تازه ترین پست ها
پذیرفته ترین پست ها
پر بازدید ترین پست ها
پر بحث ترین پست ها
تازه ترین نظر ها
-
سید مهدی صباغ دارابی : سلام و عرض ادب، با عرض پوزش در نوشتار بالا مهندس سرایلو مدیر عامل شرکت نکاچوب نبود ایشون مدیر راهسازی شرکت بودبسیار توانمند بود که همکاران بهش میگفتن سرایلو بزرگ، مدیر عامل فک کنم یا آقای نجاتی بود یا آقای اهنگری. یاعلی مدد -
ناشناس : سلام آقاابراهیم، روز بهخیر فقط یک نکته؛ بر اساس کتاب " بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی" نوشته حمید روحانی، یکی از دلایل اعتراض آیتالله خمینی به محمدرضاشاه پهلوی در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ دادن حق رأی به زنان بود. جلیل قربانی -
ناشناس : سلام آقاابراهیم، روزتون بهخیر ۱- چند سال پیش تصمیم گرفتند تا بنای یادبودی با عنوان شهدای گمنام در پارک تفریحی وزرامحله در شهر سرخرود بسازند. ۲- این کار در آن زمان با مخالفت گسترده اهالی وزرامحله از جمله خانوادههای شهدای محل روبرو شد. ۳- مادر دو شهید یدالهی (مادرخانم بنده) گفته بود این دو شهید گمنام را در ... -
ناشناس : سلام متنی از آقای عمادالدین باقی: تاکر کارلسون یکی از چهرههای مشهور رسانهای در امریکا و چهره محوری در جنبش ماگا است. صفحهاش در یوتیوب بیش از ۵ میلیون دنبال کننده دارد. برخی مطالبش درباره ایران شگفت انگیز است. اگر از زبان یک ایرانی گفته میشد به توهم توطئه و غرب ستیزی متهم میشد اما از زبان شخصیتی مانند ... -
ناشناس : به ص ۳۳۸ تا ص ۳۴۳ کتاب جامعهشناسی سیاسی دکتر حسین بشیریه رجوع شود. -
از مدرسه فکرت : درود خواندنی و پر اهمیت -
ناشناس : درود بر شما آقای نور مفیدی در جنگل خواری استان گلستان معروفه و در حال حاضر مالک شرکت ممتاز! محمدحسین آهنگر دارابی -
ناشناس : پیام یک عضو مدرسه فکرت: سلام جناب آقای طالبی. مطلب شما عینا مشابه قطعنامه هائیست که اپوزیسیون خارج نشین درمیتینگهای تبلیغاتی که راه میاندازد پرسروصدا اما جمعیتی ازآن استقبال نمیکنند صادرشده. چندایراد کارشمارا باصراحت گوشزد کنم اولا.همچون گذشته بادیدگاه توام باتحقیر وشکست برای جبهه داخلی وغلبه وظفروپیروزی ... -
ناشناس : جمعی از فعالان سیاسی اجتماعی استان یزد جمعهشب با سید محمد خاتمی دیدار کردند. در این دیدار که در محل بیت تاریخی شهید صدوقی برگزار شد، سید محمد خاتمی طی سخنانی با تأکید بر شناخت دقیق مشکلات برای رسیدن به صورت راه حل واقعی، اظهار کرد: اگر معتقدیم اسلام جاودانه است باید به تمام پرسش ها و نیازهای روز به روز نو ... -
ناشناس : با سلام از زمانی که این پست جناب طالبی که با غلظت زیاد بیان شد را خواندم، واقعا حساس شدم تا ببینم قضیه از چه قرار است. این کتاب در درس یازدهم خود شرایط ظهور را تشریح میکند و در بخش زمینههای چهار عنوان را مطرح میکند: ۱. طرح و برنامه ۲. رهبر ۳. یاران ۴. آمادگی عمومی در بخش یاران، هفت ویژگی یاران آن حضرت را ...
موضوع های کلی سایت دامنه
کلمه های کلیدی سایت دامنه
- عکس ها
- چهره ها
- تریبون دارابکلا
- دامنه کتاب
- انقلاب اسلامی
- عترت
- تک نگاران دامنه
- اختصاصی
- مسائل روز
- مباحث دینی
- گوناگون
- ایران
- جهان
- فرهنگ لغت دارابکلا
- قرآن در صحنه
- روحانیت ایران
- مدرسه فکرت
- دارابکلایی ها
- جامعه
- لیف روح
- مرجعیت
- دامنه قم
- زندگینامه من
- شعر
- جبهه
- روحانیت دارابکلا
- امام رضا
- کویریات
- خاطرات
- خاورمیانه
- مشهد مقدس
- گفتوگو
- آمریکا
- سیاست
- اوسا
- روزبه روزگرد
- تاریخ سیاسی دارابکلا
- زندگی
- حومه
- شهرها
- کبل آخوند ملاعلی
- بیشتر بدانید
بایگانی های ماهانه ی سایت دامنه
-
آذر ۱۴۰۴
۸
-
آبان ۱۴۰۴
۲۰
-
مهر ۱۴۰۴
۱۸
-
شهریور ۱۴۰۴
۲۸
-
مرداد ۱۴۰۴
۳۳
-
تیر ۱۴۰۴
۱۶
-
خرداد ۱۴۰۴
۲۰
-
ارديبهشت ۱۴۰۴
۱۶
-
فروردين ۱۴۰۴
۱۴
-
اسفند ۱۴۰۳
۶
-
بهمن ۱۴۰۳
۱۱
-
دی ۱۴۰۳
۱۲
-
آذر ۱۴۰۳
۲۰
-
آبان ۱۴۰۳
۱۳
-
مهر ۱۴۰۳
۱۲
-
شهریور ۱۴۰۳
۲۳
-
مرداد ۱۴۰۳
۱۷
-
تیر ۱۴۰۳
۱۷
-
خرداد ۱۴۰۳
۶
-
ارديبهشت ۱۴۰۳
۸
-
فروردين ۱۴۰۳
۷
-
اسفند ۱۴۰۲
۱۸
-
بهمن ۱۴۰۲
۲۰
-
دی ۱۴۰۲
۷
-
آذر ۱۴۰۲
۲۰
-
آبان ۱۴۰۲
۲۰
-
مهر ۱۴۰۲
۲۰
-
شهریور ۱۴۰۲
۱۹
-
مرداد ۱۴۰۲
۱۸
-
تیر ۱۴۰۲
۱۰
-
خرداد ۱۴۰۲
۱۴
-
ارديبهشت ۱۴۰۲
۸
-
فروردين ۱۴۰۲
۱۷
-
اسفند ۱۴۰۱
۱۲
-
بهمن ۱۴۰۱
۱۶
-
دی ۱۴۰۱
۲۰
-
آذر ۱۴۰۱
۳۱
-
آبان ۱۴۰۱
۲۳
-
مهر ۱۴۰۱
۲۱
-
شهریور ۱۴۰۱
۱۳
-
مرداد ۱۴۰۱
۱۳
-
تیر ۱۴۰۱
۱۱
-
خرداد ۱۴۰۱
۱۵
-
ارديبهشت ۱۴۰۱
۱۵
-
فروردين ۱۴۰۱
۲۷
-
اسفند ۱۴۰۰
۲۴
-
بهمن ۱۴۰۰
۳۰
-
دی ۱۴۰۰
۲۴
-
آذر ۱۴۰۰
۲۴
-
آبان ۱۴۰۰
۳۲
-
مهر ۱۴۰۰
۲۶
-
شهریور ۱۴۰۰
۱۷
-
مرداد ۱۴۰۰
۱۱
-
تیر ۱۴۰۰
۲۵
-
خرداد ۱۴۰۰
۱۶
-
ارديبهشت ۱۴۰۰
۱۴
-
فروردين ۱۴۰۰
۱۷
-
اسفند ۱۳۹۹
۳۴
-
بهمن ۱۳۹۹
۳۸
-
دی ۱۳۹۹
۳۵
-
آذر ۱۳۹۹
۳۵
-
آبان ۱۳۹۹
۲۳
-
مهر ۱۳۹۹
۳۱
-
شهریور ۱۳۹۹
۲۲
-
مرداد ۱۳۹۹
۳۲
-
تیر ۱۳۹۹
۳۰
-
خرداد ۱۳۹۹
۲۵
-
ارديبهشت ۱۳۹۹
۴۱
-
فروردين ۱۳۹۹
۴۰
-
اسفند ۱۳۹۸
۳۶
-
بهمن ۱۳۹۸
۴۷
-
دی ۱۳۹۸
۴۸
-
آذر ۱۳۹۸
۳۸
-
آبان ۱۳۹۸
۳۰
-
مهر ۱۳۹۸
۴۴
-
شهریور ۱۳۹۸
۳۷
-
مرداد ۱۳۹۸
۲۸
-
تیر ۱۳۹۸
۳۵
-
خرداد ۱۳۹۸
۱۸
-
ارديبهشت ۱۳۹۸
۱۸
-
فروردين ۱۳۹۸
۱۸
-
اسفند ۱۳۹۷
۳۰
-
بهمن ۱۳۹۷
۴۰
-
دی ۱۳۹۷
۴۰
-
آذر ۱۳۹۷
۳۴
-
آبان ۱۳۹۷
۴۵
-
مهر ۱۳۹۷
۵۵
-
شهریور ۱۳۹۷
۶۷
-
مرداد ۱۳۹۷
۶۷
-
تیر ۱۳۹۷
۶۴
-
خرداد ۱۳۹۷
۳۵
-
ارديبهشت ۱۳۹۷
۴۸
-
فروردين ۱۳۹۷
۴۸
-
اسفند ۱۳۹۶
۶۶
-
بهمن ۱۳۹۶
۶۵
-
دی ۱۳۹۶
۳۲
-
آذر ۱۳۹۶
۵۷
-
آبان ۱۳۹۶
۴۴
-
مهر ۱۳۹۶
۴۹
-
شهریور ۱۳۹۶
۲۸
-
مرداد ۱۳۹۶
۲۷
-
تیر ۱۳۹۶
۱۶
-
مهر ۱۳۹۵
۱
-
آذر ۱۳۹۴
۱
-
دی ۱۳۹۳
۱
-
تیر ۱۳۹۲
۱
پیوندهای وبلاگ های دامنه
پیشنهاد منابع
دامنهی دارابکلا
رطوبتی از اسلام باقی ماند!
