دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

Qalame Qom
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)
قم، مازندران، ساری، میاندورود

پیام مدیر
آخرین نظرات
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
محبوب ترین مطالب

۲۹۰ مطلب با موضوع «نویسندگان» ثبت شده است

درباره‌ی آیة الله مصباح و روحانیان دارابکلا: خواننده ای که ننوشت اسمش چیست دربارۀ پست (پاسخ به جناب رهگذر: اینجا) در بارۀ آیة الله مصباح و روحانیان دارابکلا چنین نوشت: «سلام بنده کاری به نظر شما و جناب یک رهگذر ندارم. اما همین قرد میدانم که شیخ مصباح یزدی یک فرد معمولی است که نتنها از شیوخ دارابکلا برتر نیست بلکه به نظر من بسی پایین تر نیز قرار دارد. اینکه با یه ایت الله گفتن فکر کنیم که ان شخص فیلسوف و دانشمند می باشد سخت در اشتباهیم. میتوان مثالهای فراوانی اورد که شیخ مصباح با وجود اینکه هم لباسانش ایت الله را یدک نمیکشن اما به مراتب برتر و باسوادنر و متشخص تر از ایشانند.»

 

 

پاسخ دامنه
 
 
به نام خدا. سلام من هم به شما جناب ناشناس. اول آن که ممنونم در وبلاگ حضور می یابی و نظر هم می گذاری. دوم این که اَکرم بودن هر کس پیش خداوند، به تقوا و پارسایی هاست نه به عناوین و اَلقاب. سوم آن که اگر به نظر شما برخی از روحانیان دارابکلا از آیة الله شیخ مصباح بالاترند، نمی شود بزور مانع دیدگاه شما شد و دیکته گفت؛ اما می توانم این را بگویم عناوین در حوزۀ علمیه برای خود سلسله مراتبی دارد و معمولاً اعتباری بوده است که من آن را یادآوری می کنم:
 
آیت الله العظمی: فقط به مراجع تقلید اطلاق می شود.
 
آیت الله: به مجتهدین و فقیهان گفته می شود.
 
حجت الاسلام والمسلمین: به کسانی که در حدّ اجتهادند و درس خارج فقه را خوب طی کردند و اسلام را به فهم خود قادرند استنباط کنند، اطلاق می گردد.
 
حجت الاسلام: به طُلابی که چند سالی را طی کردند و مُلبّس به لباس روحانی و عمامه شده اند گفته می شود. (البته این عنوانِ عمومی نظام حوزه است. و از نظر من این عنوام هم خلاصه است و هم بی آلایش و بدون القاب و لُعاب)
 
شیخ: عنوان عمومی برای روحانیونی که سادات نیستند.
 
آشیخ: عنوان صمیمانه تر و محترمانه تر برای روحانیان غیرسادات.
 
سیّد: عنوان عمومی به روحانیونی که سادات هستند.
 
آسید: عنوان صمیمانه تر و محترمانه تر برای روحانیان سادات.
 
علّامه: عنوانی ست که ارادتمندان یک روحانی برای او وضع و رایج می کنند و سعی می کنند در جامعه او را جا بیندازند. که به معنی بسیاردانا و بااحاطه است.
 
در قدیم البته روحانیان را ثقة الاسلام، مُلّا، شیخ الاسلام و آخوند می گفتند.
 
من از اصول اعتقادی ام این است اسلام با روحانیتِ وارسته شناخته می شود. و تزِ اسلام منهای روحانیت و یا فرمول لوتری «خودکشیشی» را اساساً مردود و خطرناک و انحرافی می دانم و شاید هم بعضاً ناشی از لُژهای مخفی ماسونی. اضافه کنم «ولی فقیه» هم عنوانی ست که از نظریه های برخی از عُلما نشئت گرفته است که برخی آن را مطلقه، و برخی دیگر آن را مقیّده و محدود می دانند و برخی هم اساساً قائل به آن نیستند مگر در حیطۀ خاص. خدا حافظ تان. والسّلام.
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۰ آذر ۱۳۹۶ ، ۰۶:۳۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

جناب دارتوکِن دارکوب دو پرسش پرسیده یکی دربارۀ «م. سرشک» و دیگری در مورد «ارباب حلقه ها» و طبق معمول از خود چیزی نگفته و از دامنه خواسته چیزی بگوید.

 

پاسخ دامنه

 

سلام من به شما «جناب دارتوکِن»

از م. سرشک آغاز می کنم. در حدّی که سریع

به توضیح بیشتر ارباب حلقه ها برسم:

 

یک - «م. سرشک» همان محمدرضا شفیعی کدکنی ست. شاعر و محقق بزرگ ایران (زاده‌ی ۱۳۱۸) از روستای کدکَن در دامنۀ کوه و جُلگه‌ی رُخ در ناحیۀ کاشمر و نیشابور خراسان. من، هم تقریباً متمرکز و هم جَسته و گریخته از جوانی تا امروز نوشته های کدکنی را دنبال کرده و می کنم. آثار زیادی دارد. اما یکی از برترین هایی که خواندم کتابی ست که مجتبی بشردوست دربارۀ او نوشته است، «در جستجوی نیشابور» و با شیوه و ادبیاتی رسا، کدکنی را معرفی و بررسی کرده است. من یک نکته می گویم و می گذرم:

 

 

محمدرضا شفیعی کدکنی با تخلُّص «م. سرشک» هم حوزه خوانده و هم دانشگاه. هم شاعر است و هم پژوهنده. کافی ست بگویم در همان کودکی در خانواده ایی روحانی، خوب پروریده شده و در درس یکی از برترین استادهایش در حوزۀ علمیۀ مشهد _یعنی مرحوم آیت الله حاج شیخ هاشم قزوینی_ بخوبی درخشیده و او را الگوی خود ساخته و هم اینک همچنان می درخشد. از یادداشت های کتبی ام از این کتاب یک مورد را نقل می کنم و تمام. شفیعی کدکنی معتقد است چند نفر در زندگی اش بیشترین تأثیر را داشته اند:

