دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

Qalame Qom
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)
قم، مازندران، ساری، میاندورود

پیام های کوتاه

طبقه بندی موضوعی

بایگانی

آخرین نظرات

۴۸۵ مطلب با موضوع «جهان، جامعه» ثبت شده است

 

عشایر لالی خوزستان. کوچ هرساله به مراتع فریدون‌شهر اصفهان

 

 

منبع      منبع

 

برگزاری کلاس‌های درس دانش‌آموزان کشمیر در طبیعت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۹۹ ، ۰۸:۰۰
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه : به نام خدا. مردمش به عشق به امام علی (ع) زنده‌اند، چراڪه به دست ایشان مسلمان شدند. یڪ نامه‌رسان به اینجا آمد و نامه‌ی امام علی (ع) را برای‌شان خواند ڪه از مردم اینجا خواست تا ده نفر را به عنوان نماینده‌ی خود به ڪوفه بفرستند تا اعلان وفاداری و تجدید پیمان ڪنند.

 

حالا همه‌ی مردم در مسجد جمع شدند. بالاخره ریش‌سفیدان و بزرگان، ۱۰ نماینده را برگزیدند ڪه یڪی از آنها «مُرادی»ست. مُرادی، از ذوق در پوستش نمی‌گنجد! زیرا قلبش آڪنده به عشق علی‌ست و برای دیدار با حضرت مولا (ع) در ڪوفه لحظه می‌شمارَد.

 

مُرادی به همراه ۹ نماینده‌ی دیگر، علی (ع) را ملاقات می‌ڪند و آنچنان امامش را دوست می‌‌دارد ڪه حاضر نمی‌شود به سرزمینش -یمن- بازگردد؛ در ڪوفه ڪنار مولا (ع) ماندگار می‌مانَد و در جنگ نهروان شجاعانه حضور می‌یابد و با «خوارج» دلاورانه و بی‌باڪانه می‌جنگد.

 

پس از ظفر بر نهروانیان، مُرادی در ڪوفه مرڪز حڪومت امام علی (ع) در ڪوچه‌پس‌ڪوچه می‌چرخد و خبر پیروزی بر خوارج را به مردم می‌دهد. او -ڪه سوار بر اسب است- وارد ڪوچه‌ی سرنوشت! می‌شود، ڪه به قول حجت‌الاسلام مهدی خُدّامیان نویسنده‌ی رُمان «سڪوت آفتاب» «ای ڪاش هرگز وارد این ڪوچه نمی‌شد!»

 

 

حجت‌الاسلام خُدّامیان آرانی

 

 

(منبع عکس)

 

آری؛ ڪاش واردش نمی‌شد و قَطام دختر «زیبارو»ی ڪوفی را نمی‌دید و دلباخته و فریفته‌اش نمی‌گردید تا «ابن مُلجم مُرادی»، یڪی از آن ۱۰ نماینده‌ی مردم یمن، از شرفِ عشق به علی (ع)، به ذلّت قتل و ترور نمی‌رسید و سرانجام با پَست‌ترین فرجام، فرقِ سرِ امامِ پارسایان، امیرِ مؤمنان، حضرت وصیِّ (ع) را در محراب مسجد نمی‌شڪافت، تا «عدل و عدالت» برای ابد عزادار و بی‌سرپناه شود! بگذرم.

 

نڪته: آری؛ فقط ڪوچه نبود، افڪار پوچش هم بود برای سقوط.

 

یادآوری: «سڪوتِ آفتاب»، رُمانی‌ست از حجت‌الاسلام مهدی خُدّامیان آرانی، ڪه داستان مُرادی، همان ابن مُلجم ملعون را نگاشت. او در سال ۱۳۸۸ نیز مقام نخست «مسابقه‌ی جهانی ڪتاب رضوی بیروت» را ڪسب ڪرد. (منبع) «فریاد مهتاب»، «آخرین عروس» و «شیرین‌تر از عسل» از دیگر آثار اوست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مرداد ۹۹ ، ۰۷:۰۰
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه: به نام خدا. بلاخره «الازهر» به این باور راستین شیعه -ڪه به «توسّل و شفاعت» اعتقاد راسخ دارد- وارد شد و به‌حق، فتوای به‌حق صادر ڪرد ڪه سال‌ها بود شیعیان جهان -و حتی پاره‌ای از مسلمانان اهل سنت- بدان همت و اهتمام می‌ورزیدند؛ گرایشی ڪه ناشی از عشق به اهلبیت (ع) و ایمان به «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ وَجَاهِدُوا فِی سَبِیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» بوده است؛ یعنی آیه‌ی ٣٥ سوره‌ی مائده ڪه برگردانِ فارسی آن (با ترجمه‌ی شیخ حسین انصاریان) این است (منبع):

ای اهل ایمان! از خدا پروا ڪنید و دست‌آویز و وسیله‌ای [از ایمان، عمل صالح و آبروی مقرّبان درگاهش] برای تقرّب به سوی او بجویید؛ و در راه او جهاد ڪنید تا رستگار شوید.

 

فتوای نوینِ «ڪمیته‌ی فتوای مجمع تحقیقات اسلامی» الازهر مصر در درباره‌ی حڪم توسل این است ڪه من دیشب دیده‌ام:

«توسل به پیامبر (ص) پس از وفات ایشان، بنا بر قول جمهور فقهای مالڪی و شافعی و متأخّران حنفی و نزد حنبلی‌ها جایز است... شخص می‌تواند برای حاجات خود به پیامبر (ص) متوسّل شود و او را نزد خدای متعال، شفیع گرداند،.. زیرا پیامبر (ص) شفیعی است ڪه شفاعت او رد نمی‌شود... و فاعل فقط خدای متعال است ڪه به هرڪه بخواهد حاجت و نعمت می‌دهد...» (منبع)

نڪته: باز الازهر و صد رحمت به آن، ڪه باور به پدیده‌ی توسّل را پذیرفت، بدا به حال انڪاریون در جهان ڪه تا عقل‌شان به چیزی قد نداد، و خود در شڪّ و شُبهه و جهل و تردیدافڪنی غرقاب‌اند، از سرِ لجاجت، یا از روی عناد و یا از قِبَلِ غفلت، نه فقط دست به انڪار می‌زنند ڪه حتی ایمان‌ورزی سایرین را شماتت و سرزنش می‌ڪنند، و رفتار مؤمنانه‌ی مؤمنین و مؤقنین را، یا رفتاری عوامانه می‌پندارند و یا افڪاری متعصّبانه؛ حال چه بخواهد زیارت مشهد مقدس و نجف اشرف و ڪربلای معلی باشد و چه بخواهد راسخیت فرد در پیروی از اهلبیت عصمت و طهارت (ع) و رسول رحمت حضرت ختمی مرتبت (ص) باشد.

شاهد مثال: سال‌ها با چشمان سر و دیده‌ی دلم شاهدم ڪه عشق زائرین رضویِ بارگاه زیبای حضرت رئوف (ع)، در آن صحن و سرا، گُل می‌ڪرد، شڪوفه می‌داد، شڪوفا می‌شد و غُنچه می‌بخشید. اساساً اماڪن متبرّڪه و مَشاهد مُشرّفه، همواره جایی معنوی، آرام‌بخش و مطمئن برای عشق‌بازی و توحید و عبادت و عبودیت و پرستشِ پروردگار، توسط زائرین بوده‌است؛ توسل و تقرّب یعنی همین. چه راست و صدق گفت خدای متعال ڪه: ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۹۹ ، ۰۷:۱۵
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

یڪم: دڪتر «امان‌الله قرائی‌مقدم» جامعه‌شناس با استناد به نظریه‌ی «پیتیریم سوروڪین» جامعه‌شناس مشهور  روس‌تبار آمریڪا (۱۸۸۹ - ۱۹۶۸) درباره‌ی نظامات و ادوار جهان بر این نظر است ڪه جهان اڪنون در دوران «حسّی و مادّی» خود قرار دارد و اقتضای این دوران هم «ڪم‌تفاوتی» افراد به یڪدیگر است. از نظر او «اقتضای این جهان به‌ویژه در شرایط زندگی صنعتی و در ڪلان‌شهرها این است ڪه آدم‌ها با یڪدیگر شبیه روبات برخورد  می‌ڪنند. مثلا در ڪوچه و خیابان از ڪنار هم عبور می‌ڪنند اما ڪمترین توجّهی به هم ندارند.» آقای قرائی‌مقدم این را ناشی از ڪم‌رنگ‌شدنِ «معنویات و بروز بیشتر مادّیات در این جوامع» می‌داند ڪه ڪمترین آسیب آن، «همین ڪم‌تفاوتی یا بی‌تفاوتی» است. (منبع)

 

در مورد نظر قرائی‌مقدم نظری ندارم یعنی بلد نیستم چیزی بگویم اما در باره‌ی سوروڪین باید بگویم او واقعیت‌ها را یا ناشی از افڪار ادراڪی و تجربی می‌داند، یا عقیدتی و ایمانی، و یا باورهای ایده‌آلیستیی و عقلانی. ویکی پدیا سوروڪین در تئوری تقارُب (=به هم نزدیڪ‌شدن) این پیام را رسانده ڪه به‌تدریج ڪشورهای سرمایه‌داری و سوسیالیستی به هم نزدیڪ می‌شوند. زیرا اقتصاد و تولید، منجر به درد و معضل مشترڪ مشڪلات بشر می‌گردد و از بروز اختلافات سیاسی می‌ڪاهد.

