افکنند، از بی‌شرمی مدعیان امروزی آنجا، شرمسار می‌شوند و انگشت به دهان.

 

۶. پنهان ندارم که اگر بنیانگذار بی‌همتا حضرت محمد رسول الله (ص) نیز همین روزها سری به دنیای اسلام بزنند، زشتی و پلیتی کارِ پیکارجویانی چون داعش (ساخته و پرداخته‌ی دموکراسی غرب)، آن حضرت را غمگین می‌کند و محصولِ عظیم نبوت و حکومت و صدارت خویش را در غرقابِ آسیب و غوطه‌وری تیرهای بلا و ده‌ها آفت و ابتلا می‌بیند و باز نیز چون عصر خویش، مردم دیارش را از ایران و ایرانی خبر می‌دهد که علم اگر در ثریا هم باشد برای آن می‌شتابند و حامی و پیرو عدل و حق‌اند. بگذرم.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
اگر بنیانگذاران بیایند !
/post/1722
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۱۳۱
  • پست شده - جمعه, ۲ آبان ۱۳۹۹، ۱۱:۰۵ ق.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

مشو محبوس ارکان و طبایع

پست ۷۷۵۵ : . به قلم دامنه: به نام خدا. شیخ محمود شبستری (۶۸۷ - ۷۲۰ ه.ق) در گلشن راز شعری دارد با عنوان «قاعده‌ی تفکر در آفاق» در ۳۱ بیت؛ که دیدن و خواندن آن چه لطافتی دارد. در اینجا اما چند بیت آن را صید کرده و با دو نکته و یک اشاره تقدیم می‌دارم:

 

 

مَشو محبوس ارکان و طبایع
برون آی و نظر کن در صنایع

و...

چرا کردند نامش عرش رحمان
چه نسبت دارد او با قلب انسان

و...

اگر در فکر گردی مرد کامل
هر آیینه که گویی نیست باطل
کلام حق همی ناطق بدین است
که باطل‌دیدن از ضعف یقین است

(گلشن راز. قاعدهٔ تفکر در آفاق)

 

شبستری در «قاعده‌ی تفکر در آفاق» انسان را با مظاهر عالم آشنا می‌کند و از چرخ و گردون و عطارد و برج و جنبش اجسام سخن می‌گوید و درحقیقت با سیر در آفاق، تو را با نهایت ذوق و تفکر و الهام به سیر در انفُس می‌برَد.

 

نکته‌ی یکم: برداشت من از این اشعار شبستری این است که انسان تا از حبس و حصار خودساخته بیرون نیاید، نه از آفاق می‌فهمد و نه از انفُس. میان بیرون و درون انسان رابطه است. تا این رابطه برقرار نشود، فهم درست شکل نمی‌گیرد. در نگاه شیخ محمود شبستری عظمت آدمی چنان وسیع و چنان بلند است که بین «عرش رحمان» و «قلب انسان» نسبت و راز برقرار است. و او نام کتابش را «گلشن راز» گذاشته تا انسان راز حیات را دریابد و راز بقا را بیابد.

 

نکته‌ی دوم: ایشان در بخش ۶۴ گلشن با نام «خاتمه»، (منبع) سروده‌ای دارد که چرا بر شعرش نام «گلشن راز» نهاد. او اساساً معتقد است انسان باید با چشمِ دل و تفکر و خرد سیر کند و از شک درآید و لبریز شناخت شود تا به حق‌شناسی واصل گردد چراکه ناشناسی، نشانِ ناسپاسی‌ست:

 

تأمل کن به چشمِ دل یکایک
که تا برخیزد از پیش تو این شک

و...

نشان ناشناسی ناسپاسی است
شناسایی حق در حق‌شناسی است

 

اشاره: اگر می‌خواهیم شاداب باشیم، شعر بخوانیم؛ شعرهای مشاهیرمان. آیا تا به حال به این نیندیشیدیم که ایرانی و شعر رابطه‌‌ی‌شان مانند وجود شیرینی در عسل است و حضور قند در ذرّه‌ذرّه‌‌ی سیب؟! اگر قند و شیرینی را از سیب و عسل حذف کنیم، از آن دو، جز نام چیزی نمی‌ماند. شعر، گویا همه‌چیز ماست و به تعبیر مرحوم اخوان ثالث، شعرِ شاعر «در پرتو شعور نبو‌ّت» است؛ یعنی نوعی الهام. به قول سید علی موسوی گرمارودی که از قضا قمی‌ست:

«ای شعر!
ای سادگی،
ای روح،
ای خاک، ای خدا، ای پاک...»

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مشو محبوس ارکان و طبایع
/post/1717
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۱
  • ۵۱۶
۱
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

راسو و بوم و گربه و یک خاطره

به قلم دامنه:  به نام خدا. امروز پیش از سرزدنِ سپیده، رفتم نزد نصرالله منشی که ببینم در «کلیله و دمنه» (=شُغال و روباه) چه خبر است. آنقدری گشت‌وگذار کردم که وقتی سر راست کردم و نگاهی از پنجره به آسمان دوختم، دیدم آفتاب از شرقِ اتاقم بر من طلوع کرد؛ چه هم دلنواز. این شد ستونِ امروزم. اگر نثر مسجّع و مکلّف منشی را عیناً می‌آوردم سه مَن عسل لازم بود تا در گیر و دار کار، مطلب برای خواننده‌ی پرکار کارا گردد. پس این، برداشت من است از کلیله و دمنه:

 

در فلان شهر، زیر درختی، سوراخ موشی بود. روزی برای طعمه بیرون رفت. «گربه‌»ای بسته دید. شاداب شد. خوب که نگریست دید «راسو»یی نیز در کمین اوست. و «بوم»ی (=جغد) سرِ درخت قصدِ سوءقصد دارد. موش حالا به فکر ژرف فرو رفت که چاره چه کند. سه دشمن از سه جهت او را محاصره کردند. ترسید؛ ولی اندیشید. با خود گفت اگر برگردم لانه، راسو سر راه است. اگر بمانم «بوم» فرود می‌آید و اگر پا پیش نگذارم، گربه هست.

 

مثلثِ دشمن (گربه، راسو، جغد) او را به هوش! آورده بود. نزد خود چنین گفت: «درِ بلاها باز است و انواع آفت به من محیط؛ و راه، مَخوف، و با این‌همه دل از خود نشاید بُرد.» پس؛ منفعل نشد و جا نزد! و چاره جُست. آن روز از خطر جَست. روز بعد گربه‌ی بسته، او را به دوستی و صلح فرا خواند. ولی موش ... و بقیه‌ی داستان که ... .

