دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

Qalame Qom
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)
قم، مازندران، ساری، میاندورود

پیام های کوتاه

طبقه بندی موضوعی

بایگانی

آخرین نظرات

۴۸۵ مطلب با موضوع «جهان، جامعه» ثبت شده است

به قلم دامنه : به نام خدا. دیروز، مراسم رونمایی از ڪتابِ «فقط برای خدا» -مجموعه‌خاطرات شهید حاج قاسم سلیمانی تألیف حوزه‌ی هنری ڪرمان- در ڪرمان برگزار شد در این (منبع). درین آیین، چیزی‌ڪه بیش‌ازهمه نگاهم را به خود خیره ڪرده و تشکر درونم را از آنان برانگیخته، نمایش این عڪس از ڪتاب بوده با متنِ نوشته‌اش. (عڪس زیر)

 

 

رونمایی از کتاب

«فقط برای خدا»

 

من البته در یڪی از سلسله‌نوشتارهایم با عنوان «در مدرسه‌ی سلیمانی» -ڪه در مدرسه‌ی فڪرت نیز منتشر می‌شد- از این قضیه یاد ڪرده بودم ڪه درین عڪس، آن قضیه به سبک زیبای هنری‌تصویری درج شده است.

 

قضیه چی بوده؟ این بوده:

 

در یڪی از ڪارزارهای انتخاباتی -ڪه فضای شدید دوقطبی در ڪشور ایجاد شده بود و شور فعالیت سیاسی همگانی پدیدار- برخی از دست‌اندرڪاران سپاه، برخلافِ آیین و وصیت امام عمل ڪرده و پاسداران و بسیجیان را به رأی‌دادن به نامزدی خاص! توصیه ڪرده بودند. ڪه جزئیات مفصلی دارد. بگذرم؛ چون همگان ڪم‌وبیش آن را می‌دانند و از بَرند.

 

حاج قاسم سلیمانی از ڪسانی بوده ڪه با این شیوه‌ و دخالت سیاسی، بشدت مخالفت ورزیده و حتی آن را در مراسم صبحگاه به چالش ڪشیده بود. در یڪ دست، آن نامه‌ی مشهور حمایت از یڪ نامزد خاص! را بالا آورده و در دستان دیگرش متن وصیت‌نامه‌ی امام خمینی -رهبر ڪبیر انقلاب اسلامی- را. آنگاه به تعبیر من به سبک سقراطی پرسیده حالا ڪدام را انتخاب ڪنیم؟ خود پاسخ داده: «امام گفته پاسدارها در سیاست و طرفداری از جناح‌ها دخالت نڪنند.»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ فروردين ۹۹ ، ۱۰:۳۷
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. دیروز در منابع خبری خواندم ڪه نخست‌وزیر واتیڪان از جانب پاپ فرانسیس -ڪه در زبان ڪاتولیڪ‌های جهان، پدر مقدّس خوانده می‌شود- جوابِ نامه‌ی آیت‌الله سیدمصطفی محقق داماد را -ڪه از پاپ درخواست ڪرده‌بود برای برداشتنِ تحریم‌ها علیه‌ی ایران، اقدام ڪنند- داد.


جواب را ڪه خواندم، دریافتم چندنڪته‌ی مهم در آن است ڪه من فقط یڪ نڪته را برجسته می‌سازم و چهارپنج ڪلمه می‌نگارم. آن نڪته این بوده ڪه به شعر شیخ اجلّ سعدی استناد گردیده ڪه این شاعر و شیخ ایرانی شهرت و محبوبیت جهانی دارد. جمله‌ی نامه این بوده:

«بنی‌آدم اعضای خانواده‌ی یگانه‌ی بشریت هستند و باید ناسازگاری و تنفُّر را ڪنار بگذارند و در برابر پروردگار، برادرانه با هم در خانه‌ی مشترڪ خود، یعنی سیّاره‌ی زمین، زندگی ڪنند.» (منبع)

آری؛ درست گفت باید خواهرانه و برادرانه در ڪُره‌ی زمین زیست.
 

چهارپنج ڪلمه‌ی دامنه:

۱. یاد مرحوم گالیلئو گالیله افتادم ڪه در برابر فهم رایج زمامه ازجمله فهم اربابان ڪلیسا، گفت خورشید نمی‌چرخد، بلڪه زمین، سیّاره‌ است و دور خورشید سیر می‌ڪند و می‌گردد. و همین رأی علمی گالیله، نزدیڪ بود گلوله‌ایی علیه‌ی خودش شود ڪه البته برای رهایی از «در آتش سوختن» رأی خود را پس گرفت و بخشیده شد و بعدها در سن ۷۷ سالگی به مرگ طبیعی درگذشت. شاید هم دِق‌مرگ شد؛ شاید.
 

۲. دستگاه مذهبی پاپ، نسبت به بیشتر تحولات جهان بی‌اعتنا یا خنثی است و اگر هم گاه وارد ماجرا می‌شود معمولاً موضع‌ای می‌گیرد ڪه به زبان عامیانه نه سیخ بسوزد و نه ڪباب. ولی در این پاسخ نخست‌وزیر واتیڪان -ڪه شخص پاپ وی را مڪلّف ڪرد جواب آقای محقق داماد را بنویسد- دست‌ڪم یڪ نیمچه‌صراحت دیده می‌شود و آن این است ڪه به صورت غیرمستقیم تیم جنایتڪار آمریڪا و به تعبیر شهید حاج قاسم سلیمانی، «ترامپ قمارباز» را از «ناسازگاری و تنفُّر» پرهیز داده است. گرچه برای چُنان خون‌ریزانی این ارشادات توفیری نمی‌ڪند!
 

۳. نیڪ معلوم است تحریمِ همه‌جانبه علیه‌ی ایران ازجمله دارو و درمان، گرچه در مڪتب نئوڪان‌ها و نورسیده‌های فعلی آمریڪا از اصول و آداب و اهداف «جنگ ڪم‌شدت جورج شولتز» و از پایه‌های جنگ نوین‌شان است، اما ڪمتر ڪسی‌ست در ایران و جهان -ڪه از عقل سلیم و وجدان راحت برخوردار باشد- وجود دارد ڪه ڪار ضدبشری ترامپ و ارتش تروریستی آمریڪا را درست بپندارد. البته ایران بزرگ و غیور، فراپایه‌تر از آن است ڪه دستِ تسلیم به سمت مظهر شرارت و غارت دراز نماید.
 

۴. بلی؛ نماینده‌ی ارشد جناب پاپ، سخن راستینی به محور شررات -به ایما و اشارت- ابلاغ ڪرده است و نیز به جهان بشریت، ڪه «در برابر پروردگار، برادارنه با هم در خانه‌ی مشترڪ خود، یعنی سیّاره‌ی زمین، زندگی ڪنند.» اما ڪیست نداند ڪه «آمریڪای امپریالیست» ڪه خودخوانده خود را «ڪدخدا»ی جهان می‌پندارد، نه برای بشریت «خانه‌ی مشترڪ» قائل است، و نه «سیّاره‌ی زمین» را مِلڪ مُشاع آدمیان می‌داند، آنان زمان و زمین را برای آمریڪا می‌خواهند. آنها هر ڪس و هر ڪشوری را، ڪه به فرهنگ سلاح‌محور آمریڪایی و سیطره‌ی جبّارانه‌ی آنان، «نه»ی عاشورایی بگوید و یا مبارزی «چه گوارایی» باشد و یا رفتار عزتمندانه‌ی «بابی ساندز»ی داشته باشد، در لیستِ سیاه تروریست‌های خطرناڪ! قرار می‌دهد و برای آنان، یا تحریم وضع می‌ڪند و یا جایزه‌ی میلیون دلاری برای لودادن و سرانجام خائنانه و خائفانه ترورڪردن.
 

۵. جناب پاپ گرچه خود در این مقام مذهبی و دستگاه دینی‌اش در ڪشور واتیڪان، به جهان ظلم نمی‌ڪنند ولی گستره‌ی نفوذ وی در بین ڪاتولیڪ‌های جهان ایجاب می‌ڪند فقط با ذڪر «دعا» نمی‌توان جبهه‌ی زر و زور و تزویر را به راه آورَد؛ باید عیسی‌واره و مسیح‌گونه (ع) با ڪاهنان عصر و ستمگران زمانه درافتاد و آنان را به ڪردار ڪریه‌شان آگاه ڪرد. ارشاد و سفارش و نصیحت پاپ‌گونه بیشتر به مزاح می‌مانَد، نه پیروی تامّ از مذهب و مَنهج حضرت مسیح علیه‌السّلام -ڪه با حواریون دیار‌به‌دیار در حرڪت بود و اصلاح‌گری- ڪه سرانجام روی دارِ صلیب و به گفته‌ی وحیانی قرآن ڪریم، به آسمانِ عروج بُرده شد. بگذرم. و بازهم به رسم آداب دینی‌‌مان، جای تشڪر وجود دارد ڪه دست‌ڪم دعا و دعوت صورت داد آقای پاپ.
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ فروردين ۹۹ ، ۱۱:۰۶
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه: به نام خدا. پست ۷۵۵۵ . عنوان نوشتارم از یڪی از جملات استاد محمدرضا حڪیمی‌ست در صفحه‌ی ۵۱ ڪتاب جاویدش: (مرام جاودانه). فقط خواستم آن را با سه‌چهار جمله‌ام امتداد ببخشم و یڪ نڪته‌ی تڪمیلی ببفزایم:

 

عکس از دامنه

 

هنوز هم در جهان حڪومت‌هایی هستند ڪه مالِ خدا (=اموال عمومی و درآمدهای ملی) را در اختیار سرمایه‌داران و توانگرانِ نابڪار قرار می‌دهند.

