مَتاعهای هر یک از ما
از این میان، یڪ خوی و خصلتِ خوب ایرانیها علاقهیشان به ڪتاب است نیز ڪتابخوانی. گاه ڪتابی به دست انسان میرسد و یا خریداری میڪند و یا شیرینتر اینڪه به او اِهداء میشود ڪه آدم از وَجد، پَر درمیآورد؛ زیرا میبیند ڪتاب آنقدر زیبا بهچاپ رسیده، آنقدر از ڪاغذش بوی قشنگی متصاعد (=بلند) میشود و آنقدر محتوای رسا و دانشافزا دارد، درمیمانَد ڪتاب را بخواند یا با آن زندگی ڪند و بو بڪشد و ڪنارش بنشیند و دست از سرش برندارد. ڪنارِ ڪتاب نشستن هم، مزّهای دارد ڪه مگو و مَپرس.
منزل یڪ بزرگواری رفته بودم در مشهد. افتخار میڪرد در خونهاش ڪتابخانه دارد با ڪتابهای نفیس (=گرانبهاء، ارزشمند) و بهروز. حتی با خشنودی و خندان از داشتنِ شاهنامهی فردوسی و سریِ ڪامل لغتنامهی مرحوم دهخدا لذت میبُرد. و من از این رفتارش ڪیف برده بودم. چراڪه از نظر من، هیچ ڪجای خانهی ڪسی، زیباتر از ڪتابخانه نیست. آنهم ڪتابخانهی یڪ ایرانی ڪه قفسههای ڪتابش، بهیقین در خود سالها فرهنگ ادب و دیانت و انسانیت جای داده است و بارِ وزین آن را میڪشد.
تا اینجا مقدمه بافتم، شاید هم چانه ڪشیدم! و شاید ورّاجی ڪردم؛ همان پُرچانگی. بههرصورت، حرفم این است نمیتوانستم از ڪتابهایی ڪه سالهای دور و اخیر و همچنان خوانده و میخوانم پرده برندارم. اساساً ڪتاب میخوانیم تا بدانیم، بگوییم، بنویسیم، و اگر اهلش بودیم به نیڪیهای آن عمل و از نڪوهیدههای آن پرهیز ڪنیم.
ازجمله ڪتابی ڪه چندسال پیش بر دلم نشست ڪتاب «آیین و اندیشه» است ڪه بررسی مبانی و دیدگاههای مڪتب تفڪیڪ است نوشتهی حجتالاسلام سید محمد موسوی ڪه بسیار پربار نوشت. چاپ اول آن ۱۳۸۲ است از انتشارات حڪمت.
استاد محمدرضا حڪیمی در یڪ جای این ڪتاب میگوید: «تودههای متدیّن، به دلیل سائقهی درڪ ایمانی و تلقی نظری خویش، تفڪیڪی هستند. یعنی معارف و اعتقادات خالص را از بیانات دینی میجویند.»
این را میدانیم ڪه حُڪمای اسلامی اتفاق نظر دارند ڪه میان علم -بهویژه حڪمت الهی- و قداست، «پیوندی محڪم و استوار» برقرار است. علت قداست دانشها و علوم به دلیل تشبُّه به حقتعالی است (ڪه حڪیم مطلق، اوست) زیرا «همهی علوم، در صددِ اظهارِ حقیقتی از حقایق عالَم هستی»اند.
ملاڪ شرافت علم هم -ڪه در صفحهی ۳۴ ڪتاب آمده است- این است:
فضیلت و شرافت هر علم:
یا به شرافت موضوع آن است؛
یا به شرافت روش آن است؛
یا به شرافت اهمیتِ غایت آن.
نڪته: مڪتب تفڪیڪ قائل به جدایی ڪلی میان دین و فلسفه و عرفان نیست، اما «تساوی ڪلی» میان آن را «نفی میڪند». تفڪیڪیها -ازجمله علامه محمدرضا حڪیمی- مخالف عقل و فلسفه هم نیستند، بلڪه به اعتبار پیروی از وحی، از «عقل دفائنی» بهره میبرند ڪه «اعماق عقل» است؛ به تعبیر آقای حڪیمی «عقلِ اَنواری»؛ ڪه میان آن با «عقلِ ابزاری» فرسنگها فرق است. بگذرم.