دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

آیت‌الله مروارید، ابوترابی، استالین

به قلم دامنه. به نام خدا

آشنایی‌های گذرا (۱) آیت‌الله حاج شیخ‌مهدی مروارید. از عالمان پرهیزگار. استاد درس‌های خارج فقه و اصول  حوزه‌ی علمیه‌ی مشهد مقدس. نماینده‌ی آیت‌الله العظمی سیدعلی سیستانی در مشهد. عضو شورای عالی حوزه‌ی علمیه‌ی خراسان. فرزند مرحوم حاج میرزا حسنعلی مروارید از علمای شهیر و عارف زاهد شهر مشهد مقدس.

 

 

یادآوری: مسجد ملاحیدر در خیابان شهید سیدعلی اندرزگو جلوتر از باب‌الجواد حرم رضوی (=خیابان خسروی) از پایگاه‌های دینی و فرهنگی ایشان می‌باشد.

 

توضیح: من و دوستان در زیارت رضوی، توفیقِ نمازگزاردن در مسجد ملاحیدر و اشتیاق و اقتداء به نماز جماعت این عالم وارسته و پارسا را داشتیم.

 

اشاره: در مسجد ملاحیدر -که از معماری قابل توجه برخوردار است- تکبیر آخر نماز در همان گفتن سه الله‌اکبر است، نه مانند مساجد ایران، که به دنباله‌ی نماز چندین شعار دیگر، تعقیب می‌گردد! و شاید هم ترغیب!

 

******

 

آشنایی‌های گذرا (۲) مرحوم حجت‌الاسلام سید علی‌اکبر ابوترابی وقتی در اسارت حزب بعث عراق بود، مورد شکنجه قرار گرفت. روزی از سوی سازمان صلیب سرخ جهانی نمایندگانی به اردوگاه‌ها اعزام شدند به جستجو بپردازند. دیدند سربازان با اشاره‌ی ایشان درین باره لب نمی‌گشایند. صلیبی‌ها دریافتند ابوترابی برای اسیران وجاهت و محبویت و رهبریت دارد، رفتند پیش او. اما ایشان با کمال تعجب اصل شکنجه توسط بعثی‌های عراقی را در اسارتگاه رد کردند.

 

زندگینامه ابوترابی

 

فرستادن صلیب که رفتند افسر عراقی، آقای ابوترابی را به دفتر بردند و پرسیدند: چرا نگفتید شکنجه شدید، ترسیدید؟ جواب ابوترابی جالب است و تکان‌دهنده و یک دنیا درس و کلاس اخلاق و آموزه‌ی قرآن و مروت:

 

گفت نترسیدم. من به امر خدا نگفتم شکنجه شدیم. زیرا قرآن فرمود «مسلمان شکایتِ مسلمان را نزد کافر نمی‌برد.»

 

روح فرازمند ابوترابی که به سیدالاسرا مشهور شد، آن‌چنان اهتزازی داشت که افسر شکنجه‌گر را وادار به تعظیم نمود.

 

نکته: احتمال می‌دهم شهید چمران با آن حالات عرفانی که داشت و به فرموده‌ی امام «شرف را بیمه کرد»، در شکل‌دهی روحیات مرحوم ابوترابی نقش داشت؛ چون‌که آنها با هم در کنار هم در جبهه می‌رزمیدند. بگذرم.

 

******

 

آشنایی‌های گذرا (۳) : ولادیمیر لنین در سال ۱۹۲۲ درباره‌ی استالین چنین گفت: «استالین قدرت زیادی را به اختیار خود درآورده که به دلیلِ خشونت، ناشکیبایی، و دَمدمی مزاجی‌اش، قادر نخواهد بود از آن به نحوِ مسئولانه‌ای استفاده کند.»

 

 

شرحی کوتاه: ژوزف استالین طلبه‌ی علوم دینی کلسیا در گرجستان بود. بعد راهزن شد. بعد به حزب کمونیست پیوست و سپس جانشین لنین شد و طی سی‌سال میلیونها انسان را یا کشت، یا به سیبری تبعید کرد و یا مخفیانه سر به‌نیست. مثلاً لئون تروتسکی را به مکزیک اخراج کرد و به دستور او با تبر به قتل رسید.

 

نکته: اساساً دَمدمی مزاج‌ها، مُذبذَب‌اند (=متزلزل، هر دم این‌رو، اون‌رو)

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
آیت‌الله مروارید، ابوترابی، استالین
/post/1507
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۹۵
  • پست شده - دوشنبه, ۴ فروردين ۱۳۹۹، ۰۸:۴۸ ق.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

سرّالاسرار عبدالقادر گیلانی

به قلم دامنه. به نام خدا. من کتاب «سرّالاسرار» عبدالقادر گیلانی ترجمه‌ی مسلم زمانی و کریم زمانی از نشر نی را در دست مطالعه دارم و گمان می‌کنم در نوروز سال ۹۹ نیز، همچنان همین کتاب در کنارم باشد. البته این کتاب را سال ۱۳۸۶ نیز مطالعه کرده بودم. این بار دوم است نیاز دیدم بخوانم. کتاب ۲۰۳ صفحه است. این کتاب در واقع شریعت، حقیقت و طریقت را به خواننده می‌رساند. به قول شیخ محمود شبستری  در ص ۸ کتاب.:


شریعت پوست، مغز آمد حقیقت
میان این و آن باشد طریقت

 

 

بازنشر دامنه

 

خواننده‌ی این کتاب با گذراندن ۲۴ فصل، فراپایگی را فهم می‌کند. و در هنگام خواندن، وَجد و شادمانی جسمانی و وجد و شعَف روحانی خود را درمی‌یابد. اگر خلاصه‌ترین حرف را بنویسم و وقت خوانندگان  را نگیرم، این است که او در سراسر کتاب به خواننده و خواهنده می‌رساند که زندگیِ قلب، دانش است پس آن را بیندور. و مرگِ قلب، نادانی است لذا از آن بپرهیز. رک: ص ۷۴.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
سرّالاسرار عبدالقادر گیلانی
/post/1503
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۲۲۲
  • پست شده - يكشنبه, ۳ فروردين ۱۳۹۹، ۰۹:۱۹ ق.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

سندان و زندان

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. سال‌ها پیش یعنی سال ۱۳۷۲ از مرحوم دڪتر محمدجواد صاحبی ڪتابی خوانده بودم به نام «مَقتل‌الشمس» ڪه از نظر من تحقیق و تحلیلی خواندنی و روان از نهضت حسینی علیه‌السلام است؛ از انتشارات هجرت قم. (اینجا). اشاره‌ام درین اینجا به آن ماجرایی‌ست ڪه حاڪم جدید ڪوفه بدان توسّل جست؛ ابن زیاد.

 

برداشت من از آن بخش ڪتاب این است ڪه او با پوشش روبند به صورتش و غالفلگیرڪردن مردم، وارد شهر ڪوفه شد تا دست‌ڪم دو ڪار ڪرده باشد:

 

یڪی این ڪه شناسایی نشود و مورد حمله‌ی مردم منتظر و چشم‌انتظار امام حسین (ع) قرار نگیرد. دومی این ڪه همزمان با حفظ جان خود، میزان علایق، محبت، روراستی و اطاعت‌پذیری مردم نسبت به امام حسین (ع) را بسنجد ڪه با فرستادنِ نامه‌ها و امضای فراوان پای آن‌ها از امام (ع) برای آمدن به ڪوفه دعوت به عمل آورده‌بودند.

 

سندان: منبع عکس

 

ابن زیاد ارزیابی شوُمی در آن روز ڪرد، زیرا با این مشاهده‌ی میدانی گویا همان شب به سمت نیرنگ رفت و دستور داد آهنگرها و چلنگرها و شمشیرسازها تا صبح فقط بر سندان بڪوبند. چرا؟ چون‌ڪه سر و صدای خوفناڪِ چڪش بر سندان، از مردم یڪ خیال‌واره می‌سازد ڪه در ذهن خود مرور ڪنند ڪه واقعاً ابن زیاد قصد جنگ و ڪشتار دارد. این عملیات روانیِ ابن زیاد بر فڪر و خیال ڪوفی‌ها ڪارگر افتاد و ترس و هراس و رُعب بر آنان سایه افڪند و ڪوچه‌ها و باریڪه‌ها از مردم خالیِ خالی و خلوتُ خلوت شد! و خواب غفلت و خالی‌ڪردن پشت معصوم (ع) آنان را فراگرفت.

 

نڪته: آری؛ سیاستِ سندان، زندان در پی دارد اگر ڪوفی‌یی نخواهد بپذیرد! سندان و زندان در آن روز به هم ڪمڪ ڪرده بودند ڪه ڪوفی‌ها ڪنار بڪشند؛ و ڪشیدند. و ڪوفه به ڪربلا ڪمڪ نڪرد!

 

اشاره: ڪربلا در آن عاشورا، در ۸۷ ڪیلومتری ڪوفه بود، ڪه امام حسین (ع) برای پرهیزدادنِ دشمن از نبرد و جنگ، راه‌شان را به آن سمت ڪج ڪرده بودند تا خون ڪسانی از ڪوفیان نریزد، اما دشمن خونی‌تر از آن بود ڪه به پیام انسانی و آسمانی امام حسین -علیه‌السلام- گوش ڪند و به خاندان طهارت و عصمت احترامی روا بدارد.

 

نڪته بر نڪته: گاه دشمن با جهالت و خشونت، مردم را وادار می‌ڪند ڪه عاشورا شڪل بگیرد؛ همان عزت و آزادگی ڪه سرور شهیدان آفرید.

