تازه ترین پست ها
پذیرفته ترین پست ها
پر بازدید ترین پست ها
پر بحث ترین پست ها
تازه ترین نظر ها
-
سید مهدی صباغ دارابی : سلام و عرض ادب، با عرض پوزش در نوشتار بالا مهندس سرایلو مدیر عامل شرکت نکاچوب نبود ایشون مدیر راهسازی شرکت بودبسیار توانمند بود که همکاران بهش میگفتن سرایلو بزرگ، مدیر عامل فک کنم یا آقای نجاتی بود یا آقای اهنگری. یاعلی مدد -
ناشناس : سلام آقاابراهیم، روز بهخیر فقط یک نکته؛ بر اساس کتاب " بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی" نوشته حمید روحانی، یکی از دلایل اعتراض آیتالله خمینی به محمدرضاشاه پهلوی در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ دادن حق رأی به زنان بود. جلیل قربانی -
ناشناس : سلام آقاابراهیم، روزتون بهخیر ۱- چند سال پیش تصمیم گرفتند تا بنای یادبودی با عنوان شهدای گمنام در پارک تفریحی وزرامحله در شهر سرخرود بسازند. ۲- این کار در آن زمان با مخالفت گسترده اهالی وزرامحله از جمله خانوادههای شهدای محل روبرو شد. ۳- مادر دو شهید یدالهی (مادرخانم بنده) گفته بود این دو شهید گمنام را در ... -
ناشناس : سلام متنی از آقای عمادالدین باقی: تاکر کارلسون یکی از چهرههای مشهور رسانهای در امریکا و چهره محوری در جنبش ماگا است. صفحهاش در یوتیوب بیش از ۵ میلیون دنبال کننده دارد. برخی مطالبش درباره ایران شگفت انگیز است. اگر از زبان یک ایرانی گفته میشد به توهم توطئه و غرب ستیزی متهم میشد اما از زبان شخصیتی مانند ... -
ناشناس : به ص ۳۳۸ تا ص ۳۴۳ کتاب جامعهشناسی سیاسی دکتر حسین بشیریه رجوع شود. -
از مدرسه فکرت : درود خواندنی و پر اهمیت -
ناشناس : درود بر شما آقای نور مفیدی در جنگل خواری استان گلستان معروفه و در حال حاضر مالک شرکت ممتاز! محمدحسین آهنگر دارابی -
ناشناس : پیام یک عضو مدرسه فکرت: سلام جناب آقای طالبی. مطلب شما عینا مشابه قطعنامه هائیست که اپوزیسیون خارج نشین درمیتینگهای تبلیغاتی که راه میاندازد پرسروصدا اما جمعیتی ازآن استقبال نمیکنند صادرشده. چندایراد کارشمارا باصراحت گوشزد کنم اولا.همچون گذشته بادیدگاه توام باتحقیر وشکست برای جبهه داخلی وغلبه وظفروپیروزی ... -
ناشناس : جمعی از فعالان سیاسی اجتماعی استان یزد جمعهشب با سید محمد خاتمی دیدار کردند. در این دیدار که در محل بیت تاریخی شهید صدوقی برگزار شد، سید محمد خاتمی طی سخنانی با تأکید بر شناخت دقیق مشکلات برای رسیدن به صورت راه حل واقعی، اظهار کرد: اگر معتقدیم اسلام جاودانه است باید به تمام پرسش ها و نیازهای روز به روز نو ... -
ناشناس : با سلام از زمانی که این پست جناب طالبی که با غلظت زیاد بیان شد را خواندم، واقعا حساس شدم تا ببینم قضیه از چه قرار است. این کتاب در درس یازدهم خود شرایط ظهور را تشریح میکند و در بخش زمینههای چهار عنوان را مطرح میکند: ۱. طرح و برنامه ۲. رهبر ۳. یاران ۴. آمادگی عمومی در بخش یاران، هفت ویژگی یاران آن حضرت را ...
موضوع های کلی سایت دامنه
کلمه های کلیدی سایت دامنه
- عکس ها
- چهره ها
- تریبون دارابکلا
- دامنه کتاب
- انقلاب اسلامی
- عترت
- تک نگاران دامنه
- اختصاصی
- مسائل روز
- مباحث دینی
- گوناگون
- ایران
- جهان
- فرهنگ لغت دارابکلا
- قرآن در صحنه
- روحانیت ایران
- مدرسه فکرت
- دارابکلایی ها
- جامعه
- لیف روح
- مرجعیت
- دامنه قم
- زندگینامه من
- شعر
- جبهه
- روحانیت دارابکلا
- امام رضا
- کویریات
- خاطرات
- خاورمیانه
- مشهد مقدس
- گفتوگو
- آمریکا
- سیاست
- اوسا
- روزبه روزگرد
- تاریخ سیاسی دارابکلا
- زندگی
- حومه
- شهرها
- کبل آخوند ملاعلی
- بیشتر بدانید
بایگانی های ماهانه ی سایت دامنه
-
آذر ۱۴۰۴
۸
-
آبان ۱۴۰۴
۲۰
-
مهر ۱۴۰۴
۱۸
-
شهریور ۱۴۰۴
۲۸
-
مرداد ۱۴۰۴
۳۳
-
تیر ۱۴۰۴
۱۶
-
خرداد ۱۴۰۴
۲۰
-
ارديبهشت ۱۴۰۴
۱۶
-
فروردين ۱۴۰۴
۱۴
-
اسفند ۱۴۰۳
۶
-
بهمن ۱۴۰۳
۱۱
-
دی ۱۴۰۳
۱۲
-
آذر ۱۴۰۳
۲۰
-
آبان ۱۴۰۳
۱۳
-
مهر ۱۴۰۳
۱۲
-
شهریور ۱۴۰۳
۲۳
-
مرداد ۱۴۰۳
۱۷
-
تیر ۱۴۰۳
۱۷
-
خرداد ۱۴۰۳
۶
-
ارديبهشت ۱۴۰۳
۸
-
فروردين ۱۴۰۳
۷
-
اسفند ۱۴۰۲
۱۸
-
بهمن ۱۴۰۲
۲۰
-
دی ۱۴۰۲
۷
-
آذر ۱۴۰۲
۲۰
-
آبان ۱۴۰۲
۲۰
-
مهر ۱۴۰۲
۲۰
-
شهریور ۱۴۰۲
۱۹
-
مرداد ۱۴۰۲
۱۸
-
تیر ۱۴۰۲
۱۰
-
خرداد ۱۴۰۲
۱۴
-
ارديبهشت ۱۴۰۲
۸
-
فروردين ۱۴۰۲
۱۷
-
اسفند ۱۴۰۱
۱۲
-
بهمن ۱۴۰۱
۱۶
-
دی ۱۴۰۱
۲۰
-
آذر ۱۴۰۱
۳۱
-
آبان ۱۴۰۱
۲۳
-
مهر ۱۴۰۱
۲۱
-
شهریور ۱۴۰۱
۱۳
-
مرداد ۱۴۰۱
۱۳
-
تیر ۱۴۰۱
۱۱
-
خرداد ۱۴۰۱
۱۵
-
ارديبهشت ۱۴۰۱
۱۵
-
فروردين ۱۴۰۱
۲۷
-
اسفند ۱۴۰۰
۲۴
-
بهمن ۱۴۰۰
۳۰
-
دی ۱۴۰۰
۲۴
-
آذر ۱۴۰۰
۲۴
-
آبان ۱۴۰۰
۳۲
-
مهر ۱۴۰۰
۲۶
-
شهریور ۱۴۰۰
۱۷
-
مرداد ۱۴۰۰
۱۱
-
تیر ۱۴۰۰
۲۵
-
خرداد ۱۴۰۰
۱۶
-
ارديبهشت ۱۴۰۰
۱۴
-
فروردين ۱۴۰۰
۱۷
-
اسفند ۱۳۹۹
۳۴
-
بهمن ۱۳۹۹
۳۸
-
دی ۱۳۹۹
۳۵
-
آذر ۱۳۹۹
۳۵
-
آبان ۱۳۹۹
۲۳
-
مهر ۱۳۹۹
۳۱
-
شهریور ۱۳۹۹
۲۲
-
مرداد ۱۳۹۹
۳۲
-
تیر ۱۳۹۹
۳۰
-
خرداد ۱۳۹۹
۲۵
-
ارديبهشت ۱۳۹۹
۴۱
-
فروردين ۱۳۹۹
۴۰
-
اسفند ۱۳۹۸
۳۶
-
بهمن ۱۳۹۸
۴۷
-
دی ۱۳۹۸
۴۸
-
آذر ۱۳۹۸
۳۸
-
آبان ۱۳۹۸
۳۰
-
مهر ۱۳۹۸
۴۴
-
شهریور ۱۳۹۸
۳۷
-
مرداد ۱۳۹۸
۲۸
-
تیر ۱۳۹۸
۳۵
-
خرداد ۱۳۹۸
۱۸
-
ارديبهشت ۱۳۹۸
۱۸
-
فروردين ۱۳۹۸
۱۸
-
اسفند ۱۳۹۷
۳۰
-
بهمن ۱۳۹۷
۴۰
-
دی ۱۳۹۷
۴۰
-
آذر ۱۳۹۷
۳۴
-
آبان ۱۳۹۷
۴۵
-
مهر ۱۳۹۷
۵۵
-
شهریور ۱۳۹۷
۶۷
-
مرداد ۱۳۹۷
۶۷
-
تیر ۱۳۹۷
۶۴
-
خرداد ۱۳۹۷
۳۵
-
ارديبهشت ۱۳۹۷
۴۸
-
فروردين ۱۳۹۷
۴۸
-
اسفند ۱۳۹۶
۶۶
-
بهمن ۱۳۹۶
۶۵
-
دی ۱۳۹۶
۳۲
-
آذر ۱۳۹۶
۵۷
-
آبان ۱۳۹۶
۴۴
-
مهر ۱۳۹۶
۴۹
-
شهریور ۱۳۹۶
۲۸
-
مرداد ۱۳۹۶
۲۷
-
تیر ۱۳۹۶
۱۶
-
مهر ۱۳۹۵
۱
-
آذر ۱۳۹۴
۱
-
دی ۱۳۹۳
۱
-
تیر ۱۳۹۲
۱
پیوندهای وبلاگ های دامنه
پیشنهاد منابع
دامنهی دارابکلا
بررسی بیانیه آیتالله خوئینی
به قلم دامنه. به نام خدا. آیتالله خوئینی چه میخواهد؟ مَجال یافته بودم تا در مورد بروز گسترهی فساد و برکناری در برخی از شوراها و شهرداریهای سراسر کشور بررسی داشته باشم. اینک اما، دو قضیه مرا واداشت به بررسی نامهی دوم آیتالله سید محمد موسوی خوئینی (منبع) و نقدی بر گفتوگوی دوم آقای سعید حجاریان (منبع) بپردازم.
۱. آقای خوئینیها میکوشد به مخاطبین خود بقبولاند آنچه در نامهی ۷ تیر ۹۹ خود، از کشور و کشورداری ترسیم کرده بود، راست بوده است.
