متنهای سیدعلی اصغر

متنهای سید علیاصغر شفیعی
به قلم سید علی اصغر شفیعی دارابی: سلام ای مهربان یار. بدلیل کم حضوری ام درعرصه مجازی دیرهنگام خبرنوه دارشدن تان راشنیدم! دگردیسی مجازی ونیامدن شما به داراب کلا هم فاصله عمیقی راهم ایجادنموده وشماهم به علت ناپیدا هیچگونه ارتباطی هم با رفقا ندارید ... به هرحال ازیاد معنوی نسل آقا شیخ علی اکبر مهربان برای من هم خوشحال کننده است.
به نام خدا. سلام من هم به شما رفیق و همۀ خاطرات دور و درازم سیدعلی اصغر. از این که بابت نورسیده نوه ام علی طالبی دارابی، به من، خاندانم و همهٔ اعضای خانواده ام تبریکی این گونه هویت ساز گفتی ممنونم. باید بگویم اعضای وجودی انسان خصوصاً قلب، دل، ذهن و بویژه روح بدرستی کار خود را می کنند. حال چه در جغرافیا، فاصلۀ 470 کیلومتری قم تا دارابکلا در میان باشد. چه در تاریخ، فاصلۀ راه نوری برقرار باشد و چه در اُفق بی کران هستی، فاصلۀ لایتناهی (=نامحدود بی پایان). گفتی «اشک شوق» ریختی وقتی عکس علی را بغلم دیده ای. این حاکی از آن است که رفیق شریف در هر بُعدی از مسافت باشد، باز قلبش از هر مسافت و دوری به دور است. خرسندی ام مضاعف شد با نامۀ تو.
...
به قلم سید علی اصغر شفیعی دارابی. به نام خدای حسین. سلام. شکوه و جلال ماه محرم فرارسیده است... ذکر وقایع تاریخی واقعیتی است که نیاز ضروری یک مقاله است. کلیدواژه های نوشتۀ شما (در این پست اینجا) مانند «حیله عمروعاص، حماقت های مقدّس مآب هایی چون ابوموسی، حکمَیت بر منبر و جهلِ ابن ملجم» که موجب شهادت امام علی (ع) شد... و تاکید بر «عبوسی ها، عنودی ها، و کینه توزی» غیرمنطقی ترین آثار حیوانی انسان را زیربنای حکومت یزید نام بردید و با تاکید دانش محور بر بی پایگی حکومت یزید با نقار، نفاق، ریاکاری، ارادت سالاری و دریوزگی» و رویکرد یزید با توهّم «تراکمی از جهل، دشمنی و ترس» بر امام حسین ع سخت و تنگ گرفت... بسیارتحلیلی و علت گذاری است.
از طرفی؛ روندِ مقاله را با تیزهوشی و زیرکی به مهارت و بصیرت هوشمندانه سالار شهیدان عشق از کُنج کعبه به سوی کوفه با هدف اجابت دعوت مردم، اتمام حجت نمودند؛ روانه کردی...
حاصل جمع حماسه آزادی + کلاس آزادگی + درس ایمان + پدیده حماسی + راه مقاومت و شهادت عزت آفرین را "بندگی خدا" می نامم.
نوشته پربار و دقیق ات، امانتِ آگاهانۀ یک عمر مُمارست با فرهنگ عاشورایی اندیشه ایی شماست که به آزادگان ارمغان دادید.»
پاسخ دامنه : به نام خدا. سلام. از برداشت تحلیلی ات ممنون هستم. چرا؟ چون: 1- نشان می دهد متن را نه فقط با دیدۀ سر خوانده ای بلکه با دیدۀ دل در آن غَور نموده ای. 2- سیر تاریخی متن را بدقّت تمام فهم کرده ای. وقتی آگاهی های شما با ارادتت به حضرت اباعبدالله الحسین (ع) تلفیق است، یک دادۀ متنی را _اگر زوایا هم نداشته باشد_ با زاویه های اندیشناکی می بینی؛ و این حُسن بزرگی ست. سپاس.
عترت
به قلم سید علی اصغر شفیعی دارابی. سلام بر سرزمین عشق "کرببلا" امام حسین ع متعلق به مردم است، عزاداری ها برای مظلومیت ایشان و یارانش در صف ها و شکل های مختلف یک جنبش اجتماعی است ویقینا با اهداف آقا نسبتی دارد ویا همذات پنداری با غم مظلومیت اسیران بویژه خانم حضرت زینب (س) باشه اما فراموش نکنیم که
دهه عاشورا، شهر شور است،
دنیای عظیمی از عاطفه ها با فرکانس کند و تند،
فصل غمگساری است،
همه میخواهند اشک بریزند وگریه کنند!
شناختن اهداف آقا امام حسین ع را باید موکول کنید به قبل و بعد عاشورا، شناسایی ابعاد کربلا را باید در مدارس و دانشگاهها و خانه ها و...آموخت،
آموختن فرایندی دارد ودانشی ...
حرم امام حسین. بین الحرمین. حرم حضرت ابوالفضل
من از کسی انتظار ندارم در دهه اول محرم از نهضت عاشورائیان بما درس زندگی بیاموزد ما باکربلا مانوسیم عاشورا اشک می ریزیم و... آموختن دین و توحید رسیدن به اهداف کربلاست.
و یادآوری نمایم که اهداف امام حسین را باید با مبانی مقتضیات زمان شناخت. روش بهره مندی از برکات کربلا شناخت میخواهد ازعلم خداشناسی تاعلم امام شناسی است ... اگرشاعران و نویسندگان و عارفان بتوانند منظومه عاشقانه امام حسین ع و خانم حضرت زینب س را بنگارند باورکنید عرفان توحید رادرجامعه جهانی جانمایی میکنند...
ضمن اینکه به شور جوانان در برگزاری مراسم دسته روی سلام می دهم ...
همه این حس را دارند که وقتی صدای یا حسین وزینب وکرببلا به گوش دل می رسد، دنیای بزرگی از عشق را درک میکنند ولذت می برند هرچند نمی توانند ترسیم کنند مثل من!
سید علی اصغر شفیعی دارابی.
به قلم سید علی اصغر شفیعی دارابی. سلام بر عاشورای حضرت زینب (س). از نوشته تان (چرا اشک می ریزیم: اینجا) که صداقت و گرایش عاشورایی دورن مایگی شعور آگاهانه نسبت تان با جغرافیای همه جانبه دیباچه کربلا و صاحب آن! متجلی است، گفتمان (دیسکورث) عاشورایی دربرگیرنده مؤلفه های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بویژه دینی می باشد که در نوشته هات پیداست ...
ازآنجایی که تو را می شناسم این سطور را با اشک و آه به نثر در آوردی و با روح کربلا نسبت برقرار نمودی... به هرحال بخش آخر نوشته شما امام حسین ع شناسی بروز است و مرا به ابعاد آشنای نینوا نزدیک تر می کند.
عصرعاشورا، غروب غمگینی است
کائنات نی بی نوا دارند
من هم مثل تو اشک می ریزم
گریه میکنم
و بر داغ غریبی و مظلومی کاروان کربلا نغمه جانسوز دارم.
طبیعتِ پاییز آذرین روستای دارابکلا
به دیدۀ لنز و جهان بینی
سید علی اصغر شفیعی دارابی
13 آذر 1396
آذر یعنی اَخگر. یعنی آتش. یعنی مظهر نور و گرما
یعنی نُماد شُعله و سوز سرما. و به تسامح و تشبیه دامنه
یعنی روزهای دریافت رنگ ها و رنگینه ها
و نیز کشف راز و رمزینه های حضرت باری تعالی
بر روی زمین زیبای خدا
که خودِ سید علی اصغر در ضمیمۀ ارسال عکس ها
به تلگرام دامنه این تعبیر و توصیف را نگاشت:
سلام
نمایه هایی از فراگرد (محیط) جنگل پیمایی ما
در جنگل داراب کلا_اوسا
نقد دولتِ حسن روحانی
به قلم سید علی اصغر شفیعی دارابی. سلام. نثرتان در پست «کو آب، برق، نفتِ رایگان؟» (اینجا) برای منافع عمومی مردم بود. و من تماماً قبول دارم. هم تحلیل بسیار عمیق تان و هم قدرت احساس عمیق تان در دفاع از مردم و مخالفت با سیاستهای بودجه دولت را. [تصویر بودجه به نهاد های اشخاص اینجا]
پاسخ دامنه
به نام خدا. سلام من هم به رفیق سیدعلی اصغر. از همآوایی ات با دامنه در همدردی با مردم و منافع ملت ممنونم. همیشه شما را حامی پابرهنگان دیده ام. من دولت حسن روحانی را دولت پابرهنگان نمی دانسته و نمی دانم. دولتی که نمی تواند درآمد ایجاد کند و دم به دم چشمش به جیب پول یارانۀ ملت فرو می ماند، دولتی ناکارآمد است. دولتی که می خواهد (یا می خواسته) بنزین را به لیتری 1500 تومان برساند، دولتی کم تحرّک است و پیِ پول های آسان می گردد. من که سیرِ سیر، سر بر بالین می گذارم چگونه می توانم گرسنگی مستضعفین را درک کنم!؟ دولتش نه به خاورمیانه پرداخت و نه به همسایه. نه به سوی شغل آفرینی رفت و نه به سمت رشد و توسعه. به جای دیپلماسی فعال، می نشینند توئیت! می کنند و بازی می گذارند با اینستاگرام. او حتی از اژه ای هم عقب تر گام می گذارد، غلامحسین اژه ای لااقل واژۀ حصر را نام می برَد، اما او مثلاً با زیرکی از زیر آن درمی روَد. ایام انتخابات برای تکدّی رأی مردم حاضر شده بودند سپاه و نظریه ولایت مطلقۀ فقیه و حصر و آقای «تَکرار می کنم» و حتی واژۀ اصلاحات (که من اساساً چنین واژه ای را برای جناح چپ قبول ندارم و اسمی بی مُسمّاست) را نیز به میان عوام و خواص مطرح سازند اما بعد همه چیز مانند شگردهای حزب کارگزارانی به نسیانی رفت. لبّاده های جورواجور و رنگ به رنگ پوشیدن برای ریاست کردن مهم نیست، لباس کار و نوکری مردم پوشیدن، آرمان بود و افتخار که حالا شده فضیلتی فراموش شده. چندتا جلسات را مدیریت کردن و به آن کشور و این شهر رفتن، هدر دادن فرصت هاست و مهیّا کردن جامعه به سمت پوپولیسمِ در راه و تشدیدکردنِ فقر پُر درد و بلا. سپاس از دلِ تنگت و تنگیِ دلت. دامنه.
به قلم سید علی اصغر شفیعی دارابی
سلام. برای هر ملاقات و زیارت برکتی وجود داره و مرا بیاد خاطرات شیرین می برد. این حضورت خیلی دلچسب و انگیزشی است و همواره آغاز زندگی دوباره برای زمانی برای رفاقت. این بار ترا پُر انرژی و شاداب و خوشگلتر یافتم.
دلتنگی های دیرین مرا زدودی. خواستنی های مرا یکباره به من رساندی. معنویت تو افزون گشت و علقت کاملتر شده است. سخنانت گزیده و برجسته ونکته بود. شیوه رفاقت راهم خیلی بلدی. کرامت فرمودی و انتقال ادب نمودی و بما افتخار زیارت دادی. اما دوست دارم از زیارت معنوی استادم آقا شیخ وحدت از کربلا و نجف نکاتی را برای مخاطبین خویش ارسال کنید.
تیپ حاضرت (در عکسهای این پست: اینجا) بهترین شمایل تلفیقی سنت و مدرنیته است. فقط باید کمی ورزش کنی و چابک شوی. بسیارزیبا و خوشکل شدی. قامت یک مرد عرفانی رابه نمایش گذاشتی. مرد مقتدر و پخته ای که در توشه خویش معنویت داشته. جوانمرد شادابی که از درون خویش راضی است.
آنقدر صمیمیت داشتی که دلتنگی مرا ازبین برد همه خواستنی های سالهای دوری را یک جاآوردی ... از اینکه دوباره ترا یافتم خرسند شدم و باورکن عطر عشق و زندگی داشتی ... اهمیت حضورت از اهمیت زندگی ات بیشتر است دست یابی به انرژی تو و بهره مندی ازآن آسانتر از گذشته شد. رنج تنهایی را الحمدلله در چهره تو ندیدم ... الهی پاینده و مانا بمانی. به امید موفقیت تان.
پاسخ دامنه
سلام من هم به رفیق. حضورم در بیت شریف ات و دیدار صمیمی با اعضای خانوادۀ مکرّمت یک اشتیاق همیشگی دامنه بوده و هست. متن شما شرشار از لطف است. هم دیدارها مقوّم روح بود و هم بحث ها ولو کوتاه. آنچه مرا در این نوشته بدان رهنمون کرده ای را سعی می کنم عمل نمایم. از جمله آخرت توصیف به تلفیق سنت و مدرنیته خندیدم. برای همیشه در جان من می زییی.
مراسم یادبود نوزده شهید روستای دارابکلا به مناسبت فاطمیه
به قلم سیدعلی اصغر: سلام. فرق های که روشنگری است و زیبا:
پاسخ دامنه
سلام. سه جواب می گویم و یک پرسش. 1- یک کیلو آهن با یک کیلو پنبه در بند 6 برابر است نه بیشتر. 2- بند هشتم را نکنه انگلیسی ها خود ساخته اند! 3- بند سیزده را نادرست است. اما پرسش: می پرسم جنگل در آدم چه می کند!؟ و آدم در جنگل چه می کند!؟
به قلم سیدعلی اصغر شفیعی دارابی:
یوسف عزیزم
تو را به اسم آب
تو را به روح روشن دریا
به دیدنم بیا، مقابلم بنشین
بگذار آفتاب از کنار چشم هایِ کهنسال من بگذرد.
سلام. از تو ای رفیق توانا و عالم به اندیشه ورزی و باایمان، بابت پست «یک خاطره با یوسف» ممنونم. خاطره ای از صحنه مُهلک و طاقت فرسای روزی از جبهه را به وَصف کشیدی که برای امروزم، خیلی یادآور شجاعت و ایثارگری تو و یوسف عزیز شد...
آری اینچنین بود برادر! روزگارانی که زندگانی ما مبتنی بود بر اندیشه ورزی و تفریحات سالم؛ جای یوسف عزیز در نقش پراگماتیستِ انقلابی [=عملگرای واقعی] بسی دلگرم کننده بود. از تو که الهام بخش بودی و هستی ممنونم. تا به یوسف فلک سرگردان دارد...