 

نصرالله منشی -که «کلیله و دمنه» ترجمه‌ی عربی ابن مقفع را به فارسی برگردانِ آزاد کرده- از داستان چنین نتیجه‌ای گرفته: «جایی که ظاهر حال مبنی بر عداوت دیده می‌شود چون به حکم مقدمات در باطن گمان مَودّت اگر انبساطی رود و آمیختگی افتد از عیب منزه ماند و از ریب دور باشد، و باز جایی که در باطن شُبهتی متصور گردد اگرچه ظاهر از کینه مبرّا مشاهده کرده می‌آید بدان التفات نشاید نمود و از توفّی و تصوُّن هیچ باقی نباید گذاشت، که مَضرّت آن بسیار است و عاقبت آن وخیم، و راست آن را ماند که کسی بر دندان پیل نشیند وانگاه نشاط خواب و عزیمت استراحت کند. لاجرَم سرنگون در زیر پای او غلطد و به‌اندک حرکتی هلاک شود.» ( منبع)

 

یعنی هر جا سیرت دشمن، دشمنی بود ولی صورتِ دوستی به خود گرفت، باید از آن حذَر کرد. زیرا به قول نصرالله منشی دشمن در این وضع «توفّی و تصوُّن» باقی نمی‌گذارد؛ به عبارتی وفادار نمی‌ماند و نمی‌توان از شرّ او مصون و در امان بود. و سرآخر هم منشی این را فرمول کرد: «میل جهانیان به دوستان برای منافع است، و پرهیز از دشمنان برای مَضار.»

 

اشاره‌ی ۱ : نصرالله منشی در دستگاه غزنویان دبیر بود که با دسیسه و سعایت بدخواهان، زندانی و کشته شد.

 

اشاره‌ی ۲ : حالا که راسو به میان آمد، بد نیست خاطره‌ای بگویم: در درس روابط بین‌الملل، استادم دکتر سید حسین سیف‌زاده بود؛ زاده‌ی قم. در کلاس، بحث از قدرت بود. قدرت ایجابی و قدرت سلبی. میان دانشجویان بر سر آن بحث درگرفت. سیف‌زاده آن‌روز برای قدرت سلبی از راسو مثال زد و گفت (نقل به مضمون) مثلاً اگر راسویی به این کلاس بیاید و بخواهد قدرت سلبی‌اش را به رخ بکشد،  بویی بسیاربسیار بد و مشمئزکننده از خود منتشر می‌کند و همه را ازین محیط می‌رانَد و فراری می‌دهد. این قدرت، قدرت سلبی است. بگذرم.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
راسو و بوم و گربه و یک خاطره
/post/1719
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۱۹۵
  • پست شده - دوشنبه, ۲۸ مهر ۱۳۹۹، ۰۱:۳۳ ب.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

مثل گورخر گاز می‌گیرند!

به قلم دامنه: به نام خدا. معمولاً سر فرصت ستون درد‌ودل مردم در روزنامه‌ها را مرور می‌کنم، تا به عنوان یک ایرانی بفهمم در سر و قلب ملت چه می‌گذرد و به چه فکر می‌کند. چندروز پیش «خراسان» را وقتی مطالعه می‌کردم این پیام پاک یک کارگر مرغداری، توجه‌ام را سخت به خود جلب کرد:

 

«به عنوان کسی که سه سال در مرغداری به عنوان کارگر کار کردم درباره‌ی اون بیماری مرغ‌ها که همدیگه را می‌خوردند عرض کنم علاج اون بیماری فقط و فقط نمک است. وقتی نمک کم بشه یا قطع بشه مرغ‌ها با کوچک‌ترین زخمی همدیگه را می‌خورند. این را با تجربه از نزدیک دیدم. (منبع)

 

این سوژه (=مضمون) ذهن مرا به سمت چند مسئله برد که سه تا را برملا می‌کنم:

 

سمت ۱ : به این سمت که امام علی ع در خطبه‌ی ۱۵۱ نهج‌البلاغه از روزگاری سخن گفت و می‌گوید که در آن وضعیت، عده‌ای مانند «گورخر» همدیگر را گاز می‌گیرند: «یَتَکادَمُونَ فیها تَکادُمَ الْحُمُرِ فِى الْعانَةِ. قَدِ اضْطَرَبَ مَعْقُودُ» آنان در آن فضای تیره‌وتار چون گورخران در جمع خود، یکدیگر را گاز گیرند. روزگاری را که حضرت وصف می‌کنند، نه فقط یکدیگر را گاز می‌گرفتند، بلکه به بیان صریح آن حضرت، علاوه بر گازگرفتن، وضع این‌گونه می‌بود و می‌شود: «رشته‌ی محکم دین لرزان شوَد، و چهره‌ی حقیقى حقیقت پوشیده گردد. حکمت فروکش کند، و ستمگران سخنران شوند.» (منبع)

 

سمت ۲ : به این سمت مرا برده‌است که نکند با ناسپاسی‌ها و دین‌زُدایی‌ها، آن «غریب‌الغُربا» که برای وصفِ حال حضرت رضا ع -در آن دوران غربت و تیره‌وتار- اطلاق می‌شد، باز نیز در روزگار ما رخ دهد و تشدید شود و از فرهنگ و آیین رضوی بیشتر اسم بماند و نام، نه رسم و مرام. مگر می‌شود حرم امام رضا (ع) «مرکز معنوی» ایران و «مَلجاء درماندگان» باشد؛ اما مرام آن امام ع در میان پاره‌ای مردم، مفقود؟! و در میان پاره‌ای مسئولین، بشدّت معدوم و نامعلوم؟!