۲. از نظر من، ایشان در همین راستا، با یک مقدمهچینی پیشدستانه، میخواهد مردم را به این سمت بکشانَد تا با کنجاوی و کَنکاش، پیش خود و یا در دَورهها و حلقههای جمعی وارسی کنند که «از کدام تصمیم»، کشور -به تعبیر او- «به چنین وضع آشفتهای» کشیده شد.
۳. آنگاه بستر را فراهم میسازد تا در لابهلا و جابهجا، از اوضاع داخلی کشور گزارشِ وضعیت دهد، تا آنحد جسورانه که مخاطبان عامداً به روند تیرهوتار و غبارآلودی -که ایشان با ادبیات و ترکیبات زیرکانه نشانهگذاری کردهاند- تمرکز کنند.
۴. خود نیز کشور را اینگونه دیدهاست:
«عرصه» بر مردم «تنگ» شده.
«زندگی آکنده از حسرت و اندوه و ناداری»
«یأس و سرخوردگی»
«وضعیت اسفبار و غیرقابلدوام»
و... .
۵. سپس وارد اصل ماجرا میشود: انتخابات ۲۸ خرداد ۱۴۰۰، که پیش ازین نیز، در تحلیل نامهی اولش چند احتمال را مطرح کرده بودم که یکی جدیگرفتن مشارکت در انتخابات ریاستجمهوری سیزدهم بود. زیرا آقای خوئینی بر این نظرند که قصد رقیب، پایاندادن به اصالت جمهوریت است؛ ازینرو او تلاش میکند به ملت این پیام را برسانَد که ترکِ صحنه و یأس در رأی، زمینهی وداع دائمی با نهادی به اسم ریاستجمهوری خواهدبود.
۶. استدلالش هم این است که وقتی صحنه بهآسانی به رقیب واگذار نشود و شرکت در این انتخابات پیشرو، جدّی و راهبردی تلقّی شود، کسانی که از نظر وی میخواهند برای همیشه خطرِ رأی حداکثری را از سرِ جناح خود، دور کنند، اگر هم کاری علیهی جناح چپ میخواهند انجام دهند، بهسهولت نتوانند، بلکه تاوان بزرگی بپردازند.
۷. و از این سکّو، پرش میکنند و عجیبترین سخن خود را نه در لفّافه که آشکارا بیان میکند که به تحلیل و برآورد من اگر آن وضع پیش بیاید، دورانِ گذار جریان چپ از شیوهی جاری خواهد بود. بنگرید:
«اگر انتخابات آزاد نباشد و از همان آغازِ راه و در مراحل مختلفِ انتخابات، عدهای مرتکب کارهایی شوند که نباید بکنند، سرانجام این ملت بزرگ ایران است که تصمیم نهایی را خواهد گرفت، و در اینصورت خسران از آن کسانی است که راه را بر اصلاحات بستند.»
بررسی نهایی:
عبارت آخر آقای خوئینی، تهدیدِ رقیب است و افکندن رُعب در اردوگاه مقابل که معمولاً به لعاب عملیات روانی رنگآمیزی میگردد. هرچند در فاز اول تز و بنای ایشان -که بهیقین با مشاورت و همگرایی رخ تابیده- بر رأی و شرکت در رأیگیری است، اما در فاز دوم، بلافاصله نظام سیاسی را به سرنوشت دیگری آگاه میکند (بخوانید: اخطار و هشدار میدهد) که او نامش را به حالت نکره گذاشته است: «تصمیمِ نهایی». این یعنی از منظر او اگر جریان حاکم و عوامل ذینفوذ نگذاشتند انتخابات آزاد برگزار شود، راه «اصلاحطلبی» که از درون نظام پیش میرود، جایش را به راه دیگری میسپارد که بیرون از قدرت است که اسمش «تصمیم نهایی» است؛ که از نظر من یعنی خروج و خیزش. هر چند به مجمع روحانیون مبارز همیشه سکوت و سازش آمده است تا مشئ و مشق دگر. (منبعبیانیه)
خروجِ مُلّا آقا!!
تعابیر مبالغهآمیز
به قلم دامنه : به نام خدا. آنچه خواهیخواند -و یا اگر خواندهاید باز نیز در این متن مرور خواهینمود- انتقاد روشن و تذکر رُک رهبریست دربارهی کسانی که دربارهی ایشان واژگانی شاهانه یا تعابیری در ردیفِ معصومین (ع) به کار برده بودند.
شهریور ۱۳۹۱ : «به همه این را میگویم و گفتهام و تکرار میکنم: مبادا آن صفاتی، خصالی، مناقبی که متناسب با وجود ولی عصر ارواحنافداه [همچون «ناخدای کشتی ولایت» و «نوح ما»] هست، اینها را تنزّل بدهیم در سطح انسانهای کوچک و ناقصی مثل این حقیر و امثال این حقیر... این نوح، امام زمان است... وجود مقدس خاتمالانبیاء نوحِ کشتیبان این امت است.»
اردیبهشت ۱۳۹۱ : «نه خدا راضی است، نه احکام اسلام اجازه میدهد که ما بگوییم ارتش ما، یا نیروهای مسلح ما، یا عناصر ما، برای خاطر فلان آدم بمیرند؛ نه. بله، برای خاطر اسلام همه بمیرند؛ فلان آدم هم برای خاطر اسلام بمیرد.»
مهر ۱۳۹۱ : «چند روز است منتظر فرصتی بودم که این گلایه را هم عرض بکنم. من وقتی توی خیابانهای کرمانشاه رفتم، دیدم به شکل غیر متعارفی عکسهای بزرگی از چهره این حقیر در مسیر نصب شده... این کار چند تا اشکال دارد: یکی اینکه کاری است کاملاً غیر لازم، با هزینه سنگین؛ این توجیهی ندارد. ثانیاً این تبلیغهای اینجوری، مناسب وضع ما و شأن نظام جمهوری اسلامی و شأن طلبگی ما نیست؛ کار ما بایستی با بساطت و سادگی پیش برود.»
خرداد ۱۳۹۰ : «اینجور بیانات، [اظهارات تمجیدآمیز یک نمایندهی مجلس] هم به ضرر من است، هم به ضرر خود گوینده است. نبایستی این بیانات به این شکل بیان شود. یک مجموعه زمانی تصادفاً کنار هم قرار گرفتهایم و داریم با هم کار می کنیم. من یک کار می کنم. شما یک کار می کنید. اینجور تعبیرات، تعبیراتی نیست که انسان را خوش بیاید یا کمکی به کار پیشرفت انسان بکند. ما همگی بندگان خدا هستیم و انشاءا... خدمت گزاران مردم هم باشیم.»
تیر ۱۳۸۶ : «این کار [جشن تولد برای رهبری] غلط است، این تولد و امثال آن هیچ جشنی ندارد، برگزارکنندگان مسئول وقت و عمر و اموالی هستند که در این کار صرف و ضایع میشود. من از کسی که برای تولد من جشن میگیرد به هیچ وجه متشکر نمیشوم و او را مسئول زیانهای این کار هم میشناسم.»
خرداد ۱۳۸۳ : «بنده این حرف [ذوب در ولایت] را از آدمهای حسابی کمتر شنیدهام. ذوب در ولایت یعنی چه؟ باید ذوب در اسلام شد. خود ولایت هم ذوب در اسلام است... ذوب در رهبری، ذوب در شخص است؛ این اصلاً معنا ندارد. رهبری مگر کیست؟ رهبری هم باید ذوب در اسلام باشد تا احترام داشته باشد.»
آبان ۱۳۸۰ : «وقتی کسانی اسم مبارک امیرالمؤمنین علیهالسلام یا اسم مبارک ولی عصر روحیفداه را میآورند، بعد اسم ما [«علی زمان»] را هم دنبالش میآورند، بنده تنم می لرزد... ما گیاه همین فضای آلوده دنیای امروزیم؛ ما کجا، کمترین و کوچک ترین شاگردان آنها کجا؟ ما کجا و قنبرِ آنها کجا؟ ما کجا و آن غلام حبشیِ فداشده در کربلای امام حسین علیهالسلام کجا؟ ما خاک پای آن غلام هم محسوب نمی شویم...»
شهریور ۱۳۷۷ : «من خواهش می کنم که الفاظ این اشعار و سرودها [«سروَر ما خامنهای»] را از کلمات مبالغهآمیز خالی کنید. بنده افتخارم به این است که بتوانم خدمت گزار شما و مردم باشم. «سَروَر» فقط خدای متعال است... ما بندگانی ناقص، نارسا و ضعیف هستیم.» (منبع)
یادآوری ۱: سالهای دورتر امام خمینی نیز به مرحوم فخرالدین حجازی تذکر داده بودند که در وصفشان آن کلمات مبالغهآمیز را به کار نبرند.
یادآوری ۲ : یادم است چندسال پیش در بیانیهی مشترک آیتالله سید احمد علمالهدی و استاندار خراسان رضوی دربارهی تشکر از مسافرت رهبری به مشهد مقدس نیز، لغات و واژههایی استخدام شده بود که از نظر من اصلاً زیبنده نبود، زیرا اینگونه گفتارها و نوشتارها بیش از همه، خودِ رهبری را رنج میدهد و معذّب میدارد و شأن و زیستِ مردمی و سادهزیستیِ رهبری را خدشهدار.
نکتهی ۱ : در دین اسلام، رهبر نه جایگاه و کاخ تشریفاتی میتواند داشته باشد و نه اَلقاب تشریفاتی و نه حتی زندگی اَشرافی. به قول مرحوم دکتر شریعتی کوخ فاطمه بر هر کاخی شَرف دارد.
نکتهی ۲ : البته احترام و ادب به دیگران یک رفتار اخلاقی، دینی و انسانیست و تردیدی در آن نیست.
ایرانِ امروز برای ایرانِ فردا
به قلم دامنه: به نام خدا. میخواهی با هر نگرش و نگاهی به وضعیت ایرانِ امروز بنگری، بنگر؛ چه منتقدانه، چه معتقدانه، اما به براندازی و براندازان مدد نرسان. آنان به تنها چیزی ڪه به آن هرگز فڪر نمیڪنند و دل نمیسوزانند، منافع ملی، امنیت پایدار و آیندهی درخشانتر ایران است. تازه، بدشان هم نمیآید ڪه این هر سه، عرصهی تاختوتاز قرار گیرد، ولو به دستِ بیرونی (=به فارسی: بیگانه. به عربی: اَجنبی).
دوست ارجمندم جناب دڪتر عباس خلجی مدیر «فراسوی سیاست» در نوشتهای با عنوان «برای ایران چه باید ڪرد؟!» تحلیلی برای ضرورتِ همگرایی داخلی ارائه داد ڪه جامعیت داشت، این نوشتهام به درخواست ایشان به نگارش در میآید و امتدادی است بر آن نگرش، ڪه در «دامنه دوم» (اینجا) به زیر چاپ رفت.