و تو همیشه، گره از کلاف ها می گشودی و باهم از سطح، به اعماق می رفتیم. همیشه به تو و یوسف، عشق حواله می کردم و رسید دریافت داشتم.
میان من و تو و یوسف و رفقا:
هرگز در دین ورزی مان، شیبِ بدعت نبود.
هرگز رُخ به ناخُن خراشیدن، نبود.
هرگز از خدماتِ ذهن، دست نمی شُستیم.
هرگز عصای هم را، اژدها نمی کردیم.
هرگز رفاقت را به یاری آرزوها، دستکاری نمی کردیم.
هرگز از ساحل اندیشه، به مرداب کفر نمی غلتیدیم.
هرگز از واجب به مستحب، نمی راندیم؛ اگر می راندیم! زود حالی می شدیم.
و ما همیشه از بلندای مناره ها، صوتِ مشعوف دین و خردورزی می شنیدیم. من البته برای همیشه، شاگرد رفقا بودم و برای هیچ وقت از این رَسم و ادب بیرون نمی روم. یعنی یادِ یوسف نمی گذارد رفیق، فریق گردد.
آنچه تو، با الفبای دلت در این متن، بر من آورده ای، همه و همه را برمی گردانم به همان روحِ علم دوستی و دین ورزی و خداخویی و شوق و شعَف صمیمانۀ رفقا.
من، یاد و خیال و مسافرت به گذشتۀ زیبای مان را، همواره زیباترین لحظه های عمر باقیمانده ام می دانم؛ مانند ملاصدرا که عاشق رؤیا و خاطره و بازخوانی گذشته بود. از دور هم، خیلی به تو نزدیکم رفیق. خداحافظ.
و
به قول ملاصدرا همۀ موجودات در حرکت به سوی کمال اند؛ حتی سنگ
دامنۀ نویسندگان
به قلم سید علی اصغر شفیعی دارابی: سلام. در مورد عدم موفقیت حسن روحانی در عمل کردن به برنامه های اعلان شده، باید از منتقدین و بویژه عباس عبدی [اشاره به پست «دولت صدای جدّی ندارد» اینجا) پرسید که چه عواملی مانعی برای عدم موفقیتش وجود داره؟
در ایران کدوم مولفه قدرت، با روحانی همکاری کردند؟ گرایش و دیدگاه مثبت به نتیجه دموکراسی در ایران وجود دارد؟ چرا در این دوره همواره از داخل ایران برای روحانی بحران درست میکنند؟ چرا مواضع مخالفین برجام در ایران با موضع اسراییل و آمریکا در یک راستاست؟
آیا پدیده بحران حاصل کار دولت روحانی است؟ دلیل ضعیف بودن دولت ناکارآمد، چه نهادها و کسانی هستند؟ چرا اراده بر عدم استفاده از اصلاح طلبان دراین دوره دولت گرفته شده است ... [دامنه: متن تا همین جا واصل شد]
پاسخ دامنه
به نام خدا. سلام من هم به شما رفیق. متن پرسش های جناب عالی را که برآمده از اطلاعات، دغدغه ها و آگاهی های خوب شماست، با تأنّی خوانده ام. پاسخ من به هشت پرسش شما، این است:
1- از عوامل و موانع پرسیدی. جوابم این است: مانع اول خود اوست. چون برنامه های انتخاباتی اش به طور خیالمندانه تنظیم شده بود که اساساً اجرای آن در کشور، دور از تصوّر بود. مثلاً وقتی او نمی تواند و نمی خواهد حتی واژۀ حصر را به زبان بیاورد، چرا در کارزار انتخاباتی به ملت قول رفع حصر می داده است؟ یا وقتی نمی تواند شغل ایجاد کند، چرا قول اشتغال یک میلیون نفر در هرسال را داده بود!؟ همیشه نمی توان ناکارآمدی را به گردن دیگران انداخت. ملت هوشمند است و زود می فهمد.
بقیه ادامه
2- از مؤلّفۀ قدرت و دموکراسی پرسش کردی. جوابم این است: نیک می دانید در ساختار سیاسی علاوه بر تفکیک قوا، که هر کدام ساز خود را می نوازند، تنازعات جناحی تندی حاکم است. نه فقط وحدت سیاسی متصوّر نیست، بلکه همیشه یک جریان که از رأی آزاد مردم سخت می هراسد سیاست دفع به جای جذب را دنبال می کند. حسن روحانی این ساختار را می دانست، ولی شعارهای ظاهرگرایانه می داد و در اقدام ماند.
دموکراسی در ایران نسبی ست نه مطلق. چون دموکراسی یعنی جابجایی قانونی و آزاد قدرت توسط آرای ملت. در انتخابات های ایران همۀ قدرت جابجا نمی شود. چون نظام توسط رهبری اداره می شود نه رئیس جمهور. پس حسن روحانی نباید مردم را تحریک می کرد که من چنان می کنم و چنین می کنم. و دیدیم که هیچ هم نکرد و فقط حرف زد و اُشتلم های بی اثر داد حتی به سپاه و برخی نهادها.
3- از بحران آفرینی گفتی. جوابم این است: رقیب های سیاسی همیشه سعی می کنند دولت مستقر را زیر تیغ سؤال و نقد ببرند. این امری دور از واقع نیست و همگان می دانند فضای سیاسی ایران از بدو انقلاب تا کنون همیشه همی گونه بود.
مگر هشدارها و تذکرات صریح و پی در پی امام خمینی _رهبرکبیر انقلاب اسلامی_ به منتقدین میرحسین موسوی را خبر نداریم. دولت روحانی اگر کارآمدی داشت، هیاهو و بحران آفرینی برخی از محافل _که اساساً ذی نفوذ اند و خودسر_ خلع سلاح می شد. خودِ دولت، خسته است و کم حرکت.
4- از مخالفین برجام پرسیدی. جوابم این است: نسبت دادن منتقدان به آنچه شما نوشتی، خودت می دانید کار درستی نیست. نمی شود هر جا دولت پاسخ درستی نداشت، منتقدین خود را منتسب به «اسرائیل و آمریکا» کند. کسانی که برجام را برنمی تابند حق دارند، حرف خود را بزنند. همانطوری که موافقان برجام حرف شان را این دو سه سالی دایم بزَک کردند و بزرگ جلوه دادند.
چرا ظریف و دولتمردان و خودِ حسن روحانی باید خامی می نمودند و خیال می بافتند و طی این مدت به ملت می گفتند همۀ مشکلات کشور و یا بخش مهمتر آن را با برجام می توان حل نمود.
ما که می دانیم کشورهای متخاصم، نوکر ملت ما نیستند که سفرۀ گشایش پیشرفت و تمدن سازی برای مان پهن کنند. دشمن کارش سنگ اندازی ست و جلوگیری از رشد و توسعۀ ایران و حتی اگر شد خون و خون ریزی و انواع حیله گری.
آری؛ برجام را فوق العاده بزرگ کردند و حالا در گِل و لایش ماندند. درضمن در برجام، چی ها را از دست داده ایم را نیز ملت باید بداند که نمی گویند!
5- پرسیدی «آیا پدیده بحران حاصل کار دولت روحانی است؟» جوابم این است: باید تفکیک کرد. نمی شود همۀ نابسامانی ها را به گردن رقیب انداخت. مثلاً در عدمِ گشایش فضای آزاد و تقویت تفکر و خردمندی، می توان دولت را مقصّر ندانست زیرا ایجاد این سیاست اساساً با توجه به ساختار و واقعیت ها، مربوط به دولت نیست.
دولت شعاری های ذهنی می داد و انتزاعی فکر می نمود. مگر می شود بدون لحاظ کردن ساختار نظام، حرف از حزب و روزنامه آزاد و تز اندیشمندان و گردش افکار زد؟ بگذرم.
6- و نیز پرسش کردی »چرا اراده بر عدم استفاده از اصلاح طلبان دراین دوره دولت گرفته شده است؟» جوابم این است: شما می گویید «اصلاح طلبان» اما آن ارادۀ ایی که نمی گذارد این جریان وارد سیستم سیاسی شود به عبارت درست تر به عرصۀ سیاست رسمی کشور بازگردد، آن را «فتنه و فتنه گران» می خواند.
پس تا آن زمان که این ارادۀ فائقه _که ساختار و قانون اساسی و مهمتر از همه، نوع تفسیرها از قانون اساسی و مفهوم ولایت این گونه است_ هیچ کسی حق ندارد این جریان را که به قول شما «اصلاح طلبان» هستند، وارد دولت و نهادها کنند. حسن روحانی که سهل است، حتی همۀ ذی نفوذان _چه چهره ها و مقام های مذهبی و چه افراد سیاسی_ هم نمی توانند کاری کنند و تغییری بیفزایند.
سخنم تمام. فقط بگویم؛ سیاست یعنی آنچه هست. آن اخلاق است، که یعنی آنچه باید باشد. که کار آسانی نیست و نمی توان یک شبه، اخلاق سیاسی را و نیز خُلق و خوی ها را دگرگون کرد. زمان می برَد و رئال بودن. قبول؟
تریبون دارابکلا
به قلم سید علی اصغر شفیعی دارابی: سلام. از نوشته عموی مهربانم سیدتقی شفیعی [دراین پست: اینجا] بهره بردم و خرسندم آگاهی اش با مطالعه نتیجه نگرش عمیش به روزه داری وماهیت ماهوی برکت روزه وماه مهمانی خدا شده است.
نوشته شما هم در ادامۀ نوشتار ایشان، به نوعی ارادۀ من است، که تحریر شده است.
اما سوگواری بر سیّد و سالار مظلوم شادروان سید حسن شفیعی که بجز برای خدا هیچ نیت و کاری را انجام نداده است؛ رواست. من هم وظیفه اجتماعی و فامیلی و ایثارگری داشتم تا برایش نوحه سرایی نمایم.
پاسخ دامنه
به نام خدا. سلام من هم به رفیق. یک پاره خط جواب دارم و والسّلام. رسم همسنگری با آن شادروان شجاع و رزمندۀ اخلاق گرا، آقا سیدحسن را _که فوق العاده یوسف مان را دوست می داشت_ وفا و اَداء کردی. کاش آن متن خود را در نوحه و مویۀ فراقِ دردناک آن مرحوم، می فرستادی تا در دامنه ماندگار می ماند.
بحث آزاد
به قلم سید علی اصغر شفیعی دارابی: سلام. مواجهه شما در پست «آنچه بر من گذشت 69» (اینجا) با سامانه ی فکری و معنویت پدیده ایی به نام حصر مرجع شیعه آیت الله منتظری، به نظرم ربطی به جناحین ندارد، مرتبط با سیاستهای حکومتی و اجرای توسط دولت مردان بوده است. جناح چپ تحت فرمان رهبر انقلاب امام خمینی (ره) بودند و تابع مبانی اسلام ناب محمدی (ص).
علاقه وافرتان به شخصیت علمی، فعال واهل زمان قائم مقام رهبری، واقعیت تاریخی را ذیل احساس برده است ومانند ژورنالیستهای رادیکال جانبدارانه است. دلایل انجام حصر قائم مقام رهبری هر استدلالی داشته باشد مورد بحث من نیست! اما تصمیم شورایعالی امنیت ملی و سیاست کلان نظام بوده و اصطلاحاً قانونی بود که شیوه برخورد نام گرفت. ضمنا بعد از رحلت رهبرانقلاب امام (ره) حجم سختگیری بیشتر شده بود.
بنابرین جناح چپ در خارج ازدولت و حکومت فعالیت فکری داشتند و زمینه های اندیشه ایی آن هم شایستگی دگرگونی و مدرنیته؛ بضاعت ایجاد جنبش فکری براساس مقتضیات زمان را داراست.
یادآوری می کنم تنها مرجعی که کتاب "فقه مدنی"را اولین با ربا تبدیل موضوع تکلیف گرایی به حق حقوق شهروندان مجلد نمودند... [متن تا همینجا واصل شد]
پاسخ دامنه
به نام خدا. سلام بر رفیق. 1- از این که به بحث من توجه و واکنش نشان دادی جای تشکر و قدردانی دارد.
2- بحث من در آن پست، هیچ ربطی به حصر فقیه عالیقدر مرحوم منتظری نداشت، بلکه من به برکنارکردن فوری و شبانه _به قول برخی ها عزل_ ایشان اشاره کردم. حصر آن مرجع، بعد از سخنرانی مشهور 13 رجب ایشان_ چند سال بعد از رحلت امام_ اتفاق افتاد. بنابراین، اعتراض و نقد شما در رابطه با حصر، گرچه دیدگاه آزادمنشانۀ شماست، اما به پست من مرتبط نیست.
3- نوشتی علاقه من، موجب شده واقعیت تاریخی ذیل احساس برود و عین ژورنالیست های رایکال، جانبدارانه سخن راندم. من علاقه و ارادتم را منکر نیستم، و در همان پست تصریح هم کردم اما از این که به احساس وارد شدم و ژورنالی و رایکال و جانبدارانه حرفم را بیان کردم، باید بگویم اساساً وقتی حقیقت را مطرح کنی، تلخی دارد و همین طعم تلخِ واقعیت ها باعث می شود چنین برداشتی رخ دهد.
4- نوشتی «جناح چپ در خارج از دولت و حکومت فعالیت فکری داشت» اما جناب رفیق خودت می دانی من از سال 1368 حرف زدم که هنوز قدرت و دولت خصوصاً مجلس سوم _که پرشورترین مجلس انقلاب بود_ در دست جناح چپ بود. آنها از مجلس چهارم زیر تیغ حذف رفتند که مرحوم هاشمی رفسنجانی آنان را تحمل نمی کرد و مزاحم سیاست های اقتصادی و سیاسی اش می پنداشت. پس، به نظرم شما بحث منحصر سال 68 مرا به جلوتر بردید و وارد عصر پس از امام شدی که من هنوز در زندگینامه ام به آن نرسیده ام.
5- و آخر این که از بحث جدّی شما خرسند گشتم. این نشان می دهد هنوز هم نشاط فکری و تفکر آزاد، راه و رسم منطقی و بایستۀ انسان هاست. اما این این که در دفاع از جناح چپ گفتی آنان «تحت فرمان امام خمینی» بودند و «تابع مبانی اسلام ناب محمدی» باید این پرسش را بکنم اگر چنین است پس چرا همین رویکرد را نسبت به ولی فقیه بعدی طی نکردند؟
مگر خودت نمی گویی تحت فرمان امام؟ شما بخوبی می دانید انتخاب رهبری بعد از 14 خرداد 1368، به توصیۀ شخص امام بود و خبرگان هم به وصایت عمل کرد نه صرفاً به شور و مشورت؟ پس؛ یک بام و دو هوا بودن، مالِ مادرزن هاست _که چشم دیدن عروس! را ندارند، ولی داماد را زیر پر و بال تبعیض شان می گیرند_ نه یک جناح سرشناس. از یک سو در قضیۀ برکناری مرحوم منتظری حتی یک کلمه حرف حق را بر زبان نمی آوردند ولی بعد از دورۀ امام اغلب شان حامی منتظری شده بودند و از گذشتۀ خود نادم. خداحافظ رفیق.