 
هنوز هم در جهان دولت‌هایی هستند ڪه دم از مواریثِ فرهنگ دینی و علمی خود می‌زنند، اما اقتصادشان به زبان رایج مردم، «یزیدی» و اموی و جبّاری است و ثروتمندان را به رأس قلّه می‌برَد و فقیران را به قعر درّه.

 

هنوز هم در جهان رهبرانی هستند ڪه از این سخن حڪیمانه و مرام جاویدانه‌ی امام علی (ع) درڪی ندارند و سهمی نمی‌برَند ڪه آن مولای پرهیزگاران و حامی مستضعفان فرمودند: «امانت را به صاحب آن رد ڪنید، اگرچه قاتل پیامبران باشد»

 

هنوز هم در جهان ڪسانی‌ هستند ڪه بر صدر و بالا می‌نشینند ڪه خادم ملت‌هایشان باشند، اما بانی شرّ و دنائت‌اند و با شرارت می‌خواهند با همه‌ی جهان به مقابله برخیزند و اربابی ڪنند. حتی در اقتصاد -ڪه بنای رشد و ڪیفتش بر رقابت میان دولت‌هاست- می‌خواهند دستِ نامرئی‌یی برای تخریب، تحریم، تشویش و تلاطم باشند. بگذرم.

 

نڪته را از خودم نگویم، از استاد محمدرضا حڪیمی‌ می‌گویم ڪه معتقدند: «اُم‌الفساد و ویران‌ڪننده‌ی بنیاد هر جامعه» در جهان و نیز «سامان‌گُسلِ آرمان‌های نسل جوان در هر جامعه» دو چیز است: «اقتصاد فاسد و قضاوت فاسد» ڪه هر دو، در نگاه ایشان «سر در آخورِ قدرت هم دارند.»

 

شهریور سال ۹۷ نیز کتاب

«مرام جاودانه» را در (اینجا) معرفی کرده بودم

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ فروردين ۹۹ ، ۰۹:۵۳
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دکتر فتح‌الله دهقان. «دوست آن باشد که گیرد دست دوست/ در پریشان حالی و درماندگی» سعدی. در حالی که تحریم های ظالمانه امریکا برای ملت ایران مشکلات و معضلات عدیده ای را فراهم نموده است،اقتصاد تک محصولی کشور،لاغر ،آسیب پذیر ودر مرحله رکود تورمی بسر می برد. درآمد محدود ومختصر کشور که از طریق روابط بازرگانی با همسایگان تامین میشد نیز براثر بیماری کرونا مختل شده است.


از سوی دیگر بیماری کرونا باعث چالش ایرانیان در اثر کمبود امکانات پزشکی شده و برای تامین دارو و لوازم بهداشتی و پزشکی نیاز مبرم به ارز می باشد. این در حالیست که آمریکا همچنان بر ادامه تحریم ها پا فشاری می کند. این در شرایطی است که بسیاری از شخصیت های جهانی، نهاد های مردمی و کشور های جهان خواستار رفع تحریم های ظالمانه امریکا علیه ملت ایران هستند .

 

دکتر فتح‌الله دهقان: اسفند 1398


در این شرایط خاص و ویژه که افکار عمومی جهانیان نیز آماده است،وزارت خارجه فعالانه عمل نموده و به صورت جدی از دو کشور چین و روسیه درخواست نماید که در خصوص رفع تحریم ها از طریق شورای امنیت سازمان ملل متحد رسما اقدام نمایند.


با توجه به این که این ویروس از طریق چین وارد ایران شده و مسئولیت مضاعفی را برای این کشور ایجاد می‌نماید. دیگر اینکه به گواه تاریخ دو کشور چین و روسیه در صورت اقتضاء منافع از طریق شورای امنیت اقدام نمودند. وتوی قطعنامه ها علیه ونزوئلا و سوریه شاهد این مدعا می باشد. در این هنگامه سخت برای ملت ایران می طلبد چین و روسیه در قالب قطعنامه ای از شورای امنیت رسما خواهان رفع تحریم ها علیه ملت ایران شوند.

(چاپ در روزنامه آفتاب یزد. 18 فروردین 1399)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۹۹ ، ۰۹:۵۲
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. خاطره‌ی من با مفاتیح‌الحیات. روزی از نمایشگاه بین‌المللی ڪتاب -ڪه آن سال‌‌ها از جمله در سال ۱۳۹۱ در بزرگراه چمران برگزار می‌شد و بعدها در شهرڪ آفتاب- خسته و ڪوفته به سایه‌ی درختی در همان محوطه پناه برده بودم؛ درازڪِش و بی‌رمَق. به دوست و همڪارم گفتم: ڪتاب‌های منطقه‌ایی خریدی؟ لبخندی زد و گفت: منطقه‌ایی نه، اما منطقی خریدم! گفتم: منطقی چرا؟ حالا خندید و چون حال و اشتیاق مرا نسبت چنین ڪتاب‌هایی می‌دانست، حرفی نزد. پریدم روی خریدهایش. یڪی‌یڪی از مُشمّای پلاستیڪ درآوردم. دیدم «خاطرات اڪبر هاشمی رفسنجانی» است و «مفاتیح‌الحیات» با جلدی شڪیل و ڪاغذی تیره‌ی ڪاهی ڪه وزنش سبڪ باشد؛ چونان رُمان‌ها ڪه در دستان خواننده خستگی نمی‌افزاید. همان‌جا، درجا تورُّق ڪردم، دیدم هم خوش‌چاپ است، هم خوش‌ساخت و هم خوش‌بیان. ڪه در همان سال نخست، به زیر چاپ پانزدهم رفته بود و الان به چاپ چندم رفته‌باشد، من نمی‌دانم. بگذرم. ولی بگویم برای خود تهیه ڪردم.

 

عادت دایم من این است تا ڪتاب را با نایلون و یا ڪاوِرهای مخصوص جلد نڪنم، دست به داخلش نمی‌برَم؛ مگر جایی ڪه دیگر چاره‌ایی نباشد. در عڪس زیر، هم جلدڪردن با نایلون و هم عنوانِ روی جلد منعڪس می‌شود.

 

 

مفاتیح‌الحیات. آیةالله جوادی آملی

 

آیت‌الله العظمی عبدالله جوادی آملی در مقدمه‌ی این ڪتاب شریف -ڪه با قلم توانمندشان زینت اثر را به حڪمت پیوند دادند- می‌گویند پیام مفاتیح‌الحیات «بازڪردنِ راز مُهرشده‌ی ڪیفیت زندگیِ هر چیزی است ڪه در هستی سهمی دارد» و جالب این‍‌ڪه آن حڪیم متألّه از خدای سبحان مسئلت می‌طلبد ڪه برای اُمّت اسلامی توفیق سلوڪِ اسفار چهارگانه‌ی صدرالمتألّهین -ملاصدرای شیرازی- به‌ویژه سفَر چهارم یعنی سفر از خلق به خلق با حق عطاء ڪند. زیرا در اصل یڪم مقدمه می‌فرماید: «تمدن جامعه‌ی انسانی در آیینه‌ی تدیّن او ظهور دارد» و حڪیمانه و دغدغه‌مندانه راه را برای بشر، همین می‌داند، چراڪه او «زُهُور (=درخشش و پیدایش) هرگونه برازندگیِ» آدمی را مَنوط و مشروط به «استقرار در مَقطع چهارم از اَسفار چهارگانه‌ی سالڪان الهی» می‌داند.

 

چهار نمونه از متن ڪتاب را با برداشت آزاد می‌نویسم، کتاب شریف مفاتیح‌الحیات؛ کتابی برای زندگی و برازندگی و رونق جسم و روح و جان و جهان:

 

در صفحه‌ی ۷۵ با این سخن مواجه می‌شویم ڪه یڪ سخن حڪیمانه را اگر بشنویم و سپس آن را نقل ڪنیم یا بدان عمل ورزیم، از «عبادت یڪ سال بهتر است.»

 

از صفحه‌ی ۴۳۴ چنین برمی‌آید ڪه برترین حاڪمان و دست‌اندرڪاران حڪومتی ڪسانی‌اند ڪه سه‌ویژگی مهربانی، بخشش و عدالت در وجودشان باشد.

 

در صفحه‌ی ۵۵۵ می‌فهمیم ڪه شیعه‌ی علی (ع) به فرموده‌ی امام علی (ع) از مردم درخواست نمی‌ڪند، اگرچه از گرسنگی بیمرد. زیرا در صفحه‌ی مقابلش پیامبر خدا (ص) نیز تأڪید نمودند «تا آنجا ڪه می‌توانید از درخواست، عفّت بورزید.» این یعنی اهمیت ڪار در اسلام و برای مسلمان و انسان.

 

در صفحه‌ی ۷۶۴ در فصل «خاتمه»، آقای جوادی آملی تفأُل به حافظ را از سِنخ امید به لطف خدا می‌داند در آینده، نه از صنفِ استعلام از غیب.

 

حجت‌الاسلام حاج سید کمال‌الدین عمادی

از تدوین‌کنندگان مفاتیح‌الحیات

 

اشاره: بسی خوشحال شدم وقتی به‌تازگی دریافتم گرامی‌استادِ مستطاب آقای حاج سید ڪمال‌‌الدین عمادی استاد محترم حوزه، جزوِ آن پنج پژوهشگر  گروه فقه‌ «پژوهشگاه علوم وَحیانی معارج» بوده‌اند ڪه در گزاره‌ی «سعی بلیغ آقایانِ مشڪور پروردگار» در نوشتار آیت‌الله عبدالله جوادی آملی، جایی درخشنده دارند و برای تحقیق و تنظیم این ڪتاب شریف سهیم بوده و مشارڪت محققانه داشته‌اند. سعیڪم مشڪور جناب گرامی‌استاد.