هر ایرانی، مُحِق (=حقمَند، حقدار، صاحبِ حق) است ڪه به «ایرانِ امروز برای ایرانِ فردا» فڪر ڪند، دغدغه داشته باشد، نظر دهد، مطالبهگری ڪند، خواسته داشته باشد و در تعیین و ثبیت سرنوشت جمعی، شرڪت. زیرا؛ به تعبیر زندهیاد دڪتر علی شریعتی در جزوهی «روشنفڪر مسئول»، همهی ما «مسئول»ایم و پیش خداوند و وجدانمان، پاسخگو. چراڪه به قول ڪنفوسیوس: ما امانتدارِ آیندگانیم، نه میراثخوار گذشتگان.
همگرایی به معنی دستشُستن از ایده و آراء نیست، ترڪِ خواستههایی است ڪه برای هدفهای اساسیتر، فرونهادنِِ تنشهایی است برای جهش مؤثرتر. همگرایی همچنین معلوم است ڪه به معنی همسانسازی افڪار نیست ڪه بیشتر شبیهسازی است تا جامعهسازی. همگرایی باید ڪنارگذاشتنِ عاقلانه و رضامندانهی «نقش»هایی باشد ڪه رُل (=بازیگری) در زمین دشمن و یا حریف به حساب میآید و بهڪارگیری عامدانه و مسئولانهی «نقشه»هایی باشد ڪه راه را مینمایاند و چاله و چاه را پر مینماید.
سخن رسول خدا محمد مصطفی (ص) «اَلا ڪُلڪمْ راعٍ، وَ ڪُلڪمْ مَسْؤُولٌ عَنْ رَعِیتِهِ» بهترین رهنمود برای این رویڪرد، آیندهنگری، جامعهسازی، خودسازی و در یڪ ڪلمه همگرایی داخلی است. قلمم را درین فراز، به احترام استاد شهید آیتالله مرتضی مطهری، میسپارم به بیان سَدید ایشان ڪه در شرح عبارت بالا، حرِف خوب را، خوب زد؛ در مجموعه آثارش، جلد هفدهم (منبع) :
«تمام افرادِ شما مسلمانان، به منزلهی حافظ و نگهبان و شبان دیگران هستید و تمامِ شما نسبت به تمامِ خودتان، مسؤولید. تعبیرى از این بالاتر نمىتوان کرد، یعنى ایجاد نوعى تعهّد و مسؤولیتِ مشترک میان افرادِ مسلمان براى حفظ و نگهدارى جامعهی اسلامى بر مبناى تعلیمات اسلامى.»
استاد برای تبیین، چنین ادامه داده است ڪه برای فهم درست آن در زمانهی ما، دقتِ فراوان ما را میطلبد:
«چنین وظیفهی سنگینى اولًا آگاهى و اطلاع زیاد مىخواهد، یعنى هر فرد یا اجتماع ناآگاهى نمىتواند این وظیفه را بهخوبى انجام دهد، و ثانیاً قدرت و امکان مىطلبد. انجامدادنِ چنین مسؤولیت بزرگ و چنین تکلیف بسیار بزرگى، احتیاج به قدرت و نیرو دارد، و ما قدرت و نیروى لازم را براى این موضوع کسب نکردهایم. نیرو را بالقوه داریم ولى این نیرو را جمع نمىکنیم.»
نڪتهی پایانی: در جامعهی امروز ایران، مردم این سرزمین باتمدن ڪه به شڪرانهی خدا با واژگون ڪردن سلطنت ناشایست پهلوی، به نعمت اقتدار و قدرت بهرهمند شدهاند به نظر من دستڪم چهار چیز را بیش از پیش میخواهند ڪه در نگرش من، یڪ پایبندی پیشبَرانهی مدرن (=نوین، امروزین) برای پیش به سوی «ایرانِ امروز برای ایرانِ فردا» میباشد:
۱. پایداری ارزشهای اخلاقی و دینی از دامنهی عبادت تا قلّهی عدالت. ۲. مردمیماندن و پاسخگوبودنِ روند سیاست و حڪومت از صدر تا انتها. ۳. آسانترشدنِ معیشت مردم و پیوندهای داخلی و داد و ستد جهانی به همراه مقاومت انقلابی و جهاد سازندگی. ۴. مبارزهی حقیقی و اقدام واقعی با هر گونه «فساد و فقر و تبعیض» ڪه در راهبُردِ رهبری همواره بخشیجداییناپذیر از هدایتگری و حڪومتداری و مطالبهگری بوده است.
برای ایران چه باید کرد؟
به قلم دکتر عباس خلجی : برای ایران چه باید کرد؟! مهمترین پرسش در ذهن ایرانیان این است که کشتی ایران به کدامین سوی روان است؟! پاسخ به این پرسش آسان نیست. چون چشمانداز پیش روی چندان روشن نیست. اما تجربه 40 ساله ایرانیان نشان میدهد که زندگی سیاسی در ایران فراز و نشیب بسیاری داشته و دارد و زندگی ایرانیان همواره در مسیری پرفراز و نشیب و در بستری پرسنگلاخ رقم خورده و ملتی آبدیده ساخته شده است. به گونهای که ایرانیان به مثابه ملتی جانسخت و مقاوم در برابر شدائد و مشکلات معرفی شدهاند.
دکتر عباس خلجی
اینک در شرایطی به سر میبریم که کشتی ایران در اقیانوس طوفانی و متلاطمی گرفتار است و با موجهای بلندی دست و پنجه نرم میکند که از سویی پیامد تحریمهای ظالمانه دشمنان واز سوی دیگر حاصل بیتدبیری سیاستمداران و دولتمردان کشور است. البته بر ناظران آگاه پوشیده نیست که که اختلافات عقیدتی و سیاسی عمیق و گسترده در میان مدیران و سیاستمداران کشور در پیچیدگی اوضاع نقش بسیاری دارد. بنابراین ایرانیان روزگار سختی را تجربه میکنند و شرایط سیاسی و اقتصادی بس نامطلوبی را پشت سر میگذارند. این در شرایطی است که بیگانگان و دشمنان جهانی و منطقهای ایران چون دزدان دریایی مترصد فرصتی مناسب برای شبیخون زدن به کشتی و غارت مسافران آن هستند. در واقع، همه ما ایرانیان به مثابه مسافرانی که سوار این کشتی هستیم در معرض تهاجم و دستاندازی رهزنان قرار داریم و بنابراین، سرنوشت و آینده یکسانی در پیش رو داریم.
تحلیلی بر نامهی خوئینی
به قلم دامنه :به نام خدا. آیتالله آقای سید محمد موسوی خوئینی در مقدمهی نامهی ۷ تیر ۱۳۹۹ خود به رهبری (منبع) ، منابع دیدگاه انتقادیاش را «مسموعات و مشاهدات و مطالعهٔ گزارشها و تحلیلها» دانسته است. سعی او برای ذڪر این سه منبع، نشان از این دارد ڪه خواسته، نامهاش را مستند ساخته باشد؛ هرچند مسموعات (=شنیدنیها) همیشه نمیتواند منبعی قابل استناد باشد. «مطالعهٔ گزارشها و تحلیلها» هم بستگی به میزان احاطهی علمی گزارشگران و تحلیلگران آن و دسترسی درستِ آنان به اطلاعات دارد. میماند منبع وسط ڪه مشاهداتِ آقای خوئینی محسوب میشود ڪه به لحاظ اعتبار، استناد شخصیاش است. و به نظرم همین موجب شده است ڪه به این نتیجه برسد و با قطع و یقین و مطلق بنویسد: «آنچه در ذهن و زبان بسیاری از مردم و در زندگی آنان میگذرد زیبندهٔ نظامی نیست ڪه با پرچم اسلام به دنیا معرفی میشود.»

آقای خوئینی با شمردنِ چهار بند -ڪه به لحاظ فن «تحلیل محتوا» نوعی ذهنخوانی و زبانخوانی به حساب میآید- ابتداء اوضاع ڪنونی مملڪت را «غیرقابلدوام» میخوانَد و سخن انتقادی خود خطاب به رهبری را در قاب «از نگاه مردم» قرار میدهد تا آنگاه از جانبِ مردم «شیوهٔ مدیریت در بالاترین سطح، و قدرتِ نافذ آن» را «نقشآفرینِ اصلی در تمام یا اڪثر مهامّ امور ڪشور» معرفی نماید؛ یعنی خوئینی با جایدادنِ خود در ذهن و زبان مردم، مقصّر و موجد و موجب و مسئول این قصه یا غُصه را رهبری میداند.
در واقع آقای خوئینی با ردیفڪردنِ یڪ مقدمه و برشمردنِ چهار بند از نوع افڪار و انتقادها ڪه به نظر او در ذهن «بسیاری از مردم» ایران رژه میرود و نیز مقصّر معرفیڪردنِ رهبری در وضعیت اڪنون مملڪت، ڪه آن را در نامهاش توصیف ڪرده است، میخواسته به این رأیاش برسد ڪه شیوهی رهبریِ آیتالله خامنهای را نادرست اعلان ڪند؛ با این جملهی نیمهتصریحیاش ڪه از زبان مردم نوشته، رهبری نظام: «باید با ملاحظهٔ همین مشڪلات و چالشها» «شیوهای در مدیریت امور به ڪار میبست ڪه امروز، گرفتار این آشفتگیهای فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی و ... نمیشدیم.»
آقای موسوی خوئینی وقتی نامهاش را با چند فراز به این مفاد انتقادی آغشته ڪرده و ذهن خوانندگانِ نامه را درگیر ماجرا ساخته، آنگاه زمینه را فراهم میبیند ڪه قلم به ڪنایه و طعنه برَد و برای تثبیت تردید و یا ردّ راهبریِ رهبری، با دو جملهی شرطی و التزامی بگوید «اگر شیوهای ڪه تاڪنون» رهبری برای مدیریت ڪشور «به ڪار» گرفته است «نتیجهٔ محاسبات متعارف و براساس آراء و تحلیلهای شناختهشده در حڪمرانی است» پس باید درِ انتقاد به رهبری باز باشد و آگاهان جامعه بدون هیچ نگرانی به رهبری «تذڪر دهند و اصلاح آن را با تأڪید درخواست ڪنند» و بلافاصله در دنباله، «اگر» دومش را مینویسد ڪه چنانچه «مبنای تصمیماتِ» رهبری در این مدت «دانستههایی از مبادی غیرمتعارف است» سرنوشت ملت، چیزی دیگر است ڪه از نگاه خوئینیها «سرنوشتی محتوم و گریزناپذیر» تعبیر شدهاست.
به نظر میرسد آقای خوئینی -ڪه در جریان چپ، نقش هدایت و خطوربط دهی را بر عهده دارد- با سرگشادهڪردنِ عمدی این نامهی انتقادی، دستڪم خواسته است سه ڪار ڪرده باشد:
۱. ضعف عمدهی جناح چپ را از چشم مردم دور ڪند ڪه پس از بحران ۸۸ حاضر شد بهناچاری با استراتژی «نیابت» حضور در قدرت رسمی را از دست ندهد. زیرا آنچه به حساب آقای حسن روحانی نوشته میشود، از نگاه منتقدان سیاسی و اقتصادی، تقصیر اصلیاش به گردن جناح چپ است ڪه با هزینهی جناح چپ، بر ڪاندیداهای جناح راست پیروز شده است.
