فِنی و چُوکُّولوم
به قلم دامنه. به نام خدا. در محاورهی دارابکلاییها منقار پرندگان «چُوکُّولوم» است و دماغِ و بینی حیوانات، فنی. بگذرم از این، که وقتی دارابکلاییها مثلاً خشم میکنند، به همدیگر از سرِ عیب و نقص و طعنه و کنایه و لُغز میگویند: بلا وِن فنی ره بخاره، چُوکُّولومه. اما من در این پست میخواهم این عبارتِ «وَن دِماغ دِله اِتّ ذرّه فهم دَنیّه» را کمی شرح کنم؛ به همان سبک همیشگیام که در سلسله مباحث فرهنگ لغت دارابکلا مینگارم. پس به تعمُّد از فِنی و چُوکُّولوم میگذرم و به دِماغ دِله فهم دَنیّه میچسبم: جای دور نروم، اول از همه بگویم که مرحوم مادرم وقتی از زبان هر کسی ادبیاتی نامناسب و زشت میدید و میشنید، از سرِ نصحیت و برائت از آن واژگان زمُخت و بد، میگفت: اینجه ره، وَن دِماغ دِله اِتّ ذرّه فهم دَنیّه. حالا با چند مثال این عبارت را جا میاندازم بهتر است بگویم بر یادها میآورم:
۱. هر گاه در خانهای دعوا موَا راست شود، این به اون میگه: خاش دِماغ دِله اِتّ ذرّه فهم دَکون.
۲. وقتی شوهره، بد و بیراه میگه. زنه میگیه: کِه خانِه خاشِه دِماغ دِله اِتّ ذرّه فهم دَکانی.
۳. هنگامی که میانِ زن و شی، هنگامهای بپا شد و همسایه در سره غوغایی برخاست، اون به اون میگه: از اوَّل هِم دَکّال تِه دِماغ دِله اِتّ پِمبلیک فهم دَنی بیه.
در ضمن بر یادها آورم که: دَکّال یعنی هیج اصلاً ابداً. پِمبلیک یعنی خیلخیل خیلیکم. و دِماغ هم در این عبارت تمسُّخری یعنی مغز و مُخ و عقل. نه بینی و فنی و چُوکُّولوم. تا لغت بعد من بگذرم.