 

نظری به دیدگاه سوروڪین ندارم، بلد هم نیستم، من جامعه‌شناسی عمومی را با مطالعه‌ی آزاد آنتونی گیدِنز مزمزه ڪردم، با ترجمه‌ی منوچهر صبوری از نشر نی، اما درس تخصصی جامعه‌شناسی سیاسی را با استاد دڪتر حسین بشیریه گذراندم. بگذرم.

 

دوم: رهبر ڪاتولیڪ‌های جهان یعنی آقای «پاپ فرانسیس» در «موعظه‌ی هفتگی خود» در مورد مسجد «ایاصوفیه»‌ی استانبول ترڪیه موعظه ڪرده ڪه از ڪار رجب طیّب اردغان ناراحت است و گفته: «فڪر من به استانبول می‌رود، به سنّت صوفی فڪر می‌ڪنم، بسیار ناراحت هستم.» (منبع)

 

چه بگویم به پاپ؟ برخی‌ها در ایران -حتی حتی از میان روحانیان- ڪه مقامات دینی را صرفاً برای «موعظه‌گری» می‌خواهند و مدعی‌اند دین از سیاست جدا است و اقدام امام خمینی در تأسیس جمهوری اسلامی ایران را تقبیح و سرزنش می‌ڪنند. مثلاً اخیراً حجت‌الاسلام مهدی مهریزی هم مصاحبه ڪرده و گفته «قرآن ڪریم در گزارش خود از پیامبران، بیان نڪرده است ڪه تلاش پیامبران در ڪنار هدایت و تعلیم مردم، تشڪیل حڪومت بوده است.» (منبع)

 

راستی: استانبول، در اصل اسلامبول بوده است. اما لائیڪ‌ها نام اسلام را از روی آن حذف و «استانبول» ڪردند. ایاصوفیه هم دیرزمانی مسجد بوده است و سپس موزه شد و حالا باز نیز به اصل خود برمی‌گردد. آقای پاپ مقام مذهبی مسیحیت ڪاتولیڪ اگر از تحولات خشن جهان و ستمگری‌های زورگویان ناراحت باشد بهتر است تا از روز و روزگار یڪ مسجد. البته موعظه (=پند) اساساً خوب است، اما جهان فقط با موعظه پیش نمی‌رود. ڪاری در ردیف امام خمینی رهبر ڪبیر انقلاب اسلامی باید ڪرد و نظام سیاسی مُبتنی بر دین و منطق و عقلانیت و متّڪی بر نظر و رأی همیشگی مردم و جمهوریت باید آراست.

 

سوم: «عمران‌خان» گفته «بیش از ۸ میلیون ڪشمیری از طرف ۸۰۰ هزار نظامی هندی محاصره شده‌اند و حدود یڪ سال است ڪه تهیه‌ی امڪانات اولیه‌ی زندگی نیز برای آن‌ها مشڪل شده.» (منبع)

 

اشاره‌ی نخست‌وزیر پاڪستان به ڪشمیرِ بخشِ هند است. ڪشمیر منطقه‌ای وسیع و بڪر است ڪه سه پاره شد. بخش هندی، بخش پاڪستانی، بخش چینی ڪه اقصا نام دارد. تمام این سه پاره، حوزه‌ی نفوذ زبان «فارسی» بوده و هست.

 
کوه «دو برادران» قم. در ضلع جنوب شرقی مسجد تاریخی روستای جمکران قم

 

چهارم: از قم هم بگویم. قم چند روزی است ڪه یڪ روز در میان، یا دو سه روز در میان، در زیر ذرّات ریزگردها دیده نمی‌شود؛ حتی از فراز ڪوه «دو برادران» قم و یا از شیار ڪوه خضر و حتی از خط ‌الرأس بزرگراه آوینی. دیروز ریزگردهای حیاط منزلم را جارو زدم. هم زیاد بود و هم به خاڪ قم نمی‌ماند. گویا از دوردست‌ها به اُم‌القرای قم، مقیم شد.

 

نڪته: عڪس ڪوه «دو برادران قم» را در بالا منعڪس ڪردم. نڪته‌ی دستور زبان فارسی این‌ڪه، در فارسی وقتی عدد بر سر ڪلمه یا معدود آمده، دیگر آن ڪلمه جمع نمی‌آید. ڪوه دو برادر درست است نه دو برادران. اما این نام -ولو نادرست- هم به‌ڪار می‌رود و هم این دو تا ڪوه با همین عنوانِ «دو برادران» در میراث طبیعی ملی ثبت شده است. علت نامیدنِ به این نام، در عڪس مشخص است: چون عینِ دو برادر ڪنار هم‌اند؛ مانند قله‌ی دماوند ڪه البته در رشته‌ی ڪوه البرز، یڪّه و تڪ‌قلو شد! این قلّه‌ها به قول ملڪ‌الشعرای بهار -ڪه در حرم امام رضا (ع) دفن است- حڪومت‌های زیادی را شاهد بودند، حڪومت‌ها آمدند و رفتند ولی دماوند هنوز هم پابرجاست. مرحوم «بهار» این را به شعر در آورد. بگذرم باز.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۹ ، ۰۸:۰۷
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه: به‌ نام خدا. سلام. «تهوّع» رُمانی است از ژان پل سارتر. قهرمان داستان او آنتوان روکانتین است. او از رجّاله‌ها (=فرومایه و پست) است با اندیشه‌ها و احساسات دروغین. به سبب دغدغه‌های «وجود»ی دچار حالت تهوّع می‌شود. ادراک از پیرامونش و حتی آگاهی به «خود» موجب تهوّع روکانتین می‌شود.

 

رمان تهوّع. بازنشر دامنه

 

روکانتین سرانجام به قسمتی باریک می‌رسد و می‌فهمد که وجود او با این افکار و فرومایگی که دارد، در جهان بی اثر و زیان‌بخش است. تهوّع از همین اینجا ناشی می‌شود. تهوّع، دل به‌هم‌خوردگی و استفراغ و دل‌آشوبی است که انسان را گیج و مبهوت (=هاج‌وواج و سرگردان) می‌کند. با شرح کوتاه این رمان خواستم گفته باشم سرگردانی و فرومایگی پهلوبه‌پهلوی هم می‌زنند! هین! همین!!

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۹ ، ۰۷:۱۶
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه: به نام خدا

چرا محیط‌بان‌ها را می‌کُشند؟

۱۴۱ شهید،
۳۷۳ مجروح و جانباز،
۳۵۰۰ محیط‌بان،
۸۰۰۰ محیط‌بان، موردِ نیاز

 

روز میلاد حضرت رئوف (ع) روز محیط‌بان در ایران نامگذاری شد؛ زیرا آن امامِ مهربان (ع)، علاوه بر آدم و انسان، بر حیوان و همه‌ی جُنبندگان، رحم و مروّت و مهر داشت و «ضامن آهو» شده بود. اما؛ در ایران، عده‌ای -ڪه نام و عنوانی بر آنان نمی‌گذارم- از سرِ سوداگری یا سرگرمی، محیط‌بان‌های طبیعت و حیات وحش را سدِّ راه خود می‌پندارند و بی‌رحمانه آنان را با شلیڪ گلوله، یا با چوب و چماق یا با پرتاب‌ڪردن در تَهِ درّه می‌ڪُشند ڪه مثلاً به ڪبڪ و ڪَل برسند، یا قوش و قو شڪار ڪنند، یا مار و مرال به گیر اندازند و یا اسب و استر و استپ و سرسبزی و خرّمی و لطافت سرزمینی ایران را نابود سازند. پیامبران آسمانی آمده‌اند تا رسالت خود را برای «بِه‌زیستنِ» انسان انجام دهند، اما هنوز هم هستند ڪسانی ڪه بر خلاف این رسالت، راه «رذالت» (=پَستی) می‌پیمایند؛ چه در شڪار جُنبندگان و چه در ڪُشتن انسان.

 

مرحوم مهدی بازرگان در عصر شاه ڪتابی نوشته بود با عنوان، «راه انبیاء، راه بشر» و سپس ڪتابی دیگر نوشت با نام «راهِ طی‌شده» ڪه در آن دو اثر، برین نظر بود بشر در راه انبیا (ع) قرار دارد و راهی را ڪه تاڪنون طی ڪرده است در همان راه بوده است. اما بر خلاف این دیدگاه ایشان، گویا برخی‌ها از این «راه» بیرون هستند و به قول معروف: منحرف؛ ڪه برگردانِ قشنگِ فارسیِ آن «بیراهه» است. بگذرم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۹ ، ۰۹:۲۳
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه : به نام خدا. ما همه امتحان (=آزمون) می‌شویم. دست‌ڪم با این سه عامل: با عوامل طبیعی، مانند خشڪسالی یا تَرسالی. با فصل‌ها، چه پاییز چه بهار. و با یڪدیگر توسط همدیگر.

 

سرِنگِتی نشان‌مان می‌دهد ڪه وقتی «فراوانی» چه در بیشه و چه در بوته، تمام شود ستیز آغاز می‌شود. آنگاه شغال غذا می‌دزد، گُراز راه مخفی اضطراری برای لانه‌اش می‌ڪَند، ڪَفتار، قدرت در آرواه‌اش می‌اندازد و بر هر جّنبنده‌ای یورش می‌برَد و اساساً میان قوی با ضعیف و حتی قوی با قوی، نبردِ اراده‌ها حتی به صورت رُخ‌به‌رُخ روی می‌دهد؛ چراڪه، جایی ڪه غذا هست، رقابت هم هست، اما جایی ڪه غذا نباشد و یا ڪمیاب باشد، ستیزه و نبرد خونین، قانونِ قَسری (=جبری و اجباری) می‌شود و روال ڪارزار.