 

 

«بعد از پدرم حجت الاسلام میرزامحمد شفیعی کدکنی چند نفر بوده اند که بیشترین تأثیر را داشته اند یکی از مهمترینِ ایشان مرحوم آیت الله حاج شیخ هاشم قزوینی است که علاوه بر فقه و اصول عملاً به ما آموخت که از تنگ نظری های قرون وسطایی به در آییم و در یادگیری و دانش اندوزی، مرزهای تعصُّب را بشکنیم.» (زندگی و شعرِ محمدرضا شفیعی کدکنی _در جستجوی نیشابور_ نوشتۀ مجتبی بشردوست. تهران: نشر ثالث. نشر یوشیج. 1379. ص 31)

 

 

دو - اما اربابِ حلقه ها. این یک رُمان است از تالکین. نمی دانم آن را خوانده ای یا نه؟ من کمی از یادداشت های کتبی ام را می گویم. تمام حلقه ها _انگشترها_ یی که در این رُمان به میان آمده است، حلقه قدرت اند که با آن با هم نبرد می کنند. مثلاً حلقه ای که برای «اِلف ها» ساخته شد میل به شفابخشی دارد. حلقۀ نهایی که سائورون -شخصیت اصلی شرّ رُمان که دقیقاً عین شیطان است- قدرت نهایی اش را وارد می کند. اما سائورون چون فاقد قدرت تخیّل است، شرّ است. شرّ چیست؟

 

تالکین -نویسندۀ رُمان- که یک کاتولیک سنت گرای انگلیسی ست، شرّ را در آن، این گونه به مخاطب حالی می کند که برداشت هایم را بطور خلاصه از روی متن بررسی رمان می آورم:

 

شرّ از نظر مسیحی یعنی درگیر بودن با خود. یعنی شخصی با خود وِرّاجی کند و علیۀ خود باخود درگیر شود. دغدغه اش فقط چیزهایی ست که برای خودش است. یعنی موجودی که از خودش پُر شده باشد. همین پُربودن از خود و این که هیچ خلائی در خود نمی بیند که از طریق دیگران _حرف ها و تجربه ها و اندیشه های سایرین_ آن را پُر کند، سبب می شود هیچ تخیّلی نداشته باشد و خود را در  همه حال، به تعبیر من، سرحلقه بپندارد. مانند ارباب و بنده در کتاب هگل که ارباب فقط نمی خواهد بر بنده استیلا داشته باشد بلکه می خواهد صاحب میلِ او هم باشد. شرّ همان نداشتن تخیّل است و نداشتنِ قدرت برای درکِ دیگران. چون او در خود احساس پُری می کند و خلائی درخود نمی بیند. مثل سائورون شخصیت اصلی ارباب حلقه ها که با ایجاد حلقه ها سعی می کند همه را بنده و مطیع خود کند و خود را اربابِ همه. اما خیر، با خیال پیش می رود و خیال نمی گذارد انسان احساس پُر بودن کند که در خود خلائی نبیند که با مدد فکر دیگران جبران کند. سائورون چون فاقد خیال بود، شرّ بود. رُمان اربابِ حلقه ها بیش از پنجاه میلیون نُسخه در جهان فروش رفت و در ایران پنج هزار نُسخه. (منبع: مردم شناسی ایرانی، به کوشش علیرضا حسن زاده. تهران: افکار. ۱۳۸۵ ، ص ۱۵۳). به گمانم همین مقدار جواب کافی باشد جناب دارتوکن دارکوب.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۰۵ آذر ۱۳۹۶ ، ۰۷:۱۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
متن جناب یک دوست: «سلام. شب بخیر. نمایشگاه صنایع دستی و غذای بومی دوم آذر ۱۳۹۶ در سالن ورزشی شهید آهنگری دارابکلا با اهدای جوایز، که غرفه خواهر مرحوم یوسف رزاقی از بهترین ها شد.»
 
 

 

عکسها در اینجا

 

 

داراب‌کلا. آذر ۱۳۹۶. عکاس: جناب یک دوست

 

دامنه: سلام. ازت ممنونم و نیز به همه خداقوت می گویم. اقدام نیکویی بود. دیدنِ تصاویر هنرمندانه ای که به ثبت رسانده ای، برای من بسیار جذبنده بود. درود.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۰۳ آذر ۱۳۹۶ ، ۰۰:۰۸ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

به قلم «یک دارابکلایی»: با سلام خدمت آقای دامنه، من تا آنجایی که یادم هست وقتی یکی از بچه ها بسیار کثیف به خانه می آمد مادرمان این اصطلاح را به کار می برد، به جای "لنده" شما از واژه "لِنجه" استفاده می کرد یعنی "لچر لنجه". (اینجا). البته من هم مثل شما حدس می زنم که این کلمه [لِنده] هم معنی خاصی داشته باشد که ما نمی دانیم. بهر صورت، بسیار سپاسگزار از کلمات زیر خاکی شما!!»
 

 

پاسخ دامنه:

 

به نام خدا. سلام جناب «یک دارابکلایی»

چهار نکته می گویم در این پاسخ:

 

یک - خیلی خُرسندم که شخصی پیدا می شود چون جنابِ شما، که این همه به پست های دامنه خصوصاً سلسله بحث های مهم و ماندگار «فرهنگ لغت دارابکلا» این همه توجه و دقت های عالی نشان می دهد.


 
دو - ذکاوت شما را می پذیرم. نیز ادبیات رسای شما را. چون اساساً به کسانی که به ادبیات و نوشتن بهاء می دهند ارزش والایی قائلم.

 
سه - قلم شما خوب است، پیشنهاد می کنم مطالب بیشتری در دامنه بنویس تا زکات کنی. و زکات یعنی پاک کردن و پاکیزه شدن. در ضمن اصطلاح «زیرخاکی» که نوشتی برام جالب بود. مثل کتاب «فضیلت های فراموش شده» شده است سلسله بحث فرهنگ لغت دارابکلا.