 

پیوست:

متن زیر را جناب حجت‌الاسلام حاج سیدکمال‌الدین عمادی چاچکامی فرستادند در گروه تلگرامی «فقه‌پژوهان»، که من هم افتخار حضور در آن صحن را دارم: عین متن جهت مزید اطلاع درج می‌شود:

 

«سلام و درود بر همه فرزانگانی که با کتاب شریف مفاتیح الحیات آشنایی دارند به اطلاع میرساند تا کنون در قطع وزیری با تیراژ  ۲۲۲ بار به تعداد ۱۱۱۰۰۰۰ و رقعی ۱۴ بار به تعداد ۷۰۰۰۰ به چاپ رسیده است البته تازگی ها با ترجمه عربی نیز چاپ شده است. این کتاب با هدف بیان سبک زندگی تدوین شده اگرچه روایی است ولی در گروه فقه موسسه تحقیقاتی اسراء تدوین شده است تا گزینش روایات کاملا منطبق با فقه شیعه باشد.»

پایان نقل قول.

 

دامنه: گمان نکنم تا اکنون کتابی در جهان و ایران، به تعدد ۲۲۲ بار به قطع وزیری و نیز ۱۴ بار رُقعی و با این تعداد نسخه چاپ و انتشار یافته باشد.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ فروردين ۹۹ ، ۱۱:۱۷
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. در دوره‌ی عبدالکریم قاسم (۱۹۵۸) آموزه‌های الحادی و کمونیستی توسط کمونیست‌ها در عراق رواج یافته بود و همین باعث شده بود شهید آیت‌الله محمدباقر صدر دست به کارهای عمیق و ژرف فکری و دینی بزند.


نکته: چندسال پیش کتاب «فهم نظریه‌های سیاسی» اثر توماس اسپریگنز ترجمه‌ی آقای دکتر فرهنگ رجایی (که استاد متبحّر ما بود در درس «اندیشه‌ی سیاسی شرق باستان) را برای یکی از مؤسسات به صورت نمودار درختی درآورده بودم که یک شاخه‌اش این بود بحران‌ها همواره برای اندیشمندان آن جامعه، زمینه‌ساز چاره‌اندیشی و نظریه‌پردازی است.

 

 

ڪتاب «فهم نظریه‌های سیاسی»

 

خواستم بگویم طبق این نظریه صاحبنظران دین، سیاست، جامعه، اقتصاد، روان‌شناسی، فرهنگ و... مانند شهید صدر دست به ژرف‌اندیشی بزنند؛ موضع‌گیرها و واکنش‌ها در برابر بحران‌ها و رویدادها ممکن است نشانی از حقّانیت و غیوریت باشد، اما مشکل را حلّ نمی‌کند، فکر نو یا پاسخ اندیشیده‌شده نمی‌آورد. نمی‌دانم رساندم؟ یا درماندم. بگذرم. فقط بگویم شهید مطهری را هم سؤالات سخت و جدی دانشجویان یک اندیشمند متفکر ساخت و به سمت نوشتن و گفتن انداخت که وقتی پس از انقلاب به چاپ رفت، از صد جلد هم عبور کرد.

 

اشاره: امام خمینی از شهید صدر به عنوان «مغز متفکر اسلام» یاد کردند و از شهید مطهری به عنوان «مردی که در اسلام‌شناسی و فنون مختلفه اسلام و قرآن کریم کم‌نظیر بود» (منبع) و «حاصل عمر ... و پاره‌ی تنِ» ایشان.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ فروردين ۹۹ ، ۱۱:۲۴
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه : به نام خدا.  فهم، علم، معنا. در «مشتاقی و مهجوری» اثر آقای مصطفی ملڪیان (ڪه سال ۱۳۸۵ مطالعه و یادداشت‌برداری ڪردم) می‌توان از این سه مفهوم: فهم، علم، معنا  بیشتر سر درآوُرد. فشرده‌ی برداشتم این است:

 

فهم و علم: هر دو پدیده‌اند. پدیده‌‌ی علم محلِ بحث معرفت‌شناسی است، اما پدیده‌‌ی فهم محلِ بحث هرمنوتیڪ. مثلاً خواننده و شنونده، نوشته و گفته‌ی دیگران را فهم می‌ڪند. اما نسبت به «بشقاب»، «سیگار»، «لِنت ترمز» علم دارد. چه برای نفی، چه برای اثبات.

 

بنابرین، به زبان تخصصی اِپیستمولوژی (=معرفت‌شناسی، شناخت‌شناسی، چیستی معرفت) و هرمنوتیڪ (=تأویل و ڪشف) دو علم «قرین و نظیر هم هستند.» اولی به عالَم علم و دانستن ارتباط دارد و دومی به عالَم فهم و فهمیدن.

 

معنا: از نظر صاحبِ ڪتاب «مشتاقی و مهجوری» ادیان به زندگی معنی می‌بخشند و از نظر او، اگر ڪسی احساس فقدان معنای زندگی بڪند، دستخوش «یڪ سلسله نابسامانی‌های روانی» می‌شود.

 

برداشت آزاد من از ڪتاب: معنا یا مجعول است (=ساختنی) است و یا مڪشوف (=ڪشف‌شدنی). نظامِ طولی فقط با ڪشف می‌سازد؛ یعنی ڪشفِ معنا در متون مقدس. ولی نظام موزائیڪی با جعل، یعنی ساختن معنای زندگی. به عبارت ساده‌تر: یافتنِ معنا، ساختنِ معنا.

 

مثال: دڪتر ویڪتور فرانڪل بنیانگذار مڪتب لوگوتراپی (=معنادرمانی) قایل به این بود ڪه انسان می‌تواند به زندگی خود معنا بدهد، یعنی با معنابخشیدن، نه با معنایافتن زندگی را به سر برَد.

 

اما آقای مصطفی ملڪیان (دست‌ڪم در این ڪتاب -چنانچه در بالا نوشتم- چون اگر آرای جدیدی درین موضوع داشته باشد من از آن بی‌خبرم) معتقد است : «به نظر من ادیان به زندگی معنی می‌بخشند.» این یعنی ڪشف و یافتنِ معنا. نه لزوماً ساختنِ معنا.

 

اشاره: روشن است ڪه در نگاه صاحب «مشتاقی و مهجوری» پرداختن به مسأله‌ی معنا هم در فلسفه‌ی دین، هم در فلسفه‌ی اخلاق و هم در روان‌شناسی مقدور است؛ اما به نظر آقای ملڪیان در فلسفه‌ی اخلاق، «مناسب‌تر» است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۹۹ ، ۰۹:۲۷
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
به قلم دامنه. به نام خدا

آشنایی‌های گذرا (۱) آیت‌الله حاج شیخ‌مهدی مروارید. از عالمان پرهیزگار. استاد درس‌های خارج فقه و اصول  حوزه‌ی علمیه‌ی مشهد مقدس. نماینده‌ی آیت‌الله العظمی سیدعلی سیستانی در مشهد. عضو شورای عالی حوزه‌ی علمیه‌ی خراسان. فرزند مرحوم حاج میرزا حسنعلی مروارید از علمای شهیر و عارف زاهد شهر مشهد مقدس.

 

 

یادآوری: مسجد ملاحیدر در خیابان شهید سیدعلی اندرزگو جلوتر از باب‌الجواد حرم رضوی (=خیابان خسروی) از پایگاه‌های دینی و فرهنگی ایشان می‌باشد.

 

توضیح: من و دوستان در زیارت رضوی، توفیقِ نمازگزاردن در مسجد ملاحیدر و اشتیاق و اقتداء به نماز جماعت این عالم وارسته و پارسا را داشتیم.

 

اشاره: در مسجد ملاحیدر -که از معماری قابل توجه برخوردار است- تکبیر آخر نماز در همان گفتن سه الله‌اکبر است، نه مانند مساجد ایران، که به دنباله‌ی نماز چندین شعار دیگر، تعقیب می‌گردد! و شاید هم ترغیب!

 

******

 

آشنایی‌های گذرا (۲) مرحوم حجت‌الاسلام سید علی‌اکبر ابوترابی وقتی در اسارت حزب بعث عراق بود، مورد شکنجه قرار گرفت. روزی از سوی سازمان صلیب سرخ جهانی نمایندگانی به اردوگاه‌ها اعزام شدند به جستجو بپردازند. دیدند سربازان با اشاره‌ی ایشان درین باره لب نمی‌گشایند. صلیبی‌ها دریافتند ابوترابی برای اسیران وجاهت و محبویت و رهبریت دارد، رفتند پیش او. اما ایشان با کمال تعجب اصل شکنجه توسط بعثی‌های عراقی را در اسارتگاه رد کردند.

 

زندگینامه ابوترابی

 

فرستادن صلیب که رفتند افسر عراقی، آقای ابوترابی را به دفتر بردند و پرسیدند: چرا نگفتید شکنجه شدید، ترسیدید؟ جواب ابوترابی جالب است و تکان‌دهنده و یک دنیا درس و کلاس اخلاق و آموزه‌ی قرآن و مروت:

 

گفت نترسیدم. من به امر خدا نگفتم شکنجه شدیم. زیرا قرآن فرمود «مسلمان شکایتِ مسلمان را نزد کافر نمی‌برد.»