 

سمت ۳ : کارگر محترم مرغداری حرف از نمک زد و چاره‌کردن و درمان با آن. بی‌جهت نبود نیاکان‌مان در ایران این را ضرب‌المثل کردند که نباید: نمک خورْد و نمکدان را شکُند. شعر زیر را -که نمی‌دانم سِروده‌ی کیست- به این پستم مُجسّم و مُنضم (=پیوسته و همراه) می‌کنم:

 

آن کس که نمک خورد و نمکدان بشکست
در مذهب رندانِ جهان سگ بِه از اوست

 

در پایان، به مناسبت روز بزرگداشت مولوی که هفته‌ی قبل بود یک بیت از مثنوی او می‌نویسم که بر «سر» به عنوان هادیِ هدایتگر بشر تأکید می‌رود. وقتی «سر» و «راهبر» و «رهبر» نباشد، جنبش و حرکت جُنبندگان مانند حرکتِ مارمولک می‌شود. وقتی دُمش کَنده شود، فقط مدتی جست‌وخیز دارد؛ بی‌جهت، بی‌هدف، بی‌رمَق:

 

هر که او بی‌سَر بجُنبد دُم بود
جنبشش چون جنبشِ کژدُم بود

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مثل گورخر گاز می‌گیرند!
/post/1698
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۲۰۲
  • پست شده - يكشنبه, ۱۳ مهر ۱۳۹۹، ۱۰:۱۵ ق.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

شرحی بر فیلم کَفَرناحوم

به قلم دامنه : به نام خدا. نماوا را بازکردم تا به تماشای فیلم «کَفَرناحوم» بنشینم. نشستم. اسمِ فیلم که داستانِ دِرام (=وخیم، غم‌انگیز) «زَین» پسری ۱۳ساله است در لبنان، برگرفته از نامِ روستای «کَفَرناحوم» است؛ زادگاه حضرت مسیح (ع)، که پاره‌ای از معجزات آن نبی خدا، در آنجا رخ داده بود.

 

فیلمی از سینمای اصیل که با رفتن به سراغ زاغه‌نشین‌ها و اردوگاه‌ها، فلاکت شدید آنها در دنیای بی‌رحم اروپا و آمریکا و اساساً تمام جاها، بیننده را به اصالت (=ریشه و وارستگی) می‌برَد و دو ساعت میخکوب نگه می‌دارد؛ صحنه‌هایی که انسان را بی‌تاب، فکرش را درگیر و اندیشه‌اش پویا می‌کند که ای‌کاش لحظه‌ای بتوانَد دستِ «زَین» و «راحیل» زنِ فقیر مهاجر اتیوپیایی و فرزند خردسالش «یونس» را بگیرد تا زجر کمتری نصیب! ببرند و بیش ازین آسیب نخرند!

 

فیلم کَفَرناحوم (Capernaum)

 

من قصد شرح فیلم را ندارم زیرا شاید بی‌فایده باشد آن‌همه زخم و جراحت و البته واقعیت، نمادی از جهانِ بی‌دردِ امروز که با این فیلم بر روح هر دردمند آگاه منتقل می‌شود، با نوشتن حاصل شود.

 

همان‌طور که به من، از سوی یک دوست فرهیخته پیشنهاد شده این فیلم را ببینم، پیشنهاد دارم به دردمندان، که این فیلم را به تماشا بروند و حقیقت بشریت را -که گفته‌اند و شنیده‌ایم- همیشه تلخ است، ببینند.

 

اسم «زَین» را -که در لبنان رایج است- وقتی در فیلم شنیدم. یادِ شهید مهدی زین‌الدین افتادم که اصالت‌شان از لبنان است ولی در قم به اوج رسید و فرمانده سپاه علی‌بن ابی‌طالب شد و در جبهه، به کمالِ شهادت، نائل.

 

و اسم «کَفَرناحوم» را وقتی دیدم یاد روستای «کَفَرقاسم» فلسطین افتادم که ارتش رژیم اشغالگر قدس ده‌ها زن و کودک آنجا را در یک جنایت وحشتناک، قتل‌عام کرده بودند. بگذرم.

 

این فیلم اما دیدن دردِ دیگری به روی ما وا می‌کند که اگرچه عوامل فلاکت در آن جنبه‌های فکری، فرهنگی، اجتماعی و هنجاری و حتی برداشت‌های غلط مذهبی دارد ولی ریشه‌اش در سرنوشت شُومی‌ست که پدیده‌ای به اسم «اسرائیل» آن را موجب شده است و شاید روزی فرارسد که این غُدّه‌ی چرکین توسط جرّاحی‌های جریان مقاومت، از پیکر خاورمیانه کَنده شود.

 

صحنه‌هایی از «کَفَرناحوم» بیشتر فکر مرا به خود فراخوانده؛ این صحنه‌ها:

 

صحنه‌ی شوهردادنِِ اجباری سحر ۱۱ ساله خواهر «زَین» به صاحبخانه.

 

صحنه‌ی ساختن کالسکه با قابلامه‌ی کهنه برای یونس.

 

صحنه‌ی فروش یونس به ۵۰۰ دلار در بازار پنهان قاچاق کودک از سر فقر.

 

صحنه‌ی دزدیدن کیک تولد یونس توسط «راحیل» با جاسازی آن در کیسه‌زباله که کسی به دزدی‌اش پی نبَرد.

 

صحنه‌ی دیالوگی که می‌شنوی: یک بطری اسم دارد چطور شما هیچ اسم و شناسنامه و مدرکی ندارید!

 

صحنه‌ی اگر سوئد بریم راحت می‌شیم چون اونجا از تو نمی‌پرسند اهل کجایی؟!

 

صحنه‌ی دردناک کارکردنِ  «راحیل» زنِ اتیوپیایی در توالت عمومی «شهرِ بازی سَعد» که فرزند خردسالش «یونس» را در یکی از توالت‌ها می‌خواباند تا بتواند کارگری کند.

 

صحنه‌ی ربودن شیشه‌ی شیر توسط «زَین» از دهن یک کودک در گوشه‌ی یک بیغوله برای دادن غذا به یونس که از گرسنگی تلف نشود.

 

صحنه‌ی ... . بگذرم.