 
چهار - معادل خوب و درستی برای واژۀ «لِنده» آوردی. بله، حال که از شما شنیدم، دقیق یادم است مرحوم والدینم _بیشتر پدرم_ این واژۀ لَچرلِنجه را زمانی که جوراب مان گند و بو می آمد، به ما می گفتند. پس؛ می پذیرم هم لِنده و هم لِنجه، پسوندی ست برای لَچر. گویی لِنجه بیشتر مسموع است. مثل لغت دچکلسن و جناب محمد قاسمی بالامحله‌ایی وقتی مرا دید به من گفت جناب دامنه بَچکلسن نیست، دَچکِلسّن است. پذیرفتم. در پاسخ کامنتت نیز این را درج کردم.
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۳۰ آبان ۱۳۹۶ ، ۰۶:۵۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

پاسخ دامنه به سه کامنت: به نام خدا. کامنت گذار بزرگواری در ذیلِ دو پست (اینجا) و (اینجا) دیدگاه انتقادی خود را به دامنه وارد کرده است. ضمن سلام و سپاس، متن ایشان و پاسخ دامنه به هر سه کامنت وی در این پست ارائه می شود:

 

کامنت اول: «به اعلا حضرت آریا مهر محمدرضا خادم الامریکا سلام برسانید. ماشا الله آن قدر به این نظام با حقد و کینه ( و نه از روی انصاف و مروت) حمله می کنید که مگو و مپرس.»

 

پاسخ دامنه

 
به نام خدا. سلام به شما بزرگوار. از این که از سرِ دلسوزی به من تذکر دادید از شما ممنونم. اما شما دربارۀ من اشتباه می کنی. من نه فقط هرگز شیر و شیرۀ این نظام را ندوشیدم (چپاول و غارت نکردم) بلکه هر وقت نیاز بود شیر هم دادم، چه با رفتن چندباره به جبهه و چه جاهای دیگه. حَقد که جای خود دارد، چگونه می شود به حاصلِ خون شهیدان و ایثارِ رزمندگان کینه داشت!؟ بله به میراثخواران، بهایی قائل نیستم ولی به نوکران آن ارادت می ورزم.
 
من نه فقط شاه را «اعلا حضرت» نمی دانم؛ بلکه به فرمودۀ امام خمینی، آن شاه نگون بخت را «مردَک» می دانم که تا توانست استبداد به خرج داد و ملت را به هیچ پنداشت و مملکت را چپاول کرد. بنابراین چند نکتۀ کوتاه دامنه در زیر عکس و حرف را که طنز و نقد آغشته است، به «حقد و کینه» تعبیر نکنید. هیچ کس نه مقدس است و نه غیرقابل نقد. فقط معصومین و انبیای الهی اند که متصل به هدایت های خاص الهی اند و بری از گناه و خطا. خدا حافظ شما.
 
 

کامنت دوم: «سلام. احساس کردم مطالبتون با هم سنخیت ندارن! اینجا [این پست: اینجا] از تزکیه نفس نوشتین و اون رو شعار خودتون قرار دادین اما جاهای دیگه به مخالفین خود تاخته و آنها را مسخره کردین! تلاش کنیم واقعا به این حرف عمل کنیم:
 
"اول باید جان را مراقب بود و آن را تیمار کرد. معتقدم تا به جان و نفسِ خویش نپردازیم، به معرفت درست، دست نمی یابیم. همۀ ما در درجۀ نخست، جُنبنده و دمیده شدۀ روح خدای متعالیم. بعد جهان را باید شناخت و جهان بینی داشت. چه دیدنِ جهان باشد و چه بینشِ آن."

اگر در درجه اول خودمان به این حرف عمل کردیم بعد در وادی سیاست خیلی خیلی مراقب هستیم که خدای ناکرده به کسی بیجهت دل نبندیم. البته با مخالف دین هم مخالفت و دشمنی می کنیم اما طوری که خدا می خواهد نه آنطور که دلمان می خواهد... خیلی از ماها رفتارهایمان برای هوسمان است چون دلمان می خواهد و آن طور که دلمان می خواهد حرف میزنیم و حتی امر به معروف می کنیم و حتی نماز می خوانیم. این عبادت خدا نیست این عبادت هوس است.»

 
پاسخ دامنه: سلام به شما بزرگوار. از این که این مقدار وقت گذاشتید و مرا نصیحت کردی و اندرز دادی از شما بسیار ممنونم. ین نشان اهتمام شما به تذکر است که از نظر قرآن منفعت برای مؤمنان است. اگر برداشت این باشد که انسانی اگر به اخلاق و عرفان توجه دارد، در سیاست باید فردی صامت و سر و پا گوش باشد، به نظر من امری خطا و پدیده ای نارواست.
 
مثال می زنم از امام علی (ع) و امام خمینی رهبر کبیر انقلاب اسلامی:
 
مگر امام علی در اوج عرفان و در نهایتِ وصال الهی نبودند؟ اما همین امام، دست عقیل _برادرش_ را برای بیت المال داغ می کند.
 
نیز سر بر چاه، ناله و نجوا و زمرمه می کند اما در جایش، با خوارج برخورد می کند. نیز استاندارش را به خاطر رفتن بر سر سفرۀ عیان و اشراف توبیخ و حتی برکنار می سازد.
 
پس عرفان موجب نمی شود در سیاست، مماشات کرد و فقط از سیاسیون تعریف و تمجید نمود. امام خمینی نیز در اوج اوج عرفان نظری و عملی بود. ولی همین امام، انجمنن حجتیه را «مارهای خوش و خط خال» می نامد. یا می گوید: خون دلی که این پدر پیرتان از این مقدس مآب ها خورده از شاه نخورده. آری جناب بزرگوار برآشفتته نشوید از چندتا نکتۀ دامنه که از سرِ احساس درک و مسئولیت فردی به این و آن می نویسد.

واژۀ تواصوا در سورۀ عصر بی دلیل به باب تفاعُل نرفته. چون توصیه به حق و صبر امری مشارکتی ست یعنی دوجانبه و چندجانبه و همه گیر، نه یک طرفه. ممنونم از توجه و تذکر شما. ان شاء الله در اصلاح همدیگر کوش کنیم. خدا حافظ شما.
 