 

توضیح: این متن را به مناسبت روز گرامی‌داشت شهیدان نوشتم. جاویدانند شهیدان و سلام و ارادت پایدار به شهیدان داراب‌ڪلا. و تقدیم درود به خاندان شهیدان ایران.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
سندان و زندان
/post/1494
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۲۶۴
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

لواسان، آن فیلم؛ آفریقا، آن فیل

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. ۱. لواسان؛ آن فیلم: سالی از سال‌های اشتغالم در تهران، یڪ شب به لواسان بُرده شده‌بودیم. برنامه گوناگون بود. یڪی اما این بود، دانشمندی آوردند برای ما نجوم گفت. ڪهڪشان‌ها را یڪی‌یڪی برای ما برمی‌شمرد؛ ڪهڪشانِ «زن بر زنجیر»، ڪهڪشانِ «سیگار»، ڪهڪشانِ «چرخ گاری»، ڪهڪشانِ «گیسو»، ڪهڪشانِ «گرداب»، ڪهڪشانِ «سیه‌چشم» و...  و نیز ڪهڪشانِ «راه شیری» ڪه زمین از اوست و با او.


او فیلم آن را بر پرده‌ی عریض نشان‌مان می‌داد و لحظه‌به‌لحظه بر روی فیلم، آنلاین (=به قول فرهنگستان ادب: درخط) شرح و نڪته می‌افزود و بر حیرت و عجب ما می‌فزود. من آن شب -ڪه یڪ دهه از آن می‌گذرد- با همه‌ی وجودم دست‌ڪم به سه درڪ رسیده بودم:


یڪم: زمین با این‌همه گستردگی، فقط در حد یڪ نقطه و دانه‌ی خَردَل است در برابر عظمت جهان رازآلودِ آفرینش.

دوم: وقتی فیلم و حرف دانشمند را می‌دیده و می‌شنیدم، روی صندلی‌ام بارها از سرِ آشنایی با نڪته‌های دانشمند، وُول‌خوران به ژرفای ڪوچڪ‌بودن، ذرّه‌ی ناچیز پی می‌بردم، ڪه قرآن آن را در وعده و وعید به بشریت آموخت.

سوم: همان‌جا، درجا بر ڪارِ ڪسانی در  جهان و گیتی تأسّف فرستادم ڪه برای به‌چنگ‌آوردنِ پول و قدرت و ریاست، چه نیرنگ‌هایی ڪه به ڪار نمی‌برَند.


من دو جا نجوم خواندم، یڪ جا ناتمام. یڪ جا هم تمام. اولی سال ۱۳۶۴، وقتی در مدرسه‌ای در حوزه‌ی علمیه‌ی قم به عنوان مبتدی، ڪتاب دو جلدی نجوم را از یڪ استاد روحانی درس می‌گرفتم. دومی همین شبی ڪه در لواسان پای دانشمند و فیلم او نشستم. هر دو، گشایش بود بر روی من، و نور بارید بر تاریڪی و جهلم.


۲. آفریقا آن فیل: همڪاری بلندپایه‌ای داشتم، باسواد و تئوری‌پرداز. همیشه با شست و سبّابه بر دو پهلوی دماغش می‌گذاشت و مقداری با آن ور می‌رفت و عطسه‌ی پی‌درپی می‌ڪرد. از بس چنین می‌ڪرد حجم جلویی بینی‌اش، گویا ڪاسته شده بود چونان پره.


یڪ روز پرسیدم آقای... چرا چنین می‌ڪنی. شرحی مفصّل داد. آری؛ او چند سالی ڪه در آفریقا بود فیل‌ها با پهن‌پیڪری، او را نڪُشتند، آما یڪ پشه‌ با آن جثّه، امان از او ربود. به‌طوری‌ڪه تا دمِ مرگ رفت و همچنان سالهاست ڪه همواره گویی سرماخورده است و زُڪام.

نڪته: خدای آفریدگار بارها پیام به پیام‌آوران خود داد تا به بشریت خبر دهند ڪه زمین، جایی برای زیستن است، محل گذر است، زیباست، جلوه‌ی پروردگار است، اما هوشیار باشید زمین زلزله هم دارد، طوفان و صیحه و سیل هم نیز. در زمین اگر آداب و ادب همزیستی مسالمت‌آمیز نداشته باشید، و ستیزِ با هم و تخریب بوم‌زیست را جای دوستی و خوبی بگذارید؛ و حتی رحم بر حیوان و جُنبندگان نداشته باشید، همه چیز را چون شڪارچی، دام ببینید، فرصتِ ۱۲۰ سال عمرتان را به تهدید تبدیل خواهی‌ڪرد. بر قدرتمندانِ زر و زور و تزویر هم انذار فرستاد ڪه دست از فرعونیت بردارید، از نمرود درس عبرت بگیرید، زیرا اگر عدل و صلح را ڪنار گذارید، خود زلزله و شرّی برای همدیگر می‌گردید و زمین را ناامن می‌ڪنید.

زمین، مدتی مدید است ڪه به دستِ بشر «طماع و جهول» با انواع سلاح‌های ڪشتار‌جمعی و شیمیایی و میڪروبی با خطر دست‌وپنجه نرم می‌ڪند. نمونه آن‌ڪه، رزمندگان ایران در جنگ تحمیلی بارها و بارها توسط اسلحه‌های مدرنِ ڪشورهای سرمایه‌داری -ڪه به عنوان هدیه در اختیار صدام‌حسین قرار می‌گرفت- آزمایش می‌شدند. سردشت ایران و حلبچه‌ی عراق یڪ نمونه از جنایت بشری است ڪه دست زراندوزان غرب در آن آشڪار است. رزمندگان ما در طول هشت سال دفاع مقدس، هر یڪ به نحوی شیمیایی شدند و گازهای مخاطره‌آمیز استنشاق ڪرده‌اند و هنوز امروزه با آن بلیّه، همچنان گریبانگیرند. بگذرم.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
لواسان، آن فیلم؛ آفریقا، آن فیل
/post/1487
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۲۴۴
۱
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

دمی با مردی در تبعید ابَدی

به قلم دامنه. به نام خدا. معمولاً هر یڪ از ما علاوه بر قرآن و ڪتاب‌های دعا، بر حسب علائق مطالعاتی با ڪتاب‌هایی اُنس و رابطه‌ای ناتمام داریم. من نیز هر وقت نیاز بیابم با برخی ڪتاب‌ها قرار دائمی دارم. ازجمله رُمانِ «مردی در تبعید ابَدی» ڪه گاه آن را مرور می‌ڪنم؛ رُمانی بر اساس زندگی ملاصدرای شیرازی، نوشته‌ی جاویدان زنده‌یاد نادر ابراهیمی، ڪتابی ڪه برایم تمام نمی‌شود. این ڪتاب را در ۲۳ اسفند ۱۳۹۶ در دامنه در این پست (اینجا) و سپس سال بعد در مدرسه‌ معرفی ڪرده بودم. اینڪ در این روزها، حس می‌ڪنم سه‌چهارپنج نڪته‌ی دیگر از آن را اگر باز هم بنویسم نافع و عاید خواهد بود.

 

وقتی ملاصدرا برای گذرانِ تبعید، به ڪویر ڪهَڪ نزدیڪ شد، تڪ‌جملاتی از زبان او در لابه‌لای رُمان بر جان می‌نشیند؛ آنجا ڪه ازو می‌شنویم «صدای خدا از گلوی مردمِ دردمندِ ڪوچه‌وبازار برمی‌خیزد» و با دردمندی «تخت سلطنت» را «تختی برای مُزدبگیران بی‌اختیار» می‌خوانَد و به ڪنایه و نقدِ وضع موجودِ عصر صفوی، بر گوش‌ها می‌نوازاند ڪه به‌عینه دارد می‌بیند برخی‌ها را «هنوز هم غذا بیش از دعا» هوشیار! می‌ڪند».

 

او بر این بود «مشقّت را به خاطر خدا باید تحمل» نمود، اما «تسلیم مشقّت» نباید شد. تحملِ اندوه به معنای اندوه‌پرستی نیست، زیرا «مشقّت، آزمایشی‌ست، و راهی‌ست میانبُر به جانب آرامش و شادمانی.» از نظر ملاصدرا «خیال»، خیال خوب «بعد از خدا، زیباترین چیزها»ست.

 

نڪته: خود و خوانندگان شریف را فرامی‌خوانم ڪه خود را انباردارِ وَهم و اندوه و اضطراب نڪنیم، بلڪه برای خیال خود، نجوا و برای خدای خود مناجات بیافرینیم تا خویشتن را آرام، باآرمان و در امان و ایمن و ایمان نگاه داریم.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
دمی با مردی در تبعید ابَدی
/post/1445
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۲۴۴
  • پست شده - جمعه, ۱۶ اسفند ۱۳۹۸، ۰۹:۱۹ ق.ظ
  • : برچسب ها
۱
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

برابری هشدار و مژده

به قلم دامنه : به نام خدا. سلام. ڪتاب «سرچشمه‌های آرامش» نوشته‌ای‌ست از حجت‌الاسلام سیدمحمد شفیعی مازندرانی شاعر و نویسنده‌ی حوزه‌ی علمیه‌؛ ڪه با شصت عنوان، عوامل معنوی آرامش را شرح دادند و در سال ۱۳۹۲ چاپ و منتشر ڪردند؛ اثری اخلاقی، مبتنی و مستند به آیات و روایات اهل‌بیت علیهم‌السلام.

