دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

Qalame Qom
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)
قم، مازندران، ساری، میاندورود

پیام مدیر
موضوع
بایگانی
پر پسند
پر بحث‌
نظرات

رِزُرَمون، خاردُ‌خمیر، تِرکُنش

شنبه, ۱۱ بهمن ۱۳۹۹، ۰۹:۱۱ ق.ظ | ابراهیم طالبی | دامنه دارابی | ۰ نظر
به قلم دامنه : به نام خدا. در سلسله مباحث فرهنگ لغت داراب‌کلا، چهار واژه‌ی محلی دیگر را می‌شکافم.
 
رِزُرَمون: زمانی بر تنِ کسی غلبه می‌کند که از شدّت کار دیگر نای و رمقی ندارد گویا خاردُ‌خمیر شده‌است. مثلاً به طرف می‌گویند امشب می‌آیی بریم اَشیر (=منبر و روضه) گوش کنیم. می‌گوید: نا؛ امروز صحرا بودم و رِزُرَمونم.
 
یا می‌پرسند خبر داری فلانی، فلانی را زد و رِزُرَمون کرد؟ می‌گه آره، خاردُ‌خمیر کرد.
 
رِزُرَمون ترکیبی‌ست از واژه‌های رِز یعنی ریز، رَمون به نظرم ریشه در رماندن و رمیدن دارد، شاید هم حرف صوت برای پسوند رز باشد، مثل قندمند، حرف‌مرف.
 
خاردُ‌خمیر هم ترکیب شده است از خارد: یعنی خُرد و ریزریز. خمیر هم که کنایه از مُچاله‌شدن است.
 
این پست علاوه بر روال جاری لغت‌نویسی‌ام، تقدیم می‌شود به جناب آقای جلیل قربانی که امروز در بینجِسّون‌دلِه، نه فقط «رِزُرَمون» شد که خاردُ‌خمیر شد و به اعترافش آنقدر ذِلّه شد که هفت‌نفر اگر کتفش را بگیرند، باز سَرتُ‌سَرتُ (=گیج) می‌زند! 
 
 
 
دَرنِه تِرکِنّه: چرا برای این لغت و عبارت، چاه عمیق بزنم و به اکتشاف معانی برسم؛ خودِ همین مثَل، معدنی از معانی‌ست که به افّواه (=در دهن مردم) آمده و نیازی به مَته‌ی حفّار ندارد، دو چیز برای آن بس است:
 
یکی این‌که وقتی می‌بینند زیاد بُخوربُخور می‌کنند و از فرطِّ گرسنگی هرچه دمِ دست و سر سفره بود را با ولَع و بَلع به شکم زدند، به اینان می‌گویند از بس خوردند دَرنِه تِرکِنّه. یعنی دارند می‌تَرکند.
 
دومی این‌که وقتی می‌ببیند کسانی -مثلاً هندی‌ها- از فرطِّ حسودی نمی‌توانند مثلاً پرتاب موشک ماهواره‌بر کشور پاکستان را به مدار لئو (=مدار پَست و کم‌ارتفاع) ببینند، بنگلادشی‌ها به گویش مثلاً مازندرانی‌ها می‌گویند: از بس اون عده هندی‌ها حسودِنه دَرنِه تِرکِنّه. یعنی دِق دارند می‌کنند. بگذرم.
 
 
تِرکُنش: در زبان محلی، وقتی بدن کسی زخم شود، یا حتی پوست و ناخن خش بیفتد، و یا خصوصاً زمانی‌که استخوان‌درد و پادرد بگیرد، می‌گوید دس‌‌لینگ منِه تِرکُنش بِیَموهِه.
 
تِرکُنش از تُه‌آمدن (=درد) بدتر است. در تِرکُنش فرد بی‌قرار می‌شود و وُول می‌خورَد و گویی جایی از بدنش را چنگ می‌گیرند.
 
قدیم وقتی بچه‌ها می‌رفتند اُ‌ولی (=سَنو، شنا) شب‌ها بدنشان تِرکُنش می‌آمد و مادرها هم سریع و یواشکی کمی سُخته (=بازمانده‌ بافور تریاک) را به خوردِشان می‌دادند که تا صبح کَف‌لَمه شوند و جیک نزنند و بخوابند. بگذرم. جیز شد! گویا آن زمان‌ها هر یک از ماها دست‌کم سه‌چهار باری ازین سُخته‌‌مُخته‌ها خورانده شدیم که ترکُنش نگیریم.
 
هرچه فکر کردم در ریشه‌یابی این واژه، به جایی نرسیدم. جدیداً بانک‌ها هم، هر اقدام پولی با خودپردازها را تراکُنش می‌نامند که البته با تِرکُنش فرق دارد.
 
| لینک کوتاه این پست → qaqom.blog.ir/post/1566
  • ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

فرهنگ لغت دارابکلا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">