 
کامنت سوم: آدرس ایمیلم اینه دوس داشتین نقداتونو بگین:

 
پاسخ دامنه: سلام به شما بزرگوار. به هر دو کامنت انتقادی و تذکرآمیز و نصیحت گرانۀ شما پاسخ تقریباً کامل دادم درحدی که حوصله کنید بخوانید. دیگر مصدّع در ایمیل شما نمی شوم و به همین جواب بسنده می کنم و از نصایح شما هم پند می گیرم و برایت دعا کردم و ممنونم. ان شاء الله همیشه در سلامت باشید. خدا حافظ شما.
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۲۰ آبان ۱۳۹۶ ، ۱۱:۱۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

 

 

جناب دارتوکِن دارکوب با ارسال دومین قسمت نوشته‌اش

از دامنه پرسید چرا احمدی نژاد از چشِ جناح راست افتاد؟

وی از من خواسته دیدگاه شخص دامنه را بگویم.

 

پاسخ دامنه

 

به نام خدا. سلام من به شما «جناب دارتوکِن». در قسمت اول نوشته یا همان پرسش های شما از دامنه یعنی اینجا، گفته بودم شما با شیوۀ مناسبی در دامنه ورود کرده ای. البته به شرط آن که خودت هم دیدگاه هایت را بنویسی و فقط پرسش نکنی. از نظر من پرسش شما وقتی دقیق پاسخ می گیرد که این سؤال را بدان بیفزاییم: چرا محمود احمدی‌نژاد در چشم جناح راست افتاد سپس برافتاد؟ خیلی خلاصه جوابم این است: اولین شورای شهر تهران منحل شده بود. کشور هم به روایت آن زمان «دوم خردادی» شده بود یعنی هشت سال کشور در دست سیدمحمد خاتمی و جناح چپ افتاده بود. هشت سال هم در دست هاشمی رفسنجانی. جناح راست خود را مغبون یافته بود. بنا به عللی دومین شورای شهر تهران به دست جناح راست افتاده بود و آنها هم محمود احمدی نژاد را شهردارتهران کردند. یواش یواش به مدَد یک جریان پشت پرده! که خود را «پاک دستان» و سپس «آبادگران» نامیدند، نام او هم نزد جناح راست بالا و بالاتر آمد. تا جایی وی را پیش بردند که یکباره «رجال» محسوب شد و نامزد ریاست جمهوری 1384 گردید.

 

کارزار به مرحله‌ی دوم کشید زیرا هم جناح چپ چند کاندیدا داشت: مثل دکتر مصطفی معین. شیخ مهدی کروبی. و هم جناح راست. او یعنی محمود احمدی نژاد با شمارش مجدد آرای استان اصفهان که تشکیک شده بود، نفر دوم شد که در نهایت در رقابت با هاشمی رفسنجانی _که آن زمان بشدت نزد مردم مورد انتقاد شدید بود و از وی به عنوان «اکبرشاه» یاد می شد_ به ریاست جمهوری رسید. جناح راست تمام قد و با همۀ توان و اعوان و انصارش و حتی شخصیت های مذهبی اش برای رهایی از پدیدۀ خاتمی به او روی آوَرد.

 

داستان غم انگیز آن هشت سال حُکمرانی مطلق او خصوصاً سخنان دروغ پردازنۀ عمدی او علیه انقلاب، جنگ و افراد در مناظره ها -که شوی ضرغامی و جریان پشت صحنه بود- و نیز بحران آفرینی هشتاد و هشت مفصل است. اندک اندک وقتی پدیده خاتمی فروکاست و کشور در بهت هشتاد و هشت فرو رفت، او با یارانی که دور و برش جمع کرده بود، دچار خودشیفتگی شد و با اندیشه های منحرفانه و خیال بافانه مشائی و مهدویت گرایی خرافی و مُضحک با مراجع تقلید و بخشی از جناح راست و سپاه و حتی با رهبری که وی را بسیار حمایت و هدایت و راهنمایی و تشکر می کردند و دولتش را از مشروطه تا دورۀ وی بهترین دولت نیز نامیدند، درافتاد. و سرنوشتش چنان شد که این روزها همه می دانیم. یک - ردِّصلاحیت توسط همان نهادی که هم وی را رجال دانستند، هم صالح و بلکه برخلاف قانون و اصل بی طرفی هم وی را اصلح و نظرکردۀ امام زمان (عجّ) خواندند. دو - پروندۀ قطور محاکمۀ وی و حلقه‌ی وی. سه - انتصاب مجدد وی در مجمع تشخیص مصلحت توسط رهبری که این روزها برخی از نمایندگان جناح راست حتی خواهان «اخراج» او از آن مجمع شدند. زیرا معتقدند پروندۀ قضایی و تخلّفات مالی دولتی وی و یارانش آن چنان سنگین است که کمترین حکمش می تواند انفصال از خدمات دولتی و حکومتی باشد. آری، غوره نشده مَویز شده بود. اما راست آیا درس می گیرد!؟ یا نه؟ به گمان من نه. خلاصۀ ماجرا، همین است که گفتم؛ اما مفصّل چیزهای فراوان و رازهایی ست که وقت می خواهد و حوصلۀ خوانندگان.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۴ آبان ۱۳۹۶ ، ۲۰:۵۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

به نام خدا. ساعت هفت صبح امروز سیزده آبان ۱۳۹۶ متنِ دامنه با عنوان «نقدی بر آیت الله خوئینی‌ها» در سایت انصاف نیوز بخش «اخبار برگزیده» بازنشر شد. (اینجا) که در عکس مندرج دیده می شود:

 

 