 

روح فرازمند ابوترابی که به سیدالاسرا مشهور شد، آن‌چنان اهتزازی داشت که افسر شکنجه‌گر را وادار به تعظیم نمود.

 

نکته: احتمال می‌دهم شهید چمران با آن حالات عرفانی که داشت و به فرموده‌ی امام «شرف را بیمه کرد»، در شکل‌دهی روحیات مرحوم ابوترابی نقش داشت؛ چون‌که آنها با هم در کنار هم در جبهه می‌رزمیدند. بگذرم.

 

******

 

آشنایی‌های گذرا (۳) : ولادیمیر لنین در سال ۱۹۲۲ درباره‌ی استالین چنین گفت: «استالین قدرت زیادی را به اختیار خود درآورده که به دلیلِ خشونت، ناشکیبایی، و دَمدمی مزاجی‌اش، قادر نخواهد بود از آن به نحوِ مسئولانه‌ای استفاده کند.»

 

 

شرحی کوتاه: ژوزف استالین طلبه‌ی علوم دینی کلسیا در گرجستان بود. بعد راهزن شد. بعد به حزب کمونیست پیوست و سپس جانشین لنین شد و طی سی‌سال میلیونها انسان را یا کشت، یا به سیبری تبعید کرد و یا مخفیانه سر به‌نیست. مثلاً لئون تروتسکی را به مکزیک اخراج کرد و به دستور او با تبر به قتل رسید.

 

نکته: اساساً دَمدمی مزاج‌ها، مُذبذَب‌اند (=متزلزل، هر دم این‌رو، اون‌رو)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ فروردين ۹۹ ، ۰۸:۴۸
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
به قلم دامنه. به نام خدا. من کتاب «سرّالاسرار» عبدالقادر گیلانی ترجمه‌ی مسلم زمانی و کریم زمانی از نشر نی را در دست مطالعه دارم و گمان می‌کنم در نوروز سال ۹۹ نیز، همچنان همین کتاب در کنارم باشد. البته این کتاب را سال ۱۳۸۶ نیز مطالعه کرده بودم. این بار دوم است نیاز دیدم بخوانم. کتاب ۲۰۳ صفحه است. این کتاب در واقع شریعت، حقیقت و طریقت را به خواننده می‌رساند. به قول شیخ محمود شبستری  در ص ۸ کتاب.:


شریعت پوست، مغز آمد حقیقت
میان این و آن باشد طریقت

 

 

بازنشر دامنه

 

خواننده‌ی این کتاب با گذراندن ۲۴ فصل، فراپایگی را فهم می‌کند. و در هنگام خواندن، وَجد و شادمانی جسمانی و وجد و شعَف روحانی خود را درمی‌یابد. اگر خلاصه‌ترین حرف را بنویسم و وقت خوانندگان  را نگیرم، این است که او در سراسر کتاب به خواننده و خواهنده می‌رساند که زندگیِ قلب، دانش است پس آن را بیندور. و مرگِ قلب، نادانی است لذا از آن بپرهیز. رک: ص ۷۴.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ فروردين ۹۹ ، ۰۹:۱۹
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. سال‌ها پیش یعنی سال ۱۳۷۲ از مرحوم دڪتر محمدجواد صاحبی ڪتابی خوانده بودم به نام «مَقتل‌الشمس» ڪه از نظر من تحقیق و تحلیلی خواندنی و روان از نهضت حسینی علیه‌السلام است؛ از انتشارات هجرت قم. (اینجا). اشاره‌ام درین اینجا به آن ماجرایی‌ست ڪه حاڪم جدید ڪوفه بدان توسّل جست؛ ابن زیاد.

 

برداشت من از آن بخش ڪتاب این است ڪه او با پوشش روبند به صورتش و غالفلگیرڪردن مردم، وارد شهر ڪوفه شد تا دست‌ڪم دو ڪار ڪرده باشد:

 

یڪی این ڪه شناسایی نشود و مورد حمله‌ی مردم منتظر و چشم‌انتظار امام حسین (ع) قرار نگیرد. دومی این ڪه همزمان با حفظ جان خود، میزان علایق، محبت، روراستی و اطاعت‌پذیری مردم نسبت به امام حسین (ع) را بسنجد ڪه با فرستادنِ نامه‌ها و امضای فراوان پای آن‌ها از امام (ع) برای آمدن به ڪوفه دعوت به عمل آورده‌بودند.

 

سندان: منبع عکس

 

ابن زیاد ارزیابی شوُمی در آن روز ڪرد، زیرا با این مشاهده‌ی میدانی گویا همان شب به سمت نیرنگ رفت و دستور داد آهنگرها و چلنگرها و شمشیرسازها تا صبح فقط بر سندان بڪوبند. چرا؟ چون‌ڪه سر و صدای خوفناڪِ چڪش بر سندان، از مردم یڪ خیال‌واره می‌سازد ڪه در ذهن خود مرور ڪنند ڪه واقعاً ابن زیاد قصد جنگ و ڪشتار دارد. این عملیات روانیِ ابن زیاد بر فڪر و خیال ڪوفی‌ها ڪارگر افتاد و ترس و هراس و رُعب بر آنان سایه افڪند و ڪوچه‌ها و باریڪه‌ها از مردم خالیِ خالی و خلوتُ خلوت شد! و خواب غفلت و خالی‌ڪردن پشت معصوم (ع) آنان را فراگرفت.

 

نڪته: آری؛ سیاستِ سندان، زندان در پی دارد اگر ڪوفی‌یی نخواهد بپذیرد! سندان و زندان در آن روز به هم ڪمڪ ڪرده بودند ڪه ڪوفی‌ها ڪنار بڪشند؛ و ڪشیدند. و ڪوفه به ڪربلا ڪمڪ نڪرد!

 

اشاره: ڪربلا در آن عاشورا، در ۸۷ ڪیلومتری ڪوفه بود، ڪه امام حسین (ع) برای پرهیزدادنِ دشمن از نبرد و جنگ، راه‌شان را به آن سمت ڪج ڪرده بودند تا خون ڪسانی از ڪوفیان نریزد، اما دشمن خونی‌تر از آن بود ڪه به پیام انسانی و آسمانی امام حسین -علیه‌السلام- گوش ڪند و به خاندان طهارت و عصمت احترامی روا بدارد.

 

نڪته بر نڪته: گاه دشمن با جهالت و خشونت، مردم را وادار می‌ڪند ڪه عاشورا شڪل بگیرد؛ همان عزت و آزادگی ڪه سرور شهیدان آفرید.

 

توضیح: این متن را به مناسبت روز گرامی‌داشت شهیدان نوشتم. جاویدانند شهیدان و سلام و ارادت پایدار به شهیدان داراب‌ڪلا. و تقدیم درود به خاندان شهیدان ایران.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ اسفند ۹۸ ، ۱۰:۱۰
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. ۱. لواسان؛ آن فیلم: سالی از سال‌های اشتغالم در تهران، یڪ شب به لواسان بُرده شده‌بودیم. برنامه گوناگون بود. یڪی اما این بود، دانشمندی آوردند برای ما نجوم گفت. ڪهڪشان‌ها را یڪی‌یڪی برای ما برمی‌شمرد؛ ڪهڪشانِ «زن بر زنجیر»، ڪهڪشانِ «سیگار»، ڪهڪشانِ «چرخ گاری»، ڪهڪشانِ «گیسو»، ڪهڪشانِ «گرداب»، ڪهڪشانِ «سیه‌چشم» و...  و نیز ڪهڪشانِ «راه شیری» ڪه زمین از اوست و با او.


او فیلم آن را بر پرده‌ی عریض نشان‌مان می‌داد و لحظه‌به‌لحظه بر روی فیلم، آنلاین (=به قول فرهنگستان ادب: درخط) شرح و نڪته می‌افزود و بر حیرت و عجب ما می‌فزود. من آن شب -ڪه یڪ دهه از آن می‌گذرد- با همه‌ی وجودم دست‌ڪم به سه درڪ رسیده بودم:


یڪم: زمین با این‌همه گستردگی، فقط در حد یڪ نقطه و دانه‌ی خَردَل است در برابر عظمت جهان رازآلودِ آفرینش.

دوم: وقتی فیلم و حرف دانشمند را می‌دیده و می‌شنیدم، روی صندلی‌ام بارها از سرِ آشنایی با نڪته‌های دانشمند، وُول‌خوران به ژرفای ڪوچڪ‌بودن، ذرّه‌ی ناچیز پی می‌بردم، ڪه قرآن آن را در وعده و وعید به بشریت آموخت.

سوم: همان‌جا، درجا بر ڪارِ ڪسانی در  جهان و گیتی تأسّف فرستادم ڪه برای به‌چنگ‌آوردنِ پول و قدرت و ریاست، چه نیرنگ‌هایی ڪه به ڪار نمی‌برَند.


من دو جا نجوم خواندم، یڪ جا ناتمام. یڪ جا هم تمام. اولی سال ۱۳۶۴، وقتی در مدرسه‌ای در حوزه‌ی علمیه‌ی قم به عنوان مبتدی، ڪتاب دو جلدی نجوم را از یڪ استاد روحانی درس می‌گرفتم. دومی همین شبی ڪه در لواسان پای دانشمند و فیلم او نشستم. هر دو، گشایش بود بر روی من، و نور بارید بر تاریڪی و جهلم.


۲. آفریقا آن فیل: همڪاری بلندپایه‌ای داشتم، باسواد و تئوری‌پرداز. همیشه با شست و سبّابه بر دو پهلوی دماغش می‌گذاشت و مقداری با آن ور می‌رفت و عطسه‌ی پی‌درپی می‌ڪرد. از بس چنین می‌ڪرد حجم جلویی بینی‌اش، گویا ڪاسته شده بود چونان پره.