 

دریدن بوفالو توسط شیرها

 

قلمرو، همان ڪار را با ما می‌ڪند ڪه مرزهای بین‌الملی با سایرین. تجاوز به قلمرو منجر به هرج‌ومرج و آشوب و بلوا می‌شود و دفاع از قلمرو، ڪارِ هرروزه‌ی زورمندانِ ما.

 

از آنجا ڪه در سرِنگِتی و هر جایی چون سرِنگِتی، پذیرفتنِ شڪست، «بدترین بخش ریاست» است، هیچ زورِ بازو دار، و هیچ زورِ پنچه‌افڪن و چنگال‌ورز حاضر نمی‌شود از غذای مفت و مجانی بگذرد و یا از چنگ رقیب درنیاورَد و غُرش و پرّش نڪند و بر ضعیفان ما زور نگوید.

 

ستیز در سرِنگِتی، نوعی دانشگاه است، نوعی عبرتگاه است و نیز نمایشی تماشایی برای پرهیز از سبُعیت (=ددمنشی و درندگی). در سرِنگِتی حتی یڪ شیر نر قوی‌پنجه و یڪ فیل جَسیم و تناور و عظیم‌ جثّه، به تنهایی، ضعیف است؛ باید گلّه شوند و نیز متحد بماند تا بتوانند از خود، از قلمرو خود، از چراگاه و شڪارگاه خود و همچنین از همه مهمتر از جمع و اعضای متشڪّل‌شده‌ی خود پاسبانی ڪنند تا بتوانند نگهبانِ زندگی‌شان باشند. زیرا؛ از شدّتِ نیاز است ڪه «شهامت» می‌آید. و شاید هم  شَریری و «شرارت».

 

من -ڪه اساساً مستند را از فیلم بیشتر می‌پسندم- با دیدنِ یڪ مستند حیات وحش، این متن را از زبان حیوانات نوشتم؛ آخه آنچه میان آنان ازجمله در سرِنگِتی -حدّ فاصل جنوب ڪنیا و شمال تانزانیا در آفریقا- می‌گذرَد، شاید اندڪ‌پندی به دنیای ما به ارمغان آورَد. تا غارت و حقارت از جهان انسان بگذرد، ڪه گویی نمی‌گذرد. بگذار این حقیر بگذرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۹۹ ، ۰۷:۱۷
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. یڪی از چند دَه واژه‌ی عرفان، «غُربت» است؛ به معنی لُغویِ دور و بُعد و ناشناختگی. مثلاً «اِغتراب» عنوانی است به جداشدگیِ شخص از هم‌قطارانِ قوم و جامعه‌ی خود، ڪه به او غریب می‌گویند.

 

«غُربت» در بُعدِ عرفان، دست‌ڪم سه وجه دارد:

 

۱. غُربتِ «وطن» ڪه مرگ او شهادت حساب می‌شود. نقل از نبی مڪرّم اسلام (ص) است فردی‌ڪه در غُربت بمیرد در روز قیامت با عیسی‌بن‌مریم (ع) محشور می‌شود و قبر فردِ غریب به تعبیر آن حضرت، به مقدار فاصله‌ی محل فوتش تا وطنش وسیع است. این تعبیر، نیاز به تفسیر دارد ڪه اهل فن بلدند.

 

کتاب «قطره‌ی عرفان»

 

۲. غُربتِ «حال» ڪه شامل فردی است ڪه به علت صفت و ویژگی منحصر و خاص خود، از همگان جدا شود. نقل است ڪه چنین غریبی در روایت مدح شده است. استناد اینان به این سخن پیامبر اسلام (ص) است ڪه فرمودند:

 

«إنّ الإسلامَ بَدأ غَرِیبا و سَیَعُودُ غَریبا کما بَدأ، فَطُوبى للغُرَباءِ» یعنی: اسلام غریبانه آغاز شد و به‌زودى، همچون ابتداى خود، غریب خواهدشد؛ پس خوشا به حال غریبان. (منبع)

 

من این روایت را از ڪتابخانه‌ی احادیث شیعه دریافت ڪرده‌ام ڪه در بحارالانوار مرحوم مجلسی جلد ۶۷ درج است.

 

۳. غُربتِ «همّت» ڪه این فرد، طالبِ «حقّ» است اما حضورش در میان مردم، غریبانه است؛ زیرا فوقِ عقلِ مردم و بالاتر از فهم زمانه است و مردم ممڪن است وی را درڪ نڪنند و نشناسند؛ ازین‌رو، با آن‌ڪه میان خلق حاضر است اما غریب است، زیرا اهل دنیا او را آن‌طور ڪه بایدوشاید بشناسند، نمی‌شناسند. ساده بگویم به قول آن نوای آقای قلی‌تبار ذاڪر اهل‌بیت (ع) دهه‌ی شصت ڪه در وصف خوبان دفاع مقدس می‌خواند: همون‌ها ڪه معروفین فی‌السّماء هستند و گمنامان در زمین‌. اشاره‌ای است به : فِی‌الْأَرْضِ مَجْهُولُونَ وَ فِی‌السَّمَاءِ مَعْرُوفُونَ. عبارتی از خطبه‌ی ۱۰۲ نهج‌البلاغه‌ی امام علی (ع) . (منبع)

 

نڪته هم بگویم: وقتی ڪسی در سیر و سلوڪ (=طی‌ڪردن راه‌های عرفان)، با جذَبه‌های فریبنده رُبوده شود، نهایاتِ او پیش از بِدایاتش خواهدبود. یعنی از «سرانجام» بازمی‌ماند و به «آغاز» بازمی‌گردد؛ به تعبیر من حتی وخیم‌تر از چرخشِ اسب به دور سنگ آسیاب. در واقع بدایتِ او، بر نهایتِ او چربید. یعنی آغاز، بر انجامِ او پیروز شد و در عرفان شڪست خورد و باز به عقب برگشت و روز از نو و روزی از نو. به عبارتی مانند دوره‌ی دانش‌آموزی‌مان ڪه بارها به خود وعده می‌ڪردیم شنبه ڪه بیاید شروع می‌ڪنم به جدّیت در درس؛ ولی صدها شنبه می‌آمد و باز می‌گشت اما از درس‌خواندن خبری نبود ڪه نبود. آری؛ عرفان، شنبه‌شنبه ڪردن نمی‌پذیرد. بگذرم بروم روی یڪ پیوست:

 

پیوستی بایسته: منبع سخن رسول خدا (ص) در بند یڪم، ڪتاب «مسند» احمد بن حنبل، جلد دوم، است ڪه من در بخش هشتم ڪتاب «قطره‌ی عرفان»؛ نوشته‌ی‌ حسن شریفی اشڪوری، دیده‌ام. عڪسی هم ازین ڪتاب انداخته و در بالا گذاشتم . برای ڪسانی ڪه فرصت زیاد، یا حال و رغبت خواندن ڪتاب‌های مفصّل و ڪلاسیڪ را ندارند، این ڪتاب خلاصه‌ای رسا و روان است.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ تیر ۹۹ ، ۰۶:۲۸
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
به قلم دامنه. به نام خدا. امروز در پیِ این بودم در ستون روزانه‌ام درباره‌ی «سلطنت ترس» بنویسم؛ ڪتابی از «مارتا نوسبام» اما با دیدنِ دو عڪس در دو روزنامه، و نیز دو خبر -ڪه هفته‌ی پیش فڪرم را به فڪرت و نغمه برده‌بود- ذهنم انصراف انصراف داد.
 
خبر ۱ : عڪسی‌ست از پرچم آمریڪا. چنانچه می‌دانید ستاره‌ها در پرچم آمریڪا نشانِ تعداد ایالت‌های این ڪشور فدرالی‌ست. اما در پی اعتراضات خیره‌ڪننده‌ی اخیر مردمی، خطوط قرمز آن، از سوی ڪاربران فضای مجازی، به «ردِّ خونِ سیاه‌پوستانی» (منبع) تفسیر شده است ڪه پلیس و ارتش آمریڪا آن‌ها را روی زمین می‌ڪشد.
 

خبر ۲ : سرانجام مشخص شد پدر، مادر، برادران و خواهرانِ شهید «نسیم افغانی» سال‌های قبل در حمله‌ی هوایی شوروی به افغانستان همگی به شهادت رسیدند. به دستور رهبری، نسیم افغانی رزمنده‌ی «آرپی‌جی‌زن» -ڪه در جنگ تحمیلی عراق علیه‌ی ایران، به ڪمڪ ایران شتافته بود (منبع) و پیڪرش در منطقه‌ی عملیاتی (عڪس پایین) ڪشف شده‌است- در حرم امام رضا (ع) دفن می‌شود.

 

من، به مقام شامخ این شهید غریب با تمام اشتیاق ادای احترام می‌ڪنم و به ملت متدیّن افغان درود بی‌عدد می‌فرستم ڪه در رنج‌ها، بلاها، جنگ‌ها، تفرقه‌افڪنی‌ها، گرسنگی‌ها، سختی‌ها، سرسختانه دست از ایمان به اسلام برنمی‌دارند و قومی قانع و مقاوم و یاری‌رسان‌اند.