من نیز بعدازظهر امروز این تشکرنامه زیر را برای آن سایت خبری تحلیلی، (ذیل همان پست) ارسال کردم و منتشر شد: سلام علیکم. از بارنشر متن بنده نقدی بر آیت الله خوئینی‌ها در سایت حق گو و باانصافِ «انصاف نیوز» ممنونم. من سایت شما را همه روزه نه فقط مرور، بلکه مطالعه می کنم، به عبارتی یک دنبال کنندۀ سایت شما هستم و برخی از مطالب شما را با درج لینک، و گاه با نکته های افزوده ام، در وبلاگم «قلم قم دامنه دوم» منتشر می کنم. شما برادران و خواهران مؤمن و انقلابی در سایت انصاف نیوز را افرادی مُنصف و حق گرا یافته ام. به جناب آقای علی اصغر شفیعیان مدیر سایت و همۀ دست اندرکاران شما خداقوت می گویم. نیز به جناب دکتر مسعود پزشکیان نمایندۀ باتقوا و حق جو نیز سلام دارم. ابراهیم طالبی دارابی (دامنه) ۱۳ آبان ۱۳۹۶ ۱۲:۳۵ ب.ظ.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۳ آبان ۱۳۹۶ ، ۱۳:۱۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
در سومین پرسش، جناب دارتوکِن دارکوب با ارائۀ یک پیام دربرگیرندۀ متن های منشترۀ دامنه دربارۀ اربعین، پرسیده: «سلام جناب اقای دامنه و خواننده های محترم دامنه. مگه گلییویچ دوگین که اقاشیخ مالک گفته (این پست: اینجا) فردی غربگرا وضد ایرانی نیست؟میشه توضیح بدید»
 

پاسخ دامنه
 
به نام خدا. سلام من به شما «جناب دارتوکِن». من در پاسخ جناب شیخ مالک در همان پست _که اشاره کرده ای_ به صورت غیرمستقیم نکاتی گفتم از جمله تأکید کردم که اربعین را نباید از فرهنگ عاشورا جدا کرد. نیز این خودجوشی را نباید دولتی کرد و حکومت آن را به جناح بندی تقلیل دهد. اما دوگین کیست؟ دوگین از دوستان محفلی بخش خاصی از جناح راست است که افرادی چون نادر طالب زاده به آن متّصل اند. (عکس زیر یک نمونه از جلسات دوگین میان آنها و روحانیون است در نشستی در اصفهان). دوگین رهبر و بنیانگذار «حزب اوراسیا» _حزب افراطی‌ترین ناسیونالیست‌های روس_ است.
 
 
 
آلکساندر گلییویچ دوگین.
نادر طالب زاده عضو «جمنا»
مجری برنامه راز. (منبع)


دوگین یک ناسیونالیست افراطی ست و بر عکس نظر شما، ضدّغرب است نه غربگرا. به عبارتی غرب ستیز است. و عجیب این او که ایران را «مقرّ مبارزه با مدرنیته» می داند. (منبع) دوگین در اسفند  ۱۳۹۴ به ایران آمد و با هماهنگی نادر طالب زاده به دیدار آیت الله میرباقری (رئیس فرهنگستان علوم اسلامی قم) رفت. او  خطاب میرباقری این چنین می گوید: «برای من، مدرنیته یعنی شیطان…. به عقیده من، نور و ظلمت یعنی سنت و مدرنیته. این چارچوب فکری من است و من ایران را به خاطر دفاع از سنت و جنگ با مدرنیته تحسین می‌کنم…. من در جوانی، ضدکمونیسم بودم، اما می‌دانم که لیبرالیسم حتی از کمونیسم هم بدتر است… مدرنیته، شیطان است. تمدن غرب، سرزمین پدری شیطان است…. دین دجال، علوم طبیعی، و ایدئولوژی لیبرال، یکی هستند… من با دیدگاه شما (ایت الله میرباقری) درباره لیبرال‌دموکراسی هم کاملاً موافق هستم. به عقیده من، لیبرالیسم، عصاره شیطان است… ما غرب را نه یک رقیب در دنیا، بلکه خودِ دجّال می‌دانیم. این یک عقیده آخرالزمانی و از علامت‌های آخرالزمان است…. مردم ما مردم عاقلی هستند، اما خواص ما، گناه‌کار [و بی‌ایمان] هستند: چه کمونیست باشند و چه لیبرال.» (منبع)

 
او همچنین گفت: «شخصاً احمدی‌نژاد را دوست دارم، به خاطر محافظه‌کار بودن و ضدغربی بودنش. اکثر اقدامات او در صحنه بین‌المللی هم به نظر من، درست و بجا بودند. من زمانی که او رئیس‌جمهور بود، به سفیر ایران در مسکو پیشنهاد دادم که یک کتاب درباره احمدی‌نژاد بنویسند… من خودم شخصاً احمدی‌نژاد را دوست دارم، چون لیبرال‌ها در روسیه از او متنفر هستند. البته به نظر من، «رهبر» بصیرت بیش‌تری دارد….. همین که ایران در آن زمان تحت تحریم قرار می‌گرفت، نشان می‌دهد که راه احمدی‌نژاد، راه درستی بوده است.» (منبع) فکر کنم همین مقدار آگاهی رسانی کافی باشد. ان شاء الله جناب دارتوکن دارکوب هم، فقط پرسش نپرسند! و خود نیز دست به قلم ببرند. بگذرم و خود دانند.
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۲ آبان ۱۳۹۶ ، ۱۴:۵۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

به قلم حجت الاسلام مالک رجبی دارابی:
 
بسم الله الرحمن الرحیم. سلام. سه درس از حضرت علامه حسن‌زاده آملی:
 
یک: سکوت خیلى مشکل است و خیلى ریاضت می خواهد، و چقدر زحمت می خواهد و چقدر کشیک نفس کشیدن می خواهد تا سکوت اختیار شود و تا حرف‏ها جمع و جور و غربال گردد تا هرزه‏ گو و هرزه خوار نباشد و روى حساب حرف بزند. سپس کم‏ کم می بینید که قلمش سنگین می شود و عبارت‏هاى او وزین می گردد. و لذا آدم ساکت و آرام که حرف نمی زند یک وقتى می بینید که به حرف درآمده هر جمله اش کتابى می شود و اگر دست به قلم شود و چیزى بنویسد باید نوابغ دهر جمع شوند تا آن را شرح کنند. (منبع: شرح فصوص الحکم قیصری. علامه حسن زاده آملی)
 
 
دو: دست از تلاش و طلب بر نداریم. یوسف مى دانست درها بسته اند، اما به امید خدایش به سوی درهای بسته دوید و  درها برایش باز شد. اگر تمام درهای دنیا هم به رویت بسته شدند، به طرفشان بدو، چون خدای تو و یوسف یکیست. در پناه خدا باشید.