 

اصلاً، صاف بگویم، اساساً تمام فیلم، صحنه است برای دیدنِِ درد و درددیدن. اگر قبول داریم که از شناختِ درد نباید فرار کرد، پس این فیلم و آسیب را باید نگاه کرد و گریست و نگریست.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
شرحی بر فیلم کَفَرناحوم
/post/1677
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۲۹۳
  • پست شده - سه شنبه, ۱۱ شهریور ۱۳۹۹، ۱۰:۵۶ ق.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

برخی کمتر از دومینیکن! بودند

به قلم دامنه. به نام خدا. مقدمه: بی‌تردید یکی از آموزه‌های مکتب امام حسین (ع) این بود که نسبت به جامعه و اوضاع روزگارِ خود بی‌تفاوت نبود و نظر و موضع خود را روشنگرانه بیان می‌فرمود. بنابراین، به پیروی ازین اصل، این متن را ارائه می‌کنم:
 
پیش‌زمینه: شاید شرکت ملت ایران در بپاداری عزاداری ماه محرم، مانع از آن بود که وقتِ بیشتری را برای اخبار و تحولات ایران و جهان بگذارد، زیرا در چنین فضای غم‌آلودی، هیچ چیز پرجاذبه‌تر از اصلِ عزاداری برای حضرت سیدالشهداء علیه‌السلام نیست. حال که ملت، سربلند، عاشورا را پاس داشت، وقت آن رسیده که همه مثل همیشه به اوضاع روز مسلط باشیم و بر روی رویدادها، تحلیل و ارزیابی و موشکافی کنیم؛ زیرا اساساً ملتی دیده‌بان و دیده‌وَریم. دیده‌ور یعنی تیزبین، صاحب‌نظر و به معنای عربی و قرآنی آن یعنی «بصیر».
 
زمینه: رافائل گروسی بالاخره آمد. و رفت. اینک مشخص شد که توافق شد آنها دو سایت هسته‌ای دیگر ایران را نیز می‌توانند زیرِ نظر و تحتِ دوربین‌های خود ببرند. ساده‌ترین علت موافقت ایران این است که گفته شود ایران با این کار، زیرکانه بهانه را از آمریکا ربود.
 
پس‌زمینه: من از ابتدا به وَلَه و شتابی که در امضای برجام از سوی تیم ایران صورت گرفت، انتقاد داشتم و با نوشتن متن‌هایی در همان سالِ مذاکرات، ضعف‌ها، خطرات و خسران‌های ناشی از آن را گفته بودم. ازجمله این مورد که برجام را به «سه‌پایه» تشبیه کرده بودم، نه «چهارپایه»؛ زیرا در «سه‌پایه» وقتی یک «پایه» بشکنَد، دیگر خاصیت پایه‌بودنش را از دست می‌دهد. خروج آمریکا از «برجام» چنین وضعی را بر برجام تحمیل کرد، زیرا این کشور ذاتاّ یک‌جانبه‌گراست.
 
نتیجه: گرچه «دجانی» با جمله‌ی «در موقعیتی نیست که اقدام بیشتری انجام دهد. چون در شورا اجماع وجود ندارد.» گامِ سوم اخیر آمریکا در به‌کارگیری «مکانیسم ماشه» یا همان «اسنپ‌بک» علیه‌ی ایران را با مانع حقوقی مواجه کرد، اما از آنجا که رویکرد آمریکا نسبت به ایران از راهبرد ۲۵ ساله نشئت می‌گیرد، جَست‌وخیزهای پی‌درپی این کشور یاغی، تمامی ندارد و گویا حالا پس از سرافکندگی عجیب اخیر -که فقط دومینیکن از او پیروی کرد- این راه جدید را گشوده: «فرایند ۳۰ روزه‌ برای بازگرداندن تقریباً تمامی تحریم‌های سازمان ملل علیه‌ی ایران.» که این تحریم‌ها «به صورت خودکار از نیمه‌شب ۲۰ سپتامبر (۲۹ شهریور ۱۳۹۹) باز خواهندگشت.» و همین اقدام جدید، تضاد و تعارض را از سطح ایران، به سطح بین‌الملل برد و کار را فراتر از پرونده‌ای به اسم ایران کشاند.
 
حاشیه: این سخن «پیتر استانو» سخنگوی اتحادیه‌ی اروپا در ردِّ تز تازه‌ی آمریکا محل تآمل است. سخنش این است: «توافق هسته‌ای ایران که به اتفاق‌آرا به تأیید شورای امنیت رسیده جزوِ عناصر کلیدی معماری منع اشاعه هسته‌ای در جهان است.»
 
نکته: تعبیر معماری منع اشاعه‌ی هسته‌ای در جهان، در بیان رسمی «پیتر استانو» بارِ حقوقی و سیاسی بالایی دارد، زیرا از مفاد برجام، نه فقط صرفاً برای ایران، بلکه برای نظم و امنیت جهانی استناد کرده‌است. یعنی سندی که ممکن است برای سایر پدیده‌های مشابه چهانی نیز به آن استناد شود.
 
تتمّه: اما در این میان، یک حرف، برای من جایی بیشتر برای فکرکردنِ ژرف‌تر آفرید؛ حرف یک دیپلمات اروپایی که درباره‌ی سناریوهای پس از بازگشتِ خودکار و مفروضِ تحریم‌ها علیه‌ی ایران گفت. این حرف: «مقام‌های آمریکایی ظاهراً هیچ اهمیتی برای حالتی که ایران به محدودیت‌های هسته‌ای پایبند نباشد، قائل نیستند.»
 
معنی ساده‌تر و تقریباً تحلیلی سخنش این است که آمریکا بدش نمی‌آید ایران را به سمتی سوق دهد که محدودیت‌های هسته‌ای خود را رسماً پایان‌یافته تلقی کند تا آنگاه جنگ‌افروزان آن کشور باز نیز بتوانند راهبرد خود را در جهان به وجه یک‌جانبه پیش ببرند و از قضا از قِبَل آن عرب‌های منطقه را نیز همچنان بدوشند.
 
این سخن دیپلمات اروپایی حقیقتاً جای اندیشیدن و زیرکی‌ورزیدن و خردمندی‌کردن دارد. به نظر من آمریکا در واقع، با پرونده‌ی ایران به جنگ ایران نیامده بلکه با این ابزار به ستیز با قدرت‌های رقیبش رفته‌است که برتری خود را حراست کند. البته در این میان، هستند عناصری از درون و بیرون ایران، به علت کینه‌ای که اندوخته‌اند، نسبت به بقای ایران درین تنازع بقا که آمریکا براه انداخته، کمتر از دومینیکن‌اند! یعنی «پیرو»ترند و آمریکایی‌تر.
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
برخی کمتر از دومینیکن! بودند
/post/1678
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۱۶۷
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

پنج خبر، پنج نظر

خبر ۱ : استیو بنن استراتژیست برکنارشده‌ی ترامپ -که در ساخت دیوار مرزی آمریکا و مکزیک نقش داشته- از طریق سایت سرمایه‌گذاری «ما دیوار می‌سازیم» بیش از ۲۵ میلیون دلار از کمک‌های مردمی را به جیب زده است. (منبع)

 

دامنه: این شخص به لزومِ جنگ مسیحیان و یهودیان با اسلام و چین معتقد است و این رویارویی را مقدس نیز می‌داند. لابد جیب‌بُری کرد تا پول دیوار مرز مکزیک را خرج تقابل با اسلام و ایران کند!