دیدگاه احسان شریعتی در مورد ایران
نظر دامنه: متنهای نقلی درین درگاه صرفاً به معنای اطلاعرسانی است. ازینکه آقای دکتر احسان شریعتی جانبدار عدالت است و پشت آزادی ایستاده و افکاری از جنس مردم و مستضعفین زمین دارد تردیدی ندارم و حتی آنچه در این مصاحبه با سایت جماران گفته از سر دغدغه سر داده. بیآنکه به محتوای آن ورود کنم فقط نکتهام را جهت اشاره به سرنوشت شوم یک جریان سیاسی مسلح میگویم و رد میشوم و آن این است: همانطور که تغییر ایدئولوژیک سازمان مجاهدین خلق از اسلام به مخلوطی از مارکسیسم و ... ، هویت این سازمان را کمکم مخدوش و برملا ساخت و نهایتاً به سمت جریان ترور و نفاق و حتی همدستی با صدام و سرسپردگی به اروپا و آمریکا برد و از دایرهی انقلاب اسلامی بیرونشان انداخت، اینک بخشی از جریان چپ (نه البته تمام آن) نیز -که اسم خود را «اصلاحطلب» گذاشتهاند- احتمال میدهم با تغییر ایدئولوژیکی که دارند صورت میدهند (بلکه ممکن است داده باشند) و در خلوت و خفا پوست میاندازند، همسرنوشت با کسانی شوند که در صدر انقلاب نمک خوردند ولی نمکدان شکُندند و سرانجام در آغوش دیکتاتوری مثل صدامحسین افتادند و با افزارآلات جنگی او به جنگ با ملت و میهن آمدند. بگذرم و بگویم همانطور که آقای احسان شریعتی گفته مطالبات باید روشن، علمی و عملی باشد و نیز به قول وی با خط مشیء مسئولانه و متحد و همسو و راهحلهایی درست. درین میان، نقش دشمن در آسیبزدن به انقلاب نیز، نباید نادیده انگاشته شود و چون کبک سر زیر برف کرد. باید با خلوص و روراستی کوشید تا بر خدمات و حسَنات بسیار فراوان انقلاب، از طریق دوام خدمت و حضور همگانی و مبارزهی سه وجهی با «فساد و فقر و تبعیض» و دفع یا تقلیل تمام گونههای آفت و آسیب، همچنان افزوده شود.
نقدی بر شیخ سروش محلاتی
احتمال دعوا ؛ هوش یا زور؟
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. میان حیوانها، میان آدمها و میان کشورها هر آن ممکن است خشم حاکم شود و تخاصم. چنگال شاهین، آروارهی کفتار و سرعت یوزپلنگ همهوهمه برای زیست و بقاست و قوهای برای یا یورش و یا بازدارندگی روز مبادا. همانگونه که باران، باریدنش را، گُل، شکوفاشدنش را و شغال، حفظ قلمروش را غریزی و بهچابکی بلد است، انسان هم به مدد شرع و عقل باید «راه و چاه» را بلد باشد. وقتِ هوش، بههوش. وقت زور، بهزور.
مگر میشود متخاصمین موشک راست کنند، ایران گاوآهن؟! وقت تفنگ، تفنگ. و وقت گاوآهن، گاوآهن. هر ملتی هوش و زور خود را در جای خود نشناسد، ۱۰۰٪ باخته است. صلحِ ارزان و دوستیِ رایگان وَهم بیش نیست. صلح زیباست و حتی اساس دعوت پیامبران خدا صلح و آرامش و رستگاری بشریت بوده است که در سایهی حرفشِنوی از خدا و آموزههای اخلاقی و معنوی ممکن میشود. «ایران قوی» اگر فقط در شعار خلاصه شود، دیری نمیپاید خورده خواهیم شد با ولع و بلعی که جهانخوارگییی چون آمریکا دارد.
به نظرم شناخت رهبری از ملل و دُول کنونی جهان، ژرفترین و واقعیترین شناخت است و نشانراهِ «ایران قوی» منطقیترین دستورالعمل. خردمندانهتر از این نمیشود که ایران را در برابر دشمنانی که نابودی ملت ایران را آرزو دارند، به سیاست راهبردی «ایران قوی» مجهز و مهیا کنیم؛ قوی در قدرت و قوی در معنویت. اگر در یورش خصمانهی هشتسالهی صدام علیهی ایران، فقط به گاوآهن میچسبیدیم و مزرعه و خانه و خویشتن، نه به تفنگ و دین و میهن، تردیدی نبود که اینک نه از «تاک» نشان بود و نه از «تاکنِشان».
زاکانی و قضیهی دامادش حیدری
نکاتی بر افشاگری رئیسی از کارِ دولت روحانی
به قلم دامنه: به نام خدا. نکاتی بر نکتهی افشاگرانهی رئیسی از کارِ دولت حسن روحانی. در سایت روزنامهی «وطن امروز» این خبر را خواندم که حجتالاسلام سیدابراهیم رئیسی دیروز در دیدار با جمعی از فرزندان و خانواده شهدا نکتهی افشاگرانهی سیاسی از کارِ دولت دوازدهم گفت. سخن آقای رئیسی به روایت این روزنامه این است:
«متأسفانه شاهد بودیم بعضیها واردات واکسن یا حتی پیوستن کشور به سازمان همکاری شانگهای را متوقف بر پذیرش FATF کرده بودند و حتی در جلسات رسمی نیز بر موضع خود پافشاری میکردند... در فاصلهی کوتاه سپریشده از دولت سیزدهم اتفاق خاصی نیفتاده که باعث افزایش واردات واکسن یا پذیرش عضویت کشورمان در سازمان شانگهای شود، الا اینکه کشورهای همسایه و دوست ما دیدند دیگر توجهی ما صرفاً به غرب نیست و ارتباط با همسایگان و کشورهای منطقه اولویت سیاست خارجی ایران شده است.» منبع
چند نکته درین باره:
آقای رئیسی چون به کارِ قضا آگاه است لابد میداند آن کارِ آن «بعضیها»، دستکم از این چند حالت بیرون نیست: ۱. آن کار، یا کاری کریه بود چون با جان و سلامت مردم مرتبط بود؛ پس به لحاظ اخلاقی اقدام غیرانسانی مرتکب شدند. ۲. آن کار، یا کاری مجرمانه بود که جان مردم را در گرو گرفته بودند؛ پس با این فرض، به لحاظ حقوقی اقدام ضد بشری صورت دادند. ۳. آن کار، یا کاری پیشدستانه بود تا راهبرد غربگرایی خود و در واقع برنامههای جناحی حزبی خود را در سلطهی سیاسی داخلی هموارتر نمایند؛ پس به لحاظ سیاسی اقدامی شائبهانگیز انجام دادند. و شاید هم آن کار، حالتهای دیگری هم دارد و من نمیدانم چه نامی دارد؛ خیانت؟! جنایت؟! خباثت؟!
اعضای سازمان شانگهای
رنگ سبز: کشورهای عضو
رنگ مغزپستهای: کشورهای ناظر
رنگ زرد: کشورهای شریک گفتگو
اما در هر حال، چون با جان مردم پیوند داشت، برای حجتالاسلام رئیسی مسئولیت دارد که چنین کاری را به بوتهی نقد و تقبیح و نیز به محاکمه ببرد. زیرا درین مدت، به دلیل کمبود واکسن، خیلی از مردم به مرگ بر اثر کرونا گرفتار شده و دل بسیاری داغدار و عزادار. تأخیر گروکشانه و عمدی در پیگیری عضویت دائم ایران به جای عضو «ناظر» بودن در پیمان «شانگهای» نیز، بار حقوقی و مجرمانه دارد که این مورد هم مستوجب تعقیب و تشکیل محکمه و شنیدن دفاعیه یا اعتراف آنان است.
اضافه کنم این سؤال هم رواست که از آقای رئیسی پرسیده شود در آن زمان شما که رئیس قوه قضاییه بودید چرا در برابر آن اقدام دولت دوازدهم ساکت نشستید و از حق و جان مردم به دفاع برنخاستید؟ و چرا اساساً دست مجلس برای برکناری آن دولت ناکارآمد و شیکپوش بسته بود؟! و گذاشتند تا آخرین روز کاریاش بر قدرت بماند؟! بگذرم.
کی کشور درست میشود؟!
به قلم دامنه : ( ۱۷ / ۳ / ۱۴۰۰ ) به نام خدا. سلام. انکار نمیشود که نوع فردی که در جایگاه ریاستجمهوری مینشیند، برای کل کشور اثرگذار است، حالا یا مثبت، یا منفی، و یا خنثی و خائن؛ زیرا چنین فردی مستقیم مدیرکل کشور میشود، و اساس کشورداری هم، به «اجرا»ست. ولی پرسش اساسی و فوری ملت به نظر میرسد این است که کی کشور درست میشود؟
راستی مگر کشور، نادرست است که ملت منتظر است کی درست میشود؟! بله، کشور از وضع بد رنج میبرَد و ملت حق خود میداند ازین وضع بیرون بزند و به همین علت در مسالمتآمیزترین رفتار نجیب و تمیز خود، در پی تغییر و بهترشدن اقتصاد، معیشت، سیاست، فرهنگ، قیمت منصفانهی کالاها، دسترسی آسان به مایحتاج، آموزش، رشد، رفاه، توسعه، توازن دائمی میدان و دیپلماسی، تعامل جهانی، مقاومت به وقت ضرور، زندگی سالم، حتی ارتقای مکارم اخلاق و از همه مهمتر سبقت و جلوزدنِ مناسب از دیگر کشورها در همهی شاخصهاست. و این مطالبهی منطقی و برحقیست.
بنابرین، اگر ملت روزی ببیند، رئیسان و در رأسنشینان کاری نمیکنند و یا به جای کار، فقط نگاه و نظاره میکنند و فقط بلدند به روی همدیگر پنجه و چنگ بیندازند، بنا به وعدهی هشدارآمیز امام، ممکن است «یومالله»ی دیگری بیافرینند که با همهی «یومالله»های گذشته فرق میکند؛ چون آن روز، بساط فاسدان را از پهنه میکَنند. حال پاسخم به پرسش فوق:

اول: نظام چگونه به جهان بنگرد؟ آیا قوی باشد یا ضعیف؟ پیرامون بماند یا در مرکز؟ بنیانِ وقت خود را صرفِ تعامل سازنده کند یا در توطئهی مخاصمات تنظیمشده بیرونی، فرصت خود را ناپدید و نابود کند؟ وقتی عناصر قدرتافزا، کشور را قوی و بازدارنده نگه داشته و میدارند، عناصر سیاست چگونه ازین اقتدار به نفع اقتصاد کشور بهره بگیرند و ارزش توان ملی را پاس بدارند؟
دوم: حکومت رفتار خود را با احزاب و مردمی که مشتاق به شرکت در سرنوشت و امور سیاست و کشورند، مشخص کند که آیا اساساً احزاب و فعالیت سازمانهای مردمنهاد (=سمَن) ها را میخواهد؟ یا نه تا جایی آنها را تحمل میکند که دنبالهرو باشند و مؤید؟ اگر حکومت بخواهد بر احزاب و ملت سلطهگری کند، یک نوع بازتاب و نتیجه دارد ولی اگر احزاب و ملت بخواهند بر حکومت نظارت کنند، جوری دیگر. آثار هر دو وجه درست عکس هم است.
سوم: نگرش نظام نسبت به حوزهی علمیه معلوم شود. حوزه تا کجا برای خود حق دخالت در کشور قائل است؟ یا حکومت تا کجا میتواند در حوزه تصرف کند؟ روحانیت چگونه میخواهد خود را با سایرین برابر ببیند و اگر هم برای خود بهحق، حق نظارت و آزادی مطلقِ اظهارنظر و سخنرانی و تجمعهای اعتراضآمیز و حمایتی نسبت به تمام امور مملکت قائل است، همین حق و آزادی آیا از سایرین باید ستانده شود یا نه به آنان هم باید داده شود؟ حوزه آیا همانمقدار که «زبان گویا» است برای ملت، «گوش شنوا» هم هست برای ملت؟ اگر حوزه آزاد است فعال سیاسی باشد، چرا دانشگاه نباشد؟ چرا جامعه نباشد؟ چرا منتقدین نظام نباشند؟ چرا سمنها نباشند؟ چرا دانشمندان و روشنفکران نباشند؟
چهارم: نگرش قلدرمآب نسب به مردم از سوی هر فرد و جریان و نهاد چگونه به سمت رفتار مدنی دگرگون شود؟ اگر جایی «آتش بهاختیار» نیاز بود، آیا همهی اقشار از حق مساوی و برابر در استفاده از فرمان «آتش بهاختیار» برخوردارند؟ نظام، نگرش و تصمیم خود را نسبت به دخالتهای خلاف قانون نهادها و افراد -که شبیه باند و حلقه و دسته رفتار میکنند و به هیچ جایی پاسخگو نیستند، به هیچ قید و قانونی تمکین ندارند و به هیچ دادگاهی فراخوانده نمیشوند- کاملاً روشن کند. در واقع وقتی عمل به «مُرِّ» قانون برای مثلاً نهاد نگهبان در رد صلاحیت راحت افراد ستودنی حساب میشود، برخورد قانونی با مداخلهگران در سایه، بر وفق مُر قانون نیز ارزنده تلقی شود و به ستودن بینجامد نه به ستاندن و سلّاخه.