یڪ روز پرسیدم آقای... چرا چنین می‌ڪنی. شرحی مفصّل داد. آری؛ او چند سالی ڪه در آفریقا بود فیل‌ها با پهن‌پیڪری، او را نڪُشتند، آما یڪ پشه‌ با آن جثّه، امان از او ربود. به‌طوری‌ڪه تا دمِ مرگ رفت و همچنان سالهاست ڪه همواره گویی سرماخورده است و زُڪام.

نڪته: خدای آفریدگار بارها پیام به پیام‌آوران خود داد تا به بشریت خبر دهند ڪه زمین، جایی برای زیستن است، محل گذر است، زیباست، جلوه‌ی پروردگار است، اما هوشیار باشید زمین زلزله هم دارد، طوفان و صیحه و سیل هم نیز. در زمین اگر آداب و ادب همزیستی مسالمت‌آمیز نداشته باشید، و ستیزِ با هم و تخریب بوم‌زیست را جای دوستی و خوبی بگذارید؛ و حتی رحم بر حیوان و جُنبندگان نداشته باشید، همه چیز را چون شڪارچی، دام ببینید، فرصتِ ۱۲۰ سال عمرتان را به تهدید تبدیل خواهی‌ڪرد. بر قدرتمندانِ زر و زور و تزویر هم انذار فرستاد ڪه دست از فرعونیت بردارید، از نمرود درس عبرت بگیرید، زیرا اگر عدل و صلح را ڪنار گذارید، خود زلزله و شرّی برای همدیگر می‌گردید و زمین را ناامن می‌ڪنید.

زمین، مدتی مدید است ڪه به دستِ بشر «طماع و جهول» با انواع سلاح‌های ڪشتار‌جمعی و شیمیایی و میڪروبی با خطر دست‌وپنجه نرم می‌ڪند. نمونه آن‌ڪه، رزمندگان ایران در جنگ تحمیلی بارها و بارها توسط اسلحه‌های مدرنِ ڪشورهای سرمایه‌داری -ڪه به عنوان هدیه در اختیار صدام‌حسین قرار می‌گرفت- آزمایش می‌شدند. سردشت ایران و حلبچه‌ی عراق یڪ نمونه از جنایت بشری است ڪه دست زراندوزان غرب در آن آشڪار است. رزمندگان ما در طول هشت سال دفاع مقدس، هر یڪ به نحوی شیمیایی شدند و گازهای مخاطره‌آمیز استنشاق ڪرده‌اند و هنوز امروزه با آن بلیّه، همچنان گریبانگیرند. بگذرم.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ اسفند ۹۸ ، ۱۰:۰۱
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. معمولاً هر یڪ از ما علاوه بر قرآن و ڪتاب‌های دعا، بر حسب علائق مطالعاتی با ڪتاب‌هایی اُنس و رابطه‌ای ناتمام داریم. من نیز هر وقت نیاز بیابم با برخی ڪتاب‌ها قرار دائمی دارم. ازجمله رُمانِ «مردی در تبعید ابَدی» ڪه گاه آن را مرور می‌ڪنم؛ رُمانی بر اساس زندگی ملاصدرای شیرازی، نوشته‌ی جاویدان زنده‌یاد نادر ابراهیمی، ڪتابی ڪه برایم تمام نمی‌شود. این ڪتاب را در ۲۳ اسفند ۱۳۹۶ در دامنه در این پست (اینجا) و سپس سال بعد در مدرسه‌ معرفی ڪرده بودم. اینڪ در این روزها، حس می‌ڪنم سه‌چهارپنج نڪته‌ی دیگر از آن را اگر باز هم بنویسم نافع و عاید خواهد بود.

 

وقتی ملاصدرا برای گذرانِ تبعید، به ڪویر ڪهَڪ نزدیڪ شد، تڪ‌جملاتی از زبان او در لابه‌لای رُمان بر جان می‌نشیند؛ آنجا ڪه ازو می‌شنویم «صدای خدا از گلوی مردمِ دردمندِ ڪوچه‌وبازار برمی‌خیزد» و با دردمندی «تخت سلطنت» را «تختی برای مُزدبگیران بی‌اختیار» می‌خوانَد و به ڪنایه و نقدِ وضع موجودِ عصر صفوی، بر گوش‌ها می‌نوازاند ڪه به‌عینه دارد می‌بیند برخی‌ها را «هنوز هم غذا بیش از دعا» هوشیار! می‌ڪند».

 

او بر این بود «مشقّت را به خاطر خدا باید تحمل» نمود، اما «تسلیم مشقّت» نباید شد. تحملِ اندوه به معنای اندوه‌پرستی نیست، زیرا «مشقّت، آزمایشی‌ست، و راهی‌ست میانبُر به جانب آرامش و شادمانی.» از نظر ملاصدرا «خیال»، خیال خوب «بعد از خدا، زیباترین چیزها»ست.

 

نڪته: خود و خوانندگان شریف را فرامی‌خوانم ڪه خود را انباردارِ وَهم و اندوه و اضطراب نڪنیم، بلڪه برای خیال خود، نجوا و برای خدای خود مناجات بیافرینیم تا خویشتن را آرام، باآرمان و در امان و ایمن و ایمان نگاه داریم.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ اسفند ۹۸ ، ۰۹:۱۹
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه : به نام خدا. سلام. ڪتاب «سرچشمه‌های آرامش» نوشته‌ای‌ست از حجت‌الاسلام سیدمحمد شفیعی مازندرانی شاعر و نویسنده‌ی حوزه‌ی علمیه‌؛ ڪه با شصت عنوان، عوامل معنوی آرامش را شرح دادند و در سال ۱۳۹۲ چاپ و منتشر ڪردند؛ اثری اخلاقی، مبتنی و مستند به آیات و روایات اهل‌بیت علیهم‌السلام.

 

در رجوعی ڪه به این ڪتاب داشتم به این خاطره برخوردم ڪه نویسنده نگاشته: «در آستانۀ انتشار این ڪتاب، در مسجدی در چهارمردان قم، به خدمت استاد بزرگوارم آیت اللّه العظمی جوادی آملی (مد ظله) رسیدم. وقتی ایشان از ماشین پیاده شد، سوال ڪردم ڪه چه عواملی تاثیر بیشتری در ایجاد آرامش آدمی دارند؟ استاد، در حالی ڪه به سوی مسجد قدم می‌زد آیۀ: « اَلاَ بِذِڪرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ » را قرائت ڪردند و سپس افزودند: « منظور آیه، تنها ذڪر لفظی نیست؛ بلڪه ذڪر و یاد قلبی است.»

 

 سرچشمه‌های آرامش

منبع

 

نویسنده در جای دیگر ڪتاب با نقل یڪ خاطره از یڪی از دوستان حوزوی‌اش -ڪه مدتی در اروپا بوده و از آن جا به ڪشور بازگشته بود- می‌نویسد: «هنگامی ڪه راههای صحیح در اختیار بشر نباشد، آدمی هنگام نیاز به راههای ناصحیح و خطرناڪ روی می‌آورد.»

 

نڪته‌ی دامنه: در اینجا از حڪمت ۵۹ نهج البلاغه (منبع) مدد و بهره می‌گیرم ڪه امام علی (ع) ارزشِ تذکّردادن را برابر با مژده‌دادن می‌دانند:

مَنْ حَذَّرَکَ
کَمَنْ بَشَّرَکَ.

یعنی:
آن که تو را هشدار داد،
مانند کسى‌ست که مژده داد.

بنابراین، از نظر من ڪتاب‌ها و ازجمله همین ڪتاب «سرچشمه‌های آرامش» علاوه بر این ڪه حاصل زحمات و تتبّعات یڪ نویسنده و محقق است، به نوعی مصداق سخن امام علی (ع) است ڪه هشدار و مژده را ڪنار هم می‌نشاند.

 

با آرزوی سعادت و رستگاری همه‌ی آدمیان روی زمین، ڪه ان‌شاءالله روزگار را روزی برای «تهدید» نبینند، بلڪه فُرجه‌ای برای ایجاد «فرصت» بیابند و در آن تمرینِ خوبی و خدمت نمایند و نیز ستودن و نیایش پروردگارِ رحمت و حڪمت و رأفت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۸ ، ۱۰:۲۳
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه : به نام خدا. سلام. فیلم جوڪر «Joker» محصول ۲۰۱۹ آمریڪا را -ڪه ۱۱۴ دقیقه است- دیدم. آرتور، با اسم «جوڪر»، نقش یڪ شَرور را بازی می‌ڪند؛ داستانِ زندگی یڪ ڪُمدین بدسرانجام و خشم خونین او و شورش خشمگین مردم فقیر و فلاڪت‌زده و فرودستان جامعه علیه‌ی ثروتمندان شهر گاتهام آمریڪا. به قول «دیوید رونی» یعنی «شهری ڪه در محاصره‌ی ظلم در آمده». فیلمی ڪه «بیشتر منتقدان سینما» از آن تمجید ڪرده‌اند.

 

«جوڪر» در لغت یعنی شوخ، بذله‌گو، دلقڪ. در گرامر انگلیسی برخی از ڪلمه‌‌ها وقتی به پسوند «er» اضافه شود اسم فاعل می‌شوند. مانند «جوڪر» (=جوڪ‌گو) یا واژه‌ی اسپانسر (=حمایت‌ڪننده)، و... .