 

خبر ۲ : جو بایدن در مورد ماه محرم نوشت: «همانطور که دوستان و همسایگان مسلمان ما شروع سال نو اسلامی را گرامی می‌دارند و به فداکاری‌ای که در ماه مقدس محرم انجام شد، احترام می‌گذارند، بیایید همه‌ی ما بخواهیم که در کنار هم در مبارزه برای شفقت، برابری و عدالت بایستیم.» (منبع)

 

دامنه: کاری به این ندارم که او به آنچه گفته، صداقت دارد یا ندارد، صوری گفته یا جدّی. باورش شده یا نه. مهم این است او به چهار مفهوم ارزشی اشاره کرده است که آرزوی همیشگی بشریت است، خاصّه به اصل «فداکاری» در واقعه‌ی عاشورا. باز «جو بایدن»! که دست‌کم برای ماه محرم، ولو برای کسب وجهه و رأی، چنین نوشت. هستند در داخل که انگار یک جو غیرت ندارند و هنوز هم منتظرند ترامپ یک غلطی علیه‌ی ایران بکند و از این‌که نمی‌تواند، با خود در کلنجارند و تحت فشار.

 

خبر ۳ : باراک اوباما گفت: «عاقبتِ ریاست‌جمهوری ترامپ، افسارگسیختنِ بدترین هوس‌های ما بوده، تضعیف وجهه‌ی پرافتخار ما در اطراف جهان و تهدید بی‌سابقه‌ی نهادهای دمکراتیک ما.» (منبع)

 

دامنه: متوجه شدید که چی گفته؟ یعنی بدترین شکل دموکراسیِ صوری و پولی و کاپیتالیستی.

 

خبر ۴ : بیل کلینتون گفت: «شما می‌دانید که ترامپ با چهار سال ریاست جمهوری دیگر چه‌کار خواهد کرد: مقصّردانستن دیگران، قلدری و تحقیرکردن.» (منبع)

 

دامنه: سه شیوه‌ی قدرت یک‌جانبه‌گرا و سه فاز شخصیتی نژادپرستی در آمریکا.

 

خبر ۵ : نخست وزیر عراق در دیدار با  ترامپ در آمریکا گفت: «آمریکا به عراق برای شکست داعش کمک کرد.» (منبع)

 

دامنه: ازجمله حرف‌هایی‌ست برای تأمین منافع ملی، ولی تهی از راستی و خالی از درستی. امور داخلی هر کشوری انحصاراً ملی‌ست، اما اثراتِ ملموس معاضدت ایران نادیده‌انگاشتنی نیست.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
پنج خبر، پنج نظر
/post/1665
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۱۳۱
  • پست شده - شنبه, ۱ شهریور ۱۳۹۹، ۰۹:۵۱ ق.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

از لالی تا کشمیر

از لالی تا کشمیر

 

عشایر لالی خوزستان. کوچ هرساله به مراتع فریدون‌شهر اصفهان

 

 

منبع      منبع

 

برگزاری کلاس‌های درس دانش‌آموزان کشمیر در طبیعت

از لالی تا کشمیر
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
از لالی تا کشمیر
/post/1646
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۴۱۲
  • پست شده - شنبه, ۱۱ مرداد ۱۳۹۹، ۰۸:۰۰ ق.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

رُمان «سکوتِ آفتاب»

به قلم دامنه : به نام خدا. مردمش به عشق به امام علی (ع) زنده‌اند، چراڪه به دست ایشان مسلمان شدند. یڪ نامه‌رسان به اینجا آمد و نامه‌ی امام علی (ع) را برای‌شان خواند ڪه از مردم اینجا خواست تا ده نفر را به عنوان نماینده‌ی خود به ڪوفه بفرستند تا اعلان وفاداری و تجدید پیمان ڪنند.

 

حالا همه‌ی مردم در مسجد جمع شدند. بالاخره ریش‌سفیدان و بزرگان، ۱۰ نماینده را برگزیدند ڪه یڪی از آنها «مُرادی»ست. مُرادی، از ذوق در پوستش نمی‌گنجد! زیرا قلبش آڪنده به عشق علی‌ست و برای دیدار با حضرت مولا (ع) در ڪوفه لحظه می‌شمارَد.

 

مُرادی به همراه ۹ نماینده‌ی دیگر، علی (ع) را ملاقات می‌ڪند و آنچنان امامش را دوست می‌‌دارد ڪه حاضر نمی‌شود به سرزمینش -یمن- بازگردد؛ در ڪوفه ڪنار مولا (ع) ماندگار می‌مانَد و در جنگ نهروان شجاعانه حضور می‌یابد و با «خوارج» دلاورانه و بی‌باڪانه می‌جنگد.

 

پس از ظفر بر نهروانیان، مُرادی در ڪوفه مرڪز حڪومت امام علی (ع) در ڪوچه‌پس‌ڪوچه می‌چرخد و خبر پیروزی بر خوارج را به مردم می‌دهد. او -ڪه سوار بر اسب است- وارد ڪوچه‌ی سرنوشت! می‌شود، ڪه به قول حجت‌الاسلام مهدی خُدّامیان نویسنده‌ی رُمان «سڪوت آفتاب» «ای ڪاش هرگز وارد این ڪوچه نمی‌شد!»

 

 

حجت‌الاسلام خُدّامیان آرانی

 

 

(منبع عکس)

 

آری؛ ڪاش واردش نمی‌شد و قَطام دختر «زیبارو»ی ڪوفی را نمی‌دید و دلباخته و فریفته‌اش نمی‌گردید تا «ابن مُلجم مُرادی»، یڪی از آن ۱۰ نماینده‌ی مردم یمن، از شرفِ عشق به علی (ع)، به ذلّت قتل و ترور نمی‌رسید و سرانجام با پَست‌ترین فرجام، فرقِ سرِ امامِ پارسایان، امیرِ مؤمنان، حضرت وصیِّ (ع) را در محراب مسجد نمی‌شڪافت، تا «عدل و عدالت» برای ابد عزادار و بی‌سرپناه شود! بگذرم.

 

نڪته: آری؛ فقط ڪوچه نبود، افڪار پوچش هم بود برای سقوط.