 

در رجوعی ڪه به این ڪتاب داشتم به این خاطره برخوردم ڪه نویسنده نگاشته: «در آستانۀ انتشار این ڪتاب، در مسجدی در چهارمردان قم، به خدمت استاد بزرگوارم آیت اللّه العظمی جوادی آملی (مد ظله) رسیدم. وقتی ایشان از ماشین پیاده شد، سوال ڪردم ڪه چه عواملی تاثیر بیشتری در ایجاد آرامش آدمی دارند؟ استاد، در حالی ڪه به سوی مسجد قدم می‌زد آیۀ: « اَلاَ بِذِڪرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ » را قرائت ڪردند و سپس افزودند: « منظور آیه، تنها ذڪر لفظی نیست؛ بلڪه ذڪر و یاد قلبی است.»

 

 سرچشمه‌های آرامش

منبع

 

نویسنده در جای دیگر ڪتاب با نقل یڪ خاطره از یڪی از دوستان حوزوی‌اش -ڪه مدتی در اروپا بوده و از آن جا به ڪشور بازگشته بود- می‌نویسد: «هنگامی ڪه راههای صحیح در اختیار بشر نباشد، آدمی هنگام نیاز به راههای ناصحیح و خطرناڪ روی می‌آورد.»

 

نڪته‌ی دامنه: در اینجا از حڪمت ۵۹ نهج البلاغه (منبع) مدد و بهره می‌گیرم ڪه امام علی (ع) ارزشِ تذکّردادن را برابر با مژده‌دادن می‌دانند:

مَنْ حَذَّرَکَ
کَمَنْ بَشَّرَکَ.

یعنی:
آن که تو را هشدار داد،
مانند کسى‌ست که مژده داد.

بنابراین، از نظر من ڪتاب‌ها و ازجمله همین ڪتاب «سرچشمه‌های آرامش» علاوه بر این ڪه حاصل زحمات و تتبّعات یڪ نویسنده و محقق است، به نوعی مصداق سخن امام علی (ع) است ڪه هشدار و مژده را ڪنار هم می‌نشاند.

 

با آرزوی سعادت و رستگاری همه‌ی آدمیان روی زمین، ڪه ان‌شاءالله روزگار را روزی برای «تهدید» نبینند، بلڪه فُرجه‌ای برای ایجاد «فرصت» بیابند و در آن تمرینِ خوبی و خدمت نمایند و نیز ستودن و نیایش پروردگارِ رحمت و حڪمت و رأفت.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
برابری هشدار و مژده
/post/1483
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۱۸۲
  • پست شده - پنجشنبه, ۱۵ اسفند ۱۳۹۸، ۱۰:۲۳ ق.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

جوکر: «Joker»

به قلم دامنه : به نام خدا. سلام. فیلم جوڪر «Joker» محصول ۲۰۱۹ آمریڪا را -ڪه ۱۱۴ دقیقه است- دیدم. آرتور، با اسم «جوڪر»، نقش یڪ شَرور را بازی می‌ڪند؛ داستانِ زندگی یڪ ڪُمدین بدسرانجام و خشم خونین او و شورش خشمگین مردم فقیر و فلاڪت‌زده و فرودستان جامعه علیه‌ی ثروتمندان شهر گاتهام آمریڪا. به قول «دیوید رونی» یعنی «شهری ڪه در محاصره‌ی ظلم در آمده». فیلمی ڪه «بیشتر منتقدان سینما» از آن تمجید ڪرده‌اند.

 

«جوڪر» در لغت یعنی شوخ، بذله‌گو، دلقڪ. در گرامر انگلیسی برخی از ڪلمه‌‌ها وقتی به پسوند «er» اضافه شود اسم فاعل می‌شوند. مانند «جوڪر» (=جوڪ‌گو) یا واژه‌ی اسپانسر (=حمایت‌ڪننده)، و... .

 

 

 در آغاز فیلم، در همان ثانیه‌های نخست می‌فهمی ڪه شهر با اعتصاب رُفتگران، به انبار ده‌ها تُن آشغال و زباله درآمده. به‌طوری ڪه پرسشگرانه و طعنه‌آمیز می‌شنوی: دنیا داره به ڪجا می‌رَوه؟ شهر به تسخیر موش‌ها و ابَرموش‌ها درآمده. و ڪمی جلوتر درمی‌یابی یڪ سرمایه‌دار بی‌عار و بی‌درد، بی‌آن‌ڪه هیچ درڪی از شهر و مردم فرودست و بیچارگانش داشته باشد، در حال نبرد تبلیغاتی برای شهردارشدن است. فرودستی دردمند به طنز تلخ می‌گوید: این شهردار حتماً «ابَرگُربه» خواهدبود.

 

فیلم جوڪر را علاوه بر دیدن باید بشنوی. زیرا فیلم آڪنده از گفتارهای تڪان‌دهنده است. یڪ جا این صحنه تو را به ژرفای تفڪر انتقادی می‌برَد. آنجا ڪه می‌گوید: من و همسرم باید نقش یڪ استاد دانشگاه و دانشجو را بازی ڪنیم. زنم باید تاریخ تمدن غرب را پیشم پاس ڪند. اما می‌گوید نمی‌تواند. چون اسمش نشان می‌دهد یڪ یهودی‌زاده است. فیلم در این صحنه به نظرم تاریخ سیاسی غرب را به تمسخر می‌گیرد. زیرا دستان این تمدن، به آدم‌ڪشی‌های میلیونی آلوده است.

 

سراسر فیلم سه چیز ذهن انسان را به غربِ اڪنون -ڪه گرفتار اسلحه و پول و فقر فروخُفته و پنهان است- مشغول می‌ڪند. همان نقش چاقو و خون و انتقام در فیلم‌های مسعود ڪیمیایی.

 

آرتور ڪه با شغل دلقڪ، سعی دارد بر مشڪلات و بحران روحی و واقعی زندگی‌اش چیره شود، در یڪ صحنه‌ی فرار از دست پلیس آمریڪا به مترو پناه می‌برَد، اما او و متعاقب آن بیننده، می‌بینند تمام مسافران آن دلقڪ هستند با نقاب‌های مسخره ڪه برای خنداندنِ ثروتمندان از خانه بیرون زدند تا پول و خرجی‌شان را به دست آورند.

 

شاید هم فیلم می‌خواهد زندگی «ڪوفتی» سرمایه‌داری را ڪه در درون خود، زندگی بیچارگی فرودستان را حمل می‌ڪند با ڪمدی تلخ به رخ ثروتمندان -ڪه قدرتمندان آمریڪا هستند- بڪشد. و گویا ڪشید.

 

جوڪرِ دلقڪ -با آن‌ڪه پشت پرده و لایه‌ی زیرین، نقش بتمن (=ابَرقهرمان خیالی) را بازی می‌ڪند- اما سعی می‌ڪند در ظاهر با استندآپ (=درجا و ایستا خنداندان) پول‌دارها را بخنداند، ولی در واقعیت‌های درونش با خنده می‌جنگد و حتی نوشته‌ی تابلوی «یادتان باشد لبخند بزنید» را خط می‌زند. او در حقیقت به بیننده می‌فهماند آنچه در دنیای سرمایه‌داری در حال تڪمیل‌شدن است، نفرت فرودستِ دردمند علیه‌ی فرادستِ بی‌درد و دَدمنش است.

 

دقتِ من به من می‌گوید او وقتی هر روز ڪه برای ڪار دلقڪی به بیرون می‌رود، باید به‌سختی از یڪ پله‌ی پرارتفاع بالا برود، اما فیلم در نمایی فلسفی، زمانی هم نشان می‌دهد ڪه او وقتی بچه‌پول‌دارها را به ڪام مرگ می‌برَد، همان پله را خندان و رقصان به پایین می‌آید. این یعنی عبورِ سخت از سختی به سمتِ رسیدن راحت به راحتی، یا راحت‌شدن از شرّ پول‌داران عیّاش و راحت‌طلب!

 

من هنگام دیدن صحنه‌هایی ڪه دلقڪ به جُرم بانمڪ نبودن از شرڪت «ها ها» اخراج می‌شود و دیگر بیمه‌ی تأمین اجتماعی ندارد و دلهُره‌آور خبر می‌دهد شهرداری هم تمام خدمات انسان‌دوستانه را به روی شهروندان قطع ڪرده است، و حتی می‌فهمد آن ڪسی ڪه مادرش بوده، در حقیقت مادر واقعی‌اش نبوده، بلڪه از او به انواع حیَل، پول در‌می‌آورده و سرانجام هم وی را خفه می‌ڪند و ... در عمق چندڪیلومتری درد مردمِ فرودست فرو می‌روم ڪه شڪاف طبقاتی تا چه میزان، میزانِ انسان و بالانس انسانیت را درهم می‌ریزد... !!!

 

فیلم را وقتی به نصف رسید با تمرڪزی بیشتر دیدم و با یادداشت‌هایی خوفناڪ‌تر نوشتم. بگذرم. باید فیلم را خود خواننده ببیند ڪه بداند چرا یادداشتم را نیمه‌تمام رها ڪردم. یعنی در ورقه‌ی دفترچه‌ام انبوه و دود اندود نگاشتم، اما اینجا -یعنی دامنه و مدرسه و نغمه- دریغ می‌دارم.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
جوکر: «Joker»
/post/1433
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۳۶۵
  • پست شده - جمعه, ۹ اسفند ۱۳۹۸، ۱۱:۵۶ ق.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

چهار اثر از خانم فلورانس اسکاول شین

به قلم دامنه. به نام خدا. ڪمی با «Florence Scovel Shinn» . این ڪتاب «چهار اثر از خانم فلورانس اسڪاول شین» است، در ۳۱۱ صفحه. ترجمه‌ی مینا امیری. شامل بازی زندگی و چگونگی انجام آن، ڪلام تو عصای جاودیی توست، راه مخفی ڪامیابی، قدرت ڪلام. در قم، نشر مؤلف به چاپ رسید؛ سال ۱۳۹۷. این چاپ پنجم آن در سال ۱۳۹۸ است. مانند همیشه، از سراسر ڪتاب چهارپنج نڪته را می‌نویسم. البته روشن سازم ڪه از نظر من به عرفان‌های نوظهور و انحرافی و نئوصوفی‌ نقدهای ژرف و راستینی وارد است، اما اینجا ڪاری به آن ندارم.