پس؛ رأی به این که در یک رقابت سالم و بدون محدودسازی و معدودکردن کاندیداها، کی رئیسجمهور شود، مهم است، واقعاً مهم است، چون پول و مناصب و چرخش کشور به دست اوست، اما اهَم این است نگرشهای نظام معلوم شود. تا نگرشها به تصمیم درست نینجامد، عوضکردن فردِ رئیسجمهور، شبیه نشاندن ولیعهد بر تخت سلطنت در سیستمهای شاهی توسط پادشاههاست.
امید است نظام از دو خاصیت جمهوریت و اسلامیت خالی نگردد تا ولی فقیه که رهبر نظام و مردم و حتی ملل آزادهی دیگر است، حرف و امرش نافذ بماند؛ دستکم اگر بهجدّ امر کرد «جبران» گردد، پیام توجیه انشاء نشود که منظورش ما نبودیم! سپس صف شوند پشت توجیه (به قول آن قصهی «۷ کور» که مرحوم پدرم به ما میگفت) بگویند: کیبود! کیبود! من نبودم، لطفعلیخان بود!
از امام دور افتادهاند
فرصت خدمت یا فرجهٔ غارت!
به قلم دامنه: فرصت خدمت؟ یا فرجهی غارت؟! به نام خدا. مگر جمهوری اسلامی ایران -بخوانید همان خونبهاء شهیدان- قرار نبود فرصتی برای خدمت به خلق باشد و زمینهساز عبادتِ حضرت خالق و مقدمهچین ظهور حضرت صاحب (عج)؟ پس چرا برای «اکبر طبری»ها فُرجهی شده برای غارت و ساعات خوشی شده برای حکومت و اِعمال قوت و ارتکاب خیانت؟! با مقایسهی غارت اکبر طبری در حوزهی حکمرانی و دستگیریهای فراوان شهردارها و شوراها در شهرها در حوزهی مدنی، اثبات شده که فساد چه در بخشهای انتصابی حکومت و چه در بخشهای انتخابی ملت، ریشه دوانده. این خورهها آفتی هستند که اگر دفع نشوند تمام صید خود را میخورند و از درون میپوکانند. آیا میتوان قصد برخورد با این آفات را قصدی واقعی و تام و بدون تبعیض دانست؟ اگر چنین قصدی باشد، انقلاب از آرمان خود دور نیفتاده است، و اِلّا فلا: پس نه. چرا ستون امروزم این شد؟ چون حکم طبری را دیدم:
اکبر طبری. شیخ صادق لاریجانی
او چون شبکهی چندنفرهی ارتشاء «با وصف سردستگی و اخذ رشوههای متعدد» تأسیس کرد به گفتهی آقای اسماعیلی سخنگوی حجتالاسلام والمسلمین آقای سید ابراهیم رئیسی «به ۳۱ سال حبس تعزیری و ضبط اموال ناشی از ارتشا و انفصال دائم از خدمات دولتی و بیش از ۴۳۰ میلیارد ریال جزای نقدی محکوم شد.» (منبع) حالا این اکبر طبری که «سردستگی»اش اثبات شده و به عنوان همهکارهی حجتالاسلام شیخ صادق لاریجانی، دست به اینهمه خیانت و غارت زده، دیگه چه حکمی از دادگاه گرفته؟ اینها را: من خیلیخلاصه در زیر فشردهنویسی میکنم و میگذرم:
حکم جزای نقدی بابت پولشوییها.
حکم ضبط سه دستگاه آپارتمان مسکونی در برج روما در کامرانیهی تهران.
حکم ضبط یک واحد به مساحت ۶۳۳ متر.
حکم ضبط واحد دیگری به مساحت ۳۸۸ متر.
حکم ضبط واحد سوم به مساحت ۳۸۰ متر.
حکم ضبط یک واحد آپارتمان در خیابان پاسداران در یکی از برجهای مجلل به مساحت ۶۳۳ متر.
حکم ضبط پنج قطعه زمین در شهرستان بابلسر که تبدیل به یک باغ ویلای بسیاربزرگ شده و ویلای مجللی در آن ساختهشده.
حکم ضبط یک قطعه زمین مشجّر به مساحت هزار و ۶۷۵ متر در نجارکلای لواسان.
حکم ضبط یک واحد آپارتمان اداری به مساحت ۱۰۸ متر در مجتمع اداری سانا.
حکم ضبط یک قطعه زمین به مساحت ۳۰۰ متر در بلوار کریمخان زند.
حکم ضبط طبقات پنج و شش ساختمان احداثی در بلوار کریمخان زند بهعنوان بخشی از اموال و وجوه ناشی از ارتشا.
حکم محکومیت قریب به هزارمیلیارد ریال جزای نقدی در حق دولت.
حکم محکومیت به حدود ۱۷۹ میلیارد ریال ضبط وجوه نقدی بابت ارتشا اخذ کرده و املاکی که اشاره شد.
حکم انفصال ابد از خدمات دولتی «!»
اینک سه نکته از میان هزاران نکته:
۱. آقای حجتالاسلام شیخ صادق لاریجانی که در طول صدارتش به همه داغ و درفش نشان میداد، و دائم با عصبانیت با مردم حرف میزد! چرا چشمش به اولنفر پهلُویاش نمیچرخید؟! و چرا خود او تحت محاکمه و استنطاق نرفت؟ مگر خون او سرختر است؟! اگر این تبعیض نیست، پس اسمش چیست؟
۲. چرا نوشتم «حکم ضبط»؟ نه «ضبط»؟ چونکه بر من معلوم نگشت، آیا ضبط شد واقعاً؟ یا نه، فعلا فعلانا فقط حکم در ورقه مانده است و پای دادگاه و دادسرا؟!
۳. راستی این اکبر طبری دستِ راست حجتالاسلام شیخ صادق لاریجانی چه خدمت خدومی به انقلاب و قوهی وقت قضاییه میکرد و ملت خبر نداشت! باز صد رحمت به آن احسان طبری که در تئوریهای تودهای مارکسیستی و وابستگی به شوروی نَرد زد و باخت، ولی این اکبر طبری، نه تختهنرد، که هم نبرد میزد و هم نَوِرد. نورد را مازندرانیها خوب بلدند که چه لغت زمُخت و اوپورنیست است! خصوصاً وقت پلوخوریهای چرب و گرم و نرم! بگذرم. ولی بازگردم به اول متنم: جمهوری اسلامی فرصت خدمت بود؟ یا فرجهی غارت؟! نکند مفهوم «فرصت» در نگاه اینتیپ معمولها و عملهها همان اوپورنیست است؟! و «فرصتطلب». شاید.
گزافهگویی سیدمحمود دعایی
به قلم دامنه: با یاد و نام خدا. حجتالاسلام سید محمود دعایی -مدیرمسئول روزنامهی اطلاعات- در گفتوگوی این روزنامه با دکتر ظریف، (منبع) خطاب به آقای ظریف دو ادعایی مطرح کرده که معمولاً از زبانهای چرب! برمیخیزد، نه از لسان کسانی که واقعنگر و منطقیاند. دعایی در ادعای اول مدعی شده «سردار سلیمانی از راهنماییهای شما [دکتر ظریف] الهام و بهره میگرفت... در تاریخ روابط خارجی، نظیر شما را ما نداشتیم». و در تملق مُحرز دوم مدعی شده: «به راستی محمدجواد ظریف در عصر ما یکی از اولیای الهی است»!
روزنامهی اطلاعات
۶ بهمن ۱۳۹۹
سه نکته:
۱. برای آقای دعایی احترام و ارزش قائل بوده و هستم، اما شاگرد افلاطون، یعنی ارسطو میگفت بدین مضمون: استادم افلاطون را دوست میدارم ولی حقیقت را بیشتر. من هنوز هم فکر میکنم این حرف آقای دعایی ممکن است دخل و تصرف شده باشد. اما اگر این عین حرف وی باشد لاجرَم باید دو نکتهی دیگر نیز بگویم.
۲. شاید عادت دیرین دعایی، با دعایی امروزین آجین شده است. او در عصر تبعید امام در نجف اشرف -که در بیت امام خمینی بود- رادیویی علیهی رژیم شاه راه انداخته بود. چنان جملاتی چاپلوسانه در مدح امام میبافت که روزی امام با شنیدن صدای آن، به وی شدیداً تذکر دادند تا دست ازین روش و بُتسازی بردارد. برداشت یا برنداشت را من نمیدانم! اما گویا آن عادت با او آمده است!
۳. آقای دعایی شش دورهی پیدرپی نمایندهی مجلس بود، اما فقط روی صندلی قرمز، جا خوش کرده بود و ملت در آن فراز و نشیبهای عجیب و غریب، از زبان ایشان در مقام نمایندگی چیزی به یاد ندارد، جز یک سخن، که آن هم اهل فن میدانند آن روز پشت تریبون برای کی به آب و آتیش زده و مجلس را چرا متشنج کرده بود. بگذرم، که او عادتِ مألوف دارد گزاف را به تملق ادغام کند: «الهام» و «اولیای الهی»؛ اولی حرفی گزاف و دومی سخن تملق. ظریف در حد و اندازهای نبود و نیست که کسی بخواهد غلو کند و بر فضای کشور دود بلند کند. او و رئیس شیکپوش او باید روزی در پیشگاه ملت جواب پس بدهند که با این ملت و انقلاب و فرصت چهها که نکردند. بگذرم.
چرخش قوهی قضاییه
این « ۳۰ + ۱۰ + ۱ » دیگه چیه؟!
پست ۷۸۰۰ : به قلم دامنه: به نام خدا. بلاخره! چپ دربارهی کاندیدای ۱۴۰۰ ، سازوکار جدید ! خلق ! کرده (خوانده شود: کشف فرموده) و مصوّبه زده با این مکانیزمِ به قول برخی از رکن چهارمیها: «مبهم»! یعنی « ۳۰ + ۱۰ + ۱ » اسمش را هم گذاشتند: «جبهه و نهاد اجماعساز» (منبع). جَلّ الخالق!
این مکانیزم ( ۳۰ + ۱۰ + ۱ ) یعنی ۱ شخص سید محمد خاتمی، ۱۰ چهرهی به قول خودشان "تأثیرگذار ملی" و ۳۰ حزب به قول خودشان "اصلاحطلب". فقط جای «اودوکسوس کنیدوسی» خالی! برم روی دومی.