 

یادآوری: «سڪوتِ آفتاب»، رُمانی‌ست از حجت‌الاسلام مهدی خُدّامیان آرانی، ڪه داستان مُرادی، همان ابن مُلجم ملعون را نگاشت. او در سال ۱۳۸۸ نیز مقام نخست «مسابقه‌ی جهانی ڪتاب رضوی بیروت» را ڪسب ڪرد. (منبع) «فریاد مهتاب»، «آخرین عروس» و «شیرین‌تر از عسل» از دیگر آثار اوست.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
رُمان «سکوتِ آفتاب»
/post/1637
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۲۷۹
  • پست شده - سه شنبه, ۷ مرداد ۱۳۹۹، ۰۷:۰۰ ق.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

باز «الازهَر»

به قلم دامنه: به نام خدا. بلاخره «الازهر» به این باور راستین شیعه -ڪه به «توسّل و شفاعت» اعتقاد راسخ دارد- وارد شد و به‌حق، فتوای به‌حق صادر ڪرد ڪه سال‌ها بود شیعیان جهان -و حتی پاره‌ای از مسلمانان اهل سنت- بدان همت و اهتمام می‌ورزیدند؛ گرایشی ڪه ناشی از عشق به اهلبیت (ع) و ایمان به «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ وَجَاهِدُوا فِی سَبِیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» بوده است؛ یعنی آیه‌ی ٣٥ سوره‌ی مائده ڪه برگردانِ فارسی آن (با ترجمه‌ی شیخ حسین انصاریان) این است (منبع):

ای اهل ایمان! از خدا پروا ڪنید و دست‌آویز و وسیله‌ای [از ایمان، عمل صالح و آبروی مقرّبان درگاهش] برای تقرّب به سوی او بجویید؛ و در راه او جهاد ڪنید تا رستگار شوید.

 

فتوای نوینِ «ڪمیته‌ی فتوای مجمع تحقیقات اسلامی» الازهر مصر در درباره‌ی حڪم توسل این است ڪه من دیشب دیده‌ام:

«توسل به پیامبر (ص) پس از وفات ایشان، بنا بر قول جمهور فقهای مالڪی و شافعی و متأخّران حنفی و نزد حنبلی‌ها جایز است... شخص می‌تواند برای حاجات خود به پیامبر (ص) متوسّل شود و او را نزد خدای متعال، شفیع گرداند،.. زیرا پیامبر (ص) شفیعی است ڪه شفاعت او رد نمی‌شود... و فاعل فقط خدای متعال است ڪه به هرڪه بخواهد حاجت و نعمت می‌دهد...» (منبع)

نڪته: باز الازهر و صد رحمت به آن، ڪه باور به پدیده‌ی توسّل را پذیرفت، بدا به حال انڪاریون در جهان ڪه تا عقل‌شان به چیزی قد نداد، و خود در شڪّ و شُبهه و جهل و تردیدافڪنی غرقاب‌اند، از سرِ لجاجت، یا از روی عناد و یا از قِبَلِ غفلت، نه فقط دست به انڪار می‌زنند ڪه حتی ایمان‌ورزی سایرین را شماتت و سرزنش می‌ڪنند، و رفتار مؤمنانه‌ی مؤمنین و مؤقنین را، یا رفتاری عوامانه می‌پندارند و یا افڪاری متعصّبانه؛ حال چه بخواهد زیارت مشهد مقدس و نجف اشرف و ڪربلای معلی باشد و چه بخواهد راسخیت فرد در پیروی از اهلبیت عصمت و طهارت (ع) و رسول رحمت حضرت ختمی مرتبت (ص) باشد.

شاهد مثال: سال‌ها با چشمان سر و دیده‌ی دلم شاهدم ڪه عشق زائرین رضویِ بارگاه زیبای حضرت رئوف (ع)، در آن صحن و سرا، گُل می‌ڪرد، شڪوفه می‌داد، شڪوفا می‌شد و غُنچه می‌بخشید. اساساً اماڪن متبرّڪه و مَشاهد مُشرّفه، همواره جایی معنوی، آرام‌بخش و مطمئن برای عشق‌بازی و توحید و عبادت و عبودیت و پرستشِ پروردگار، توسط زائرین بوده‌است؛ توسل و تقرّب یعنی همین. چه راست و صدق گفت خدای متعال ڪه: ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
باز «الازهَر»
/post/147
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۵۹۱
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

جهان امروز به قلم دامنه

یڪم: دڪتر «امان‌الله قرائی‌مقدم» جامعه‌شناس با استناد به نظریه‌ی «پیتیریم سوروڪین» جامعه‌شناس مشهور  روس‌تبار آمریڪا (۱۸۸۹ - ۱۹۶۸) درباره‌ی نظامات و ادوار جهان بر این نظر است ڪه جهان اڪنون در دوران «حسّی و مادّی» خود قرار دارد و اقتضای این دوران هم «ڪم‌تفاوتی» افراد به یڪدیگر است. از نظر او «اقتضای این جهان به‌ویژه در شرایط زندگی صنعتی و در ڪلان‌شهرها این است ڪه آدم‌ها با یڪدیگر شبیه روبات برخورد  می‌ڪنند. مثلا در ڪوچه و خیابان از ڪنار هم عبور می‌ڪنند اما ڪمترین توجّهی به هم ندارند.» آقای قرائی‌مقدم این را ناشی از ڪم‌رنگ‌شدنِ «معنویات و بروز بیشتر مادّیات در این جوامع» می‌داند ڪه ڪمترین آسیب آن، «همین ڪم‌تفاوتی یا بی‌تفاوتی» است. (منبع)

 

در مورد نظر قرائی‌مقدم نظری ندارم یعنی بلد نیستم چیزی بگویم اما در باره‌ی سوروڪین باید بگویم او واقعیت‌ها را یا ناشی از افڪار ادراڪی و تجربی می‌داند، یا عقیدتی و ایمانی، و یا باورهای ایده‌آلیستیی و عقلانی. ویکی پدیا سوروڪین در تئوری تقارُب (=به هم نزدیڪ‌شدن) این پیام را رسانده ڪه به‌تدریج ڪشورهای سرمایه‌داری و سوسیالیستی به هم نزدیڪ می‌شوند. زیرا اقتصاد و تولید، منجر به درد و معضل مشترڪ مشڪلات بشر می‌گردد و از بروز اختلافات سیاسی می‌ڪاهد.