 

در صفحه‌ی ۴۰ آمده است: شرّ، تنها قانونی است ڪه انسان آن را پدید آورده است، قانونی ڪه در اثر توهّم روح به وجود آمده است. یعنی در اثر باورهای نادرست، تن‌دادن به گناه و اعتقادات بیهوده.

 

در صفحه‌ی ۹۳ این‌گونه خوانده‌ام: وقتی انسان در حالت توازن قرار بگیرد می‌تواند از عقلی سلیم برخودار گردد. عقلی ڪه تصمیماتی صحیح و به‌جا می‌گیرد و از اشارات خداوندی به دور نمی‌ماند.

 

 

«Florence Scovel Shinn»

 

 

در صفحه‌ی ۱۰۴ فرق تجسّم و بصیرت و شهود را از او می‌پرسند ڪه می‌گوید: تجسّم تنها یڪ فرایند ذهنی است ڪه استدلال و ادراڪات بر آن تأثیر مستقم دارند، ولی بصیرت جریانی است معنوی ڪه در آن انسان به شهود و درڪ بالایی از ذهن فوق بشر می‌رسد. در شهود انسان مستقیماً از ذهن فوق بشری یا الهامات الهی تأثیر می‌گیرد.

 

در صفحه‌ی ۲۲۰ خواندم: شادمانی و سعادت در زندگی، بسته به نگهبانی دارد ڪه بر دروازه‌های افڪار خود گذاشته‌اید... شاید نتوانیم افڪار خود را سامان دهیم ولی می‌توانیم با ڪلام خود بر روی آن تأثیر بگذاریم و زمام امور را در دست بگیریم.

 

در صفحه‌ی ۳۱۱ چنین نوشت: غفلت از زندگی خود و پرداختن به زندگی دیگران عواقب وخیمی دارد... وقتی در اندیشه‌ی ڪمال‌گرایی و اعتلای روح خود باشید دیگر وقتی نخواهید داشت ڪه به سرَڪ‌ڪشیدن در زندگی دیگران اختصاص دهید... خود را به ذات لایزال پروردگار پیوند زنید و از این چشمه‌ی بی‌پایان جرعه‌ای بنوشید.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
چهار اثر از خانم فلورانس اسکاول شین
/post/1480
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۱
  • ۱۱۷۷
  • پست شده - يكشنبه, ۴ اسفند ۱۳۹۸، ۰۹:۳۵ ق.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

فیلم پیلوت

به قلم دامنه : پست ۷۴۹۱. به‌هرحال توانستم بروم به تماشای «پیلوت» بنشینم، نه از پرده‌ی عریض، نه از قاب نقره‌ای، چیزی مابینِ این و آن. از گنبد راهی تهران شدند. بینِ راه از جایگاه، بنزین به باک می‌زنند؛ اما «جواد عزّتی» می‌بیند آمپر ماشین بالا نمی‌آد و از همین‌جا مُطفِّفان (=کم‌فروشان) افشا می‌شوند. وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفِینَ. واى بر کم‌‏فروشان. (آیه‌ی اول سوره‌ی مُطَفِّفِین) به جای بنزین هوا به مردم می‌فروشند. کاسبی با فریب.

 

من اهل فیلم‌دیدن هستم؛ فیلم‌هایی نه سرگرم‌کننده و بی‌حیا، که دارای بار اندیشه، واقعیت‌های دنیا و پدیدارسازی تفکر و ساختن. مدتی‌ست فیلم‌ها صحنه‌ی سیگار آتیش‌کردن را با جذبه‌های فریبنده و رؤیایی، به بیننده نمایش می‌دهد که از نظر من، هم نامناسب است و هم شاید ناشی از تبلیغ تجاری شرکت‌های سیگارسازی. چون یا اسم سیگار را نام می‌برند و یا نوع آن را نشان می‌دهند. این گرایش و نمایش، مانند صحبت‌کردن راننده در حین رانندگی، در فیلم‌های دنیا و نیز ایران ما فراگیر شده.

 

 

فیلم پیلوت

بازنشر دامنه

 

فیلم به‌خوبی اثرات تلف‌شدن کودک چهارساله‌ی زن و شوهری طلاق‌گرفته از گنبد و بَسطام را روایت می‌کند که در بیمارستانی در تهران رخ داد. پدرِ بچه، «حمید آذرنگ» حتی پول یک ساندویچ را ندارد! چه رسد به ترخیص جسد فرزندش سُهیل را؛ چون او لِنت‌کوب است و درآمدش کفاف ندارد. تازه، در پلان‌های پایانی فیلم می‌فهمی او نقشه داشته جسد را بدُزدد و برای دفن به بسطام ببرد. اما زنش «فهیمه» که دوست دارد فرزندش در شهرش گنبد دفن شود، مجبور می‌شود مهریه‌اش را ببخشد. و می‌بخشد. چون «مادر» است و یک «زن»، که عاطفه و مهر نماد آن است.

 

سعید آقاخانی، «حسن‌عمو»ی فیلم، وقتی پوستر روده و دل انسان بر روی دیوار بیمارستان را می‌بیند، دست روی آن می‌گذارد و از پرستار گذری می‌پرسد این چیه؟ وقتی پاسخ می‌شنود دل و روده. فوری می‌گوید: چقدر پیچیده است انسان!

 

وقتی «جواد عزّتی» از پاسبان بیمارستان تهران می‌پرسد این خیابان به میدان آزادی راه دارد؟ گویی جواب می‌شنود نه. ولی فوری می‌گوید: اما آزادی به همه جا راه دارد!

 

در فضای بیمارستان همه را در پریشانی می‌بینی. رفتار متقابل مردم با پرستاران -که از نظر من در خط مقدّم قرار دارند- و در مقابل رفتار پرستاران با همراهان، توأمان تنشی و تشنّجی‌ست. در همین محیط، وقتی کسی با فوت‌شدن بیمارش مواجه می‌شود، دیگر هیچ‌کس روی راهرو راه نمی‌رود، بگو که روی اعصاب راه می‌رود و پرخاش می‌کند. در این فیلم این حالات به‌خوبی نمایانده شد. همه، همدیگر را به ۱۱۰ تهدید می‌کنند! یکی می‌گوید: قدِّ سهم خودت حرف بزن. آن دیگری با قهرطوری می‌گوید» همه را می‌کُشم! آن دیگری می‌گوید: همه چیز به خیر ختم بشه. یکی هم می‌آد می‌گه: او هیزم به آتش می‌ریزه. خلاصه تیکه‌تیکه نکردند همدیگر را، اما نفرین چرا.

 

وقتی پاسبان به «جواد عزّتی» می‌گوید جلوی چشم باش، که فرار نکنه، سعید آقاخانی می‌گوید: این دین نداره مرتیکه! در واقع این کلام رایج، راویِ بینشی‌ست که مردم نسبت به بی‌دین‌ها دارند. در حقیقت فلسفه‌ی ایجابی این کلام سلبی، این است که کسی دین دارد، نباید تقلب کند و فریب دهد و فرار کند و نیرنگ بورزد.

 

پدر و مادر سُهیل بر سر تحویل‌گرفتن جسدش، آنقدر تعلّل می‌کنند و نزاع  و معرکه می‌گیرند که پزشک به حکم قانون دفن اموات، حکم می‌دهد بچه را در بهشت زهرا دفن کنند. حال آن‌که نزاع زن و شوهر این بوده، که هر کدام مدعی‌اند بچه مال من است و باید در شهر من خاک شود. مرد، بسطامی‌ست و زن، گنبدی. اما مرد می‌فهمد قانون حضانت فرزند را به مادر سپرده. زیرا به قول «حسن‌عمو» همان سعید آقاخانی، این مرد که دامادش است، از بس کشیده! شیرازه‌اش به‌هم ریخته. ناسی!

 

در حیاط بیمارستان به پاسبان سیگار تعارف می‌کند و می‌گوید می‌کشی؟ می‌گوید نه، همین الان خاموش کردم! یعنی طعنه به دود به دود. به قول محلی: تَش به تَش. روزی سه بسته!

