دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

ورود دامنه‌نویس دگر به دامنه

به  قلم جناب سین: با سلام خدمت دامنه ی عزیز و دامنه خوانان. تشکر از آقای غلامی. [این پست: اینجا] از این داستان می فهمیم اولویت انفاق، اگر رعایت بشه، هیچ فقیری وجود ندارد. انفاق بیشتر جنبه ی ریا پیدا کرد. و حتی جنبه ی داد و ستد و بده بِستان. کم هستند افراد با ایمان. درود به آنهایی که خالصانه انفاق می کنند وبدون هیچ چشم داشتی.

جواب اول دامنه


به نام خدا. سلام به شما. بله، جناب حجت الاسلام غلامی، روحانی خوشفکر و آدم روشنی ست. متن های ایشان و گزینش روایت های اخلاقی و دینی توسط وی، همیشه، دارای بار علمی و مُثمِر است.

 

اما شما جناب «سین»، اخلاقی حمیده دارید که از ایشون تمجید کردید. مهمتر از آن خودتان نکته ای آموزنده و اخطاردهنده افزودی که پست اخلاقی ما را به اجتماع پیوند زد. درود بر شما. راستی اگر شما نویسنده ای دعوتتان می کنم در دامنه، دامنه نویس شوید. فقط شرط دامنه نویسی حداقل دو چیز است:

 

۱- متن ها توسط شخص نویسندۀ دامنه، نگارش شود، نه کپی و هدایت از جایی به اینجا.

۲- دامنه نویسی باید استمرار داشته باشد، نه مقطعی و منقطع و نامنظم. ممنونم ازت جناب.
 

=======


به قلم جناب سین: با سلام مجدد: دامنه ی عزیز خوب منظورم را متوجه شدید. من چند سال پیش برای یک کاری به ارگانی مراجعه کردم، یکدفعه، یک محلی رو دیدم خیلی افراد آن ارگان، احترامش می کنند.

 

از یکی پرسیدم آقای فلانی این جا چه کاره هست؟ گفت خیّر هست .... و تو دلم گفتم کاش می آمد تو محل می گشت برای محلی های خود خالصانه و برای خدا قدم بر می داشت؛ آن موقع فرشتگان تعظیم می کردند.

 

 من دلم گرفت. بهش افتخار هم نکردم. فهمیدم فقط برای دنیا و بده بستون. و گرنه گوش شنوا داشته باشند ناله و فریاد هم محلی یکی محتاج به نون ویکی محتاج به خونه یکی محتاج به جهاز ویکی محتاج به عروسی و... را می شنون. که وگرنه خیّر فلان شدن فقط برای از زیر بار مالیات رفتن هست. وگرنه ثواب مالیات دادن بیشتر هست. حد اقل دولت، هدفمند برنامه ریزی می کند. اون موقع خیّر واقعی هستن.

 

جواب دوم دامنه

به نام خدا. علیک مجدد جناب «سین». این نوشته ی شما ارزش پست شدن را در دامنه داشت. موضوع را با تسلّط جامعه شناسانه نوشته ای. تحسین دارد. امابعد چند جواب:

 

۱. انفاق را که یک دستور قرآنی ست، مورد بحث قرار دادی

 

۲. یک نمونه میدانی را برای مستندسازی بحث به میدان آوردی.

 

۳. اخلاق دینی را رعایت و منشور نویسندگی را پاس داشتی که نام آن هم محلی ات را علنی نکردی. گرچه اگر اسمش را فاش هم می کردی من به یقین سانسورش می نمودم.

 

۴. استدلال منطقی کردی، اگر مالیات خودش را بدهد شاید دولت در رسیدگی به نیازمندان دست پُرتری داشته باشد

 

​​​​​​۵. خیّرین را به راه درست تر رهنمون نمودی.

 

۶. و با دردمندی و همدردی مشکلات عدیده و گریبانگیر جامعه را با چهار مثال گویای نون، خونه، جَهاز و عروسی برتاباندی

 

۷. و از همه مهمتر یک آسیب و شاید هم یک انحراف رفتاری را با بررسی موجَز به دامنه کشانده ای و دامنه ی آن را به دامنه خوانان نمایاندی.

 

ان شاء الله احکام خدا را با حکمت و خردمندی و به دور از ریا و خودنمایی پیاده کنیم. من با این جواب، خواستم گفته باشم دامنه به توانمندی جناب «سین» با همین دو سه نوشته ات معترف است و از شما می خواهد قلم خود را به جوهر نوشتن های بعدی تیزکرده و پُرجوهر نگاه داری. ممنون جناب سین.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
ورود دامنه‌نویس دگر به دامنه
/post/1018
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۹۵۹
۵
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

شاهان می‌روند اما عالمان می‌مانند

به قلم دامنه. به نام خدا. در رُمان «مردی در تبعید ابَدی» (اینجا معرفی کردم) که بر اساس زندگی ملاصدرا (Mulla Sadra) توسط زنده‌یاد نادر ابراهیمی نوشته شد؛ مطلبی‌ست که من بر اساس آن نکته، این پست را نوشتم. سلاطین می‌آیند و می‌روَند. شاه پیِ شاه. از ارث تا کودتا. فرهیختگان و عالمان اما، می‌آیند و می‌مانند. فرهیختگانی آفریننده؛ چون حکیم ملاصدا، علامه محمدحسین فضل‌الله، از آنجا می‌مانند که می‌سازند. اما بدا که رسم چنان بوده است تاریخ به اسم شاهان نافرهیخته مُسمّا شود. به همین سبب است که اکثر آثار و اَبینه‌ی تاریخی نام سلاطین را بر خود دارند، نه نام سازندگان را. حتی اغلب کتاب‌های ناب اهل ادب و علم و هنر و حکمت نیز ناگزیر به شاهان پیشکش شده است که در تمام عمرشان با علم و حکمت و هنر و دانش و ارزش و فخر و عزت جنگیده‌اند! اگر صفحه‌ی اِهداییه‌ی کتاب شریف معراج‌السعاده ملا احمد نراقی را -که خلاصه و ترجمه‌ی فارسی کتاب عربی جامع‌السعادات پدرش ملا مهدی نراقی‌ست- بنگرید این شیوه را می‌بینید. البته شاید هم با این شیوه و تقیه می‌خواستند آثار دینی چاپ و نشر شود و توسط حُکّام ممنوع و منع نگردد. بگذرم، آری؛ آنان مجبور بوده‌اند چنین کنند، اگر نمی‌کردند شاهان مستبد آثارشان را محو و ناپدید می‌کردند. این بود چند ورق از تاریخ غمِ این سرزمین.
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
شاهان می‌روند اما عالمان می‌مانند
/post/1082
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۳۵۴
  • پست شده - چهارشنبه, ۳ مرداد ۱۳۹۷، ۰۱:۵۹ ب.ظ
  • : برچسب ها
۳
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

تست دو طلبه روحانی برای روضه خوانی!

به قلم حجت الاسلام مالک رجبی دارابی:

سفرنامۀ تبلیغی. قسمت دوازدهم.
 

باز هم دربدر روزگار شدم ای نور سلام
باز هم زائرتان نیستم از دور سلام
با زبانی که به ذکرت شده مامور سلام
به سلیمان برسد از طرف مور سلام

 

 

سخنرانی شیخ مالک

روستای کیاپی میاندورود.


أَلسَّلٰامُ عَلَیکَ یٰا عَلی اِبنِ موسَی أَلرّضٰآ أَلمُرتَضٰی (ع). ولادت حضرت علی بن موسی الرضا(ع) تبریک و تهنیت باد. در زمانی که بنده در مشهد بودم خراسان بزرگ تقسیم نشده بود. تمام شهرهای مختلف خراسان بنام خراسان بزرگ بر سر زبانها بود. بنظرم سالهای آخر عمر فقید سعید حضرت حجت الاسلام واعظ طبسی نماینده ولی فقیه در خراسان بزرگ تقسیمات عملی شد. خراسان بزرگ به سه استان تقسیم شده است:


١ : استان خراسان رضوی (خود مشهد بزرگ که مرکز استان است و توابعش و تربت حیدریه ..) و فی الحال الحاضر نماینده ولی فقیه در خراسان رضوی  آیت الله علم الهدی امام جمعه ی وقت.


۲ : استان خراسان جنوبی (شامل قائنات  تربت جام و نهبندان و درمیان و طبس و.... شهرهای بسیار دیگر تا مرز زاهدان و از طرفی مرز افغانستان) مرکز خراسان جنوبی (بیرجند) نماینده ی ولی فقیه حضرت آیت الله عبادی.


٣ : خراسان شمالی که از طرف مشهد اولین شهر آن قوچان و آخرین شهر آن آشخانه ..و چند شهر جدیدالتاسیس تا اینکه وصل به جنگل گلستان می شود از طرفی سبزوار و اسفراین و نیشابور تا وصل به شاهرود...و از طرف دیگر وصل به کشورهای مجاور که مجموع این شهرها خراسان شمالی می باشند  و نماینده ی ولی فقیه آیت الله یعقوبی. و مرکز خراسان شمالی بجنورد می باشد. بجنورد شهرهای مختلفی را در خودش جا داده است و هر شهری  محدوده های زیادی دارد یعنی توابع و روستاهای زیادی دارد .اما شاهد عرض من در مورد یکی  از شهرهای بجنورد بنام راز است .  توضیحش در سفرنامه قبلی (اینجا) گفتم و یکی از روستاهای راز سرخ سو انقلاب می باشد؛ که 5 اتفاق و خاطره بهمراه پیام بازگو می کنم .

 


۱ : صبح اول محرم با چند روحانی دیگر از راز جرگلان حرکت کردیم بسَمتِ سرخ سو انقلاب فکر می کنم بیش از دو ساعت تو راه بودیم از بجنورد تا راز آن زمان جاده خاکی بود بیش از یک ساعت راه بود . در واقع از بجنورد تا محل تبلیغ من سرخ سو انقلاب اگر بگویم ۴ ساعت راه بود حر ف به گزافی نگفتم چون جاده خاکی بود ماشین کُند حرکت می کرد الان جاده ها اسفالت شد .

 

چهار ساعت راه شاید نصف شد یعنی دوساعت شده است د ر سالهای اخیر رفتم در آن مناطق خاطرات ۱۹ سال قبل در ذهن خودم مرور می کردم .دیدم جاده ها اسفالت و قشنگ شد .پس آن زمان مجموع مسافت از مشهد تا محل تبلیغ من ۸ ساعت بود .بگذرم اطاله ی کلام نکنم  پس از عبور از جاده های مخوف و خاکی و فراز و فرود جاده ها  و پر پیچ و خم گردنه ها بالاخره روز اول محرم در روستا قرار گرفتم نمی دانم ساعت چند بود . یادم نمیاد .

 

در خانه ی پر جمعیت قرار گرفتم میزبانم پیرمرد بود . زنش فوت کرده بود و زن دوم گرفت که هنوز بچه دار نشد و بچه های زن اولش همه جابه جاشدند و ازدواج کردند بعضی فرزندانشان در حیاتش وخانه اش زندگی می کردند از این جهت پر جمعیت بودند. فامیلیِ این پیرمرد وَجَدی بود.


نمی دانم تا شب چکار کردم ۹۰ درصد فکر میکنم میزبان ناهار تهیه کرده گفت اول ناهار ولی من گفتم اول نماز چون ظهر روز اول محرم رسیدم . فوراً فرا خوان زدم مردم جمع شوند در مسجد و برای نماز جماعت حاضر شوند. نماز جماعت ظهر و عصر را خواندیم و رفتیم ناهار و استراحت وتا
مغرب شد . ونماز جماعت مغرب و عشاء خوانده شد بعد رفتیم خانه برای شام  (جای شما خالی کمی شام می خوردم و به آنها گفتم بعد از منبر بیشتر شام می خورم) در مسجد امام علی بهمراه اهالی قرار گرفتیم همینکه در مسجد در شب دوم محرم برای عزادار وسخنرانی رفتیم.


امّا اتفاق و خاطره ی اول در شب دوم محرم. مردم همه دور من جمع شدند . مرا محاصره کردند . بمن گفتند بخوان  گفتم چی بخوانم ؟ تاز ه آمدیم مسجد اول از همدیگر احوال بپرسیم بعد مردم پذیرایی بشوند بعد میروم منبر صحبت می کنم (مراسم در مسجد بود چون حسینیه نداشتند) خیلی اصرار کردند همان ابتدا ورود به مسجد بخونم ..داشتم عصبانی می شدم ولی کنترل خودم را داشتم (حالا تو ذهن آن جمعیت یک چیزی هست من خبر ندارم فقط به می گفتند یه چیزی بخوانید .)

 

دیگه مجبور شدم بخوانم  مردم  اطراف من حلقه زدند گوشها را تیز کردند ببینند من چی می خوانم  قبل از آنکه بخوانم تو دلم گفتم عجب مردمی! هستند اصلا زمان شناس نیستند که چه وقت باید صحبت روضه خوانی داشته باشیم ....با ناراحتی شروع کردم مصیبت علی علیه السلام و فاطمه ی زهرا ع را با آهنگ و صدا خواندم .

 

بعد رفتیم جایگاه خودمان نشستیم . مردم پذیرایی شدند و نوحه خوان نوحه سرایی نمودند بعد از آن منبر رفتم منبر تمام شد . خواستیم از در مسجد برویم بیرون . شخصی بنام آقا کَفتر پیر مرد لاغر اندام ولی متبسم و خنده رو و مهربان آمد جلو از منبر من تعریف کرد و همچنین از مصیبت فاطمه زهرا که درابتدای ورودم به مسجد که مرا تحت فشار قرار دادند  و مجبور کردند بخوانم و علی رغم عدم میل باطنی من به خواندن در آن زمان ..که خوانده بودم .. چون نمی تونستم بیشتر از آن از خودم دفاع کنم و در میان آنها غریب بودم و از طرفی منظورشان را بمن نگفته بودند ..و ذهنم سخت مشغول شده شده بود که چرا اینها این حرکت را از من بی وقت خواستند . حتی بالای منبر هم عصبانی بودم . و مردم عصبانیتم را در چهره ام می دیدند ولی چیزی نگفتن . ولی من با صلابت صحبت می کردم . یه جوری می خواستم به آنها بفهمانم وقت شناس باشیم ..هر زمان که نمی خوانند یا صحبت نمی کنند .. ولی در این لحظه ی خارج شدن مسجد آقا کَفتر رازِ آن بی موقع در خواست کردن برای یه چیز خواندن را برایم افشاء کرده است گفت . منبر شما را پسندیدیم و گفت آیا می دانید برای چی در ابتدای ورود شما به مسجد گفتیم یه چیزی بخوان چی بود ؟

 


گفتم نه از آن بابت خیلی ناراحتم . گفت امروز غروب یک روحانی دیگر برای ما در این محل برای تبلیغ آمده الان تو خانه ی یکی از اهالی می باشد ..خواستیم ببینیم و یا مردم خواستند ببینند شما چی جوری می خوانید و چطور روضه خوانی و سخنرانی دارید و اگر نمی پسندیدند شما را برگردانیم و از آن روحانی دوم که در محل حضور دارند استفاده کنیم ولی شما امتحان خوب دادی و خوب خواندی و خوب منبر رفتی .شما را نگه می داریم تا از وجود شما استفاده کنیم . [دامنه: حسابی خندیدم جناب شیخ مالک. خوب شد اول شما را حبس و حصر نکردند! که اون روحانی را تست و آزمون کنند! چه مردم تیزعقلی اند!]

 

 

گفتم این حرفا چیه ؟ من میروم از آن روحانی دوم که آمد در محل از او استفاده کنید و ناراحت نمی شوم بر می گردم بجنورد یک محل دیگر انتخاب می کنم . گفتند نه نمی شود .همه ی مردم شما را قبول دارند این بود اتفاق و خاطره اول اما پیام این اتفاق اینستکه مردم باید روحانی و سخنران و امام جماعت را  بپسندند در غیر این صورت برای روحانی آنجا وقت تلف کنی است... و پیامهای دیگر در قسمت سیزدهم خواهم آورد . تلاش کردم خلاصه بنویسم نشد   بالاخره روز دوم محرم آقا کفتر گفت . آن روحانی صبح خداحافظی کرد برگشت ولی می گفتند روحانی فهمیده و مهربانی بود . همین که فهمید شما اینجا هستید گفت صلاح نیست . من اینجا باشم البته من آن روحانی را ندیده بودم و هیچ خبری از او نداشتم . والسلام.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
تست دو طلبه روحانی برای روضه خوانی!
/post/1016
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۴۱۲
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

من سرباز می شوم نه تماشاگر و وطن فروش

من سرباز می شوم نه تماشاگر و وطن فروش

به قلم دامنه: به نام خدا. سلحشورِ ایران  هیچ هم، تصادفی و از سرِ تفریح و اجبار نبوده است که ایرانی، از میان همۀ حاکمان عالم، و از بین تمامی سیاست ورزان جهان، و از انبوه آن همه دین مداران، «علی ولی الله» را برگزید، شیعۀ او شد تا پیرو خالصِ «محمد رسول الله» بماند. و آن ایرانیانی هم که در سایۀ مکتب دیگری زیست می کنند، این دو مردِ ایمان و اسلام را، با جان و دل دوست می دارند و بر قلب می نشانند. و این دو تاریخ ساز، یعنی محمد و علی، برای همۀ آزادمردان و جوانمردان، اُسوۀ زندگی، سرمشق  برازندگی و الگوی سرزندگی اند.

 

یک آمریکایی بَد تربیت شدۀ مرکانتالِ سوداگرِ پول پرست دوشندۀ جیب بُر؛ که به دور از هر مدرسه دیدۀ آمیخته شده به فرهنگ و ادب، به پیرِ خرفت باده نوشی بدل شده است و هر روزه هرزه گرایی و چرندبافی و خیال سازی و خیره سری می کند _یعنی ترامپِ بی تربیت بی عقلِ غرق در فسادهای  بی شمار امپریالیستی آمریکای بدهکار و مدیون جهان و انسان_ کودکانه پنداشته است او فرعون است و ملت ایران قومِ سرشکستۀ لجوج و بهانه گیر بنی اسرائیل. زهی خیال باطل.

 

 

ایرانی، که به صفت بارز همیشگی اش، اگر امروزه روز می بینید در درون کشورش، علیۀ هر نوع فساد در قدرت، در هر حیطه و مسئولیت، حرف و گلایه و مطالبه و فریادی فروخُفته دارد، اما همیشه، حتی در بدترین وضع زندگی و زمانه اش، دست طمع گر بیگانۀ متجاوزگر را داغ کرده است، و اگر هم روزگاری آن همه خاک وسیع ایران را از کف داده است، در زمین رزم نداده است، در ساخت و پاخت زمامدارانِ عیّاش و ترسو باخته است و نقشه اش به گربه ای گریان بدل شده است که با بروز انقلاب اسلامی این گربۀ گریان، به شیرِ غرّان و یوزپلنگِ دوّار دونده تیز و چابک گردیده است.

 

 

یک عده مُزدبگیرِ جریان سوداگر یهودِ صهیونیست، نه یهودِ ناب، در مرکز قدرت آمریکا با رأی دست کاری شده، بر سرِ کار آمده اند تا به خیال خام شان _که آرزویی دست نیافتنی ست و خوابی تعبیر نشدنی_ ایران را از جغرافیا محو کنند و اَعراب فریب خوردۀ منطقه را به شگرد فریب و دوشِش شیر، به آقایی!! و سروری!! بر ایرانیان برسانند. مگر از یادت رفته ترامپ، که در جشن رقص شمشیر میان سران مرتجع و بدکارۀ عرب، یک [خلیج عربی] گفتی و نزد مردم ما منفور شده ای. دیده بودی که ملت ایران، به خاطر یک حرف ناروا و سوداگرانه ی تو با تو چه کرده؟ یکپارچه و یکصدا، قدم در صحنه انقلاب و ایران نهاده و برای «خلیج فارس»ش، فریادها برآورده و نفرت و انزجارش را از توی پلیدِ بی مقدارِ سرکردۀ بدخوی آمریکای جهانخوار، اعلان کرده؟ دیگر بیش از این پای خود از گلیم خودرازتر نکن، که گردنِ اقلیم جهان، ایران است. و پای تو را قطع و تیکه تیکه و قلم خواهد کرد، اگر غلطی از توی بدبختِ جیب بُر! سر بزَند.

 

این خامان روزگارِ بد آمریکا، که نوکر و مزدور خاخام ها شده اند و دوشندۀ عرب ها، هیچ، _آری درست خوانده اید هیچ_ نمی دانند، که ایران هرگاه _آری، هرگاه_ مورد طمع دشمنِ بد کین و زشت خیمِ خارجی قرارگرفته، هر ایرانی در آن لحظه، یک سلحشور گردیده و سربازِ ایمان. و همه را تارومار نمود و وطن را، وطن نگه داشت، نه نوکر و ذلیل و خوار و سرافکنده. و منِ دامنه نیز مانند تک تک ایرانیان غیور، با آن که یقین دارم دوروبری های آمریکای ترامپ، آمریکای گرفتارآمده در چنگ بی خردان، هیچ غلطی نمی توانند بکنند، دربرابر هرگونه اقدام وحشیانۀ شان؛ سرباز می‌شوم، نه تماشاگر و وطنفروش.

 

بازنشر دامنه

 

نقشه متحرک ایران در طول تاریخ

 

و ایرانی می داند آنان فقط مشغول گرفتن اضافه کارهایی! اند که از اموال جهان و پول مُفت نفتِ سران عیّاش و خوشگذران عربی و سوداگران توطئه اندیش عِبری، به کیسه ی گشاد شان واریز می کنند. اینان بُزدل ترین و خائف ترین و خیال باف ترین مردان سیاست در کاخ سفید اند که سیاهی درون آن، مُخ و مغزشان را معیوب ساخته است و گمان دارند، می تواند ایران و ایرانی را به هم، علیه هم، به مانند گرگ علیه گرگ، زوزه کشان مشغول کنند و خود با خاطری آسوده، لویاتان (=دولت هیولا) توماس هابز، برای کشور غیور ایران شوند و در ما هراس افکنند. نه، به قطع و یقین هرگز نمی توانند.

 

آنان که باده نوشان سرمست قدرت و زر و زور و تزویر گردیده اند اگر هم غلطی بکنند (که به تحلیل من نمی کنند چون مثل سگ هاری شده از ایران و انقلاب برومند آن می ترسند، و مانند بید بر اندامشان می لرزند) همانند فرعون در مخمصۀ دریای سلحشوری ایران غرق می شوند و آن گه است که تازه می فهمند سربازِ ایمان بودنِ ایران یعنی چه. و به چشم خود خواهند دید که رزم و انسجام ملی و طنین شعار «آمریکا به تو چه» هر ایرانی، چگونه در جهان بازتاب می یابد و سوداگران مواجب گیر و پادوهای وطن فروش شان سازمان تروریستی منافقین که دریوزگی پیشه ساخته اند و سلطنت طلبان مرتجع که برای «شاه»سازی، همساز امپریالیسم گردیده اند، غرق در خاموشی و بدبختی و هلاکت می گردند.

 

ما غیوریم. عِرق داریم. به غیرت و ایمان آغشته ایم. نه به پستان آمریکا نیاز داریم و نه به شاخ او. ما ایرانی هستیم. مستقل و خردمند و عقل گرا و ایمان ورز. مردمانی حق پرست و حق گرا و عدالت جو. هان؛ همین پایان. برقرار باد ایران. جاوید باد انقلاب اسلامی؛ این پدیدۀ قرن ایرانیان.

من سرباز می شوم نه تماشاگر و وطن فروش
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
من سرباز می شوم نه تماشاگر و وطن فروش
/post/1015
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۵۴۰
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

زمانتان را به چهار بخش تقسیم کنید

به قلم دامنه: به نام خدا. می خواهم در شب تولد حضرت رضا، قلب تپندۀ ایرانی ها و صاحب اصلی این مرز و بوم، ابتدا از حسّ خودم بگویم و سپس دو سخن مهم آن امام رئوف _علیه السّلام_  هدیه کنم.

 

من مثل همۀ شما دامنه خوانان شریف نه فقط راه های منتهی به مشهد مقدس را دوست می دارم، بلکه هر کس، در هر جا و زمانی، حرفی از حرم رضوی به میان آورد، سرشار شوق می شوم و با سرعتی بالاتر از حرکت نور یعنی با جتِ خیال _این نعمت مرموز خدا در نهاد آدمیان_ به صحن و سرای امام رضا فرود می آیم و با خود زمزمه می کنم هر آنچه در خاطره و عشقم دارم. بگذرم.

 

اما سخنان مهم امام رضا. از میان سخنان آن حضرت، دو سخن را برگزیدم و که خیال می کنم خیلی دلچسب است و بر جان خوانندگان می نشیند. هرکس خواند و دلش به رحم افتاد، نیّت زیارت رضوی کند و ان شاء الله نصیبش شود. هر چیز سودمند و نیرو زا برای جسم که موجب تقویت بدن می‌شود، حلال است و هر چیز زیان‌آور که نیروی آدمی را می‌گیرد یا کُشنده است، حرام است. بکوشید که زمانتان را به چهار بخش تقسیم کنید: زمانی برای مناجات با خدا، زمانی برای تأمین معاش، زمانی برای معاشرت با برادران و معتمدانی که عیب‌هایتان را به شما می‌شناسانند و در دل، شما را دوست دارند و ساعتی برای کسب لذّت‌های حلال. با بخش چهارم توانایی انجام دادن سه بخش دیگر را به دست می‌آورید.

منبع: تحف العقول

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
زمانتان را به چهار بخش تقسیم کنید
/post/1013
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۴۳۵
  • پست شده - سه شنبه, ۲ مرداد ۱۳۹۷، ۰۶:۵۳ ب.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

امام علی در بیرون قدرت چه کرد؟

به قلم دامنه: به نام خدا. چندروز پیش در (اینجا) مقدمات و پرسش های بحث را چیدم و جناب سید علی اصغر نیز بحث سؤال محور بر آن افزود. اینک به پاسخ پرسش می پردازم:

​​​​​

در اینجا مقام امامت امام علی (ع) مورد بحث نیست. بلکه رفتار ایشان به عنوان امام منصوب خداوند مورد نظر است. زیرا برای شیعه (=پیرو) علی، هم هیچ خدشه ای دراین رابطه مطرح نیست و هم منزلت آن حضرت آن چنان رفیع و دارای ابعاد وسیع است که فقط خداوند متعال و سپس پیامبر خدا _صلّى ‌الله‌ علیه‌ و‌ آله و سلّم_ و خصوصاً حضرت فاطمه _سلام الله علیها_ و انبیای گذشته (ع) و امامان بعد از ایشان _علیهم السّلام_ از آن آگاه اند. و شأن امامتِ آن امام، هرگز در هیچ ساعتی از حیات شان، جدا نشده است و پس از ممات شان نیز تا قیام قیامت از علی و ۱۱ جانشین معصوم وی، جداشدنی نیست. مقامی که، غصب شدنی نیست و انحصار در عصمت ائمه اطهار و نصب الهی دارد. والسّلام. اما بعد زمامداری آن امام.

 

زمامداری امام علی _علیهم السّلام_ بلافاصله با رحلت رسول خدا، با تفکّر خاصّ و انحرافی خلفای راشدین (راشد یعنی: راه راست‌یافته) و دیگر اعضای سقیفه (=جایی مُسقّف در خانۀ شور و مشورت بنی ساعده) مورد دستبُرد قرار گرفت. و 25 سال به درازا کشید. سه سال توسط ابوبَکر _مشهور به صدّیق_. ده سال توسط عمَربن خطّاب. دوازده سال توسط عثمان بن عُفّان. طی این مدت دو دهه و نیم، که علی در بیرون از حکومت و قدرت ماند و به عبارتی به درون خانه تبعید شد، چه می کرد؟ به قول مرحوم دکتر علی شریعتی زندگی علی (ع) سه دوره داشت:

 

 

۲۳ سال مبارزه برای استمرار مکتب

۲۵سال سکوت برای حفظ وحدت

۵ سال حکومت برای ایجاد عدالت

 

آری؛ پرسش این بود: امام علی (ع) که از حکومت بیرون انداخته شد و حقّ حکومت کردنش انکار گردید، در بیرون قدرت چه کرد؟ و به تعبیر امروزی در جامعۀ مدنی زمان خود، چگونه با قدرت حاکم _سه خلیفه_ و دایرۀ حکومت مُواجه شد؟

 

زندگانی امام علی (ع) روشن می سازد آن حضرت مقام امامت بر امت را با شأن حکومت بر مردم درنیامیخت. امامت خود را نصب الهی می دانست که توسط حضرت محمد (ص) به او رسانده شد و در غدیر خم به مردم ابلاغ گردید. پس اولین رفتار علی این بود که به مردم و مؤمنان و پیروان _و حتی مخالفان خود_ آموخت، که امامتش، هرگز تفویض شدنی، غصب کردنی و واگذرنمودنی نیست.

 

می مانَد حکومت و سیاست و مدیریت بر جامعه، که آن حضرت آن را منوط به رأی مردم، قبول اکثریت و بیعت آزادانه و مختارانۀ حاضرین در عصرِ خود و برای همۀ عصرهای پس از خود نمود. و برای آن هیچ جنب و جوشی ننمود. بلکه در چندین جا ارزش حکومت را با عطسۀ بینی بُز برابر دانست. با استخوان خوک در دست یک جُذامی پَست مساوی و حتی پایین تر دانست.

 

حال با این بحثی که شکل دادم، سؤال فرعی اما محوری پدید می آید: آیا امام علی که با آن گونه زاویه گیری از خط پیامبر خدا مواجه شد، با خلفای سه گانه مواجهه (= رویارویی) هم کرد؟ دست به مقابله زد؟ یا نه مشیء علی و راه علوی چیز دیگری بود و رسم خاصی داشت؟ به نظر دامنه رفتار مدنی علی در همین جا کشف می شود. پس به بحثم در زیر دقت شود.

 

لنین رهبر کمونیست های روس که آدمی متفکّر، فرصت شناس _و در چند جا فرصت طلب_ و نیز غولی تئوری پرداز و از همه مهمتر سیاست ورزی بیش فعال بود، همیشه در برابر رویدادها و حتی نارویدادها این سؤال محوری را جلوی چشم خود و پیش پای پیروانش می گذاشت: «چه باید کرد؟»

 

از نکته ام دربارۀ لنین می خواهم به این بپردازم که من بر حسب مطالعات فراوان و متعددی که در اطراف زندگانی و اندیشه های امام علی (ع) کرده ام و همچنان نیز می کنم، و حتی تمام نهج البلاغه را بطور کامل و یادداشت برداری شده خوانده ام، به جدّ معتقدم امام علی بنیانگذار «چه باید کرد»ها بود. و به همین دلیل و علت، او در بیرون قدرت همان کاری را کرد که باید می کرد. و در درون قدرت _حکومت مردمی و عدالت گرانه اش در کوفه_ نیز همان راهی را رفت که باید می رفت.

 

من معتقدم علی هرگز با سه قدرت حاکم ابوبکر، عمر و عثمان مواجهه نکرد. در تعبیر امروزی می گویند براندازی. علی به خاطر حقیقت هایی که خود از آن خبر داشت و مصلحت های که بخوبی بر آن واقف بود، هیچ گاه حتی یک روز از آن ۲۵ سال را صرف مواجهه و نابودی حکومت های سه خلیفۀ وقت نکرد. حکمت آن فقط و فقط حفظ اسلام و حراست از کیان مسلمین بود.

 

علی می دانست حق، با علی است و اصلاً و ذاتاً خود «علی» حق است. یعنی به قول مشهور حق با علی ست و علی با حق. اما با این همه، ایشان مصالح حال و آینده و تفکر گذشتۀ ۲۳ سال مبارزه در رکاب رسول الله (ص) را اصل قرار داد و به مقابله با حکومت غصب شده نپرداخت. پس دومین رفتار علی در بیرون قدرت این بود:

 

هیچ گاه با نظام مستقر مسلمانان درنیفتاد. بلکه برای حفظ و حراست آن کوشش کرد. مشورت داد. سکوت کرد. راه آرام را رفت. با هیچ احدی ائتلاف نکرد. در حالی که ایلاف کردن در قریش یک رسم و قانون بود. رجوع شود به سورۀ مبارکۀ قریش.

 

با هیچ قوم و طائفه ای جلسه ای علیۀ حکومت نگذاشت. دندان بر جگر گذاشت، تا مکتب اسلام و ثمرات عظیم مؤمنان بآسانی و با جاهلیت پیش آمده، هدَر نرود و یا زیر تیغ هوَس های قدرت طلبان طمّاع جراحتی برندارد، تا حکومت مقتدر مسلمانان تازه به جوانه رسیده، راه ناپیموده اش را با استواری و ثبات و بی تفرقه طی نماید و ریشه اش آبیاری و مستحکم شود.

 

علی در بیرون قدرت نه تفرقه آفرید و نه با دشمن _نعوذبالله_ همساز شد و نه کسی را به سوی خود فراخواند که او را علیه حکومت مسلمین بشوراند. و نه حتی یک ثانیه ای نعوذبالله خیال توطئه بر افکار مقدس و عصمت واره اش افتاد. حتی قتل عثمان را محکوم کرد و آن را اقدامی افراطی و خشک مغزی دانست.

 

 رفتار سوم علی (ع) در بیرون از قدرت، آزادگذاشتن حضرت فاطمه (س) به عنوان والاترین گوهر زمان و کوثر اسلام، بود؛ که آن حضرت علیۀ ابوبکر در کوچه و خانه و مسجد خدا قیام کرد. من این رفتار سیاسی مدنی علی در آزادگذاشتن مشیء فاطمه را سرمشق می دانم و راهِ فاطمه را مشق.

 

چگونه؟ علی، حاضر شد خانه نشین شوند و صبوری کند و در چاه های آشنا، ناله ها سر دهد، انزوا پیشه کند و بر قرآن خدا حاشیه نویسی نمایدو... تا متّهم به قدرت طلبی و تفرقه آفرینی نشود. و از سوی فرصت طلبان و منحرفان و منتقمین (=انتقام جویان جاهل بلکه جُهّال) و ابلهان روزگار به ایجاد آشوب و فتنه در دایرۀ قدرت و اقتدار اسلام و مسلمین بُهتان نخورد و شلاق تهمت روانه اش نگردد که برای دنیا، دنبال سهم است.

 

و اما فاطمه جلو افتاد. راه افتاد.  قدم در کوچه و خیابان مدینه گذاشت به مسجد رفت. بلند شد. بلند بلند گفت و گفت و گفت علیۀ حاکم ابوبکر و لۀ علی خانه نشین. در سخنان افشاگرانه و غرّایش راه نبی (ص) را تبیین نمود و برای اثبات حقِّ علی امیرالمؤمنین شورید و خروشید. شرحش برای بعد... ادامه دارد...

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
امام علی در بیرون قدرت چه کرد؟
/post/1012
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۵۹۲
  • پست شده - سه شنبه, ۲ مرداد ۱۳۹۷، ۰۵:۵۵ ق.ظ
  • : برچسب ها
۶
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

رازِ شیعه نشین و جرگلان سُنّی نشین

به قلم حجت الاسلام مالک رجبی دارابی: سفرنامۀ تبلیغی. قسمت یازدهم. بہ نام خدای سمیع وبصیر/خطاپوش بخشنده بی نظیر/بہ نام خدای علیم وحکیم/رحیم و بسیط وشریف ونعیم/بہ نام خداوند وجد وسرور/پدید آورعشق و احساس وشور. با سلام و ارادت خدمت برادر گرامی آقای طالبی. امروز در باشگاه ورزشگاه گلوگاه هستم عصر ۳۱ تیر ۹۷. در خدمت جوانان و نوجوانان این شهرم. و از امام رضا و فضیلت زیارت  امام رضا (ع) دارم برایشان صحبت می کنم. اما ادامۀ سفرنامه تبلیغی ام. این بار از مشهد به بجنورد به سمت راز جرگلان سرخ سو...

 

شیخ مالک

در جمع جوانان ورزشکار شهر گلوگاه.

 


در اول کلام یاد آور شوم. از نوشته برادر گرامی حاج آقا شفیعی که توسط مدیر سایت دامنه در (اینجا) بارگذاری شده، کمال استفاده را بردیم و از ایشان تشکر می کنم. سلام و عرض ارادت دارم خدمت برادر ارجمند حاج سید تقی شفیعی. که در نوشته ی خوبشان از مقام معظم رهبری تعریف و تمجید داشتند. و بحث شان مورد تائید این جانب می باشد. موفق باشند. دوباره برای ماه مُحرَّم از مشهد مقدس به بجنورد اما به سمت راز جرگلان روستای سرخُ سو انقلاب، سرخ سو هاشم، و سرخ سو عُلیا. محل استقرار من سرخ سو انقلاب بود.

 

اول درباره ی راز جرگلان و سرخ سو انقلاب بگویم بعد وارد اتفاقات و خاطرات شوم. راز، منطقه ی شیعیان است و جرگلان منطقه ی اهل تسنن می باشد این دو منطقه بسیار وسیع است. در عین حال که منطقه مسطّح و هموار دارد، اما کوههای سر به فلک کشیده بسیار زیادی به چشم می خورد. در این میان (این صحرای بیکران و کوههای عجیب و غریب و جاده های بسیار صعب العبور) روستاهای خیلی زیادی دیده می شد. من تعجب می کردم مردمان آن مناطق چی جوری زندگی می کردند. واقعا جاده های مَخوفی داشت و زندگی کردن در آن مناطق بنا بر اقرار خودشان بسیار سخت می گذشت و بخاطر نامناسب و نامساعد بودن جاده، خیلی از مردم در هنگام مریضی یا خانمی که درد مُخاض (زایمان) داشته و... تا به بیمارستان برسند می مُردند.

 

اما سرخ سو انقلاب، یعنی (آب سرد به زبان ترکی) آن منطقه می باشد انقلاب به این کلمه وصل شده علتش.. اینست که مردم آن محل در سال ۵۶ و ۵۷ برای انقلاب ایران زحمت کشیدند تا اینکه انقلاب به ثمر برسد. مردم آن محل به این نظام و انقلاب و رهبری علاقه مند بودند و این علاقه را در عمل نشان می دادند و چندین شهید در آن محل برای انقلاب دادند. عددشان را نمی دانم.

 

شب اول مُحرم در اداره جهاد کشاورزی راز قرار گرفتیم. و برای استماع سخنرانی امام جمعه ی راز به همراهش رفتیم مسجد راز. یکی از مُبلِّغین همراه ما و اعزامی از مشهد به در خواست امام جمعه منبر رفتند، به ایراد سخن پرداختند. دو جمله از سخنرانی ایشان یادمه در مورد دنیا بود. گفت الدنیا رأس کل خطیئه ..... و وصل کرد به مردم دنیاپرست کوفه که در مقابل امام حسین قد علم کردند و... و بیعت با سفیر امام حسین  _حضرت مسلم بن عقیل_ را  شکستند،... تا اینکه سرشان را از بدن جدا نمودند... لعن الله ظالمیهم. ادامه ی سفرنامه اتفاقات و پیامها می باشد که در قسمت دوازدهم سفرنامه خدمت مطالعه کنندگان این سفرنامه تقدیم می کنم.

 

خلاصۀ سفرنامۀ تبلیغی اینجانب


۲۱ سال قبل ماه رمضان در سپاه قرار گاه حضرت حمزه ارومیه ۱۳۷۶ اواخر دی ماه برابر با ۱۴۱۸ ه ق.


۲۰ سال قبل مُحرَّم زابل ۱۳۷۷ اواخر اردیبهشت برابر با ۱۴۱۹ ه ق.


۲۰ سال قبل مجالس سخنرانی و روضه خوانی از ۱۳ محرم تا اتمام ماه صفر در مشهد مقدس ۱۳۷۷ برابر با ۱۴۱۹ ه ق.


۲۰ سال قبل ماه رمضان در بجنورد گریوان نَیِستانه دی ماه ۱۳۷۷ برابر با ۱۴۱۹ ه ق.


اما سفر نامه ی قسمت یازدهم، ۱۹ سال قبل در اردیبهشت ۱۳۷۸ برابر با ۱۴۲۰ ه ق.

 

ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی 
نروم جز به همان ره که توام راه نمایی 
 همه درگاه تو جویم همه از فضل تو پویم  
همه توحید تو گویم که به توحید سزایی
سنایی
مالک رجبی دارابی. ۱ مرداد ۱۳۹۷. دارابکلا

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
رازِ شیعه نشین و جرگلان سُنّی نشین
/post/1011
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۳۸۴
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

هشت نکته بر ضرورت آموزش سیاسی

به قلم دکتر فتح الله دهقان: بشر  از زمان خلقت و آغاز زندگی روی کره خاکی دوره‌های متفاوتی را سپری کرده است. در مدت مدیدی انسان‌ها به کشاورزی مشغول بوده و زندگی و روابط اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و... آنها در این چارچوب تنظیم می‌شد. پیشرفت رو به جلو و بی‌وفقه بشر شرایط مکانی و زمانی، دنیای جدیدی را خلق کرده که شرایط فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و... متفاوت از گذشته دارد. در دنیای جدید بدون علم و آموزش امکان زندگی پیشرفته وجود ندارد و همچنین برای اداره جامعه و جهان ملقب به دنیای تکنولوژی نیاز به تخصص‌ها و مهارت‌های بی‌شماری است که توسط خانواده، جامعه، آموزش و پرورش، آموزش عالی به شهروندان آموزش داده شود.

 

البته این مسئله در غرب و شرق عالم که اصطلاحا جهان اول و جهان سوم نامیده می‌شود دارای تفاوت ماهوی است. دردنیای توسعه‌یافته، تربیت و آموزش در خانواده، جامعه، آموزش و پرورش و آموزش‌های عالی در راستای نیاز آن جوامع است. که دارای ارتباط و انسجام، به صورت هم‌تکمیلی و سیستمی هوشمند، پویا و هدفمند به ایفای نقش می‌پردازد و به فرهنگ عمومی تبدیل شده است.ولی در جهان سوم و کشور‌های توسعه‌نیافته پارادوکسی در تربیت و آموزش افراد توسط خانواده و جامعه سنتی از سویی و آموزش عالی که بانی تربیت افراد با مهارت‌های متناسب با اداره آن بخش از سازمان‌ها برای اداره امور کشور که برگرفته از دنیای جدید است مشاهده می‌شود.  همچنین فاقد ارتباط منطقی و انسجام سیستمی بوده و به صورت جزیره‌ای عمل می‌کند و دارای خاصیت هم‌تکمیلی و همچنین پویایی، هدفمندی و هوشمندی نمی‌باشد.

 

در دنیای توسعه‌یافته قاعدتا افراد با معیارهای فوق‌الذکر تربیت شده و با توجه به تخصص و مهارت به کارگیری می‌شود. اما در کشورهای جهان سوم از افرادی که با توجه به عدم آگاهی و اطلاع و به دلیل عدم تناسب تعلیمات و یافته‌ها با بخش مدرن در این بخش به‌کارگیری شده و خسارات و صدمات جبران‌ناپذیری را به این کشورها وارد می‌کند. کشورمان ایران نیز با این معضل و مشکل دست به گریبان است و از این بابت خسارات و صدمات زیادی را متحمل شده است. در این خصوص مواردی را به عرض رسانده و همچنین لازم و ضروری است سیاستمداران به این مسائل توجه کنند.


فرهنگ: اولین و اساسی ترین مشکل قشرهای خاصی از جامعه است. فرهنگ بایستی به‌روز شود، اصلاح فرهنگ در راستای حل مشکلات کشور صورت گیرد. بخشی از مشکلات فرهنگی، عدم شناخت کنش‌گران سیاسی ایران امروز از علم سیاست و لوازم و ابزار آن است.


نخبگان: شایسته است نخبگان این سرزمین در خصوص حل این مشکل و معضل تلاش کرده و راهکار و پیشنهادات علمی، عملی و بومی با استفاده از تجربیات جهانی ارائه کنند. استفاده از رسانه‌های عمومی و تکنولوژی نو، ابراز مناسبی در این راستا است.


منافع ملی و امنیت ملی: لازم و ضروری است به کنش‌گران سیاسی کشور آموزش داده شود که شاخص و معیار سنجش افکار، گفتار، سیاست‌ها و اعمال آنها منافع ملی و امنیت ملی است، ولاغیر.


نیل به توسعه و پیشرفت: مستلزم پذیرش این مهم «درک اهمیت و جایگاه منافع ملی و امنیت ملی» توسط مردم حاکمان و سیاستمداران، رسیدن به این هدف نیاز به ابزار و لوازم خاص خود از جمله احزاب و تشکیلات مردم‌نهاد و مردم‌محور است. حضور قانونمند، نظام‌مند و آگاهانه مردم در قالب نهادهای نامبرده نیاز جامعه ی امروز ایران برای حل مشکلات است.


مدرسه: هر پیشرفتی لازمه‌اش مدرسه است، مدرسه سیاست، مدرسه اقتصاد، مدرسه مدیریت، و حتی مدرسه احزاب و تشکیلات (همان کالج‌ها در غرب) آموزش حداقلی اصول کلی سیاست‌ورزی و مملکت‌داری در این مدارس نیاز مبرم کنش‌گران سیاسی ایران فعلی است. به‌عنوان مثال جایگاه سفارتخانه‌ها، حرمت قانونی آن و کارکرد آن به کنش‌گران سیاسی آموزش داده شود.

 

شایسته است به آنها آموزش داده شود که میدان سیاست و بازی سیاسی قواعد خاص خود را دارد و نیازمند تدبیر، آینده‌نگری و اندیشه‌ورزی آگاهانه و مدبّرانه است. به‌ عنوان مثال به آنها آموزش داده شود کشاندن مردم توسط باندهای قدرت به خیابان در جهت مطامع باندی و گروهی خسارات جبران‌ناپذیری را به بار می‌آورد.

 

لازمه بازی در شطرنج سیاست ملی، منطقه‌ای و بین‌المللی: داشتن اطلاعات سیاسی و بین‌المللی همه‌جانبه و تخصصی و برنامه‌های منسجم و هماهنگ در طراحی، اجرا و انسجام در همه سطوح است. به نظر می‌رسد افرادی که برای آموزش و تعلیم و تربیت، اخلاق، طبابت و... تربیت شده‌اند مناسب به‌کارگیری در این زمینه نیستند.


چندگانگی، عدم هماهنگی و عدم تمرکز: در ترسیم استراتژی‌ها و سیاست‌های کلان، تعدد مراکز تصمیم‌گیری و سازمان‌های اجرایی، نداشتن برنامه‌های مدون و درازمدت و دچار روزمرگی بودن در سیاست‌های داخلی، منطقه‌ای و جهانی سمی مهلک برای کشور است. پذیرفتن، احترام و عمل به قواعد و قوانین بین‌المللی که جهان فعلی براساس آن اداره می‌شود از اصول مبرهن و تخطی‌ناپذیر حکومت‌داری است.

چاپ روزنامۀ آفتاب یزد. ۳۱تیر۱۳۹۷

 

 

 

سه نکتۀ دامنه

 

به نام خدا. سلام جناب دهقان و دامنه خوانان شریف. ۱. از بحث شما که هم دغدغۀ همیشگی شماست و هم دقت تان را می رساند، استفاده کرده ام. ۲. من هم مانند شما سهم آموزش را در هر کاری خاصّه سیاست ورزی بالا و مؤثّر می دانم. تا آن حد که هزینه در آموزش را استهلاک نمی دانم بلکه سرمایه می دانم. چین کمونیست در آفریقا و برای آفریقا در حال هزینه کردن آموزشی است؛ اما مزّۀ سرمایه را دو دهه بعد خواهد چشید که قرار است رهبری جهان را از دست آمریکای جهانخوار بگیرد. ۳. اما نکته سوم این است آموزش کُنشگران سیاست خارجی بسیار ظریف تر است؛ زیرا اساساً در سیاست خارجی همۀ فعالان از نخبگان هستند چه نُخبه هایی! مثل موسولینی و صدام چه نخبه هایی مانند نلسون ماندلا و جواهر نعل نهرو و بیسمارک. تمام. والسّلام.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
هشت نکته بر ضرورت آموزش سیاسی
/post/1008
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۵۱۵
۱
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

آموزه های هجرت تبلیغی

به قلم حجت الاسلام مالک رجبی دارابی: سفرنامۀ تبلیغی. قسمت دهم. سلام. سفرنامه تبلیغی بنده پیامها و آموزه هایی می باشد که از دِلِ سفرنامه تبلیغی (مشهد به بجنورد) قسمت نهم استخراج می شود. امیدوارم اولاً برای خودم و ثانیاً برای همه ی دامنه خوانان مُعظَّم تاثیر گذار باشد . مطالعه ی آن بنظرم کمتر از یک دقیقه بیشتر وقت نمی برد مخصوصاً آنهایی که مهارت تند خوانی دارند با یک نگاه سطحی و چند ثانیه ای نکات آن را بذهن میسپارند . البته بنده در جمع بزرگان دامنه نویسان درس پس میدهم . و از نظرات سازنده ی همه ی خوانندگان محترم استفاده می کنیم

 

 

شیخ مالک.

جلسۀ خواهران روستای بادله

 

امّا درس ها و پیام ها:


۱ : هرکس هر کار خوبی (لساناً ، قدماً ، قلماً ، دِرَماً) برای ما انجام داد ما واکنش نشان دهیم . بی‌توجه و بی تفاوت نباشیم . خُشک بر خورد نکنیم . سرد نباشیم. مثلاً اگر کسی بما گفت سلام ما به بهترین وجه و با روحیه ی عالی پاسخ دهیم . ( بگوئیم سلام علیکم و رحمت الله ) بیشتر گرم بگیریم. فکر می کنم بنده در این اَمر اگر خود ستایی نباشه، کوتاهی نمی کنم.


۲ : از اعتماد مردم به خودمان حد اکثر استفاده را در پیش بُرد فرهنگی داشته باشیم . مثل تبلیغ چهره به چهره طبق نظر مقام معظم رهبری در سطح بسیار عالی تاثیر گذار است و فرمودند یک تبلیغ چهره به چهره از دهها منبر برتری دارد .

 

حاج آقا قرائتی که یک مُبلِّغ نمونه است . کتابی دارد تحت عنوان تبلیغ چهره به چهره ایشان هم طِبقِ تجربیاتی که داشتند و دارند . عجیب تعریف می کردند . بطور کلی در تبلیغ معجزه می کند . این حرکت را بنده در نِیِستانه بجنورد داشتم مفید بود مثل همان اختلاف ازدواج دختر و پسری کارشان منجر به طلاق کشیده شد . که برای برطرف شدن مشکلِ شان با چند نفر از بزرگان محل می رفتیم خانه ی هم دختر و هم پسر تا اینکه اختلافشان بر طرف بشه ... البته از ما می خواستند.


۳ : این چند ویژگی در این سفر تبلیغی بیشتر در من دیده می شد و سعی می کردم این صفات را داشته باشم . و این رَوَند تا الان که هر جا تبلیغ میروم چه ماه رمضان و چه محرم و چه در مناسبتهای دیگر  ادامه دارد:


۱ : قِلَّتُ الطَّعام ۲ : قِلَّتُ الکَلام ۳ : قِلَّتُ المَنام ۴ : قِلَّتُ المَشی ۵ : کثرت مطالعه


۳ : ۱ : ( قلت الطعام) یکی از خصوصیات که داشتم هم در افطار و هم در سحری غذا خیلی کم می خوردم. این کم خوری به خاطر خجالت نبود بخاطر این بود که همان مقدار کم که می خوردم سیر می شدم، یعنی دیگه میل به ادامه ی خوردن غذا نداشتم .

 

با توجه به اینکه غذاهایشان چه در افطار و چه در سحر خوشمزه بود ولی واقعا نمی تونستم بخورم . و در عین حال همه روز را خیلی خوب بدون اینکه احساس گرسنگی کنم روزه می گرفتم.


 ٣ : ٢ : (قلت الکلام) خیلی ساکت بودم تلاشم این بود که حرفی که برای خودم  و دیگران فائده ندارد نزنم هر سوال که می کردند جواب می دادم و اگر بلد نبودم بدون خجالت می گفتم نمی دانم یا می گفتم جوابتان را بعداً می آورم .


۳ : ٣ : ( قلت المنام ) اکثر شبها را بیدار بودم تا سحری و بعد از نماز صبح هم بین الطلوعین نمی خوابیدم خوابم از طلوع آفتاب تا دو یا سه ساعت می خوابیدم بعد از ظهر هم چند ساعتی خواب می رفتم.


٣ : ۴ : قلت المشی . از دنیا به اندازه ایی که آبرویت حفظ شود استفاده کن (در اینجا منظورم اینستکه اصلاً تو بَندِ هدیه و پاکت و کمکهای مردمی نبودم. این حرکت را بَد می دانستم و می گفتم اینها مردم فقیر و بی بضاعت هستند . در واقع ما  باید به آنها کمک کنیم.


 ٣ : ۵ : (کثرت مطالعه) چون مردم زیاد می آمدند جهت استماع سخنزانی، بنده تلاش می کردم با مطالعه و معلومات زیاد تسلط کامل بر منبر و سخنرانی داشته باشم .


۴ : خصال حمیده میزبانم ۱ : اخلاق خوب و مهمان نواز و خیلی خودمانی رفتار می کرد. ۲ : به نماز زیاد اهمیت می داد ۳ : بیشتر اوقات ساکت بود ۴ : غیبت کسی را نمی کرد و ریاء کاری نداشت برخلاف حرف مشهد قلی با نَجوی در گوشم گفت او ریاء کار است که ایشان با این کار هم غیبت کرد و هم تهمت زد و هم داشت ما را نسبت به ایشان بد بین می کرد.

 

در هر صورت گناه سنگین است . دو سال قبل شنیدم میزبانم رهسپار دیار خاموشان قرار گرفت . روحش شاد.

 

۵ : احترام مردم باعث نشود متکبر شویم .


۶ : موضوعات تبلیغ نوشته می شد. بلکه چه خوب است از ابتدا تا انتها منبر بعد از منبر در دفتر مخصوص نوشته شود اما هنوز توفیق حاصل نشد.


۷ : اگر کسی فراموش کرد یا رَد شد ما را شام یا ناهار و یا صبحانه دعوت کرد قبول کنیم (چه فقیر باشند و چه سرمایه دار)... و این قبول کردن یک نوع تبلیغ است . اگر دعوتی ها را قبول نکنیم اختلال در نظام تبلیغ بوجود می آید .۳۱ تیر ۹۷ دارابکلا. مالک رجبی دارابی.

 

پاسخ دامنه

به نام خدا. سلام. هفت پیام و آموزه به انضمام نکات دیگر در این پست، چند اثر دارد: ۱. نوشته ها را هدفمند می سازد. ۲. متدولوژی (=روش تحقیق) رعایت می شود.۳. خوانندۀ شریف میان آنچه بر شما گذشت و آنچه استنتاج نمودی تطبیق می دهد. ۴. زوایای بحث روشن می شود. ۵. از همه عالی تر، ذهن خلّاق شما در نقل خاطرات و جمع بندی مُثمر آن بر مخاطبان آشکار می شود تا همه چیز را با حساب و کتاب بنگرند حتی دیدن یک پر کاه در کف تُندباد. سپاس.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
آموزه های هجرت تبلیغی
/post/1007
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۴۴۱
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

اَعلمِ عُلمابودن در مکتب شیعه

به قلم دامنه. به نام خدا. یک روز _نمی دانم کی؟_ گزارشِ توصیفی-انتقادی در مجلۀ خواندنی های سال ۱۳۳۳ هجری خورشیدی را به بر حسب کتاب «برگ هایی از تاریخ حوزۀ علمیۀ قم» نوشتۀ حجت الاسلام رسول جعفریان را مطالعه و یادداشت برداری می کردم. گزارشگر آن مجله، خود یک دانش آموختۀ حوزه و ملبّس به لباس روحانیت بود و متن آن نشان می داد به ریز و بم حوزه بخوبی آشناست. دیشب، این قسمت، در مرور مجددم به آن، رؤیت شد. دیدم بحث جالبی ست. لذا سه فراز آن را به شوق تایپ کرده، به اشتراک گذاشتم تا دامنه خوانان فهیم و شریف نیز، در آن تفکّر و تأمّلی کرده باشند:

 

کمتر مذهبی در دنیا تا این حد برای انتخاب پیشوای مذهبی شیعه، شرایط منطقی قائل شده است... مثلاً... از غیبت کبری تا کنون بر طبق موازین مذهبی شیعیان، هر مردی که در فهمِ احکام الهی اَعلمِ عُلما باشد و در تمام عمر خطایی از او سر نزده باشد، مرجع تقلید یعنی پیشوای مذهبی ما شیعیان خواهد بود. (متن گزارش، ص ۱۸۵)

 

یک طلبه در تمام مدت تحصیل یک شکمِ سیر به خود نمی بیند. (ص ۱۹۰)

 

می گویند فقیه پس از مجتهد شدن، به شهر خود برمی گردد و احکام دین را به مردم می آموزد. من با نهایت احتیاط یادآور شدم که ای بزرگواران باید دینی باشد تا احکامِ دین مورد پیدا کند... (متن گزارش، ص ۱۸۸)

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
اَعلمِ عُلمابودن در مکتب شیعه
/post/917
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۳۷۲
۲
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

در گریوان و نیِستانه بجنورد چه می گذشت؟

به قلم حجت الاسلام مالک رجبی دارابی: سفرنامۀ تبلیغی. قسمت نهم. بسم الله الرحمن الرحیم. سلام علیکم. این قسمت در ماه مبارک رمضان در بجنورد (خراسان شمالی) در روستای نِیِستانه (دی ماه سال ۱۳۷۷ه ش برابر با ۱۴۱۹ه ق) اتفاق افتاد. قبل از باز گو کردن این سفرنامه از برادران خوب و نظریه پردازان در دامنه و غیره جناب آقای ابراهیم طالبی نویسنده ی ماهر، و مهندس عبدی مجدداً تشکر می کنم. و از جناب مهندس عبدی چند کلامی بگویم:

 

 

شیخ مالک.

نماز جماعت. امام زاده جعفر دارابکلا

 

بنده از همان زمان که دنیا آمدم تا به الان که ۴۴ سال سن دارم  جناب مهندس عبدی را زیارت نکردم. اصلا نمی دانستم ایشان کجائیست و نمی دانم ایشان در چه کاری اشتغال دارند. و فی الحال الحاضر نمی دانم ایشان کجاست و منزلشان کجاست. منظورم این نیست که بخواهم خانه ایشان شام یا ناهار یا صبحانه بروم. این کار از نظر قانونی و شرعی درست نیست. منظورم اینست که از ایشان اطلاعات کافی و وافی ندارم. و از اینکه ایشان را نمی شناختم ضرر هم کردم... اما نوشته هایشان فهماننده شخصیت و درایت و پختگی ایشان دارد . کلمات و جملات زیبا و دلنشین بکار می برد. گویا ایشان اکثر دارابکلائی ها را از من، بهتر می شناسد. اما بنده را شاید در دامنه شناخته باشد؛ دلیلش اینکه برخورد و حضور فیزیکی با هم نداشتیم.

 

با توجه به این اوصاف این جانب را در چندین مرحله، مورد تشویق و ترغیب قرار دادند. بنده دنبال تشویق و ترغیب نیستم و منتظر نیستم کسی از من تعریف کند. من و امثال من نباید بگوئیم از ما تعریف کنید. این کار خوبی نیست بلکه حرکت ضایع است. اما این برادر بزرگوار جناب مهندس عبدی، خودش خودجوش با تشویق جالبشان به این جانب قوت دادند و قدرت دیگری در ما به وجود آوردند. خدای متعال، حافظ و ناصرشان باشد.

 

اما بجنورد؛ گریوان و نیِستانه: سفر جالبی بود. رسماً تمام شبها را منبر می رفتم. نماز جماعت ظهر و شب مرتب بر قرار بود. خیلی خوب جمع می شدند.. احکام همیشه می گفتم ولی موضوع صحبت هایم چه بود؟ نمی دانم. در مدرسه، کلاس قرآن شبها بعد از سخنرانی بر قرار می شد. میزبانم پیرمرد و پیرزنی بودند که خیلی مؤدّب بودند. پیرزن، افطاری و سحری خیلی خوشمزه درست می کرد. در عین حال، هم خودش و هم آقایش مقیَّد به عبادات بودند، مخصوصا، آقایش خیلی به نماز اهمیت می داد. مخصوصاً می آمد داخل مسجد همه نشسته بودند برای اینکه پذیرایی بشوند و دعا خوانده شود بعد بنده منبر بروم یک نفر از مستمعین دائمی بعضی موقع پیش من می نشست گوش گوشکی و به صورت نجوی و آهسته بمن می گفت. این آقا(میزبانم) در مسجد به نماز زیاد می ایستاد می گفت این ریاکار است. فامیلی میزبانم روحانی بود. ولی اسمش را نمی دانم. اهالی محل هم ما را دعوت می کردند. ولی چون بنده در ابتداء خودداری می کردم، می گفتم خیلی ممنون. دلیلش این بود که خجالت می کشیدم. چون در خانه ی میزبان خودمانی شده بودم. و مثل پدر و مادر بلکه بالاتر با من رفتار می کردند.

 

دوست نداشتم جای دیگر افطار و سحری بروم. یکی از اهالی که یک شب مرا دعوت کرد هم افطاری و هم سحری بمن گفت. هرکس تو را دعوت می کنند در این محل دعوتشان را پذیرا باش اگر دعوتشان را قبول نکنی مردم ناراحت می شوند. (سخاوت مردم روستا) گفتم چشم از این به بعد قبول میکنم. و با خودم گفتم بنده مالِ عموم مردم هستم. باید دعوتیها را قبول کنم و همین امر باعث شد تا از نزدیک به زندگی مردم و دار و ندارشان اطلاع پیدا می کردم. بعضی زندگی خوبی داشتند، بعضی متوسط و بعضی ضعیف. بعضی داغ جوان دیدند. بعضی خانمها شوهرشان را از دست داده بودند و بعضی اختلاف خانوادگی داشتند و... مشکلات دیگر. در ضمن زبانشان هم فارسی و ترکی بود.

 

با چنین شرائط و وضعیاتی که داشتند . بنده را چون روحانی محل بودم معتقد بودند اگر در خانه های آنها قرار بگیرم و قدم بگذارم رحمت خداوند و برکاتش بر آنها نازل می شود و مشکلاتشان بطور کلی برطرف می شود و خیلی خوشحال می شدند و این اعتقادشان بود و فرزندانشان هم چه دختر و چه پسر خیلی خوشحال می شدند بعضی از آنها که دلیر بودند. می گفتند حاج آقا بیشتر دعوت ما را قبول کن که شما باعث می شوی ما غذاهای لذیذتر و خوشمزه تر می خوریم؛ مثل گوشت برّه و جوجه های سفارشی... و داستان دیگر. و ما هم فهمیدیم اگر در خانه هایشان حضور پیدا کنیم از نظر تبلیغی و تبلیغ چهره به چهره مؤثر خواهد بود...

 

آنکس که بداند و بخواهد که بداند
خود را به بلندای سعادت برساند
آنکس که بداند و بداند که بداند
اسب شرف از گنبد گردون بجهاند
آنکس که بداند و نداند که بداند
با کوزه ی آب است ولی تشنه بماند
آنکس که نداند و بداند که نداند
لنگان خرک خویش به مقصد برساند
آنکس که نداند و بخواهد که بداند
جان و تن خود را ز جهالت برهاند
آنکس که نداند و نداند که نداند
در جهل مرکب ابدالدهر بماند
آنکس که نداند و نخواهد که بداند
حیف است چنین جانوری زنده بماند

ملااحمد نراقی

 

نمونه: دو جوان دختر و پسر که با هم ازدواج کرده بودند و دوران نامزدی را سپری کرده بودند بین شان اختلاف شدید افتاده بود. و این جریان را با من در میان گذاشتند تا پا در میانی کنم و به هر دو خانواده سفارش کنم تا زندگی آنها به صفا و صمیمت تبدیل شود. و بنده هم تلاش کردم مشکلات شان حل شود تا آخر ماه رمضان سعی کردم تا اینها خوب شوند. عید فطر شد. من برگشتم به مشهد. دیگر نمی دانم کارشان به کجا کشیده؟ آیا خوب شدند؟ یا نه؟ یادم نمی آید. مخفی نماند از مشهد تا بجنورد ۴ ساعت بود و تا محل تبلیغم ۴ ساعت و نیم بود. پیام این سفرنامه را در قسمت دهم سفرنامه تقدیم می کنم.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
در گریوان و نیِستانه بجنورد چه می گذشت؟
/post/1000
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۱۱۲۲
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

مجالس روضه در محلّه های مشهد

به قلم حجت الاسلام مالک رجبی دارابی: سفرنامۀ تبلیغی. قسمت هشتم. سلام برادر گرامی آقای طالبی. رفیقتان جناب مهندس عبدی کما فی السابق این جانب را مثل شما مرا مورد تشویق قرار دادند. (اینجا) از ایشان تشکر می کنم. در سفرنامه ی بعد، از ایشان بیشتر سخن می گویم. دعا می کنم هر دوی شما مورد تائید امام زمان علیه السلام باشید.

 

خدایا پناهم باش تا مظلوم روزگار نباشم
 یاورم باش تا محتاج روزگار نباشم 
همدمم باش تا تنهای روزگار نباشم
رهایم مکن تا اسیر دست روزگار نباشم
 و خدایم باش تا بنده این روزگار نباشم

 


حجت الاسلام شیخ مالکس

سخنرانی در جمع زنان روستای انجیل‌نسام 


 

این سفرنامه (قسمت ۸) بعد از اتمام سفرِ تبلیغی زابل، در اواخر خرداد و تیرماه و اوائل مرداد ۱۳۷۷ در خودِ مشهد مقدس در بقیه ی محرم و تا اتمام ماه صفر ۱۴۱۹ه ق همان سال، اتفاق افتاده است. مجالس سخنرانی و روضه خوانی برای خانمها در خانه هایشان داشتم توسط سید رمضانی بابلی (که همسایه ی شیخ علی رمضانی در فلکه ی شیر محمد زندگی دارند) که پایم را در مجالس خانم های مشهدی باز کرد و از آن بر بعد خود خانمها برای حضور در مجلس شان، این جانب را دعوت می کردند و این مجالس در فلکه شیرمحمد و دریا اول و دوم و سی متری طلاب و اطراف بلوار طبرسی و مهرآباد و بلوار عبدالمطلب و ابوطالب بر قرار می شد. خانمها علاقه دارند برایشان روضه خوانی با صدای غَرّا و جذاب خوانده شود تا حسابی گریه کنند و این جانب تمام تلاشم این بود در ذکر توسل مصیبت کار کنم تا مطلوب و مقصود خانمها حاصل شود و حق مطلب ادا گردد...

 

بالاخره صدای بلند بلند خانمها را در هنگامی که مصیبت اهل البیت مخصوصاً امام حسین و یارانش و فرزندانش را می حواندیم می شنیدیم... . پیام این سفرنامه زیاد است اما بهترین پیام، گریه می باشد از گریه کردن خجالت نکشیم. مخصوصا برای اهل البیت و اختصاصاً برای سرور و سالار شیهیدان حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام. هر چند ایام کرامت است اما سخن از گریه به میان آمد. ذکر مصیبت و توسل ذیل را تقدیم می کنم چه آنهایی که اشکشان جاری شد و چه آنهایی اشکشان جاری نشد . این حقیر را از دعای خیرشان بی نصیب مفرمایید،

دلها را پرواز دهید سمت کربلا...
 

السلام ُای تشنه کام کربلا
السلام ای لبانت بوسه گاه فاطمه
ای خجل از تو فرات و علقمه 
بر لب دریا لبت خشکیده بود 
از عطش کی اصغرت خوابیده بود

 

وقتی که کاروان کربلا و اهل البیت امام حسین علیه السلام از کربلا به مدینه برگشتند. محمد حنفیه جلو آمد عزیز برادرم (به امام سجاد خطاب کرد) برادرم اباعبدالله حسین عزیز من چه شد؟ امام سجاد (ع) عمو را در آغوش گرفت و گفت: عمو، به خدا یتیم شدیم، عمو، جلوی چشمم بابام حسین و برادرانم را  سر مبارکشان را از بدن جدا کردند و بر بالای نیزه قرار دادند و در کوچه و خیابانهای کربلا و کوفه و شام گرداندند و چرخاندند. مدینه جدِّنا لاتَقبَلینا مدینه ما بی حسین آمدیم .. حسین را در غریبی سر بریدند/ تن پاکش به خاک و خون کشیدند/ تنش در کربلا عُریان فِتاده/ سرش بر نیزه های کین فتاده . وَسَیَعلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا ایَّ مُنقَلبً یَنقَلِبوُن. ۲۵ تیر ۹۷. دارابکلا. مالک رجبی دارابی.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مجالس روضه در محلّه های مشهد
/post/997
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۷۰۱
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

سپاه و ارتش

به قلم دکتر فتح الله دهقان: سلام. ابتدا تشکر دارم از جناب اقای مهندس عبدی که وقت گذاشتند ومطالب بنده را ملاحظه کردند (اینجا) و (اینجا) وخوشحالم که  از دو بزرگوار درس بیاموزیم وشاگردی کنم.

 

استاد مباحث حضرت عالی در بارۀ «اقتدار نظامی ایران» (اینجا)، دارای مشخصات منحصر به فردی است. یکی اینکه اساسی است. دوماً درد و مشکل تاریخی جامعه ایران و از همه مهمتر، به روز بودن و مبتلا بودن جامعه به ان میباشد.

 

در خصوص نظامیها بحث لازم وضروری است در این روزها نظامیها جایگاه مهمی در ادیان فرهنگ های مختلف جهان دارند. در ایران خودمان نیز در دین زردشت وفرهنگ ایرانی جایگاه خاص ومنحصر به فردی دارند به طوری که در فرهنگ ایران باستان به عنوان یکی از طبقات مهم وتاثیر گذار در جامعه طبقاتی ان زمان مطرح بوده اند.

 

راجع به نقش وجایگاه نظامیان مثل خورشید روشن و واضح و مبرهن است وکسانی که منکر این نقش شوند یا نااگاهند یا مغرض. البته تاریخ ایران حکایت از ان دارد که مردم این مرز وبوم همواره به نظامیان علاقه خاصی دارند به عنوان مثال وقتی جت جنگی در اسمان مشاهده میکنند با او در اسمان به پرواز درامده واحساس غرور می نمایند ویا در مانورها و مراسمات مردم به تشویق انها پرداخته وزنان هلهله می نمایند به تناسب فرهنگی که دارند.

 

حضرت عالی استادانه گفتنی ها را گفتی. ولی من در اینجا مطلبی را یاد اور میشوم چرا مردم ایران به نظامی ها علاقه دارن دلایل زیادی دارد من فکر میکنم یکی از دلایل اساسی ان ملی بودن ارتش ایران واینکه ارتش ایران از اقوام مختلف و با اعتقادات متفاوت همواره از مردم ایران وبا مردم ایران بوده وهستند نه بر مردم ایران. نظامیان ایران جلوی مردم نایستاده اند. به عنوان مثال در انقلاب شکوهمند ایران بدنه وعناصر از فرماندهان اطاعت نکردند وبر روی مردم اتش نگشودند و...

 

حضرت عالی بدرستی وبا هوشمندی و با تأسّی از فرمایشات رهبر کبیر انقلاب فرمودید هر بخشی وهر طبقه ای بایستی در جایگاهی که قانون برای او مشخص کرده به ایفای نقش بپردازد این نکته ای مهم واساسی است.

 

راجع به رضاشاه که اشاره کردی بالاخره رضا شاه ارتش ملی را بنیان نهاد وان ارتش خدمات بزرگی کرد که وسیله ای شد امنیت را به کشور برگرداند حکومت مرکزی مستقر شد و...... ارتش نوپای ایران که در حد مقابله با بزرگترین ارتش های جهان نبود روسها وانگلیسی ها همه قدرت نظامی جهان بودند و... حضرت عالی مستحضرید ما قبل از اون ارتش ملی نداشتیم واینکه ارتش ایران اجازه مقابله داده نشد که تصمیم درستی هم بود. چون ارتش ایران نوپا بود و مثل نوجوانی بود که تجربه وقدرتی هم نداشت بگذریم.

 

همان طور که حضرت عالی بدرستی فرمودید سپاه برامده از انقلاب اسلامی  ومتشکل ازبهترین پاکترین ومخلص ترین جوانان این مرز وبوم مایۀ برکت وخیر برای کشور است. وامنیت کشور را تا حدود زیادی مرهون سپاه هستیم. همواره در خدمت این مملکت و با ملت ایران خواهد بود. دشمنان سپاه کیانند؟ معاندین نظام جمهوری اسلامی. البته تفاوت است بین اینها و دوستداران انقلاب که انتقادات دلسوزانه که در جهت حفظ محبوبیت وجایگاه سپاه دارند.

 

فکر میکنم دو مقاله «راز محبوبیت نظامیان در ایران» و «تضعیف  نیروهای امنیتی« من که قبلا چاپ شده مناسبت دارد ارسال می کنم در صورت صلاح دید استفاده شود.

 

 

پاسخ دامنه

 

به نام خدا. سلام جناب دهقان. خیلی ممنونم هم از این که بحث ها را پی می گیری و هم با نوشتن متن ها بر دامنۀ آن می افزایی و یا تکمیلترش می کنی. خدا را شاکرم و بر شما درود می فرستم. فشرده ۸ بند شما را پاسخ می دهم:

 

 

هم نظریم باهم بر سر انتخاب موضوعات مهم تر.

 

بله، شخص پیامبر خدا (ص) و امام علی (ع) بر قوۀ نظامی تأکید داشتند، زیرا اسلام، مورد هَجمه و هجوم دشمنان بوده و هست. و انقلاب ایران نیز از همین اصل و سنت و رهنمودهای قرآن پیروی می کند.

 

مثال جت جالب بود.

 

اساساً مردم امنیت پایدار را دوست دارند که در سایۀ اقتدار نظامی و مشروعیت سیاسی به دست می آید.

 

در دنیای پررقابت کنونی کشورها خصوصاً ایران به قدرت بازدارنده و در صورت نیاز فوری، حمله برنده نیاز دارد. شکی نیست.

 

بله هر کس در جای قانونی خود. این باشد رضامندی شکل می گیرد که بالاترین اقتدار است.

 

اما در بند شش با شما توافق ندارم. رضاشاه به سمت آلمان چرخیده بود اما بد آورده بود؛ چون مدتی بعد، هیتلر با حملاتش در اروپا جنگ دوم جهانی را کلید زده بود و اعلام بی طرفی دیکتاتور رضاشاه، در آن مقطع، مورد قبول متفقین نبود و ارتش رضاشاه هم پس از سقوط او، از هم فروپاشید. درضمن، من در این قضیه، مخالف دیدگاه شما هستم. زیرا ارتش رضاشاه به روی مردم آتش گشود:

 

همین ارتش رضاخان به فرمان رضاخان ۵۰۰ مؤمن معترض را در مسجد گوهرشاد حرم امام رضا (ع) برای اجرای کشف حجاب و اجباری کردن بی حجابی، با قساوت تمام به شهادت رساند. (رضاخان میرپنج حتی گفت اگر حرم امام رضا هم تخریب شود باید سرکوب کنید معترضین را) مردم تبریز را قتل عام کرد. بختیاری ها را آواره و بی زمین کرد. قشقایی ها بی رحمانه کُشت. ابزار دست رضاخان بود در کل بلاد ایران خصوصاً در پایتخت

 

بله، به قول امام «اگر سپاه نبود کشور هم نبود.» یا «ای کاش من یک پاسدار بودم.» هر دو بیان، نماینگر اهمیت سپاه است. تردیدی در آن نیست. سپاه مورد بُغض آمریکاست. لذا اقتدار و محبوبیت سپاه تداومش به رعایت همان شروطی ست که گفته شده. و من به همین علت آن بحث را به میان کشیدم.

 

هر دو مقاله را بزودی منتشر خواهم کرد. ممنونم

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
سپاه و ارتش
/post/996
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۴۸۶
۳
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

دستآوردها آسیب‌ها

به قلم دامنه: به نام خدا. قسمت سوم: قسمت اول (اینجا) و قسمت دوم (اینجا) حتماً از نظر گذشت. اینک بحث سوم.  نظامیان: دستآوردها: بی هیچ تردیدی کشور باتمدّنِ ایران، پس از انقلاب، به بازویی توانمند و مقتدر نیاز داشت. چون، چهار ابزار سرکوبِ شاه _ارتش، شهربانی، ژاندارمری (Gendarmerie) و ساواک_ که شاه برای حفظ سلطنت خبیثه اش به آن متّکی بود؛ در طول حکومت استبدادی مطلقۀ پهلوی و در اوج انقلاب اسلامی، با خشن ترین وجه و به طرز خشونت بار، مردمِ معترض را سرکوب کردند.

 

لذا شجرۀ طیّبۀ سپاه و کمیته، از درون انقلاب جوشید، جوانه زد، آبیاری شد، پا به پای جمهوری اسلامی رشد کرد، و بزرگ و بزرگ و بزرگ شد. و برآمدنِ دو نهاد از متنِ مستضعفین، یکی از بالاترین دستاوردهای انقلاب بوده است؛ که یکی، نظم عمومی را محافظت می کرد (=کمیته) و دیگری (=سپاه) حراست از انقلاب را.

 

  

کمیتۀ انقلاب   سپاه پاسداران

 

کمیته، در دولت هاشمی رفسنجانی، با ادغام نیروهای ژاندرمری و شهربانی به نیروی انتظامی _ناجا_ بدل شد و سپاه پاسداران پس از رحلت امام خمینی _رهبرکبیر انقلاب اسلامی_ در فرمان رهبری سال ۱۳۶۹، مُدرّج و به پنج نیروی جداگانه با مأموریت های مشخص، تقسیم شد: هوایی، دریایی، زمینی، مقاومتّ بسیج، و سپاه قدس. و ارتش جمهوری اسلامی ایران نیز با زیرکی امام و حمایت امت ، منحل نشد، بلکه بازسازی و دارای هویت تازه و انقلابی شد و با مردم ماند. بنابراین، اقتدار نظامی ایران _داخلی و خارجی_ از طریق این سه نیروی مقتدر و بسیج مردمی، حفظ و تقویت شد. و می دانید فرق است میان قدرت و اقتدار. قدرت؛ صرفاً متّکی به زور و غلبه است، ولی اقتدار؛ توانِ مشروع، قانونی و مبتنی بر رضامندی اجتماعی و مردمی.

 

آسیب ها: اما آسیب. از آنجا که ایران دارای سابقۀ طولانی مدتِ حکومت های استبدادی، مطلقۀ شاهنشاهی و هزارفامیلی بوده است، و نظام های متعدد سیاسی اش با اسلحه و سرنیزه و شمشیر و اسب پیش رفته، و یا باز مانده است؛ نظامیان، همواره در لبۀ پرتگاه بودند. اگر جانب مردم را می گرفتند، خانه نشین و سر به نیست می شدند؛ _که می شدند_ و اگر سمت و سوی قدرت می رفتند و بله قربان گوی حاکمانِ مستبد فاسد بودند، _که بودند_ از چشم و دل ملت می افتادند _که می افتادند_ مثلِ ارتش ۱۲۹هزار نفری دیکتاتور رضاشاه، که وقتی به موریس اقیانوس هند و سپس به ژُهانسبورگ آفریقای جنوبی تبعیدش کردند و همانجا مُرد؛ ارتشش در ایران، کاملاً از هم پاشید. و من قبلاً در ۲۸ مهر ۱۳۹۶ نوشته‌ام که «چرا ملت از ارتش جمهوری اسلامی ایران راضیه؟» در (اینجا) و لذا از بسط بحث ارتش عبور می کنم. حال؛ دستآورد بزرگ انقلاب ایران یعنی اقتدار نظامیِ نظام، فقط و فقط با قانون پذیری و قانون گرایی نظامیان، پایدار می ماند. تاریخ، شهادت می دهد نظامی ها باید حدِ واسط میان مردم و قانون باشند، نه تکیه داده شده به افراد، جناح ها، ایل ها، خاندان ها، قبیله ها و حتی حکومت ها و سیستم ها.

 

نظامیان جمهوری اسلامی ایران، هم اکنون در معرض حداقل چهار آسیب‌اند:

 

الف: بخشی از آنان، مورد پرسش جدّی جامعه قرار گرفته اند، که چرا چنین اند و چرا چنان اند؟ این جست و جوگری جامعه، باید شاخک های نظامیان را تحریک کند تا به علت ها پی ببرند و آن آفات و آسیب ها را از خود دور کنند نه آن که به مطالبه های مردمی بی اعتنا بمانند.

 

ب: بخشی از نظامی ها، در نگاه عمومی و داوری های مردمی مورد سؤال اند که چرا برخلافِ دستور اکید امام خمینی _رهبرکبیر انقلاب اسلامی_ در سیاست داخلی و خارجی، دخالت دارند و بالاتر آن که، وصیتنامۀ سیاسی ایشان را _که به لحاظ شرعی حُرمت قائل شدند برای دخالت نظامی ها در سیاست_ نادیده می گیرند. نمونه ها وجود دارد که داستانِ پر غم و غصۀ حمایت بی قید و شرط و ۱۰۰% از محمود احمدی نژاد یکی از آن نمونه هاست.

 

ج- سومین آسیب از میان آسیب ها این است، یک وقت خدای ناکرده خیال نکنند با زور می توان آرمان انقلاب را پیش برد. پادگان حدودش معلوم است. دانشگاه مسیرش مشخص است و حوزه توانش پیدا. پس، نظامیان، یک وقت نپندارند اگر دانشگاه و حوزه از انقلابی ساختن نسل جدید عاجزند، و از ممانعتِ هجوم مُهلک فرهنگی غرب ناتوان، پس پادگان می تواند و قادر و مُجهّز است جای خالی آن دو را به عنوان آلترناتیو فکری پُر کند.

 

این، تزی مارکسیستی_ لنینسیتی ست که حزب یا ارتش سرخ، نیرویی پیشرو است تا مانند خرمگسِ سقراط، مردم و نسل ها را بیدار سازد و بسازد و مسیر پیش به جلو را پاکسازی و هموار کند و مردم را به مثابۀ یک پیشرانۀ ماشین جنگی جلو براند و همه را در یک صف، خط کند. این خط نیست، خلَط است. و همه می دانند خلَط، غلط است و خلَط عینِ خِلط باید دور انداخته شود. چنانچه استالین و هیتلر دور نینداخته اند و باخته اند.

 

د: آسیب چهارم این است که ندانیم یا نخواهیم بدانیم که اقتدار، ریشه در قلوب و رضامندی مردم دارد. نه از قانون برمی خیزد و نه از اشخاص. آن قدرت است که قرینِ و همنشین و ۱۰۰% محتاجِ زور و تغلُّب و تقلُّب است. پس؛ اقتدار، فقط با مردمی بودن معنا پیدا می کند و اگر موشک و همه نوع تجهیزات هجومی و دفاعی لازم است _که هست_ در امتدادِ مردمی بودن قرار دارد؛ نه در عرض و رو در روی آن.

 

چاره: مشکل ایران به قول یوسف خان مستشارالدوله «یک کلمه» است: قانون. و او کتاب «یک کلمه»را برای همین نوشته است. یعنی قانون. او گفت ایران باید به «قانون» بازگردد. آری؛ قانون؛ چه در آن زمان، قانون مشروطه. چه حالا در این مقطع، قانون اساسی ایران. اگر این گونه شد، آن گاه، نه فقط بازوی ایران، قوی و باشوکت و پُرعزّت می ماند، بلکه فرمانده معظّم کل قوا هم اقتدارش مصون می ماند.

 

به نظر من، این رویکرد _یعنی قانون گرایی و پرهیز از دخالت در سیاست و جناح گرایی_ تقویتِ ولایت فقیه است، نه تضعیف و تخریب آن. پس، یدِ توانا و قدرتمند انقلاب اسلامی را با گوش نهادن به نهی اکید امام، پاس بدارید؛ تا همواره سربلند بمانید و عزّتمند، مردم پسند و در ظِلِّ رهبری بزیید و وصیت نامۀ تأکیدی امام خمینی. تاریخ رزم رشیدانه و عزم راسخانۀ شما نظامیان را در دفاع مقدس و مقابله با تجزیه طلبان و برخورد قاطعانه با سلطنت طلبان، هرگز فراموش نمی کند. و همین موجب شده است ملت صبور و دین ورز ایران هوادار شما باقی بماند؛ و وقتی همچنان شما را قانونی و مردمی و منزّه از کژی و به دور از هرگونه خطاهای راهبردی و اقتصادی و خدای ناکرده جناح بندی و حزب بازی و امتیازطلبی، ببنید، پای حمایتش قاطعانه می ایستد و خون را نیز نثار اسلام و ایران و قرآن می نماید:

 

فَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ وَمَنْ تَابَ مَعَکَ وَلَا تَطْغَوْا ۚ إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ. یعنی پس تو چنان که مأموری استقامت و پایداری کن و کسی که با همراهی تو به خدا رجوع کند نیز پایدار باشد، و (هیچ از حدود الهی) تجاوز نکنید که خدا به هر چه شما می‌کنید بصیر و داناست. (آیه‌ی ۱۱۲ هود)

بحث چهارم: در قسمت بعد

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
دستآوردها آسیب‌ها
/post/994
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۱۰۵۱
۷
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

شهر آبسرد به ایوانکی

عکس شهر آبسرد به ایوانکی

۲۷ خرداد ۱۳۹۷. عکاس: دامنه

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
شهر آبسرد به ایوانکی
/post/86
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۶۷۶
  • پست شده - يكشنبه, ۲۴ تیر ۱۳۹۷، ۱۰:۵۷ ق.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

تبلیغ در روستا بهتر از شهر

به قلم حجت الاسلام مالک رجبی دارابی: سفرنامۀ تبلیغی. قسمت هفتم. زابل در روزهای آخر اردبیهشت و و اوائل خرداد ۱۳۷۷. با نام خدای متعال. سلام و ارادت برادر گرامی آقای طالبی. شکراً جزیل. پست های گت آغوذ بی دله  اینجا و نیز سرگذشت جنابعالی را در (اینجا) مطالعه نمودم که سیب زمینی می خوردین! همین خوردن سیب زمینی بود که متفکر شدی.

 

 

در ضمن چه می دانم چه کسی خاطراتم مطالعه می کند یا نمی کند؟ فقط می دانم آقای طالبی مدیر دامنه مطالعه می کنند. علتش اینکه ایشان هر مطلبی را در دامنه قرار نمی دهند. علت دیگر در تصحیح کم یا زیادی کلمات، ویرایش انجام می دهند که متوجه می شوم مطالبم را دقیقاً و با نظارت و ارائۀ پاسخ ها مطالعه می کنند. متشکرم.

 

اما پیام ها و آموزه های سفر تبلغی به زابل: این سفر نور با هَمرَهان سفیران نور بود که به سرعت گذشت بلکه مثل برق گذشت (بنشین کنارجوی گذر عمر ببین) علی رغم تمام دغددغه ها و استرس ها و مردّد بودن  در این سفر.. خلاصه عَزم را به جَزم مُبدل کردیم و دل به دریا زدیم در یکی از توابع زابل (روستای میر عبدالله) جهت وَعظ و خِطابه استقرار یافتیم .. تا شاید مشمول مهاجر الی الله قرار بگیریم ..

 

در این سفر نور آموزه ها و پیامها را تقدیم می کنم:

 

دفع ضرر محتمل واجب است. هر جا که احساس خطر کردیم باید تحقیق کنیم و یا مشورت داشته باشیم خطر را از خودمان دور کنیم . چرا که حفظ جان واجب است. در این سفر ترس از کشتن بود ولی معلوم نبود چی جوری و چگونه؛ لهذا مشورت را در رفتن و نرفتن در اولویت قرار دادم که مشورت برایم مفید بود.

 

خوب است چه در سفر و چه درحضَر با افرادی که ارتباط خوب پیدا کردیم، اسم و رسم شغل و وطن را سوال کنیم و این ارتباط را استمرار ببخشیم. در این مورد روایت معتبر از پیغمبر داریم. و در این سفر از این جهت توفیق کم کاری کردم.

 

برای مُبلِّغ جهت پیشبرد کار فرهنگی در محل تبلیغ و جذابیت گزارش کار، مستند سازی بهمرا مُصوَّر به تصاویر و عکس لازم است. در این جهت هم بی خیال بودم و الان خودم را ملامت می کنم. با توجه به اینکه دوربین خوب داشتم در خانه استفاده نکردم.

 

همت بلند داشته باشیم. چرا که مردان بزرگ با همت بلند به جایی می رسند. در این سفر به زابل ذوق و شوق به تبلیغ داشتیم؛ اما نمی دانم همت ما چه اندازه بود. منظور از همت آنست که چنان جِدُّ جَهِد داشته باشیم جزء برترین ها و بهترین ها باشیم.

 

در سفرهای طولانی یا مقطعی حتماً با خانواده در میان بگذاریم که نظرشان چیست. آیا تنهایی می تواند در خانه دوام بیاورند یا نه؟ اگر مشکل است باید در این سفر رفع مشکل نمائیم. بنده در هر سفر تبلیغی که دارم با خانواده در میان می گذاشتم. چرا که، خانواده برایم مهم می باشند. و الحمدالله خانواده ام در تمام سفرهای تبلیغی با من همکاری می نمودند.

 

زود قضاوت نکنیم و بطور کلی منفی باف نباشیم. ما به مردم زابل فکر منفی داشتیم؛ اما خیلی مردم مهربان و خوش اخلاق بودند و بنده خیلی از آداب و ادب و تربیت و استقامت در مقابل مشکلات و معضلات را از آنها آموختم.


سوغات گرفتن را جزء ملزومات سفر قرار دهیم. بنده و شیخ علی بزرگوار برای سوغات از زابل چای کلّه مورچه ایی و چراغ اضطراری بزرگ گرفتم و سوغات دیگر نمی دانم چه بود.


تبلیغ در روستا بهتر از تبلیغ در شهر است. بنده هم در شهر و هم در روستا تبلیغات داشتم. اما تبلیغات در روستا ثمرات بیشتری دارد.


با سُنی ها و افراد گناهکار مهربان باشیم. و چهره به چهره با آنها حرف بزنیم و همین امر باعث ارشاد آنها می شود. که در زابل چنین تجربه ای خیلی خوب جواب داد. بین مان محبت حاکم بود. به قول مولوی:

 

دﻧﯿﺎ ﻫﻤﻪ ﻫﯿﭻ ﻭ ﺍﻫﻞ ﺩﻧﯿﺎ ﻫﻤﻪ ﻫﯿﭻ،
ﺍﯼ ﻫﯿﭻ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﯿﭻ ﺑﺮ ﻫﯿﭻ ﻣﭙﯿﭻ
ﺩﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻋﻤﺮ ﭼﻪ ﻣﺎﻧﺪ ﺑﺎﻗﯽ؟
ﻣﻬﺮ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﺤﺒﺖ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﺎﻗﯽ ﻫﻤﻪ ﻫﯿﭻ

 


مبلّغان طهارت و نجاست  غسل  و احکام ..... را برای اهالی محل و مستمعین در اولویت قرار دهند؛ چرا که، مردم خیلی از مسائل احکام را نمی دانند. در ابتدای صحبت احکام میگفتم.


شیعه و سنی ارادت خاصی به مقام معظم رهبری داشتند و از آقا تعریف می کردند وهمین امر برایم جالب و خوشحال کننده بود.


خدایا چنان کن سر انجام کار_تو خشنود باشی ما رستگار. ولادت حضرت معصومه بر شما خوانندگان مبارک. ۲۳ تیر ۱۳۹۷ دارابکلا. مالک رجبی دارابی.

 


دوازده نکته جواب دامنه

 

به نام خدا. سلام جناب شیخ مالک. از مزاح زیبای شما ممنونم و نیز از خواندن پست های دامنه. خوبه ما جغول بغول نمی خوردیم و الّا... .

 

امابعد؛ پاسخم به ۱۳ بند خوب و آموزنده و شیرین شما:

 

مشورت چنان اعتبار و ارزش دارد که رهبران جامعه اسلامی طبق نصّ شریف قرآن مأمور به شَور و مشورت و سپس عزم در امور شدند حتی رسول حبیب خدا (ص).

 

استمرار ارتباط یعنی تحکیم پیوند و این اوج اخلاق اسلامی ست.

 

این یکی را باید از دامنه می آموختی. عکس در صحنه. بازهم وقت باقی ست، ازین پس چنین کن.

 

جهد همان کمال جویی ست. نکتۀ پرشوری مطرح کردی.

 

نشان خوبی از سبک زندگی شماست. می تواند آموزه باشد. سلامم را به خانه برسانید.

 

خیلی عالی آمدی این را. منفی بافی. آری؛ بلای جان انسان ها. بیشتر این را در منابر و کلاس های تان بسط دهید و گوشزد کنید.

 

سوغات فرهنگ لطیف ایرانی هاست. پس، پیشتازی در این باب. حُسن خُلقی ست این.

 

می فهمم چه می گویی. چون روستایی سینه ای ستبر ندارد، دلی پاک دارد و مغرور نیست و تعلیم پذیری کمال می داند نه عیب و کسر.

 

با ابیات مولوی این بند را باران فکری ساختی.

 

همیشه احکام را از صفحۀ آغازین توضیح المسائل نگوید ببنید مردم با چه چیزی بیشتر گریبان گیرند. یعنی اول جامعه شناسی کنید سپس موضوع بیابید و آن گاه طرح و شرح کنید.

 

می توانی یک متن بسازی همین را؟

 

می گویم: آمین. رستگاری همان فلاح و پرواست که قرآن گفت در آیۀ ۶ تحریم : ...قُوا أَنْفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ... خود و خانواده خود را حفظ کنید

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
تبلیغ در روستا بهتر از شهر
/post/993
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۵۳۶
۱
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

مردم یکتاپرستِ غیور ایران

به قلم دکتر فتح الله دهقان: سلام. استاد مباحث تاریخی، بسیار مهم است از جنبه های مختلف، خصوصاً عبرت اموزی از تاریخ و نیز تجربه اموختن. اما موضوعی را که مطرح فرمودید در پست ۶۵۷۲ با عنوان «چرا کمونیست ها در ایران موفق نبودند؟» (اینجا) نیاز امروز جامعه ایران می باشد؛ که نشانه از ذکاوت حضرت عالی دارد که از نعمات خاص خداوند است که به هر کسی نمیدهد و من آن را مصداق این فرمایش مولای من وشما علی (ع) که میفرماید «فرزند زمانه باش» می دانم و با چند جمله از متن تان استقبال می کنم:

 

 

۱- راجع به روسها مطالب مهم وارزشمندی را اشاره فرمودی. اینکه ملت ایران چرا به طرف کمونیستهای ملحد نرفتند؛ به نظر من این برمیگردد که مردم ایران در طول تاریخ حیات شان همواره مردمی موحّد ویکتاپرست بوده. به گواه تاریخ مردم این سرزمین تنها ملت یا یکی از ملت های بوده اند که که یکتاپرست بوده وسنگ وچوب و......نپرستیده اند.



۲- دیگر اینکه عملکرد روسها در تاریخ همسایگی با ایران، با تجاوز ورزیدن و خیانت عجین است. معاهدات گلستان وترکمن چای و....... قطره ایی از این اقیانوس است. کمونیست های ملحد نیز ادامه دهنده سیاست پطرکبیر در پوشش ایدئولوزی کمونیستی بودند که در مقالاتم به آن پرداخته ام.

 

۳- همانطور که استادانه فرمودی گفتمان چپ در ایران برخاسته از ملی گرائی و یا ناشی از مکتب شیعه _که هر دو زائیده جغرافیای فلات ایران است و نیز سازنده ی تاریخ معاصرایران_ نبوده است؛ در حداقلش. بلکه زادگاهی نامانوس برای ایرانیان دارد وعملکردی بر ضد منافع ملی ایران ودر راستای آمال و آرزوهای به واقعیت نپیوسته مکتب متناقضِ با فطرت پاک مردم ایران و مملو از پارادوکس کمونیسم در تئوری وعمل استالین جنایت کار به شهادت تاریخ.

 

۴- حضرت عالی مستحضرید کمونیسم توانست سراسر دنیا را در هم نوردد، از آسیا تا آمریکای لاتین، ولی در ایران هم مرز با همسایه با روسیه وَقعی به ان نهاده نشد این به ذات یکتاپرست  و نهاد پاک مردم این مرز وبوم و هوش وذوق  برخاسته از فرهنگ غنی ایرانی برمیگردد که  زبانزد خاص وعام است. فرهنگی که با وجود شکست نظامی ایران از مغولان خونخوار انها را مقهور خود کرد.


۵- استاد واما حزب توده، که فرمودی این حزب کارنامه سیاهی و یدِ طولایی در خیانت با این سرزمین دارد:

 

الف- از خنجرزدن به نهضت ملی شدن نفت گرفته تا شریک بودن در فتنه آذربایجان و کردستان که به دستور مستقیم استالین برای تجزیه ایران ایجاد شد و میرفت کیان ایران را بر باد دهد که باهوشیاری سیاست مداران کهنه کار ایرانی وحمایت جامعه جهانی وتهدید اتمی ترومن وشجاعت نظامیان ایران والبته حمایت مردم ایران بساطش جمع شد. وهمه اینها در راستای مشیت خداوند ولطف وکرمش به این ملت آشنا با معبود بود.

 

ب- ودیگر اینکه حزب توده عملکردش بر اساس مانیفستی بود که توسط کُمینترن دیکته میشد و در راستای منافع روسها بود

 

ج- وخیانت دیگر حزب توده جذب نخبگان ایرانی به شعارهای فریبنده ودروغین کمونیستی الحادی که قاعدتاً بایستی در راه پیشرفت وتوسعه ایران بکار گرفته میشد واز همه تاثیرگذارتر بجا ماندن تئوری خشونت برفرهنگ سیاسی ایران است که اثار مخرّبش را همه می بینیم.


۶- استاد؛ هم فرهنگ ایرانی و هم گرایش آزاد و انتخابی مردم به شیعه، ما را که ماه تابانش و رییس مذهبش امام جعفر صادق (ع) است  که از سلاله پاک فاطمه (س) است _هم او که زبانزد خاص و عام در بخشش وانفاق  ورحمت است_ و البته پیامبری که به گواه تاریخ وحتی اعراب جاهلی، فتوّت و مردانگی امانت داری اش و... است هم او که  پیامبر رحمتشش میخوانند و همه اینا، ذرّه ای از ذات پاک احدیت است که منزه است از خشونت و انتقام گیری و... که این خشونتها و.... رسوب تفکر جریان چپ وکمونیستی در این سرزمین پاکی و رحمت است. روده درازی کردم ببخشید. و اصلاح نمایید.

 

 

نکتۀ دامنه

 

به نام خدا. سلام بر جناب دهقان که شادمانم نگه می دارد به هفت دلیل:

 

قلم و کتاب بالین اوست. و من مأنوسان با کتاب را «دارای قدر و مقام» می دانم.

 

همیشه گرمای روابط من با هر کس که کتاب و نوشتن را کنار می گذارد، بخار می شود؛ چراکه دوستی من بر اساس مکتب است نه هوَس. از این رو شاید گمان رود من دوستان کمی دارم و یا انزوا را می پسندم که هر دو، پندار است. من مانند دهقان دوستان دیگری هم دارم که نه هرز می روند و نه هدَر. نه تنبل اند و نه آماسیده.

 

برای من کسی که عُمق را می بیند و سطح را با زیرکی می گذرد، نخبه است نه پَخمه. همین که کسی متن مرا دربارۀ کمونیست های روسی و روس زده خواند و با ذکاوت یکتاپرستی و فلات ایران را به میان کشید می فههم چقدر در وسط میدان پژوهندگی ست.

 

بی‌جهت نمی بینم وقتی جهانگیری کمونیسم را مثال آوردی تا روشن کنی اما کمونیست روسی حتی یک قدم هم از مرزهای ایمان یکتاپرستان دین خدای مهربان در ایران نتوانست گذر کند؛ که فاطمه دارد و علی. جعفر صادق دارد و محمد امین. بر همۀ آنان ادْخُلُوهَا بِسَلَامٍ آمِنِینَ. ۴۶حجر.

 

از نظر من همه چیز دامنه دارد. درخت، کوه، دیکته، دعا، زور، عدل. و من دوستانی را دارای دامنه می دانم که فکر و خیال و عقل و طلب دانش _این چهارمطلوب زیبای آدمیت_ را در وجود خود نکُشته باشند. ممنونم از دهقان که نه فقط نکشته ای بلکه آبیاری اش کرده ای و مُثمِر شده ای.

 

نکته‌خوان نکته‌دان هم می شود. سخن را درست هجی کرده ای. خشونت و دروغ که شیوه زشت «توده»ای های استالین پرست بود. و شما با درایت و هوشمندی آن را مطرح کرده ای.

 

این است ضمن سپاس یک تاکتیک از چند تاکتیک حزب توده را بیان می کنم که شِمّه ای از آن سازمان وابسته و نوکرمآب بود: دروغ و برچسب _که در فرهنگ دینی همان بُهتان و تهمت است_ به انضمام ارعاب و خشونت. هر چهار دور باد از این مُلک و مملکت.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مردم یکتاپرستِ غیور ایران
/post/992
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۵۵۳
۵
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

سه بلا بر مردمی که از علما فرار می‌کنند

رسول خدا _صلّى ‌الله‌ علیه‌ و‌ آله و سلّم_ فرمودند: زود باشد زمانی بر اُمّت من بیاید که مردم از علما فرار می کنند مانندِ این که گوسفند از گرگ فرار می کند. چنین مردمی را به سه بلا گرفتار خواهد نمود: ۱. برکت از اموال آنان برداشته می شود. ۲. خداوند سُلطان ستمگری را بر آنان مسلّط می سازد. ۳. بدون ایمان از دنیا می روند. (محرَّمات اسلام؛ سیدمحمد حسینی بهارانچی. نشرقم، عطرعترت. ۱۳۸۵.صفحۀ ۳۷۸)

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
سه بلا بر مردمی که از علما فرار می‌کنند
/post/983
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۳۷۸
  • پست شده - شنبه, ۲۳ تیر ۱۳۹۷، ۰۷:۴۷ ق.ظ
  • : برچسب ها
۱
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

تریبون دارابکلا

به قلم دامنه. به نام خدا. درخت‌بانی. در عکس‌هایی که جناب حاج علی میرزا و جناب رنگین کمان رمضانی به دامنه فرستادند، با کمالِ تأسُّف مشاهده کرده و می‌کنیم که درختکاری پیش از هر چیز، به درخت بانی نیاز دارد. چراکه؛ گویا هنوز بر برخی ها بدرستی جانیفتاده است، افتادنِ هر یک درختِ کاشته شده با پول و دسترنج و اشتیاق یک خیّر و خیرخواه، علاوه بر تخریب روانِ جامعه و خراش قلبِ آحاد مردم، به معنی از میان بردن اکسیژن پاک است. به معنی گرم شدن فضاست. به معنی ناشکیل شدن روستاست. به معنی بی نهایت بی فرهنگی ست. به معنی بُریدن بال ملائک خداست. و در یک کلام، بُریدن هر شاخه درخت به معنی جریحه دار کردنِ تفکرِ آتیه اندیش دارابکلاست که هیچ کس حق ندارد آینده را بسوزاند و حال را مجروح کند و گذشته را منکر گردد.

 

فقط بگویم یک زمانی توی همین روستای مذهبی دارابکلا چند جنگلبان و سرجنگلبان حضور داشتند، مانند آقایان: راسخیان (=که رأس خیان خطاب می‌شد)، محمد کیادی، برزوئی و خلیلی؛ که مردم برای تهیۀ شِلپَت و شیش و حجارپاها و هیمه و حتی خال و پوش، از آنها باید با هزار تمنّا و صدها پا دوندگی، اجازه می گرفتند و تازه برای گرفتن چوب جنگلی (=آن هم درخت افتاده) باید چندین روز در جای جای جنگل می گشتند و شناسایی می کردند و به صورت قانونی و چکُّش شده، با مجوّز کتبی استحصال و حمل می کردند تا خانه ای یا انباری یا گرمخانۀ توتونی را سر و سامان داده باشند.

 

حالا چه شده است که مثل آبِ خوردن، درخت های کاشته شده و هدفمند یک خیراندیش _جناب حاج علی میرزا_ را، آن هم در گوشه‌های جادّۀ منتهی به روستا، که در معرض دید همگانی‌ست و برای مسیر روستا، مناظر زیبا و فریبا آفریده، و چندین بار با هزینه و شوق ایشان و دوستانش هرَس و حرس گردیده، شاخ تا شاخ می‌بُرَند و بُن تا بُن را جریح می‌سازند و بر تنه و ساقه و ریشه و سرشاخه‌های باقی‌ماندۀ درختان، آسیب جدّی وارد می‌کنند و آب از آب هم تکان نمی‌خورد! انگار شهر، شهر هرت شده است. خود مشاهده کنید و بر ایجادِ فرهنگ درخت بانی غِبطه بخورید:

 

 

 

 

آسیب زدن درختان جادۀ دارابکلا. تیرماه ۱۳۹۷.

عکاس: حاج علی‌میرزا، ارسالی رنگین کمان

 

  

 

...

 

 

آتش گرفتن مسجدجامع ساری. ۲۲ تیر ۱۳۹۷

 

از نظر هر انسان مُنصفی هم سوختنِ مسجدجامع تاریخی ساری دل انسان را به درد می‌آورد و هم بُریدن اَشجار و درخت‌های زیبا که روح طبیعت و لباس زمین است.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
تریبون دارابکلا
/post/988
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۴۳۳
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

آنچه بر من گذشت ۷۲

آنچه بر من گذشت ۷۲

آنچه بر من گذشت. قسمت ۷۲ : به نام خدای آفرینندۀ آدمی. شبِ پیش از حرکت مان به قم، یک شب اخوی ام شیخ وحدت _که در نزدیکی ما شهر گرگان مقیم بودند و در حوزۀ علمیۀ نور آیت الله سیدکاظم نورمفیدی تدریس می نمودند_ به دارابکلا آمده بودند پیش والد و والده ی مان. کلیدِ منزلش در قم را به من دادند و گفتند برید آنجا ساکن شوید. لطف خدا بود و محبت برادر و حکمت بزرگ پرورگار علیم و مهربان.

 

 

دامنه. ایام دانشجویی. ۱۳۷۲. عارف. عادل. عاصم

 

اواخر شهریور ماه ۱۳۷۱ از محل کارم در ساری، تسویه کامل کردم و مجوّز تحصیلی گرفتم و آخرین روز همین ماه آمدیم قم و ساکن شدیم در همان منزلی که اخوی شیخ وحدت کلیدش را داده بود. منطقۀ خوب زنبیل آباد قم.

 

دو برادر با هم. من و خانواده و بچه هایم. اخوی ام دکتر شیخ باقر و خانواده اش. هال و پذیرایی مشترک. یک اتاقِ بالا مال ما. یک اتاقِ بالا مال ایشان. آشپزخانۀ بالا مال او. زیرزمین مال من؛ که در آن هم پخت و پز می کردیم با نهایت سادگی و زحمت و هم استراحت. اساساً زیرزمین در بلاد کویری، خنک ترین جاست و آرامبخش ترین نشیمن در فصل داغ.

 

تا آخر سال ۱۳۷۲ اینجا بودیم. سال ۱۳۷۳ به خانه ایی در منزل حاج صفدر فغانی _که لحاف‌دوزی ماهر و مؤمنی‌ست_ مستأجر شدیم. یک میلیون رهن، با ۱۰۰۰۰ ریال اجارۀ ماهانه. من طیِ چند ترم متوالی، در یک دورۀ بسیارسخت و خیلی خسته کننده و انرژی گیر، شنبه تا چهارشنبه ی هرهفته، از قم به دانشگاه تهران می رفتم و در خوابگاه دانشجویی در خیابان طالقانی، مقابل سینما عصرجدید، به همراه دوستان طلبه و دانشجویی ام زندگی مجرّدی داشتم. این، در حالی بود که باید هم درس می خواندم. هم خرج زن و بچه ها را درمی آوردم و هم کتاب می خریدم و هم نیازهای منزل را _از نون تا سیب زمینی و جعفری و مرغانه و زنجبیل_ تهیه می نمودم. که در قسمت های بعدی شرحش می کنم.

 

 

دامنه. ۱۳۷۱. دانشکدۀ علوم سیاسی دانشگاه تهران.

عکاس: رزّق ادبی فیروزجاهی

 

تا قبل از ورود به دانشگاه، مطالعاتم متمرکز در دین شناسی و سیاست و کتاب های مذهبی و قرآنی بود. همۀ کتاب های شریعتی و آثار منتشر شدۀ استاد شهید مطهری را پیش از دانشگاه از نوجوانی تا آستانۀ ورودم به محیط دانشگاه، مطالعه و خلاصه نویسی کرده بودم. حالا در دانشگاه خیالم از داشتن مبانی دینی و نلغزیدن در طوفان و امواج تزهای بیگانه و هجوم فرهنگی غرب، و نوشته ها و جریان های منحرفانه و گاه ضالّه راحت بود. تا قبل، فقط اسمی از حسین بشیریه و رضوی و زیباکلام و عمیدرنجانی و فرهنگ رجایی و سیف زاده و نقیب زاده و شاهنده... شنیده بودم و با کتاب ها و گفتارها و نوشته های منتشرشدۀ آنان و سایرین، در مجلات و ماهنامه ها و روزنامه های ایران و حتی در بولتن ها آشنا بودم و بی خبر نبودم.

 

 

حال، در آغاز دهۀ ۷۰، من، به لطف پروردگار و دعای مادر و رضامندی پدر و حمایت همسر و تشویق اطرافیان و خوشحالی رفیقان و اراده ی فولادین و شوق وصف ناپذیر خودم، در مهم ترین و سیاسی ترین و محوری ترین و پراستادترین و مشهورترین دانشکده های ایران یعنی دانشکدۀ علوم سیاسی دانشگاه تهران قرار گرفتم. یعنی در درون پرجنب و جوش ترین محیط آکادمیک کشور. با همۀ آن نخبگان سیاسی خیره کننده، که یا استاد بودند و یا در آن محیط مسئولیت را برعهده داشتند، یکجا و در یک کلاس و میز و صندلی قرار گرفتم و مستقیم، شاگردشان شدم و درس های مهم و محوری علوم سیاسی و روابط بین الملل و حقوق را با آنان گذراندم (= به قول دانشجویان پاس کرده ام) و مسائل غامض و پرسش برانگیز را با آنان در میان می گذاشتم: آقایان دکاتیر محترم: (=مُعرّبِ دکترها، که معمولاً این جمع مکسَّر غلط، استعمال می گردد و استعمال معمول، می گویند رواست)

 

حسین بشیریه. رضوی. صادق زیباکلام. حجت‌الاسلام عمید زنجانی. عبدالرحمن عالم. سید رحیم ابوالحسنی. مصطفی ملکوتیان. سیدحسین سیف‌زاده قمی. محمدرضا تخشید.  افتخاری. ستوده‌کار. فرهنگ رجایی. بهزاد شاهنده. احمد نقیب زاده. و متفکّران و سیاسیون و چهره های مطرح دیگری که گاه به گاه، به سالن اجتماعات شیخ انصاری دانشکدۀ علوم سیاسی دانشگاه تهران دعوت می شدند تا سخنرانی و مناظره کنند.

 

من علاوه این اساتید محترم، هرچندوقت، در سلسله گفتارهای دکتر عبدالکریم سروش _مشهورترین و بحث برانگیزترین چهرۀ روشنفکر دینی ایران و جهان_ شرکت می کردم. یکی از آن روزها که به سراغ سخنرانی های سروش می رفتم، پای یک سخنرانی جنجالی دکتر سروش _در دانشکدۀ علوم دندان پزشکی در ضلع شمال غربی دانشگاه تهران_ نشسته بودم، که با آن لحن پرجذیه اش داشت دربارۀ جامعۀ جاهلیت مدرن صحبت می کرد. سروش می گفت دراین گونه جوامع، عالمان مُلجم (=لجام زده) اند و جاهلان، معظّم، (یعنی بزرگ داشته شده و عزیز و ارجمند!)؛ اتفاق عجیبی افتاد که جرّقّۀ فشارِ خشونت بار گروه هدایت شده و خودسر گروه فشار علیۀ این اندیشمند دینی بوده که من... تابعد...

(آنچه بر من گذشت: اینجا)

آنچه بر من گذشت ۷۲
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
آنچه بر من گذشت ۷۲
/post/987
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۷۹۱
۲
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

حجت الاسلام حمید و حامد دارابی‌نیا

به قلم دامنه. به نام خدا. از دیگر روحانیون روستای دارابکلا، حجت الاسلام شیخ حامد دارابی نیا و حجت الاسلام شیخ حمید دارابی نیا اند. این دو برادر، نوه های مرحوم آیة الله حاج شیخ عبدالله دارابی نیا هستند. که من آن مرحوم را در ۵ مرداد ۱۳۹۵ در (اینجا) معرفی کرده بودم. برادران شیخ حامد و شیخ حمید، فرزندانِ حجة الاسلام والمسلمین حاج شیخ مهدی دارابی نیا هستند؛ که ایشان را نیز در ۱۵ مهر ۱۳۹۵ (اینجا) معرفی کرده ام. این دو بردار _شیخیَن حمید و حامد_ اصالتاً دارابکلایی اند و مقیم قم؛ که نوۀ دختری مرحوم آیت الله طاهری گرگان می باشند.

 

 

شیخ حامد دارابی‌نیا

 

 

شیخ حمید دارابی ‌نیا

 

 

راست: شیخ حامد. وسط پدرشان

شیخ مهدی دارابی نیا. چپ: شیخ حمید

 

من از زندگی، اوضاع درسی و اشتغالات نوه های روحانی مرحوم حاج شیخ عبدالله از نزدیک آشنایی ندارم، فقط دو ماه قبل از طریق یکی از روحانیون محترم محل، دوست فاضلم جناب شیخ محمدجواد مهاجری کسب اطلاع کرده ام نوه های حاج شیخ عبدالله روحانی اند.

 

اخیراً در شب شهادت حضرت امام جعفر صادق (ع) در بیتِ پسرعمۀ مان حجت الاسلام سیدجواد (آق شفیع) شفیعی دارابی، ۱۷ تیر ۱۳۹۷ (تصاویر در اینجا) دعوت بودیم؛ که توفیقی شد از نزدیک با این دو برادرِ روحانی آشناتر شوم. آن دو فاضل، واقعاً بسیارمتواضع، نیکورفتار و خیلی شبیه به هم هستند. از گپ و گفت کوتاه و مختصری که با هردو بزرگوار داشته ام، به این برداشت رسیده ام آن دو اهل فضل، مطالعه و دانش اند و بیش ازحد، خلیق، خوشخو و ملایم. که مردم ملّایِ ملایم و لیِّن را با اشتیاق می پسندند و پیروش می گردند. چنین بادا. خدا سلامت شان بدارد و ان شاء الله تعالی برای نشر دین، معارف ائمۀ اطهار _علیهم السّلام_ و ابلاغ پیام های خدا، توفیقاتی روزافزون و سعادت داریَن نصیب شان شود. والسّلام.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
حجت الاسلام حمید و حامد دارابی‌نیا
/post/545
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۱۵۹۱
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

ستمگری رضاخان علیۀ قشقایی ها

به قلم دامنه: به نام خدا. وقتی رضاخان دیکتاتور بی سواد، در بی رحمانه ترین شکل، قشقایی ها و بختیاری ها را سرکوب، قتل عام، و اقتصاد ایلی ایران را ویران کرد و خود یک زمیندار بزرگ شد؛ این شاعر قشقایی بود که اَبیات زیر را برای آن غم و قساوت رضاخانی علیۀ مردم سخت کوش ایل و قبایل، سرود. سروده ای که زمزمه و مویۀ قشقایی شد، که با بدترین وضع آواره شده بودند و در کناز جاده ها تبعید و بی خانمان و بی مرتع و دام:

 

شعرِ شاعرِ قشقاییِ محزون

 

خُفته بودم، بیدارم کردی

خاطراتم آرام بود، آشفته کردیشان

قلبم می سوزد

و می خواهد از سینه بیرون آید

آه دوستان؛ بیایید جمع شوید

ببینید چه روی می دهد

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
ستمگری رضاخان علیۀ قشقایی ها
/post/985
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۳۷۴
  • پست شده - پنجشنبه, ۲۱ تیر ۱۳۹۷، ۱۰:۱۶ ب.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
قبل ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ... ۸۶ ۸۷ ۸۸ ۸۹ ۹۰ ۹۱ ۹۲ ... ۱۱۴ ۱۱۵ ۱۱۶ بعد