به قلم دامنه : ( ۱۷ / ۳ / ۱۴۰۰ ) به نام خدا. سلام. انکار نمیشود که نوع فردی که در جایگاه ریاستجمهوری مینشیند، برای کل کشور اثرگذار است، حالا یا مثبت، یا منفی، و یا خنثی و خائن؛ زیرا چنین فردی مستقیم مدیرکل کشور میشود، و اساس کشورداری هم، به «اجرا»ست. ولی پرسش اساسی و فوری ملت به نظر میرسد این است که کی کشور درست میشود؟
راستی مگر کشور، نادرست است که ملت منتظر است کی درست میشود؟! بله، کشور از وضع بد رنج میبرَد و ملت حق خود میداند ازین وضع بیرون بزند و به همین علت در مسالمتآمیزترین رفتار نجیب و تمیز خود، در پی تغییر و بهترشدن اقتصاد، معیشت، سیاست، فرهنگ، قیمت منصفانهی کالاها، دسترسی آسان به مایحتاج، آموزش، رشد، رفاه، توسعه، توازن دائمی میدان و دیپلماسی، تعامل جهانی، مقاومت به وقت ضرور، زندگی سالم، حتی ارتقای مکارم اخلاق و از همه مهمتر سبقت و جلوزدنِ مناسب از دیگر کشورها در همهی شاخصهاست. و این مطالبهی منطقی و برحقیست.
بنابرین، اگر ملت روزی ببیند، رئیسان و در رأسنشینان کاری نمیکنند و یا به جای کار، فقط نگاه و نظاره میکنند و فقط بلدند به روی همدیگر پنجه و چنگ بیندازند، بنا به وعدهی هشدارآمیز امام، ممکن است «یومالله»ی دیگری بیافرینند که با همهی «یومالله»های گذشته فرق میکند؛ چون آن روز، بساط فاسدان را از پهنه میکَنند. حال پاسخم به پرسش فوق:
اول: نظام چگونه به جهان بنگرد؟ آیا قوی باشد یا ضعیف؟ پیرامون بماند یا در مرکز؟ بنیانِ وقت خود را صرفِ تعامل سازنده کند یا در توطئهی مخاصمات تنظیمشده بیرونی، فرصت خود را ناپدید و نابود کند؟ وقتی عناصر قدرتافزا، کشور را قوی و بازدارنده نگه داشته و میدارند، عناصر سیاست چگونه ازین اقتدار به نفع اقتصاد کشور بهره بگیرند و ارزش توان ملی را پاس بدارند؟
دوم: حکومت رفتار خود را با احزاب و مردمی که مشتاق به شرکت در سرنوشت و امور سیاست و کشورند، مشخص کند که آیا اساساً احزاب و فعالیت سازمانهای مردمنهاد (=سمَن) ها را میخواهد؟ یا نه تا جایی آنها را تحمل میکند که دنبالهرو باشند و مؤید؟ اگر حکومت بخواهد بر احزاب و ملت سلطهگری کند، یک نوع بازتاب و نتیجه دارد ولی اگر احزاب و ملت بخواهند بر حکومت نظارت کنند، جوری دیگر. آثار هر دو وجه درست عکس هم است.
سوم: نگرش نظام نسبت به حوزهی علمیه معلوم شود. حوزه تا کجا برای خود حق دخالت در کشور قائل است؟ یا حکومت تا کجا میتواند در حوزه تصرف کند؟ روحانیت چگونه میخواهد خود را با سایرین برابر ببیند و اگر هم برای خود بهحق، حق نظارت و آزادی مطلقِ اظهارنظر و سخنرانی و تجمعهای اعتراضآمیز و حمایتی نسبت به تمام امور مملکت قائل است، همین حق و آزادی آیا از سایرین باید ستانده شود یا نه به آنان هم باید داده شود؟ حوزه آیا همانمقدار که «زبان گویا» است برای ملت، «گوش شنوا» هم هست برای ملت؟ اگر حوزه آزاد است فعال سیاسی باشد، چرا دانشگاه نباشد؟ چرا جامعه نباشد؟ چرا منتقدین نظام نباشند؟ چرا سمنها نباشند؟ چرا دانشمندان و روشنفکران نباشند؟
چهارم: نگرش قلدرمآب نسب به مردم از سوی هر فرد و جریان و نهاد چگونه به سمت رفتار مدنی دگرگون شود؟ اگر جایی «آتش بهاختیار» نیاز بود، آیا همهی اقشار از حق مساوی و برابر در استفاده از فرمان «آتش بهاختیار» برخوردارند؟ نظام، نگرش و تصمیم خود را نسبت به دخالتهای خلاف قانون نهادها و افراد -که شبیه باند و حلقه و دسته رفتار میکنند و به هیچ جایی پاسخگو نیستند، به هیچ قید و قانونی تمکین ندارند و به هیچ دادگاهی فراخوانده نمیشوند- کاملاً روشن کند. در واقع وقتی عمل به «مُرِّ» قانون برای مثلاً نهاد نگهبان در رد صلاحیت راحت افراد ستودنی حساب میشود، برخورد قانونی با مداخلهگران در سایه، بر وفق مُر قانون نیز ارزنده تلقی شود و به ستودن بینجامد نه به ستاندن و سلّاخه.
پس؛ رأی به این که در یک رقابت سالم و بدون محدودسازی و معدودکردن کاندیداها، کی رئیسجمهور شود، مهم است، واقعاً مهم است، چون پول و مناصب و چرخش کشور به دست اوست، اما اهَم این است نگرشهای نظام معلوم شود. تا نگرشها به تصمیم درست نینجامد، عوضکردن فردِ رئیسجمهور، شبیه نشاندن ولیعهد بر تخت سلطنت در سیستمهای شاهی توسط پادشاههاست.
امید است نظام از دو خاصیت جمهوریت و اسلامیت خالی نگردد تا ولی فقیه که رهبر نظام و مردم و حتی ملل آزادهی دیگر است، حرف و امرش نافذ بماند؛ دستکم اگر بهجدّ امر کرد «جبران» گردد، پیام توجیه انشاء نشود که منظورش ما نبودیم! سپس صف شوند پشت توجیه (به قول آن قصهی «۷ کور» که مرحوم پدرم به ما میگفت) بگویند: کیبود! کیبود! من نبودم، لطفعلیخان بود!