 

نعش کودک به بهشت‌زهرا برده می‌شود. تازه این آغاز گرفتاری‌های پیچیده‌تر و بُغرنج‌تر (=پیچ‌درپیچ، دشواری شدید) است. این‌همه خویشاوند هستند اما هیچ‌کدام کارت بانکی‌اش چندان نمی‌ارزد که پا پیش بگذارد برای قبر و دفن. مدیر جایگاه بهشت زهرا، قیمت می‌دهد:  ۳۱ میلیون در فلان قطعه. ۱۱ میلیون در آنجا. سه‌طبقه هم داریم یک میلیون و دویست. همه از هم چندمتر دور می‌شوند چون ندارند که کارت بکشند؛ حاضرند به روی هم کارد بکشند. مادر کودک قهرمانانه جلو می‌افتد و فریاد می‌کشد سه‌تا مرد گُنده، یک میلیون تومن پول ندارید؟ من النگوهایم را می‌فروشم، برای پسرم قبر می‌خرم. خرید. سه طبقه‌ای. قبر سه‌طبقه‌ای ارزان است، بر خلاف خانه‌ی سه سه طبقه‌ که سر به فلک می‌زند. بچه در دوردست‌ترین قطعه به دست مادرش به خاک سپرده می‌شود، همراه با عروسکش؛ قبری شبیه پیلوت در ساختمان‌های مرطوب و نَمور شمال. سه نفر درین گونه قبرها دفن می‌شوند، که زن و شوهر اینجا به خود می‌آیند و به هم قول می‌دهند دو قبر دیگر جای دفن آنان باشد، تا سهیل تنها نباشد، و یا دو غریبه با او دفن نشوند. بگذرم. فقط ناگفته نگذارم که ابراهیم ابراهیمیان، پیلوت (محصول ۱۳۹۸) را خیل‌خوب ساخت و کارگردانی کرد. بر خودم نتاختم چرا به پای این فیلم رفتم نشستم.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
فیلم پیلوت
/post/1437
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۵۳۶
  • پست شده - پنجشنبه, ۱ اسفند ۱۳۹۸، ۱۲:۰۱ ق.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

آمار و تصاویر کرونا در ایران و جهان

و

 

هفته‌ی اول گستردگی «کرونا» در ایران

بیشتر ببینید ↓

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
آمار و تصاویر کرونا در ایران و جهان
/post/70
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۵۸۶
  • پست شده - سه شنبه, ۲۲ بهمن ۱۳۹۸، ۱۰:۲۲ ب.ظ
  • : برچسب ها
ادامه ی مطلب
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

برداشت‌هایی از درخونگاه

به قلم دامنه. به نام خدا. درخونگاه. چندی پیش، از شاتل« درخونگاه» را به تماشا نشستم. (درخونگاه منطقه‌ای از مناطق شهر تهران است) یادداشت‌هایی هنگام دیدن فیلم نوشتم ڪه اینڪ تبدیل به یڪ متن می‌ڪنم. البته ضعف‌ها و تیرگی‌ها درین فیلم، از نگاه من زیاد است، اما نمی‌توانم از نڪاتی ڪه مؤثر دیدم و برداشت نموده‌ام، به اشتراڪ نگذارم، پرده‌پرده می‌ڪنم تا برداشت خوانندگان را آسان‌تر سازم:

 

گریم امین حیایی

در فیلم سینمایی «درخونگاه»

 

پرده‌ی ۱. رضا (امین حیایی) از ژاپن به ایران برمی‌گردد؛ پس از هفت‌هشت سال ڪار و تلخی‌ها. به مادرش می‌گوید از یڪ ژاپنی پرسیدم چرا این‌همه پیشرفت ڪرده‌اید؟ گفت به سه علت: نسل جوان، هدف، چندخدایی! یعنی هر چی نفع دارد همان دین‌شان است!

 

پرده‌ی ۲. مادر ڪه فقر و فلاڪتش ڪِش آمده است، می‌گوید من الان آدم می‌خواهم نه گرگ و سگ.

 

پرده‌ی ۳. رضا با اِعجاب می‌گوید زیرِ پاشون آبه، اما انگار رو آتیش‌اند. اشاره‌ی حیایی است به تحرڪ ژاپنی‌ها.

 

پرده‌ی ۴. رضا شخصیت محوری فیلم ڪه فردی با سابقه‌ی شرارت و ... است و برادرش در جبهه شهید شده، وقتی در اتاق، مادربزرگش را می‌بیند او را «خورشید» خود می‌خواند. با این‌ڪه «لات» است و از ژاپن برگشته، اما احترام به جدّه را برای خود ارزش می‌بیند.

 

پرده‌ی ۵. رضا وقتی می‌بیند هنوز دور و بری‌هاش با منجلاب ڪژروی مانند زورگیری، قمه‌ڪشی و آزار شهروندان وداع نڪردند می‌گوید هرچه پیرای آنجا ڪار می‌ڪنند، اینجا جوانا لالا. و از سرِ فسوس می‌گوید پیرمرد ۸۰ساله می‌ره تازه تنیس یاد می‌گیره و گیتار.

 

پرده‌ی ۶. فیلم در یڪ صحنه ڪارگاه دستڪش‌سازی لاستیڪی را نشان می‌دهد ڪه دو چیز را برساند: ڪارگران آن، همه زنان پایین‌شهری‌اند، دستڪش هم سرانجام به دست همان زنان است ڪه باید دستشان بڪنن و برای خانه‌های بالاشهری ڪار ڪنند.

 

پرده‌ی ۷. وقتی حیایی از جمشید هاشم‌پور سراغ رفیق قدیمی‌اش را می‌پرسد، جمشید می‌گوید اون دیگه هیچ رقمی مانند گذشته‌اش نیست. یعنی رفت پیِ فساد و تباهی.

 

پرده‌ی ۸. وقتی رضا از پدرش می‌پرسد چرا آن‌همه پول توی حسابم را به باد دادید؟ جواب داد توی قیر بودیم، توی گیر بودیم. حیایی می‌گوید من به «یِن» پول درآوردم، نه به ریال. اما حیایی هنوز نمی‌داند یڪ نزول‌خوار پول را با حیله و نیرنگ از چنگ مادر درآورد، چندی سود داد و سرانجام دررفت.

 

پرده‌ی ۹. وقتی حیایی برای نجات رفیقش از زندان به او می‌گوید تو را با پولی ڪه ژاپن درآوردم، از زندان درمی‌آورم، رفیقش می‌گوید نه، من بیرون ڪلی بدهڪارم، زندان باشم آزادم، بیرون بیام در زندانم!

 

پرده‌ی ۱۰. حیایی زمینی خشڪ و دورافتاده را معامله می‌ڪند ڪه تا پرورش ماهی بزند، و می‌گوید هر ڪس را ڪه دیدی جَنم دارد اما ڪار ندارد، بگو بیاد پیشم ڪار بدم. اما پولش را ڪه به حساب مادر بود، نزول‌خوار یڪجا قورت داده‌بود و نقشه‌ی ڪار حیایی بر باد.

 

پرده‌ی ۱۱. در یڪ صحنه‌ی فیلم، سریال «سلطان و شبان» در اتاق مادر در حال پخش است ڪه دیالوگ آن به این می‌ماند: این گوسفندان مانند درباریان تو نیستند! ڪه هر چه فرمان بدی، بله‌قربان بگویند، اینا را با حُش‌حُش‌ش‌ش‌ش‌ش‌ش بچرانی، نه با فرمان و دادوبیداد!

 

پرده‌ی ۱۲. فیلم، سراسر صحنه است، سخن و درد و البته مقداری هم مسأله‌ساز و تیره‌نما، اما در جایی ڪه می‌بینی ڪف پای مادربزرگ پیر و زمین‌گیر، با دستان مادر با ولَرم، مهربانانه پاشویی می‌شود، دل انسان آرام می‌گیرد؛ آداب و ادبی برخاسته از اسلام و ایران. والسلام.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
برداشت‌هایی از درخونگاه
/post/1466
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۲۶۴
  • پست شده - يكشنبه, ۲۰ بهمن ۱۳۹۸، ۰۸:۵۷ ق.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

کتاب «سرچشمه‌های دانایی و نادانی»

نقلی: «کارل ریموریموند فیلسوف شهیر اتریشی‌الاصل معاصر است که نظریاتش مخصوصا در زمینه‌ی فلسفه‌ی علم زبانزد بوده و او را جزو فیلسوفان علم طراز اول قرار داده است. دو کتاب اصلی او «منطق اکتشاف علمی» و «جامعه‌ی باز و دشمنان آن» از عالی‌ترین کتاب‌های پژوهشی در زمینه‌ی خود هستند. «سرچشمه‌های دانایی و نادانی» یکی از رساله‌های کم‌حجم به چاپ رسیده از اوست که در اصل متن یک سخنرانی در آکادمی بریتانیا در سال ۱۹۶۰ بوده است. هرچند که حجم کتاب بسیار کم است و به دلیل ماهیت سخنرانی­گون بودن آن، به زبان ساده‌تری بیان شده است اما حاوی نکات مهمی در باب نظریات اوست. رای پوپر در این کتاب دارای پیام بسیار مهم معرفت‌شناختی است که می تواند در بعد وسیع‌تر به روش سیاست‌مداری و حکومت‌داری نیز تسری یابد. در واقع هسته اصلی کتاب را این ایده تشکیل می‌دهد که نوع نگاه ما به موضوع معرفت‌شناسی رابطه‌ی تنگاتنگی با اقتدارگرایی و مفاهیم تمامیت‌خواهانه (توتالیتر) دارد.

 

پوپر در این کتاب ابتدا به بررسی معارضه‌ی دو مکتب بزرگ در فلسفه‌ی علم می‌پردازد. اول مکتب تجربه‌گرایی کلاسیک که بیکن، لاک، برکلی، هیوم و استوارت میل نمایندگان آنند و دوم عقلانیت و خردگرایی کلاسیک که دکارت، اسپینوزا و لایبنیتس تئوری پردازان آن به شمار می‌آیند. تجربه‌گرایان و خردگرایان هر دو به یک اصل اصیل معتقد بودند و آن، خصلت «هویدا بودن حقیقت» است. به زعم آنان حقیقت گوهری است که در پس پرده پنهان شده و با کمی کنکاش می‌توان رخ آن بت عیار را بازنمود (شناخت‌شناسی خوشبینانه). تجربه‌گرایان مشاهده و محک تجربه را وسیله‌ی نمایاندن حقیقت می‌دانستند اما در مقابل، خردگرایان عقل و استنباطات ذهنی را کاشف آن. 