دامنه نوسان
سلام. از پاسخ تان که اهل قلم و اندیشه و مباحث هستید، بهره بردم. همواره دوست داشتنی و مورد علاقه ذوقی و عقلی من هستید. و من همیشه از اندیشه هایت درس و تلمیذی می آموزم.
جواب نهایی دامنه
به نام خدا. سلام سوم رفیق. از مشارکت خوب شما در بحث آزاد، همیشه هم من بهره بردم و هم دامنه خوانان شریف. این عبارت کوتاه اما سرشار از تواضع علمی شما، علامتِ خردمندی و حالت پذیرندگی منطقی توست.
دوست داشتنی بودنم نزد قلب تو، برای آن است که خودت دوست داشتنی تری تو. من، درس پس دادم رفیق. می دانم خودت را وقتی در ظرف زمانی سال 1368 می گذاری، مانند من می اندیشی. بحث، بحثِ آن چه _آن سال شده بود_ بود؛ نه آنچه باید باشد که من و تو بسیار بر آن ها غبطه می خوریم و افسوس. ممنونم. خدا به همراه.
======
متن قبلی ایشان در پاسخ به دامنه
دیدگاه سیدعلی اصغر
به قلم سید علی اصغر شفیعی دارابی: سلام. درباره بند سوم پاسخ تان (اینجا) باید عرض کنم؛ من علاقه تان را سلب نکردم، اولویت بین علاقه شما رو با واقعیت تاریخی صحّه گذاشتم. موافق علاقه شما هستم و حقیقت هم است. اما برای ارزشگذاری علاقه ات، نگاه حقیقت طلبانه داشته باشید.
من تلخی حقیقت را می پذیرم چونکه داروی درمانگر است؛ اما از حقیقت خارج است که فقط جناح چپ مقصر اصلی قضیه آیت الله منتظری است
درمورد بند چهارم پاسخ تان؛ منظورم بین مسئولیت با فعالیت جناحی تفاوت زیادی وجود دارد. مثال اگر شما شاغل شغل امنیتی باشید، مطمئنم به هیچ عنوان این مطالب را به نگارش در نمی آوردید. فعالیت گروهی عرصه آزادتری است.
درمورد بند پنجم پاسخ تان؛ شما استدلال کنید که جناح چپ رویکردی از تابعیت از ولی فقیه را نداره با توجه به اینکه جناح چپ بوده مقام معظم رهبری را به این مقام رساندند. جناح چپ در سیاست اهل مراد و مریدی نیست اگر نوشتم تابع امر امام (ره) بودند یعنی دستور مستقیم امام ره بود که آیت الله منتظری برکنار شدند.
ازتحمل تان خرسندم.
جواب دامنه
سلام مجدد رفیق. کوتاه این که: 1- من برداشت های خودم را از برکناری گفتم. انتظار هم ندارم برداشت های من را همه بپذیرند. این که منطقی نیست آنچه دیدگاه من است، همه سمعاً طاعتاً پذیرا باشند. اتفاقاً به فرمودۀ شما که گفتی: «نگاه حقیقت طلبانه» داشته باشم؛ روی همین اصل، من آنچه آن شب بر من رخ داده بود، را روایت کردم. ممنونم از توصیه ات.
2- من نمی گویم «جناح چپ مقصر اصلی» است، می گویم در این قضیه افراطی تر از جناح راست عمل کرد. شما کتاب رنجنامه سیداحمد خمینی علیۀ منتظری را _که میلیونی چاپ و پخش شد_ باید در کنار کتاب «واقعیت ها و قضاوت ها» مرحوم منتظری ببینید. در ضمن کروبی و عبدالله نوری و ... آن زمان از مثلاً روح الله حسنیان و مصباح یزدی بدتر عمل کردند.
3- بله مدیریت با عرصۀ سیاست آزاد فرق دارد. ولی خودت می دانی مثل بقیه آقای خامنه ای نیز آن ایام دارای مسئولیت ریاست جمهوری بودند اما به حدّ خود تلاش کردند قضیه بیخ پیدا نکند. چرا عزل تبدیل شد به استعفاء و تعدیل نامۀ 6 فروردین؟ نقش و تأثیر ایشان بود بر امام. بگذرم.
4- گفتی «استدلال کنید که جناح چپ رویکردی از تابعیت از ولی فقیه را نداره». من در این رابطه از قاعدۀ جدال احسن استفاده کردم که شیوه ای قرآنی ست. در بحث شما این نکته بود که چپ تابع فرمان امام بود. من گفتم خوب اگر تابع امام بودند _که بله بودند_ چرا فرمان امام را که گفته بود آقای خامنه ای لیاقت رهبری را دارند، را رعایت نکردند و بین خود و رهبری سال به سال سردی ایجاد کردند؟ و رسیدند به جایی که خود می دانید چه جوری ست.
4- من نظرم این بود، آن زمان یعنی در وقت برکنارکردن در سال 1368 کمی قبل از رحلت امام_ آقای خامنه ای _رئیس جمهور_ بیشتر از همۀ چهره های چپ، از حیثیت و آبروی منتظری دفاع کرد. تاریخ گواهی می دهد. حصر و قضایای بعدی، بحثی ست برای سال های دهۀ 70، که من در زندگینامه ام هنوز به آن ورود نکرده ام.
من هم از حوصله و صبر و تبادل آزاد بحث سیاسی تان ممنونم. و صادقانه و رُک بگویم نسبت به اشخاص سیاسی، هیچ حساسیتی ندارم و حق را با افراد نمی سنجم؛ بلکه به فرمودۀ امام علی، فرد را با حق می سنجم. امیدوارم اگر خطا می کنم، با نقد منطقی درست و کامل شود. ان شاء الله موجب روشنگری های بیشتر برای نسل جوان شود,
یک پرسش
به قلم سید علی اصغر شفیعی دارابی: سلام. با اشاره به پست «ایدۀ معنوی» (اینجا) چرا به رکعت های نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا اضافه شد؟ مبنای مجوز عرضیات به ذاتیات دین چیست؟ فلسفه افزایش حجم فضای در عرصه زمان نماز بودن انسان را بفرمایید. آیا امام زمان ع می تواند دوباره رکعت های نمازها را تعدیل کند حتی مراجع!؟
پاسخ دامنه
به نام خدا. سلام رفیق. گرچه پاسخ سؤال شما را جناب حجت الاسلام شیخ مالک باید بدهند زیرا نویسندۀ آن پست ایشان هستند؛ اما اگر از من پرسش به عمل آورده ای من جوابم با اندک مطالعاتی که کرده ام این است. امید است غلط نگفته باشم:
1- پرسیدی چرا؟ چرا را عقل ما قد نمی دهد، زیرا دین اسلام مبتنی ست بر کتاب و سنّت. کتاب یعنی وحی خدا بر قلب پیامبر (ص). و سنّت یعنی گفته و کرده ها و امضاء ها و تقریرات معصوم (ع). بنابراین؛ رسول خدا (ص) از این حقِّ الهی برخوردار بودند که دین خدا را به مدد وحی و دریافت های غیبی خود، تکمیل کنند. نماز نیز از این قاعده است.
2- اما چگونه رکعت های نماز را افزودند، روایت ها این گونه حکایت می کند که «عامرى در کتاب «کافى» از حضرت ابىجعفر(ع) روایت کرده که فرمود: بعد از آنکه رسول خدا (ص) به معراج رفت در مراجعت، 10 رکعت نماز به جا آورد، هر دو رکعت به یک سلام. و چون حسن (ع) و حسین (ع) متولد شدند، حضرت رسول (ص) به شکرانه خدا، هفت رکعت دیگر زیاد کرد و خداوند هم عمل او را امضاء فرمود.» (منبع)
3- این که بحث از عرَض و ذات کردی، باید بگویم: درونمایۀ دین ثابت است، (یعنی ذاتی) ولی برونمایۀ آن متغیّر (یعنی عرَضی). و تعداد رکعت های نماز عرض است پس قابل تغییر، اما اصل نماز ذاتی ست.
پس رسول خدا (ص) می توانست رکعت های نماز را بیفزاید یا کم کند. چنانچه برای آسان سازی کار مؤمنان، شش ماه روزۀ ماه رمضان را در همان سیر معراجی، یه یک ماه تقلیل داد. و این هر دو کار ایشان با امضاء و اجازۀ خدا بود. اما همین رسول خاتم (ص) هرگز نمی تواند اصل نماز را منتفی نماید.
4- پرسیدی فلسفۀ افزایش رکعت های نماز چه بود؟ عرفا و حُکمای اسلامی در بارۀ حکمت احکام بحث های مفیدی کردند اما من در اینجا پاسخ شخصی ام بر حسب درست دانستن روایت بالا این است، زیرا رسول خدا (ص) می خواستند برکت وجود امام حسین (ع) و امام حسن (ع) را به راز و رمز نماز پیوند بزنند و این، به ذوق من سُمبل بودن حسنَین (ع) را به عشق دوختن است. چرا که خدا نیز سیدالشُهداء را «سالار» ساخت و خون خود یعنی «ثارالله». و تو می دانی خدا که خون ندارد، ولی رمز و راز و ماوراء که دارد. بگذرم.
5- گفتی آیا امام زمان (عج) و مراجع... . پاسخم این است: ولی عصر (عج) تالی تلوِّ همۀ معصومین (ع) است و حافظ حلال و حرام دین اسلام تا یوم القیامه. پس؛ ایشان سنت و کتاب خدا را خرق و چاک نمی کنند، بلکه آن را تفسیر و علم انبیاء و امامان (ع) را می نمایانند و آن هم شرطش حضور و ظهور است که در ید ایشان هم نیست بلکه به مشیت خداست که همچنان نامعلوم است.
6- اما گفتی مراجع... . مراجع تقلید، فقط احکام استنباطی شان را برای مقلدین آشکار می کنند و حق تصرّف و تعدّی ندارند. اگر مصلحت ایجاب کرد به رأی برخی ها، حاکم عادل اسلامی می تواند اجرای برخی از احکام خدا را موقّتاً تعطیل کند نه مراجع. مثل رأی امام خمینی _رهبر کبیر انقلاب اسلامی_ دربارۀ مناسک حج. زیرا ایشان نظر شخصی شان این بوده است حفظ این نظام _یعنی نظام ولایت مطلقۀ فقیه_ از اوجب واجبات است. که من بیشتر به این مبحث ورود نمی کنم. اللهُ عالم.
انقلاب علیۀ انقلاب
سیدعلی اصغر. 1394
به قلم سید علی اصغر شفیعی دارابی: سلام. نگاه به چندنگرش (پست «انقلاب علیۀ انقلاب» (اینجا) را خواندم. بررسی جالبی است. برای نگاه به نگرشها، برون رفت از جانبداری به نظرم ضروری است. ازطرفی تقدّس نبخشیدن به موضوع نگرش ها، فضای داوری تحلیل را مستقل می کند.
نظریه علامه طباطبایی بر مقتضیات زمان استوار است ومبتنی بر اراده مردم که کلیدواژۀ تحلیل شماست. ومن همذات پنداری وخویشاوندی خاص احساس میکنم.
دمکراسی فرایندی دارد که فرصت طلایی رابرای مردم ایجاد میکند که براساس اراده شان کشور مدیریت شود وبهترین وبرترین شیوه اداره جامعه ایران است. ایرانی که دارای تمدن بزرگی است وسرزمینی است با منابع تجمیع که بهره مندی از آن مردم را از فلاکت اقتصادی وزندگی سخت ودشوار می رهاند.
نگاه به نگرشها را باید هم جدی گرفت وهم دقت کرد!
حضورت درایت تحلیل، تازگی تفکر و اندیشه مسئولانه ات به نوع حکومت؛ جان تازه به انقلاب دادن؛ مردم (که اصلی ترین ارزش دیدگاه تان است) و دین خدا، (که بین دنیا وآخرت نسبت برقرار می کند) وآینده جامعه ایران، برایم جای ویژه وخاصی دارد.
قرار مطالعه، تحقیق وتحلیل، وفا به برتری انسان است.
پاسخ دامنه
به نام خدا. سلام رفیق. خداوند را سپاس که اسلام را کنار ایران قرار داد و ایران را مُعین و پیرو اسلام. تا این دو به قول شهید مطهری به هم خدمات متقابل برسانند.
حق این مردم مسلمان دارای فرهنگ و عشق و تمدُّن کهن است که به قول شما ارادۀ خود را بر هر اراده ای که آنان را به بردگی و فلاکت می کشاند، حاکم کنند.
بسیارشایسته و مبتنی بر درک سیاسی و اندیشه ای، متن را نوشته ای. من، دقیق می فهمم داری چه می گویی. چون بحث های شفاهی و حضوری ات، بر من کاملاً ملموس و مسموع است. ممنونم. یک نکته بگویم ذیل بحثت، تمام:
چه بجا، «قرارِ مطالعه» را یادآور شدی. آری، اینچنین است رفیق. مطالعه برای انسان مانند غذاخوردن و انرژی جسمانی گرفتن، ضروری بلکه حیاتی ست. انسانِ بی مطالعه، درواقع کسی ست که از اصل خویش دوری می گزیند و به فرع خود، می چسبد. به نظرم، مطالعه _که هم ریشۀ طلوع خورشید تابان است_ مانند آفتاب بر جان و روح آدمی تابش می بخشد و نور و حرارت و جنبش و زیستن. ممنونم.
دامنه نویسان
سیاستبهداشتی یا درمانی؟
تنظیم سیدعلی اصغر شفیعی دارابی: علیالاصول هم در سیاست و هم در امور اجتماعی دیگر، باید بسیاری از امور را مراعات کرد. همانطور که بهداشت مقدم بر درمان است، در سیاست نیز «سیاستورزی بهداشتی» بهتر از «سیاستورزی درمانی» است. منتهی باید مقصود خود را از «سیاستورزی بهداشتی» توضیح دهم.