توی خاطرات مرحوم رفسنجانی در روز دوشنبه ۱ دی ۱۳۷۶ (منبع) اینها آمده: مطالعهی «آیاتالاحکام» در منزل. عصر در دفتر کوشک... که دوشنبهها آنجا میرفت. در کوشک ملاقات نمیگذاشت فقط وقتش را «به مطالعه بولتنها، گزارشها و نامهها» میگذرانید. و به قول خودش «معمولاً از سونا و استخر هم استفاده» میکرد. شب هم آمد منزل مطالعهی «کتاب تاریخ اکتشافات و اختراعات اتم و صنایع نظامی اتمی» را شروع کرد و بعد رفت خوابید. لابد خیالش از سفره و درد مردم، تختِ تخت بود!
ما که غورزم شنا میکردیم غسل ارتماسی را راحتتر از غسل ترتیبی میدیدیم و چقدر هم سریع و چکسنپکسن! حالا توی سونا و استخر کوشک کاخ سعدآبادِ فرح دیبا و محمدرضاشاه، صدها دوشنبه دوشنبه دوشنبه چهها خوش میگذشته بر آقای مرحوم رفسنجانی، بگذرم و بلد نیستم. برم روی سومی.
(تارا محصول جدید ایرانخودرو. ۲۹ آذر ۱۳۹۹)
تارا هم رونمایی شده. (منبع) آنهم با چه ویژگیها و خصوصیات بارزی: «سامانهی ورود بدون کلید». این یک. «استارت خودرو به صورت کنترل». این دو. خودرویی «بر پایهی پژو ۳۰۱» البته در نسخهی داخلی و ملی. این سه. بهرهمند از فرمان برقی. این چهار. سنسور (=حسگر) باد لاستیک. این هم پنج. اگه بازم بشمارم لابد ( ۳۰ + ۱۰ + ۱ ) جور میشود. پس بگذرم. فقط بنگارم که «تارا» یعنی «ستاره»، «درخشنده»، «تابانده» که تاییدیهی "فرهنگستان زبان و ادب فارسی" آقای دکتر غلامعلی را هم گرفته! اینا به کنار؛ برای ایرانیجماعت صندوق عقب مهم است، آیا «تارا» جادار هست یا نه؟ چون با آن علف و هیمه و گوسفند و جاجیم و هزاران خنزر پنزر (=خِرت و پِرت) حمل میکنند! حتی لولهپُلیکا و میلهگرد و نعش و مُرده و کلّهپاچه و جانِ آدمیزاد. فکر کنم این «تارا» با اینهمه برجستگیها، کاندیدا شود رد صلاحیت نمیشود! چون «اجماعساز»! (یعنی همهپسند و همهگیر و متحدکننده) است و راست و چپ و وسط و بیخط و حتی خنثی هم، خریدارش!
مرابطه، مذاکره
به قلم حجتالاسلام محمدرضا احمدی: آیا امروزه واقعا زندگی فردی و اجتماعی، بدون مذاکره و ارتباطات امکان پذیر است؟ شاید در یک دورانی امکان زندگی انفرادی وجود داشت، اما الآن حتی زندگی انفرادی هم ممکن نیست، چه رسد به زندگی جمعی و چه رسد به زندگی در لوای یک دولت یا حکومت بدون ارتباط و مذاکره.
فقها و شیعیان به زندگی اجتماعی و دولت و حکومت بیشتر اهمیت میدادند یا زندگی فردی؟ در واقع، کدام مورد برای آنان مساله بود؟ به لحاظ تئوریک شاید خیلی، اما در عمل و در استخراج قواعد و احکام زندگی اجتماعی و دولت از آیات و روایات هیچ. یک نگاه به رساله عملیه بیاندازید. چند درصد احکام آن فردی است؟ بالاتر از رساله عملیه، وقتی به کتابهایی مانند شرح لمعه مراجعه میکنیم بیشترین حجم آن مربوط به کتاب الطهار و کتاب الصلوه هست که بیش از ۹۰درصد آن احکام فردی است، حتی وقتی از کارهای جمعی مثل نماز جماعت صحبت میشود، باز هم احکام فرد هست در نماز جماعت.
تاسیس جمهوری اسلامی، در واقع اولین تجربه جدی فقه و فقها در مواجهه با حکومت دینی و احکام آن بوده است. آنها از بیان احکام فردی و انفرادی به احکام دین و دولت، حکومت دینی، روابط بین حکومتها، چگونگی مواجهه حکومت دینی با مردم، با مسلمانان، با غیرمسلمانان، چگونگی مواجهه با دولتهای دیگر، دولتهای همسو و غیرهمسو. کوچ کردند. دیگر بیان کلیات دردی را دوا نمی کند. اکنون حکومت دینی وارد زندگی مردم شده است و مردم حاکمیتی را بالای سر خود می بینند که پسوند دینی دارد. اگر حکومت دینی بخواهد مانند بقیه دولتها باشد و وظیفه اش صرفا برقراری امنیت و رفاه و ایجاد زمینههای اشتغال و .... باشد، خوب برای چی تشکیل شد؟ این کار را هر حکومتی انجام می دهد.
اما اگر وظیفه اش فراتر از این وظایف است و می خواهد علاوه بر ساختن خانه های دنیای مردم، خانه های آخرتشان را هم آباد کند، و آنها را به بهشت ببرد، باید پرسید چگونه؟ با کدام احکام مستخَرج از آیات و روایات؟ با چه ارتباطی؟ با چه مصالحی؟ با چه ساز و کاری؟ به دلیل عدم تبیین درستِ موضوع، امروزه هرکس حرف از مذاکره بزند، برچسب لیبرال و غربگرا و سازشکار به او میزنند، در حالی که مذاکره، حتی با طاغوت، در دنیای امروز از ابزار مهم و اساسی در رسیدن به مقاصد است. حضرت امام رحمت الله علیه، روزهایی را می دیدند و به ارتباطات پیچیده بین المللی واقف بودند که بارها و بارها فرمودند، نقش زمان و مکان را در اجتهاد در نظر بگیرند. امروزه، روابط ساده و بسیط گذشته، جای خود را به ارتباطات مهم، پیچیده و مرکب داده است.
نتیجه آن که مذاکره بر اساس سه اصل مهم عزت، حکمت و مصلحت، نه تنها خوب، بلکه لازم هم هست.
نظر دامنه: به نام خدا. سلام جناب احمدی. نظریهی مذاکره -که در شکم مرابطه جایی محکم دارد- از جهنّم و جنگل نیامده، یک امر بدیهیست که اهل فن میدانند هر چیز بدیهی، تصورش، تصدیقش است که چندان تکاپو برای برهان نمیخواهد. پس تا اینجا این. اما پیچیدگی کار آنجاست آنان که میپندارند با مذاکره منافع ملی تأمین و تضمین میشود، از عقل جمعیِ نظام و مردم استفاده نمیکنند. حتی روی میز گفتوگو، اساساً چانهای خالی و تهی دارند. یعنی حرف و تصمیم قطعی برای اعلان ندارند تا چانهزنی کنند. خُب در مذاکره بگووبخند که برقرار نیست؛ طرف چندین فرمول برای خلع سلاح و سیاست منطقهای مقابلت قرار میدهد که هرچه بر سندان بکوبی، آهن تو فولاد نمیشود زیرا قرار نیست شعلهی توافقات اخگر بماند، هدف عقبنگهداشتن ایران از ریل پیشرفت است که در بیشتر شاخصها در ردیف ۲۱ کشور ردیف نخست جهان است و در توان دفاعی رقم نزدیک به ابرقدرتها را دارد. شما باید روشن کنید حرف آنان چیست، حرف ایران چیست. آنگاه روی آن باید با منطق و شرائط یکسان و در فضایی دموکراتیک مذاکره کرد که مقصد مذاکرات همواره نیل به راهحل است. حتی اگر دو کشور متخاصم به جنگ هم مشغول باشند، باز نیز برونرفت جنگ از طریق زبان صورت میگیرد نه افزارآلات. آمریکا با تمام افزارآلات اینجا اردو زده و آنگاه میگوید شما حتی موشک و دانش اتمی و توان بازدارندگی نداشته باش. بگذرم.
بنابرین، باید عرض کنم آری؛ حتی اگر دو کشور متخاصم، به جنگ هم مشغول باشند، باز نیز برونرفت جنگ از طریق زبان صورت میگیرد نه افزارآلات. تازهترین نمونهاش جنگ قرهباغ که سرانجام با نشست به خاتمه رسید. اما بنای آمریکا به تحلیل من رسیدن به راهحل پایانی با ایران و یا خاتمهبخشی به مخاصمات خود علیهی ایران نیست، آن دولت یاغی قصد تضعیف ایران را دارد و به مخمصهگذاشتن سرنوشت کشور با همین شیوههای چماق و هویج. برداشت شما هم ایدههایی قابل تأمل است زیرا شما ساحت فقه و مصلحت را وارد متن خود کردید. متشکرم.
کمی دربارهی آیتالله محمد یزدی
به قلم دامنه: به نام خدا. پیروی و داوری. کمی دربارهی مرحوم آیتالله شیخ محمد یزدی. علمای دینی پیروی و داوری میشوند؛ یا پیروی محض، یا پیروی مشروط، یا داوری محض یا داوری مشروط. داوری مشروط در اینجا به معنای تیرهوتار ندیدن است.
میشناسیم شهروندانی را که نسبت به این عالم مبارز داوری مشروط داشتند، چون افکار و رفتار ایشان در آنان نه جذَبهای آفرید و نه اقناعی. البته داورِ کل فقط خداوند یکتاست، اما نمیتوان مردم را نیز از داوریهای ضرور پرهیز داد. خصوص نسبت به کسانی که امورشان در دست آنان به امانت سپرده شده است.
پیروان ایشان لابد دلایلی موجّه داشتند که به دورش حلقه میزدند و اینک نیز در فقدانش دست به ستودن خوبیهای وی میزنند. این متن منکر وجه مثبت ایشان نیست، و برایش از درگاه ربوبیت، رحمت و آمرزش و بخشش میطلبد. اما نگاه یا نگاههای دیگری هم نسبت به وی وجود داشت که بیآنکه شائبهای در آن باشد، میتوان در زیر به آن پرداخت:
او عالم دعوایی بود. چون شخصیت عصبانی و تندخویی داشت زود با دیگران درگیر میشد. اگر شماره شود، زیاد وقت میبرَد: دعواهایش با مراجع مثل: مرحوم منتظری، مرحوم صانعی، شبیری زنجانی. با روحانیان مثل: مرحوم رفسنجانی، حجتالاسلام شیخ صادق لاریجانی. ادبیات این دعواها در نامهها و سخنان وی کاملاً محرز است و موج میزند.
پاسخگو نبود. با آنکه در نظام و حوزهی علمیه پستهای انتخابی و انتصابی داشت، خود را پاسخگو به مردم نمیدید. معمولاً تحکُّمی حرف میزد. مثلاً در خطبهی نمازجمعهی تهران روزنامهنگاران را از روی تصغیر روزنامهچیها ! خطاب میکرد، بر وزن مثلاً ارّابهچی. البته با پوزش از ارّابهداران محترم.
رواداری نداشت. برخورد مشمئزکننده با آن زرتشتی یزد که با رأی مسلمانان و سایر مردم آنجا به شورای شهر راه یافت، فضای مناسبی برای نظام نیافرید. ساسانیان هم نمیگذاشتند سایر مردم حتی در کسب دانش تساوی داشته باشند با موبدان. اینک ایشان همان فکر را علیهی یک زرتشتی هموطن بهکار گرفت که بازخورد منفی شدیدی آفرید.
