نوشتهی مشترک دکتر عارفزاده و دامنه
فرهنگ لغت دارابکلا ( لغتهای ۱۵۱۷ تا ۱۶۷۳ )
قرمزدِوا: داروی محلول قرمز رنگ برای زخم. نام علمیاش. مرکورکروم. نیز زمانی بچهی دوساله را از شیر مادر میخواستند بگیرند، دو نوک پستان را قرمزدوا میزدند تا بچه از مکیدن بپرهیزد. و خطاب به کودک میگفتند: بو شد. یعنی مریض شد. یا میگفتند، جوجو آکّیش شد، نخوری. با این ترفند بچه را قانع به ترک شیرخوارگی میکردند.
دیه هاده : یک نوع بازیی بود که میگفتند دیه هاده تا جواب بدم. جواب میدادند: فلان باغ و کاخ مال تو. یا در عالیترین وجه میگفتند مشهد و نجف و کربلا و مکه مال تو؛ حالا بگو.
کر و کاه و کمِل
کَمِل: ساقهی جدا شده از دانهی برنج که خوراک خوبی برای دام است. بُرادههای بینج. مرغ کُرچ را نیز روی کمل میخوبانند تا روی تخم راحت بخوابد و گرما تولید کند.
کَر: دستههای غلات بریدهشده که هنوز دانهها از ساقه جدا نشده است.
مِکه: مِکه: آغوز. شیر یکی دو روز اول پس از زایمان پستانداران شیرده که ترکیب و مزهاش متفاوت از شیر معمول است. مِکه یا آغُز اولین شیر پستان است که غلیظ، زردرنگ، بسیارچرب و مقوّیست. شاید علت اینکه محل ما به آن مِکه میگوید این باشد که گوساله یا برّه و یا نوزاد باید آن را مِک و میک بزند و کمکم یاد بگیرد بمَکد. بنابراین؛ ممکن است مِکه از مصدر مکیدن بیاید. به عبارت دیگر، مکه آغوز گوسفند و گاو است و نیز این واژه برای توصیف شیر یا ماستِ خوشمزه و پُرچرب به کار میرود. به شکلی هم ادا میشود که ذائقهی شنونده را تحریک میکند.
کول: جوشخوردن، موج. یال برآمدهی گاو نر. غلغل آب جوش. نیز دوگ. مثل گدوک جاده فیروزکوه. گت دوک. نیز تپهماهور. مثل هفتکول جنگل محل که هفت تا دوگ دارد. اگر بررسی این لغت را کامل کنیم باید بگوییم که کول چندین معنی دارد. دَره کول سر هاکارده. یعنی آب رودخانه با موج دارد میآید. جوشآمدن غذا. پلخّهپلخه آمدن آب سماور. دوش. غُلغُل آب از پای کوه. به عبارت دیگر، کول یعنی دلشوره. تپه. بلندی و جوش اشاره به جوشخوردن آب. مِه دل کول خوانّه یعنی دلشوره دارم. جوشش آب چشمه را هم کول می گویند. موج دریا و برآمدن و بالا آمدن آب. همچنین جوانهزدن ناگهانی و یکدست سبزیها. کول بخارده بیموئه بالا.
ون کلّه جفریقورمه بو کانده: کله اش بوی قورمه سبزی میده. دنبال دردسره. دنبال خطره. خیلی پیشروی کرده
آدم سر دود کشنه: دود از کله آدم بلند میشه. . ناشی از تعجب.
جَفری: سبزی جعفری.
اسپناخ: اسفناج.
کولک دی هاکانین: گلپر دود کنید. چشم نخورید. نیز برای گندزُدای.
سیبزمینی! : سیب زمینی! بیرگ! بیغیرت.
ایپی: هیپی. تیپ خاص مو بلند قدیمی.
بَپّر: بِپر. زودباش. بجُنب. بکوش.
جیرتّه: تیزه. زیرکه. تنده. زرنگه.
گیر دکتی؟ : گیرافتادی؟ دستت تنگه؟ مشکل داری؟
اینجه مگه گو کالومه؟ : اینجا مگه طویله گاوه؟ اینجا صاحب دارد. اینجا هرکی به هرکی نیست
گو: گاو. نادان. نفهم. تشبیه انسان به گاو. توضیح: اما فرهیختگان سالهاست مخالف نامیدن حیوان برای سرزنش یا توهین کار زشت انسانها هستند. و بارها موضع گرفتند و از حیوان دفاع کردند زیرا شأن انسانی و شرافت آدمزاد، نباید مخدوش به مثَلها و تشبیههای اینچنینی شود.
زَمبِر: وسیلهای برای حمل شامل یک بخش ظرفی لبهدار که روی دو بازو نصب میشود و برای حملش به دو نفر نیاز است. نامش در اصل زنبَر بود چون خانمها را رویش حمل میکردند. بیشتر بخوانید ↓