 
سه: از علامه حسن زاده پرسیدند: آدرس امام زمان (عج) کجاست؟ کجا می شود حضرت را پیدا کرد؟ ایشان فرمودند: آدرس حضرت در قرآن کریم آیه ۵۵ سوره قمر است. که می‌فرماید: فی ‌مقعد صدق عند ملیک مقتدر هر جا که صدق و درستی باشد، هر جا که دغلکاری و فریبکاری نباشد، هر جا که یاد و ذکر پروردگار متعال باشد، حضرت آنجا تشریف دارند. کربلا : مالک رجبی. ۲۹ مهر ۱۳۹۶. نذر سلامتی امام زمان عج صلوات.
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۲۹ مهر ۱۳۹۶ ، ۰۷:۲۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

به قلم دامنه. به نام خدا. اخیراً آیت الله سیدمحمد موسوی خوئینی‌ها یکی از سردمداران جناح چپ به موضوع «قائم مقام رهبریِ» مرجع عالیقدر مرحوم آیت الله العظمی منتظری ورود کرد و چنین گفت:


 

«باز کردن پروندۀ عزل آن فقیه عالی‌قدر برای من بسیار دشوار است... او در راه به ثمر رسیدن نهضت و انقلاب اسلامی چه مصیبت‌ها کشید، چه اهانت‌ها و زخم زبان‌ها، چه زندان‌ها و شکنجه‌ها، چه تبعیدها و محرومیت‌ها؛... در یک اقدام مصلحت‌اندیشانه، جایگاه قائم‌مقام رهبری را برای وی به تصویب خبرگان رهبری رساندند...  اما افسوس و صد افسوس که آن عالم مجاهد، در کنار نقاط قوت فراوان، ضعف‌هایی هم داشت... ای کاش آن اقدام مصلحت‌اندیشانه انجام نمی‌شد تا آن جراحی دردناک اتفاق نمی‌افتاد. آری، همان ضعف‌ها بود که امام را ناگزیر از آن اقدام کرد... تردید ندارم که در عزل ایشان حق با امام بود.» (منبع)

 

 

 
جواب دامنه

 

۱. این که شما را یک روحانی بافکر و مرام و در خط امام می دانسته و می‌دانم، شکی نیست؛ اما دأبم همیشه این بوده هیچ گاه همه‌ی حرف‌هایی که زده‌ای و نوشته‌ای و یا می‌زنی و می‌نویسی، دربست نپذیرم و بَه‌بَه و چَه‌چَه نکنم. روی این حرف تازه‌ی شما هم، بر همین مَنهجم.

 

۲. تا زمانی که در یک موضوعی نتوان دو طرف قضیه را به یک اندازه و با نگرش عدالت گرانه نقد و بررسی کرد، داوری ها در بارۀ آن موضوع را نمی توان پذیرفت. از یک سو راحت و آسان مرحوم منتظری را نقد می کنند و حتی فُحش و ناسزا بار می کنند، ولی از سویی دیگر به خاطر مقام خاص و احترام والایی که امام خمینی رهبرکبیر انقلاب اسلامی دارند، نمی توانند ایشان را بآسانی نقد و بررسی کنند؛ پس این قضیه همچنان غامض باقی می ماند.

 

۳. آیا به نظر شما «عزلِ» مرحوم آیت الله العظمی منتظری از وظایف و حقِّ مجلس خبرگان نبود؟ زیرا هم امام معتقد بودند همه به قانون اساسی اقتداء کنیم و هم مجلس خبرگان ایشان را به مقام «قائم مقام رهبری» برگزیده بود که عموم مردم از آن اقدام بارها و بارها حمایت و اظهار رضایت و شادمانی کرده بودند.

 

۴. چرا موضوعی خیلی کوچک مانند قضیه‌ی سید مهدی هاشمی، موجب شد با موضوعی بسیاربزرگ، یعنی قائم مقامی رهبری آن گونه برخورد گردد؟ اگر می خواهی بگویی منتظری انتقاد می‌کرد، باید گفت ایشان چهار شأن داشت و این شئوون نمی گذاشت چیزی را که خود تشخیص می داد باید بگویند، بازگو نکنند ولو آن که امام آن را نپذیرند؛

 

۱- مرجع و فقیه بود. ۲- قائم مقام رهبری بود. ۳- زندان کشیده و شکنجه دیده به دست طاغوت بود. ۴- و نیز یکی از رهبران اصلی نهضت اسلامی بود. آیا اینها موجب نمی شد ایشان در موضوعات نظام، نظرات خود را بی واهمه و هراس و بنا به تشخیص خود اظهار نمایند؟

 

۵.دشما که پس از دورۀ امام، بارها در روزنامۀ سلام ولایتِ رهبری را «درقانون» و «محدود» و «مقیّده» و «انتخابی» و «غیرمطلقه» می‌دانستی و بحث مشهور «دور و تسلسل» شما هم گویایی این نوع مواضع شماست؛ چرا در قضیۀ عزل و برکناری فوری و آنی مرحوم منتظری، بر خلاف عقاید و آراء دموکراتیک خود نظر می‌دهی؟

 

 

۶. بحث من فراتر از قضایای عزل و مسائل دیگری ست که شما به کنایه اشاره کردید. بحث من این است که شما در موضوع انسان شناسی اشتباه می کنی. از یک سو می گویی «اما افسوس و صد افسوس که آن عالم مجاهد، در کنار نقاط قوت فراوان، ضعف‌هایی هم داشت» از سوی دیگر دربارۀ همۀ طرف های قضیه نمی توانی و نمی خواهی اظهارنظر کنی.