 

 

خبر ۳ :  سرتیپ پاسدار آقای محمدباقر قالیباف رئیس قوه‌ی مقننه گفت: «مصمم هستیم اولویت مجلس را از تقنین به نظارت تغییر دهیم؛ چراڪه در بسیاری از موارد نیازی به قانون جدید نداریم و با نظارت دقیق مشڪلات در حوزه اجرا حل و اعتماد مردم هم به نظام بیشتر می‌شود.» (منبع)

فقط باید سه پرسش از جناب ایشان پرسید: یڪی این‌ڪه نظارت‌شان استصوابی خواهد بود یا صوری و صُدفی؟ دوم این‌ڪه آیا قدرت‌های نامرئی اجازه می‌دهند نظارت شوند؟! سوم این‌که راستی مجلس‌های یڪم تا دهم چرا قادر به نظارت بر امور نبودند ڪه مجلس را در «رأس امور ڪشور» بنشانند؟! به نظر من اگر خواستید نظارت ڪنید، رڪن چهارم دموڪراسی، بستر مناسبی برای افشای فساد و سپر ضدّ فساد است. نیست؟!
خبر ۴ : خواندم در خراسان  (منبع) ڪه «جامعه‌ی یهودیان امارات» در امارات اعلان موجودیت ڪرد؛ اساساً این خطّه در طول تاریخ یهودی نداشت؛ حالا چطور شد ڪه جامعه‌ی یهودی حدود سه هزار نفری از یهودیان «غربی و آسیایی» -ڪه «اڪثراً بازرگان» هستند- در این خاڪ سر برآوردند! من نمی‌دانم. حتماً -به‌ڪشڪولی- قصد و عزم تحولات ژئوپلیتیڪی! در منطقه دارند. بگذرم.

یادآوری پایانی: امروز، خجسته‌سالروز میلاد فرخنده‌ی ڪریمه‌ی اهل بیت -علیهم‌السلام- حضرت فاطمه‌ی معصومه -سلام الله علیها- بر شیفتگانِ ڪانونِ عصمت‌وطهارت مبارڪ.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۹ ، ۰۷:۴۳
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه : به نام خدا. سلسله خاطرات دامنه. این نوشته را هفته‌ی پیش قبل از مسافرت به مشهد مقدس نوشته‌ام که از جاده‌ی گرمسار به زیارت امام رضا (ع) رفتم و از همان جاده به قم برگشتم:

 

پرده‌ی اول:

از شڪاف سوراخ گیشه، پول فرو می‌ڪردیم و یڪ لاشه بلیت می‌خریدیم. با یڪ بسته تخمه -به قول محلی سمِشڪه- ڪه در پاڪت ڪاغذی، منگه یا پیچ می‌شد، وارد لابی می‌شدیم و فوری دو تابلوی «برنامه‌ی آینده» و «به‌زودی» را مرور می‌ڪردیم ڪه بدانیم فیلم بعدی و آتی چیست. سپس با ڪمی چرخ‌چرخ و وِلوبودن، وارد سالن تاریڪ می‌شدیم. چشم، چشم را نمی‌دید؛ از بس دود سیگار بود و غبار. با چراغ‌قوّه‌ای ڪه به چشمت سوسو می‌انداخت مسیر را پیدا می‌ڪردی و روی یڪ صندلی تاشو می‌نشستی. سینماها، هم لُژ داشت و هم بالڪن و نزدیڪ سن. از بس نَدیدبَدید بودیم، گاه یڪ فیلم را دو سه سانس می‌دیدیم. از سینمای بعد از انقلاب دارم می‌گویم نه عصر طاغوت ڪه حتی داشتن رادیوی شاه هم به حڪم علمای حوزه ڪراهت داشت. و ما تا سال ۱۳۵۵ یا ۱۳۵۶ گویا نداشتیم. بعد پدرم یڪی خرید و بی.بی.سی را می‌گرفت. بگذرم.

 

 

روزنامه «صبح امروز»

خراسان رضوی. ۲۱ خرداد ۱۳۹۹

(منبع)

پرده‌ی دوم:

سال ۱۳۷۱ من خوابگاه دانشجویی‌ام در خیابان طالقانی تهران بود. روبروی ما سینما «عصر جدید» ڪه سه سالن جداگانه داشت و همزمان سه فیلم نمایش می‌داد. اغلب فیلم‌های آن را می‌رفتم به تماشا می‌نشستم. بلیت سینما «عصر جدید» شماره‌سریال داشت. باید طبق شماره، روی صندلیِ تعیین‌شده می‌نشستی ڪه معلوم نبود ڪی ڪنارت می‌نشیند. زن یا مرد. دختر یا یڪ جوان لات. مختلط (=درهم) بود. ما ڪه حزب‌الله‌بازی! درمی‌آوردیم اگر از حُسنِ تصادف یا سوء تصادف! ڪنار یڪ دختر قرار می‌گرفتیم، می‌گفتیم آقا ببخشد! جای ما را عوض ڪنید! اینجا سخت است! ای حسرت! ای حسرت! مدیر بگذرد. این آخری ڪشڪولی بوده است.

 

پرده‌ی سوم:

حالا در عصر فاصله‌گذاری اجتماعی ڪه می‌رود به یڪ فرهنگ همیشگی شود و بهداشتی‌زیستن و تمیزتر زندگی‌ڪردن، «سینما ماشین» رخ نموده است. یعنی چون داخل سینما نمی‌شود فیلم دید، در یڪ فضای باز در شب، با تهیه‌ی بلیت از قبل، از همان داخل ماشین به تماشای فیلم باید نشست و پیاده و جفت هم نشد؛ تجربه‌ای نوین در ایران.

 

البته در روزنامه‌ی «صبح امروز» خراسان رضوی چاپ ۲۱ خرداد ۱۳۹۹ خواندم ڪه «ایرانیان در سال ۱۳۳۱ در تپّه‌های تهران‌پارس» تهران، این شیوه را تجربه ڪرده بودند. البته در بلاد دیگر جهان، خوانده و شنیده‌ام ڪه «سینما ماشین» مخصوص فیلم‌های آن جوری! است ڪه بی‌نزاڪت! است و خلوت می‌طلبد! و در همان ماشین می‌گذرد. اما مدیر بگذرد!

 

«خروج» آقای ابراهیم حاتمی‌ڪیا -ڪه در گچساران و سپس در قم فیلم‌برداری شد- حالا پس از پخش در برج میلاد تهران به سبڪ «سینما ماشین»، می‌خواهد در مشهد مقدس نمایش داده شود به همین سبڪ. ڪه عڪسش را دربالا مستند ڪرده‌ام از همین روزنامه‌ی چاپ مشهد.

 

نڪته: آقای حاتمی‌ڪیا از قبل در پی این بود ڪه زمانی فرا برسد تا فیلمی بسازد با درونمایه‌ی «اعتراض مردمی به حاڪمان». بگذرم. پس؛ پیش به سوی مشهد مقدس!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۹۹ ، ۱۶:۵۲
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه : به نام خدا. مانده‌بودم از میان سه موضوع -که در ذهن چرخش داشت- کدام را برای ستون روزانه‌ام در مدرسه‌ی فکرت بنویسم. سه موضوع این بود: ۱. دعاهای مُنشاء و مأثور، ۲. آیا ایرانی‌ها هم نژادپرست‌اند؟ ۳. تبارشناسی باند اکبر طبری.

 

اما پیش از نوشتن یکی از این سه سوژه، مشغول مطالعه‌ی رباعی‌های مرحوم خلیل‌الله خلیلی شاعر معاصر افغان بودم و همین ذهنم را از آن سه موضوع انصراف داد. وی که در سال ۱۳۶۶ هجری خورشیدی در پاکستان درگذشت دارای «۶۲ اثر منظوم و منثور در عرصه‌های مختلف هنر، ادب، سیاست، فلسفه و عرفان» است.

 

من سه رباعی از چندین رباعی وی را زینت ستون روزانه‌ی امروزم می‌کنم تا گفته باشم هرگونه نژادپرستی و نژادگرایی و آپارتاید نادرست است و با روح اسلام و انسانیت و معنویت ناسازگار است.

 

بارها دیده‌ام که در میان ایرانی‌ها هم نوعی خفیف و حتی شاید بعضاً شدید، نژادپرستی و نژادگرایی وجود دارد. خصوصاً علیه‌ی نژاد عرب و قوم افغان؛ به‌ویژه از سوی کسانی که دم از باستان‌گرایی ایرانی می‌زنند. حال آن‌که قرآن در آیه‌ی ۱۳ سوره‌ی حجرات (منبع)، تمام امتیازات نژادی و جنسی و «تبعیض‌هاى نژادى، حزبى، قومى، قبیله‌اى، اقلیمى، اقتصادى، فکرى، فرهنگى، اجتماعى و نظامى را مردود» و لغو و به جای آن «تقوا» را ملاکِ کرامت انسان کرد.