 

نظری به دیدگاه سوروڪین ندارم، بلد هم نیستم، من جامعه‌شناسی عمومی را با مطالعه‌ی آزاد آنتونی گیدِنز مزمزه ڪردم، با ترجمه‌ی منوچهر صبوری از نشر نی، اما درس تخصصی جامعه‌شناسی سیاسی را با استاد دڪتر حسین بشیریه گذراندم. بگذرم.

 

دوم: رهبر ڪاتولیڪ‌های جهان یعنی آقای «پاپ فرانسیس» در «موعظه‌ی هفتگی خود» در مورد مسجد «ایاصوفیه»‌ی استانبول ترڪیه موعظه ڪرده ڪه از ڪار رجب طیّب اردغان ناراحت است و گفته: «فڪر من به استانبول می‌رود، به سنّت صوفی فڪر می‌ڪنم، بسیار ناراحت هستم.» (منبع)

 

چه بگویم به پاپ؟ برخی‌ها در ایران -حتی حتی از میان روحانیان- ڪه مقامات دینی را صرفاً برای «موعظه‌گری» می‌خواهند و مدعی‌اند دین از سیاست جدا است و اقدام امام خمینی در تأسیس جمهوری اسلامی ایران را تقبیح و سرزنش می‌ڪنند. مثلاً اخیراً حجت‌الاسلام مهدی مهریزی هم مصاحبه ڪرده و گفته «قرآن ڪریم در گزارش خود از پیامبران، بیان نڪرده است ڪه تلاش پیامبران در ڪنار هدایت و تعلیم مردم، تشڪیل حڪومت بوده است.» (منبع)

 

راستی: استانبول، در اصل اسلامبول بوده است. اما لائیڪ‌ها نام اسلام را از روی آن حذف و «استانبول» ڪردند. ایاصوفیه هم دیرزمانی مسجد بوده است و سپس موزه شد و حالا باز نیز به اصل خود برمی‌گردد. آقای پاپ مقام مذهبی مسیحیت ڪاتولیڪ اگر از تحولات خشن جهان و ستمگری‌های زورگویان ناراحت باشد بهتر است تا از روز و روزگار یڪ مسجد. البته موعظه (=پند) اساساً خوب است، اما جهان فقط با موعظه پیش نمی‌رود. ڪاری در ردیف امام خمینی رهبر ڪبیر انقلاب اسلامی باید ڪرد و نظام سیاسی مُبتنی بر دین و منطق و عقلانیت و متّڪی بر نظر و رأی همیشگی مردم و جمهوریت باید آراست.

 

سوم: «عمران‌خان» گفته «بیش از ۸ میلیون ڪشمیری از طرف ۸۰۰ هزار نظامی هندی محاصره شده‌اند و حدود یڪ سال است ڪه تهیه‌ی امڪانات اولیه‌ی زندگی نیز برای آن‌ها مشڪل شده.» (منبع)

 

اشاره‌ی نخست‌وزیر پاڪستان به ڪشمیرِ بخشِ هند است. ڪشمیر منطقه‌ای وسیع و بڪر است ڪه سه پاره شد. بخش هندی، بخش پاڪستانی، بخش چینی ڪه اقصا نام دارد. تمام این سه پاره، حوزه‌ی نفوذ زبان «فارسی» بوده و هست.

 
کوه «دو برادران» قم. در ضلع جنوب شرقی مسجد تاریخی روستای جمکران قم

 

چهارم: از قم هم بگویم. قم چند روزی است ڪه یڪ روز در میان، یا دو سه روز در میان، در زیر ذرّات ریزگردها دیده نمی‌شود؛ حتی از فراز ڪوه «دو برادران» قم و یا از شیار ڪوه خضر و حتی از خط ‌الرأس بزرگراه آوینی. دیروز ریزگردهای حیاط منزلم را جارو زدم. هم زیاد بود و هم به خاڪ قم نمی‌ماند. گویا از دوردست‌ها به اُم‌القرای قم، مقیم شد.

 

نڪته: عڪس ڪوه «دو برادران قم» را در بالا منعڪس ڪردم. نڪته‌ی دستور زبان فارسی این‌ڪه، در فارسی وقتی عدد بر سر ڪلمه یا معدود آمده، دیگر آن ڪلمه جمع نمی‌آید. ڪوه دو برادر درست است نه دو برادران. اما این نام -ولو نادرست- هم به‌ڪار می‌رود و هم این دو تا ڪوه با همین عنوانِ «دو برادران» در میراث طبیعی ملی ثبت شده است. علت نامیدنِ به این نام، در عڪس مشخص است: چون عینِ دو برادر ڪنار هم‌اند؛ مانند قله‌ی دماوند ڪه البته در رشته‌ی ڪوه البرز، یڪّه و تڪ‌قلو شد! این قلّه‌ها به قول ملڪ‌الشعرای بهار -ڪه در حرم امام رضا (ع) دفن است- حڪومت‌های زیادی را شاهد بودند، حڪومت‌ها آمدند و رفتند ولی دماوند هنوز هم پابرجاست. مرحوم «بهار» این را به شعر در آورد. بگذرم باز.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
جهان امروز به قلم دامنه
/post/78
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۵۸۵
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

رمان تهوع

به قلم دامنه: به‌ نام خدا. سلام. «تهوّع» رُمانی است از ژان پل سارتر. قهرمان داستان او آنتوان روکانتین است. او از رجّاله‌ها (=فرومایه و پست) است با اندیشه‌ها و احساسات دروغین. به سبب دغدغه‌های «وجود»ی دچار حالت تهوّع می‌شود. ادراک از پیرامونش و حتی آگاهی به «خود» موجب تهوّع روکانتین می‌شود.

 

رمان تهوّع. بازنشر دامنه

 

روکانتین سرانجام به قسمتی باریک می‌رسد و می‌فهمد که وجود او با این افکار و فرومایگی که دارد، در جهان بی اثر و زیان‌بخش است. تهوّع از همین اینجا ناشی می‌شود. تهوّع، دل به‌هم‌خوردگی و استفراغ و دل‌آشوبی است که انسان را گیج و مبهوت (=هاج‌وواج و سرگردان) می‌کند. با شرح کوتاه این رمان خواستم گفته باشم سرگردانی و فرومایگی پهلوبه‌پهلوی هم می‌زنند! هین! همین!!