امروزه شاهد هستیم، هرزهدرایی و فحّاشی در بسیاری از گفتارهای سیاسی رواج یافته است. به نحوی که حتی عدهای آن را معادل نقد میدانند. گندزدایی از زبان و نزاهت و نزاکت گفتار سیاسی وظیفه اخلاقیون است که باید فعال شوند و آن را دائماً به مردم گوشزد کنند.
این مقوله، اختصاص به بعد از انقلاب ندارد. پیش از انقلاب نیز شاملو از گاو گند چاله دهنی که آتشفشان روشن خشمی شده بود، گله میکرد. ضدعفونی کردن فضای مجازی شاید امروزه وظیفه همگان باشد اما فردی ممکن است بگوید از این سیاستورزی بهداشتی سوءاستفاده خواهد شد و خود بدل به ابزار نوترالیتی، اختگی، پاستوریزه و استرلیزه کردن سیاست شود. این نقد کاملاً بجاست؛ زیرا میتوان با زبان پاکیزه، تیزترین نقدها را به قدرت وارد آورد؛ (نه اختگی نه آختگی)
امروزه افرادی با ادعای بهداشتی بودن خود را به آن راه زدهاند. گویی پلشتیهای جامعه را نمیبینند و حاضر نیستند کوچکترین غباری بر قبایشان بنشیند. ذیلاً چندین نمونه را ذکر میکنم.
-عدهای زبان آکادمیک را برگزیدهاند. زبان آکادمیک، زبان شکّ است. هیچچیز را از جنس یقین نمیداند و بیشتر به توصیف و تبیین میپردازد و از مقولات هنجاری و قضاوت اجتناب میکند. زبان آکادمیک از «شاید» میگوید. زبان آکادمیک، زبان ارجاعات و نمونههای دور از ایران است. بیشتر دانشگاهیان ما، امروزه کارمند هستند و بخشی از بوروکراسی را تشکیل میدهند لذا باید طوری سخن بگویند که به جایی بر نخورد!
-عدهای زبان دیپلماتیک را برگزیدهاند. جنس این زبان نرم و تحت پروتکل است و قواعد خاص خود را دارد. دیپلماتها سعی دارند در چارچوب پیمانها و قواعد بینالمللی سخن بگویند. شاید این زبان برای تعاملات خارجی مناسب باشد اما برای داخل بیمعناست. حتی در مجامع بینالمللی نیز بعضیها عادت نداشته و ندارند با این زبان صحبت کنند.
مثلاً، خروشچف زمانی در سازمان ملل، کفش خود را درآورد و بر روی میز کوبید. یا کاسترو، بیش از چهار ساعت سخنرانی کرد. اکنون نیز با ترامپ مواجهایم که در اغلب توئیتها و حتی سخنرانیهایش زبان دیپلماتیک را کنار میگذارد.
-عدهای زبان دونبش را برگزیدهاند. این عده بهخاطر منافعشان دکان دونبش زدهاند و در تعاملاتشان به اصطلاح فرنگیها از دو طرف دهان صحبت میکنند. اینها از آنجا که میخواهند هم از توبره و هم از آخور بخورند همواره از موضع منافقانه و سالوسانه
بقیه در ادامه
صحبت میکنند چرا که باید متحد همه باشند و منافعشان تأمین شود.
-عدهای زبان ترسخورده را برگزیدهاند. ترس باعث میشود، انسان نتواند منویات قلبی خود را آشکارا به زبان بیاورد لذا به لکنت میافتد. شاید هم زبانش را به ایهام و استعاره آغشته کند و پشت نمادها سنگر بگیرد تا اگر روزی یقهاش را گرفتند، موضع خود را تفسیر و تأویل کند.
-عدهای زبان تمجمُج را برگزیدهاند. این عده جویده جویده سخن میگویند. یعنی برای بیان یک موضع، جانشان بالا میآید زیرا میخواهند از پاسخهای شفاف فرار کنند.
-عدهای زبان جیغ را برگزیدهاند. این زبان، زمانی به کار گرفته میشود که فرد توانایی نقادی نداشته باشد. اینها به علت فقدان آموزش و فقر تئوریک، نمیتوانند حرفهایشان را دستهبندی کنند، مشکلات را تبیین و راهحل ارائه دهند لذا در آزادترین شرایط، هیاهو ایجاد کرده و فریاد میکشند.
-عدهای زبان مجامله و مماشات و مداهنه را برگزیدهاند. این عده بهدنبال حل ریشهای موضوع نمیروند و برای زمانخریدن، امروز و فردا میکنند.
حال ببینیم، در ایران چه مکتبهایی از این زبانهای بهداشتی استفاده میکنند.
گروه اول) اکونومیسم.
این گروه، به اقتصاد و توسعه اصالت میدهند تا از اصل موضوع، یعنی سیاست، فرار کنند. اینها همواره در امنیت هستند زیرا ریشهها را نقد نمیکنند و کار نقادی را نیمهتمام رها میکنند.
گروه دوم) سایکولوژیسم.
این گروه، اساس مشکلات را در مردم میجویند و همواره در پی تصحیح اخلاق مردم هستند.
گروه سوم) سندیکالیسم.
این گروه، سیاست و موانع ریشهای را کنار میگذارند و زیر هر بیرقی از منافع صنفی سخن میگویند.
گروه چهارم) لگالیسم.
این گروه اساساً بیراهه میروند؛ زیرا در جایی که مشکل مشروعیت وجود دارد، لگالیسم فاقد معنا میشود. اینها زمانی که بیقانونی عیان صورت میگیرد، صرفاً قوانین منصوص را نقد میکنند.
باری، بر پایه تجربه سیاسی میتوان گفت، این سنخ سیاستورزان تن به سازمان سیاسی نمیدهند، حزبی نمیشوند و در بزنگاه، بیعملی پیشه میکند. خواجه شیراز میگوید:
عشق میورزم و امید که این فن شریف
چون هنرهای دگر موجب حرمان نشود
حافظ، عاشق است و عشقورزیدن را شریفترین هنرها میشمارد و میترسد که سایر فنون که باعث محرومیت میشوند، عشق ورزیدن را هم رقیق کنند. جوهر سیاست، تجویز و سیاستورزی است و مابقی پارامترها جنبه عرضی یا به تعبیری پشتوانه معرفتی (background knowledge) هستند.
یعنی ممکن است فرد آنچنان درگیر جامعهشناسی سیاسی، فلسفه سیاسی و... بشود که شمّ سیاسیاش را از دست بدهد. فقها در اصطلاح از «شَمالفقاهه» سخن میگویند، یعنی فقیه علاوه بر دانشهای پایه، به بصیرت فقهی هم نیاز دارد.
در حوزه سیاست نیز چنین است؛ سیاستورز، علاوه بر دانشهای آکادمیک و پشتوانه معرفتی باید از «شَمالسّیاسه» نیز برخوردار باشد. مثلا احمد کسروی در دل نظام شاهنشاهی از حکومت روحانیون سخن گفت که لاجرم در مقطعی به بار خواهد نشست. به نظرم اثر آخر دکتر بشیریه با عنوان «احیای علم سیاست» نیز بر اساس چنین دغدغهای نگاشته شده است.».
جواب دهقان
پست 6583
به قلم دکتر فتح الله دهقان: سلام جناب اقای سید علی اصغر دارابی گل کاشتی (در این پست اینجا) البته مطلبی را که اشاره کردی دردی از دردهای اساسی بشر در طول تاریخ است وپیشینه ای به درازای تاریخ دارد (سیاست ورزی بهداشتی...)
دهقان. سیدعلی اصغر
اگر بگوییم یکی از اهداف اساسی پیامبران مصلحین و اصلاح گران تاریخ مطلب مورد اشاره حضرت عالی بود، بیراهه نگفته ایم. ولی چه کنیم که این مرَض آنچنان در زندگیمان ریشه دوانده که همه این تلاشها اگر نگوییم به جایی نرسیده حداقل به هدف خود نرسیده است.
اقای سید علی اصغر اما راجع این مکاتب که فرمودید چون واضع این نظریات آدمهایی مثل ماها هستند، وچون انسان بخشی از مسائل را می بیند نظریات انتزاعی را مطرح میکنند.
آن کسی که نظریات کامل را مطرح می کند بایستی کامل باشد و بر همه چیز مسلّط باشد که فقط مختص ذات پاک پروردگار است .
کاسبانِ دین هم با پوشش دین واقعی با خرافات واباطیل در راستای منافع خود، چیزهای به خورد عوام الناس داده اند به اسم دین. اگر دین واقعی که منشاء الهی و ربوبی دارد وزلال روشن است، به مانند آبهای طبیعی به مردم معرفی ومهمتر این که در زندگی مردم به کار بسته شود؛ این مشکل حل خواهد شد واصلا بشر مشکلی نخواهد داشت.
سید علی اصغر این مسئله ریشه دوانده وجزئی از فرهنگ ما شده. واز طرفی مستمع هم دارد. بایستی کار فرهنگی شود وبه تبَع آن مستمع هم نداشته وبالاتر اینکه جامعه به جایی برسد که پذیرای ان نباشد. به امید ان روز.
سید زمانی در جامعه ما شرافت و راستگوئی حلال و حرام کردن، ارزش بود ولی امروز، بر عکس شده.
سید واین که آنان که ادعای دیده شدن دارند در هرزگی گوی سبقت را از دیگران ربوده اند و اخر اینکه انسان خداپرست دیندار هیچ نسبتی با هرزگی ندارد.
نکتۀ دامنه
به نام خدا. سلام جناب دهقان. گرچه متن شما را باید دوست دیرین و دائمی من، سیدعلی اصغر ببینند و پاسخی اگر خود صلاح دانستند، بدهند؛ اما من، به دو فراز متن تو خیلی غَرّه شدم و اوج گرفتم، از این رو، مجبورم دو نکته بنوازانم:
نکتۀ نخست: به زیبایی گفتی نظریات کامل را، «کامل» باید بدهد و کامل هم فقط خداست. این جملۀ تو جناب دهقان، خیلی حکیمانه است و گویی این حکمت، چون نان بر دل تو برات شد و چون باران بر جان بارش کرد.
نکتۀ ثانی: حقیقتاً آخرین جمله ات که نوشتی: «انسانِ خداپرستِ دیندار هیچ نسبتی با هرزگی ندارد» مثل لقمۀ لُقمان بود. واقعاً چه عالی ست، سال ها پیش، در جایی خوانده بودم برای مسلمان شدن اول باید «سلمان» شد؛ سلمان، فارسی، که روزبه بود و در پی حکمت گمشده به سو و آن سو روان. که در نهایت، یافت و ناب شد و ناب مُرد. آری؛ باید چُنین شد، تا سلمان نشد، مسلمان نتوان شد..
عرصۀ فعال دامنه
به قلم سیدعلی اصغر شفیعی دارابی: سلام. از برادر دهقان، که قلم بسیارلطیف ومهربانی دارند، بابت این پست (اینجا) صمیمانه متشکرم. مطلبی که حجاریان در روزنانه اعتماد نوشتند را انتقال دادم ونتوانستم بصورت کامل ارسال کنم. اگررجوع کنید نتیجه خوبی دارد.
ز طرفی هم تئوری پردازی و تبدیل نظریه به التیام فکری برای کسانی که دغدغدۀ زیادی از بحران در زمان اندیشیدن دارند؛ می باشد.
قدرت تحلیل این مقاله در تحلیل محتوای جناب دهقان زیباست. گرایش اخلاقی آقای دهقان بر مسئولیت اجتماعی اهل تفکر می افزاید.
عموابراهیم خوب من (=دامنه) هم که استادِ تبیین، تفسیر و تحلیل مطالب اند، بویژه، اِشرافیتش بر علم هرمنوتیک بر متن و گویش دارند، ضرورت آشکار شدن تحلیل حجاریان را تشخیص و به اشتراک گذاشتند. (اینجا)
من عرصه فعال دامنه را می ستایم؛ چنانچه خود کمتر می نویسم اما بیشتر دامنه می خوانم. من درذیل بزرگواری تان آرامش می گیرم.
جواب دامنه
به نام خدا. سلام بر برترین رفیقم سیدعلی اصغر. کوکِ هم بودیم از کودکی. کُفوّ هم می باشیم ابدی. زول می زنیم به هم از مهد تا لحد. حرف، حرف می آورد و آمدم.
بقیه در ادامه
من شاگرد نفرِ جلویی میز دامنه نویسان پُردامنه ام. سرمشقِ من عشقی ست که دامنه نویسان شریف و دامنه خوانان بی نهایت بافرهنگ و ادب در درون دامنه می ریزند. و سیدعلی اصغر در میان این جمعِ وفاپیشه و پرواگر عرصۀ دامنه، داروی التیام من است. نیز شفای دردهایم و مضاف بر آن مؤیّد رسمی که ترسیم می نمایم. تو عرصۀ فعال دامنه را می ستایی و من عرصۀ ناب رفاقتی که طعم آن اندیشه است و تفریح و تفرُّج و حُبّ.
من در این جواب چیزی ندارم بدهم؛ حال که سیدعلی اصغر این پست را کمی شخصی اش ساختند به طوع و رَغبت، من هم عکس نوه ام را تقدیمش می کنم. تقدیم به رفیق قدیم و قرینم عمواصغر شفیعی دارابی. که از روزی که فرزندانم _عارف و عادل و عاصم_ به حرف آمدند _در حول و حوش یک سالگی_ زبانشان از همان سال عمواصغر چرخیده و عمویوسف. و هنوز هم می چرخد و چه هم با شوق می چرخد. حال نوۀ من، علیِّ من هم باید عمواصغر ساز کند و روانشاد عمویوسف. و می کند. و می کند
جانم فدای مکتبی که این همه دو دوست را، دو یارِ غار را، دو وفادار را، به هم، قرینِ ایدئولوژیک و دلدادگی می سازد. و عشق همین است که دو رفیق، دو یار غار و دو همساز، با یک روح در دو کالبَد، بر یک پلّه بنشنند و از بلندا، تماشاگه رازها بشوَند و می شویم، من و ایشان و همۀ آنان که در دلم جایگاه و حقّ رزرو دارند. و این هم علیِ من، به تو: تو، تویی؛ که این قدر مهربونی و آن سان دلرُبا
نوه ام علی طالبی دارابی؛ 22 تیر1397. بوستان علَوی قم
پاسخ سیدعلی اصغر
به قلم سیدعلی اصغر شفیعی دارابی: مضمون نظریه تان در بالا بر نوشته ی من، کلاس ادیبانه استادم _که از رفقِ رفاقت و مرحمتِ عموابراهیم بزرگ تر از رفاقت و مهمتر از جان من است_ فرهنگ ایجاد می کنه؛ تا من همواره از آبشخور اندیشه پاکِ پاکترینم منزّه و سیراب شوم.