در دورهی ریاستش بر قوهی قضاییه ناگوارییهای فراوانی رخ داد که حتی کار به تظلّم هم نکشید. و او هرگز بابت آنهمه قصور و تقصیرها که قوه را «ویرانه» تحویل داد، از ملت پوزش نخواست و در هیچ جایی بازخواست نشد، بهجز در افکار عمومی. مگر میشود انسان ممکنالخطایی در رأس یک قوه باشد اما هرگز خطایی نکند! ایشان حتی پیشداوریها هم داشت.
تاب سیاستورزی را نداشت. زود گرم میافتاد که در چنین حالتی منطق به درگیری با الفاظ معاوضه میشود. سیاست، مانند قبلهی نماز نیست که وقتی صلات را بستی دیگر نتوانی سر بجُنبانی و و رُخ از جهت کج کنی. قبلهی سیاست با قبلهی نماز فرقش از فرش است تا عرش. داستانِ سیاست به راستانی چونان راستقامتِ شیفتهی خدمتی همچون شهید مظلوم بهشتی نیاز دارد که تابِ جنبش و جَستوخیز و جُنبوجوش و پرّش و پویندگی نسل همعصر خود را داشته باشند و مردم را به خفقان فرا نخوانند. مرحوم شیخ محمد یزدی درین عرصه، فردی کمطاقت بود و حتی آنجا که بر حسب قانون میبایست جانبداریهای خود به نفع جریانها را پنهان نگه میداشت، عملاً و علناّ آشکار میساخت. جرئت همه جا به نفع نمیانجامد؛ خصوصاً جرئت آدم کمطاقت!
خداوند تولد و وفات هر یک از ما را مساوی قرار داد، همه یکسان از رحِم مادریم و همه برابر در معرض موت. خدا بیامرزاد. آنچه تفاوت دارد میانِ تولد تا موت است، که میشود پروندهی ویژهی هر کس، تا هنگام گردآمدن در رستاخیز. پس؛ آنان که در قدرت سیاسی شرکت کردند تا خدمت به مردم برسانند و مدیریت مردم را آسان نمایند، هم مسئولیت پاسخ به مردم را دارند و هم تکلیف پاسخ نزد خدا را. جناب شیخ محمد یزدی درینباره خدمت خود را به پاسخگویی سنجاق نکرد. ممکن است نیاز نمیدیده است. بگذرم. همهی ما باید بهتنهایی و وحید، پاسخگوی پروندهی خویش پیشِ باریتعالی باشیم؛ به این آیات شگفتانگیز، ژرف بیندیشیم، (٩٣ تا ۹۶ مریم)
اِنْ کُلُّ مَن فی السماواتِ والْارضِ إِلَّا آتی الرَّحمنِ عَبدًا. لَقَدْ أَحْصَاهُمْ وعَدَّهُم عَدًّا. وکُلُّهُم آتِیهِ یَومَ الْقِیامَةِ فَردًا. اِنَّ الَّذینَ امَنوا وعَمِلوا الصَّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا.
تمام کسانی که در آسمانها و زمین هستند، بندهی خداوند مهربان میباشند. او همهی آنان را سرشماری کرده است، و دقیقاً تعدادشان را میداند. و همهی آنان روز رستاخیز تک و تنها (بدون یار و یاور و اموال و اولاد و محافظ و مراقب) در محضر او حاضر میشوند. بیگمان کسانی که ایمان میآورند و کارهای شایسته و پسندیده انجام میدهند، خداوند مهربان آنان را دوست میدارد و حجّت ایشان را به دلها میافکند.
در پایان این درگذشت را به همهی شاگردانش و دوستدارانش تسلیت میدهم. انشاءالله بر علاقمندان آن عالم مبارز، فقدان ایشان تحمل شود. خدا بیامرزاد.
ضرورت نخستوزیری در ایران
به قلم دامنه: به نام خدا. وقتی به تاریخ چهلسالهی انقلاب اسلامی ایران ژرفتر فکر میکنم بیشتر به این نتیجه میرسم نظام سیاسیِ انقلاب اسلامی ایران باید نخستوزیر داشته باشد، نه رئیسجمهور. چرا؟ من دیدگاهم این است:
پیشدرآمد: نمیخواهم از زاویهی مبانی علم سیاست به این مسئله بپردازم و نظامهای ریاستی، نیمهریاستی، پارلمانی، نیمهپارلمانی را توصیف و تفسیر کنم، اینگونه نگاه ممکن است بحث را خشک و زمُخت کند؛ پس ورودم به این موضوع را به نگاهی از رویِ واقعیتهای جامعهی ایرانی میدوزم.
نقشهی استانهای ایران
درآمد: با رحلت امام، فرصت برای مرحوم رفسنجانی فراهم شد تا پست دوم نظام را از آنِ خود کند. از آنجا که او فردی فعّال مایشائی بود، نمیتوانست پست تشریفاتی ریاستجمهوری را بپذیرد؛ پس بازنگری آن زمان، موجب شد قانون اساسی به نفع تمرکز قدرت در رئیسجمهور و حذف نخستوزیری تغییر کند. اینک؛ رفسنجانی در قامت رئیسجمهور، خود را به مدد مدیحهگویانش «سردار سازندگی» میبیند و ستایشگرانش آنچنان شیفتگی از خود بروز میدهند که او خیالمندانه، این قوه را تقریباً در برابر رهبری قرار میدهد و چنان غرّه میشود که سید عطاءالله مهاجرانی در ستون "نقد حال" روزنامهی اطلاعات، پیشنهاد اصلاح مجدد قانون اساسی را میدهد تا راه برای ریاستجمهوری مادامالعمری رفسنجانی هموار شود، که البته سر، به سنگ خورد. بازخورد ناهموار و منفییی در جامعهی آن روز بروز کرد؛ آنان از سوی دیگر در برابر ستایشگران رفسنجانی که او را با واژهی نظامی «سردار» اسکورت میکردند و جامهی «امیر کبیر» بر تن او میپوشاندند، لفظ «اکبرشاه» را وارد ادبیات سیاسی ایران کردند. بهگونهای که او دیگر جرأت نکرد پا پیش بگذارد. فضای کشور دو قطبییی بسیارشکننده و در عین حال شورانگیز شدهبود، آنچنان فراوان، که تمام سرزمین ایران از چالدران تا سیستان و از کازرون تا کاشمر را موجی از دو قطبی خاتمی/ناطق فرا گرفت. سرانجام، خاتمی برد.
بعد از ۸ سال باز مرحوم رفسنجانی وارد بازی نادرستش شد که با ورودش به انتخابات ۱۳۸۴ و شکستهشدن رأیهای جناح چپ و سرشکنشدن آن در سه سبد مصطفی معین، مهدی کروبی و اکبر هاشمی رفسنجانی، کارزار رأی، به دور دوم میان او و نفر مقابل کشید که لج ارادی و نفرت شدید مردم از او، موجب شد قدرت به رقیبش واگذار شود و سپس با آفریدنِ بحران ۸۸ ، «رئیسجمهور پلاسِ» ایران شد که در ادبیات سیاسی «دولتِ تقلب» نام گرفت. اینبار بازهم آقای رفسنجانی سال ۱۳۹۲ به میدان آمد تا افتضاح و پارگی لباس سیاستِ سال ۸۴ خود را رفو کند و بر دامن قدرت وصلهپینهای دیگر بزند، اما اینبار شورای نگهبان به دلیل مواضع صریح رفسنجانی در برابر رهبری و حمایت غیرشفافش از اعتراضات ۸۸ (میشود خواند: انقلاب ناتمام ۸۸) اساساً رد صلاحیتش کرد و پروندهاش برای همیشه بست. ولی او کوشید با سردادنِ شعار مخصوصش «عشق من خامنهای است» در دل صاحبان قدرت جا واز کند، که نتوانست. اندکی بعد بود که در استخر کاخ برای همیشه درگذشت. خدا رحمتش کناد. بگذرم.
سرآمد: از نظر من تلاش آقای رفسنجانی در دوختنِ جامهای فاخر و قدَرقدرت برای پوشاندن صور صورکی! بر تنِ پست ریاستجمهوری -البته به سایز انحصاری وی- بیهوده بود و بیهوده و به بهبودی هم نینجامید که هیچ، بدتر هم شد. کشور را میان خلاء قدرت و یا به تعبیر تندرَوانهی تندرُوان: "حاکمیت دوگانه" دچار انواع تضادهای بیحاصل و شکافهای بیثمر نمود. ازینرو برین نظرم انقلاب اسلامی ایران مانند ابتدای انقلاب که با نخستوزیری مرحوم مهندس بازرگان آغاز شد، به سیستم نخستوزیری نیازمند است، نه سیستم ریاستجمهوری. برای این فکرم شاید بیش از ۹۹ علت و حتی دلیل داشته باشم که اگر شد شاید قسمت دیگری بر این متنم بچسبانم.
کمترین اثر بازگشت نخستوزیری به سیستم سیاسی، پایمالنشدن اندیشهی خدمت است و کارآمدی که مقام غرورانهی «ریاستجمهوری» آن را عمیقاً خدشهدار و لکهدار کرد. با احیای نخستوزیری، همان فکری پا میگیرد که در مکتب شهید سلیمانی جرقه میزند: یعنی باید گفت: بیایید کار کنیم، نه این که گفت: بروید کار کنید. نخستوزیری، پستی این حالتی است: لباسِ "کاری" بر تن دارد، نه لباس "کارفرمایی". نخستوزیری سیستمیست پاسخگو، نه مجاملهگو. پستیست در تحتِ سازمان برنامه و بودجه، نه پستی بر صدر سازمان برنامه و بودجه. در سیستم نخستوزیری، حتی رهبری هم نخواهدگفت: چنین و چنان کنید! بلکه خواهدگفت: چنین و چنان کنیم. نمیگوید: من گفتم اما عمل نکردند. بلکه میگوید: من گفتم، اما عمل نکردیم. بازخواستها در سیستم نخستوزیری، آسوده از سوی مجلسِ منتخب انتخابات رقابتی، میسٌر است.
سه اشتباه در مذاکرهی آینده
«اکثر مردم، درست یا نادرست، میپندارند سرنوشت زندگی آنها به روابط خارجی ایران با آمریکا گرهخورده است... آقای روحانی؛ اکنون پس از انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، توپ در زمین شماست. اشتباهی که چهار سال پیش کردید و با ترامپ وارد مذاکره نشدید را تکرار نکنید... به خاطر حقوق مردم این بار باب مذاکره را بگشایید تا از مشکلات بکاهید و نگویید هرکسی در آمریکا روی کار بیاید مجبور است در برابر مردم ایران تسلیم شود یا زانو بزند.»(منبع)
اشتباه ۱ : چرا گره خورده است؟ گرچه درین جمله، علامت فعل مجهول (=شده) به کار نرفته است، اما جمله را مجهول رها کرده است. چون واقعیت آن است که دولت ۱۱ و ۱۲ -که بهغلط خود را نمایندهی جریان «اصلاحات» جا زده، اما در حقیقت ازین نام عاریت کرده- سرنوشت کشور را از همان آغازین روزش به دیدنِ «دمِ کدخدا» گره زده بود. پس؛ مردم سرنوشت کشور را "گرهخورده" نمیپندارند؛ بلکه به نظر من "گرهزده" میبینند. فرق است میان فعل معلوم با فعل مجهول. جایی که فاعل و کنندهی کار "معلوم" است، سراغ فعل "مجهول" رفتن فرار یا فرافکنی است. کسانی که گره زدند، باید پاسخگو باشند و نمیتوانند از زیر این بار شانه خالی کنند.
