«تُه» را میشکافم
به قلم دامنه. به نام خدا. لغت دویست و پنجاهم. «تُه»، از واژگان محلی چندمنظوره است. ریشهی این لغت را هر چه زور زدم نتوانستم کشف کنم. البته در یک معنای آن قابل ریشهیابی است که خواهم گفت. باید با چند مثال این لفظ را به اذهان نزدیکتر کنم:
گاه، تُه یعنی دلسوختن. مثلاً اگر کسی زخم و یا مریضیِ سخت و جانکاهِ کسی یا جُنبندهای را ببیند، میگوید: مِه دل تُه بیَموهه.
گاه، تُه به معنی تب است، مثلاً این جمله: اَره خاخِر، وَچه تُه دانّه و دَره سوزنِه.
گاه، تُه به معنی درد است. مثلاً اگر لب کسی تبخال بزند و بترکد به طرف مقابل میگوید: مِه تِِک تُه کانده.
گاه، تُه معنی تنبلی را میرساند. مثلاً اگر نصفشبی در وسط یخ و کولاک به یکی بگی برو فلان جا، فلان چیز را بیار، از تنبلی رفتاری از خود بروز میدهد که طرف مقابل به او میگه: هِع؟ تِه را تُه بیته فرمون بُری؟
گاه، تُه جنبهی حسادت میآفریند. مثلاً اگر کسی نسبت کسی دشمنی بورزد وقتی طرف در یک کاری به درجات بالایی برسد برای آن فرد حسود بکار میرود. مثلاً فلانی دل از بس حسوده تُه بیموهه.
یک مثال سیاسی: مثلاً وقتی موشکهای سپاه، پایگاه ارتش تروریست آمریکا در عینالاسد در عمق عراق را با دقت بینظیر درهم کوبید، عدهای عُقدهای و کینهورز، از بس دچار حسادت و حَقد و کینه شدند، انگار واشون دل تُه بَکارده، که سپاه اقتدار و صلابت نشان داد و به فرمودهی رهبری «یومالله» آفرید.
یک تُه هم به معنای تاب است که قبلاً در لغت سرتُو کاوش و شرح شد. این تُه است که ریشهاش مشخص است، از تاب، تابیدن، به مفهوم تکانخوردن است.
البته شما اکثر موارد را به خوبی بیان نمودید. بنده هم نکاتی به نوشتههای شما اضافه مینمایم.
در مورد ریشه «تُ» فکر میکنم همان که بیان کردید «تاب» و یا «تب» باشد؛ به همان شیوه که آب را اُ، خواب را خُ و شب را شو میگوییم.
در باره معنی آن هم بجز تاب که در آخر بیان نمودید، بقیه به بیماری اشاره دارد. به این معنی که از بیماری شخصی تب کند و یا دچار سوزش شود. «مه دل تُ کانده» در معنی ظاهری یعنی اینکه دچار سوزش معده هستم و یا در معنی مجاز و استعاره یعنی دلم از درد روحی بدرد آمده. در مورد «تِ رِ تُ بیته» یا «تِ دل رِ تُ خاسنه» یعنی اینکه مگر مریض شدی و یا خودت را به مریضی زدی که نمیخواهی کار مورد نظر را انجام دهی؟!!
اما من فکر میکنم «تُ» به معنی «عرق» نیز باشد. اگر به این دو مثال توجه کنید شاید به این نتیجه برسید. وقتی بچهای مادرش را اذیت میکند و مدام میگوید چه بخورم، گاهی مادر از فرط عصبانیت میگوید «مِ تن تُ رِ بخور» و همینطور در مورد محصولی که نم دارد و در کیسه محصور باشد و بر اثر حرارت عرق کند میگویند «تُ بموئه». مثلاً وقتی که توتم را در چارچو میریختند و به تلواربن میآوردند میگفتند که آن را باز کنند تا «تُ» نیاید.