 

 

 در آغاز فیلم، در همان ثانیه‌های نخست می‌فهمی ڪه شهر با اعتصاب رُفتگران، به انبار ده‌ها تُن آشغال و زباله درآمده. به‌طوری ڪه پرسشگرانه و طعنه‌آمیز می‌شنوی: دنیا داره به ڪجا می‌رَوه؟ شهر به تسخیر موش‌ها و ابَرموش‌ها درآمده. و ڪمی جلوتر درمی‌یابی یڪ سرمایه‌دار بی‌عار و بی‌درد، بی‌آن‌ڪه هیچ درڪی از شهر و مردم فرودست و بیچارگانش داشته باشد، در حال نبرد تبلیغاتی برای شهردارشدن است. فرودستی دردمند به طنز تلخ می‌گوید: این شهردار حتماً «ابَرگُربه» خواهدبود.

 

فیلم جوڪر را علاوه بر دیدن باید بشنوی. زیرا فیلم آڪنده از گفتارهای تڪان‌دهنده است. یڪ جا این صحنه تو را به ژرفای تفڪر انتقادی می‌برَد. آنجا ڪه می‌گوید: من و همسرم باید نقش یڪ استاد دانشگاه و دانشجو را بازی ڪنیم. زنم باید تاریخ تمدن غرب را پیشم پاس ڪند. اما می‌گوید نمی‌تواند. چون اسمش نشان می‌دهد یڪ یهودی‌زاده است. فیلم در این صحنه به نظرم تاریخ سیاسی غرب را به تمسخر می‌گیرد. زیرا دستان این تمدن، به آدم‌ڪشی‌های میلیونی آلوده است.

 

سراسر فیلم سه چیز ذهن انسان را به غربِ اڪنون -ڪه گرفتار اسلحه و پول و فقر فروخُفته و پنهان است- مشغول می‌ڪند. همان نقش چاقو و خون و انتقام در فیلم‌های مسعود ڪیمیایی.

 

آرتور ڪه با شغل دلقڪ، سعی دارد بر مشڪلات و بحران روحی و واقعی زندگی‌اش چیره شود، در یڪ صحنه‌ی فرار از دست پلیس آمریڪا به مترو پناه می‌برَد، اما او و متعاقب آن بیننده، می‌بینند تمام مسافران آن دلقڪ هستند با نقاب‌های مسخره ڪه برای خنداندنِ ثروتمندان از خانه بیرون زدند تا پول و خرجی‌شان را به دست آورند.

 

شاید هم فیلم می‌خواهد زندگی «ڪوفتی» سرمایه‌داری را ڪه در درون خود، زندگی بیچارگی فرودستان را حمل می‌ڪند با ڪمدی تلخ به رخ ثروتمندان -ڪه قدرتمندان آمریڪا هستند- بڪشد. و گویا ڪشید.

 

جوڪرِ دلقڪ -با آن‌ڪه پشت پرده و لایه‌ی زیرین، نقش بتمن (=ابَرقهرمان خیالی) را بازی می‌ڪند- اما سعی می‌ڪند در ظاهر با استندآپ (=درجا و ایستا خنداندان) پول‌دارها را بخنداند، ولی در واقعیت‌های درونش با خنده می‌جنگد و حتی نوشته‌ی تابلوی «یادتان باشد لبخند بزنید» را خط می‌زند. او در حقیقت به بیننده می‌فهماند آنچه در دنیای سرمایه‌داری در حال تڪمیل‌شدن است، نفرت فرودستِ دردمند علیه‌ی فرادستِ بی‌درد و دَدمنش است.

 

دقتِ من به من می‌گوید او وقتی هر روز ڪه برای ڪار دلقڪی به بیرون می‌رود، باید به‌سختی از یڪ پله‌ی پرارتفاع بالا برود، اما فیلم در نمایی فلسفی، زمانی هم نشان می‌دهد ڪه او وقتی بچه‌پول‌دارها را به ڪام مرگ می‌برَد، همان پله را خندان و رقصان به پایین می‌آید. این یعنی عبورِ سخت از سختی به سمتِ رسیدن راحت به راحتی، یا راحت‌شدن از شرّ پول‌داران عیّاش و راحت‌طلب!

 

من هنگام دیدن صحنه‌هایی ڪه دلقڪ به جُرم بانمڪ نبودن از شرڪت «ها ها» اخراج می‌شود و دیگر بیمه‌ی تأمین اجتماعی ندارد و دلهُره‌آور خبر می‌دهد شهرداری هم تمام خدمات انسان‌دوستانه را به روی شهروندان قطع ڪرده است، و حتی می‌فهمد آن ڪسی ڪه مادرش بوده، در حقیقت مادر واقعی‌اش نبوده، بلڪه از او به انواع حیَل، پول در‌می‌آورده و سرانجام هم وی را خفه می‌ڪند و ... در عمق چندڪیلومتری درد مردمِ فرودست فرو می‌روم ڪه شڪاف طبقاتی تا چه میزان، میزانِ انسان و بالانس انسانیت را درهم می‌ریزد... !!!

 

فیلم را وقتی به نصف رسید با تمرڪزی بیشتر دیدم و با یادداشت‌هایی خوفناڪ‌تر نوشتم. بگذرم. باید فیلم را خود خواننده ببیند ڪه بداند چرا یادداشتم را نیمه‌تمام رها ڪردم. یعنی در ورقه‌ی دفترچه‌ام انبوه و دود اندود نگاشتم، اما اینجا -یعنی دامنه و مدرسه و نغمه- دریغ می‌دارم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۸ ، ۱۱:۵۶
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. ڪمی با «Florence Scovel Shinn» . این ڪتاب «چهار اثر از خانم فلورانس اسڪاول شین» است، در ۳۱۱ صفحه. ترجمه‌ی مینا امیری. شامل بازی زندگی و چگونگی انجام آن، ڪلام تو عصای جاودیی توست، راه مخفی ڪامیابی، قدرت ڪلام. در قم، نشر مؤلف به چاپ رسید؛ سال ۱۳۹۷. این چاپ پنجم آن در سال ۱۳۹۸ است. مانند همیشه، از سراسر ڪتاب چهارپنج نڪته را می‌نویسم. البته روشن سازم ڪه از نظر من به عرفان‌های نوظهور و انحرافی و نئوصوفی‌ نقدهای ژرف و راستینی وارد است، اما اینجا ڪاری به آن ندارم.

 

در صفحه‌ی ۴۰ آمده است: شرّ، تنها قانونی است ڪه انسان آن را پدید آورده است، قانونی ڪه در اثر توهّم روح به وجود آمده است. یعنی در اثر باورهای نادرست، تن‌دادن به گناه و اعتقادات بیهوده.

 

در صفحه‌ی ۹۳ این‌گونه خوانده‌ام: وقتی انسان در حالت توازن قرار بگیرد می‌تواند از عقلی سلیم برخودار گردد. عقلی ڪه تصمیماتی صحیح و به‌جا می‌گیرد و از اشارات خداوندی به دور نمی‌ماند.

 

 

«Florence Scovel Shinn»

 

 

در صفحه‌ی ۱۰۴ فرق تجسّم و بصیرت و شهود را از او می‌پرسند ڪه می‌گوید: تجسّم تنها یڪ فرایند ذهنی است ڪه استدلال و ادراڪات بر آن تأثیر مستقم دارند، ولی بصیرت جریانی است معنوی ڪه در آن انسان به شهود و درڪ بالایی از ذهن فوق بشر می‌رسد. در شهود انسان مستقیماً از ذهن فوق بشری یا الهامات الهی تأثیر می‌گیرد.

 

در صفحه‌ی ۲۲۰ خواندم: شادمانی و سعادت در زندگی، بسته به نگهبانی دارد ڪه بر دروازه‌های افڪار خود گذاشته‌اید... شاید نتوانیم افڪار خود را سامان دهیم ولی می‌توانیم با ڪلام خود بر روی آن تأثیر بگذاریم و زمام امور را در دست بگیریم.

 

در صفحه‌ی ۳۱۱ چنین نوشت: غفلت از زندگی خود و پرداختن به زندگی دیگران عواقب وخیمی دارد... وقتی در اندیشه‌ی ڪمال‌گرایی و اعتلای روح خود باشید دیگر وقتی نخواهید داشت ڪه به سرَڪ‌ڪشیدن در زندگی دیگران اختصاص دهید... خود را به ذات لایزال پروردگار پیوند زنید و از این چشمه‌ی بی‌پایان جرعه‌ای بنوشید.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۹۸ ، ۰۹:۳۵
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه : پست ۷۴۹۱. به‌هرحال توانستم بروم به تماشای «پیلوت» بنشینم، نه از پرده‌ی عریض، نه از قاب نقره‌ای، چیزی مابینِ این و آن. از گنبد راهی تهران شدند. بینِ راه از جایگاه، بنزین به باک می‌زنند؛ اما «جواد عزّتی» می‌بیند آمپر ماشین بالا نمی‌آد و از همین‌جا مُطفِّفان (=کم‌فروشان) افشا می‌شوند. وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفِینَ. واى بر کم‌‏فروشان. (آیه‌ی اول سوره‌ی مُطَفِّفِین) به جای بنزین هوا به مردم می‌فروشند. کاسبی با فریب.

 

من اهل فیلم‌دیدن هستم؛ فیلم‌هایی نه سرگرم‌کننده و بی‌حیا، که دارای بار اندیشه، واقعیت‌های دنیا و پدیدارسازی تفکر و ساختن. مدتی‌ست فیلم‌ها صحنه‌ی سیگار آتیش‌کردن را با جذبه‌های فریبنده و رؤیایی، به بیننده نمایش می‌دهد که از نظر من، هم نامناسب است و هم شاید ناشی از تبلیغ تجاری شرکت‌های سیگارسازی. چون یا اسم سیگار را نام می‌برند و یا نوع آن را نشان می‌دهند. این گرایش و نمایش، مانند صحبت‌کردن راننده در حین رانندگی، در فیلم‌های دنیا و نیز ایران ما فراگیر شده.