۲. با انتقاد از رهبری، موقعیت متزلزل جناح چپ را درمان ڪند و حالت متذبذب افرادی از این جناح را ڪاهش دهد و با توجه به احتمال تسخیر قوهی دیگر از از سه قوه، در انتخابات ریاستجمهوری ۱۴۰۰ توسط جناح راست، برای تنور فضای انتخاباتی هیزم و یا دود و یا گرمی مهیّا ڪند و خمیر را بچسباند.
۳. شاید هم فڪر ڪرده است اڪنون زمان آن رسیده است تا از طریق نقد شیوهی مملڪتداری رهبری و مقصّر قلمدادڪردن آیتالله خامنهای، فصل نوینی برای جناح چپ بیافریند، با دو هدف متعارض: اگر شد، جناح چپ -حالا چه تمامجان و چه نیمهجان- در گردون و گردونهی قدرت رسمی بماند، و اگر نشد، لااقل خروج از نظام و در واقع بیرونرفتن از سیاست رسمی، با نقد به رهبری ڪلید بخورد؛ با این برآورد احتمالی ڪه هر دو هدف، بهجبر، تاڪتیڪِ بازی در هر دو زمینِ «درون نظام» یا «بیرون نظام» را برای آنان فراهم و میسّر و آسان میڪند.
ناگفته نگذارم از نظر من، انگیزهی هر شهروند برای نوشتن نامه به رهبری ڪه ناشی از شیوهی علویست، قابل تفتیش نیست و من به عنوان یڪ شهروند، نامهی یڪ فرد مؤثر سیاسی را به بضاعت اندڪم، ڪمی شرح دادهام. درست و یا نادرستِ آن، وا گذاشته میشود به خوانندگان.
هفت سوتیتر به هفت تیتر
به قلم دامنه : به نام خدا. نمیدانم برای این هفت تیتر (=عنوان) روزنامهی «ستارهی صبح» (چاپ ۱۷ خرداد ۱۳۹۹) جریدهی جناح چپ به مدیریت آقای علی صالحآبادی -نمایندهی مشهور مشهد در مجلس سوم- چه خواهی نوشت. من اول خواستم روی یڪی از تیترها، یعنی تخریب خانهی مرحوم پرویز مشڪاتیان -آهنگساز و استاد سنتور ایران- نڪتهای بگویم، اما گویا برای هر هفتتا، یڪ سوتیتر (=زیرِ تیتر، خلاصهتیتر) بنویسم جا داشته باشد. پس بسمالله:
۱. برای مشڪاتیان: ما (منظور از «ما» در اینجا رفقاست) در سفر و حضَر، وقتِ خود را با صدای آقایان: شهرام ناظری، محمدرضا شجریان و علیرضا افتخاری به سر میڪردیم. پس؛ نمیتوانیم به این تخریب حسرت نبریم زیرا در آن صداها، با آهنگهای مشڪاتیان روح خود را مشّاطه (=شانه) میڪردیم و ارتفاع میگرفتیم. اگر گذرتان در آیندهها، به نیشابور ایران افتاد، خانهاش ڪه هیچ، چون ویران شد؛ اما دستڪم ڪنار مقبرهی عطّار، بر سرِ قبر مرحوم پرویز مشڪاتیان حضوری بزنید و حمد و فاتحهای نثار ڪنید.
۲. برای سود حسابهای قوه قضائیه: آن نمایندهی مجلس دهم -ڪه زمانی شیخ بود یا شیخی خوانده بود- وقتی از حدود شصت حسابِ بانڪی عصر آقای شیخ صادق لاریجانی پرده برداشته بود، اصلاً حدس نمیزد روزی آقای سید ابراهیم رئیسی، سر میرسد و عصرِ سلطهی آن حسابها به سر میشود و جوری دیگر میگردد؛ حرف جیمِ «جور» بهفتح نیست، بهضمّ است.
۳. برای خط فقر: سیاستهای لیبرالی تعدیل اقتصادی عصر مرحوم رفسنجانی -ڪه رهبری در پایان دولت او و آغاز عصر آقای سید محمد خاتمی فرموده بود هیچ ڪس برای من هاشمی نمیشود و هاشمی هم بعدها بر زبان آورده بود عشق من آقای خامنهایست- خشتِ ڪجی بود ڪه بنا را تا ثریا ڪج میبرَد؛ مگر آنڪه بنای نظام بر رشد و توسعه باهم شود و خدمت عمیق به فرودستان.
۴. برای امامِ تحول: راستی هیچ میدانید ڪه چرا رهبری از «تحول»، جناح چپ از «اصلاح»، جناح راست از «تحفُّظ» و افرادِ ڪارگزار مرحوم رفسنجانی از «اعتدال» و برخی هم از «تغییر» نام میبرند؟ من البته سیاسیمیاسی بلد نیستم. فقط حرفم این است: «بازسازی».
۵. برای جشنوارهی ڪن: منتظرم ۲ تا ۶ تیر فرابرسد ببینم آقای «سمیر گوسمی» فرانسوی در فیلم «ابراهیم» چه آورده است. گویا از ایران هیچ فیلمی برای ڪن انتخاب نشد!
یادآوری: «ڪَن» نام شهریست در جنوب فرانسه از توابع بزرگشهرِ «نیس».
۶. برای تبادل آزادی زندانی: اساساً رهایی از بند و حبس و حصر، درڪ بزرگی از نعمت آزادی است ڪه خدا به انسان و جُنبندگان ارزانی داشته است و حرفزدن با دشمن، همراه با حفظ چارچوب، برای استخلاص و یا منافع ملی، نه خلاف شرع است و نه خلاف سنت نبوی (ص) و نه مُباین مَبانی منطقی.
۷. برای سرمقاله مدیر مسئول: او گفته اگر از زندانیان سیاسی رژیم پهلوی بپرسند چرا با رژیم شاه مبارزه میڪردند معلوم میشود ریشههای فقر ڪنونی چیست. من برای این بند، عڪسی از ڪتاب او در بالا گذاشتم ڪه خود از زندانیان سیاسی قبل از انقلاب بود. شاید در «تبعید روزها» ریشهها آمده باشد. من ڪه درس «ریشههای انقلاب اسلامی» را در دانشگاه تهران با مرحوم آیتالله عباسعلی عمید زنجانی گذراندم، در داخل ڪلاس مختلط، طعنههای دخترخانمهایی را میشنیدم ڪه به پچپچ، به عمید میگفتند: برای ما از ریشهها نگو، از شاخههای انقلاب بگو. بگذرم. دیگه بلد نیستم! چون باید از برگهای انقلاب هم گفت. بس است، نیمچه علمام قد نمیدهد!
خلیفه نه، امام
به قلم دامنه : به نام خدا. لغتشناسان، خلیفه (=جانشین) را ازجمله «آن ڪه به جای ڪسی باشد در ڪاری» معنی ڪردهاند. خلیفه خود را جای پیامبر (ص) و حتی نایب خدا میبیند. خلیفه، پیِ جا، جاه، پایتخت، قدرت، ریاست و مقام مذهبی-سیاسی است. او ،جایی را مرڪز قدرت خود قرار میدهد و در آن قرارگاه، جلوس میڪند و مدعی است از طرفِ خدا بر خلق حڪم میرانَد و حتی فردی چون هارونالرّشید چنان غرّه (=فریفته، پُشتگرم) به قدرت و استیلایش میگردد ڪه خود را بر تمام جُنبندگان حاڪم و سلطان میبیند و به ابری ڪه در بغداد نمیبارید میگفت هر ڪجا بباری باز هم آنجا مُلڪ و مِلڪ من است.
بالاخره، خلیفه و خلافت بخشی از تاریخ اسلام شد و اهل فن متوجه هستند ڪه صدها خلیفه از امویان گرفته تا عبّاسیان و از آنها گرفته تا عثمانیانِ ترڪیهی عثمانی، چه بر سرِ اسلام آوردند؛ چهها بر آن افزودند و چهها از آن ڪاستند.
در شیعه اما، خلافت نیست، امامت است. اندیشه و فرهنگ قرآنی ڪه مقامی رفیع در نظر و عمل است. ابراهیم نبی (ع) از سوی خداوند آنقدر باید آزمون شود تا از مقام پیامبری و رسالت، به مقام «امام» نائل شود و بر ملت و امت، رهبر.
از نظر من «امام» ڪسی است ڪه خود وسط میدان و میانِ ملت است و دستِ بشر را میگیرد و به پیش میبرَد. یڪی از مهمترین فراز در تعریف امامت را مرحوم علامه طباطبایی ارائه ڪرد ڪه بر همین مفهوم پیشروبودن و پیشبَربودنِ «امام» تأڪید میڪند. یعنی «امام» جلوی جامعه حرڪت میڪند و «امر» در دست اوست و صاحب امر است.
بالاخره، شیعه با «امام و امت» میانه دارد. و میدان و مدارِ اُمّت، امام است. بین مردم و رهبر رابطه است نه فاصله. اگر میدان جهاد رخ دهد و جنگی بر مسلمین تحمیل شود، امام در جلوی رزم است. مانند امام علی (ع) ڪه پا پس نمیڪشیدند ڪه مردم به رزم بروند و او بر تخت سلطنت و ریاست! بنشینند. اگر زندان نیاز باشد، خودِ امام جلوتر از امت است. مانند امام موسیبنجعفر (ع) ڪه چندین سال توسط خلیفه در زندان محبوس بودند. اگر آزمون انتظار در نظر باشد این امام است ڪه جلوتر است و رنج غیبت و نهانماندن را به جان میخرد. مانند امام زمان مهدی موعود (عج) ڪه به مشیّت پروردگار در پردهی غیب و انتظار برای حضور در میان مردماند.
امام خمینی رهبر ڪبیر انقلاب اسلامی در نجف
آیتالله العظمی سید روحالله خمینی ڪه در اَوان مبارزه، میان مردم قم و روحانیون به «حاجآقا روحالله» شُهرت داشتند، در اوج نهضت اسلامی به «امام» ملقّب شدند. و حتی روزنامهها هم تا پیش از پیروزی انقلاب از این لفظ استفاده میڪردند؛ مثلاً تیتر «امام آمد» در ۱۲ بهمن ۱۳۵۷. بنابرین، این لفظ -ڪه معمولاً در جغرافیای شیعه رایج بود- برای ایشان رواج یافت. حتی برای سید موسی صدر نیز «امام موسی صدر» بهڪار میرفت. زیرا واژهها با خود پیام حمل میڪنند و «امام» از آن واژگان دینیست ڪه بارِ معنایی زیادی را با خود حمل میڪند؛ چه در نظام تشریع و چه در نظام تڪوین. و اِطلاق لفظ امام برای امام خمینی ناشی از همین اهمیت لفظ آن برای رهبریست. بگذرم.