 

پرسشم این است به من نشان بده غیر از معصومین _علیهم السّلام_ چه کسی در این گیتی «ضعف‌هایی» ندارد که «صد افسوس» منتظری فقط! داشت؟ رفتی از یک موضوعی مثلاً رفع ابهام کنی! و خواستی خود را موجّه سازی و شاید هم برخی را دلخوش! ولی بدجوری غلتیدی و خیلی خَلط کردی. بگذرم و فقط دو جملۀ کوتاه بگویم یکی این که: تاریخ ننویسید، تاریخ را بنویسد. دوم این که به قول دکتر عبدالکریم سروش بدین مضمون: وقتی انسان را تعریف می کنیم، «اشتباه» و ضعف بخش لاینفکِّ آن است.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۲۵ مهر ۱۳۹۶ ، ۰۷:۳۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر
نوشته‌ی جناب «رهگذر» : «سلام دوست عزیز. از مروت به دور است که چون ما از کسی خوشمان نمی آید بجای نقد سخنان او به ترور شخصیتی بپردازیم و مثلا دلمان را به اینصورت خنک کنیم. اما در خصوص سخنان آقای ملکیان. [پست «مصباح از نظر مصطفی ملکیان» اینجا]
 
یکم: خوب ممکن است آقای ملکیان از خیلی افراد خوششان بیاید و یا از خیلی ها بدش بیاید؛ خوب این چه دخلی به بنده مخاطب دارد؟! مگر ملکیان کیست؟ مگر او محور حق و باطل است که حالا مثلا از فلانی بدش بیاید پس او آدم بدی است؟!
 
 
دوم: اگر فرض بگیریم آقای ملکیان کینه ای از آیت الله مصباح ندارد و این سخنان رو هم بی طرفانه و بدون تعصب گفته باشد (که البته از ظواهر امر معلوم است که کاملا جهت دار و غیر منصفانه است) در نهایت امر میتوان گفت که این برداشتی شخصی است و ربطی به دیگران ندارد کما اینکه افراد دیگری وجود دارند که خلاف نظرات آقای ملکیان رو دارند.
 
سوم: از همه این حرفها که بگذریم همین چند خطی هم که مصاحبه کرده اند دارای تناقضات خنده داری است. مثلا ایشون یک جا می گویند: "دلایلی داشت که من مرید ایشان نشدم و از جرگه مصباحیّون دور شدم: اول این که آقای مصباح خیلی دست‌خوش تعصب و بی‌مدارایی نسبت به هرگونه دگراندیشی بود" اما مثل اینکه یادشان رفته که چند پاراگراف قبل گفته بودند: "آقای مصباح تا جایی که من اطلاع داشتم، یگانه روحانی‌ای بود که در دهه ۵۰، به ضرورت یادگیری علوم و معارف غربی توجه داشت و تاکید داشت طلاب باید علوم و معارف غربی را یاد بگیرند." بیایم بجای برچسب زدن به دیگران و بجای پیش داوری ها، اگر نقدی به اندیشه ها و گفتمانها داریم، عالمانه، صبورانه و بی تعصب مطرح کنیم. و به این نکته اعتقاد داشته باشیم که شاید حتی ما هم گاهی اشتباه کنیم.»
 
 

جواب دامنه


 
به نام خدا. سلام من هم به شما جناب «رهگذر». از این که با ورود به بحث و وقت گذاشتن برای متن، دَین خود را به باورهایت نسبت به آیة الله آقای مصباح اَداء کرده ای، جای خوشحالی دارد و من این روحیه ات را تحسین می کنم.

 
۱. من بارها متذکر شده ام وقتی در ابتدای پست می نویسم «متن نقلی» بدین معناست که من نسبت به مفاد آن پیش داوری نمی کنم. این گونه مطالب را برای اطلاع خوانندگان شریف انتشار می دهم تا خود به نتیجه برسند. مثل خودِ شما که متن را خواندی و نظرت را با صراحت ارسال کرده ای.

 
۲. به هر حال همان طوری که آیة الله مصباح در بسیاری از زمینه ها و حتی افراد و جریان ها و رویدادها، دیدگاه خود را آزادانه بیان و نشر می دهد، این حق دیگران هم هست، نسبت به ایشان که در جمهوری اسلامی ایران بعد از رحلت امام، وارد عرصۀ حکومت شده است و حتی جریانی به اسم جبهۀ پایداری را رهبری می کند، نظر خود را بیان بدارند. حالا خواه از نظر شما مصطفی ملکیان عددی باشد یا نباشد. مهم این است حرف های این فیلسوف بازخوردهای وسیعی در جامعه دارد و دیدگاه هایش مورد توجه است. این که ملکیان درست گفته است یا نادرست، به خوانندگان مربوط می شود از جملۀ همین دیدگاه آزاد شما.

 
۳. گفتی ترور شخصیت و دل را خُنک کردن و ... . می گویم این گونه که داوری کردی نیست. اگر منظورت من هستم، باید عیان کنم من اساساً در کیشِ شخصیت هیچ جُنبنده ای گرفتار نیستم الّا 14 معصوم (ع) که دلسپردن به آنان عین آزادگی و رهایی ست. پس اگر روزی ببینم آقای مصباح حرف مهم و برحقّی زده، آن را منتشر می کنم، و اصلاً نسبت به عُلمای مذهبی دچار دشنام گویی و خدای ناکرده مخالفت ورزی شخصی نبوده و نیستم. آقای آیة الله مصباح به گونه ای اند، که من با اصول و چارچوبه هایی که دارم، دیدگاه های ایشان را در بسیاری از زمینه ها پذیرا نیستم. این حقّ هر شهروندی ست که در مسائل فکری و دینی، آزاد بیندیشد و در احکام شرعی تعبّد بورزد و البته بکوشد حکمتِ احکام را نیز درک کند. ممنونم از بیان صمیمی و دلسوزانۀ شما. ان شاء الله شما هم، کسی را بُت نمی سازید که آسیب و آفت بزرگی ست و نیز بلا و خورۀ عقل و تفکر و رشد. از شما سپاس دارم و امتنان.
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۴ مهر ۱۳۹۶ ، ۰۹:۴۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