ای خدای محبوب، طوری کن که نشاط، ذوق واشتیاقی که از مشاهده نوه عزیز ابراهیمِ مهربان، در من ایجاد شد را به عزیزترینم ابراهیم، انتقال داده شود:
نوه ات علی، در زمره خوشگل های خاندان زیباروی ابراهیم، قرار داره... الهی که با نشاط وتندرست و در کنفِ پشتیبانی خدای مهربان، راستا باشید و مرا همواره خرسند نمایید. همینطور فرزندان من میثم، فاضله، رحمانه و جواد هم با نام عموابراهیم و عمویوسف مأنوس گشته و ارادت ویژه دارند؛ ماندگار وجاودانه.
ازغرق شدن در جملات آسمانی ات، دریا شدم و ...
دامنه
به نام خدا. سلام دوباره به شما و همۀ دامنه خوانان شریف. یاد صدها نامه ایی افتادم که به عنوان « پکد = پرواز کبوتر دانش » میان من و تو نگاشته شد و به پرواز درآمد. امیدوارم بتوانم لیاقت بیابم آنچه از دامنه توقُّع داری، پیاده کنم.
من وقتی می خواهم محبّتِ توأم با ادبِ عمیق و آگاهانه را مثال بزنم و یا در ذهنم مجسّمش کنم، یادِ چهارفرزندِ شریف النسَب تان می افتم؛ سید میثم، فاضله سادات، رحمانه سادات و سید جواد. خدایی، مظهرِ مهر و اخلاق بشّاش هستند و من اگر ریا نباشد که نیست _چون بزرگان دینِ حضرت خاتم (ص) توصیه کرده اند محبّت ها و دوستی ها بروز دهید_ با افتخار عیان می کنم که فوق العاده هرچهار دسته گل وجودتان را دوستشان دارم. از این فرصت پیش آمده، متبسّم مانده ام و مهیّای دیدار؛ کی شوَد، خدا داند و دلِ زار و فشار یاِر غار.
سیرۀ علوی
امام علی در بیرون قدرت چه کرد؟
به قلم دامنه: به نام خدا. این سؤالی ست که ذهن مرا چندوقتی ست، بشدّت درگیر کرده است. من سعی می کنم به وُسع خودم _در حدّ یک پست در دامنه_ این بخش از زندگانی امام علی _علیه السّلام_ را که 25 سال به درازا کشید، بشکافم.
اگر بخواهم سؤال فرعی و مُدرن بکنم، پرسشم این است: علی (ع) که از حکومت بیرون انداخته شد و حقّ حکومت کردنش انکار گردید، در جامعۀ مدنی زمان خود چه کرد؟
جامعۀ مدنی هرچند مفهومی مدرن است و به آن زمان راجع نمی گردد، که گستره تر و منزّه تر و محوری تر از دولت و قدرت و حکومت است، اما برای تقریب ذهنی و بحث تطبیقی این واژۀ عصر رنسانس را پیش کشیده ام. امید دارم بتوانم این بحث مهم را سامان ببخشم. بزودی..
سیدعلی اصغر
به قلم سیدعلی اصغر شفیعی دارابی: سوال نادری است. به عبارتی، با نگاه این عصر مدرن و واژگان آن، همراه است. نسبت مردم با حکومت به لحاظ شناخت خودآگاهانه چه بوده است؟ اگر بیعت بود ایدئولوگها رسم مدیریت را دردست داشتند. چرا بزودی رویکرد فرمان دینی پیامبر گرامی اسلام (ص) قلب به گرایش های رأی و بیعت مردم شد؟ فلسفه سکوت امام علی (ع) برای استمرار فرهنگ اسلامی با قشون مجازی رهبران آن، درک جامعه دینی را ارتقا داد؟ چه رابطه ایی بین مسئولیت همه جانبه امام علی (ع) نسبت به دین وسرنوشت مردم وجود داشت ؟ و چندین سوالی که پیش فرص مدخل بر بحث تان دارم.
ضرورت پرداختن نگاه مدرن اول به تاریخ وفلسفه پیدایش واقعه ایی که نقش تاثیرگذاری بر باور شیعه دارد و دوم اینکه قدرت وتوانایی بوجود می آورد که تمیز داده شود. تفاوت حکومت حق و تاثیر یک فرد عدالتخواه بر سلامتی آن و برعکس ... بنابرین انتظاردارم که هرچه زودتر ادامه بحث را بنگاری تا بهره ببریم.
دامنه> سلام. چشم. حتماً. ممنونم از ایجاد انگیزۀ بیشتر و دمیدن سؤال های بسیاراساسی و خط دهنده.
اعلَم بودن
پست 6588
به قلم سیدعلی اصغر شفیعی دارابی: سلام. مقاله اعلم علما (اینجا) را خواندم. برای فرزندان زمان که ابعاد پیچیده زندگی با علوم وروشهای علمی مدیریت می شود، انتظار این است علما هم زمان شناسی با زمان بودن برای زمان بودن فرمول مدیریت کلان ارائه کنند.
باید بر وظائف مسئولیتشان افزود برای اینکه جامعه خیلی از اندیشه های تکریم وکرامتی وآرمانگرایی صرف جلوتر است. قدرت تحلیل انسان ونسبتش با هستی از فلسفه وحکمت گذشته است.
آدمیان با مدرن کردن سازوکارهای زندگی وزیستن اهل مفاهیم مدرن شدند. انسان نو شده است. خواسته هایش تغییرکرد. وادعایش چربیدن بر اقبال وسرنوشت نانوشته رقم خورده است. بنابرین اساس رویکرد رفتاری در قالب گوناگون، بویژه مدیریت مذهبی، باید تغییر کند ونو شود.
پاسخ دامنه
به نام خدا. سلام. 1- سپاس می گذارم متنِ اعلَم عُلما بودن را خواندی و بحث را به چالش کشانده ای. طوفان فکری، از همین بحث در بحث سر می گیرد و مُنتِج می شود.
بقیه در ادامه
2- این که نوشتی عالمان دینی زمان شناس شوند، سخن حقّی ست. به همین خاطر افراد متفکری چون مرحوم بروجردی، علامه طباطبایی، مرحوم طالقانی مرحوم آیت الله العظمی منتظری، شهید مطهری، شهید مظلوم بهشتی، آیت الله سید علی خامنه ای، مرحوم استاد محمدتقی شریعتی، مرحوم دکتر علی شریعتی، علامه سیدمحمدحسین فضل الله و بیشتر از همه امام خمینی _رهبرکبیر انقلاب اسلامی_ و امروزه آیت الله العظمی سیدعلی سیستانی، اجتهاداتی مشکل گُشا و سخنان نوینی مبتنی بر دو عنصر زمان و مکان کردند و می کنند.
علامه سیدمحمدحسین فضل الله عالم بزرگ و خبیر لبنان
این، نشان می دهد، انتظار بحقّ شما از علما، توسط پیشتازانی از عالمان دین، برآورده شده بود. مثلاً مبارزه با «استبداد» و «استعمار» یکی از زمان شناسی تیزبینانۀ امام بود که برخی ها «سلطنت کردن شاه» را پذیرفته بودند و عده ای هم نسبت به جهان، بی اعتناء بودند.
3- اما این که گفتی جامعه نو شد و انسان نوین شد و مدیریت، از اقبال و تقدیر و قضا و قدر عبور کرد، و لذا نتیحه گرفتی «مدیریت مذهبی باید تغییر کند...»؛ با شما شدیداً مخالف ام؛ یعنی تا 100% با این نوع نگرش شما، اختلاف دیدگاه دارم؛ چرا؟ زیرا:
الف- اندیشۀ پیشرفته و مترقی مرجعیت تا زمان ظهور حجت (عجّ) هرگز با نوشدن علوم و زیر و رو شدن انسان، از میان نمی رود. مرجعیت، پدیده ای دینی، راه گشا و انسان محور و جامعه نگر و جامع اندیش است. کدام تز و نظریه را سراغ داری که تا این حدّ از امتیازات نوشونده برخوردار باشد؟
ب- مرجعیت پا به پای زمان و مکان پیش آمده است. و این اوج خردمندی در مکتب شیعه است که در غیاب حضور شخص پیامبر _صلّى الله علیه و آله و سلّم_ و جانشیان ایشان یعنی امامان معصوم _علیهم السّلام_ پیروان و رهروان خود را به یک شخص شخیصی چون مرجع ارجاع داده اند. و مردم مؤمن را بلاتکلیف و بی سرپرست رها نکرده اند.
ج- از این رو، مرجعیت، سازوکار و تعبیه ای سنتی و و به تعبیری مدرن و حتی پسامدرن است. زیرا، با نو شدن زمان و تغییر مکان، این مقام و جایگاه _که سرپرستی دین و متدیّن را به نیابت برعهده دارد_ انسان را در کوه شبهه و مشکلات و اشکالات رها نمی سازد و مُعین و رهنون او باقی می ماند، تا ظهور.
د-پس «اَعلمِ عُلمابودن در مکتب شیعه» با آن همه شرائط سخت و نفس گیر ورع و علم و زمان شناسی و پروا و عدل برای هر مرجع، نه فقط اندیشه ای ناب و افتخارآفرین است، که آن پست دامنه (اینجا) در این مقطع نیز مدرن و نیاز روز و هدفمند بود. زیرا نیاز انسان به دین و توجّه اش به حق و تکلیف، هرگز در هیچ زمان و دوره ای ساقط نمی شود. همیشه، مجتهد باید استنباط کند و مؤمنان انتخاب و عمل. این توجه به عقل است و نگاه به شرع. ممنونم ازت رفیقِ از مهد تا لحدِ من، که طوفان فکری آفریده ای.
مکتب،مقاومت
پست 6601
به قلم سیدعلی اصغر شفیعی دارابی: سلام .... مطلب حماسی واسطوره ای ات [اینجا] واقف به دوران شکل گیری انقلاب تا بحال واصالت موجودیت نظامی که در ایران وجود دارد و برایش مردم این سرزمین هزینه جان ، نان ونام پرداختند ... ومانند من وتو سرباز وطنی که دین وتمدن دیرین را تلفیق کرده ومدرنترین شکل سازگاری یکتا پرسی را در وطن دوستی سازگار نموده است .
انقلابیون این سرزمین هیچگاه وطن فروشی نکردند . مردم ایران هیچوقت دست بیگانگان را روا ندانستند که بر سفره تصمیم وامنیت مان دراز کرده باشند . نوشته تحلیلی و حماسی شما روح یک ایرانی دیندار انقلابی است که خروش کرده بر پمپئو وزیر بُزدل امریکا که کوچه بازاری شده و هوار میکشه میان گروه کوچکی که روزی قربانی بزرگ می شوند و درقبرستان سیاسی کاری، دفن !!! آری؛ گاهی وقت ها باید هم هیجانی واحساسی شد.
اما از بکارگیری واژه هایی که ادبیات اسلامی وایرانی را تخریب می کنه بپرهیزیم . مانند بکارگیری صفتی که برای وزیر امور خارجه بکار بردم . ادبیات اخلاق را نمایان می کند ..
بنظر می رسد که ابراهیم بیشتر باید از مواهب استراتژی در بحران بنویسد . تو بمب مطالبی و سرزنده ی حافظه. قدرت تحلیل با اخبار موثق را داری. از طرفی علوم فراگرفته ات هم سیاسی است . پس عقلانیت نباید گرد وغبار بخورد و باید در میدان بمانی. به امید یک جامعه مدنی که مدینه شهروندان شود .
پاسخ دامنه
به نام خدا. سلام. 1- سپاس از این که متن مرا استقبال و تفسیر کرده ای؛ تفسیری کوتاه اما بسیار پُرمغز و تکان بخش.
2- آفرین به رفیق انقلابی و حماسه سازم که به زیرکی تمام، هَوار (=جاروجنجال) مایک پامپئو «Mike Pompeo» را به دریوزگی های پست و منفور سازمان تروریستی منافقین _این سربازکوچولوهای صدام حسین_ پیوست کرد و روح دامنه خوانان را به اهتزاز بُرد. آفرین به این خرد و تلفیق عشق و عقل.
3- از ترکیب قشنگ و متفلسفانه! و ظریف ات در کنار هم نشاندنِ جامعه مدنی و مدینه شهروندان، بیش از حد خوشم آمد و درس آموز بود.
4- اما آنچه دربارۀ من نوشتی، باید رُک و ساده بگویم دارم شاگردی می کنم؛ پذیرایم باشید. شما و دامنه نویسان و دامنه خوانان شریف و ارزنده. برازنده باد این شور و شعور.
5- نکته نیز دارم به نقد شما بر من که هرچه نقدها بر دامنه جدّی تر باشد پذیراترم. حتی همیشه خواهان بوده ام و می باشم نقد بر من، باید بی رحمانه و رُک و جدی و عمیق باشد تا من هم پوست کنده جواب دهم:
نیک می دانید و اگر نمی دانستید از الآن بدان: فنّ نویسندگی _که شاید روزی تبدیل به علم شود_ و اصول فصاحت و بلاغت، و نیز مرام و سنت ها در آیین ها و باورها، به نویسنده اجازه می دهد در موضوعات حماسی و مسائل غیرت و عِرق دینی و وطنی، متنی حماسی و شورانگیز و بردارندۀ واژگان آب دار بنویسد و تحلیل خود را با لغات آشوب آور و برپادارنده و خیزش ساز آغشته سازد.
این فنّ است نه خطا. این هنر است نه عیب. این سزاست نه اشتباه. مثال می آورم؛ که می دانم در دو مثال، موی بر تن تو به حتم سیخ می شود و اشک بر گونه ی زیبایت جاری:
مثلِ رَجَزهای بنیان افکن دشمن در مقدمات جنگ تن به تن در باستان ایران و جهان. مثل آوردگاه عظیم عاشورا که امام حسین سیدالشُهداء _علیه السّلام_ سرسلسله جُنبان این نوای کربلایی ست.