جمهوری اسلامی ایران بر مبنای همین نظریهی امامت و امت بنا شده است ڪه در مفهوم «ولایت فقیه» منحَصر شد. البته از نظر من باید به یاد داشت و از نظر دور نداشت ڪه در نظام سیاسی غیرمعصوم (ع) حڪومتِ بیعیبونقص داشتن، انتظاری نادرست است. حڪومت، زاده و ساختهی همین بشر است ڪه درست و نادرست را باهم در خود دارد، چون امڪانِ اشتباه برای بشر امری طبیعی است. حتی توقع اینڪه جامعه، امام یا رهبری داشته باشد ڪه اساساً بیاشتباه باشد و هیچ خطایی نورزَد و مصون از فڪر و عمل ِنادرست تلقّی شود، توقعی خطاآلود است. همانطور ڪه برای خطاهای خودِ حقیقی خود، طبعی سازگار میجوییم و میگوییم چون بشریم ناگزیریم از گناه و خطا و اشتباه، برای مؤّسسهای حقوقی چون حڪومت نیز چینن خطاهای مُحتمل و حتی حتمی را طبیعی بدانیم و آن را مقدّس و بَری از خطا نسازیم. اگر اینگونه اندیشید آنگاه، هم خطاها و سیِّئات وارده بر جمهوری اسلامی دیده میشود و هم خدمات و حسَنات آن. سپس همین، موجب سازگاری مردم و حڪومت میگردد، نه باعث ستیزش و براندازی و ناسازواری.
نڪته: انسان، جُنبندهای است ڪه ممڪن است خطا ڪند، و حڪومت ڪه مولودِ انسان است خطایش ناشی از همین انسان است ڪه آن را ساخته است و میسازد. خودسازی و حڪومتسازی هر دو باهم پیش میرود. همانگونه ڪه خطای خود را با شڪیبایی و انتظار، تحمل و بازسازی میڪنیم، حڪومت را نیز با بردباری و عقلانیت، تحمل و بازسازی ڪنیم. برقرار باد بقا و بازسازی جمهوری اسلامی ایران بر مبنای انقلاب اسلامی.
یادآوری: این متن را برای سیویڪمین سالگرد رحلت امام خمینی -رهبر ڪبیر انقلاب اسلامی- نوشتم و یاد آن انسان عارف، سیاستمدار خردمند و امامِ آگاه و بیدارگر را گرامی میدارم.
یک توضیح ضروری: لازم به ذکر است واژهی خلیفه معانی دیگری هم دارد که قرآن به آن توجه داد. در متن بالا، البته منظور من از خلیفه، مقام و جایگاه سیاسی و مذهبی است که در تاریخ اسلام رخ داد و کسانی دم از آن زدند که... . وگرنه لغت خلیفه با خود مفاهیم فراوانی حمل میکند که از بحث من خارج است.
فرقهای سوم خرداد با دوم خرداد
پاسخ به ۳۰ سؤال سریعالقلم
به قلم دامنه : به نام خدا. چندیپیش آقای دڪتر محمود سریعالقلم ۳۰ سؤال را (منبع) برای پیش رُوی جمهوری اسلامی ایران پیش ڪشید، من، هر ۳۰ سؤال ایشان را در منابع خواندم، اما درین صحن، به هجده سؤالش جوابڪوتاه میدهم. آقای دکتر محمود سریعالقلم استاد علوم سیاسی است و من نه فقط با کتابهای او که با درسهایش آشنایم. حتی دانشجوی علوم سیاسی و روابط بینالملل باید با کتاب «توسعهیافتگی» و چند کتاب دیگر او، به مقطع ارشد و یا دکتری برود. البته من نگاه منتقدانه هم به این استاد دارم، چون زیاد هم سربهزیر نیستم. بگذرم.
۳۰ سؤال دکتر سریع القلم
دربارهی آیندهی ایران:
۱. آیا از جهان خواهیم آموخت؟
۲. آیا با جهان همکاری خواهیم کرد؟
۳. آیا رتبۀ حقیقی خود را در نظام بین الملل متوجه خواهیم شد؟
۴. آیا با کشورهای دیگر رقابت خواهیم کرد؟
۵. آیا با استدلال تغیییر پیدا خواهیم کرد یا بحران؟
۶. آیا ادبیاتِ خود را نسبت به جهان تغییرخواهیم داد؟
۷. آیا تصویرِ جهان از کشور، برای ما اهمیت خواهد داشت؟
۸. آیا اهتمام خواهیم کرد که همسایگان در کشور سرمایه گذاری کنند؟
۹. آیا مزیتِ نسبی خود را در اقتصاد بین الملل مشخص خواهیم کرد؟
۱۰. آیا تخصص در مدیریت را خواهیم پذیرفت؟
۱۱. آیا خودخواهی را به ده درصد خواهیم رساند؟
۱۲. آیا خوش قول خواهیم شد؟
۱۳. آیا برای اندیشههای مختلف جا باز خواهیم کرد؟
۱۴. آیا شفافیت را از آزادی رسانهها شروع خواهیم کرد؟
۱۵. آیا آداب انتقاد کردن از یکدیگر را خواهیم آموخت؟
۱۶. آیا اهمیتِ همکاری با یکدیگر را تشخیص خواهیم داد؟
۱۷. آیا جایگاهِ راستگویی در تداومِ دوستیها را کشف خواهیم کرد؟
۱۸. آیا زندگی را جدی خواهیم گرفت؟
۱۹. آیا کمتر حرف زدن، ولی دقیق سخن گفتن برای ما مهم خواهد شد؟
۲۰. آیا سیستمِ رقابت کردنِ منطقی را ایجاد خواهیم کرد؟
۲۱. آیا میان کارآمدی و اعتماد رابطهای وجود خواهد داشت؟
۲۲. آیا هر شهروندی قادرخواهد بود پتانسیلهای خود را فعلیت بخشد؟
۲۳. آیا برای حفاظت از محیط زیست سرمایه گذاری خواهیم کرد؟
۲۴. آیا قابل اتکا بودن در داخل و خارج برای ما اهمیت خواهد یافت؟
۲۵. آیا اینکه همه شهروندان پس انداز داشته باشند مهم خواهد شد؟
۲۶. آیا قرارداد اجتماعی شکل خواهیم داد؟
۲۷. آیا ثبات اقتصادی ضرورت پیدا خواهد کرد؟
۲۸. آیا سیستم مدیریتی غیرسلیقهای برپا خواهیم کرد؟
۲۹. آیا به فکر کشور در بیست و پنج سال آینده خواهیم بود؟
۳۰. آیا معلوم است چه مسائلی برای ما اهمیت دارند؟
۱۵. آیا آداب انتقادڪردن از یڪدیگر را خواهیم آموخت؟
دامنه: تا زمانیڪه دو نهاد حوزه و دانشگاه بهآسانی نتوانند از همدیگر و نیز باهم به قدرت سیاسی، انتقاد مسالمتآمیز به قول رایج: (=سازنده) ڪنند، این عیب به عنوان حلقهی مفقوده باقی میمانَد و بهمراتب در جامعه نیز چنین نُقصانی حڪمفرماست.
۱۸. آیا زندگی را جدی خواهیم گرفت؟
دامنه: هنوز در ایران در میانِ هم قدرت و هم جامعه، بر سر اصالت حیات دنیا و آخرت فهم نوین تعمیم نیافته است. به قول آیتالله جوادی آملی دنیا با دنیازدگی فرق دارد. دنیا یعنی زیباییهای آفرینش اما دنیازدگی یعنی فرعونیت، یعنی قارونیت، و من بیفزایم یعنی بلعم یاعورایّت و دینار و دِرهمیّت. پس؛ زندگی را باید جدی گرفت زیرا دین مبین اسلام آن را مزرعه یعنی پیشزمینهی زیبای آخرت دانست.
۲۲. آیا هر شهروندی قادر خواهدبود پتانسیلهای خود را فعلیت بخشد؟
دامنه: تا زمانی ڪه از تز سهبُعدی رهبری یعنی رفع فقر و فساد و تبعیض چیزی بهجز همان شعار باقی نمانده باشد، نه. زیرا یڪ اصل در عدالت علوی و یا حتی عدالت رالزی، برابریِ فرصت است. برابری انسانی پیشڪش. زشتترین ڪُشندهی این پتانسیلها برای شهروندان «رانت» و فڪر منجمد تفتیش عقاید مردم است. حتی اگر شهروندی خواست ڪارگر نگهبان فلان پلاژ فلان اداره در لب دریا باشد باید ولایت فقیه را قبول و التزام داشته باشد. خُب، نداشته باشد، مگر عصر، عصر شاه است ڪه اگر ڪسی به شاه التزام و اعتقاد نداشت و عضو حزب رستاخیز نبود، از ایران برود. وقتی شهروندی حق شغل ندارد، یعنی همان اخراج از ایران. پوزش؛ این جواب ڪمی طول ڪشید
۲۸. آیا سیستم مدیریتی غیرسلیقهای برپا خواهیم ڪرد؟
دامنه: قرار بود تا ۱۴۰۰ به این چشمانداز برسیم. ڪه نرسیدیم. یڪ دولت، طی هشت سال در تمام مدت، سلیقهای عمل ڪرد و شخصی و با شیوهی یڪدندگی، ڪه حتی سازمان برنامهوبودجه -ڪه مرڪز تقسیم پول بر حسب ڪارشناسیست- تعطیل و منحل ڪرد و آب از آب تڪان نخورد. این مدیریت غیرسلیقهای زمان میبرَد. چه مرحوم رفسنجانی ڪه پایهگذار و بدعتگذار مدیریت سلیقهای و چه آن دولت مشهور ۹ + ۱۰ ڪه مدیریت سلیقهای را به بدترین شڪلش درآورده بود، ضربهی ڪاری را به سیستم مدیریتی غیرسلیقهای زدند، و نه فقط حرفِ رهبری را بر زمین میزدند ڪه آن فرمودهی امام خمینی را نیز نادیده میگرفتند ڪه قرار بود بعد از جنگ همه به قانون اساسی برگردند. بیشتر بخوانید ↓
تحلیلی بر گفتوگوی بهزاد نبوی
متن نقلی + تحلیل دامنه: نکاتی از گفتگوی آقای مهندس بهزاد نبوی: «مصطفی شعاعیان گرایش مذهبی نداشت اما انسان زاهد و عارف مسلکی بود. در تمام دوره فعالیت سیاسیاش، همیشه رابطهاش با مسلمانها بهتر از مارکسیستها بود. تودهایها، چپیهای طرفدار شوروی و حتی مائوئیستها با او زاویه داشتند و در عوض با نهضت آزادی خیلی نزدیک بود. با آیات عظام قم خیلی ارتباط داشت. در خاطرم هست یک طرح تحریم اقتصادی رژیم شاه را هم داشت که به علما پیشنهاد کرد. طی ۱۲ سال دوستی و همکاری تشکیلاتی، یک جمله ضد دین و مذهب از وی نشنیدم. رابطهاش با من مسلمان خیلی بهتر و نزدیکتر از مارکسیستهای هم گروه بود. در مبارزه واقعا یک تفکر جبههای داشت.»