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
رمان تهوع
/post/1407
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۵۰۷
۲
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

چرا محیط‌بان‌ها را می‌کُشند؟

چرا محیط‌بان‌ها را می‌کُشند؟

به قلم دامنه: به نام خدا

چرا محیط‌بان‌ها را می‌کُشند؟

۱۴۱ شهید،
۳۷۳ مجروح و جانباز،
۳۵۰۰ محیط‌بان،
۸۰۰۰ محیط‌بان، موردِ نیاز

 

روز میلاد حضرت رئوف (ع) روز محیط‌بان در ایران نامگذاری شد؛ زیرا آن امامِ مهربان (ع)، علاوه بر آدم و انسان، بر حیوان و همه‌ی جُنبندگان، رحم و مروّت و مهر داشت و «ضامن آهو» شده بود. اما؛ در ایران، عده‌ای -ڪه نام و عنوانی بر آنان نمی‌گذارم- از سرِ سوداگری یا سرگرمی، محیط‌بان‌های طبیعت و حیات وحش را سدِّ راه خود می‌پندارند و بی‌رحمانه آنان را با شلیڪ گلوله، یا با چوب و چماق یا با پرتاب‌ڪردن در تَهِ درّه می‌ڪُشند ڪه مثلاً به ڪبڪ و ڪَل برسند، یا قوش و قو شڪار ڪنند، یا مار و مرال به گیر اندازند و یا اسب و استر و استپ و سرسبزی و خرّمی و لطافت سرزمینی ایران را نابود سازند. پیامبران آسمانی آمده‌اند تا رسالت خود را برای «بِه‌زیستنِ» انسان انجام دهند، اما هنوز هم هستند ڪسانی ڪه بر خلاف این رسالت، راه «رذالت» (=پَستی) می‌پیمایند؛ چه در شڪار جُنبندگان و چه در ڪُشتن انسان.

 

مرحوم مهدی بازرگان در عصر شاه ڪتابی نوشته بود با عنوان، «راه انبیاء، راه بشر» و سپس ڪتابی دیگر نوشت با نام «راهِ طی‌شده» ڪه در آن دو اثر، برین نظر بود بشر در راه انبیا (ع) قرار دارد و راهی را ڪه تاڪنون طی ڪرده است در همان راه بوده است. اما بر خلاف این دیدگاه ایشان، گویا برخی‌ها از این «راه» بیرون هستند و به قول معروف: منحرف؛ ڪه برگردانِ قشنگِ فارسیِ آن «بیراهه» است. بگذرم.

چرا محیط‌بان‌ها را می‌کُشند؟
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
چرا محیط‌بان‌ها را می‌کُشند؟
/post/1628
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۱۷۰
  • پست شده - پنجشنبه, ۱۹ تیر ۱۳۹۹، ۰۹:۲۳ ق.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

ستیز در سرِنگِتی

به قلم دامنه : به نام خدا. ما همه امتحان (=آزمون) می‌شویم. دست‌ڪم با این سه عامل: با عوامل طبیعی، مانند خشڪسالی یا تَرسالی. با فصل‌ها، چه پاییز چه بهار. و با یڪدیگر توسط همدیگر.

 

سرِنگِتی نشان‌مان می‌دهد ڪه وقتی «فراوانی» چه در بیشه و چه در بوته، تمام شود ستیز آغاز می‌شود. آنگاه شغال غذا می‌دزد، گُراز راه مخفی اضطراری برای لانه‌اش می‌ڪَند، ڪَفتار، قدرت در آرواه‌اش می‌اندازد و بر هر جّنبنده‌ای یورش می‌برَد و اساساً میان قوی با ضعیف و حتی قوی با قوی، نبردِ اراده‌ها حتی به صورت رُخ‌به‌رُخ روی می‌دهد؛ چراڪه، جایی ڪه غذا هست، رقابت هم هست، اما جایی ڪه غذا نباشد و یا ڪمیاب باشد، ستیزه و نبرد خونین، قانونِ قَسری (=جبری و اجباری) می‌شود و روال ڪارزار.

 

دریدن بوفالو توسط شیرها

 

قلمرو، همان ڪار را با ما می‌ڪند ڪه مرزهای بین‌الملی با سایرین. تجاوز به قلمرو منجر به هرج‌ومرج و آشوب و بلوا می‌شود و دفاع از قلمرو، ڪارِ هرروزه‌ی زورمندانِ ما.

 

از آنجا ڪه در سرِنگِتی و هر جایی چون سرِنگِتی، پذیرفتنِ شڪست، «بدترین بخش ریاست» است، هیچ زورِ بازو دار، و هیچ زورِ پنچه‌افڪن و چنگال‌ورز حاضر نمی‌شود از غذای مفت و مجانی بگذرد و یا از چنگ رقیب درنیاورَد و غُرش و پرّش نڪند و بر ضعیفان ما زور نگوید.

 

ستیز در سرِنگِتی، نوعی دانشگاه است، نوعی عبرتگاه است و نیز نمایشی تماشایی برای پرهیز از سبُعیت (=ددمنشی و درندگی). در سرِنگِتی حتی یڪ شیر نر قوی‌پنجه و یڪ فیل جَسیم و تناور و عظیم‌ جثّه، به تنهایی، ضعیف است؛ باید گلّه شوند و نیز متحد بماند تا بتوانند از خود، از قلمرو خود، از چراگاه و شڪارگاه خود و همچنین از همه مهمتر از جمع و اعضای متشڪّل‌شده‌ی خود پاسبانی ڪنند تا بتوانند نگهبانِ زندگی‌شان باشند. زیرا؛ از شدّتِ نیاز است ڪه «شهامت» می‌آید. و شاید هم  شَریری و «شرارت».

 

من -ڪه اساساً مستند را از فیلم بیشتر می‌پسندم- با دیدنِ یڪ مستند حیات وحش، این متن را از زبان حیوانات نوشتم؛ آخه آنچه میان آنان ازجمله در سرِنگِتی -حدّ فاصل جنوب ڪنیا و شمال تانزانیا در آفریقا- می‌گذرَد، شاید اندڪ‌پندی به دنیای ما به ارمغان آورَد. تا غارت و حقارت از جهان انسان بگذرد، ڪه گویی نمی‌گذرد. بگذار این حقیر بگذرد.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
ستیز در سرِنگِتی
/post/1620
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۳۰۱
  • پست شده - سه شنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۹، ۰۷:۱۷ ق.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
قبل ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ... ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ ۱۳ ۱۴ ۱۵ ... ۲۰ ۲۱ ۲۲ بعد