 

 

پوپر بیان می‌کند که اعتقاد هر دو گروه می‌تواند منجر به پیامدهای وحشتناکی گردد. از دیدگاه نمایندگان این دو مکتب اگر فردِ جست و جوگر تلاش کافی کند، حتما به حقیقت دست پیدا خواهد کرد. در نتیجه اگر کسی نمی تواند بهره‌ای از حقیقت ببرد احتمالا در بند شیطان است و یا حواس و عقل او اسیر چنگال باطل است. اما گروه دیگری نیز در تاریخ بوده‌اند که به نوعی از شناخت‌شناسی بدبینانه دفاع می‌کردند. افلاطون و سقراط نمایندگان اصلی این گروه‌اند. در این مکتب زمانی حقیقت بر انسان هویدا می‌شود که فرد جست و جو‌گر روح خود را به روح خدایگان اتصال دهد و خود را از عالم مادی به عالم مُثُل سیر دهد. در این رویکرد،

بقیه در ادامه

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
کتاب «سرچشمه‌های دانایی و نادانی»
/post/218
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۵۵۳
  • پست شده - شنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۸، ۱۰:۵۹ ق.ظ
  • : برچسب ها
ادامه ی مطلب
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

گوهرِ «خیر» چیست؟

به قلم دامنه : به نام خدا. در نشست بررسی رمان «فرمانروای حلقه‌ها» نوشتۀ جی. آر. آر. تالکین ترجمه‌ی رضا علیزاده نشر روزنه این نکته‌ی مهم بیان شد که گوهرِ «خیر» عشق و آزادی است؛ چندان‌که خیر نمی‌تواند خود را به جبر و زور تحمیل کند، مگر آن‌که از خیربودن دست بشوید.

 

گزارش این نشست در کتابِ «مردم شناسی ایرانی» نیز آمده است که من در ۱۹ آذر ۱۳۹۶ در این پست: اینجا این کتاب را معرفی و گزارش کرده بودم. ۷۳۹۱.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
گوهرِ «خیر» چیست؟
/post/269
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۳۵۴
  • پست شده - سه شنبه, ۱۰ دی ۱۳۹۸، ۰۸:۱۸ ق.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

تفاوت موعظه و حکمت

تفاوت حکمت و موعظه : «تفاوت موعظه و حکمت در این است که حکمت تعلیم است و موعظه تذکار، حکمت برای آگاهی است و موعظه برای بیداری، حکمت مبارزه با جهل است و موعظه مبارزه با غفلت، سر و کار حکمت با عقل و فکر است و سر و کار موعظه با دل و عاطفه، حکمت یاد می‌دهد و موعظه یادآوری می‌کند، حکمت بر موجودی ذهنی می‌افزاید و موعظه ذهن را برای بهره‌برداری از موجودی خود آماده می‌سازد، حکمت چراغ است و موعظه باز کردن چشم است برای دیدن، حکمت برای اندیشیدن است و موعظه برای به خود آمدن، حکمت زبان عقل است و موعظه پیام روح.

 

از این رو شخصیت گوینده در موعظه نقش اساسی دارد، بر خلاف حکمت. در حکمت روح‌ها بیگانه‌وار با هم سخن می‌گویند و در موعظه حالتی شبیه جریان برق که یک طرف آن گوینده است و طرف دیگر شنونده به وجود می‌آید و از این رو در این گونه از سخن است که «اگر از جان برون آید نشیند لاجرم بر دل»، وگرنه از گوش شنونده تجاوز نمی‌کند.

 

در باره‌ی سخنان موعظه‌ای گفته شده است: «الکلام اذا خرج من القلب دخل فی القلب و اذا خرج من اللسان لم یتجاوز الاذان» سخن اگر از دل برون آید و پیام روح باشد در دل نفوذ می‌کند اما اگر پیام روح نباشد و صرفاً صنعت لفظی باشد از گوش‌ها آنطرف‌تر نمی‌رود.»

سیری در نهج‌البلاغه

اثر استاد شهید مرتضی مطهری

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
تفاوت موعظه و حکمت
/post/212
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۱
  • ۸۴۴
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

بحث داغِ اخلاقی جهان در آینده‌

به قلم دامنه: به نام خدا. در یکی از یادداشت‌های مطالعاتی‌ سال گذشته‌ام از کتاب «روح آیین پروتستان» نوشته‌ی رابرت مک آفی براون، ترجمه‌ی فریبرز مجیدی این مطلب را  نوشته بودم که در بسیاری از بخش‌های جهان، موضوع بحث داغِ اخلاقی در آینده‌ی نزدیک، نه استفاده‌ی خلّاق از کار بلکه استفاده بهینه از «وقتِ فراغت» خواهد بود. منظور نویسنده‌ی کتاب این است با «ماشینی‌شدنِ کارها» و «انفجار جمعیت» چندین نسل از مسیحیانی بوده‌اند که اسیر این اعتقاد گردیده‌ بودند که «آدمی هرگاه در حالِ استراحت باشد احساس گناه خواهد کرد». بنابراین، دیدگاه رابرت مک آفی براون این است که متخصّصان الهیات (=کلام‌شناشان) باید روی «وقتِ فراغت» فکری کنند که چگونه سازنده باشد نه ویرانگر. لازم به ذکر است من در ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۸ این کتاب را در همین دامنه معرفی و نکاتی از آن را گزارش کرده بودم در: اینجا

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
بحث داغِ اخلاقی جهان در آینده‌
/post/57
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۱
  • ۳۸۷
  • پست شده - يكشنبه, ۸ دی ۱۳۹۸، ۰۷:۴۲ ق.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

آنارشی‌گری

به قلم دامنه. به نام خدا. گرچه وقتی اسم آنارشیسم می‌آید، ذهن همگان به دم‌ِدستی‌ترین تعریف آن یعنی هرج‌ومرج ڪشانده می‌شود، اما این تعریفی جامع و مانع از آن نیست. یڪ فلسفه از آنارشیسم این است ڪه افراد در پناه آن اساساً به ایجاد هرگونه حڪومت و دولت و قدرتی رضایت ندارند. خودِ واژه‌ی ترڪیبی آنارشیسم یعنی نبودِ حڪومت، نبودِ ریاست،. زیرا درین ایدئولوژی، سلطه‌گری و حڪمرانی هیچ ڪسی پذیرفته نیست؛ به جای آن قائل به محوریت انجمن‌ و سمَن‌ (=سازمان‌های مردم‌نهاد) هستند. بگذرم.

 

خواستم بگویم من مدتی‌ست به پدیده‌ی فراگیر، فڪر می‌ڪنم ڪه نسل‌های جدید در گستره‌ی جهانی، به نوعی آنارشی‌گری را دنبال می‌ڪنند، بی‌آن‌ڪه البته خود ازین مڪتب سیاسی سر در بیاورند. در ایران نیز، به نظرم نمی‌توانیم این پدیده را نادیده بگیریم؛ گویی نوعی خفیف یا تند ازین فڪر در رفتارها بروز دارد. نمی‌خواهم بگویم چنین فڪر و رفتاری داوطلبانه و مبتنی بر انتخاب است، بلڪه منظورم این است وقتی به آن خیره می‌شویم چنین چیزی در افڪار و رفتار سرریز دارد.

 

نڪته: من بارها به افرادی بر می‌خورم ڪه وقتی ڪمی می‌شڪافم می‌بینم اساساً هیچ طبقه، هیچ قدرت، تقریباً هیچ ڪس و نیز هیچ شیوه‌ی سیاسی و حڪومتی را قبول ندارد؛ انگار سرخورده است و به همه ڪس منتقد و منتظر یڪ واقعه در آینده. بنابراین، هرگاه چنین فڪری، زمینه‌ی بروز رفتاری پیدا ڪند، به آنارشی‌گری شباهت می‌زند. امید است، نسل تازه‌ی ما با خویشتن‌داری و بردباری و درجه‌ی بالایی از دانایی، آینده‌ساز بماند. زیرا آنان ڪه می‌آیند، روزی هم می‌روند. جهان یعنی آینده و رونده: می‌آییم و می‌رویم.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
آنارشی‌گری
/post/373
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۴۲۵
  • پست شده - پنجشنبه, ۲۱ آذر ۱۳۹۸، ۱۲:۱۱ ب.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

نیایشی از دکتر علی شریعتی

خدایا!

