رُمان «سکوتِ آفتاب»
به قلم دامنه : به نام خدا. مردمش به عشق به امام علی (ع) زندهاند، چراڪه به دست ایشان مسلمان شدند. یڪ نامهرسان به اینجا آمد و نامهی امام علی (ع) را برایشان خواند ڪه از مردم اینجا خواست تا ده نفر را به عنوان نمایندهی خود به ڪوفه بفرستند تا اعلان وفاداری و تجدید پیمان ڪنند.
حالا همهی مردم در مسجد جمع شدند. بالاخره ریشسفیدان و بزرگان، ۱۰ نماینده را برگزیدند ڪه یڪی از آنها «مُرادی»ست. مُرادی، از ذوق در پوستش نمیگنجد! زیرا قلبش آڪنده به عشق علیست و برای دیدار با حضرت مولا (ع) در ڪوفه لحظه میشمارَد.
مُرادی به همراه ۹ نمایندهی دیگر، علی (ع) را ملاقات میڪند و آنچنان امامش را دوست میدارد ڪه حاضر نمیشود به سرزمینش -یمن- بازگردد؛ در ڪوفه ڪنار مولا (ع) ماندگار میمانَد و در جنگ نهروان شجاعانه حضور مییابد و با «خوارج» دلاورانه و بیباڪانه میجنگد.
پس از ظفر بر نهروانیان، مُرادی در ڪوفه مرڪز حڪومت امام علی (ع) در ڪوچهپسڪوچه میچرخد و خبر پیروزی بر خوارج را به مردم میدهد. او -ڪه سوار بر اسب است- وارد ڪوچهی سرنوشت! میشود، ڪه به قول حجتالاسلام مهدی خُدّامیان نویسندهی رُمان «سڪوت آفتاب» «ای ڪاش هرگز وارد این ڪوچه نمیشد!»
حجتالاسلام خُدّامیان آرانی
(منبع عکس)
آری؛ ڪاش واردش نمیشد و قَطام دختر «زیبارو»ی ڪوفی را نمیدید و دلباخته و فریفتهاش نمیگردید تا «ابن مُلجم مُرادی»، یڪی از آن ۱۰ نمایندهی مردم یمن، از شرفِ عشق به علی (ع)، به ذلّت قتل و ترور نمیرسید و سرانجام با پَستترین فرجام، فرقِ سرِ امامِ پارسایان، امیرِ مؤمنان، حضرت وصیِّ (ع) را در محراب مسجد نمیشڪافت، تا «عدل و عدالت» برای ابد عزادار و بیسرپناه شود! بگذرم.
نڪته: آری؛ فقط ڪوچه نبود، افڪار پوچش هم بود برای سقوط.
یادآوری: «سڪوتِ آفتاب»، رُمانیست از حجتالاسلام مهدی خُدّامیان آرانی، ڪه داستان مُرادی، همان ابن مُلجم ملعون را نگاشت. او در سال ۱۳۸۸ نیز مقام نخست «مسابقهی جهانی ڪتاب رضوی بیروت» را ڪسب ڪرد. (منبع) «فریاد مهتاب»، «آخرین عروس» و «شیرینتر از عسل» از دیگر آثار اوست.