 

 

فیلم پیلوت

بازنشر دامنه

 

فیلم به‌خوبی اثرات تلف‌شدن کودک چهارساله‌ی زن و شوهری طلاق‌گرفته از گنبد و بَسطام را روایت می‌کند که در بیمارستانی در تهران رخ داد. پدرِ بچه، «حمید آذرنگ» حتی پول یک ساندویچ را ندارد! چه رسد به ترخیص جسد فرزندش سُهیل را؛ چون او لِنت‌کوب است و درآمدش کفاف ندارد. تازه، در پلان‌های پایانی فیلم می‌فهمی او نقشه داشته جسد را بدُزدد و برای دفن به بسطام ببرد. اما زنش «فهیمه» که دوست دارد فرزندش در شهرش گنبد دفن شود، مجبور می‌شود مهریه‌اش را ببخشد. و می‌بخشد. چون «مادر» است و یک «زن»، که عاطفه و مهر نماد آن است.

 

سعید آقاخانی، «حسن‌عمو»ی فیلم، وقتی پوستر روده و دل انسان بر روی دیوار بیمارستان را می‌بیند، دست روی آن می‌گذارد و از پرستار گذری می‌پرسد این چیه؟ وقتی پاسخ می‌شنود دل و روده. فوری می‌گوید: چقدر پیچیده است انسان!

 

وقتی «جواد عزّتی» از پاسبان بیمارستان تهران می‌پرسد این خیابان به میدان آزادی راه دارد؟ گویی جواب می‌شنود نه. ولی فوری می‌گوید: اما آزادی به همه جا راه دارد!

 

در فضای بیمارستان همه را در پریشانی می‌بینی. رفتار متقابل مردم با پرستاران -که از نظر من در خط مقدّم قرار دارند- و در مقابل رفتار پرستاران با همراهان، توأمان تنشی و تشنّجی‌ست. در همین محیط، وقتی کسی با فوت‌شدن بیمارش مواجه می‌شود، دیگر هیچ‌کس روی راهرو راه نمی‌رود، بگو که روی اعصاب راه می‌رود و پرخاش می‌کند. در این فیلم این حالات به‌خوبی نمایانده شد. همه، همدیگر را به ۱۱۰ تهدید می‌کنند! یکی می‌گوید: قدِّ سهم خودت حرف بزن. آن دیگری با قهرطوری می‌گوید» همه را می‌کُشم! آن دیگری می‌گوید: همه چیز به خیر ختم بشه. یکی هم می‌آد می‌گه: او هیزم به آتش می‌ریزه. خلاصه تیکه‌تیکه نکردند همدیگر را، اما نفرین چرا.

 

وقتی پاسبان به «جواد عزّتی» می‌گوید جلوی چشم باش، که فرار نکنه، سعید آقاخانی می‌گوید: این دین نداره مرتیکه! در واقع این کلام رایج، راویِ بینشی‌ست که مردم نسبت به بی‌دین‌ها دارند. در حقیقت فلسفه‌ی ایجابی این کلام سلبی، این است که کسی دین دارد، نباید تقلب کند و فریب دهد و فرار کند و نیرنگ بورزد.

 

پدر و مادر سُهیل بر سر تحویل‌گرفتن جسدش، آنقدر تعلّل می‌کنند و نزاع  و معرکه می‌گیرند که پزشک به حکم قانون دفن اموات، حکم می‌دهد بچه را در بهشت زهرا دفن کنند. حال آن‌که نزاع زن و شوهر این بوده، که هر کدام مدعی‌اند بچه مال من است و باید در شهر من خاک شود. مرد، بسطامی‌ست و زن، گنبدی. اما مرد می‌فهمد قانون حضانت فرزند را به مادر سپرده. زیرا به قول «حسن‌عمو» همان سعید آقاخانی، این مرد که دامادش است، از بس کشیده! شیرازه‌اش به‌هم ریخته. ناسی!

 

در حیاط بیمارستان به پاسبان سیگار تعارف می‌کند و می‌گوید می‌کشی؟ می‌گوید نه، همین الان خاموش کردم! یعنی طعنه به دود به دود. به قول محلی: تَش به تَش. روزی سه بسته!

 

نعش کودک به بهشت‌زهرا برده می‌شود. تازه این آغاز گرفتاری‌های پیچیده‌تر و بُغرنج‌تر (=پیچ‌درپیچ، دشواری شدید) است. این‌همه خویشاوند هستند اما هیچ‌کدام کارت بانکی‌اش چندان نمی‌ارزد که پا پیش بگذارد برای قبر و دفن. مدیر جایگاه بهشت زهرا، قیمت می‌دهد:  ۳۱ میلیون در فلان قطعه. ۱۱ میلیون در آنجا. سه‌طبقه هم داریم یک میلیون و دویست. همه از هم چندمتر دور می‌شوند چون ندارند که کارت بکشند؛ حاضرند به روی هم کارد بکشند. مادر کودک قهرمانانه جلو می‌افتد و فریاد می‌کشد سه‌تا مرد گُنده، یک میلیون تومن پول ندارید؟ من النگوهایم را می‌فروشم، برای پسرم قبر می‌خرم. خرید. سه طبقه‌ای. قبر سه‌طبقه‌ای ارزان است، بر خلاف خانه‌ی سه سه طبقه‌ که سر به فلک می‌زند. بچه در دوردست‌ترین قطعه به دست مادرش به خاک سپرده می‌شود، همراه با عروسکش؛ قبری شبیه پیلوت در ساختمان‌های مرطوب و نَمور شمال. سه نفر درین گونه قبرها دفن می‌شوند، که زن و شوهر اینجا به خود می‌آیند و به هم قول می‌دهند دو قبر دیگر جای دفن آنان باشد، تا سهیل تنها نباشد، و یا دو غریبه با او دفن نشوند. بگذرم. فقط ناگفته نگذارم که ابراهیم ابراهیمیان، پیلوت (محصول ۱۳۹۸) را خیل‌خوب ساخت و کارگردانی کرد. بر خودم نتاختم چرا به پای این فیلم رفتم نشستم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ اسفند ۹۸ ، ۰۰:۰۱
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
و

 

هفته‌ی اول گستردگی «کرونا» در ایران

بیشتر ببینید ↓

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ بهمن ۹۸ ، ۲۲:۲۲
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. درخونگاه. چندی پیش، از شاتل« درخونگاه» را به تماشا نشستم. (درخونگاه منطقه‌ای از مناطق شهر تهران است) یادداشت‌هایی هنگام دیدن فیلم نوشتم ڪه اینڪ تبدیل به یڪ متن می‌ڪنم. البته ضعف‌ها و تیرگی‌ها درین فیلم، از نگاه من زیاد است، اما نمی‌توانم از نڪاتی ڪه مؤثر دیدم و برداشت نموده‌ام، به اشتراڪ نگذارم، پرده‌پرده می‌ڪنم تا برداشت خوانندگان را آسان‌تر سازم:

 

گریم امین حیایی

در فیلم سینمایی «درخونگاه»

 

پرده‌ی ۱. رضا (امین حیایی) از ژاپن به ایران برمی‌گردد؛ پس از هفت‌هشت سال ڪار و تلخی‌ها. به مادرش می‌گوید از یڪ ژاپنی پرسیدم چرا این‌همه پیشرفت ڪرده‌اید؟ گفت به سه علت: نسل جوان، هدف، چندخدایی! یعنی هر چی نفع دارد همان دین‌شان است!

 

پرده‌ی ۲. مادر ڪه فقر و فلاڪتش ڪِش آمده است، می‌گوید من الان آدم می‌خواهم نه گرگ و سگ.

 

پرده‌ی ۳. رضا با اِعجاب می‌گوید زیرِ پاشون آبه، اما انگار رو آتیش‌اند. اشاره‌ی حیایی است به تحرڪ ژاپنی‌ها.

 

پرده‌ی ۴. رضا شخصیت محوری فیلم ڪه فردی با سابقه‌ی شرارت و ... است و برادرش در جبهه شهید شده، وقتی در اتاق، مادربزرگش را می‌بیند او را «خورشید» خود می‌خواند. با این‌ڪه «لات» است و از ژاپن برگشته، اما احترام به جدّه را برای خود ارزش می‌بیند.

 

پرده‌ی ۵. رضا وقتی می‌بیند هنوز دور و بری‌هاش با منجلاب ڪژروی مانند زورگیری، قمه‌ڪشی و آزار شهروندان وداع نڪردند می‌گوید هرچه پیرای آنجا ڪار می‌ڪنند، اینجا جوانا لالا. و از سرِ فسوس می‌گوید پیرمرد ۸۰ساله می‌ره تازه تنیس یاد می‌گیره و گیتار.

 

پرده‌ی ۶. فیلم در یڪ صحنه ڪارگاه دستڪش‌سازی لاستیڪی را نشان می‌دهد ڪه دو چیز را برساند: ڪارگران آن، همه زنان پایین‌شهری‌اند، دستڪش هم سرانجام به دست همان زنان است ڪه باید دستشان بڪنن و برای خانه‌های بالاشهری ڪار ڪنند.

 

پرده‌ی ۷. وقتی حیایی از جمشید هاشم‌پور سراغ رفیق قدیمی‌اش را می‌پرسد، جمشید می‌گوید اون دیگه هیچ رقمی مانند گذشته‌اش نیست. یعنی رفت پیِ فساد و تباهی.