به علمای ما مسئولیت

و به عوام ما علم

و به مؤمنان ما روشنایی

و به روشنفڪران ما ایمان

و به متعصّبین ما فهم

و به فهمیدگان ما تعصّب

و به زنان ما شعور

و به مردان ما شرف

و به پیران ما آگاهی

و به جوانان ما اصالت

و به اساتید ما عقیده

و به دانشجویان ما نیز عقیده

و به خُفتگان ما بیداری

و به دینداران ما دین

و به نویسندگان ما تعهد

و به هنرمندان ما درد

و به شاعران ما شعور

و به محقّقان ما هدف

و به نومیدان ما امید

و به ضعیفان ما نیرو

و به محافظه‌ڪاران ما گستاخی

و به نشستگان ما قیام

و به راڪدان ما تڪان

و به مردگان ما حیات

و به ڪوران ما نگاه

و به خاموشان ما فریاد

و به مسلمانان ما قرآن

و به شیعیان ما علی (ع)

و به فرقه‌های ما وحدت

و به حسودان ما شفا

و به خودبینان ما انصاف

و به فحّاشان ما ادب

و به مجاهدان ما صبر

و به مردم ما خودآگاهی

و به همه‌ی ملت ما

همّت تصمیم و استعداد فداڪاری

و شایستگی نجات و عزت ببخش

علی شریعتی

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
نیایشی از دکتر علی شریعتی
/post/504
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۱
  • ۸۲۸
  • پست شده - چهارشنبه, ۲۰ آذر ۱۳۹۸، ۰۹:۲۱ ق.ظ
  • : برچسب ها
۱
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

خاطره‌ی نمازخانه‌ی باباامان بجنورد

خاطره‌ی نمازخانه‌ی باباامان بجنورد

به قلم دامنه : به نام خدا. تفسیری بر یڪ عڪس. با رفقا، ۴ آذرماه ڪه از مشهد مقدس برمی‌گشتیم، نمازِ ظهروعصر را در نمازخانه‌ی بین‌راهی پارڪ ڪوهستانی باباامان بجنورد گُزاردیم. سر از سجده‌ی آخر ڪه برداشتم حینِ تشهّد و سلام، چشمم افتاد به بخاری نفتی‌یی ڪه دُرست در ضلع قبله تعبیه شده بود ڪه یڪ قفل و چِفت، درِ مخزن نفت و آتش‌خانه را مسدود نگه می‌داشت. پس از نماز اول، آنی عڪسی از آن انداختم تا سرِ فرصت اگر مجالی دست داد، سه نڪته درباره‌ی آن شرح دهم:

 

نمازخانۀ باباامان بجنورد

قفل مخزن نفت بخاری. عکاس: دامنه

 

نڪته‌ی اول: گاه اخلاق و قانون، قدرتِ بازدارندگی و انتظام‌بخشی رفتار مردم را ندارد؛ از همین رو شیوه‌های تأمینی و پیشگیری جایگزین آن می‌شود. مانند همین قفلِ روی بخاری ڪه هدف از آن، بازداشتن مسافرین از دست‌ڪاری روی بخاری است؛ ڪه یڪی قطرات نفت‌چڪان مخزن را ڪم نڪند، و آن دیگری زیادش ننماید؛ و آن سومی ڪه از بس وِ رِه تٕش‌ڪَشنه، چون اَنده خانّه، خاموشش نڪند و شاید هم نعوذُبِالله یڪ رهگذری از دستبردزدن به نفت مخزن بازداشته شود. پس، گاه انسان ڪاری می‌ڪند ڪه قفل، اثرش از اخلاق و قانون جلو می‌زند.

 

نڪته‌ی دوم: من فقط ۹ استان ایران را نرفته‌ام، در بقیه‌ی استان‌ها به هر شهری ڪه رفتم، اغلب دیده‌ام ڪه شهروندان از پل عابر پیاده، عرض خیابان را طی نمی‌ڪنند، همچنان ڪف آسفالت را محل عبورشان می‌دانند. حتی دیدم برخی از روی نرده‌های وسط اتوبان‌ها و بلوارها بالا می‌روند و از روی آن به ڪف آسفالت می‌پّرند. پس، اینجا هم اخلاق، قانون و تابلوهای راهنمایی و خط‌ڪشی‌های خیابان، ڪارایی خود را از دست می‌دهد و رفتارهای دیگر جای آن را می‌گیرد. تا جایی‌ڪه دیده‌ام ڪه برخی شهردارها مجبور شدند روی نرده‌های یڪ‌متری، باز نیز دو متر دیگر نرده بڪارند. چه می‌ڪند این بشر!

 

نڪته‌ی سوم: حتی دیده‌ام دوربرگردانِ نزدیڪ همین سورڪ میاندورود را  هیچ محل نمی‌گذارند و بی‌اعتنا به آن، از همین بریدگی خطرناڪِ روبروی پمب‌بنزین سه‌راه می‌پیچند تا سه‌چهار ثانیه زودتر به داراب‌ڪلا برسند! حتی اگر راننده را ازین ریسڪ و خطر نهی هم بڪنی، غِض ڪاندِه و غضبناڪ‌تر دور می‌زند و می‌گوید ول ڪن، ڪی خانِه بُورِه تا اون وَرِ پِل رودخانه! همینجِه بِتّرِه!

 

حاشیه: قفل بخاری باعث شده بود من نفهیدم تشهد و سلام نمازم را چه‌جوری اَدا و ختم ڪردم. آخه تشهد نماز اوجِ گواهی‌دادن به توحید و نبوت و عبودیت است. و سلامِ نماز نیز اجازه‌خواستن از خدا برای خارج‌شدن نزاڪت‌آمیز از نماز است ڪه همراه با سلام به نبی (ص) و صالحین و پیوستن مجدد به میان مردم است. به قول ملاصدرا در اسفار اربعه (=سفرهای چهارگانه) سیر از حق به خلق است. بگذرم، نمازم آن روز مثل بقیه‌ی روز -به قول داراب‌ڪلایی‌ها- «چماز» شده بود؛ نمازِ با تمرڪز، خیالی آسوده می‌خواهد و عرفانی پاڪیزه. خدایا هر دو را بِده!

خاطره‌ی نمازخانه‌ی باباامان بجنورد
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
خاطره‌ی نمازخانه‌ی باباامان بجنورد
/post/396
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۴۱۳
  • پست شده - شنبه, ۱۶ آذر ۱۳۹۸، ۰۷:۴۷ ق.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

الوین تافلر چه می ‌گفت؟

به قلم دامنه : به نام خدا. «جا‌به‌جایی در قدرت» اثر «الوین تافلر»، ترجمۀ خانم دکتر شهین‌دخت خوارزمی، «ترسیم مسیر قدرت از زور تا ثروت و از ثروت تا دانایی» است. از نظر تافلر «منبع قدرت در یک دوره، زور و خشونت بود؛ در دورۀ دیگر ثروت و دارایی، و در قرن 21 دانایی. که خلاصه‌اش در این شعار می‌گنجد: «عضله، پول و مغز». نماد زور، عضله، نماد ثروت، پول و نماد دانایی، مغز است. یعنی گشودن دریچه‌های دنیای دیجیتال به روی انسان. مانند گوشی‌های لمسی و پیام‌رسان‌های مَجازی.

 

الوین تافلر

 

الوین تافلر به عصر زرق و برق و پول و تبلیغات نیز طعنه می‌زند که بشر از دوره‌ی عضله (=زور) و پول (=ثروت) عبور کرده و وارد عصر دانایی شد. از نظر او کسانی هستند که متعلق به عصر ماقبل دانایی‌اند و اینان در اندیشۀ وی، نباید بتوانند قدرت را تصاحب کنند؛ زیرا نماد مدرن قدرت، نه عضله و پول، که مغز است؛ یعنی دانایی.

 
پس؛ بر اساس هشدارهای آینده‌پژوهانه‌ی تافلر، لازم می‌آید تا مبارزان، روشنگران، دلسوزان، آزادی‌خواهان و یک کلمه مردم به استضعاف‌کشیده‌شده‌ی جهان نباید بگذارند کسانی بر گُرده‌ی بشریت سوار شوند و از انسان‌ها سواری بگیرند! که نه تنها شایستگی ندارند بلکه اگر میدان بگیرند، جهان را از عصر «دانایی» به عصر ثروت و عصر زور در دوره‌های گذشته برمی‌گردانند.
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
الوین تافلر چه می ‌گفت؟
/post/837
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۵۴۹
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

مسجد پوترای مالزی

مسجدجامع «پوترا»ی مالزی

دارای سالن نماز، صحن، و اتاق‌های آموزشی

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مسجد پوترای مالزی
/post/1935
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۱۷۰
  • پست شده - جمعه, ۸ آذر ۱۳۹۸، ۱۱:۰۲ ق.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

چگونه از آداب نبوی پیروی کنیم؟

بحثی اخلاقی و دینی بر مبنای ایده‌ها و استدلالات علامه طباطبایی: تأکید دارم این پُست، با تمایل، تأنّی و تفکر خوانده شود: پیامبر (صلّی الله علیه و آله) «بسیار مودّب بود. به سخنان دیگران خوب گوش می‌داد. سخن کسی را قطع نمی‌کرد و اگر سخن حقّی را می‌شنید، تصدیق می‌کرد. از مباحث جدلی گریزان بود ولی به سوالات دیگران بدون خودنمایی پاسخ می‌داد.» (۱)

 

«خود را از سه چیز به سختی دور می‌داشت؛ جدال و کشمکش، پُرحرفی و ذکر مطالب بی‌فایده. نسبت به مردم نیز از سه چیز پرهیز داشت؛ کسی را نکوهش و سرزنش نمی‌کرد، لغزش‌های کسی را جستجو نمی‌نمود و عیب کسی را پی نمی‌گرفت. سخن نمی‌گفت مگر در جایی که امید ثواب در آن می‌داشت. هنگام سخن‌گفتن چنان اهل مجلس را جذب می‌کرد که همه سر به زیر افکنده، گویی پرنده بر سرشان نشسته، آرام و بی‌حرکت می‌ماندند، و چون ساکت می‌شد آنان سخن می گفتند و نزد آن حضرت بر سر سخنی نزاع نمی‌کردند. هر که سخن می‌گفت همه ساکت به سخنانش گوش می‌دادند تا سخنش پایان یابد. و در محضر حضرتش به نوبت سخن می گفتند.» (۲)

 

علامه طباطبایی

 

