نوشتهی مشترک دکتر عارفزاده و دامنه
فرهنگ لغت دارابکلا ( لغتهای ۲۴۶۲ تا ۲۵۵۵ )
لابی : لگنچهی حموم. آن زمان حمام عمومی دو شیفت بود. عصرها مردانه میشد که با تلّی از پچک مواجه میشدیم. یا داخل خیک با صاوینکف. یا داخل آبراه و لیزلیزشدن کف نشیمن. گاه حمومزیراب و آبراه حموم توسط همین پچکها گیر میکرد. لنگچههای جورواجور فلزی. لگنچههای کابدار که مجازاً و در تلفظ با سرعت با حرف پ هم گاهی میگن: یعنی کاپ. لابیها دورش خطخطی، گلدار و چندین شکل بود. حتی دو طبقه. ریشهاش از لعابی است. ظرفهایی که قدیم لعاب میدادند. که بعدها برای یک ظرف اسم خاص شد. مثل ظروف لاکی که عام است ولی خاص شد، وقتی میگن اون لوکی ره هاده، خاص است. در لفظ، بهتسریع، حرف ع به قرینه حذف میشود. در اصل لعابی درست است، در اداکردن لابی. لابی جزو جهاز عروس در قدیم بود.برخی لابی دوطبقه داشتند، یعنی زیرش تنگتر و سرش گشادتر. انگار پاشنه و کاب داشت. لابد لابی امروزیها لوک است! آری لابی. یا حموم لابی. چه اسم قشنگی. یعنی ظرفی که داخلش لاب است، گود است، چالوک است.
تِم بو ! تِم بو ! : تند برو ! تند برو! . زود برو. زود باش. عجله کن. برس. تو هم برو. اشارهی طعنه و تمسخر به کسی است که از کار خطای کسی تعریف و تمجید میکند، که از سوی مقابل این خطاب را میشوند: تِم بو ! تِم بو ! یعنی تو هم برو اگر دلت میخواد!
بیِل دَپیسِه: سین مشدّد نیست. بذار خیس بخوره. بگذار کمی توی آب بماند. برای راحت پوستکندن برخی میوهها مثل گردو و یا پختن بعضی غذاها مثل برنج و حبوبات. حالتی از تن، قبل از تنمالکشیدن در حمام تا کاملاً پوست بدن خیس بخورد و چرک بدهد.
شَروِتعلف: شربت علف. علف هرز است ولی خوراک مطلوب دام.
شیرکنگل: در برابر خرکنگل. علف هرز و مطلوب دام.
گلگاوزبان: گیاه خودرو به عنوان علف. که برگهایش به شکل زبان گاو است.
زرد تیتیکاک: علف هرز.
شال کرم: کرم شغال. خوراک دام هم هست. بسیار شبیه علفی به نام مسّک « massek » هست.
منگوولگ ( فارسیاش پنیرک) گزنه. شال کِرم
سلمه. شَروِتعلف. شیرکنگل: در برابر خرکنگل. زرد تیتیکاک:
عکاس: دکتر عارفزاده
کَک نپّرنه! : کک هم نمیپره. خالیه. صافه. هیچکس یا هیچی نیست. توضیح: "کک بوکسوات کانده" هم داریم که از تهزدن و صافکردن کامل ریش است. دیگه پول و پری نمانده. حتی کک هم پیدا نمیشود از بس وضع مالی وخیم است.
هع بو ! : تو برو! الکی نگو! حرف بیخود نزن! یک صوت تعجب و حیرت است در قبال کسی که چیزی خاص به طرف بگوید چه بهجد و چه بهشوخی. که واکنش طرف همین است. هع بو ! یعنی برو. برو در معنای رفتن نه، بلکه به معنای ازین حال برو .
ها کیش بَیی ! : فرمان صاحب به سگش برای گرفتن فرد یا حیوان مزاحم. فرمان حمله به سگ است که فلان کس یا فلان جانور را بگیرد و یا دنبال کند و برماند.
گوسفندله دره: گوسفندله خوانده میشه. کسی که تعداد کمی گوسفند دارد و گلهداری و گرفتن یک چوپان مجزا بهصرفه نیست، آن چندتا گوسفند را به یک گلهدار میسپارد و افزایش تعداد آنها را با هم تسهیم میکنند. یعنی گوسفندان کسی که چون تعدادشان اندک است در گلهی فلان چوپان و دامدار است. نوعی قرارداد با دامدار.
ریسیریسی: فارسزبانها میگن بازی آفتاب مهتاب. آفتاب مهتاب چه رنگه؟ جواب: سرخ و سفید دو رنگه. ریسی ریسی بازی بومی دونفرهی بچههاست. پشت به هم بازوان همدیگر را میگیرند و نوبتی همدیگر را به اندازهای بلند میکنند که پاها حدود۲۰ تا ۴۰ سانت از زمین جدا شود و سپس یکی میگه ریسیریسی و دیگری میگه پنبه ریسی. فرد اول میگه ته برو پایین و اون یکی میگه من برسی. ریسیریسی پنبهریسی ته بر بنِه، من برسی. این عبارت موزون به یک شوخی خودمونی جنسی هم بین زنوشی تبدیل شده که معمولاً جاری و متداول است. بیشتر بخوانید ↓