اشتباه ۲ : صد در صد بر عکس است؛ دولت وی نه فقط از سرِ ولع و محاسبات غیرعقلانی میخواست با ترامپ مذاکره کند و اصول انقلاب را پای منافع ناپایدار ذبح و ذوب کند، بلکه جریان حامیِ او یعنی بخشی از تجدیدنظرطلبانِ جناح چپ نیز، در عصر شرارتورزیهای ترامپ، کارنامهی بسیاربدی از خود بر جای گذاشتند و با آنکه اساس ایدئولوژی جناح چپ، مبارزهی عقلانی و فراگیر با امپریالیسم است، خود را "خودباخته" و "فروشنده"ی اصول انقلاب نشان دادند و حتی گامهای خود را برای برافکندنِ نظام، با گامهای ترامپ همجهت مییافتند و شمارش معکوس نابودی نظام را زده بودند. نام اینان آشناست! اگر رهبری در جبههی ضد امپریالیستی، برابر آمریکا میدانداری قاطع نمیکردند، اینان (دولت و بخشِ معدودِ تجدیدنظرطلبانِ چپ) تا الان دار و ندارِ انقلاب را نزد ترامپ! حراج کرده بودند.
اشتباه ۳ : حقوق ملت چیست که بر آن تأکید میرود؟ آیا حقوق ملت فقط منفعتهای زندگیست؟ (که البته گشایش در زندگی، یک اصل بیخدشه است) آیا فقط رُویهی مادّیِ تمدن و زیست است؟ یا نه، علاوه بر آن، فضیلتها و آرمانهای دیگری هم هست که نباید پای هیچ مذاکرهای، لِه و یا معامله شود و «تمدن وحشی» غرب بر آن مستولی؟ حقوق ملت، شمولیت و دامنهی گسترده دارد. آن را باید شناخت. چون انقلاب اسلامی وارد تمدنسازی شده بود، همین موجب گردید آن بخش گستاخ غربِ تماشایی! تمدن خود را به جنگ با تمدن ایران بیاورد. حتی بهعینه دیدیم که آنان با ایدهپرداز "گفتوگوی تمدنها" با همهی تلاشهای صادقانه و آسانگیرهای اندیشهایاش برای زدودن "جنگ تمدنها"ی هانتینگتونی، هم دست به مواجههی زننده زدند، نه مفاهمهی سازنده. بلی؛ معتقدم مذاکره، اصالت دارد، اما نباید اصالت را از بین ببرد و اسارت به بار آورَد.
انتصاب سید احمد خاتمی
به قلم دامنه: به نام خدا. فقیه! یا خطیب؟ سمنانیست؛ که سمنانیها در لهجه به مازندران شباهت میزنند، نه به تهران یا خراسان. به حکم اصل مجاورت -از قواعد هفتگانهی خبر- چون وی از سمنان در مجاورت مازندران است، ممکن است بر مازندرانیها پیگیری اخبارش مهم باشد. که گویا تا به حال بوده؛ شاید هم نه به خاطر اصل مجاورت، که به علت حرفهای تند و تیزش در سیاست. او زادهی ۱۳۳۹» است؛ یعنی سه سال از منِ نگارنده بزرگتر و ۲۹ سال از کسی که پُستش را تحویل گرفته، کوچکتر.
فکر میکردم او فقط یک خطیب است و اساس کار و شاکلهی حوزهیاش سخنوریست، آن هم گاه و بیگاه با سخنانی شاذّ و زودگذر؛ که عمر حرفهایی که میزد و میبافت! به سرعتِ باد از یاد و یا از بین میرفت. اما همین مردم هنوز هم جملات فراوانی از دکتر علی شریعتی، شهید مطهری، شهید مظلوم بهشتی را از بَرند و حتی در سراچهی دل گذاشتهاند، چون بهخوبی به یاد دارند این مثلث تفکر و ایده، حرفِ مفت نمیزدند. سدید فکر میکردند، و سدید سخن میگفتند.
فکر نمیکردم او فقیه هم هست! چون کار فقاهت نمیکرده است. بیشترِ عمرش به سخنرانیهای هیجانی در شهرها و خطابههای سیاسی جمعه در تهران گذشته است. البته در حوزهی علمیه رسمی دیرین و زیبا پابرجاست که طلبهی مُبتدی هم میتواند به تازهواردان تدریس کند و همین موجب میشود مقام استادی در حوزه مرتبهی اعلا و اَدنیٰ داشته باشد. اینک که کُرسی فقاهتِ آیتالله شیخ محمد یزدی از «سابقون انقلاب» در شورای نگهبان، به ایشان رسیده است، بر من معلوم گشت رهبری وی را در ردیف فقیهان قرار داده است. و حالا ایشان یکی از شش فقیه شورای ۱۲ نفره شده است که نظارت و نگهبانی و کارکردش، زیر نظارت و قضاوت مردم دچار «اماواگر»ها گردیده است. نهادی که گرچه میگوید به جناحها تعلق خاطر ندارد، اما مردم (البته پارهای از جمعیت ایران) گویا نمیپذیرند که این نهاد «راست» فکر نمیکند، زیرا تا کنون نشان داده جانب این جناح را داشته است. دستکم آیات: جنتی، یزدی، مرحوم مؤمن، اِبای از اظهار علاقه و جانبداری به «راست» نداشتند؛ و نیز گرایش و جانبداری حجتالاسلام شیخ صادق لاریجانی از راست، اَظهر مِن الشمس (=آشکارتر از آفتاب) بود.
گرچه به انتصاب حجتالاسلام سید احمد خاتمی به عنوان فقیه شورای نگهبان (منبع) از سوی رهبری، انتقاد و ایراد دارم، و جزو آن جمعیت از مردم هستم که نه فقط به عملکرد این شورا نمرهی قبولی نمیدهم بلکه در عِدل قانون بودن و عدالتداشتن و عدالتورزیدن، عدد رد میزنم، اما به عنوان یک شهروند قانونمند، دست رهبری را -به عنوان «ولی فقیه» و مدیر نخست نظام- در گزینش و چینشِ افرادش در ساختار انتصابی نظام، مخیّر، آزاد، مرسوم و قانونی میدانم. بگذرم.
نکته: به نظر من، فقیه منصوب در شورای نگهبان با فقیه حاضر در حوزه یک فرق مهم و سرنوشتساز دارد؛ فقیه حوزه لزوماً با مسائل مستحدثه (=نوپدید) سر و کار ندارد، یعنی مختار است سر و کار نداشته باشد؛ اما فقیه نشسته بر کُرسی فقاهت شورای نگهبان کارش دلبخواهانه نیست، بلکه با پیچیدهترین مسائل که میخواهد توسط نمایندگان مجلس لباسِ قانون به تن کند و در مملکت جاری شود، دستوپنجه نرم میکند. پس، فقیهِ نهاد، باید قوی باشد؛ قوت در استنباط و تسلط در فهم فقه. و حتی میبایست اِشراف و احاطه در «سایه-روشن»های سیاست داشته باشد. این که آیا این خطیبِ تازهوارد میتواند یا نه؟ داوریاش از من سلب است و مُحِق هم نیستم پیشداوری کنم. نیاز به گردآوری دارد که نخستین رسم در پژوهش و نقد و نظر است.
مذاکره با دریوزگی فرق دارد
به قلم دامنه: به نام خدا. مذاکره با دریوزگی فرق دارد! پارهای از سیاسیجامگان -که شعار اصلاحات را پرچم کردهاند اما در پنهان و نهان، پیِ سرنگونیاند- در برابر امپریالیسم نه فقط زانو زدهاند بلکه خیلی هم دوست میدارند متحد استراتژیک آمریکا شوند. البته درین میان هستند کسانی که چندان رنگ و لعاب اصلاحات ندارند و در ماتم این جناح پیراهن چاک نمیزنند و خود را مستقل و آزادنگر میدانند، ولی حرفشان نوعی نمایندگی این جناح به حساب میآید. گرچه خودِ حجتالاسلام خاتمی و آیتالله خوئینی درین باب هنوز در سکوتاند؛ حالا یا از سرِ پرهیز از دردسرِ اظهارنظر و یا درماندگی درین پیچ سرنوشت؛ ولی گهگاه افرادی ازین جریان نگاهی به مذاکره میافکنند و ساز سازش یا سازگاری مینوازند. در زیر، ابتدا دو نمونه میآورم و سپس چند نکته مینویسم:
دکتر علی بیگدلی در گفتوگو با روزنامهی ستاره صبح ۱۰ آبان ۹۹ : «لازم است استراتژیهای سنتی که در طول چهار دهه گذشته موفقیتآمیز نبوده، در سطح داخلی، منطقهای و بینالمللی تغییر کند و بهروز شود. این استراتژیها باید از خصومت و دشمنی با نظام بینالملل، به سمت خوشبینی و همزیستی چندجانبه حرکت کند و راهی جز این برای کمک به منافع ملی و مردم وجود ندارد.» (منبع)
(ستاره صبح. دهم آبان ۱۳۹۹)
علی صالحآبادی- مدیرمسئول روزنامهی ستاره صبح در سرمقاله : «اگر ترامپ ببازد، او تا... ۷۷ روز دیگر در کاخ سفید خواهد بود که روزهایی دلهرهآور برای ایران به شمار میرود. نتیجهی این انتخابات برای ترامپ حکم مرگ و زندگی را دارد؛ اگر ببرد، دور تازهای از فشار سیاسی، اقتصادی و احتمالاً نظامی علیه ایران آغاز خواهد شد. خطر آنجاست که او بازندهی انتخابات باشد که در آن صورت ممکن است علیهی ایران دست به اقدامات جنونآمیز بزند... از روز سوم نوامبر (۱۳ آبان) تا روز دوم بهمن... ۷۷ روز پر از التهاب و دلهره برای ایرانیها خواهد بود. دستگاه دیپلماسی کشور که میتوانست از ۵ بهمن ۹۵ که «دونالد ترامپ» کلیددار کاخ سفید شد، با درک شرایط و آیندهنگری، باب مذاکره و مصالحه را بگشاید که نگشود. این بار به خاطر حمایت از حقوق مردم ایران و منافع ملی، اگر ترامپ برنده شد گفته نشود با «چاقوکش» مذاکره نمیکنیم. تجربهی بشری ثابت کرده که در ذات «مذاکره» نفع، مصالحه، کاهش تنش و جلوگیری از درگیری نظامی نهفته است؛ بنابراین مهم نیست که طرف مقابل چاقوکش باشد یا سیاستمدار.» (منبع)
چند نکته:
۱. دریوزگی به وضع بدبختانهی بینوا و تهیدستی گفته میشود که بهناچار یا بهعادت، دست به گدایی و تکدّیگری میزند و سوی هر کس و ناکس دستش را پُل میکند. آقایان دکتر بیگدلی قمی و مهندس صالحآبادی -جدا از شایستگیهای شخصی- درین فراز با ترسیم غلط و طرح صورتمسئلهای اغراقآمیز و با دادنِ آدرس اشتباه و با آوردن ادبیات آلوده، گویا به جای میز مذاکره، ملت و نظام را به سوی تبَرزین گدایی و کشکول دریوزگی میفرستند.