علامه طباطبایی از همان ابتدای ایام طلبگی اهتمام ویژه‌ای به سنن و آداب معاشرت نبی مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله) داشت، به همین جهت به مطالعه‌ی بیش از ۶۰ کتاب حدیثی، از آثار بیش از ۴۰ تن از دانشمندان اسلامی پرداخت. آن زمان‌ها بیشتر کتاب‌ها نسخه خطی و چاپ سنگی بودند. کتب روایی را زیر و رو کرد تا توانست با گرد آوری بالغ بر ۴۰۰ روایت، ریز به ریز سنن و سیره پیامبر (صلّی الله علیه و آله) را یادداشت نموده و به آن‌ها عمل کند. چرا که قرآن کریم پیامبر (صلّی الله علیه و آله) را اسوه حسنه معرفی نموده است. (۳)

 

فرزند ایشان نقل می‌کند؛ علامه کتاب «سنن النبی» را خودش موبه‌مو در کل عمر انجام می‌داد. علامه طباطبایی در روایتی که در مقدّمه سنن النبی در مورد سبب نگارش کتاب آورده است، می نویسد (۴)

 

امام صادق (علیه السّلام) مى‏‌فرماید «من دوست ندارم که مسلمانى بمیرد، مگر این‏که تمام آداب و سنن آن حضرت را ولو یک بار هم که شده، انجام دهد.» (۵)

 

به همین دلیل بود که اصرار داشت برای یکبار هم که شده میگو بخورد. این خواسته ایشان با رویه زندگی و خوراک ساده ایشان متفاوت بود، وقتی دلیل این خواسته از ایشان سؤال شد، فرمود پیامبر (ص) یکبار در عمرشان میگو خورده بودند. (۶)

 

 

«سُنَن النبی»

 

سُنَن النبی کتابی است که مرحوم علامه طباطبایی ابتدا برای عمل شخصی خویش گرد آوری کرده بودند، ولی جزء آخرین آثاری است که در زمان حیات ایشان با نظر و خواست خود ایشان به چاپ رسید و از میان کتاب‌های خوبش، مکرّر این کتاب را به دوستان و آشنایان هدیه می‌فرمود. اهتمام ایشان به این روایات به قدری است که در المیزان در بحث «ادب انبیاء» -که خود بحثی تفصیلی در جلد ششم المیزان است- پس از ذکر ادب الهی انبیاء در لسان قرآن از آدم (علی نبینا و آله و علیه السّلام) تا نبی خاتم (صلی الله علیه و آله) بر خلاف مباحث روایی المیزان، به طور تفصیلی در حدود ۵۰ صفحه، ۱۸۳ روایت را که شامل همه انواع آداب و سنن نبی ختمی (صلی الله علیه و آله) است مستقیماً از «سنن النبی» که در آن زمان رساله‌ای منتشرنشده برای عمل شخصی ایشان بود (۸)، ذکر می‌کنند. بیشتر بخوانید ↓

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
چگونه از آداب نبوی پیروی کنیم؟
/post/843
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۱
  • ۸۳۸
ادامه ی مطلب
۳
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

همزیستی با خویشتنِ خویش

یک توضیح ضروری: من سه‌شنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۸، در بارۀ یکی از کتاب‌های پروفسور «فضل‌الله رضا» فرزند شیخ اسدالله رضا و برادر دکتر عنایت‌الله رضا متن زیر را نوشته و در این وبلاگم منتشر کرده بودم. اخیراً با رفقا در مشهد که بودم باخبر شدم ایشان به رحمت خدا پیوستند. ازاین‌رو، علاوه بر گرامی‌داشت و احترام به مقام علمی، اخلاق، دینی و خدمات ایشان و طلبِ عُلوّ درجات نزد پروردگار مهربان برای آن مرحوم، متن گذشته‌ام با عنوان «همزیستی با خویشتنِ خویش» را با افزودن این توضیح و یک پیوست، دوباره بازنشر می‌دهم. روح این «چهره‌ی ماندگار» شاد باد:

 

به قلم دامنه. به نام خدا. این کتابی که در زیر مطابق سلسله‌نویسی‌هایم در معرفی کتاب‌ها می‌نویسم، و معرفی می‌کنم، «برگِ بی‌برگی» نوشته‌ی پروفسور «فضل‌الله رضا» (Fazlollah Reza) است. با این مشخصّات: تهران: صدای معاصر، ۱۳۸۰، چاپ اول (در ۴۰۰ صفحه). طبق روال دامنه، چهار نکته از آن را می‌نویسم:

 

پروفسور رضا

 

کتاب «برگِ بی‌برگی» نوشته‌ی پروفسور فضل‌الله رضا. تهران: صدای معاصر، ۱۳۸۰، چاپ اول (۴۰۰ صفحه).

عکس از دامنه

یک: در ص ۱۱ می‌گوید: آدمی وقتی غرقِ در جزئیاتِ زندگی بَهیمی [حیوانی، جانوری، دامی] بشود، اصول حیات انسانی و درخشش آفتاب‌ها را دیگر نمی‌بیند. پروفسور «فضل‌الله رضا» در صفحۀ 124 کتاب، آسیب‌شناسانه، گلایه می‌کند که «روش‌های تبلیغاتی، مؤثرتر از ماهیت هنر شده است!»

 

دو: در ص ۷۱ می‌گوید: به حساب پنجاه سال پیشِ فرهنگ ایرانی خودمان، در جستجوی مشاهیر علم بودم. بعدها متوجه شدم که این‌گونه اندیشه‌ها، ته ماندۀ بُت‌پرستی شرقی خودم است.

 

سه: در ص ۱۰۶ آمده‌است: «من به سلیقۀ خودم، در کتاب‌های آسمانی و رهنمودهای عرفانی و شاهکارهای فرهنگی دنبالِ آرامش درون، تزکیۀ نفس، مدارا با دیگران و همزیستی با خویشتنِ خویش می‌گردم.» 

 

چهار: در ص ۱۱۷ نوشته است: «سیاستمداران صاحب زر و زور پس از فرار از کشورهای‌شان، در زیر چتر دولتمردان غرب، زندگانی مرفّه و نو به دست آوردند.»

پایان. ۱۱ تیر ۱۳۹۸، قم. دامنه

 

پیوست و نقل: او که زادهٔ ۱۰ دی ۱۲۹۳ رشت بود، در  ۲۸ آبان ۱۳۹۸ در سن ۱۰۵ سالگی در اتاوای کانادا درگذشت. پروفسور فضل الله رضا از پایه‌گذاران نظریه اطلاعات و مخابرات بود. او بر این نظر بود که: «در چنین روزگاری اگر بخواهیم روی کره زمین، قومی به نام ایرانی وجود زنده و پایدار داشته باشد، باید فرهنگ سنتی آن قوم را پیوسته پاسداری کنیم. مهم‌ترین عاملی که قوم ایرانی را از دیگر اقوام برجسته می‌سازد، فرهنگ ملی ایران است."  او ادامه می‌دهد: "زبان فارسی یعنی همین فارسی آمیخته به عربی که در هزار سال ورزیده و نیرومند شده است، در مرکز فرهنگ ملی جای دارد. اگر امروز از یکی از کهکشان‌ها با ما تماس بگیرند وبخواهند که به شتاب یک روز فقط دو کتاب نمونه که معرف شخصیت ملی ما باشد برایشان بفرستیم، بنده گمان دارم که شاهنامه فردوسی و مثنوی جلال الدین رومی را می‌توان اختیار کرد. اگر جای چانه‌بافی بود. بوستان و گلستان را هم به آن‌ها پیوست می‌کنیم."

 

پروفسور رضا معتقد بود: "جوان ایرانی باید واقعیت را ببیند. جوانان نباید خرد و مایوس شوند. آن‌ها یک عرصه باز دارند و آن اِشراف به معارف ایرانی، اسلامی و جهانی است. جوانان ما باید اعتماد به نفس پیدا کنند و خود باخته نباشند و بدانند که ما وارث یک میراث قزهنگی و علمی بسیار غنی هستیم.

 

او در مقاله‌ای که اواخر اسفند ۱۳۹۰ روزنامه شرق منتشر کرد، در مورد آینده ایران نوشته بود: "ایران سرشار از منابع طبیعی است و نژادی برومند و مردمی فرهنگ‌پذیر و هوشمند دارد. اکثر ایرانی‌ها به فرهنگ و مردم این سرزمین مهر فراوان دارند و حتی عشق می‌ورزند. برگزیدگان ما، مردمی خلاق و پژوهنده و سازنده‌اند، که می‌توانند مانند زمان‌های باستان، با دنیا مراوده و گفتگو و مدارا داشته باشند و فرهنگ اصیل ایران را در پرتو بینش و گزینش جلا بدهند و به روز کنند و آن را زنده و پویا نگه دارند. خلاصه، ایرانی در معنا بزرگ از نو بسازند: «فلک را سقف بشکافند و طرحی نو در اندازند.» پروفسور رضا ادامه می‌دهد: "امید است، جوانان آینده‌نگر، برنامه‌های پیشرفت ایران را با سودمندی‌های دانش و فناوری مجهز کنند و به کار ببندند. اما والِه و شیدای اسباب‌بازی‌ها و بازار لوکس و اژد‌های آز و اهریمنی نشوند. "»

خلاصۀ زندگینامۀ

مرحوم فضل‌الله رضا در: اینجا

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
همزیستی با خویشتنِ خویش
/post/162
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۱
  • ۵۸۱
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
قبل ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ... ۱۱ ۱۲ ۱۳ ۱۴ ۱۵ ۱۶ ۱۷ ... ۲۰ ۲۱ ۲۲ بعد