 

 

وبلاگ مربوط به: خلیل‌الله خلیلی: اینجا

 

با خلق نکو بِزی که زیور این است

در آینه‌ی جمال، جوهر این است

آن قطره‌ی اشکی که بریزد بر خاک

بردار که گنج لَعل و گوهر این است

(رباعی ۷)

 

چه باشد زندگانی را بهایی

فسرده از نَمی، خشک از هوایی

ز مَطبخ سالها تا مُستراحیم

مگر این زندگی یابد بقایی

(رباعی ۵۳)

 

سرمایه‌ی عیش، صحبت یاران است

دشواری مرگ، دوری ایشان است

چون در دل خاک نیز یاران جمعند

پس زندگی و مرگ به ما یکسان است

(رباعی ۴)

(منبع)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ خرداد ۹۹ ، ۱۰:۴۰
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه : به نام خدا. ڪاش انگلیسی و ترجمه بلد بودم و پیام «باراڪ اوباما» را خودم با احاطه بر متنِ اصلی، برگردان می‌ڪردم تا ببینم حرفش چیست. گرچه به یڪی از ترجمه‌ها (منبع) دسترسی پیدا ڪردم، اما معمولاً ترجمه‌ها به‌درستی و رسا، به فارسی برگردان نمی‌شوند. فرض را بر این می‌گذارم این برگردان، درست، همان است ڪه اوباما به مردم معترض آمریڪا گفته است. به گمان من -با پرهیز از این‌ڪه او ڪیست و در زمانِ زِمام‌داری و صدارتش بر آمریڪا چه رفتارهایی با ایران و جهان ڪرد- هشت نڪته در پیامش نهفته است ڪه دست‌ڪم در فضای نظری می‌تواند جنبه‌هایی برای مطالعات و مطالبات بیافریند.

 

۱. اعتراضات را «فرصت» تفسیر ڪرده، نه «شورش» و گفته این می‌تواند برای «جامعه و حتی ڪشور» استفاده شود تا «بالاخره تاثیری داشته باشیم.» یعنی با این فعلِ جمعِ «داشته باشیم» خود را نیز، داخل اعتراضات قرار داد نه مانند برخی‌ها ! بیرونِ گود.

 

۲. از اعتراضات به عنوان «تغییر ذهنیتِ در حالِ انجام» تعبیر ڪرد ڪه از طریق آن «یڪ آگاهی بسیاربزرگ به وجود آمده» و با این رویڪرد، باز خود را با معترضان جمع می‌بندد و می‌گوید: «تا ما متوجه شویم ڪه می‌توانیم بهتر از این عمل ڪنیم.»

 

۳. او رسماً می‌گوید «تظاهرڪنندگان ڪنونی» در حال ارائه‌ڪردن «یڪ تابلوی نقاشی از آمریڪا» هستند ڪه «حضور جوانان» و «انگیزه‌هایشان می‌تواند الهام‌بخش تغییرات عمیق‌تری باشد.»

 

۴. جالب این‌ڪه از درون اعتراضات به بیرون آن هشدار می‌دهد یعنی به «همه‌ی فرمانداران ایالت‌های ڪشور» ڪه از آنان می‌خواهد تا «سیاست‌های استفاده از زور را با اعضای جوامع خود بازبینی ڪنند.» بازبینی سیاست زور، نیاز امروزی بشیریت است ڪه گویا بر اوباما نیز روشن گردیده است.

 

۵. او همچنین از «تمامی مردم» درخواست ڪرد «ڪه با یڪدیگر همڪاری داشته باشند» ڪه چه شود؟ هدف را معین می‌ڪند: تا «آمریڪا را تغییر دهند» زیرا معتقد است «ڪشور» با «ارزش‌هایش مطابقت» ندارد. در واقع با این سخن، بر نقدِ جدّی ملل آزاده‌ی جهان بر رفتارهای ڪریه و قُلدورمآب آمریڪا صحّه گذاشته شد.

 

۶. در نگاه اوباما «اعتراضات ڪافی نیستند» چرا؟ چون آنچه به نظر او مهمتر است «حضور پرشور» مردم در «انتخابات آینده» است. یعنی پیوند خیابان با صندوق آراء. نماد دموڪراسی‌های واقعی این است، هم خیابان و هم صندوق رأی باید برای مردم آزاد باشد. و امروزه ڪه سران شریر آمریڪا به سرڪوب مردم در خیابان‌ها مشغول‌اند ازین‌رو اوباما این دو مسأله را به هم مرتبط ڪرد.

 

۷. اوباما «رأی‌دادن در مقابل اعتراض» یا «مشارڪت در ازای نافرمانی مدنی» را نادرست می‌داند و معتقد است در چنین رویڪردی اوضاع ڪشور «در این مسیر یا در آن مسیر پیش نمی‌رود بلڪه باید هر دو با هم باشند.» دلیلش روشن است. اعتراض با رأی‌دادن پیوند دارد. وگرنه اعتراضاتی «ڪور» می‌شود و هرج‌ومرج.

 

۸. و او حرف اصلی‌اش در آخر پیام می‌زند و آن این است: «به منظور تغییر واقعی، باید روی مشڪل متمرڪز شد و افرادِ در قدرت نباید آسوده باشند.» دوباره خود را با معترضان جمع می‌بندد و این هدف را برملا می‌ڪند: «باید تغییر را به راه‌حل‌ها و قوانین عملی ڪه قابل اجرا هستند و نظارت روی اجرای آنها باشد، تبدیل ڪنیم.»

 

نڪته: با این متنم خواستم، هم رسانده باشم با نگاه خودِ آمریڪایی‌ها -آن هم اوباما ڪه هم در صدارت بود و هم خود یڪ سیاه‌پوست است- به آنچه در آمریڪا می‌گذرد، واقعی‌تر می‌توان از خبر به اطلاعات سیر ڪرد.

 

و هم گفته باشم این‌ڪه اوباما معتقد است نباید گذاشت «افرادِِ در قدرت» در آسودگی باشند، اصلی فراگیر است. در ادبیات سیاسی شیعه، امام علی (ع) به مردم -به این مضمون- می‌فرمودند با چشمانِ ناظرتان ڪجی‌های قدرت را راست ڪنید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ خرداد ۹۹ ، ۱۱:۲۹
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
به قلم دامنه : به نام خدا. مَتاع‌ در یڪ تعریف رایج‌، ڪالا و اثاثیه‌ای‌ست ڪه از آن تمتُّع (=بهره و سود) بُرده شود. بنابرین؛ هر ڪدام از ما -در اینجا به‌ویژه ایرانی‌ها- از یڪ مَتاعی، جنسی، شیئ‌ای و چیزی خوش‌مان می‌آید. یڪی به تازه‌ترین عطر رسیده از پاریس، یڪی به تازه‌ترین‌های گوشی اپل، یڪی به نوین‌ترین عصا، یڪی به عجیب‌ترین عڪس‌، یڪی به تازه‌ترین سُروده‌ی شعر، یڪی به فلان متاع، یڪی به بهمان ڪالا، یڪی به اشیاء لوڪس و عتیقه و دیگری به یڪ فرمولِ ترڪیب رنگ تازه. و یڪی هم مثل این دوستِ دهه‌ی شصتی من از سورڪ، به اسم «ابراهیم خوددوست» ڪه به داشتنِ ڪُلِڪسیون (=مجموعه، آلبوم) تَمبر ایران، شیفتگی عجیبی داشت؛ حتی مرا هم مدتی به این ڪار فراخوانده بود ڪه به آن وارد شده بودم اما ناتمام رهایش نمودم چون به طبع من سازگاری نداشت.

 

از این میان، یڪ خوی و خصلتِ خوب ایرانی‌ها علاقه‌ی‌شان به ڪتاب است نیز ڪتاب‌خوانی. گاه ڪتابی به دست انسان می‌رسد و یا خریداری می‌ڪند و یا شیرین‌تر این‌ڪه به او اِهداء می‌شود ڪه آدم از وَجد، پَر درمی‌آورد؛ زیرا می‌بیند ڪتاب آنقدر زیبا به‌چاپ رسیده، آنقدر از ڪاغذش بوی قشنگی متصاعد (=بلند) می‌شود و آنقدر محتوای رسا و دانش‌افزا دارد، درمی‌مانَد ڪتاب را بخواند یا با آن زندگی ڪند و بو بڪشد و ڪنارش بنشیند و دست از سرش برندارد. ڪنارِ ڪتاب نشستن هم، مزّه‌ای دارد ڪه مگو و مَپرس.

 

منزل یڪ بزرگواری رفته بودم در مشهد. افتخار می‌ڪرد در خونه‌اش ڪتابخانه دارد با ڪتاب‌های نفیس (=گران‌بهاء، ارزشمند) و به‌روز. حتی با خشنودی و خندان از داشتنِ شاهنامه‌ی فردوسی و سریِ ڪامل لغت‌نامه‌ی مرحوم دهخدا لذت می‌بُرد. و من از این رفتارش ڪیف برده بودم. چراڪه از نظر من، هیچ ڪجای خانه‌ی ڪسی، زیباتر از ڪتابخانه نیست. آن‌هم ڪتابخانه‌ی یڪ ایرانی ڪه قفسه‌های ڪتابش، به‌یقین در خود سال‌ها فرهنگ ادب و دیانت و انسانیت جای داده است و بارِ وزین آن را می‌ڪشد.

 

تا اینجا مقدمه بافتم، شاید هم چانه ڪشیدم! و شاید ورّاجی ڪردم؛ همان پُرچانگی. به‌هرصورت، حرفم این است نمی‌توانستم از ڪتاب‌هایی ڪه سال‌های دور و اخیر و همچنان خوانده و می‌خوانم پرده برندارم. اساساً ڪتاب می‌خوانیم تا بدانیم، بگوییم، بنویسیم، و اگر اهلش بودیم به نیڪی‌های آن عمل و از نڪوهیده‌های آن پرهیز ڪنیم.

 

ازجمله ڪتابی ڪه چندسال پیش بر دلم نشست ڪتاب «آیین و اندیشه» است ڪه بررسی مبانی و دیدگاه‌های مڪتب تفڪیڪ است نوشته‌ی حجت‌الاسلام سید محمد موسوی ڪه بسیار پربار نوشت. چاپ اول آن ۱۳۸۲ است از انتشارات حڪمت.

 

   

 

استاد محمدرضا حڪیمی در یڪ جای این ڪتاب می‌گوید: «توده‌های متدیّن، به دلیل سائقه‌ی درڪ ایمانی و تلقی نظری خویش، تفڪیڪی هستند. یعنی معارف و اعتقادات خالص را از بیانات دینی می‌جویند.»

 

این را می‌دانیم ڪه حُڪمای اسلامی اتفاق نظر دارند ڪه میان علم -به‌ویژه حڪمت الهی- و قداست، «پیوندی محڪم و استوار» برقرار است. علت قداست دانش‌ها و علوم به دلیل تشبُّه به حق‌تعالی است (ڪه حڪیم مطلق، اوست) زیرا «همه‌ی علوم، در صددِ اظهارِ حقیقتی از حقایق عالَم هستی‌»اند.

 

ملاڪ شرافت علم هم -ڪه در صفحه‌ی ۳۴ ڪتاب آمده است- این است:

فضیلت و شرافت هر علم:
یا به شرافت موضوع آن است؛
یا به شرافت روش آن است؛
یا به شرافت اهمیتِ غایت آن.

 

نڪته: مڪتب تفڪیڪ قائل به جدایی ڪلی میان دین و فلسفه و عرفان نیست، اما «تساوی ڪلی» میان آن را «نفی می‌ڪند». تفڪیڪی‌ها -ازجمله علامه محمدرضا حڪیمی- مخالف عقل و فلسفه هم نیستند، بلڪه به اعتبار پیروی از وحی، از «عقل دفائنی» بهره می‌برند ڪه «اعماق عقل» است؛ به تعبیر آقای حڪیمی «عقلِ اَنواری»؛ ڪه میان آن با «عقلِ ابزاری» فرسنگ‌ها فرق است. بگذرم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ خرداد ۹۹ ، ۱۱:۲۹
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

دو جمله از سخنان ۱۴ خرداد ۱۳۹۹ رهبری: «اینکه مردم آمریکا شعار می‌دهند که بگذارید نفس بکشیم یا نفس نمی‌توانیم بکشیم، در واقع حرف دل همه ملت‌هایی است که آمریکا در آنجا ظالمانه اقدام کرده است.»

 

منبع عکس

 

«با این وضع پیش‌آمده، برخی از ایرانی‌های داخل یا خارج از کشور هم که شغلشان حمایت از آمریکا و بزَک آن بود، دیگر نمی‌توانند سر بلند کنند.» (منبع)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ خرداد ۹۹ ، ۰۵:۱۹
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
به قلم دامنه : پست ۷۶۲۵ . به نام خدا. به یڪی از دفتر یادداشت‌هایم رجوع داشتم ڪه سال ۱۳۸۷ نوشتم. برداشت‌های من بود از ڪتاب «فرآیند اطلاعات؛ از اسرار تا واقعیت» نوشته‌ی نویسنده‌ی آمریڪایی مارڪ. ام. لودنتال، ترجمه‌ی علیرضا غفاری. ڪمی از آن را اینجا با گزاره‌ایی تازه‌تر می‌نویسم:

در قانون امنیت ملی آمریڪا، اقدام پنهان (Covet Action)، فعالیت‌های دولت ایالات متحده برای تأثیرگذاشتن بر وضعیتِ سیاسی، اقتصادی و یا نظامی در خارج از ڪشور تعریف شده‌است؛ به گونه‌ای‌ڪه نقش آمریڪا در آن آشڪار نبوده و یا علناً به آن اعتراف نشود.

از اقدام پنهان -ڪه سرّی انجام می‌گیرد- به عنوان ابزاری برای پیشبردِ اهداف سیاسی استفاده می‌شود. در انگلیس اسم آن، «اقدامات ویژه‌ی سیاسی» است. این رفتار نهانی، اقدامی خارق‌العاده محسوب می‌شود ڪه از حالتی میان جنگ و صلح حڪایت دارد؛ مانند براندازی حڪومت‌ها ڪه حوزه‌های گوناگونی را در بر می‌گیرند.
 
 
«در بهشت شدّاد»
 
 
از محوری‌ترین عناصر مفهوم «اقدام پنهان» در آمریڪا «انڪار قابل توجیه» آن است؛ یعنی ڪار به گونه‌ای انجام گیرد ڪه انڪار هرگونه نقش آمریڪا در آن ڪاملاً موجّه جلوه ڪند. اما بحث‌انگیزترین مسأله‌ در «اقدام پنهان»، «پی‌آمدهای ناخواسته‌ی آن» می‌باشد ڪه با گسترش فضاهای مَجازی آسیب‌پذیری‌اش تشدید شده‌است.

چالش اصلی در «اقدام پنهان»، ارزیابی آن است ڪه برخی از ڪارشناسان زُبده‌ی سازمان سیا، بر میزان نتایج مثبت آن تردید می‌افڪنند. مثلاً هنوز هم در جامعه‌ی اطلاعاتی آمریڪا ڪودتای ۲۸ مرداد علیه‌ی مرحوم دڪتر مصدق سرزنش می‌شود زیرا ارزیابی آنان این است آن «اقدام پنهان» در نهایت دست‌مایه‌ای برای غلبه‌ی مردم بر شاه شده و سرانجام به روی‌ڪارآمدن امام خمینی و بنیان‌گذاری نظام نوین ختم گردیده است.

نڪته‌ی نیمه‌تشریحی: اینڪ ڪه رژیم پوشالی آمریڪا، نه فقط رنگین‌پوستان را سرڪوب و تحقیر می‌ڪند، حتی شهروندان خود را «تروریست» می‌نامد؛ من به یاد سال‌های دورتر زندگی‌ام افتادم ڪه دو ڪتاب خواندنی خوانده‌بودم: یڪی از آقای جلال رفیع صاحب ستون «دریچه» در روزنامه‌ی اطلاعات ڪه ڪتاب «در بهشت شدّاد» آمریڪای متمدن و آمریڪای متوحّش را نوشته‌بود و این لفظ را به ڪار بُرد. و دیگری ڪتاب «آزادی مجسمه» اثر آقای دڪتر محمدعلی اسلامی ندوشن، ڪه در آن، به «مجسمه‌ی آزادی» آمریڪا طعنه می‌زند ڪه در این ڪشور، آزادی واقعی فقط برای همان مجسمه است و بس؛ ڪه به‌غلط، این ڪشور شعار آزادی سر داد و خود را مجسّمه‌ی آزادی می‌داند.

آری، سران شَریر آنان آزادی دارند، آن هم آزادی مطلق و رها؛ ڪه هر ڪاری ڪه دلشان خواست علیه‌ی ملت خود و ملت‌های جهان بڪنند. نمی‌دانم آیا هنوز هم هستند در ایران ڪسانی ڪه آمریڪا را مهد آزادی بدانند و سرمشق جهان و نظام ناجی؟! بگذرم. حرف سَدید را امام خمینی -رهبر ڪبیر انقلاب اسلامی- به «شیطان بزرگ» زدند ڪه: «آمریڪا هیچ غلطی نمی‌تواند بڪند».
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ خرداد ۹۹ ، ۱۰:۳۸
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه : به نام خدا. رُمان «بر جاده‌های آبی سرخ» اثرِ زنده‌یاد نادر ابراهیمی را -که پنج جلد است در ۴۰۰ صفحه به سه مجلّد- در گذشته خوانده‌بودم. دیشب ذهنم به میر مُهنّا دُغابی سلیمی رفت. پیش خود گفتم چه خوب است پست روزانه‌ی امروزم را به این انسان اختصاص دهم. دادم. مطالب داخل گیومه «...» از آقای نادر ابراهیمی‌ست:

 

 

 

او «قهرمان گمنام مبارزه با استعمار انگلیس در خلیج فارس» است؛ «قایقرانی غیور» سال‌های ۱۱۱۴ تا ۱۱۴۸ خورشیدی. انگلیسی‌ها برای تخریب‌کردن چهره‌ی درخشان او، «وی را خطرناک‌ترین دُزد دریایی خلیج فارس و دریای عمّان» معرفی می‌کردند.

 

میرمهنا فرزند برومند میرناصر است؛ حاکم مقتدر بندر ریگ و حومه که «با اجانب استعمار همدست بود» ولی «میرمهنا با او مخالف.»

 

نادر ابراهیمی درین رُمان، جملاتی تکان‌دهنده از مرحوم میرمَهنا نقل می‌کند که برای پرهیز از اِطناب (=درازکردن سخن) یک جمله از آن را از دفتر یادداشت‌هایم می‌نویسم:

 

«همه‌ی دنیا برای پرنده‌یی که عاشق نباشد، قفس است و یک لانه‌ی مُحقّر برای پرنده‌ی عاشق، یک دنیاست.»

 

نکته‌ی ۱ : وقتی حاکم  بغداد در سال ۱۱۴۸ خورشیدی میرمهنا دغابی را به قتل رساند، (منبع) کریم‌خان زند به تلافی آن به بصره یورش بُرد.

 

نکته‌ی ۲ : بر اساس نوشته‌های تاریخی میرمهنا در حمله به کشتی‌های انگلیسی‌ها از قانون «حمله‌ی مورچگان به ملخ» بهره می‌گرفت. مردم بندر ریگ درخت سدری به یاد میرمهنا کاشتند به اسم «کُنار مهنا» که به آن باور دارند. مانند باور سنتی و احترام‌آمیز به برخی از کهن‌درختانِ چنار و کاج و سرو و نیز اِزّار‌دار.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ خرداد ۹۹ ، ۱۲:۱۴
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه : پست ۷۶۰۹ . به نام خدا. سال ۱۳۸۴ بود که «نقد و نگاه» در حوزه به چاپ رفت و دروازه‌ی اولین شماره‌اش به رویم گشوده شد. حوزه، برای ما نسل دهه‌ی چهلی، آن هم در جوانی، خیلی‌خوب تلاش می‌نمود. مجله‌هایی غنی، آزاداندیشانه و پربار و پیام‌دار چاپ و توزیع می‌کرد. بگذرم.

 

در «نقدونگاه»، آنجا، در یکی از گفت‌وگوها با ۵ کارشناس ادبیات و هنر کشور، حوزه‌ی علمیه در ترازوی ادبیات گذاشته شد. هر پنج شخصیت، نکات خواندنی گفته بودند. مثلاً در ص ۷۹ تأکید رفته که یک عالم دینی باید در «بیان و بنان الگوی دیگران» باشد. و نیز گفته شده که حوزه در مرحله‌ی ابلاغ و انتقال پیام، کارآمدی ندارد.

 

نقدونگاه

عکس نقدونگاه

بازنشر دامنه

 

اشاره‌ای است به آیه‌ی ۱۲۲ توبه (منبع) که حوزه از عهده‌ی «لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ» برمی‌آید اما در «وَلِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ» می‌لنگد.

 

کارشناسان این بخش کنفرانس، سخن‌شان این‌گونه گرد شد که معتقد بودند متولیّان فهیم حوزه باید اموری مانند: «درست‌نویسی، زیبانویسی، بیان لطیف، تبلیغ فنّی و ماهرانه» را در کارآمدی بگنجانند. زیرا بنای کارشناسان بر این بود که تبلیغ باید بلیغ باشد. به قول آقای تقی متقی در همین کنفرانس، باید به قُله‌ها در ادبیات رجوع داشت نه هر کتاب. آری؛ درست گفت زیرا گرد هر اثری گردیدن سودی که ندارد گاه زیان و خسران هم دارد.

 

نکته: کتابِ خوب هم چاپ می‌شود. تا اینجا حرفی نیست؛ اما خوانده نمی‌شود. حتی در حوزه. شاید هر یک از ما، در قفسه‌ی کتابخانه‌ی شخصی خود، صدها کتاب دست‌نخورده، اتوکشیده و شیک چیده‌ایم و در حقیقت در قفس حبسش کرده‌ایم و مانند اشیاء زینتی در گنجه، به آن می‌نگریم. حال آن‌که، کتاب، کنز و گنج و گنجینه برای گنجه‌‌های خانه است که نگرش‌ها را می‎‌سازد و نگرانی‌ها را ناکام می‌گذارد. بگذرم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۳:۴۳
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه : به نام خدا. میان گم‌گشته و گمراه فرق از زمین است تا به ثُریّا. گم‌گشتگی عارضه‌ای طبیعی است و ناپدیدشدن و بی‌نام‌ونشانی ڪه با ڪمترین پرس‌وجو و ڪاوش و آدرس‌پُرسی حل می‌شود. حتی پیامبر خدا (ص) هم موقع هجرت مخفی از مڪه به یثرب، یڪ عرب بادیه‌نشین را بلَدچیِ خود ڪرد ڪه در بیراهه‌ی صحرای بی‌نشان و زُمخت میان مڪه و مدینه، مسیر را گُم نڪند.


اما گمراهی، ضلالتی غیرقَسری‌ست، و نیز انحراف و ڪجروی. گم‌گشته باز می‌آید به ڪنعان. اما گمراه معلوم نیست سر از ڪجا درمی‌آورَد.

البته گمراهی عوامل فراوانی دارد. اما گاه، گمراهی ناشی از فهم نادرست است و اطلاعات غلط. وقتی پایه‌ی فڪر ڪسی نادرست چیده شود تا ثُریّا ڪج می‌رود؛ مگر آن‌ڪه فهم خود را بازبینی و به قول برنشتاین -مارڪسیست تجدیدنظرطلب آلمانی- «revision» (=بازنگری) ڪند و یا این‌ڪه مشمول هدایت خدا قرار گیرد و به راه بازگردد.


مثال تازه می‌زنم: وقتی فردی در بحران عالَمگیر ڪنونی، خیال ڪرده است «بول‌الاِبل» اِدرارِ شُتر است و از سرِ شیّادی، یا طمّاعی و یا نفهمی و اطلاعات غلط، برای مردم نوشیدن آن را تجویز می‌ڪند، چنین فردی گم‌گشته نیست، بلڪه گمراه است. حال آن‌ڪه «بول‌الاِبل» نام یڪ گیاهی است ڪه در سرزمین حجاز می‌رُوید و برای درمان ریه، ڪاربردی مفید و ڪارا دارد. نه این ادرار شتر باشد و خلقُ‌الله را به آن فریفت.

نڪته: اطلاعاتِ غلط، موجب خَلط‌ِ نتیجه می‌شود و ڪم‌ترین بازتاب آن تشویش اذهان است به سمت گمراهی و گیجی و مَبهوتی.

یادآوری: در محل ما به یڪ بوته‌ی وحشی (=خودرو) و یا یڪ گُل خانگی، به علت این‌ڪه از نام علمی و جاری آن باخبر نیستند، «آخوندِ شلوار لینگه» می‌گویند. یعنی بوته‌ای ڪه برگ‌هایش شبیه لنگه‌ی پهن شلوار آخوند و روحانی است. زیرا این صنف، زیرشلواریی نه تنگ و چسبان، ڪه پهن و گشاد و آزاد می‌پوشند. به تعبیر محلی سرشلوار نمی‌پوشند. حال اگر ڪسی علت این نامگذاری «آخوندِ شلوار لینگه» را نداند مانند این می‌مانَد ڪه گُل‌گاوزبان را واقعاً زبانِ گاو بداند.

ڪشڪولی و خاطره: روزی با رفقا منزل یڪی از افراد محترم بودیم. آقای سیدمحمد خاتمی آن روز، خون داده بود. وقتی تصویرش -چون رئیس جمهور بود- داشت پخش می‌شد، آن آقای محترم و بزرگوار، تا دید آقای خاتمی به جای شلوار آخوندی، شلوار ڪمربنددار مُڪلّا (=غیرآخوندی) بر تن دارد و رفت خون اهداء ڪند، به‌شدّت عصبانی شد و گفت او با این ڪارش آبروی روحانیت و دین را بُرد!

بگذرم. چه گذشتنی هم. فقط بگویم من از منتقدین آقای خاتمی‌ام، البته نه به سبڪِ و سیاق آقای حسین الله‌ڪرم و آقای مسعود ده‌نمڪی و آقای حسن رحیم‌پور ازغدی؛ نه.

راستی، روستای ازغَد هم، در دیار بینالود مشهد است؛ ڪمی آن‌طرف‌تر از طُرقبه و زُشڪ و چقَندر. ڪه من بارها رفتم، هم اینجاها را و هم شاندیز و سدّ روستای گلستان آن دیار را و نیز امامزاده یاسر و ناصر را.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۶:۳۳
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه: به نام خدا. دیروز ترجمه‌ی مقاله‌ی مفصّل «یووال نوح هراری» استاد تاریخ در دانشگاه عِبری اورشلیم را خواندم ڪه برای «فایننشنال‌تایمز» (اینجا) از اوضاع امروز و فردای جهان نوشت. خواستم به‌علت بااهمیت‌بودنِ این مقاله، خوانندگان را درین متن شریڪ ڪنم. مطالب داخل گیومه «...» از اوست.

 

 

یووال نوح هراری

 

وی برین نظر است ڪه به‌زودی همه‌ی ما تحت نظر قرار خواهیم گرفت و مهمتر این‌ڪه «هیچ‌یڪ از ما دقیقاً نمی‌دانیم چطور ما را زیرِ نظر گرفته‌اند.» زیرا «فناوری نظارتی با سرعت سرسام‌آوری در حال پیشرفت است.» او با توجه به واقعیت‌های این روزهای جهان -ڪه از یڪ بیماری مشڪوڪ در ووهان آغاز و در ڪمترین زمان، به‌سرعت باد عالَمگیر گردید- جهانی را فرض ڪرده است ڪه در آن دولت‌ها، همه‌ی شهروندان را موظف به استفاده از «دستبند زیست‌سنجی» می‌ڪنند و دائم شهروندان را ڪنترل می‌نمایند تا سلامت، و در حقیقت بقای زیستن را با دستور و نظارت، تأمین و تمهید ڪنند؛ به آن حد از نظارت و ڪنترل، ڪه پیش از آن‌ڪه خودِ شهروند بفهمد، دولت‌ها باخبر می‌شوند ڪه «چه ڪسی بیمار است، ڪجا بوده‌است، و با چه ڪسی دیدار ڪرده‌است»؛ تا ازین طریق، زنجیره‌ی انتقال بیماری را «ڪوتاه و حتی ڪلاً پاره ڪنند.»

او سپس به جنبه‌ی منفی آن می‌پردازد و به این نتیجه می‌رسد ڪه «این امر به نظامِ نظارتیِ جدید هولناڪی مشروعیت می‌بخشد.» آن‌گاه به نقد دولت ڪنونی آمریڪا وارد می‌شود و می‌گوید: «این دولت، به‌وضوح به همه فهمانده ڪه به عظمت آمریڪا، بسیار بیشتر از آینده‌ی بشر اهمیت می‌دهد.»

