به قلم دامنه. بهنام خدا. سلام. قسمت یازدهم. برای جاانداختن این قسمت، باید بپرسم روحانی انقلاب کی بود؟ و روحانی انقلاب کی هست؟۱. روحانی انقلاب کسی بود که در عصر بروجردی _مرجع عام شیعیان_ کمکم "حاجآقا روحالله" را کشف کرد، بهدورش حلقه زد، پای درس و بحثش بیهیچ ترسی نشست و آموخت. آنگاه این حلقهی دور "حاج آقا روحالله" آرامآرام وسیعتر، عمیقتر و تشنهتر شد و با درگذشت آیةالله العظمی بروجردی در ۱۰ فروردین ۱۳۴۰، با وجود علمای برجستهی دیگر، به مرجعیت "آقای خمینی" ایمان آورد و از ایشان به عنوان رهبر نهضت علیهی شاه، تبعیت تامّ نمود و راه، و افکار او را با پذیرفتن خطیرترین گام سیاسی و تحمّل انواع شکنجهها، زندانها، زندگی مخفی و دربهدریها و تبعیدها و هجرتها، بر سطوحی مخفی از جامعه و نیروهای ضدرژیم گستراند و در نهایت با الهام از آموزها، نوارها و پیامهای آن بزرگمرد تبعیدی نجف اشرف، در پدیدارکردنِ دههی فجر و واژگونی سلطت موروثی ۵۷ سالهی دو پهلوی، نقش روشنگرانه، واسط، سفیر امام خمینی و صَفیر (=بانگ) آگاهی و رهایی داشت.
۲. اما روحانی انقلاب کی هست؟ حالا روحانی انقلاب از نظر من، کسی هست که دستکم با این ویژگیها او را میشناسم: جوزده نباشد. حکومتزده نباشد. روزیخور نظام نباشد. طلبهی دین و آگاهیبخشی باشد نه توجیهگر قدرت. حقجو و حقگو باشد. نگذارد هیچ قدرت و قدرتمندی، فهم دینی و فقهی او را جهت دهد. آرمان اولیهی انقلاب را خواهان باشد. پس از مدتی درسآموختن، فقط در قم و مشهد و نجف نماند، بلکه به فرمان آیهی نفْر (=به سکون فاء) قرآن به میان مردم کوچ کند و با آنان زندگی کند و به آنان دین بیاموزاند. نگذارد هیچکس، انقلاب را مانند موم در دستان خود هرطور که خواست شکل دهد. بر جناحها اِشراف داشته باشد، نه با دلسپردگی و وابستگی هورا بکشد و هلهله کند. رهبری را مدد برساند؛ چه در بسط افکار و اندیشهها و چه در انتقال انتقادها و اِشکالها. مردم را در هیچ زمانهای تنها نگذارد. از قم و مشهد و نجف به هر کجای کشور و حکومت پاگذاشته و در آنجا مقیم شده، پایبند زیّ طلبگی باشد و هرگز ترس و جُبْن را، چه در نهاد خود و چه در آن نهاد که هست، نهادینه نکند. نصیحتگر قدرت و حکومت باشد، نه فقط پیرو و دچار لُکنت و پیچش. در همه حال اَضعَف مردم را یار باشد و در برابر ستم بایستد و زندگی بیآلایش و غیراشرافی داشته باشد. و خصائص و ویژگیهای دیگر که بهنظر من سادهزیستی و مانند شهید مدرّس زندگی کردن در اوج آن است.
در پایان گواهی میدهم چنین روحانیانی هنوز زیاد داریم که گمناماند و هرکجا میروند هم از آگاهیرسانی واهمه ندارند و هم طعنهها، تهمتها و هزارانهزار حملات سازمانیافته به سازمان روحانیت را با حوصله و تحمل صدها غُصّه، ادراک میکنند و صبوری و سعهی صدر میورزند.