"ما پاجوش چنار شما نیستیم پاسوز شما بودهایم" ... "بله، شما چنارید. چون ثمر ندارید اما ما پاجوش نیستیم."
"ما پاجوش چنار شما نیستیم پاسوز شما بودهایم" ... "بله، شما چنارید. چون ثمر ندارید اما ما پاجوش نیستیم."
به قلم دامنه: سه دسته بود در دارابکلا: شاهدوست ها، کمونیست ها، امامی - انقلابی ها > نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی دامنه. روایتم از تاریخ محل، که آن سال من ۱۵ ساله بودم؛ پس ممیّز بودم و دارای عقل! لذا میشود به این روایت تکیه کرد! به نام خدا. اِجلال به شهدا مخصوصاً از سه روستای دارابکلا مُرسم اوسا؛ سه همسایهی همراه و پابرجا.
جهان در آستانهی سال ۱۳۵۷ -سال وقوع انقلاب اسلامی ایران- همچنان دو بلوکه، مانده بود؛ بلوک غرب، بلوک شرق. کشورها، بیشتر سلطنتی (موروثی یا مشروطه یا مطلقه) بودند. دیکتاتوری (کودتایی یا مادامالعمری) هم، روال بود. در میان آن، برخی از کشورهای نوظهور نیز، خود را مستقل اعلام کرده که اسم «غیر متعهدها» بر روی خود گذاشته بودند؛ یعنی شعار دادند نه تعهداتی به شرق داریم و نه به غرب. ایران در دستهی وابسته جای داشت؛ یعنی سرسپردهی کامل آمریکا. در چنین وضعیتی امام خمینی رحمت الله نسبت به سلطنت شاه، انقلاب کردند و خواهان سقوط سلطنت شدند و در یک کلام کلیدی گفتند: «شاه باید برود». شاه هم سرانجام با پروندهی قطور جنایت و خیانت، با زور مشروع ملت، «رفت» در واقع: دررفت! با فرار شاه مردم از تیتر «شاه رفت» و «امام آمد» نسخهی نظام شاه را باطلشده یافتند. چنین هم شد. حالا برگردیم به دارابکلا.
در هر حکومت مستقری، عشق و علاقه -و یا در بدترین فرضیه- عقل معاش، افراد را وا میدارد حامی رژیم باقی بمانند. خُب؛ طبیعی بود در دارابکلا هم مثل سایر بلاد ایران، چنین جانبدارانی وجود داشته باشند که تا آخرین نفس دست از تعلقات به شاه بر ندارند. جای جالبتر این قضیه این است بهشدت هم بر محل تسلط داشتند، زور و چماق هم به کار میگرفتند. حتی شب تاسوعا یا عاشورای آن سال، تظاهرات سازماندهیشدهی شبانهی انقلابیون محل را (که خودم درین تظاهرات بینظیر و خروشان حضور داشتم) با حملهی خونین درهم کوبیدند و آن قدر زور و چو به کار برده بودند که افراد حاضر در تظاهراتی بهآنمهمی را، تار و مار کردند. آن شب زخمی هم داشتیم، مثلاً: شیخ ابراهیم بابویه و آقای مجتبی آهنگری کبل هادی. این دسته، حتی چند سال بعد هم در انتظار بازگشت شاه چشمانتظاری کشید و همش به رخ انقلابیون میکشیدند که «اَم شاه برمیگردد»! (اَم = مالِ ما)
این روزها زیاد میشنوید یا میخوانید پسرِ فلان فرماندهی اسرائیل، نوهی فلان وزیر اسرائیل، فرزند فلان رئیس و مدیر و نماینده کنسِت اسرائیل در غزه کشته -بخوانید هلاک- شد. میدانید چرا؟! به تحلیل من:
۱. دارند نشان میدهند حتی فرزندان سیاستمداران اسرائیل هم، پا به پای ارتش در جبههی نبرد مقدس!!! -بخوانید کشتارگاه مردمان غزه- شرکت دارند و کشته هم میشوند تا تظاهر به اتحاد درونی کنند.
۲. چنان در درون در حال فروپاشیاند، ولی آن را محکم مستور و پنهان نگه میدارند تا با این نوع خبررسانی بگویند، دیدید ما همه با هم در نابودی غزه! هستیم و فرزندان دولتمردان هم کشته میشوند.
۳. نشان دهند بُغض به فلسطینی در تمام ردههای اسرائیل موج میزند و هر نبردی برای نابودی نسل فلسطین برای آنان بالاترین آرمان و عقیده محسوب میشود. کشتن کودکان و خردسالان در واقع جلوگیری از ازدیاد نسلِ رو به تزایُد فلسطین است که اسرائیل آن را سالهاست بزرگترین تهدید میپندارد.
۴. با این جور پخش خبرها از میدان کشتارگاه!!!!، دارند اعانهی مالی جمع میکنند از محافل جهان که جانبدار صهیونها هستند و منتظر ارضِ امنِ موعود!
حاشیه: من در هشت سال دفاع مقدس آن تعداد باری که جبهه رفتم، حق را ور ندهم، مسئولان را هم میدیدم. فرزندان برخی اندک از آنان هم، گویا بودند، من البته با چشمم ندیدم ولی میشنیدم. مُبرهَن است بعضاً بودند، ولی عدد آنان اندک و قلیل بود. واقعاً فقط مستضعفان پای جنگ بودند از هر دین و کیش و مرام و هر خانه یک رزمنده حداقل داشت. و هر کوچه هم یک یا چند شهید. کَیْ میشود بعضی از مسئولان ردههای اوج و فرودِ الآن نظام، بیآموزند خدمت فرصت است، نه جیببُریکردن. هر کس برای این مردم -که چهل و اندی سال همهی وجودش را برای انقلاب اسلامی گذاشتهاند- از زیر خدمت در روَد و دزدی و دغلی کند، خائنترین عنصر در جهان است. چرا؟ چون فساد درین انقلاب مقدس و فرحبخش، بزرگترین فضاحت و قباحت است. دامنه | ابراهیم طالبی دارابی
( ۱ )
به خاطر یک مشت دلار !!! البته آقای نعیم احمدی برای آلودگی خوزستان از عنوان "به خاطر یک مشت دلار" برای روزنامهی "خوزیها" چاپ چهارشنبه امروز (۱۵ آذر ۱۴۰۲) استفاده کرد (عکس بالا) اما من برای قضیهی چایِ «دِبش» (=گَس؛ طعمی میان تُرش و شیرین و نیز به معنای کامل و مُجرّب) خواستم از این عنوان که در واقع نام یک فیلم سینمایی به اسم "به خاطر یک مشت دلار" محصول ایتالیاست، بهره ببرم که در یک دهکده، فقط طعم تلخ مرگ به مشام میرسید. قانون وجود نداشت؛ اسلحه حرف اصلی بود. تا این که یک قهرمان بینام با بازی آقای "کلینت ایستوود" وارد دهکده میشودُ ماجراها آغاز. من شاید شیش هفت بار طی هر سال این فیلم را دیدهام ازجمله اخیراً، هم. حالا از خبرنگار آقای عقیل رحمانی از روزنامهی قدس | سه شنبه ۱۴ آذر ۱۴۰۲ | ۲۳ جمادی الاولی ۱۴۴۵ | شماره ۱۰۲۴۹ اینجا خواندم که پنج سال پیش روزنامهی "قدس" چاپ همزمان تهران و مشهد به ستیز با حربههای متخلفانهی چای دبش رفته و پرده از آن برداشته بود، ولی سرانجامی نداشت تا این که گویا خودِ حجت الاسلام سید ابراهیم رئیسی رئیس دولت سیزده حاضر شد ماجرای تخلف ارزی ۳ میلیارد و ۷۰۰ میلیون دلاری این برند چای، برملا شود که بخش کلانی از مقادیر ارز تخصیص دادهشده را در بازار آزاد" (=بنا بر گزارش آقای محمد فاضلی جامعهشناس در نامهی سرگشادهاش به رئیسجمهوری رئیسی) میفروخت. اینجا مالکی که با چه ترفندی در حوالی تهران کارخانه برپا کرده بود، خدا میداند. مخلوطکردن با چای بیکیفیتُ فروش چندبرابر قیمتِ دلاری در شهر مشهدُ حتی حتی حتی آلودگی این چای به جوشِ شیرین قسمتی از قضایاست. دبشیها برای این که روزنامهی قدس را بخرند!!! پیشنهاد قرارداد آگهی به این روزنامهی متعلق به حرم رضوی داده بودند که گویا همانزمان مدیرمسئول آن با عقد قرارداد آگهی با برند دبش مخالفت و حتی "دستور داد اگر در فروشگاه تعاونی روزنامه از این برند محصولی وجود دارد، به سرعت جمعآوری و فروشش ممنوع شود." که کار به شکایت از روزنامه قدس کشیدُ باقی قصه. اینک دبش افشا شد. ببینیم مثل بقیهی پروندهها، آب پاک!!! رویش میکشند! یا نه!!! یعنی واقعاً به نظرم برای این تیپ افراد در درون نظام جمهوری اسلامی "به خاطر یک مشت دلار" تنها یک فیلم سیمنایی برای سرگرمی نیست! بلکه فرمول اصلی کارشان است. بگذرم. دامنه.
( ۲ )
شرحی برین عکس: عکس، ترکیب دو فصل است. راست، زمستان. و چپ، فصلی دیگر؛ گویا پاییزِ خزان. روی عکس خزان زردهی پرتوافکن چشم را مینوازد و بر زیبایی صحنه میافزاید. اما چمِ خَمِ راست در بغل عکسِ دست چپ، جِثهی روح را به جَست میآورَد، چون که طبیعت برف در برقِ تیغِ آفتاب، زمین پای درختها را آراست. اول خیال میکنی رنگ زدهاند به تنِ عکس، ولی خوب خیره شوی، خواهی خواند که کفِ پُرِ برف، سایهی آفتاب افتاده است از تنِ تنومند درخت، و این گون دراز، عین ریل، تراز شده است و مُواز و مُساو.
( ۳ )
جایزهای به اسم شهید مهدی باکری: گویی قرار است "جایزهی ملی شهید باکری" برای نخستینبار به بهترین شهرداریهای کشور تعلق گیرد آن هم بر اساس
هنگامی که دیدم آقای "تای دولا ساین" جوانِ رَپِر (=خوانندهی رَپ) مشهور آمریکا، مسلمان شد و نماز گُزارد و قرآن هدیه گرفت، اینجا خیلی به شوق آمدم. اساساً من تشرُّف به اسلام اشخاص نوورود را شورانگیزترین لحظات میدانم. ماها که همان زادهشدن از بطن مادر، مشرف به دین مبین بودیم و این خدای باری را بارها شکر گُزاردن دارد، ولی هنگامی انسانی از دور داوطلب ورود به دینِ «...یَعْلو و لایُعْلی عَلَیه» میشود (حرفی از پیغمبر اکرم ص اینجا که اسلام برتری پیدا میکند و چیزی بر اسلام پیروز نمیشود) پرشورترین احساس، او را احاطه میکند.
راست گفتند به ساین خیل از مخاطبان، که "به اسلام خوش آمدی ساین". تو حالا آقا ساین یک میلیارد و اندی برادر و خواهر در جهان داری.
راستی تیتر و عکس روزنامهی همشهری چاپ امروز (۹ آذر ۱۴۰۲) هم انعکاس حِرفهای هست از یک حَرف؛ ازین حَرف رهبر معظم:
«خصوصیت اول غرب آسیای جدید، آمریکازدایی یعنی نفی سلطه آمریکا بر منطقه است که البته این به معنی قطع روابط سیاسی کشورها با آمریکا نیست، بلکه به معنی زائلشدن قدرت و تسلط سیاسی آمریکاست و همانگونه که میبینیم برخی کشورهای صددرصد تابع هم، در حال زاویهگرفتن با آمریکا هستند.»
به قول مرحوم امام اینجا «تا وقتی آمریکا آدم نشود،...» این حرکتِ پُرپتانسیل (=پرتوان) مقاومت و مداومت در منطقه، ادامه مییاید. دامنهی دارابی.
عکس یک: تندیس قاسم سلیمانی و ابومهدی در محل شهادت؛ دیوار فرودگاه بغداد. منبع
حرف یک: آن دو، نه اسطورهی تخیُّل و افسانه که اُسوهی تدیُّن و افشانه شدند.
عکس دو: توریستها وارد ایران شدند.
حرف دو: بلاخره وقتی تمدن داری باید بیایند ببینند. حالا شال، کمی پایین و بالا رفت، یا دامن، کمی کوتاه کرد، کمی باید تسامح! کرد.
نوشتهی دامنه. به نام خدا. سلام بر هر شرافتمند. اول نگاهی به روزنامهی شاخه سبز (۲۱ آبان ۱۴۰۲) اندازید که سران کشورهای اسلامی چه خواستند؟! از اسرائیل فقط خواستند: بس کند آتش را. عجب! لابد بس میکند و حرف شما را هم گوش میدهد؟! نشست دیروز ریاض آنهم با حضور ۵۷ کشور عضو (یعنی بزرگترین اتحادیه در جهان) بیانیهی صوری بود و بس. درخواستِ آتشبس! رفع محاصره! کمکهای بشردوستانه! همین.
در درون نشست -که ژِشت است تا واقعیت- کشورهایی حضور داشتند حتی حاضر نیستند علیهی اسرائیل تحریم اعمال کنند. این دولتها، هم در ظاهرُ علَن، با اسرائیل رابطه دارند، هم پنهانی با این اشغالگر سَروسِر سیاسی و امنیتی. مصر، اردن، ترکیه، امارات، بحرین، سودان، قطر، جمهوری آذربایجان، مراکش، تونس، نیجریه، گابُن، کوزوو، جیبوتی و چند کشور دیگر، روابط آشکار و پنهان با اسرائیل دارند. روابط تجاری بالایی که، هم به اسرائیل نوعی مشروعیت سیاسی بخشیده و هم تأمین منابع مورد نیاز اساسی اسرائیل را فراهم نمودهاند و در کمال بیشرمی کالاهای اسرائیلی دادوستَد میکنند. مثلاً عمدهترین واردات نفت خام اسرائیل از جمهوری آذربایجان و قزاقستان است. منبع نیز اردن و مصر از خریداران گاز تولیدشدهی اسرائیلاند. ترکیه -که رجب طیب اردوغان مثلاً با نطق، غوغا!! میکند- کانال اصلی انتقال نفتوگاز به اسرائیل است و خریدار تولیدهای پتروشیمی اسرائیل. بگذرم. تئوری درست، فقط تز مقاومت است؛ سخت است، ولی تئورییی پویاست. ایران البته دیپلماسی را در همین حد هم، گرم و باتحرک نگه دارد منطقیست ولی دلخوش به این جرثومههای دغلباز نباشد. لابد نیست!
به قلم دامنه ابراهیم طالبی دارابی: یک لایه (۱) خمسهخمسه. به نام خدا. سلام. «یک لایه»، سلسلهنوشتار من است برای رفتن به درون هزاران لایهی اطلاعات جنگ، در ۸ سال، ۹۶ ماه دفاع مقدس. در اَحشاء و اَمعاء حیوان -مانند بُز و گوسفند و گاو- «هزارلا» شگفتانگیزترین قطعه است. در اَحشاء و اَمعاء جنگ در ۸ سال دفاع مقدس هم، «اطلاعات نظامی» -به عبارت صحیحتر- «اطلاعات جنگ» همان «هزارلا» است که وقتی نگاه میکنی، میبینی یک قطعهی پوستی و پُرزدار بیش نیست، ولی وقتی میشکافیدش، هزاران لا و لایه و ژرفا خواهی دید.

«هزارلا»ی گاو
همه خیال میبُردند «خمسهخمسه» نوعی اسلحه است که بعثیها علیهی ایرانیها به کار میگرفتند. در میان عام و خاص از جمله خطیبها شیوع گرفته بود که اگر صدام خمسهخمسه میزند «ما هم خامسِ آل عبا داریم»! تا این که شهید حسن باقری -مُخ اطلاعات و از بنیانگذاران اولیهی آن- دستور شناسایی صادر کرد تا اسرع وقت ازین سلاح و سَبْکوسیاق شلیکش اطلاعات جمعآوری کنند. اطلاعات هم، ذات کارش پهنانکاریست و جنگ هم ذاتش تاریکی. در تاریکیهای شب بچههای اطلاعات لشگرها به دل دشمن زدند و طی چندین مرتبه به این نتیجه (بر اساس مشاهده) رسیدند که خمسهخمسه که گمان میرفت با خوف و هولناکیاش، اسلحه نیست، بلکه شلیک بولهوَسانه است که عراقیهای بعثی با ریتم و تفریح و بازی! به سمت رزمندگان ایران آتشتهیهی مرگبار میریزند. هر توپ با فاصلهی منظمِ تأخیر چندثانیهای در پرتاب از هم، که شبیه پنجتا پنجتا عمل مینمود و طنینی آهنگین به وجود میآوُرْد.
خواستم گفته باشم اطلاعات جنگ اگر نبود، این فقَره همچنان در فقر خبری میبود. نیز بدانیم اطلاعاتِ آن روز را نمیبایست با امکانات تجهیزی مدرن امروز، مقایسه نمود. دستِ خالی رزمندگان از ابزار مدرن (که چه مَهیب، سیمخاردار هم قدغن بود به ایران) دفاع مقدس را به دانشگاهی جامع و مانع برای همهی رشتهها کرده بودند؛ من جمله رشتهی فوق حساسِ اطلاعات جنگی را.
پایان نخستین قسمت
۲۰ مرداد ۱۴۰۲
قم: ابراهیم طالبی دارابی
یادداشت روز دامنه: به نام خدا. سلام شریفان (=شریفان در لفظ خطابی و عنوانی بنده هممعنی میتواند باشد با یک یا چند یا حتی همهی این صفات روبرو >> اَبدال. نیکان. صالحان. نجیبان. ابرار. اَخیار. اوتاد. صُلَحا. ابدی. سرمدی. ارجمند. اصیل. باشرف. بانجابت. بزرگوار، سرافراز. شرافتمند. عالیقدر. عفیف. کریم. مجید. محترم. نبیل. نجیب. مشرّف. شریف. محترم. کریم. سربلند. اصیل. اشرَف. باشکوه. سخاوتمند. آبرو. برفراز. بزرگمنِش. سرافراز. سربلند. فراتر. والا. معتبر. بزرگوار. رفعت. عِرض. عزت. عفت. مَجد.) امروز در ستون «یادداشت روز»م خواستهام پیرامون بحران اسرائیل چند فرضیه (=حدسِ خردمندانه برای ایجاد رابطه میان یک تا چند متغیّر که نتایجی از گمانههای علمی و تحلیلیی موردِ انتظار، با خود به همراه دارد؛ به عبارتی حرفهای پیشنظریه که ممکن است حتی به نظریه تبدیل شود) را تست کنم. امید است ذهن من قادر به حلّاجی (= تجزیهوتحلیل، مضمونشکافی، نَدّافی) این قضیهی پیچیدهای که مسئلهی روز دنیا شده است، باشد. پس؛ باز نیز: بِاسم ربّ تعالی.
فرضیهی یک: برین نظرم وقوع جنگ (=درگیری همهجانبهی ذهنی، لفظی و بدنی که به پیکاری خونین و خشن و زدوخورد ستیزهگرانه میانجامد) از سوی اسرائیل و غرب محتمَل است. فعلا" آنچه اسرائیل نسبت به غزهی فلسطین انجام میدهد ممکن است پیشاجنگ باشد. پس سه قرینهی ۱. آمادهباش جدی نیروهای نظامی منطقه و آمریکا، ۲. اطلاعیهی دولت آمریکا به شهروندانش در جهان و ترک تبَعههای انگلیس از لبنان و ۳. جابجایی و انتقال و تقریبا" آرایشهای نیمهجنگی در منطقه، همه نشان میدهد سطح برخورد و رویارویی با احتمال متوسط (نه بالا) به سمت یک جنگ بزرگ و گسترده -که شاید بشود نامش را جنگ جهانی سوم گذاشت- پیش میرود. هر چند آمریکا در زبان دیپلماتیک از به ایرات پیام داد خویشتنداری نظامی کند، اما ممکن است این یک فریب بوده باشد و یا حرکات بعدی منطقه خویشتداری را به سمت جانبداری عملی تبدیل کند. اگر چنین باشد، آن گاه جنگ فقط در خاک اسرائیل نیست، میدان جنگ چندین جبهه میشود؛ ازجمله: خلیج فارس، دریای سرخ، دریای مدیترانه، حول و حوش لاذقیه، منطقهی تحت اشغال آمریکا در عراق و سوریه و اردن، خطوط موشکی سپاه و ارتش در مرزهای غربی. تمام لبنان، حریم دریایی و فضایی یمن و بندر عدَن، و احتمال بسیارقوی خط اصلی آن یعنی تلاش برای عبور از بلندیهای جولان و حتی صحرای سینا توسط جنبشهای اسلامی و نیز داخل سرزمینهای اشغالی در کرانهی باختری و شهرهای دیگر تحتِ تصرف اسرائیل. درینصورت ایران عملا" بدون آن که اتهام تجاوزگر و آغازگر جنگ به آن وارد باشد، وارد نبرد میشود و خسارات زیادی بر پیکر اسرائیل وارد میکند و خسارات زیادی هم ممکن است متحمل گردد. مضافا" این که در سطح دوم جنگ، بیشتر کشورهای اسلامی شاهد خیزش مردمی در درون کشورهای خود شوند و اوضاع به صورت شگرف برهم بخورَد. نیز بخشی از آفریقا وارد ماجرا شوند. دامنهی چنین جنگی، نامعلوم و آیندهی آن هم بسیارتاریک و چندضلعیست و حتی هر آن، احتمال دارد اصل جبههی جنگ توسط ناتو به درون ایران کشانده شود. اقتصاد جهان در چنین فرضی، نیز به شوک بزرگ فرو میروَد. درین حالت است که تمام جهان شدیداً متأثر از جنگ در ایران خواهد شد. توچه: به لحاظ روش علمی تحقیق (=متدلوژی) در فرضیبهها درصدِ خطاها همواره بالا و پایین میشود. پس بر خطاهای احتمالی فرضیههایم اذعان دارم.
فرضیهی دو: اسرائیل و غرب ممکن است جنگ را در داخل غزه ببرند و این قسمت خاک فلسطین را -با هدفِ این که استعداد جنبش مسلحانه دارد و تحت نفوذ ایران درآمده است- مجددا" تصرف کنند و به نظارت بینالمللی بسپارند و یا تحت اشغال اسرائیل حساب کنند. درین حالت
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. هنوز برینم صدام تصمیم به جنگ نگرفت. عوامل بالای نظامی ساواکی پهلوی این تز را بَرو فراهم کردند و سازمان سیا شرائط تهاجم را مساعد دید و صدام با برداشت غلط سودای رهبری اقتدارآمیز پروراند. قصدش از اشغال ایران سیادت بر ایران نبود، خواست رهبری عرب را تصاحب مطلق کند. اندیشهای از دیرباز در جهان عرب شایع که ذهن مالیخولیایی صدام تقویتش کرد. با دیدن این طرح روزنامه اطلاعات (۲۸ شهریور ۱۴۰۲) آمدم این فاز تا آن روزهای فرازمندی و فرزانگی رزمندگان را در سالروز اشغال توسط حزب بعث تجلیل نموده باشم؛ ۸ سال مقاومت که باید درود فرستاد به آن اولین فرد که نام مقدس برین دفاع گذاشت. دقیق نمیدانم نخستینبار چه کسی ازین لفظ استفاده کرد. ۸ سالی که مرحوم امام آن را جنگ لعنتی خواند و نعمتهای شگرفش برشمرد.
سالهایی زجرآور که صدها هزار شهید (بیشترشان نُخبهترین و مؤمنترین) از ما گرفت ولی در عوض یک وجب خاک میهن تاراج نرفت، حتی زمینهی تحول در عراق برای حامیان ایران مهیا شد. زیرا افکار شهید محمدباقر صدر در حزبالدعوه به افکار امام مرتبط بود. نیروهای سلحشوری که بخشی مهم از سپاه قدس شهید حاج قاسم سلیمانی را تشکیل... بگذرم که یک رزمندهی کوچک دفاع مقدس بودم و خاطرات آن هنوز بیخ گوشم نجوا میکند. خصوصا" این ماسک ضد بمب شیمیایی (مشهور به: ش.میم.ر) که در فاو بر گردن ما آویز بود که هر آن باید میزدیم چون صدام بوالهوسانه شیمیایی میزد؛ ماسکی زجرآور؛ نیروی آدم را میربود، شُشها را به نفسَک میانداخت. رزمندگان خوشا به ایمان و غیوریتان. دامنه.
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. روزنامهی آسیا (۲۰ شهریور ۱۴۰۲ عکس داخل متن) را ورق زدم. این "گروه بیست" که برای اَدای احترام به روح مهاتما گاندی به راج گات (=محل سوزاندن پیکر گاندی) راهی شدند، در میانشان همان کشوری هم هست که سالها هندوستان را نه کشور که "کمپانیِ"!!! خود میدانست و کل خاکش را به تصرف خود برده بود؛ انگلیس. حالا همینها به روح مهاتما سلام میدهند. رفتار پلیدانهای که فقط از برخی از دُوَل غرب بر میآید. از کجا معلوم! همان هندوی افراطی که مرحوم گاندی را ترور کرده بود از خودِ انگلیس دستور نگرفته بود! که گاندی آنان را سرافکنده از هند بیرون رانده بود. حالا این ادای احترام را باور باید کرد! یا روح پلیدی را. بگذرم. دو نکته دارم، میگویم:
دامنه
۱. این را تاریخ به ثبت رسانده که همواره انسانهای درستکار روحشان در دنیا آمدوشد دارد. بدکاران را حتی دنیاگرایان هم جرئت احترام ندارند.
۲. هندِ امروز -که قرار است اسمش بهارات شود- زمانی نامش یک شرکت بود، نه کشور! شرکت "کمپانی هند شرقی"!!! که انگلیس آن را خاکِ خود کرده بود. اینک این را باید در نظر داشت هر کشوری در برابر مخاصمات مقاومت کرد چشمِ جهان را گرفت، ایران هم، روزی فرا خواهد رسید به خاطر همین مقاومت قهرمانانهاش در برابر تمام مهاجمان (بیگانگان + دلّاکان آنان در ایران) مورد ستایش قرار خواهد گرفت که تسلیم اهریمن نشد، زیرا کشوری بر روی آموزههای قرآن بنا شد و بر پایهی خط تمدنی خود با تئوری سهگانهی پندار و گفتار و کردار نیک، تأسیس
نقشهی منطقهی جنگی جُفیر خوزستان
خاطره: به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. شبی بدون ماه تابستان ۶۲ در جُفیر از گردان مسلم بن عقیل که فرماندهمان شهید عالی عارفپیشهی جویباری بود برای کندن کانال عملیاتی جلو رفتیم و چندصدمتر جلوتر مارپیچ با کلنگ میکندیم زیر آتشتهیهی دشمن. ناگهان گلولههای خمپاره بالای سرمان چون باران باریدن گرفت. کناردستم نعمت مقصودلو سرخنکلاتهی گرگان بود. گلوله وسط کمرش پایین آمد و بدنش را پارهپاره به هوا برد و بر زمین کوباند و موج و ترکشش ما را بر کفِ کانال گیج و گُنگ انداخت. باران هم گرفت خیس برگشتم سنگر. نور فانوس را بالاتر آوردم. از جاماندهها میگفتیم. ناگهان دیدم پشت اُورکُتم تیکههای جگر و گوشت مقصودلو چسبید. به سیدعسکری شفیعی و زینالعابدین زلیکانی دودانگهای نشان دادم و ... . آری از پیکر شهید مقصودلو چونان شهدای عاشورا فقط و فقط، قطعات ماند.
به قلم دامنه: به نام خدا، هر گاه اهل فن خواستند رژیم پهلوی را با انقلاب اسلامی مقایسه کنند دستکم دو مسئله را از ذهن خود پنهان نکنند.
۱. ابزار روز؛ که زندگی فرد را اساساً دستخوش تغییر (چه فساد، چه آباد) میکند. بهیقین، ابزار امروز از ابزار عصر پهلوی فوقالعاده بیشتر و متنوعتر و پیچیدهتر و حتی خطرناکتر شده. و همین زندگی مردم را در امروزهروز زیرورو کرده است. ابزار و نوآوریهای آن، هم میتواند آدم را به درّه! پرت کند و هم میتواند به قله رسانَد.
۲. از آنجا که غرب چرخدندهاش زودتر از جاهای دیگر چرخیده و حتی با روغن کشورهای غارتشده چرب شده، طعم زندگی آزاد و رها در سایهی آزادی رهاشدگی را بیشتر چشیده و همین موجب میشود چشم غربزدگان به آن فرهنگ زودتر دوخته شود و به تقلید از آنان درآیند. اینک آنچه جامعه را فسادپذیرتر ساخته ناشی از همین رشد فساد در غرب است که ایرانیجماعت را بعضاً به سمت خود کشانده است. در دورهی پهلوی سطح اروپا همان حد بود که در خیابانهای تهران بازتاب داشت. هر چه اروپا با رشد ابزار، زندگی خود را تغییر میدهد و واژگونه میشود، جوامع هم با خاطر وجود عناصر مبلّغ فکر و فرهنگ غرب، به آرایش آن در میآیند، البته همواره این تعداد اندکاند اما جولان دارند.
پارهی اول: سلطانِ شُرور. به نام خدا. سلام. این کتاب «نای و نی» (عکس پایین این متن) -که هنوز چهار فصلش باقی مانده است- از کتابهای نابی بوده که دندانم حسابی گرفته! افکار و آراء امام سید موسی صدر است. مرحوم حجت الاسلام علی حجتی کرمانی (برادرِ حجت الاسلام محمدجواد) آن را -بهزیبایی- به فارسی برگردان کرده و سیده حورا صدر (دختر امام سید موسی صدر) ترجمهاش را با اصل تطبیق و تدقیق داده است. ازین کتاب بازم خواهم نوشت، اما امروز این را مینویسم که صدر معتقد است مفهوم شیطان از دیدگاه اسلام با این نظر که وی مالکِ جهنّم است و رئیسِ این جهان و خدای دنیاست، اختلافات اساسی دارد. شیطان از نظر امام سید موسی صدر به منزلهی "یک ذاتِ مشخص، تبلور و تجسُّمی" است از "وحدتِ نیروهای شرّ در برابر نیروهای خیر." و همین "نبردِ ازلی و ابدی را میان حق و باطل از هر نوع و وصف و قدرت و اندازه موجب شده است". شیطان، سلطانِ شُرور است. از همین جاست که از نظر صدرآزادی و اختیار انسان در عمل آن گاه محقق خواهد شد که گرایشهای خیر و شرّ -هر دو- در نهاد وی وجود داشته باشد. و اسلام به همین خاطر "رأی و اظهارنظر و عقیده را بزرگ و گرامی" میدارد. میشود درینباره به صفحات ۲۹ و ۹۲ این اثر رجوع کرد. دامنه.
پارهی دوم:
دو جریان؛ مقاومت و مستمندان
به نام خدا. سلام. داشتم از کتاب «نای و نی» مینوشتم که کتابیاست از افکار و آراء امام سید موسی صدر. این ادامهی بحث: او مثل این کسانِ هُرهُری مسلک نبود که در کلامش تنازلی از اصول معرفتی و مبانی دینی کند تا طرفدار جذب و جمع نماید، با آن که به عنوان یک عالم دینی دائم در میان سنیها، مسیحیها، اروپاییها و فرقهها و جاهای مختلف سخن میگفت. در نگرش صدر تنها عمل است که تاریخ میسازد و جامعه را به حرکت درمیآورَد، نه تئوریِ صِرف. به گفتهی وی اگر ما تلاش نکنیم "همین دین و مذهب حق، پیش نمیرود". (صفحهی ۳۱۴) او این را که دل ببندیم دینِ ما حق است و خودبهخود راه خودش را باز میکند، اساسا" درست نمیداند. دقت فرمایید که سید موسی صدر حتی عمیقا" معتقد است دین "به بسیج انسان و آمادهسازی برای حرکت" بسنده نمیکند، بلکه "سعی میکند دستاوردهای بشری در قلمروِ علم و نظایر آن را در چارچوبی مقدس محافظت کند و به آنها احترام و قداست بخشد بدون آن که از آنها مطلقی جدید و کمالی محمود بسازد." (صفحهی ۱۷۶)
در صدرِ اندیشههای صدر، دین اسلام برای زندگی است و در کارخانه، مدرسه، بیمارستان، کشاورزی، بازار و در رخت و خواب همه جا با انسان است؛ لذاست که پیغمبر خدا ص میگوید: «حتی در خواب و خوراک قصد قربت کن.» چراکه به قول صدر "روح اسلام، نیت خوب است" (صفحهی ۹۲) و حتی در منظرش نهضت امام حسین ع برای بازگرداندن روح اسلام بود زیرا از اسلام فقط "نام" مانده بود. در واقع صدر هر فکر و تزی را که میخواهد از اسلام، فقط اسم در جامعه باشد و بس، رد میکند. این که از ایران رفت به لبنان و در آن جا دو جریان موازی راه انداخت -که در دیانت چون ریل عمل میکند- برای همین بوده است؛ جریان کمک به مستمندان تاریخ و جریان مقاومت در برابر فکر تجاوز. این جمله ازوست: «در برابر خطر خارجی ما میتوانیم فقط یک کلمه بگوییم و آن هم مقاوت تا مرگ است.» دامنه.
به قلم دامنه. سلام. برای متهم اوکراین آقای مهدی بیکاوغلی به عنوان "متهم ردیف اول شلیک" به "پرواز اوکراین" ده سال زندان بریده شد و ردیفهای دوم و سوم هم به یک سال حبس محکوم شدند. از دیدِ بنده این محاکمه، ننگ است. یک حکومت برحق هیچ وقت سربازان وطن را به خاطر شلیک اشتباه آن هم با هدف دفاع از حریم پایتخت به زیر محاکمه نمیبرَد. مگر شلیک چه شب بود؟ شبی بحرانی که شب پیشش بهترین دلیر این مرزوبوم -قاسم سلیمانی- توسط شریرترین ارتش -سنتکام آمریکا- با دستور شقیترین فرد در نظام آمریکا -ترامپ- ترور شد و فضای کشور و آسمان ایران را برای مدتی به احتمال ناامنی برد. چگونه حاضر شدند سربازان وطن را که دغدغهی دفاع داشتند و در اوج آمادهباش به سر میبردند را به جرم شلیک اشتباهی به حبس ده ساله در کُنج زندان محکوم کنند.
ناو وینسنس ارتش تروریست آمریکا با دستور "ویلیام راجرز" فرمانده کشتی در ۱۲ تیر ۱۳۶۷ هواپیمای مسافربری ایران را با ۲۹۰ سرنشین از مردم عادی و غیرنطامی ایرانی که ۶۶ تن از آنان کودک زیر ۱۲ سال بودند را روی آسمان خلیج فارس سرنگون کرد همه را کُشت ولی رئیس وقت آمریکا نه فقط او را توبیخ نکرد که مدال افتخار داد، آن وقت توی ایران سربازان پدافند وطن را که طبیعتِ کارشان شلیک به هر چیز مشکوک در آسمان است، به زیر ننگِ محاکمه و محکومیت میبَرند! کی -چه وقت- سرِ عقل میآیند؟ خدا دانَد. >| ۱ اردیبهشت ۱۴۰۲ |< دامنه.
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام . وقتی طالوت (=نوادهی بنیامین برادرِ تنی یوسف ع) توسط خدا زِمامدار شد، اَشراف قوم، بهانه درآوردند که نبوت بر رسم ما از خانهی لاوی (=پسر سوم یعقوب ع) برانگیخته میشود و سلطنت بر رسم ما از خانهی یوسف ع؛ پس خدا نباید طالوت را -که ازین دو دودمان نیست و چوپان و فقیر و بینشان است- بر ما حاکم کند. حکمرانی وی بر ما که قومی برتریم سزاوار نیست. فکر میراثی و وراثتی شکل گرفت. حال آن که خدا در طالوت دو قوه را شرط حکومت دانست، نه خون و دوده را؛ قدرت جسمی و دانش فکری. چون این دو صفت است حکومت را شجاع و عاقل نگاه میدارد. در صدر اسلام هم، پس از وفات پیامبر اکرم ص، برخی از کسانی که سمت و سویی غیر از امام علی ع پیدا کرده بودند، شرط حکومت را قُریشیبودن اعلان کردند. یعنی باز هم لیاقت را به نژاد چسب زدند. در ایران باستان و سپس عصر پادشاهان هم، عنصر فَرّهی (=شوکت برگرفته از آسمان) فرد را پادشاه میکرد و بر مردم حاکم. تا این که فقیهان ستُرگ شیعه خاصه امام خمینی ره این بساط را با پهنکردن نظریهی "ولایتِ فقیه" که دل دین استخراج شد، جمع کرد. تمام. برای اصل بحث، من هفت هشت تفسیر دربارهی آیهی ۲۴۷ بقره را -که بحث طالوت آن جا درج است- دیشب، شب قدر زیر و رو کردم مانند تفسیرهای: تسنیم، نور، نمونه، اثنیعشری، اَطیبالبیان و نیز المیزان، که منجر به این متننوشتهی من شد.
خداوند متعال در اعتقادات ما به استناد وحی "یُؤتی مُلْکهُ مَن یَشاءُ" است؛ یعنی فقط اوست که حکومت و مُلک را به هر که خواهد، دهد. دیگران درین کار حق تصرّفی ندارند و دیگر عناصری چون نژاد، رنگ، تیره، تبار، قبیله، قوم، دوده، دودمان، طیف، طایفه وارد و داخل این حقیقت نیست. و نیز آنانی هم که برای خود فَرّه ایزدی قائل شدند و بر مردم حکم راندند از اعتبار افتاد. حتی اعتبار هم نداشت. من در عصر حاضر از میان تفکر غلط قُریشی، اِسرائیلی، فَرّهی، فقط اندیشهی سیاسی "فِقهی" را به خط خدا موافق میبینم که با آرای عمومی سالم مردم نافذ میشود. هرگز هم حاضر نیستم بپذیرم در روزگاری که به تعبیرم فقیهان در صحنه، نه فقیهان در خانه، زندگی میکنند و در دسترس بشر هستند، میشود سراغ غیر فقیه رفت. اگر قحط فقیه بود، آن یک گام دگری هست.
منظورم این نیست دین فقط از عینک فقه دیده شود و صرف رساله معیار دینورزی و حکومتداری گردد، نه، منظورم این است یک فقیه پرهیزگار (=دینشناسِ دیندار متقی) که فَرید (=یگانهی) زمانهی خویش است و فراست دارد و لزوما" باید، هم عالِم باشد، هم عادل. هم سیّاس باشد و هم سرشار از رشادت و سطوت، موردِ وثوقترین حکومتکننده بر مردم خواهد بود. دستکم به سه علت:پپ
۱. از زورگویی به مردم خود میپرهیزد و اساسا" ملکهی تقوا وی از از زور دور میدارد و زور نخستین عنصر است که حاکم را از لیاقت ساقط میسازد
۲. در تصمیمات مملکتی، برای مردم و حکومت، پیِ کشف نزدیکترین رأی به رأی خداوند است و همین، وی را از حکومت فردی بیرون میبرَد و در نفسش صیانت بالا میآفریند و اساسا" ملکهی عدل وی را از خودرأییی مصون میدارد
۳. مشیءیی بر پایهی مشورت و خُلقی بر پلهی محبت دارد. از یک سو از دانشِ دانایان جامعهاش، خود را بینیاز نمیبیند و از سوی دیگر حکومت و ولایت خود را در سازوارهی رابطهی دوستی حُبّ مردم با او، و رابطهی دوستی و حُبّ او با مردم اِعمال میکند؛ به عبارتی سلطهگری نمیکند، بلکه مدیریت و هدایت مسیر را هموار میسازد. اگر در وجودش خصوصیت هژمونی یا کاریزماتیک رخ داد، حاکی از نفوذ در قلوب مردم است، نه ناشی از رفتار ظاهرگرایانهی عموم و یا دستگاه تبلیغی قدرت.
| ۲۵ فروردین ۱۴۰۲ | ابراهیم طالبی دامنه دارابی
خاطرات جبهه و جنگ و انقلاب ( ۱۳۹ ) به نام خدا. سلام. توفیقات بنده بوده از چهار خانهای که امام خمینی ره مدتی از عمرشان را در آن گذرانیده، بازدید کنم: ۱. بیت امام در قم را (که بارها رخ داد) ۲. بیت امام در جماران را که چند باری صورت گرفت. ۳. بیت امام در خیابان شارع الرسول نجف اشرف را که یک بار انجام گرفت ۴. بیت پدر امام و زادگاه امام در خمین را که در سال ۱۳۸۲ به صورت خانوادگی به اتفاق رفیقم حاج شیخ احمد آهنگر پیاده شد که روی سکوی کنار اتاقی که امام خمینی ره در آن زاده شد نشستهایم، مُشرف به حیاط دلنواز دارای حوض و درخت و سبزهزار. (عکس بالا) این بیت در خمین، دژ و پناه مردم هم بود که در آن بارو، برج دیدبانی، انواع سازههای اندرونی، تهزمینی، روزمینی، پشتبامهای نگهبانی و اتاقکهای مهماننوازی تعبیه شد. البته امام مدتی هم در عصر آیتالله حائری یزدی در اراک زندگی کرد چون حوزهی علمیهی آنجا تحصیل و تدریس و تهذیب نفس داشت که آن بیت هنوز نرفتهام.
بیت امام خمینی ره در خمین
سال ۱۳۸۲ دامنه و حاج شیخ احمد آهنگر
نیز پس از انقلاب بَعدِ ۱۴ سال تبعید به قم بازگشتند در منزل مرحوم آیت الله شیخ محمد یزدی ساکن شده بودند که داخل آن بیت هم هنوز نرفتم. خواستم گفته باشم رفتن به مکانهای مهم تاریخی،مذهبی، سیاسی و هنری رویکرد انسان را نو نگه میدارد و دریچههای مهم سرشت و سرنوشت را به روی آدم میگشاید. به هر کدام ازین چهار محل سکونت امام وارد که میشوید سرشار از احساسات و سؤالات میشوید که حتی در برخی از آن جوّ سادگی سکونت تو را در بر میگیرد و در برخی هم اُبهت ساخت بنا با نقشهها و معماری پیچیده و زیبا ذهنت را فرا.
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. آخرین روز سال ۱۴۰۱ است، گفتم به موضوعی بپردازم که تمام یک فصل از چهار فصل سال را اشغال کرده بود؛ اغتشاشات پاییز. هیچ تردیدی نیست که نسبت به بحران پاییز، جامعه شاهد تعدّد مواضع افراد و جریانها بود. تاریخِ این قطعه از انقلاب اسلامی در دل خود واقعیات، شایعات، جعلیات و بیانیاتِ عجیبی را مضبوط یافت. اگر با نگاهی کاملا" سفید نقطهی شروع آن را تبرّی حقیقی از یک رفتار ارشادی خام و بدشکل بدانیم، نقطههای بعدی آن نشان داد که منتقمین و مسلحین علیهی نظام نه تنها سوار بر موج شدند که شتاب کرده یک برنامهی فشاری فشردهی طراحیشدهی بیرون مرزی را جلو انداختند تا از فرصت پیشآمده بالاترین بهرهبرداری را بکنند. بگذرم. زیرا شرح حادثه که آشوبی بیقدوقواره از سوی براندازانی هرزه و دریده بود، دخلی ندارد. خواستم فقط سه مورد را برجسته کنم تا از آن دانشی / تجربتی کسب و دشت کرده باشیم:
یکم: واقعا" فریاد اعتراضی را (که همواره به خاطر مصلحتی مهمتر به نام حفظ انقلاب اسلامی، آن را فروخفته نگه میدارند) باید از فشار آشوبگری سوا کرد و کوشید ضعفها، حتی خطاها را اگر نتوان از بین برد دستکم از آن کاست. مثل سه ضعف و خطای راهبردی به ترتیب زیر:
الف > محدودسازی دایرهی انتخاباتی و به انحصاربردنِ آن در تفکر بسته و حقانیتپنداری که فقط ارادتسالاری به جریان سیاسی و حزبی خود را شایستهی سیاستورزی میداند و در نتیجه دست به حذف رقیب از طریق پناهبردن به شورای نگهبان میزند تا مسیر خود برای کسب (=بخوانید: تصاحب و صاحبشدنِ) قدرتِ تقنینی، اجرایی، قضائی را، جادهای صاف و بدونِ موانع (=رقیب انتخاباتی) ببیند. این خطا و انحراف راهبردی ضربهی مهلکی بر پیکر جامعهی مذهبی سیاسی وارد میکند که در انتها به شقاق میانجماد و گرچه جریان برانداز به راحتی قادر نیست از میان این معترضین یارگیری کند، ولی به هر حال میل افراد اعتراضگر را قلقلک که میدهد.
ب > سپاه پاسداران که قوانین و فرمانهای ولیفقیه، آن را مستقیما" متکفّل ساختنِ ارتش ۲۰ میلیونی و حتی بیشتر کرده است، و کارِ حفظ و ایجادِ امنیت پایدار را به او سپرده است، سه کار را از دستورِ کار یا به قول رایج سینِ برنامه بیرون نیندازد: ۱. نهادی برای همه است، نه فکر و جناح خاص. این نهاد عالیرتبه و جانفدا باید خود را به گونهای بسازد (در مدل آموزش و روند رفتاری عمومی) تا مردم آن را عینوارهی شهید حاج قاسم ببینند که گفتار و کرداری کرد که مکتب و منهَج شده است. ۲. دروازهی این نهاد باید به روی ورود همهی مردم جهت تبادل دیدار و شنیدار و گفتار باز باشد. ۳. رایزنی مردمی این نهاد خادم ملت و انقلاب لزوما" باید بر اساس منافع ملی صورت گیرد نه منافع جناحی.
ج > روحانیت باید از انقلاب اسلامی دفاعی بدون تردید داشته باشد، شکی درین نیست، اما این نهاد دینی -که در مجاورت تقدّسات زیست میکند و همواره مأموریتی از سوی امام عصر عج بر گردن دارد تا محل رجوع مردم و مؤمنین برای رفع و رفوی مسائل عدیدهی آنان باقی بماند- نباید خود را به یک مرکزِ پیرو و تابع و حرفشِنو جهت توجیه رفتارهای دولتی تقلیل و تنزّل دهد. نمونهنمازهای جمعه، نشان میدهد دستِ اصلی قدرتِ روحانیت -که همان خطیبان جمعهاند- بهشدت ناقص و بُریدهشده، است تا آن حد که نتوانستهاند میان حکومت و ملت حرف حق را نطق کنند. دائم بر اساس سرنوشتههایی که برایشان ارسال میشود، سخن میرانند. اینان را مثال زدم چون دستِ حوزه در میان حکومت و مردم است. ارزیابی جامعه ازین نهاد دینی و شبکهی گستردهی نمازجمعه به نظر میرسد چندان رضایتبخش نیست، هیچ، گلایهواره هم هست. امامِ جمعه همزمان باید زبانِ گویا و شجاع و پارسای سه عرصه باشد: مردم، حکومت، دین. و در هیچ کدام نباید از حقیقت امر دست بردارد و اسیر توجیه و کتمان واقعیت گردد.
دوم: دست و زبان و ذهن و پاهایی در جامعه بهفوریت و وفور فعال شدهاند که دائم میکوشند از نظام، فقط و فقط ضعف را پمپاژ کنند. اینان دو دستهاند:
به قلم دامنه: مسائل روز به نام خدا. سلام. قرار بود در چشمانداز ۲۰ ساله، ایران در منطقه مقام نخست باشد. برخی سیاسیون درینباره برین باورند که ایران فقط در دو موضوع هستهای و توان دفاعی دست برتر یافته است و فقط این بخش از چشمانداز "عملیاتی شده". لذا پیشنهاد میدهند حال که ایران در قدرت دفاعی پیشرفت کرده است، باید دیپلماسی خود را فعال کند. خواستم این را بر اساس دیدگاه خودم مقداری باز کنم.
یکم: فکر کنم -بلکه بهتر است بگویم: یقین دارم- که ایران در برخی از مسائل دیگر هم، در منطقه از سایر کشورها پیشی گرفته. مانند پزشکی، نانو، فنون، صنایع، رشد تحصیلی، امنیت پایدار.
دوم: با آن که چنین رشدی شتابان روی داده است اما در یک پروژهی مرموز، پول وطن از زمان دو دولت آقایان حجت الاسلام حسن روحانی و حجت الاسلام سید ابراهیم رئیسی، به ورطهی دلّالی افتاده و همین مردم را دچار تشویش و دلشورگی ساخته. من حدس میزنم (البته قریب به یقین) چون این دو دولت در ذخیرهی ارزی کمبودهایی دارند، فکر میکنند به گرانفروشی دلار به بازار، کسری بودجههای خود را جبران میکنند، کاری که نه فقط میانبُر و راهچارهی استثنایی نیست، بلکه ضربهی مُهلک بر پیکر اقتصاد کشور و سقوط پول ایران است. پول، پله پله باید ارزش ریالی پیدا کند اما عملا" پله پله بلکه نردبان به نردبان سقوط میکند.
سوم: با دیپلماسی فعال، هیچ دولتی زیان نمیکند. خودِ دیپلماسی، نوعی فن رابطهی رسمی با رئیسان و نمایندگان رسمی کشورهای دیگر است برای پیداکردن بهترین و آسانترین رابطه با همدیگر. چه کسی با این فن میتواند مخالف باشد؟! مگر آن که عاقل نباشد! بنابرین، مشکل در جای دیگر است؛ در کجا؟ در این که مسائل میان کشورها (با دخالت یا بدون دخالت دستهای آلوده) همچنان انباشت شود و در دو طرف، انگیزهی به کارگیری فن دیپلماسی، کاهش یاید. حال که کشور به بالاترین مرحلهی توان بازدارندگی رسیده، مردان سیاست آن باید از آن برای دیپلماسی بهره بگیرند. مثلا" همین الآن با آن که جمهوری آذربایجان عملا" زمینِ بازی اسرائیل علیهی ایران شده، عادیترین کار باز هم دیپلماسی است زیرا دیپلماسی یک کار دائمی در نظام سیاسی است و حتی کشورها به جنگ هم رفتند نیز، درِ دیپلماسی را به روی خود نمیبندند، زیرا نهایتِ جنگ هم، بلاخره میز مذاکره است. قدرتهای نوظهور، همیشه موانعِ پیش رو دارند؛ زیرا قدرتهای مسلط آنان را دستکم رقیب و در نهایت حریف و حتی خصم خود میپندارند و این ایجاب میکند فن دیپلماسی با بالاترین رایزنی و بازکردن بهترین روزنه، جزوِ رفتار رایج کشور شود حتی با دولتهایی که در رویارویی با ایران کم نمیگذراند.
نتیجه: دایرهی نخبگانی قدرت سیاسی در ایران به نظرم فشل است و تا به حال نتوانستهاند نفعِ قدرت نظامی ایران را -که به مدد ارتش و سپاه ایجاد شده و شگفتی جهان را با ایجاد جبههی مقاومت برانگیخته است- در مناسبات سیاسی دولتهای خود بهدرستی به کار گیرند و از آن در برابر معاملات سیاسی، سود ببرند. دولت سیزدهم هم سیاست خارجی خود را دقیقا" معلوم نکرده و سر در گم است. به خاطر همین، در اقتصاد ممکن است به دورنمای برنامهیهای خود نائل نیاید. این وسط، نقد دولت رخ میدهد زیرا بر دهان جامعه لگام نمیشود بست. ازین رو ممکن است نقّادیها به حسابِ حمله به دولت ارزیابی شود. چرا؟ چون در نگاه پارهای از حامیان دولت ۱۳ این دولت دقیقا" همان دولت ارزشییی هست که سالهای سال در فکر شکلگیری آن بودند که از منظر آنان توانسته بساط دولت قبل را جمع کند؛ دولتی که نمایندهی تفکر مرحوم رفسنجانی بوده است و با رهبری معظم نظام زاویهی علنی و مخفی داشته است. پس؛ خود چندان مصلحت نمیبینند این دولت را با نقد بیتعارف، به دردسر بیندازند. البته همه فهمیدند که رقابت درونجناحی هم در برابر این دولت بروز کرده است. مثلا" آقای محمدرضا باهنر، که دولت فعلی را فاقد توان و تخصص برای ادارهی کشور میداند و فکر آقای علی لاریجانی را گرهگشا معرفی میکند. بگذرم. فقط روشن کنم خدمات این دولت را نفی نمیکنم و بارها شماره هم کردهام. | ۱۶ اسفند ۱۴۰۱ | ابراهیم طالبی دارابی
پس؛ راه را بلد است این ملت. به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. خواستم راهپیمایی ۲۲ بهمن ۱۴۰۱ را کهک باشم؛ شهر حکیم تبعیدی! مرحوم ملا صدرا در ۳۷ کیلومتری جنوب شرقی قم. اما نشد و در خودِ قم حضور یافتیم با خانواده. قم که باشی، بیرون که میروی خصوصاً سمت و سوی حرم، آدم دلش نمیآید وضو نداشته باشد؛ وضو ساختم و راهی حرم شدیم. زیارت و نماز تحیّتِ مسجد و عرض ادب به ساحت بانوی کریمه حضرت معصومه س انجام گرفت و رجوع به قرآن و تدبر دو آیهی ۴ و ۵ فاطر هم برایم جالب بود. از نظر مرحوم علامه طباطبایی آیهی ۴ «در حکم دلگرمی رسول خدا ص است» و آیهی ۵ هم از نظر ایشان «خطابی عمومی به همهی مردم است» که وعدهی خدا باریتعالی دربارهی «برانگیختهشدن مُردگان و وقوع قیامت» به حق است که مبادا غرق دنیا شد. دو آیه را دقیق دیدم و در شکوهِ درون، شکوفهباران کلام الله مجید شدم و از خیابان ارم (=آیتالله مرعشی) پیوستیم به سیل انبوه مردم در قم.
حرم حضرت معصومه س
نماد پاسداشت عمامه
عکس از : دامنه
راهپیمایی ۲۲ بهمن ۱۴۰۱ قم
نمایی از سقف گنبد
حرم حضرت معصومه س
راهپیمایی ۲۲ بهمن ۱۴۰۱ قم
راهپیمایی ۲۲ بهمن ۱۴۰۱ قم
"حضور کمنظیر بلکه بینظیر مردم"
راهپیمایی ۲۲ بهمن ۱۴۰۱ به روایت سایت جماران
تصویر شهید حاج قاسم
در کنار امام ره و رهبر معظم
حیاط مدرسهی فیضیه. عکس از : دامنه
وسط کارِ تظاهرات، خودبهخود یاد طاقِ نصرت با شاخههای شمشاد افتادم که چند سال اولیهی انقلاب در تکیهپیش و آقامدرسهپیش همهباهم و دوشادوش یکدیگر، بسیارجذاب و باشکوه برای ۲۲ بهمن برپا میکردیم و با پخش نوار آهنگهای انقلابی آن زمان از تریبون مسجد جامع دارابکلا، فضایی سراسر شاد و جشنی قشنگ و شورمند، برای مردم آن مرز و بوم میآفریدیم؛ خواستم با این رجعت ذهنی، به یادها آورده باشم که این جشن ملی، دیرینه است برای مردم این سرزمین. باز هم به همراه جمعیت تظاهرکننده از خیابان شهدا (=صفاییه) به سمت حرم حضرت معصومه س برگشتیم و از قوس چهارراهِ چهارمردان، پیچیدیم به صحن شرقی امام رضا ع (=اتابکی) و از صحن امام هادی ع رفتیم به داخل حیاط مدرسهی فیضیه (کانون انقلاب اسلامی و ندای روحانیت انقلابی علیهی سلطنت منحط پهلوی) زیرا به یُمن این روز بزرگ، درِ سمتِ حرم مدرسهی فیضیه را به روی مردم گشوده بودند. آن گاه باز هم زیارت و سلام از داخل صحن مسجد اعظم صورت دادیم و پیاده تا خیابان شهید حجت الاسلام محمد منتظری رفتیم تا رسیدیم به ماشین که کمی جلوتر از بیت مرحوم آیت الله منتظری، پارک کرده بودم. آن هم چه به سختی. راستی! همین مسیر خیابان بهار (=آیت الله حائری یزدی)، مساوی شده بود با خواندن سراسری سرود ملی شورانگیز و شعورآفرین جمهوری اسلامی که با مردم میخواندیم و همزمان از "رادیو پیام" داشت پخشِ زنده میشد. سرودی که تمام کلماتش وزین و معرفتی و سپاسگزاری است، بر خلاف سرود ملی انگلیس که تماما" دعا برای شخص پادشاه است و چاپلوسییی وقیح در بارهی او. من امرو از سه جهت حیرت کردم: اول از پارک آنهمه ماشین در طول چندین مسیر که حتی جایی برای حد و اندازهی ماشین کوچک سهچرخهی قمی نبود، دوم از آمدنِ اینهمه مردم به خیابانها از مسیر مصلّی تا میدان آستانه و تمام مسیرهای منتهی به این چند خیابان اصلی مرکز شهر و گرداگرد حرم مطهر. سوم از سبک زیبا و وزانت شعارها که من ازین نوع رفتار وحدتبخش یعنی تجهیز شعارهای راهبردی و پرهیز از شعارهای مندرآوردی! بسیار راضی برگشتم. بگذرم. آری؛ راه را بلد است این ملت. چند تصویر معنادار و سوژهواره هم انداخته و بالا گذاشتهام ازین جنس مردم با عزتوعفت. | ۲۲ بهمن ۱۴۰۱ | ابراهیم طالبی دارابی دامنه
حاجی اصغر سعیدی و همسرش
روستا و تکیهی انجیلهی قم. ۱۳ بهمن ۱۴۰۱،
عکس از روی مستند "راه آبادی" : دامنه
خاطرات جبهه و جنگ و انقلاب ( ۱۳۱ ) در روستای انجیله. خاطرهی مسموع بنده: به نام خدا. سلام. این عکسی که انداخته و در بالا بار گذاشتم حاجی اصغر سعیدی و همسرشاند، از انجیله، آخرین روستای قم در مسیر شمال غربی از شهرستان جعفرآباد استان قم، بخش قاهان، سمت ساوه در نود و اندی کیلومتری شهر قم. اخیرا" برف سنگینی هم آمده در انجیله که برنامهساز شوخطبع قمیِ «راه آبادی» را به آنجا کشانده. دیدم کاملا". این دو، یک نمونهی تمامعیار در زندگیاند؛ انقلابی، دارا، اما خیّر و نیکوکار، سرِ حال، مذهبی، مطلع از کشور. مرد گفته: خانمش را در نقطه جوش عشقش، "غلامتم" میگوید. زن گفته: اول خدا بعد این مردِ من، که دومی ندارد. عجب! حسابی هم چفتِ هم، مصاحبه نمودند هنگام سخن بر زانوی هم ضربهی صمیمیت میزدند. به قول دارکلایی: انگوس زوونه. چی گفتند؟! نقل به عین میکنم چون با گوشم شنیده و با چشمم دیدم و فوری یاداشت نوشتم که گفتند: «اون شاهِ ملعون به روستا گاز و نفت نمیداد میگفت نداریم، ولی در عوض توی حلقوم انگلیس از نفت، مفت پر میکرد. آقاخمینی وقتی آمدند، ایران آباد شد و همه چیز داریم، آب، گاز، برق، تلفن، آبادی، امنیت و...» راستی! تکیهی انجیله در سبک معماری داخلی و حیاط و سکوهای سرسرا و حتی نوع عزاداریها کمنظیره. جمعه ۱۴ بهمن ۱۴۰۱ ابراهیم طالبی دارابی دامنه.