۲. آقای بیگدلی چون در آن فراز از گفتوگو، نسبتی نادرست به انقلاب اسلامی داد، لذا نتیجهی نادرست گرفت. گویا به زعم ایشان، نظام ایران با جهان در خصومت است، پس باید سعی کند همزیستی را جایگزین کند. به نظرم ایشان با این اتهام به نظام نه تنها مرتکب خَلط مبحث شده است بلکه به وارونهگویی غلتیده است. اگر در منطق وی رفتار چهلسالهی نظام، دشمنی با نظام بینالملل تأویل میشود، پس آنهمه خصومت و دخالت آمریکا در جهان و مضمحلکردن ساختارهای بینالمللی و نفی چندجانبهگرایی چه اسمی دارد؟ دستکم ترامپ به عنوان فردی که ثابت کرد دشمنترین شخص با ملت ایران است، نشان داد که آمریکا نه فقط خود را پلیس جهان میپندارد که همه باید با صدای سوت و به زبان محلی ما شِپل او شُل شوند و گوش به فرمان بایستند، بلکه قائلاند شرکت معاملهگریاند که همه باید به او سود بپردازند؛ مانند «گاوهای شیرده» سران عرب ، یا ترسوهایی چون تروییکا (=سهتایی)
۳. آقای صالحآبادی به نظرم دقت نکرده است که با افکندن گردوغبار بر دامنهی ۷۷ روز (یعنی از ۱۳ آبان تا دوم بهمن تا زمان آمدنِ رئیسجمهور پنجاهونهم آمریکا به اتاق بیضی کاخ سفید) نمیتواند منطق خود را تحمیل و یا بهدرستی آن را تبیین کند. ترساندن مردم و سپس حکم به حتمیت مذاکره، رفتاری علمی و شأنی سیاسی نیست. وی اول بهغلط و از سرِ استیصال، فضای ۷۷ روز را مَهیب و برای مردم ترسآور ترسیم میکند تا ابتدا بتواند تنورش را با هیزم «جنگ» آتش کند، سپس با خُردهخاشاکها آن را شعلهور سازد، تا آنگاه خمیرش را بچسبانَد و نونش را بپَزانَد؛ در واقع انقلابیون و «راستقامتانِ تاریخ» را بچِزانَد. «زهی خیال باطل»!
۴. بیهیچ تردیدی معتقدم میزی به اسم مذاکره، در وقتِ تبدیلِ تهدید به فرصت، یکی از مؤثرترین و کممعونهترین ابزارهای عقلانیت و از بالاترین فنون دیپلماسی برای تأمین منافع ملیست؛ ولی طرفِ میز باید «اهل» باشد، نه «نااهل»!
تفسیری کوتاه بر چهار خبر
خبر : آقای محمد عطریانفر -عضو حزب کارگزاران- گفت: «متأسفانه برخی از غالیانِ اطراف آقای خاتمی علاقهمند هستند که هالهای از قدسیت پیرامون عزیزانی از این دست بکشند در حالی که خودشان به شدت ابا دارند و پرهیز میکنند و البته هدف آنها این است که خود را در حریم همان قدسیتِ خودساخته قرار دهند و به نام بزرگان، نظر خود را تحمیل کنند. این نوعی استفادهی سوء و رفتار فریبکارانه است.» (منبع)
دامنه : همان رفتاری را که رادیکالهای راست با ولیفقیه میکنند و آن مقام بشری -و البته جایگاه برجسته و مذهبی- را اُلوهیت میبخشند؛ رادیکالهای چپ در مورد شخصیتِ آقای سید محمد خاتمی مرتکب میشوند. رادیکالهای هر دو جناح درین فاز، فاقد عقلانیتاند و لبریز از احساسات کور. که سیاست با احساساتِ عقلسوز، هرگز دمساز نیست. احترام و التزام البته رفتاری شرعی و عرفی و مدرن و اخلاقیست، ولی پوشیدنِ هالهی قدسی بر دامنهی افراد، ضد حرّیت و اندیشه و مبانی دینیاست و دیوارکشی دور میدان سیاست.
خبر : آقای اسحاق جهانگیری -عضو حزب کارگزاران- در مورد کاهش قیمتها گفت: «دعا کنید!» (منبع)
دامنه : تعجب ندارد! چون پیشتر رئیسش در دولت شیکپوش نیز چارهی کار (بخوانید ناکارآمدی مُزمنشان) را در «لعنت فرستادن به کاخ سفید» دانست؛ اینک او هم بر زخمهای مردم «صبّار و شکور» نمک میپاشد و اگر نگویم مفهوم دعا را به سخره گرفته، دستکم میتوانم بگویم خودشان را عاجز و بیکفایت نمایاندهاند. دولتی که لباسِ کار نپوشد، جزین هم نمیشود!
خبر : رهبری خطاب به جوانان فرانسوی فرمودند: «از رئیسجمهور خود بپرسید چرا از اهانت به پیامبر خدا حمایت میکند و آن را آزادی بیان میشمارد؟... چرا تردید در هولوکاست جرم است؟ و اگر کسی چیزی در اینباره نوشت باید به زندان برود اما اهانت به پیامبر آزاد است؟» (منبع)
دامنه : رهبری درین فراز، سقراطواره وارد ماجرا شدند. سقراط هم در آتن و اسپارت میگشت جوانان را مییافت و با شیوهی پرسشی ذهن آنان را به مسائل درگیر میکرد تا فکر فرو روند. غرب با اسلامِ تسلیم، کاری ندارد؛ چون عمَله میخواهد و دنبالهرو. اما با «اسلامِ درگیر» درگیری دارد؛ زیرا این اسلام -که تعبیری حکیمانه از علامه محمدرضا حکیمیست- خود را کنار گود نگه نمیدارد تا قرآن و عترت را بالای تاقچه بگذارد که هر چه خواست بر مسلمین بگذرد، بگذرد. نه. غرب، دیریست که آزادی و اخلاق را باخته است؛ روزی روژه گارودی را به جرم پژوهش روی هولوکاست به زندان میافکنَد و روزی هم به اسم آزادی، پیامبر رحمت (ص) و محبوب میلیاردها انسان را اهانت میکند. غرب! بلی میاندیشد؛ اما فقط برای سود و سوداگری. برای بهرهکشی و بردگیِ مللِ عقبنگهداشته شده. برای زمینگیر کردنِ کشورهای در حال توسعه. بدا به حالِ احتضار و هذیانگوییهای همیشگی غرب. غرب حتی با آدمهای خوب و متفکر مغربزمین نیز غضب میورزد، چه رسد به مفاخر سایر ملل و پیامبر ختمیمرتبت.
خبر آخر دیدنِ شبِ روستای «گلینِ» سیروانِ سنندج است به سمت شهر کامیاران؛ عروس منطقهی ژاوهرود که زیباییاش در عکسش، منعکس است.
حجاریان در ورطه
به قلم دامنه: در ورطه؛ اشاراتی به افاضات!! حجاریان که در این (منبع) متنی جدید انتشار داد. به نام خدا. تازه فهمیدند نمیتوانند همه را «به نخ یک تسبیح» بکشند. تازه فیلشان یاد هندوستان کرده و میخواهند «طردها« را «ضابطهمند» کنند و اگر دیدند کسانی «لیقهی دوات» نظام را درست کردهاند «با ظالمان محشور میشوند.» و خود اگر در «دستگاه ادارهی کشور حضور یافتند راه «علی بن یقطین» را پیمودند و به زعم خود «تقلیل مرارت» کردند و «تقریر حقیقت». زیرا بنای فکریشان مثلاً بنّایی نظام است و عمارت کشور؛ حال آنکه معتقدند در جمهوری اسلامی ایران «یکسو ازدیاد زبالهگردی و سرقت نان و در یک کلمه «فقر» است و سوی دیگر، انواع تبعیض و جانهای از دست رفته مردم و در یک کلام «ظلم».
چنین تیرهبختی و تیرهوتارسازی اینان را از خیلیوقت پیش، نه در آینه که در خشت خام میدیدم. اینان به خط آخر میرسند و مانند پروژههای ساختمانی، از شهرداری پایانکار میخواهند که مثلاً روسفید شوند پیش ملت. اینان با وضعی که گرفتار آمدند، رسواتر از سازمان تروریستی رجوی به ورطه (=گرداب) میافتند و آنگاه آنچنان دستوپا خواهند زد که بیشتر از پیش خود را در گِلفرورفته و آلوده میبیند.
الآن به این نرسیدم، خیلیوقت پیش است که دریافتم که اینان اهلِ «عاریت» هستند و همه چیز را به «عاریت» میگیرند و دَمبهدم چونان بوقملون، ملوّن میشوند و رنگ عوض میکنند. و تردیدی بر من باقی نمانده روزی فرا میرسد که حتی به مفاد اسلام هم به عاریت مینگرند و زودگذر و بیاعتقاد و باور از آن میگذرند
امام صادق -علیهالسلام- به یکی از اصحاب خود فرمودند: این دعا را زیاد بخوان: «اللَّهُمَّ لَا تَجْعَلْنِی مِنَ الْمُعَارِینَ وَ لَا تُخْرِجْنِی مِنَ التَّقْصِیرِ»
خدایا من را از آنهایی که ایمانشان موقت و عاریه هست قرار نده. و هیچ وقت من را از اعتراف به گناه بیرون نیاور.
زمان آن فرا رسیده است که چهرهها به دستان خود برملا میشوند. روزی برای جمهوری اسلامی از مخالفین بازجویی میکردند و در اطلاعات نظام دست تصرف داشتند و خوراک برخوردها را برای ضابطین در آخور میکردند، حالا همینها به عنوان مدعی وارد ماجرا شدند. مطالبهگرانی که قصد اصلاحات! دارند، ولی چون این نظام را «ظلم» و «جور» میپندارند، بنا دارند از سرِ تقیه، مانند یقطین در نظام حاضر باشند. که چی؟ که مرارت مردم را کم کنند و حقیقت را برقرار. چه پُز و پادویی. امید میبرم دست ازین بازی با نظام و فریب مردم بردارند. حالا اینان شدند یاران امام رضا -علیهالسلام- و نظام جمهوری اسلامی ایران شده دستگاه مأمون عباسی! وَه؛ چه خُزعبلاتی (=پوچ و بیهوده).
نمیگویم اینان نباشند و نیستونابود شوند و خفقان و احتقان بگیرند، نه؛ باشند و بنویسند و بگویند. چون من و امثال من هم هستیم و مینویسیم و میگوییم. اما اینان که روزی صدها متن در «صبح امروز» منتشر میکردند و مردم را به حضور در حکومت دعوت میکردند، اینک خود را علیبنیقطین میپندارند و مثلاً قصد دارند با حضور عاریتی، ریشهی نظام را بزنند و رشتهی انقلاب را پنبه کنند. در لبهی عمر نشستهاند و مرگِ لحظهلحظهی نظام را میشمارند!
جوانانِ آگاه و انقلابیون دانشمند، روشن بمانند که خطر این بافت و افراد را بهدقت و هوشیارانه رصد کنند و تور این دام را -که در حال پهنکردن است- پاره کنند. بعد نگویید: نگفتید.
در محل ما به زبان شیرین محلی، این دسته آدمها وقتی غِظ (=غیظ و خشم) میکنند و برافروخته میشوند، میگویند: وِن بِنار رِه دارمِه. یعنی دَمار از روزگارش در میآورم. برای چهرگانی چون اینان -که دَمدمیمزاج و مذبذب شدهاند- زیاد زود است که دَمارِ (=نفَس) انقلاب اسلامی را در بیاورند و خفهاش کنند. گویا جلگهی آلبانی! سولههای خالی هم دارد!
«ترسوها» و بازی با عقلانیت!
به قلم دامنه: به نام خدا. رهبری -دیروز ۲۱ مهر ۱۳۹۹- سخن از ترسوها و بازی آنان با عقلانیت به میان آوردند. خواستم کمی درینباره بنویسم: خوشبختانه همهی ما معنی عقل و ترس را میفهمیم. هر یک از ما ممکن است در طول زندگی دستکم یک بار ترس را تجربه کرده باشیم؛ ترسیده باشیم و یا واهمه و هراس آنچنان بر ما غلبه و احاطه کرد که کاملاً بیمناکمان ساخت. پس ترس و باک در وجود آدمی به صورت نهفته، لانه دارد، به وقتش بُروز میکند که در آن حال، دچار رُعب و هول میشویم؛ مرعوب و ترسو. اما این حالت گاه در شخصیت و شاکلهی فرد نفوذ میکند و شخص را اساساً انسانی «ترسو» و ضعیفالنفس بار میآورَد که در زبان عامیانه به افرادِ بُزدل معروفاند؛ هرچند بر من آشکار نیست چرا «بُز»، بُز که قوی و پیشتاز و جسور و بیباک است. شاید به این علت که بُز، زود رَم میکند و دست به فرار میزند. نمیدانم. بگذرم.
اما عقل. این قوّه (=رسول باطنی) از قوای درونی مرموز و خدادادِ آدمی است که در پارسی به «خِرد» برگردان شده است: عاقل=خردمند. عقل که عربیست، علاوه بر معنایی که بر ما روشن است، دو معنی متضاد هم دارد: هم انسان را پیش میبرَد و هم بازش میدارد: پیشبَرندگی، بازدارندگی. امر و نهی. قرآن (آیهی ۵۴ سورهی طه) به انسانِ اهل خرد و پارسایی و ورع و صاحبِ لُبّ و اَلباب، اُولیالنُهی میگوید؛ یعنی کسی که عقل سالم دارد و خود را از خطا، گناه و بیراهه بازمیدارد و امور و حیات و ممات و نبات و جماد را میفهمد.
به همین علت بیابانگردان صحرا بر زنوان شتر، عِقال (=زانوبند) میبستند که فرار نکند و گُم و گور نشود. عقل همین حالتِ عِقال شُتر را هم بر آدمی دارد که مانع از گمشوندگی و گمگشتگی میگردد. زیرا اساساً عقل، حسابگر است، محاسبه میکند. از وجه مَمیّزههای اصلی عقل و عشق، یکی همین عنصر حسابگری است. حساب، علمِ شمارشهاست. نیز دانش اندازهها و برآوردها. حساب حتی به تخمین (=حدس و گمان و برآورد و وَرانداز) نیز مدد میرساند. حالا بروم روی اصل سخن رهبری که چنین فرمودند:
«بعضیها اسم عقلانیت و عقل را میآورند اما منظورشان ترس، انفعال و فرار از مقابل دشمن است در حالیکه فرارکردن و ترسیدن، عقلانیت نیست... ترسوها حق ندارند اسم عقلانیت را بیاورند زیرا عقلانیت به معنای محاسبهی درست است. البته دشمن تلاش دارد تا معنای غلط عقلانیت را تلقین کند و برخی هم نادانسته، در داخل همان حرف دشمن را تکرار میکنند.» (منبع)
تتمّه و نکته: من به این فقره از تحلیل و حساب و حسابگری رهبری از وضعوحال و نگرهی نگرانکنندهی ترسوها در این زمانه و اوضاع -که از اوجِ هول و جُبن، به بازی با عقلانیت سرگرم شدهاند تا ایرانیان را بفریبند و دست جبههی اهریمن را بر اهورا، دریده و درازدست بدارند- باور دارم و با آن موافقم و خدشهای در آن نمیبینم. زیرا جامعهی پویا و زنده به خردمندِ شیردل نیاز دارد، نه به سودمندِ بُزدل؛ و در زبان عامیانهی ایرانی: بیجیگر.
بههرحال؛ مسلّم و آشکار است که میان انسان علوی چون مالک اشتَر فرق است با آدمی چون ابوموسی اشعَر. یکی برای مکتب و امام علی -علیهالسلام- شهامت و رشادت میورزد، آن دیگری چون جُنبنده و دابّهای ترسو، میهراسد و به جای آنکه منطق غلط دشمن را مؤاخذه کند و با آن آگاهانه مواجهه کند و گریبانش را بگیرد و بفشارد، روی منبر، علی را خلع میکند، تا تاریکی بر روشنایی حکومت کند!
تاریخِ دین و دیانت -درست که دردناک است- اما صد البته درس است و دانشگاه؛ که ترم و دورهی آن تمامی ندارد. فقط دانشجوی تماموقتِ صاحب شور و شعور و خرد و خردمندی میپذیرد.
بررسی گفتوگوی دوم حجاریان
به قلم دامنه. به نام خدا
۱. آقای سعید حجاریان در گفتوگو با «انصافنیوز» (منبع) در پیِ تبیین (=بخوانید: تلقینِ) «بیاعتمادی فراگیر» است که وی میکوشد ازین خُلَل و فُرَج (=رخنه، سوراخ، شکاف و اختلال)، وارد شود تا چگونگی رابطهی قدرت و جامعه بحث کند. لذا حجاریان به نگرش مطلقگرایانه میگوید: «مسئلهی ما بیاعتمادی فراگیر است» و ریشه و مقدمهاش را در «دورهی پهلوی» میداند.
۲. او معتقد است بیاعتمادی به حکومت زمانی زیاد شد که در «دولت مرحوم هاشمی... نرخ تورم و فشار بر مردم» بالا رفته بود.
۳. از اینجا وارد گزارهای میشود که از نظر من تیر خلاص اوست به مغز خودش و پُتکیست به فرق مردم و اهانت و جُرمیست علیهی انقلاب: «نتیجه آنکه با حکومت کوچکشدهای مواجه هستیم که نه تنها همه مردم، بلکه حتی بنیانگذاران و کارگزاران خود را نمایندگی نمیکند تا جایی که مردم بهگمانم کارگری در امارات و کویت را به شهروندی در ایران ترجیح میدهند.»
حجاریان با عبارت ترجیحی «کارگری در امارات و کویت»، هویت و اصالت و غیرت ایرانیان را به زیر تیغ انگ بُرد. این انحراف فکری حجاریان گمان نکنم ترمیم بپذیرد.
۴. آنگاه برای به کُرسینشاندن تحلیلَ وضعیتِ خود از نظام، به دنبال مثال و امثال میگردد تا به مخاطبین رسانده باشد که وضع کشور از چی و کی نشئت گرفته است. بنگرید: «واقعیت این است هم احمدینژاد دروغ گفت و هم روحانی و البته بگویم، اینها بازتولید دروغِ بالادست است».
۵. روشن است که حجاریان چه خام در القای حرف بالا، رهبری را نشانه رفته است؛ «بالادست» در تلفّظ وی «رهبری»ست که از منظرش دروغهای پاییندست، نه فقط دروغ، که بازتولیدی از دروغ است که به خیال حجاریان «بالادست» بانی آن است.
۶. حجاریان اما چیزی نمیگذرد که در چند جملهی بعد خود، خود مرتکب دروغ میشود که دیگران را در بازداشتنش مثلاً ارشاد کرده است. وقتی دولتهای پس از انقلاب را بر میرسد به آقای سید محمد خاتمی که میرسد دولت وی را سالم میپندارد. بنگرید: «آقای خاتمی... اما در عمل از حقوق مردم حراست کرد، فساد را کاهش داد و به لحاظ امنیتی کشور را حفظ کرد و مهمتر از همه ترمز قتلهای زنجیرهای را کشید.»
۷. ایشان باز مثل همیشه اسیر لغتسازی و واژهپردازی میشود و خیال میکند میتواند مولویوار «مثنوی» سیاسی بسُراید. او در این خَبط بزرگ، نظام انقلاب اسلامی را به لحاظ ساختاری آزاررسان میپندارد و نسبت دروغی به محصول مبارزات مردم میدهد که فقط از سازمانی چون لنگرگرفتگان آلبانی برمیآید: «بهعلاوه ما در جمهوری اسلامی با مسئلهای مواجه هستیم به نام «آزردگی نهادینه». یعنی کسی نیست از برخورد نهادهای دولتی مصون باشد و آزار نبیند.»
۸. حجاریان -که روزگاری مخالفان را تخلیهی اطلاعاتی میکرد- خود در برابر معصومه رشیدیان (مصاحبهگرش) آنچنان گرفتار تخلیه میشود که حاضر میگردد مانند جریان بددهنِ سلطنتطلب، کشور را بهشدت درمانده، علیل، ملول، مقصر، فقیر و مفلوک نشان دهد؛ کاری که در دورهی جنگ، رادیو بغدادِ عصرِ صدام، چنین شیوهای را نُشخوار میکرد. او به سراغ خبرهای تحریکآمیز میرود و تحلیل خود را به تشبّث (=چنگزدن) میآلاید: «مردمی که به خاطر ۲۵ گرم کرِه در صف نگه داشته میشوند باید این چیزها را تحمل کنند و اعتماد بورزند؟!»
۹. سپس به دین و آخوند ورود میکند و هرچه سر راه است را به زبان مازندرانی «تاشِش» میکند؛ (نوعی وجینِ زمین به صورتِ بیمحابا، باشتاب، ویرانگر) حال آنکه خود را اهل «اصلاح» معرفی میکند: «چنین حکومت یا دولتی بسیاری از ساختارها و هنجارها را خراب میکند. مثلاً نهاد دین تضعیف شد.» و بلافاصله پای نگرش و نسبتِ مردم به روحانیان را به وسط میکشد و میگوید: «میبینیم کوچک و بزرگ نسبت به آخوند حساسیت دارند.»
۱۰. بعد خود را کارساز و اهلِ راهحل هم میداند و مدعی است: «من موافق دولت صدقهای نیستم و اساساً دولت خیّر را نادرست میدانم» و باز نیز به ترکیب و مفاهیم تازه روی میآورَد و «دولت خیّر و دولت مراقب» را میسازد. «دولت مراقب مربوط به دوره ثبات است و استمرار دارد و مراقب است بلایی به سر مردم نیاید... اما دولت خیّر بعد از آسیب و شکست مسئله ... به ماجرا ورود میکند. با این تفکیک، دولت ما همیشه لباس دولت خیّر را پوشیده»
دو نکته:
الف. لابد حجاریان راست را به مردم میگوید که چگونه و با چه رانت و ترفندی آن دبیرستان! تأسیس شد.
ب. عندالله حجاریان بگوید اگر با «دولت خیّر» مخالف بود و در پی «دولت مراقب» هست، پس آن تزِ دادنِ «پول نفت به ملتِ» آقای عباس عبدی و وعدهی انتخاباتی دادنِ «پول نقد به مردم» آقای کروبی چرا کراراً در سازوکُرنا دمیده میشد؟
ج. اگر دروغ بد است -که هست- حجاریان راست بگوید ۴ دولت -یعنی قریب ۳۲ سال از ازین ۴۰ سال- که به جریان وی منتسب بود، نقشش مگر روی آب بود؟!