 

پرده‌ی ۸. وقتی رضا از پدرش می‌پرسد چرا آن‌همه پول توی حسابم را به باد دادید؟ جواب داد توی قیر بودیم، توی گیر بودیم. حیایی می‌گوید من به «یِن» پول درآوردم، نه به ریال. اما حیایی هنوز نمی‌داند یڪ نزول‌خوار پول را با حیله و نیرنگ از چنگ مادر درآورد، چندی سود داد و سرانجام دررفت.

 

پرده‌ی ۹. وقتی حیایی برای نجات رفیقش از زندان به او می‌گوید تو را با پولی ڪه ژاپن درآوردم، از زندان درمی‌آورم، رفیقش می‌گوید نه، من بیرون ڪلی بدهڪارم، زندان باشم آزادم، بیرون بیام در زندانم!

 

پرده‌ی ۱۰. حیایی زمینی خشڪ و دورافتاده را معامله می‌ڪند ڪه تا پرورش ماهی بزند، و می‌گوید هر ڪس را ڪه دیدی جَنم دارد اما ڪار ندارد، بگو بیاد پیشم ڪار بدم. اما پولش را ڪه به حساب مادر بود، نزول‌خوار یڪجا قورت داده‌بود و نقشه‌ی ڪار حیایی بر باد.

 

پرده‌ی ۱۱. در یڪ صحنه‌ی فیلم، سریال «سلطان و شبان» در اتاق مادر در حال پخش است ڪه دیالوگ آن به این می‌ماند: این گوسفندان مانند درباریان تو نیستند! ڪه هر چه فرمان بدی، بله‌قربان بگویند، اینا را با حُش‌حُش‌ش‌ش‌ش‌ش‌ش بچرانی، نه با فرمان و دادوبیداد!

 

پرده‌ی ۱۲. فیلم، سراسر صحنه است، سخن و درد و البته مقداری هم مسأله‌ساز و تیره‌نما، اما در جایی ڪه می‌بینی ڪف پای مادربزرگ پیر و زمین‌گیر، با دستان مادر با ولَرم، مهربانانه پاشویی می‌شود، دل انسان آرام می‌گیرد؛ آداب و ادبی برخاسته از اسلام و ایران. والسلام.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ بهمن ۹۸ ، ۰۸:۵۷
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

نقلی: «کارل ریموریموند فیلسوف شهیر اتریشی‌الاصل معاصر است که نظریاتش مخصوصا در زمینه‌ی فلسفه‌ی علم زبانزد بوده و او را جزو فیلسوفان علم طراز اول قرار داده است. دو کتاب اصلی او «منطق اکتشاف علمی» و «جامعه‌ی باز و دشمنان آن» از عالی‌ترین کتاب‌های پژوهشی در زمینه‌ی خود هستند. «سرچشمه‌های دانایی و نادانی» یکی از رساله‌های کم‌حجم به چاپ رسیده از اوست که در اصل متن یک سخنرانی در آکادمی بریتانیا در سال ۱۹۶۰ بوده است. هرچند که حجم کتاب بسیار کم است و به دلیل ماهیت سخنرانی­گون بودن آن، به زبان ساده‌تری بیان شده است اما حاوی نکات مهمی در باب نظریات اوست. رای پوپر در این کتاب دارای پیام بسیار مهم معرفت‌شناختی است که می تواند در بعد وسیع‌تر به روش سیاست‌مداری و حکومت‌داری نیز تسری یابد. در واقع هسته اصلی کتاب را این ایده تشکیل می‌دهد که نوع نگاه ما به موضوع معرفت‌شناسی رابطه‌ی تنگاتنگی با اقتدارگرایی و مفاهیم تمامیت‌خواهانه (توتالیتر) دارد.

 

پوپر در این کتاب ابتدا به بررسی معارضه‌ی دو مکتب بزرگ در فلسفه‌ی علم می‌پردازد. اول مکتب تجربه‌گرایی کلاسیک که بیکن، لاک، برکلی، هیوم و استوارت میل نمایندگان آنند و دوم عقلانیت و خردگرایی کلاسیک که دکارت، اسپینوزا و لایبنیتس تئوری پردازان آن به شمار می‌آیند. تجربه‌گرایان و خردگرایان هر دو به یک اصل اصیل معتقد بودند و آن، خصلت «هویدا بودن حقیقت» است. به زعم آنان حقیقت گوهری است که در پس پرده پنهان شده و با کمی کنکاش می‌توان رخ آن بت عیار را بازنمود (شناخت‌شناسی خوشبینانه). تجربه‌گرایان مشاهده و محک تجربه را وسیله‌ی نمایاندن حقیقت می‌دانستند اما در مقابل، خردگرایان عقل و استنباطات ذهنی را کاشف آن. 

 

 

پوپر بیان می‌کند که اعتقاد هر دو گروه می‌تواند منجر به پیامدهای وحشتناکی گردد. از دیدگاه نمایندگان این دو مکتب اگر فردِ جست و جوگر تلاش کافی کند، حتما به حقیقت دست پیدا خواهد کرد. در نتیجه اگر کسی نمی تواند بهره‌ای از حقیقت ببرد احتمالا در بند شیطان است و یا حواس و عقل او اسیر چنگال باطل است. اما گروه دیگری نیز در تاریخ بوده‌اند که به نوعی از شناخت‌شناسی بدبینانه دفاع می‌کردند. افلاطون و سقراط نمایندگان اصلی این گروه‌اند. در این مکتب زمانی حقیقت بر انسان هویدا می‌شود که فرد جست و جو‌گر روح خود را به روح خدایگان اتصال دهد و خود را از عالم مادی به عالم مُثُل سیر دهد. در این رویکرد،

بقیه در ادامه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۸ ، ۱۰:۵۹
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه : به نام خدا. در نشست بررسی رمان «فرمانروای حلقه‌ها» نوشتۀ جی. آر. آر. تالکین ترجمه‌ی رضا علیزاده نشر روزنه این نکته‌ی مهم بیان شد که گوهرِ «خیر» عشق و آزادی است؛ چندان‌که خیر نمی‌تواند خود را به جبر و زور تحمیل کند، مگر آن‌که از خیربودن دست بشوید.

 

گزارش این نشست در کتابِ «مردم شناسی ایرانی» نیز آمده است که من در ۱۹ آذر ۱۳۹۶ در این پست: اینجا این کتاب را معرفی و گزارش کرده بودم. ۷۳۹۱.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۹۸ ، ۰۸:۱۸
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

تفاوت حکمت و موعظه : «تفاوت موعظه و حکمت در این است که حکمت تعلیم است و موعظه تذکار، حکمت برای آگاهی است و موعظه برای بیداری، حکمت مبارزه با جهل است و موعظه مبارزه با غفلت، سر و کار حکمت با عقل و فکر است و سر و کار موعظه با دل و عاطفه، حکمت یاد می‌دهد و موعظه یادآوری می‌کند، حکمت بر موجودی ذهنی می‌افزاید و موعظه ذهن را برای بهره‌برداری از موجودی خود آماده می‌سازد، حکمت چراغ است و موعظه باز کردن چشم است برای دیدن، حکمت برای اندیشیدن است و موعظه برای به خود آمدن، حکمت زبان عقل است و موعظه پیام روح.

 

از این رو شخصیت گوینده در موعظه نقش اساسی دارد، بر خلاف حکمت. در حکمت روح‌ها بیگانه‌وار با هم سخن می‌گویند و در موعظه حالتی شبیه جریان برق که یک طرف آن گوینده است و طرف دیگر شنونده به وجود می‌آید و از این رو در این گونه از سخن است که «اگر از جان برون آید نشیند لاجرم بر دل»، وگرنه از گوش شنونده تجاوز نمی‌کند.

 

در باره‌ی سخنان موعظه‌ای گفته شده است: «الکلام اذا خرج من القلب دخل فی القلب و اذا خرج من اللسان لم یتجاوز الاذان» سخن اگر از دل برون آید و پیام روح باشد در دل نفوذ می‌کند اما اگر پیام روح نباشد و صرفاً صنعت لفظی باشد از گوش‌ها آنطرف‌تر نمی‌رود.»

سیری در نهج‌البلاغه

اثر استاد شهید مرتضی مطهری

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۹۸ ، ۰۸:۰۹
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه: به نام خدا. در یکی از یادداشت‌های مطالعاتی‌ سال گذشته‌ام از کتاب «روح آیین پروتستان» نوشته‌ی رابرت مک آفی براون، ترجمه‌ی فریبرز مجیدی این مطلب را  نوشته بودم که در بسیاری از بخش‌های جهان، موضوع بحث داغِ اخلاقی در آینده‌ی نزدیک، نه استفاده‌ی خلّاق از کار بلکه استفاده بهینه از «وقتِ فراغت» خواهد بود. منظور نویسنده‌ی کتاب این است با «ماشینی‌شدنِ کارها» و «انفجار جمعیت» چندین نسل از مسیحیانی بوده‌اند که اسیر این اعتقاد گردیده‌ بودند که «آدمی هرگاه در حالِ استراحت باشد احساس گناه خواهد کرد». بنابراین، دیدگاه رابرت مک آفی براون این است که متخصّصان الهیات (=کلام‌شناشان) باید روی «وقتِ فراغت» فکری کنند که چگونه سازنده باشد نه ویرانگر. لازم به ذکر است من در ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۸ این کتاب را در همین دامنه معرفی و نکاتی از آن را گزارش کرده بودم در: اینجا

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ دی ۹۸ ، ۰۷:۴۲
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی