به قلم دامنه : به نام خدا. سلسله خاطرات دامنه. این نوشته را هفته‌ی پیش قبل از مسافرت به مشهد مقدس نوشته‌ام که از جاده‌ی گرمسار به زیارت امام رضا (ع) رفتم و از همان جاده به قم برگشتم:

 

پرده‌ی اول:

از شڪاف سوراخ گیشه، پول فرو می‌ڪردیم و یڪ لاشه بلیت می‌خریدیم. با یڪ بسته تخمه -به قول محلی سمِشڪه- ڪه در پاڪت ڪاغذی، منگه یا پیچ می‌شد، وارد لابی می‌شدیم و فوری دو تابلوی «برنامه‌ی آینده» و «به‌زودی» را مرور می‌ڪردیم ڪه بدانیم فیلم بعدی و آتی چیست. سپس با ڪمی چرخ‌چرخ و وِلوبودن، وارد سالن تاریڪ می‌شدیم. چشم، چشم را نمی‌دید؛ از بس دود سیگار بود و غبار. با چراغ‌قوّه‌ای ڪه به چشمت سوسو می‌انداخت مسیر را پیدا می‌ڪردی و روی یڪ صندلی تاشو می‌نشستی. سینماها، هم لُژ داشت و هم بالڪن و نزدیڪ سن. از بس نَدیدبَدید بودیم، گاه یڪ فیلم را دو سه سانس می‌دیدیم. از سینمای بعد از انقلاب دارم می‌گویم نه عصر طاغوت ڪه حتی داشتن رادیوی شاه هم به حڪم علمای حوزه ڪراهت داشت. و ما تا سال ۱۳۵۵ یا ۱۳۵۶ گویا نداشتیم. بعد پدرم یڪی خرید و بی.بی.سی را می‌گرفت. بگذرم.

 

 

روزنامه «صبح امروز»

خراسان رضوی. ۲۱ خرداد ۱۳۹۹

(منبع)

پرده‌ی دوم:

سال ۱۳۷۱ من خوابگاه دانشجویی‌ام در خیابان طالقانی تهران بود. روبروی ما سینما «عصر جدید» ڪه سه سالن جداگانه داشت و همزمان سه فیلم نمایش می‌داد. اغلب فیلم‌های آن را می‌رفتم به تماشا می‌نشستم. بلیت سینما «عصر جدید» شماره‌سریال داشت. باید طبق شماره، روی صندلیِ تعیین‌شده می‌نشستی ڪه معلوم نبود ڪی ڪنارت می‌نشیند. زن یا مرد. دختر یا یڪ جوان لات. مختلط (=درهم) بود. ما ڪه حزب‌الله‌بازی! درمی‌آوردیم اگر از حُسنِ تصادف یا سوء تصادف! ڪنار یڪ دختر قرار می‌گرفتیم، می‌گفتیم آقا ببخشد! جای ما را عوض ڪنید! اینجا سخت است! ای حسرت! ای حسرت! مدیر بگذرد. این آخری ڪشڪولی بوده است.

 

پرده‌ی سوم:

حالا در عصر فاصله‌گذاری اجتماعی ڪه می‌رود به یڪ فرهنگ همیشگی شود و بهداشتی‌زیستن و تمیزتر زندگی‌ڪردن، «سینما ماشین» رخ نموده است. یعنی چون داخل سینما نمی‌شود فیلم دید، در یڪ فضای باز در شب، با تهیه‌ی بلیت از قبل، از همان داخل ماشین به تماشای فیلم باید نشست و پیاده و جفت هم نشد؛ تجربه‌ای نوین در ایران.

 

البته در روزنامه‌ی «صبح امروز» خراسان رضوی چاپ ۲۱ خرداد ۱۳۹۹ خواندم ڪه «ایرانیان در سال ۱۳۳۱ در تپّه‌های تهران‌پارس» تهران، این شیوه را تجربه ڪرده بودند. البته در بلاد دیگر جهان، خوانده و شنیده‌ام ڪه «سینما ماشین» مخصوص فیلم‌های آن جوری! است ڪه بی‌نزاڪت! است و خلوت می‌طلبد! و در همان ماشین می‌گذرد. اما مدیر بگذرد!

 

«خروج» آقای ابراهیم حاتمی‌ڪیا -ڪه در گچساران و سپس در قم فیلم‌برداری شد- حالا پس از پخش در برج میلاد تهران به سبڪ «سینما ماشین»، می‌خواهد در مشهد مقدس نمایش داده شود به همین سبڪ. ڪه عڪسش را دربالا مستند ڪرده‌ام از همین روزنامه‌ی چاپ مشهد.

 

نڪته: آقای حاتمی‌ڪیا از قبل در پی این بود ڪه زمانی فرا برسد تا فیلمی بسازد با درونمایه‌ی «اعتراض مردمی به حاڪمان». بگذرم. پس؛ پیش به سوی مشهد مقدس!