«آقای مهدوی کنی هرگز به خاطر اختلافات فکری، پرونده سازی نمیکرد. این مطلب را من هرگز نشنیدهام. مرحوم مهدوی کنی مخالف ممنوع کردن واردات لوازم آرایشی یا بستن مطبوعات بود. آن مرحوم ویژگیهای خاصی داشت. بگذارید خاطرهای را تعریف کنم. در دولت شهید رجایی ما همه انقلابی و خیلی دو آتشه بودیم. در جلسهای بحث واردات لوازم آرایشی مطرح بود. دقیق خاطرم نیست سود بازرگانی را بالا بردیم یا اینکه وارداتش را ممنوع کردیم. میدانید تنها مخالفی که این پیشنهاد ما داشت چه کسی بود؟ آقای مهدوی کنی! (خنده) ایشان گفت چرا این کار را بکنیم. یک زنی میخواهد برای همسرش آرایش کند، چرا لوازم آرایش را ممنوع کنیم؟»
«یا در خاطرم هست در سال ۶۰ هم که بنی صدر فرار کرد، ایشان به شدت از بستن روزنامه میزان انتقاد میکرد. میگفت چرا باید روزنامه را ببندند. ایشان از آزادی مطبوعات حمایت میکردند. حتی سر بسته شدن روزنامه میزان من با ایشان در دولت برخورد کردم. من طرفدار بستن روزنامه میزان بودم و ایشان مخالفت میکردند! (خنده) البته روزنامه میزان برای مهندس بازرگان بود... متعلق به نهضت آزادی بود.»
نمایی از روزنامه
«میزان» در سال ۱۳۶۰
«از زندان دوم؛ یعنی زندان جمهوری اسلامی که بیرون آمدم، جوانها به دیدنم میآمدند. من به آنها نکاتی میگفتم، که برای شما هم بیان میکنم. به آنها میگفتم: من در حال حاضر ضد انقلاب شدهام، ضد تمام انقلابها، نه انقلاب اسلامی، از انقلاب کبیر فرانسه، انقلاب روسیه، انقلاب چین گرفته تا انقلاب ویتنام، کوبا، الجزایر و تا «بیداری اسلامی» یا «بهار غربی» و...، من ضد تمام اینها شدم. یک به یک برایشان توضیح میدادم.
به طور خلاصه این که میگویم ضد انقلاب شدم، منظورم این است که ضد تمام انقلابها، نه انقلاب خودمان. خصوصا اینکه من وضع انقلاب خودمان را به مراتب از بقیه انقلابها بهتر میدانم. طی ۴۰ سال پس از انقلاب، یک روز نبوده است که ما انتخابات نداشته باشیم. درست است که ما شورای نگهبانی داریم که بعضا حق انتخاب شدن و حق انتخاب کردن مردم را فراتر از قانون، محدود میکند. مع الوصف هنوز ما انتخابات داریم، هنوز با رأی مردم رئیس جمهور، نمایندگان مجلس، شورای شهر و... انتخاب میشوند و در موارد زیاد، منتخبینی که به نظر میرسد، چندان مطلوب برخی از قدرتهای حاکم نبوده و نیستند. اینها دستاوردهای مهمی است که ما در هیچ کدام از انقلابها نداشتهایم. کدام انقلاب بلافاصله بعد از پیروزی، مجلس تشکیل داده و انتخابات برگزار میکند.» (منبع)
تحلیل دامنه به بخش آخر مصاحبه:
به قلم دامنه: به نام خدا. بعد از مصاحبهی یورگن هابرماس، دومین مصاحبهی مهمی ڪه امسال خواندهام از آقای مهندس بهزاد نبویست. فرازهای زیادی داشت، اما ترجیحاً این فراز را میآورم و چند نڪته میگویم:
«من در حال حاضر ضد انقلاب شدهام، ضد تمام انقلابها، نه انقلاب اسلامی، از انقلاب ڪبیر فرانسه، انقلاب روسیه، انقلاب چین گرفته تا انقلاب ویتنام، ڪوبا، الجزایر و تا «بیداری اسلامی» یا «بهار غربی» و...، من ضد تمام اینها شدم.... خصوصاً اینڪه من وضع انقلاب خودمان را به مراتب از بقیه انقلابها بهتر میدانم. طی ۴۰ سال پس از انقلاب، یڪ روز نبوده است ڪه ما انتخابات نداشته باشیم. »
نڪتهها:
یڪم: آقای نبوی درین بیان، ضدِّ «انقلابی» شدهاست ڪه خود در ایجاد و استقرار آن نقش داشته است. هم زندانی شاه بوده و هم دستاندرڪار نظام. پس؛ این گفتهاش نشان ندامت و پیشمانیست. و این البته حق آزادی اوست ڪه چنین نظری (ولو خطای بارز) داشته باشد.
دوم: ضدِّ «انقلاب»های سایر دنیا شدن، یڪ معنایش این است ڪه آقای نبوی خودش را بر جای مردم آن ڪشورها میگذارد و بر ارادهی آنان خُرده میگیرد. خرَد نبوی نمیتواند جای خرَدجمعی ملل انقلابڪرده بنشیند.
سوم: آقای نبوی ریشهی تئوری انقلاب و حقِ انقلابڪردن مردم را میزند، حال آنڪه اسلام، انقلاب علیهی حڪومت جائر و ستمگر مثل رژیم محمدرضاشاه پهلوی را برای مردم ستمدیده و مبتلا به جائر، روا و حتی شاید تڪلیف شرعی میداند. مخالفت با این حق سیاسی مردم در زمان ضرورت انقلاب، مخالفتی پذیرفتنی نیست.
چهارم: احتمال میدهم جناب بهزاد نبوی با این سخن، خواسته نسل جدید را از چیزی به اسم «انقلاب علیهی انقلاب» برحذَر بدارد و حتی مُخیّلهی آنان را از گروِش به این اقدام و الزام، محو ڪند و ایشان را به سمت روشهای جایگزین تارومار نماید.
پنجم: چه ضدِّ «انقلاب»شدن را به معنای مخالفت با تئوری (=نظریهی انقلاب) بگیریم، چه آن را به مفهوم ضدیت با اصالت و محصولات انقلاب، چه مخالفت با مظاهر انقلاب و نیز چه پرهیزدادن مردم برای چنین اقدامی، این رویڪرد یا دیدگاه تازهی آقای بهزاد افق (=دورنمای) روشنی ندارد و جنبهی ذوقی دارد تا اندیشهای. ڪشورهای ڪه انقلاب را تأخیر انداختند اسیر جنگ و اشغال شدند، مانند عراق، افغانستان و یوگسلاوی و پاناما.
اشاره: برای آقا بهزاد نبوی ۷۷ ساله -ڪه قدی خمیده یافته و طعم زندان جمهوری اسلامی را نیز بعد از بحران ۸۸ چشیده- آرزوی سلامتی و بقا بر عقیدهی انقلابی دارم، نه مڪافاتِ ندامت و پشیمانی.
تبصره: مردم ایران آرزویی دیرینه دارند، انقلاب اسلامی -این امانت الهی و نعمت درخشان ملت- را به انقلاب امام مهدی موعود (عج) پیوست و پیوند دهند. یعنی اقتدای نظری و عملی به تئوری شیعی-مذهبی منجی.
انقلابها پدیدهاند، نه قانون
به قلم دامنه : به نام خدا. توماس جفرسون (=از بنیانگذاران آمریڪا و سومین رئیسجمهور آن ڪشور ڪه به ڪوروش علاقه و باور داشت) معتقد بود «هر ۲۰ سال یڪ بار انقلاب، حڪومت را سالم نگه میدارد» و او با همین پیشفرض، به خودنقدیِ حڪومت آمریڪا پرداخت و گفت: «ما بیش از ۲۰۰ سال است ڪه انقلاب نڪردهایم».
شرح: این سخن جفرسون را در مجلهی «همشهری ماه» در آذر ۱۳۸۰ خواندهبودم، صفحهی ۸۱. از نظر من، اساساً «انقلاب» به عنوان یڪ پدیده، نه به عنوان قانون، همواره مورد توجهی اندیشمندان جهان بوده و هست. تعداد ڪسانی ڪه روی پدیدهی انقلاب، تحقیق و ڪار ڪردهاند، فراواناند؛ برخی از مشاهیری ڪه ڪتابها و یا نظریاتی از آنان را خوانده و آشنایم، اینانند:
ارسطو، ڪارل مارڪس، لنین، ماڪس وبِر،خانم هانا آرنت، خانم تدا اسڪاچپول، پیتریم سوروڪین، آلڪس دو توڪویل، جیمز دیوس، لاسول، برینگتون مور، ساموئل فیلیپس هانتینگتون، جردن هامیلتون، تالڪوت پاسونز، ویلیام شوڪراس، زونیس، فرد هالیدی، خانم نیڪی ڪدی، یراوند آبراهیمان، روبن، دڪتر علی شریعتی، شهید مطهری، شهید محمدباقر صدر.
مثال میزنم. مثلاً شهید صدر در بارهی انقلاب، دارای این نظریه است: تغییرِ محتوای درونی انسانها (اندیشهها + ارادهها) = تحولات تاریخی. یعنی؛ هرگاه اندیشهها و درون انسان تغییر ڪند و با ارادهها پیوند پیدا ڪند، مساوی است با بروز انقلاب ڪه تحول تاریخی یڪ سرزمین محسوب میشود.
نڪتهونظر: از نظر من، چون آفاتِ نهضتها در دورهی تأسیس نهفته و پنهان است، در دورهی استقرار بُروز مییابد. ازینرو یڪ حڪومت سالم، حڪومتیست ڪه برای هرَس و نوسازی خود زمینهچینی ڪند و از ترمیم و مردمپذیری خود هراس نڪند، وگرنه در معرض اتفاقهایی قرار میگیرد ڪه آن آفتها و آسیبها، نظام سیاسی مستقر را دچار مریضی مُزمن (=زمینگیرانه و ڪهنه) میڪند.
من فڪر میڪنم وقتی امام خمینی _رهبر ڪبیر انقلاب اسلامی_ فرمودهبودند «اهتمام به امور مسلمین از اوْجَبِ واجبات است.» (صحیفه امام، ج۳، ص ۴۱۴) و یا اعلان ڪردهبودند: «حفظ نظام جمهوری اسلامی ... از اَهمّ واجبات عقلی و شرعی است.» (صحیفه امام، ج ۱۹، ص ۱۵۳)، یڪ معنا و یا تفسیر ساده و دقیق آن این است باید ڪاری ڪرد ڪه نظام آفت نگیرد، خود، خود را مراقبت ڪند و رفتارش، رفتار مردمپذیرانه بماند؛ زیرا از نظر امام، حفظ نظام جمهوری اسلامی، موجب «حفظ ثغور اسلام» است.
روز جمهوری اسلامی ایران
به قلم دامنه. پاسخم به بحث ۱۴۸
پیام من این است چون در پرسش آمده است چه پیامی دارید:
ملت ایران سلام. آن سال دور، شما مردم انقلابی وطن، با آمدن در میدان، ایران را از دست یک شاهِ بیتبار -که میخواست با باستانگرایی دروغین، اسلام را از ایمان و باور مردم بیرون ببرَد و کشور را یک ایالت از ایالتهای متحده آمریکا بکند- نجات دادید و اسلام را از طریق یک انقلاب ارزشی و مردمی، به رهبری خردمندانهی امام خمینی -رهبر کبیر انقلاب اسلامی- به صحنهی زندگی آوردید، و با بالاترین مشارکت آزاد برگ سبز «آری» را در صندوق انتخابات ریختید و برگهی قرمز «نه» را به دور انداختید.
نهی شما ملت آگاه، نفی همان رژیم شخصیشدهی پسر آن رضاخان میرپنج بود که روزگاری طویلهدار اسبهای سفارت انگلیس بود. و آریِ شما ملت شجاع، همین امانت بزرگ جمهوری اسلامی ایران است که بزرگانسانی چون شهید حاج قاسم سلیمانی ساخت و هزارانهزار اسوههای دیگر و با ۴۱ سال خدمت به ملت، توی دهن هر دشمن عنود زد؛ بهگونهای که برخیها دارند از پیشرفتها و ظفرها، از حسد دِق میکنند که میبینند ملت با همهی کاستیهایی که میبیند اما هنوز پشت نظام و ارزشها ایستاده است.
ملت انقلابی، انقلاب اسلامی مدتیست که دستکم توسط سه دستهی میراتخواران اَشراف، خشکهمقدسان کجفهم و خودباختگان سرافکنده در معرض آسیب و آفت کژراه قرار گرفت، نگذارید این نعمت توسط بدخواهان و براندازان به نقمت بدل شود. انشاءالله نمیشود.
خدمات و حسنات این جمهوری اسلامی در هیچ دورهای از تاریخ مسلمین مشاهده نشده است و حتی در جهان بشریت، یک تجربه و یک راه و یک الگوی بینظیر و بیمانند است. بمان، بمان، ای انقلاب اسلامی ایران.
مدرسهی فکرت
۱۲ فروردین ۱۳۹۹
ابراهیم طالبی دارابی [دامنه]
حکمرانی در بند نام و نقش
به قلم جلیل قربانی :
پیرامون بحث شماره ۱۴۸ مدرسهی فکرت
۱- با وجود پیشرفت جهان در سیاست، اقتصاد و فرهنگ، در کشورهای باسابقه دنیا، نام و نوع حکومت، چندان اهمیت نداشته است. حکومت در ژاپن، انگلستان، پرتغال، اسپانیا، سلطنتی و در امریکا، ایتالیا، فرانسه و آلمان، جمهوری است. هر چند با فروپاشی اردوگاه سوسیالیسم در ابتدای دهه ۹۰ میلادی، برچسب خلق از کنار نام حکومت این کشورها برداشته شد.
۲- میثاق ملی و کانون وحدت مردم، قانون اساسی کشور است که در آن حقوق عمومی بر پایه دستاوردهای بشری تنظیم و تایید آن به آرای عمومی (رفراندوم) سپرده میشود. تغییر این قانون مادر، هر چند سال نیز به ضرورت انجام میشود.
۳- در دنیای امروز، شاخص «حکمرانی خوب»، بر پایه تفکیک سیاست از معیارهای مبتنی بر دین، قومیت، نژاد، جغرافیا و مانند آن تنظیم شده و مؤلفههای آن؛ «پاسخگویی»، «حق اعتراض»، «ثبات سیاسی»، «عدم خشونت»، «اثربخشی دولت»، «کیفیت مقررات»، «حاکمیت قانون» و «کنترل فساد» است.
۴- با تعریف شاخصهای حکمرانی، اهمیت برخورداری حکومت از این شاخصها از نام حکومت مهمتر است. در حکمرانی خوب، دولتها تلاش میکنند تا به پشتوانه رأی عمومی، مسیر رسیدن به پیشرفت اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی کشور را هموار کنند.
شرحی تحلیلی بر ماجرای بوئینگ اوکراین
به قلم دامنه : به نام خدا. شرحی تحلیلی بر ماجرای بوئینگ اوکراین. به نام خدا. سلام.
۱. در اخلاق «ڪانتی» باید همیشه راست را گفت ڪه منتقدان معتقدند این نظریهی ڪانت، نادرست است.
۲. مثال میزنم یڪ پزشڪ همیشه به بیمار راست نمیگوید چون جو روانی بیمار را به هم میزند و حتی ممڪن است روان و روحیهی بیمار با شنیدن راست، متلاشی شود.
۳. هر ڪدام از ما هم ممڪن است برایمان ڪارها و ڪردههایی رخ داده باشد ڪه حتی دین ما را برای مصلحتی بالاتر از آشڪارڪردن آن منع میڪند. مثلاً اگر ڪسی مرتڪب زنا شده است، یا مدام شراب مینوشد، دین اسلام به این خطاڪار و گناهڪار اجازهی افشای خود و راستگفتن نمیدهد، میماند میان او و خدا در روز حساب، یا به توبه و بازگشت به فطرت.
۴. هر ڪس تا الان تمام اخبار زندگی و ڪردههای خود را راست گفت و همهچیز زندگیاش را افشا ڪرد، دست بالا. پس، پارهای امور را به مصلحت و نیز نهی دینی نباید علنی ڪرد.
۵. من رُڪ گفتم ڪه شفافیت حق ملت است، حتی به شانتاژ دشمن منتهی شود. اما معتقد نیستم، تمام خطاها را باید گفت. اگر آشڪارڪردن خطایی، موجبات تهدیدات خطرناڪتر را فراهم ڪند، عقل و شرع میگوید باید مراعات دومی را ڪرد.
۶. حتی نظامهای دموڪراتیڪ و مدعی مهد دموڪراسی هم در شرائط صلح همهی راست را آشڪار نمیڪنند چه رسد به زمان جنگ. مثلاً آمریڪا آنچه در پایگاه عینالاسد رخ داد را تماماً پنهان ڪرد و رسانههای بزرگ جهان هم از آن سر در نیاورد.
۷. آن شخص ڪه در سامانهی پدافند مرتڪب خطا شد، سرباز همین میهن است. و اصل بر این است ڪه او در یڪ خطای خطرناڪ و فاجعهبار به گمان خود به یڪ مهاجم شلیڪ ڪرد. خطایی ڪه قابل بخشش است و امری متصور. توصیف فوری این اقدام، به خیانت و جنایت، به نظر من داوری زودرس است.
«سامانه های تور-ام-۱ تور-ام-۱ سامانه دفاع هوایی کوتاه برد، ارتفاع پایین و تمام متحرک است. این سامانه برای درگیری مؤثر با انواع اهداف هوایی ازجمله هواپیماهای بال ثابت و بالگردهای سرنشین دار و بیسرنشین، موشکهای کروز و حتی بمبها و موشکهای رهاشده از هواپیماها در تمام شرایط آب و هوایی ساخته شده و بهرهگیری از رایانه کنترل آتش و سامانههای دیجیتال و استقرار موشکها بهصورت عمودی باعث کاهش زمان واکنش سامانه شده است.»
۸. من بر شرط خودم باقیام ڪه اگر خبر یا خطایی، امنیت پایدار ڪشور و ملت را ناپایدار میڪند، عقل و آموزههای نظامی و امنیتی حڪم میڪند، آن خبر و خطا را باید مدیریت ڪرد.
۹. رزمندگانی ڪه در دفاع مقدس حضور داشتند، گاه مشاهده ڪردند ڪه هواپیماهای خودی یا توپها و خمپارهاندازهای خودی به اشتباه جبههی خودی را اصابت قرار میدادند. این خطاها را نمیتوان از سامانههای جنگی بهتمامه برطرف ڪرد.
۱۰. من حتی در روزهای پس از ترور سردار هم گفتم، میتوان ضربهی متقابل را نزد و بهجای آن امتیاز بزرگ گرفت. حتی در منزل هم میان جمع، وقتی از من نظر خواسته شد گفتم ایران نباید اقدام فوری ڪند، مشت خود را بسته نگه دارد تا آمریڪا گیج و مبهوت بماند و بحران را با روش دیگر به پیش ببرد.
۱۱. من معتقدم خیال، هرگز ترمز ندارد و لذا نظرم این بود ڪظم غیظ شود و احساس از عقل گذر نڪند. حتی وقتی دیدم موشڪها به پایگاه آمریڪا شلیڪ شد، باز نیز قائل به ادامهدادن نبودم. هرچند آثار و آوردههای امنیتی و پرستیژی پرتاب موشڪ هم در جای خود، جای ساعتها تحلیل و برآورد و نظریهپردازی دارد.
۱۲. این قضیهی بوئینگ اوڪراین، تلخ است، اما نباید حربهای برای ڪسانی در ڪشور و بیرون ڪشور شود ڪه فقط به براندازی انقلاب اسلامی و انتقام از ملت حامی انقلاب دلخوش ڪردهاند. این نظر من است، هر ڪس هر نظر دیگری دارد، برای خودش محفوظ.
۱۴. اینڪه واقعیتِ اخیر گفته نشد و دیر اعتراف شد، آثار خود را دارد ڪه من هنوز از میزان و ابعاد این پدیده در گسترهی داخلی و خارجی توان ارزیابی ندارم. اما هر یڪ از ایرانی دلسوز به نظرم باید فضا را منطقیتر و گذشتپذیرتر نگه دارد.
صافڪاری دموڪراسی!
به قلم دامنه: به نام خدا. صافڪاری دموڪراسی! نه تنها روح دموڪراسی، حتی بدنهی دموڪراسی دستڪم از سه سو ضربات سختی خوردهاست: از سوی پول و سرمایهداری، از سوی اولیگارشی نفوذ و دستڪاری، و از سوی هژمونی (=سلطهی) میلیتاریستی.
اگر فرضاً یڪ شهروند از هر نقطهی جهان، عینڪ آمریڪای بر بینشش بزند و جهان را با آن ببیند، از چهار رویڪرد بیرون نمیرود ڪه همیلتون، ویلسون، جڪسون و جفرسون رؤسای جمهور تاریخ آمریڪا آن را بنیاد نهادند. در اولی، جهان باید محل تجارت دیده شود. در دومی ارتش آمریڪا باید صادرڪنندهی دموڪراسی به حساب آید. در سومی ناسیونالیسم باید محور سیاست خارجی باشد. و در چهارمی ڪه جفرسون آن را بنا نهاد آمریڪا باید به خانهاش برگردد و فایدهی درون را نباید به هزینهی هژمونی در بیرون ڪنار بگذارد.
این چهار جهاننگری، چهار مڪتب سیاسی در درون آمریڪا بهویژه در میان نخبگان (مردان و زنان سیاستمدار در درون اِلیت قدرت) پدید آورد.
گرانیگاه (=مرڪز ثقل) اینجاست: در هر چهار نگرش با تمام تفاوتهای نظری و فلسفی و سیاسی، به جهان به دیدهی حفظ منفعت و منزلت آمریڪا نگریسته میشود. گویی، همهچیز جهان -چه به زور و چه به هر روش دیگر- در واقع برای آسایش آمریڪاست و هر مانعی بر سر آن (چه دولت و چه فرد) باید برداشته شود؛ با چند راهبرد : نابودی ڪامل، اشغال محدود، تنازع تعاملی، ڪنترل ڪامل.
اینڪ بپردازم به واقعیت جهانی: واقعیت این است بیشتر جهان برای منافع ملی خود هژمونی آمریڪا را پذیرفتهاند. این ڪشورها آنچنان آشڪارا تن به این ڪار دادهاند ڪه ڪمتر شهروندانی در جهان وجود دارند ڪه آنها نشناسند. بخشی از ڪشورها نیز آنچنان دچار ضعف داخلیاند ڪه برای باقیماندن در قدرت، تن به تسلیم تام در برابر آمریڪا دادند.
مزار شهید بزرگ، قهرمان ملی حاج قاسم سلیمانی
آمریڪا در اجرای راهبرد خود در تمام خاورمیانه اما دچار مشڪل است. دستڪم به چهار علت: تنازع اسرائیل، انقلاب اسلامی، شڪلگیری اندیشهی مقاومت و ڪالای استراتژیڪ نفت ڪه خون برای رگهای اقتصاد ڪاپیتالیستی چپاولی است.
با این تحلیلم میخواهم سه چیز را نشان دهم:
۱. چون نفت، چرخدندههای اقتصاد آمریڪا و جهان را میچرخاند، برای آمریڪا (با هر چهار رویڪردی ڪه برشمردم) آسان نیست هژمونی نسبی خود را در خاورمیانه ترڪ گوید.
۲. از میان چهار راهبرد هم ڪه برشمردم (یعنی: نابودی ڪامل، اشغال محدود، تنازع تعاملی، ڪنترل ڪامل) اجرای اولی و دومی در برابر ایران، تا اینجا بههیچ وجه برای آمریڪا مقدور نیست. میماند دو راهبرد دیگر، ڪه دولت باراڪ اوباما با تاڪتیڪ قرارداد برجام (=برنامهی جامع اقدام مشترڪ) قصد داشت ایران را با راهبرد «ڪنترل ڪامل» زیر نظر خود نگه دارد ڪه ترامپ این شیوهی اوباما را منحل ڪرد و میخواهد با رویڪرد جڪسونی، و بڪارگیری «تنازع تعاملی»، ایران را همچنان مشغول نگه دارد تا منطقه را بآسانی بدوشد.
تز تازهی! عزیز جعفری
به قلم دامنه. به نام خدا. «بررسی مبانی فڪری افراد». این، تز تازهی عزیز جعفری -فرمانده قرارگاه فرهنگی و اجتماعی بقیةالله- است ڪه خواسته علاوه بر منابع چهارگانه و تحقیقات محلی، مبانی فڪری افرادی ڪه وارد نظام جمهوری اسلامی ایران میشوند، بررسی شود. فرض میگذارم نظام را با این تزِ فیلتری مستحڪمتر ڪردید، آن گاه ملت و نسل جدید را چه میڪنید؟ فڪر آنها نسبت به نظام، با اینگونه انسدادها و محدودڪردنها، آیا منتقدانهتر، دلسردانهتر و حتی به گمانم هجومانهتر نمیشود؟ اساساً چرا باید پیڪر نظام را تا این حدّ خرّاطی ڪرد، تراشید، نحیف ساخت و لاغر -به قول دارابڪلاییها مَغمَغو _ نمود؟
نڪتهی ڪلیدی: اگر برای خلاصی خود و جناح مورد حمایت خود اینگونه راهڪار میتراشید! پس سخن سدیدِ شهید مظلوم بهشتی را چه میڪنید ڪه خالصانه گفته بود: «جذب؛ در حدّ امڪان و دفع؛ به اندازهی ضرورت.» (منبع)
اکثریت هرچه گفتند، معتبر است
چند نڪته از امام خمینی -رهبر ڪبیر انقلاب اسلامی- خطاب به مجلس خبرگان قانون اساسی: اڪثریت هرچه گفتند، آرایشان معتبر است ولو به ضرر خودشان باشد ... شما ولیِّ آنها نیستید ڪه بگویید این به ضرر شما است ... مسیر ملت را بروید ولو [اگر] عقیدهتان این است ڪه مسیر ملت خلاف صلاحشان است ... ملت رأی داده است، انصاف نیست شما بیایید مطلبی بگویید ڪه بر خلاف مسیر آنها باشد. (منبع)
هفت ضعف چپ و راست و روحانیت
به قلم دامنه. به نام خدا. سلام هفت ضعف جناح چپ: جناح چپ -که کمکم خود را اصلاحطلب نام نهاد- دچار گرفتاریهای پیچیده و ضعفهای فراوان است. من از دیدگاه خودم هفت ضعف جناح چپ را بر میشمارم:
بهزاد نبوی و احمد توکلی
۱. با آنکه در ایجاد ساختار نظام، نظریهها، گفتمان غالب و مسلّط، هیأتدولتها، دورههای مجلس، قوهی قضاییه و سیاستهای خرد و کلان جمهوری اسلامی ایران نقش کلیدی، یکهتاز و نافذ داشت؛ -و به عبارتی دیگر خود نیز از به وجود آوردندگان مزایا و کاستیها در سیستم سیاسی بود- با نام جعلی اصلاحطلبی! -که فلسفهای التقاطی و اقتباسی ناقص آن را رنگآمیزی میکرد- به سراغ اهدافی گنگ، حساسیت برانگیز و هزینهزا رفت که نه فقط در آن گرفتار، حتی از مجاری قدرت و نیز از حوزهی اقتدار (=که در ادبیات جناح راست در ولایت منحصر است) رانده شد.
مدرسهی ولیعصر صادق لاریجانی
چالش دو شیخ و قاضی القضات نظام. به قلم دامنه : به نام خدا. اینکه آقای شیخ صادق لاریجانی به علت صِغَر سنّ، با پادرمیانی افرادی که قصدشان را خیرخواهی اعلان کردند، از آقای شیخ محمد یزدی به علت کِبَر سنّ عذرخواهی کند، امری ممدوح و پسندیده است و دو حوزوی اگر ازین کار نیکو و مورد توصیهی قرآن و عترت و آموزههای دانشمندان اخلاق، شانه خالی کنند، حظّی از آن نبردهاند. مهم اما آن است، آنچه شیخ صادق لاریجانی در آن نامهاش علیهی شیخ محمد یزدی نوشته، در ذهن تاریخ ماندگار شدهاست. مگر حافظهی تاریخ پاکشدنیست. دستکم این دو جملهی شیخ صادق لاریجانی خطاب به شیخ محمد یزدی از بایگانی تاریخ کنده نمیشود. هرچند عذرخواهی کرده باشد، که عذرخواهی اساساً کاری بزرگوارانه و ارزشمندانه است:
«با لحنی بی ادبانه گفتهاید " آیا ارث پدرت بود"، میگویم نخیر ارث پدرم نبود!» «آیا جز با صدای بلند و داد و قال، به مسئولین و بزرگان توهین کردن و افترا زدن و تحقیر کردن، کار دیگری هم کرده اید؟ شما با آیت ا... شبیری حفظه الله چه کردهاید: با مرجعی که آیتی است در علم و تقوی و اخلاق و متانت و مروت و انصاف و بزرگواری. آخر چرا به خودتان اجازه می دهید به همه توهین کنید. هیچ بررسی کرده اید که علماء و فضلاء در قم، به آثار شما و به گفتههای شما چگونه نگاه میکنند؟ ! چقدر آنها را جدی میگیرند؟»
...
سردرگاه مدرسۀ علمیۀ ولی عصر قم. عکاس: دامنه
آن روبرو میدان شهداء قم
من چندی پیش، در مسیرم به خیابان معلم قم، کنار بوستان کتاب دفتر تبلیغات، کمی جلوتر از چهارراه شهداء و کمی عقب تر از میدان روح الله، سه عکس از همین مدرسۀ علمیۀ ولی عصر قم انداختم، که در بالا منعکس کردم. سخنم را با سخن مولا امام علی -علیه السلام- تمام میکنم بدین مضمون (=درونمایه): تا سخن نگفتی، سخن در بندِ توست، چون سخن گفتی، تو در بندِ آنی.
انتقاد آیتالله استادی از صداوسیما
متن نقلی: آیت الله رضا استادی با انتقاد از برنامه های صداوسیما گفت: اساس مشکل حجاب از صداوسیما است. به گزارش «انتخاب» به نقل از خبرگزاری ها، آیت الله «رضا استادی» در چهارمین همایش سید العابدین (ع) که عصر (۳ مردادماه ۱۳۹۸) با عنوان «فرزندان و امامزادگان منسوب به امام سجاد (ع)» در دارالقرآن علامه طباطبایی در قم برگزار شد، اساس مشکل حجاب را صداوسیما توصیف کرد و گفت: صداوسیما هیچ توجهی به مساله حجاب ندارد و حتی در پیام های بازرگانی نیز از بانوان با چهره آنچنانی استفاده می کند. عضو شورای عالی مدیریت حوزه علمیه قم با اشاره به اینکه صداوسیما مخاطب میلیونی دارد، تصریح کرد:
سایر برنامه ها تحت تاثیر برنامه های تلویزیونی قرار دارد که کاملا بر سبک زندگی مردم اثرگذار است. صداوسیما فعالیت های مذهبی و فرهنگی دیگران را خنثی می کند. وی افزود: دفتر تبلیغات، حوزه های علمیه، سپاه، نیروی انتظامی و سازمان اوقاف هر چه انجام دهند، یک صدم فعالیت صداوسیما نیز نمی شود زیرا مردم کاملا با تلویزیون در ارتباط هستند... وی با تأکید بر لزوم کنار گذاشتن تعارف و استمرار در تذکر ادامه داد: بودجه صداوسیما جمهوری اسلامی ایران نباید با پیام های بازرگانی بیهوده فراهم شود. این مسیر سبب گرفتار شدن جوانان شده و برای بازگرداندن آنان به مسیر صحیح کار بسیار سختی داریم. (منبع)
تظاهرات ضد امپریالیستی قم
خیابان ارم. ۱۳ آبان ۱۳۹۷
عکاس: دامنه
بودم؛ پس هستم.
به قلم دامنه. به نام خدا. در راستای پست «چرا مرگ بر آمریکا؟» که در (اینجا) نوشته ام؛ امروز در راهپیمایی ضدامپریالیستی قم شرکت کردم. من با این حضورم درواقع گوشِ جان سپردم به فریادِ همهی شهیدان راه آزادی و غیرتِ و مقاومت ویتنامیها، کرهایها، کوباییها، نیکاراگوئهایها، رودیزیاییها، سرخپوستها، سیاهپوستها، ستمدیدهها، فلسطینیها، ایرانیها و تمامی مغضوبین قارّهها. پس؛ من هم همانند رِنه دکارت که گفت من میاندیشم، پس هستم، میگویم: من بودم، پس هستم.
