و نیز مثل سخنان آتشین و ذوب کنندۀ حضرت زینب _سلام الله علیها_ در کوچه پس کوچه های شهر ماتم زدۀ کوفه علیۀ مردمان نظاره گر و ساکت. و افشاگری قهرمانانۀ آن حضرت _که اَشبَه به پدرشان امام علی ست_ علیۀ خاندان خبیث بنی اُمیه. که همان سخنرانی کار این شجرۀ خبیثه را تمام کرد. غلبۀ حق بر باطل با یک خطابۀ حماسی و شدّت آفرینِ شرمگین ساز رسواگر. (متن کامل سخنرانی حضرت زینب را در (اینجا) پست کرده ام)
نیز سورۀ پُرشور و برانگیزانندۀ «تَبَّتْ یَدَا أَبِی لَهَبٍ وَتَبَّ*مَا أَغْنَى عَنْهُ مَالُهُ وَمَا کَسَبَ*سَیَصْلَى نَاراً ذَاتَ لَهَبٍ*وَامْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ*فِی جِیدِهَا حَبْلٌ مِن مَسَدٍ» در قرآن مجید
زیانکار باد دستان ابولهب، و خود او هم زیانکار شد (۱)
مالش و دستاوردش به کارش نیامد (۲)
زودا که به آتشى شعله ور در آید (۳)
و زنش هیزمکش [و آتش افروز معرکه] است (۴)
و ریسمانى از لیف خرماى تافته بر گردن دارد (۵)
(ترجمۀ بهاءالدین خرمشاهی)
و مانند خطبه های بی مانندِ امام علی در نهج البلاغه این قرآن صاعد برای بشریت و مؤمنان پُرعلاقه.
دل دو رفیق
به قلم سیدعلی اصغر شفیعی دارابی: سلام. قسمت ۷۳ زندگی نامه ات (اینجا) را خواندم. مانند شمارگان گذشته زیبا وروان بود. خوش روان نویسی جریان را همراه میکنه با ذهن که رونده است برای مخاطب.
موضوع را تعیین میکنی. با فهرست ساختن، ساختارسازی می نمایی و زمان را که با ثبت در دفتر وذهن بی حرکت کردی دوباره با تحریریه نوین، جان می بخشی ودوباره زمان را نو می سازی.
دانشگاه تهران را که درجه اولین دانشگاه بین دانشگاهاست را با ابعاد فیزیکی ومعنوی، خیلی زیبا ترسیم نمودی؛ که از نقشه وGlS قابل درک تر است.
جنبش دانشگاهی درقالب گرایش های سنتی ومدرن پر انگیزگی تمایل به مردمی بودن دانشجویان را نشانگر است. قابل توجه تر از همه مواردی که ذکر فرمودی نقش دکترسروش وایجاد جنبش روشنفکری دینی برجسته تر است. حداقل برای من مهم است.
مسیر خیلی دشواری را پست سرگذاشتی. دچار گرفتاری هایی که یک روستایی همواره برای رشد باید بکشد، شدی. مقام پدری بابای مهربانتان که مجسم درد کشیده ظلم روزگار بود ودرک میکرد به کجا می روی وحمایت وپشتیبانی اش قابل تحسین است.
تو مرد دریافت خبرهای ایران وجان بودی. هرگاه به داراب کلا می آمدی پر از تحلیل وفروتنی علمی بودی. منظورم غذای سیاسی ومعنوی ما را فراهم میکردی. تواضع اخلاقی تان به شما اجازه نداده که بفرمایید برای چپ داراب کلا خوراک علمی وسیاسی تهیه وانتقال می دادم.
از کسانی بودم که از کسب دانش وتلاشت برای ارتقاء، جانانه تشویق وترغیب معنوی می نمودم. توانایی فوق انسانی ترا و برادرانت را واقف بودم. افق کوشش تان را می دیدم. بنابرین جامعه باید بیشتر از داشته های تان بهره ببرد. فرمول منطقی من است. همیشه براین باورم که برای آگاهی وافزایش شناخت دیگران، باید از بعضی از باورهای شخصی گذشت؛ که گرایش های مذهبی و افرادی مانند شما مسئولیت بیشتری دارید. آرزو دارم با آن همه سختی وتراکم دشواری ها وهجرت پی درپی، الان آروم وآرامش داشته باشید.
پاسخ دامنه
به نام خدا. سلام. وقتی هنوز قدم نیم متر نرسیده بود، تو را در حیاط عمه ام یافتم. از همان زمان حرارت تو مرا گرفت. و هنوز هم به گرمای صمیمیت تو خودم را از سرمای سوزان بیرون می برم. پس؛ من هم از اعماق قلبم، کف زنان می بالم که در روستای مان دارابکلا با سیدعلی اصغری رفیقم که درد مرا، درک می کند. و درد او را، درک می کنم. چرا؟
چون که؛ تو را دارای این نُه مُمیزۀ ویژه می شناسم:
1- آمیخته به ایمانی هستی که نه عقل گریزه، نه عقل ستیز و نه بسته شده به صرفِ عقلی که مُنکر شرع است و نافی کرامات و معنویات. 2- آکنده از شور در زمان حماسه ای و شعور در عصر مبادله. 3- آماده برای هم تفریح هستی و هم تفرُّج. اولی طبیعت دارد و دومی معنویت. 4- آشنا با روزگاری. هم باطل را می شناسی و هم حق را می پویی. 5- آرمانخواه ناپشیمانی و تجدیدنظر هم اگر بکنی از مبانی عبور نمی کنی. 6- آزادیخواهی ولی نه به سبک لیبرال و رها بلکه به ضمیمۀ تعهد و غیرت و مرزبندی. 7- آسانگیری در بخشش و گذشت ها. 8- آگاهی در هر وقت و هنگامه ای که بر این زمانه موجی افکنده شود و فتنه ای باب شود. 9- عاشقی، عاشق درست پیشه؛ که این خصلت تو با حرف «آ» و «آه» آغاز نمی شود با «عین» شروع می شود که عین هم چشمۀ است که جمع اش عیون است و هم چشم است که مانند قلب تو، پاک و مهربان و خوش خون است. پس تو، به قول دکتر سروش جمعِ شفقّت و مغفرتی. که آیین ما جمع همین «دو تا»ست. یکی مهر به خلق و دیگری امید به خالق.
و من که قاطع و امیدمندانه گفتی: «همیشه براین باورم که برای آگاهی وافزایش شناخت دیگران، باید از بعضی از باورهای شخصی گذشت» می گویم. می گذرم. و همین ساعت، گذشتم. بسم الله.
میلیتاریسم
به قلم سیدعلی اصغر شفیعی دارابی: سلام. درمورد مقاله ترامپ قمار باز (اینجا) که متنش را خواندم ولهجه نظامیگری داشته ومسئولیت نظامی!!!! همه شرایط مملکت را درک می کنند ومی دانند وضعیت نظامی امریکا در جهان را.
شما هم خیلی بهتر از دیگران می دانید درجه قدرت نظامی آمریکا ورویکرد عملی ایالات متحده را !
نقشی که سامانه حکومت ایران باید بازی کند این نقش نیست . سازمان نظام باید خواسته های ضروری مردم ایران را در راس همه برنامه ها قرار دهد آسایش وآرامش ره آورد حکومت درست کردار ووفا داربه مردم است . چرا باید ایران درجایگاهی قراربگیرد که فقط به اجرای مبانی میلیتاریستی ها فکر کند . نقش بین المللی ایران را بدین صورت قبول ندارم . شایسته است با دنیا روابط یک کشور متمدن واسلامی با آنان را داشته باشیم . هزاران روش برای حیات جاودانه ایران وجود داره.
پس نیازه که هزاران فکر را درخدمت به کشور فراخوانیم تا درکنارهم زیستن را منطقی ومعقول نمایم . تهدیدات جنگ سرد سرمایه های مادی ومعنوی ما را به باد می دهد .
پاسخ دامنه
به نام خدا. سلام و احترام و تشکر صمیمانه بابت ورود به بحث مهم و حرف این روز و شب ایران.
1- من _که شما باخبرید رشتۀ علوم سیاسی خوانده ام_ میلیتاریسم «militārism» را گرَوِشی مُختارانه، تعمُّدی، زورمندانه به سُلطه و نفوذ نظامیان در مدیریت یک کشور (=دولت_ملت) و راهبرد جنگ سالارانۀ ارتش سالار فهمیده ام. پس؛ متغیر اول شما با تعریف علمی یی که ارائه دادم اِبطال می شود. چرا؟
چون که جمهوری اسلامی ایران از سیاست میلیتاریستی در هیچ دوره ای از چهل سال عمر پربرکتش، پیروی نکرده است. حتی در هشت سال جنگ تحمیلی غرب و عراق بر ایران. زیرا، قدرت سیاسی در سطح بالا، میان سیاست ورزان و عالی ترین مقامات کشوری با رأی مردم و یا با انتصاب عدالت خُویانه، جابجا می شد و زمُختی رژیم های فاشیستی در آن اساساً غایب بود. ایران فقط یک دوره میلیتاریستی بوده؛ دورۀ کوروش.
2- در کارزاری که آمریکا به دریوزگی منافقین و سیاست ضدشیعی _همان هلال خصیب تاریخی_ آل سعود علیۀ ایران آغاز کرده، این حق فرمانده ی خط مقدم رزم است که به امر رهبری و فرمانده کل قوا، باید هم زبانش شمشیر باشد و هم شمشیرش زبان. پس سردار قاسم سلیمانی، خلاف قانون سخنی نرانده بلکه تکلیف خود را پیشتازانه اداء کرده است و خیلی درست به هدف و سبیل زده است. همانطور که دکتر حسن روحانی به موقع ورود کرده است. پس دو بال ولایت فقیه هوشمندانه و سریع، زبان باز کرد ه اند. بالِ نظامی اقتداری نظام، و بال سیاسی اجرایی انقلاب.
لذا گزارۀ صدر کلام شما نیز با این استدلالم ابطال می شود. و تو می دانی یک گزارۀ علمی، زمانی گزاره است که ابطال پذیر باشد و من از این قانون علمی کارل ریموند پوپر به ابطال ادعای شما ورود کرده ام که می دانم که خودت به علت شمّ قوی و روح پذیرنگی که داری، حرفم را احتمالاً می پذیری.
3- کلیت بحث تو را هم می پذیرم و هم درک می کنم اما گزارۀ سوم شما هم ابطال می شود . با این استدلالم: هیچ حکومتی در جهان سامانۀ مطلق سیاسی ندارد. همه حتی مالدیو بیج گوش ما در زیر سریلانکا هم به وُسع خود سامانه سیاسی اش _یعنی دولت_ به سامانۀ نظامی تکیه دارد. رئالیسم حکم می کند جهان را تنازع بقاء مفروض بگیریم چرا که ایدئالیست ها فقط از باید ها می گویند ولی رئالیست ها از آنچه واقعیت جهان هست.
می پرسم با آمدن ترامپ تا لبه های خطوط قرمز ما _چه در رجَزخوانی توئیتری و چه با رقص شمیشیرش در نزدیکی های خلیج فارس در محفل ارتجاعی سران عرب و چه پاره کردن برجام_ نظام ایران را وادار کرده تا همۀ ابعاد خود را وارد تدبیر کند. رهبری در این رابطه از همۀ زندگان انقلاب پیش تر و خبیرتر است. پس ارادۀ فائقۀ هر حکومتی فقط سیاست نیست. همه چیز است. حتی جنگ نامتقارن و پدافند غیرعامل.
4- اما بعد گزارۀ نهایی متن شما؛ گفتی «هزاران روش برای حیات جاودانه ایران وجود داره» در این گزاره می خواهم با شیوۀ جدَل حرفت را به چالش بکشم. چون این گزاره اُخرای شما در این جا ابطال نمی شود، زیرا حرفی درست و پخته و منطقی ست. و لذا با جدل بر آن خراش می افکنم و آن خدشه این است:
خودت معترفی هزاران روش موجود است. اگر این گونه هست _که هست_ چرا اقتدار نظامی و سخنرانی سردار قادر و توانا و باتقوا باپروا آقای قاسم سلیمانی را از درون این هزاران روش، بیرون می اندازی!؟ خودت پشم را رشته رشته می کنی، سپس آن را پنبه و ریسه!؟
می دانم مرا تاب آورد ه ای. چون من و تو با سؤال بزرگ شده ایم و با جواب فربِه گردیده ایم. آری؛ سؤال، که به فرمودۀ راستین امام رضا _علیه السّلام_ افتخار مذهبِ شیعه اثنی عشریه است. خدا به همراه.
دامنه نویسان
به قلم سیدعلی اصغر شفیعی دارابی: سلام. ازاینکه دوباره ترا به پژوهش علمی کشاندم خرسندم . دربخش اول جوابیه تان (اینجا) باید عرض کنم نخواستم داوری کنید وحکم صادر کنید واقعیت امر از تعریف علمی تان در یک جمله فراتراست وشما هم می دانید که بعضی از حرفها را نمی شود در این مقال نوشت آثار امنیتی بوجود می آید.
و ازطرفی شما جانبدارانه عمل کردید و سازمان های موازی ونهادهای سایه وحضورشان در بخش های فعالیت اقتصادی، سیاسی، اجتماعی وفرهنگی در قالب حاکمیت نظامی در ایران با لباس های گوناگون از واقعیت مانند اظهر من الشمس است . جانبداری شما مانند یک ژورنالبست رادیکال می باشد وارد مفهوم بحث نشدید اگرهم آروم اومدی توازن وجود ندارد در بیطرفی !!!
عدد دوم جوابیه تان هم خارج از خواسته های بعضی از نخبگان ومردم که با واکنش در فضای مجازی نشانگر فقدان موافقت است را به اشتراک گذاشتند . که نه موضع روحانی صحیح بوده است برای اینکه فردایش هم دلار افزایش پیدا کرد وهم سکه !!!! ونه موضع سردارسلیمانی. برای اینکه ترامپ همین مواضع را خواهان وخواستار است برای اینکه ضربه سهمیگین به اقتصاد ایران می زند نه آمریکارا ....
معتقد به باورشان هستم اما نیاز نبود مواضع را عمومی کنند .روحانی وسلیمانی توئیتری پاسخ می دادند. بنابرین من مردم وخواسته هاشان را به مراتب بالاتر از نقش اینان می دانم .درنتیجه بخش دوم جوابیه تان هم جانبداری است. اما دلیل سیاسی ونظامی مستدل که تاثیر براقتصاد ایران نداشته باشد را نفرمودید .
درجوابیه سوم تان باید عرض کنم که خیلی اتکا کردی به تقدّس فائقه که من دراین حالت از ادامه بحث می گریزم. وعلیرغم میل باطنی ام می گویم شما حق دارید .
دربخش آخرفهرست تان باید بگویم که همه فرصت ها را در همه زمانهای ارائه روشها سردارسلیمانی همیشه هست وحضور دارند واز ایشان رسانه های دولتی وحکومتی همواره نوع مناسک ورفتارشخصی اش را هم نمایش می دهند اون ۹۹۹ روش با شخصیتهای گوناگون چرا نمی توانند باشند. هستند اما در چهره سیما وصدا راهشان نمی دهند . ازاینرو هم سردار درارائه روش باشند وهم دیگران.
در نهایت من هم چالش را برمی تابم وهم برداشتی که از این تامل وتضاد وجدل احسَن که رویکرد است بهره می برم .
پاسخ دامنه
سلام بر رفیق جست و جو گر و انقلابیِ مدنی رفتار. خیلی خرسندم از تداوم بخشیدن بحث توسط خود شما.
1- من به عنوان یک شهروند، جواب دادم، نه حامی پیرو. چون من از میان سه فرهنگ رفتار سیاسی که در جامعه شناسی سیاسی بحث می شود؛ در شق سوم قرار دارم نه آن دو تا. گابریل الموند و سیدنی وِربا این سه فرهنگ سیاسی افراد را به اقتضای نگرش مردم به سیاست، این گونه تقسیم کرده اند: مطیع. محدود. مشارکتی. اولی در جوامع سنتی رخ می دهد. دومی در حکومت های استبدادی ست که شهروند را حامی و پیرو می خواهد. و سومی در کشورهای دموکراتیک و در بین انسان های آزادنگر رایج است. من، این درس مهم و شیرینِ سیاست تطبیقی را با دکتر نسرین مُصفا گذراندم که در این حوزه صاحب توانایی و تخصص است.
2- شما در آن بحث اولیه هیچ نامی از «نهادهای سایه» نیاوردی لذا من هم ورود نکردم. الان هم که این را به میان آوردی، این را با شما هم نظرم و عین شما می اندیشم و بالاتر این که آن آسیب نظام می دانم که ربطی به سردار سلیمانی ندارد که از سوی بالاترین تصمیم گیر نظام، در صحنه حضور دارد. و دستان پاکی دارد و افکار بلند. من، تو خود می دانی، از آلودگی دیگران، دفاعی ندارم. در یک کلام، در آن پاسخم، رفتار سردار سلیمانی را به عنوان یک تحلیلگر آزاد، تحلیل کرده ام نه جانبدار احساساتی. هرچند در دنیای عملی، یعنی زمان مقتضی، قلم و لباس رزم و چفیۀ کمربند من، به عنوان یک ایرانی و مسلمان و شیعه، متحداً در اختیار دفاع از منافع ملی و اسلام و ایران است. و شما هم این گونه ای. کما آن در 8سال جنگ تحمیلی با یوسف و همسنگران غیور دارابکلایی چنین بودیم. همان حالی که خود شما در چند پست قبل، (پست 6601: اینجا) از آن با پدیده ی غیرت بخوبی و با قلم شیوا دفاع کرده اید.
3- همه جای جهان آثار رویارویی نوسان در اقتصاد است. از کجا معلوم است اگر دو بال ولایت فقیه، _نهاد اقتدار و قوۀ اجرا_ سخن نمی راندند اقتصاد نوسان نمی کرد!؟ نوسانِ اقتصاد بازتاب روانی بازریان و دلالان طمّاع و خیز فتنه انگیز عده ای برانداز است بر محیط سیاست. که در این جور مواقع، حکومت ها حق اعلان شرائط ویژه را دارند؛ کما آن که غربی های که مدعی اند دموکراتیک عمل می کنند در بحران های نفتی دهه های گذشته چنین می کردند. و «دولت رفاه» در غرب نشان همین رویکرد است. و تو می دانی «دولت رفاه» مخل مبانی لیبرالیسم است ولی در شرائط اضطرار دست دولت مستقر را نمی بندد یعنی ورود دولت در محیط دموکراسی و جامعۀ مدنی برای دخالت در نابسامانی ها و کمک به شهروندان مصرف کننده.
4- گفتی «اون ۹۹۹ روش با شخصیتهای گوناگون » این ضعف و بلکه آفت جدی جناحی، به صدا و سیمای ملی برمی گردد که مشهور شد به «میلی» که فقط به دفاع از قدرت می پردازد و از جامعه ی مدنی هیچ نمی گذارد و حتی از آن می هراسد و بارها به آن اتهام هم زده است. به سردار سلیمانی ربط ندارد، او آنچه تکلیف است، عمل می کند. حتی اگر در جایی نظری دیگر داشته باشد. این ضعف ایرانیان است که به این قلّه ها (تعبیر سلیمانی در همان پست که دامنه نشر داده است: اینجا) بی اعتمادند. در حالی در آمریکا اغلب سران و دولت مردان رده اول و دوم همگی جنگ سالار و نظامی اند یعنی یک دوره کامل نظامی گری را آموزش دیدند و مراحل آن را طی کرده اند. مثل آیزنهاور، مثل جورج واکر بوش.
از بحث با شما خسته نمی شوم. چون از طبع گشاده و دریچۀ بازدریافت هایت کاملاً آگاهم. والسّلام.
هزینۀ مردم
به قلم سیدعلی اصغر شفیعی دارابی: سلام. پردازش روح الله را که به اشتراک گذاشتید (پست 6622: اینجا) را خواندم. باید عرض کنم بررسی و نقد در نهایت، اعتبار بخشیدن به موضوعی است که مورد نقد وبررسی قرار گرفت. بنابرین من، بررسی و نقد بر هر غیرمعصومی را روا می دانم!!
مشهد مقدس 1397 سیدعلی اصغر
بنیانگذار جمهوری اسلامی با کمک مردم ونخبگان انقلاب را رهبری نمودند وموفقیت آمیز بودن ویا به نتیجه رسیدن جابجایی درقدرت، آغازِ کار بوده است. آتشفشان بودن شخصیت ایشان وانقلاب، تشبیه رومانتیک است که ذیل تهمیدات واقعیت وحقیقت قرار دارد !
روند بعداز انقلاب برای اینکه مشمول قوانینی که باید بی تفسیر و عمر و حیات حاودانه داشته باشد ،نبوده است را نه تنها نقد دارم بلکه بدلیل اینکه مورد تفسیر وقربانی برداشت های سیاسی می شود را رد می کنم . عدم رویکرد عقلانیت ، مردم ایران را به جایی رساند که مقبولیت مالکیت عام را از منابع عمومی واستراتژیک منتزع کرد .
به هرحال یک رهبر وسردمدار بزرگ باید دانش آموخته ودیوانسالار واهل توانایی اداره یک کشور وبکار گیری از نیروهایی که خصلت ملی گرایی واهل تدبیر داشته باشند را دارا باشد . هزینه بزرگ وسنگین را برای انقلاب با شکوه ورهبر با عظمت را مردم پرداختند .
با نکته ی از مرحوم حسین پناهی آرامش میگیرم.
به خدا گفتم که بیاییم جهان را تقسیم کنیم :
آسمان مال تو زمین مال من !
خورشید مال تو ، ماه مال من !
باد مال تو ، ابرمال من ...
خدا خندید وگفت :
توبندگی کن همه جهان مال تو !
حتی من هم مال تو !
پاسخ دامنه
به نام خدا. سلام. 1- اول از آخر شروع می کنم. بَه بَه! چه استنادی کرده ای. اجازه می دهی تفسیرش کنم به بضاعت اندکم؟ خود رومانتیک بودن را در بالا نقد کرده ای، ولی در مسیرت از مرحوم حسین پناهی دردمندترین چهرۀ هنری و فلسفی و رومانتیکی! ایران نمونه آورده ای. که من می دانم زیرکی کرده ای و خواسته ای بگویی که خدای متعال که قادر مطلق است این گونه کوتاه می آید و مِلک و مُلک خود را تقسیم و توزیع می کند و می گوید: من با تو _یعنی با مؤمنِ محسِن_ هستم. درواقع حسین پناهی _که نمی دانم وقتی این فراز زیبا را می سرود، خودش آیه آخر سورۀ عنکبوت را مدّ نظر داشت یا نه؟_ ولی سُروده اش این آیه را به ما توجه می دهد که گویا به آن آیۀ معیّت (= همراه بودن) می گویند:
«وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ» یعنی: و کسانى را که در حق ما کوشیده اند به راههاى خاص خویش رهنمون می شویم، و بى گمانی خداوند با نیکوکاران است. (عنکبوت. آیۀ 69 ترجمۀ بهاءالدین خرمشاهی) بگذرم...
2- گفتی توصیف امام خمینی _رهبرکبیر انقلاب اسلامی_ به آتشفشان، یک تشبیه «رومانتیک» است. پاسخم این است: این تشبیه دربارۀ امام درست است: چون امام در مبارزه با شاه از سکوت و مهلت دادن و نصیحت و خیرخواهی به شاه آغاز کرد و وقتی دید آدم نمی شود و سر عقل نمی آید یک باره گفت: تو آمریکایی هستی. گفت: ای شاه! ای مردک بُزدل. گفت: شاه غیرقانونی ست. و و و... و گفت: تو _شاه_ باید بروی. و همزمان بر حوزه فریاد بلندی کشید: ای علمای قم و مشهد و نجف به داد اسلام برسید.
این موضع گیری و به خشم آمدن امام، همان گدازه های آتشفشان بود که یک باره سر، باز کرد و فضای کشور را درنوردید و تو می دانی رومانتیک یعنی رنگین کمانی از رفتار و حالات و نیز یعنی «جمع اضداد» بودن. و این به نظر من از ویژگی های اساسی امام بود. از یک سو عارف و شاعر و آگاه به ادبیات ایران بود. از سوی دیگر فقیه و حکیم و رهبر. از یک سو کتاب می نوشت که خواص هم سر در نمی آوردند ولی از سوی دیگر سخنانی می گفت که عامی ترین آدم روستا هم درک و فهم می کرد و با امام همنوا می شد.
3- اما فرمودی امام را قابل نقد و بررسی می دانی و گفتی «من، بررسی و نقد بر هر غیرمعصومی را روا می دانم!!». این اندیشۀ تو، نه فقط هیچ ایرادی ندارد بلکه یک رفتار اسلامی است. وقتی امامی چون حضرت علی (ع)با آن همه قرب و عصمت و مقام الهی، به مردم گفت: با من مثل شاهان رفتار نکنید و پشت سر من راه نیفتید، دیگر تکلیف سایرین روشن است. اساساً هر کس مدعی باشد امام خمینی غیرقابل نقد است، عقل خود را از دست داده است و درِ اجتهاد و عقلانیت شیعه را خدشه دار ساخته است.
متأسفانه مؤسسۀ آثار امام هنوز هیچ کتابی که در نقد امام باشد را به چاپ نرسانده است و یا من از آن بی خبرم. و من در این باره جناح چپ و مجلس سوم که اکثریت آن با جناح چپ بود را مقصر می دانم که قانون سخت گیرانه ای در باب امام وضع کرده بود.
آری، مگر می شود خود امام بگوید من هم اشتباه کرده ام ولی پیروانش آن را انکار کنند. و یا اگر کسی مثل مرحوم منتظری کتابی در خاطراتش بگوید ولی چاپش ممنوع باشد به خاطر قانونی که جناح چپ برای امام گذاشت. بنابراین این ایدۀ شما را قبول دارم.
4- گفتی: «هزینه بزرگ وسنگین را برای انقلاب با شکوه ورهبر با عظمت را مردم پرداختند .» این فراز متن شما سخن حقی ست. اساساً مردم نباشد رهبری شکل نمی گیرد. مردم نبودند امام علی (ع) در خانه و چاه و نخلستان بود. وقتی مردم حضور یافتند، امام علی _که امامتش محفوظ بود و منصوص_ حکومت را پذیرفتند اما با شرط عدالت و مساوات و حضور مردم در صحنه. سپاس. پوزش از پاسخ.
دامنه نویسان
به قلم سیدعلی اصغر شفیعی دارابی: سلام. حضرت حجه الاسلام والمسلمین حاج سید احمد شفیعی (این پست: اینجا) فرزند فاضل واندیشمند آیت الله حاج سید رضی که احاطه بر استان وکشور به لحاظ مدیریت توام با سیاست داشتند وسرمایه اجتماعی بودند.
سیدعلی اصفر شفیعی دارابی. 1396
پدر و پسر
نه تنها با لیسانس علوم سیاسی بلکه با هنر نقاشی وخوش نویسی وورزشی درابعاد حرفه ای به علم فقهی اش اضافه نمودند واهل هنر و سلیقه معماری هستند . ذوق واشتیاق گرایش به خواسته های مردم ازجمله رویکرد رفتاری شان است . دلشادی اش مبتنی بر ایمان و توکل بخداست . ضمن اینکه تصویرش خیلی زیبا وعرفانی است .
فقیری و همدردی
به قلم سیدعلی اصغر شفیعی دارابی: سلام. آنچه برمن گذشت ۷۴ تو اشکم را درآورد (اینجا). همذات پنداری کردم. کام به گام زمانِ نداریِ تو آمدم و گریه کردم .تراژدی ترین قصه نافرجام فلسفه فقر!
قبل از هرچیز گلایه دارم؛ شاید از برادرانت نگرفتی، اما چرا با من در میان نگذاشتی ! ترا نمی بخشم ...
گذر از درون تاریکی های سهمگین و نادر منحصر بفرد، ترا به آگاهی وشناختی رساند که آزادی واستقلال زیستن، ارمغان راه نرفته من و ما برای تو بود. فقر تو در آن زمانی بود که غول نظام اشرافگیری، داشت پیکر بزرگ می کرد، با رنگ و لعاب دینی انقلابی !!!
شیخ وحدت. دکتر شیخ باقر. سیدعلی اصغر. نوروز 1397. منزل سیدعلی اصغر. عکاس: سید میثم
درواقع دانشگاه که آموزش آشکار برای آگاهی جامعه زنده حیات داشت در حاشیه بود برای اینکه الان حاصل جنبش نظام سرمایه داری است که علم ودانش وحکومت را به ورطه اهداف خویش برده است .
شایستگی ترا می ستایم. درک همسرت را از ابعاد عشق به تو، قدر می شناسم .
حسین بشیریه را تحسین و تکریم میکنم. دانشگاه را پاس می دارم تا ترا از تاریکی، به من رساندند. و دانشگاه تهران ترا به جامعه معرفی کرد. می دانم تو دانش آموخته اول دانشگاه بودی. رقیب نداشتی. عاشق فراگیری بودی و مطالعه... . قبل از دانشگاه، بر علوم سیاسی حاکم بودی. در جریان تحقیق وپژوهش تان بودم و شاگردی می کردم.
پاسخ دامنه
به نام خدا. سلام. گاه، سنجاق شدن به گذشتۀ نداری ها ما دو یارغار را هم داستان می کند؛ چشیده ام و چشیده ای. کشیده ام و کشیده ای. نالیده ام و نالیده ای. چون هر دو، در سُفرۀ های خالی از نان و شام سر بر بالین گذاشته ایم.
چه می دانم چرا دست قرض به سوی دست سخاوت تو دراز نکردم. فقط گمان می بُردم تو هم مثل من، فقرت را با پوشش ها و زیرکی ها شاید پنهان می داری. بر من رفیق، همین شیرین است که گاه یک پیراهن را 9 سال پوشیدم و مراقب بودم که درزش وا نره تا فقرم درز نکنه. بگذار گریه کنم.
نه برای خودم؛ نه برای تبارم. نه حتی برای دور و بری هایم که برای آنهایی که همین الان، ندارند، همین الان ندارند! تا بخورند، تا بگردند، تا بخوابند، تا بخرند، تا بپوشند و تا پیش فرزندانشان بنازند و ببالند. ای ننگ؛ ننگ بر فسادی که فقر را محل هم نمی گذارَد!! چه رسد به این که مدَد! رسانَد!!!؟؟؟
دامنه نویسان
6659
به قلم سیدعلی اصغر شفیعی دارابی: سلام. عکس ها را دیدم. (اینجا) نمادِ ثبت لحظه هاست. خیلی زیبا و نشان از کسوت شادی و مراودات که دیدنش مرا شاد می کند . برادران اندیشمند تان و مشارکت در شادی ها هم سرور آفرین است . اولین سالگشت میلاد نوه خوش نام وزیبایت علی آقا گرامی، گهر بار وخجسته باد. عکس های علی آقا همراه با اتفاق تولدش ورنگ زیبای پیراهن شاداب وخنده پرنشاطتت مردم شهر را به وجد می آورند .
یک ساله شدن نوه ام علی طالبی دارابی
مهندس عاصم به شیراز می رود و خاطره به ثبت می رساند و به اشتراک میگذارد تا خرسندم کند ومحفل جشن تولد علی آقا ودایی خوش تیپش آقا سید سیف واهل خاندانت شده آسمان شهر ... مهربانی مهندس عارف وعادل و از همه مهمتر نشاط خواهرفرهیخته ام مهناز همسر باوفای شما و سیّده سُرور و مَهساخانم، عروسان مهربانت، بدلیل تلطیف روح زنانه، تاریخ تولد علی آقا را رنگین کمان می نمایند.
پاسخ دامنه
به نام خدا. سلام. پست یک طرف، این ذوق یک طرف. آن عکس ها یک سو، این طراوت افکنی های تو سوی دیگر. همۀ این ها، یک چیز را حاصل جمع است: اُنس و محبت. اکسیری که اگر از دل آدمی کَنده شود، روحش فسُرده می گردد و زندگی عبَث دیده می شود که با حکمت خداوندی ناسازگار می افتد. سپاس عمواصغر مهربان ما.
رنج فراوان
6710
به قلم سیدعلی اصغر شفیعی دارابی: سلام مرد بزرگ و خودساخته. در زندگینامه ات (این پست: اینجا) تراژدی متراکم نهفته است . عشق به خواندن و دغدغه زیستن و مدیریت زندگی با هیچگونه درآمد که نه با نداشتی و ازهمه مهمتراینکه در دیار غربت ؛ تصمیم و اراده آهنین تر از فولاد می خواهد که ناامید نشی، پریشان حال نشی ، افسردگی نگیری و در آرایه های رفاهی هم کم بضاعت باشی.
در بین این همه مشکلات بسیار، با هیچکس به اشتراک مگذاری خودش تیرآهن ۱۸ میخواهد! ابهام آغاز و پایان تحصیلات تان با امید به خدا پایان یافت و در برساختگی خویش توانایی بخشیدی و سرافراز .... آنقدر با رنج فراوان از کنار نوشته های اندهبار تو آمدم تا رسیدم به حیاط دفتر تبلیغات و یهویی نگرانی ام ریخت و آرام شدم . آقا درود بر تو.
پاسخ دامنه
به نام خدا. سلام. نوشتنِ آنچه بر من گذشت یک طرف، همدردی تو رفیق، یک طرف. نوشته ات تَه مانده های آلام را از تنم می رُباید. تشویق و ترغیب شما را فراموش نمی کنم؛ چه حالا و چه در همان دوره ها. آنچه نگاشتی، نشان معرفت و محبّت شماست. میان دو رفیق همفکر، علاوه به حُبّ، همیشه تبادل تفکر نیز حاکم است. و شما و من با همین آگاهی ها و دردها و کمبودها و نبودها و سختی ها و رَستن ها و آزادی خواهی ها بزرگ شده ایم. و چیزی را از دست نداده ایم، به دست آورده ایم. فقط رنگ رنج داشت. و بوی فقر. درود آقا.
رنج مشترک
6741
به قلم سیدعلی اصغر شفیعی دارابی: سلام. آنچه بر من گذشت (اینجا) جمله زیبایی است. که ترا کمتر مقصر می کند ! تحمل ، مقاومت و اصرار بر رسیدن به هدف ، توانایی لحظه ای انسان را می دَرد اما به آرمان حیات می بخشد. از این نو ع اضداد خوشم میاد .
روش رازداری تان که قدرت کوه دماوند میخواهد را هم می دانم و هم دوست دارم . توانایی مضاعف بر کسب شکیبایی و انتخاب تنهایی برای ساخته شدن با شیوه های علمی و آگاهانه دینی در تو همواره وجود دارد. به عبارتی قدرت تحمل تان خیلی بیشتر از چیزهای دیگر است . این اراده ترا سرآمد و رنج ها را ذیل شخصیتت قرار می دهد .
در ساختن زندگی بدهکار هیچکس نیستی ! استقلال را از خودت آموختی. آزادی انتخاب را خودت ساختی. رنج و سختی به زبان دلت می گویم برای اینکه از قشری هستیم که از رنج آغاز کردیم و در سختی و بی سرو سامانی بزرگ شدیم. تا می گویم به زبان دلت تو هم می فهمی یعنی چه؟ به زبان روح بزرگ تو می گویم. رنج و درد و نداری در کشمکش با شخصیت دامنه دارت، مغلوب شد و امید متولد یافت . برای همسرت که خواهر برجسته و با تقوی من است هم همدردی می نمایم که در زندگی تان نقش یک یار عاشق را ایفاء نمود .
بله تو پایتخت بزرگ دنیا را درک کرده بودی. فهمیدی از تهران می توانی به آسمان بروی. تهران را خوب شناختی. چون تهران شهر نیست؛ تهران بزرگترین کشور اندیشه است. تهران فرودگاه توسعه فکری است . تو دریافتی باید از تهران بر تهران باشی . شناختن زمان و مکان توسعه در ید توان تو بود . حالا رنج، در حضورت مُرد و تشییع شد ودفن گردید... و ابراهیم ماند و توسعه پیدا کرد و ساخته شد و هنوز داره قلم می زند و می خواند و می آموزاند... درود بر تو.
پاسخ دامنه
به نام خدا. سلام به شما رفیق. چقدر سامان می گیرم وقتی می بینم از سینه ات این عبارت صادر می شود: «از قشری هستیم که از رنج آغاز کردیم». از مسیر، تفسیری ارائه داده ای که ریشه ی انسان آبیاری می شود و غبار پیش رو، جاروب می گردد. پایتخت را با شَمّ هوشمندت چنان تحلیل کرده ای، که من در مدت حضور 25 سال مستمرّ در آن شهر، و همچنان مرتبط به آن، سخن ات را به زیبایی لمس می کنم. از مشوّقات مُشفقانه ی آن بزرگ دوستم، و احترام گذاری برادرانه و محبّت آمیز به خواهر گرامی تان، ممنونم.
زوال و تجاری سازی
7029
به قلم سیدعلی اصغر شفیعی دارابی: سلام پست هایی از این دست [پست 7126 اینجا] با موضوع انتشار مبانی فکری اندیشمندان بزرگ مغرب زمین که بیشتر شان به دلیل اینکه علم و تحلیل مبانی را امانت انسان دانشمند می دانند آزادانه مطرح می کنند ... قابل بهره مندی استراتژی است . تحلیل محتوی گفتگو هابرماس را انجام دادم و نکته هم می دانم ....
_ ترامپ در حال پایین بردن سطح سیاسی _ و فرهنگی آمریکاست .
_ بکارگیری واژگان " زوال " روشنفکری متعهد و موضوع ندرت از سپهر روشنفکری فراتر هیجان بحران فکری است .
_ قاعده " حوزه عمومی " برای روشنفکر مهم است .
_ ژورنالیسم " هوشیار "در شکل گیری عقاید سیاسی نقش تاثیر گذاری دارند .
_ اجتماع" مطالعه گری "با کیفیت تر از چیزهای دیگر است .
_ اینترنت نقش رسانه های سنتی بویژه برای نسل های جوان تر جهان را تغییر داده است .
_ هدایت توجه " مصرف کننده" ابزار تازه ارتباطات به عنوان الگوی " موذیانه " تری از تجارت سازی دارد .
_ اگر انقلاب رسانه در تاریخ بشر ایجاد شده است در وهله اول به طور عمده در خدمت اقتصاد است تا مقاصد فرهنگی .
_ میهن دوستی اساسنامه ای نقش درستی برای مردم یک کشور ایجاد می کند .
یورگن هابرماس
_تمدن های بزرگ و بانفوذ را که با متافیزیک ودین های بزرگ مشخص شده اند همه آنها استعدادی جهانگیری دارند به همین علت به گسترش و گشایش می رسند .
_ واقعیت این است که بنیاد گرایی مذهبی _ پدیده ای یکسره " نوین " است و از ریشه کن شدن اجتماعی ناشی از استعمار پایان استعمار و سرمایه داری جهانی برآمده است .
_ نابرابری درمیان اعضاء اروپایی افزایش یافته واین خود به «فرسایش انسجام اجتماعی» انجامیده است .
_ اروپا در دوران " ناتوانی هویت سیاسی " رسیده است.
_ امانوئل مکرون رییس جمهور فرانسه که خود فیلسوف هستند تصمیم دارند حرکت نوینی را ایجاد کنند...
تصمیم تان برای به اشتراک گذاشتن این گفتگو برای من یک راهبرد پیشرفته و فعال آموختن از دانشمندانی است که در توسعه یافتگی کشورهای اروپایی نقش زیادی داشتند . از این طریق بهتر به واقعیت کتمان شده اروپا و دنیای مغرب دست می یابم .
10 آذر 1397
سیدعلی اصغر شفیعی دارابی
پاسخ دامنه
سلام جناب سید علی اصغر. از روح پژوهشخواهی شما خرسندم. این شیوهی مرسوم میانمان بوده. شما در این نوشته، نهفقط ابعاد و زوایای گفتوگوی هابرماس را بخوبی ادراک کردی، بلکه، بدرستی محتوای آن را زیرکانه برشمردی. من هم در راستای پژوههی شما نظرم را نسبت به دیدگاه تازهی هابرماس میگویم:
هابرماس از نظرم میخواهد این را بگوید که عصارهاش را با برداشت تحلیلیام مینویسم:
چون حوزهیعمومیجهان با تجارتپیشگی دچار زوال شدهاست، و تجارتسازی و مصرفزدگی از ابزار مدرن اینترنت بر فرهنگسازی و آموزش غلبه یافته، و نیز تفکرات روشنفکران و فیلسوفان امروز جهان، خواننده و حتی خواهنده ندارد، بنابراین؛ روزگار فعلی در بحران بهسر میبرد.
حتی ژورنالیسم هوشیار (=روزنامهنگاران حرفهای) هم با این وضع شکننده، نمیتواند بر عقایدسیاسی اثر بگذارد. هم اروپا و هم آمریکای ترامپ هر دو در این فروپاشی شریکاند.
برابری، مهاجرت، مطالعهگری، متافیزیک، انسجام اجتماعی، هویتسیاسی، و... بیشازهمه در برابر این زوال خطرناک در حال آسیباند.
با تشکر فراوان
تسلیت درگذشت دانیال
7182
به قلم سید علی اصغر و دامنه.
سید علیاصغر: سلام
شرحه شرحه در دلم غم دارم امروز. جوان ، جان ملت است . پدیده ناگوار جان جوانی را گرفت که برای آتیه خویش در حال کارکردن بود و امیدوار به زندگی ... شرح غم دانیال ، دریای از واژگان قدخمیده ایست که آه دارند و اشک می ریزند . شرح غم مرگ دانیال ، نغمه ناله های است که مردم فهیم داراب کلابرای درد جانکاه پدر و مادر جوانی زمزمه می کنند ... انوار الهی بر روحش ببارد تا همواره بیاد خنده های زیبا و مهربانی اش باشم .
به خاندانش تسلیت عرض می نمایم . بویژه دوست و برادرم سید علی اکبر هاشمی که پدر خانم دانیال بودند و دوست و استادم ابراهیم طالبی که دایی همسرش محسوب می شوند.
دامنه: سلام سید. با این متن آکنده از احساس پاک و حزن و اندوه تو سید علیاصغر بشدت گریستم. دانیال ما دستکم دو برجستگی داشت پیش من: افتادگی و اخلاق و نیز کار و تلاش و عفّت. حال چهرهایی ازو در برابر چشمانم چشمک میزند که سال قبل در منزلم قم، در پیشروی من، بر ما چه خندههای خوش و مهربانیهای راستین نشان میداد.
شادروان دانیال دستیار که در اثر برقگرفتگی در ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۸،
دهم ماه رمضان، روز رحلت حضرت خدیجه کبری _سلام الله علیها_ درگذشت. روحش شاد
نغمهی غمین تو سید علیاصغر چه عالی و محزون در الفبای دردمان بازتاب داشت. نوشتی از آنچه که در دل الهام یافتی. واژگان تو همه از سرِ فلسفهی زیستن است و درک والای حیات. بر من با این نگاه مهربان و سرشار انسانیت تسلا بخشیدی. دانیال را جلوی چشمانم گذاشتم و اشک میریزم. ای وای حسرتا! به آن همه خوبیهای دانیال و معصومیت خواهرزادهام سیدهفاطمه هاشمی که تنها شد و یک عمر اندوه و تراژدی. بگذار بگریم رفیق. تسلیت می گویم به تمامی بستگان نسبی و سببی اش به ویژه به خواهرم و خواهرزاده ام و جناب سیدعلی اکبر هاشمی دامادمان، و نیز به پدر روانشاد دانیال آقای علی دستیار و پدربزرگ او عموی مان جناب حسین دستیار. خدا رحمت کناد.
ووو