معلم انقلاب مرحوم دکتر علی شریعتی می گوید: «در حادثه کربلا با سه‌ نمونه شخصیت روبرو می‌شویم. اول: حسین (ع) حاضر نیست تسلیمِ حرفِ زور شود. تا آخر می‌‌ایستد. خودش و فرزندانش کشته می‌شوند. هزینه انتخابش را می‌‌دهد و به چیزی که نمی‌خواهد تن‌ نمی‌‌دهد. از آب می‌گذرد، از آبرو نه‌. دوم: یزید  همه را تسلیم می‌خواهد. مخالف را تحمل نمی‌‌کند. سرِ حرفش می‌‌ایستد. نوه‌ پیغمبر را سر می‌‌بُرد. بی‌ آبرویی را به جان میخرد تا به چیزی که می‌‌خواهد برسد. سوم: عمرِسعد به روایتِ تاریخ تا روز ٨ محرّم در تردید است. هم خدا را می‌خواهد هم خرما، هم دنیا را می‌خواهد هم آخرت. هم می‌خواهد حسین (ع) را راضی‌ کند هم یزید را. هم اماراتِ ری را می‌خواهد، هم احترامِ مردم را. نه‌ حاضر است از قدرت بگذرد، نه‌ از خوشنامی. هم آب می‌خواهد هم آبرو.

 

دستِ آخر اما عمرِسعد تنها کسی‌ است که به هیچکدام از چیزهایی که می‌خواهد نمی‌‌رسد. نه سهمی از قدرت می‌‌برد نه‌ از خوشنامی. ما آدمهایِ معمولی‌ راستش نه جرأت و ارادهِ حسین (ع) شدن را داریم، نه قدرت و ابزارِ یزید شدن را اما در درونِ همه ما یک عمرِسعد هست!  من بیش از همه از عمرسعد شدن میترسم.»

 

دامنه: به نام خدا. همیشه این افراد دستۀ سوم بودند که هم خود را هلاک و بی آبرو کرده اند و هم قدرتِ فاسدِ خودکامه را، خودخواه تر و متوهّم تر ساخته اند. صدام حسین، استالین، مائو و دیگر دیکتاتورها را، دور و بری ها و چاپلوس ها، جری تر، بی رحم تر و کینه توزتر ساخته اند

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۰۳ مهر ۱۳۹۶ ، ۰۹:۱۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

نوشتۀ کامنت گذاری به اسم «یک دارابکلایی»: با سلام. سپاس از اینکه [با این پست: اینجا] باعث شدید با توجه بیشتری به حرف ها و کلمات روزمره خود نگاه کنیم. اما لغات آخر فکر نمی کنم آن چیزی باشند که در مقدمه درباره آنها صحبت کردید!!! و اینکه فکر می کنم در زبان ما به "جوجه تیغی" می گویند "ارمِنجی" و نه "تشی".

 

جواب دامنه


سلام من هم به شما جناب «یک دارابکلایی». از این که تأکید کردی این چنین نوشته هایی می تواند موجب توجه بیشتر شما به کلمات روزمرّه باشد، حُسن بزرگی ست و نشانۀ دقت وافر شماست. لُغات آخر که تذکر دادی، باید بگویم من در مقدمۀ بحث نوشتم: «یا اساساً لغت دگرگون می شود. یا بخشی از مصوَّت جابجا می شود و یا حروف کم و اضافه می گردد.» لذا آن لغات جزو دسته ای است که اساساً دگرگون می شود: مثال می زنم:
 
مثلِ
 
لحاف = دِواج
کَم = سِندلک
ذرّه ذرّه = سِسکه سِسکه
گربه = بامشی
خار = تلی یا سیس تَلی

در مورد دسته دیگر که در آن حروف یا اَصوات کم و زیاد و یا جابجا می شود:
مثلِ
 
انگور = انگیر
انجیر = اَنجیل
دروغ = دِرُغ
تو = تِه
وی = وِه
شُل = شِل
شب = شُو
آب = اُوه
ووو...

در مورد جوجه تیغی اگر واقعاً به قول شما ارمِنجی می گویند نه تشی، پس اصلاح می شود و حرف شما تصدیق می گردد. ممنونم جناب که به بحث توجۀ دقیق نمودی و زحمت کشیدی نظرت را بیان کردی. موفق باشید. خدا نگه دارتان.
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۰۹ شهریور ۱۳۹۶ ، ۰۸:۳۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

به قلم سید علی اصغر شفیعی دارابی. سلام. بسیار زیبا و دلربا گفتگوی صمیمانه ای با پدرومادر مهربان در این پست: اینجا داشتید... نام مبارک علی بر اقبال نوه عزیزتان شیرین ترین حال را به من داد... هماره زمان در کنار خانواده فرهیخته تان تندرست و درازعمر باعزت باشید.

 

 

دامنه: سلام. نشان محبت و درک شماست که از پدر و مادرم سال‌ها شناخت نزدیک داشتی. «علی» نامی‌ست که واژه اش به تنهایی کامل است. علی راهی‌ست که همه‌ی حق‌مداران و عدالت‌گرایان در آن پویش دارند. علی مکتبی‌ست که پیامبر (ص) سفارش او را در غدیر خُم کرده. و علی هم نام جدّم است و هم نام اول پدرم که علی اکبر بود.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۳۱ مرداد ۱۳۹۶ ، ۱۰:۵۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

متن‌های  سید علی‌اصغر شفیعی 

بیشتر بخوانید ↓

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۲ مرداد ۱۳۹۶ ، ۲۱:۲۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

متن‌های محمد عبدی سنه‌کوهی

بیشتر بخوانید ↓

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۰ مرداد ۱۳۹۶ ، ۰۹:۱۵ موافقین ۱ مخالفین ۱ ۲ نظر