نوح هراری در این مقاله‌اش حتی از یڪ سیاست مخفی رژیم جعلی اسرائیل پرده بر می‌دارد ڪه در پی آن بنیامین نتانیاهو، به «سازمان امنیت اسرائیل» اجازه داد ڪه از فن‌آوری نظارتی‌ -ڪه همیشه از آن برای ردیابی و ترور مبارزان جبهه‌ی مقاومت استفاده می‌ڪند- برای «ردیابی بیماران مبتلا به ویروس» استفاده ڪند. و وقتی ڪمیسیون پارلمان این رژیم، با این اقدام موافقت نڪرد، او «با صدور حڪم اضطراری حرفش را به ڪرسی نشاند.»


چهار نڪته می‌نویسم و بس:

۱. جهان -چه مدرن و پیشرفته و لیبرالش و چه به قول آنان جهان سوم و عقب‌مانده‌اش و در حقیقت عقب‌نگه‌داشته شده‌اش- اندڪ‌اندڪ طی دهه‌ی گذشته با نصب دوربین در خیابان‌ها، فروشگاه‌ها و جای‌جای ڪشور و حتی در توالت‌ها و آسانسورها بشر را آن‌به‌آن می‌پایند؛ حال با ورود فن‌آوری نوین و پایش و ڪنترل ۲۴ هر شهروند، دیگر غوزبالای‌غوز می‌شود و بر چهره‌ی دروغین جهان لیبرال! خش می‌افتد ڪه خیلی‌وقت است افتاد و آگاهان باخبرند.

۲. حتی ڪشورهایی ڪه پُز می‌دادند آزاد و لیبرال‌اند، زودتر از همه به این فن ّو عمل، روی آورده و می‌آورند. آمار چندسال پیش نشان می‌داد انگلیس بیشترین دوربین‌های نظارتی خیابانی را دارا بوده‌است.

۳. دوربین البته در جای خود خوب است، زیرا هم از امڪان وقوع جُرم می‌ڪاهد و هم اگر جرمی و یا اتفاقی رخ داده‌باشد ثبت می‌سازد و داوری در باره‌ی آن را آسان‌تر. اما پایش دائمی شهروندان، منجر به مخدوش‌شدن آزادی‌ها و ازجمله آزادی سیاسی می‌شود.

۴. با این چشم‌اندازِ نظامِ نظارتیِ جدید هولناڪ، به نظر من فقط باید قانون اساسی قویی داشت و نیز فرهنگ و آداب شهروندی بالا و والا. تا هم دولت‌ها و هم ملت‌ها با تعامل قدرت و جامعه‌ی مدنی پیش بروند؛ وگرنه هرگونه اختلال درین روند، چه از سوی قدرت و چه از سوی شهروند (=سیتی‌زن) موجب با ایستایی و ویرانی تمدنی می‌شود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۰:۰۵
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

متن نقلی به تنظیم دامنه: استاد بهاءالدین خرمشاهی را نمی‌توان در یک حوزه خاص محصور کرد. او نویسنده، مترجم، روزنامه‌نگار، طنزپرداز، فرهنگ‌نویس، حافظ‌پژوه و شاعر ایرانی است که در ۷۵ سالگی هم خود را بی‌نیاز از آموختن و دانستن نمی‌داند. استاد خرمشاهی گفت: «با نام خدا که اگر این بیماری عالم‌گیر از او نباشد، ولی شفا از اوست، من هم مثل همه مشکل دارم؛ البته کمتر. چون من عمری در خانه کار کرده‌ام و حدود ۱۰۰ کتاب و ۱۳۰۰ مقاله نوشته‌ام. در این ایام هم زبان شکر دارم... ما به دنیا آمده‌ایم که برویم. هیچ کس ماندنی نیست. در جایی نوشته‌ام مرگ تغییر ناپذیر است و استثنا هم ندارد، اما بهتر است نگاه ما به مرگ تغییر کند و به خاطر زندگی‌مان به آن فکر کنیم»

 

این حافظ‌پژوه گفت: «پیشنهاد می‌کنم این ماه مبارک را با ترجمه قرآن سر کنید. ما اگر معانی را ندانیم، هیچ وقت تحت تأثیر قرار نمی‌گیریم. من خودم ۶۰ سال است که قرآن را از ۱ تا ۴ صفحه هر روز می‌خوانم و در معانی‌اش تدبر می‌کنم و گاهی در یادداشت‌هایم در مجله ادبی بخارا با ترجمه منظوم می‌آورم.

 

 

شاید کمتر کسی بداند «بخ بخ میرزا» معروف در نشریه «گل آقا»، استاد بهاءالدین خرمشاهی، حافظ‌پژوه برجسته باشد. این نویسنده و مترجم سال‌ها در حوزه نثر و شعر طنز فعالیت کرده و یکی از آخرین آثارش در این زمینه مجموعه «دلرباعی‌ها» است که ۲۰۰ رباعی طنزآمیز را در برمی‌گیرد و از سوی انتشارات مروارید به چاپ رسیده است. استاد خرمشاهی در پایان گفت‌وگو با ذکر حدیثی ناب آرزو کرد که طاعات همه در این ماه ضیافت الهی مورد قبول باشد: «خدا را بجویید؛ البته پیدا می‌کنید». (منبع)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۲:۱۷
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه: به نام خدا. خود می‌گفت «فرزند اسلامم». از «متوسّمین» (=هوشیاران) بود. ارڪان چهارگانه بود. از سردمداران نیز. اطاعت از او مُجاز بود. از مایه‌های برڪت روی زمین بود. محبوب هم نیز. از سرمنشاء‌های چهار چیز بود: نورانیّت الهی، رمزوراز، اسم اعظم، الهام و حدیث.

 

مشتاق بهشت بود، حتی از سروان آن. یڪ حواری محمدی و یڪ انسان علوی. منع شده بودند افراد، ڪه وی را به خشم آورند. آگاه به «علم اوّل و آخر» بود و دانای به وقایع و حوادث. او را به مانند آن لقمان حڪیم، «لُقمانِ اُمت» هم توصیف ڪرده‌اند و نیز «اَفقه» و «اعلَم».

 

در قلب او علمی بود ڪه وی را قادر می‌نمود به آینده، آگاه باشد. حتی صدای فرشته را می‌شنید. افراد، سفارش شده‌بودند اگر می‌خواهند قلب‌شان نورانی شود، او را نگاه ڪنند. حدود ده عالِم مسیحی را درڪ ڪرده بود. دانای به احڪام دو ڪتاب آسمانیِ انجیل و قرآن بود. مقام علمی و فقاهتی داشت و مفسّر قرآن بود. در جامعه‌ی نوبنیاد اسلامی نقش ایفا ڪرد. از داناترین‌ها بود در میان اهل ایمان.

 

از ده پلّه و مرحله‌ی نردبانِ ایمان، او در پله‌ی دهم قرار داشت، یعنی در اوج. حتی تا سرحدّ عصمت توصیف شد. پاڪ و پاڪیزه بود. او از سهمیه‌ی بیت‌‌المال استفاده نمی‌ڪرد و آن را انفاق می‌نمود و با زنبیل‌بافی، زندگی می‌گذراند. یڪ شاعر در وصف او در «نفس‌الرحمان» سُروده:

 

ندیده دو بیننده‌ی روزگار
چون او دانش‌آموزِ آن روزگار

 

 

او سرسلسله‌ی تمام یاران پیامبر اسلام (ص) بود، و مهمتر از همه «مشاور» حضرت زهرا (س) و رازدار آن بانوی عزیز اسلام. یعنی مسلمانِ پیش‌قدمِ ایران، حضرت سلمان. سلام بر ایشان ڪه روزبه بود از خانواده‌ی فَروخ‌ مهیار ایران؛ سلمان شد و مسلمان و از اهلبیت علهیم‌السلام. والسّلام.

 

توضیح: من پیشتر در  ۲۱ مهر ۱۳۹۷ متنی با عنوان «همچو سلمان در مسلمانی بکوش» در (اینجا) سلمان فارسی را معرفی کرده بودم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۷:۴۹
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
به قلم حجت الاسلام محمدجواد غلامی دارابی: سلام بر دوستان علم و تحقیق. کتاب قرآن بسندگی به بررسی اندیشه های شریعت سنگلجی، سید رضا برقعی و سید مصطفی حسینی طباطبایی می پردازد. در این کتاب مباحث خوبی پیرامون تفسیر، کلام و قرآن پژوهشی مطرح و مورد نقد قرار گرفته است‌. چند روزی هست که این کتاب را در دست مطالعه دارم و خواستم به دوستان محقق نیز معرفی کنم.
 

 

 
 
قرآن بسندگی در دو عرصه است:
 
۱- در هدایت بشر، طرفداران این نظریه قائل اند که تمام معارف دین و دانستنی های دین در قرآن موجود است و به نصوص غیر قرآنی مانند سنت و احادیث نیست و در نتیجه در تفسیر نیز به غیر قرآن نیازی نیست.

 

۲- در تفسیر قرآن این نظریه می گوید اگر چه همه ی دانستنی های دین در قرآن موجود نیست اما می توان همه ی آیات قرآن رابا کمک خود قرآن تفسیر کرد و در تفسیر به غیر از قرآن، به چیز دیگری نیاز نداریم. با این مقدمه مولف به نقد افکار این سه شخصیت فوق می پردازد.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۷:۳۸
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی