چند نڪته از امام خمینی -رهبر ڪبیر انقلاب اسلامی- خطاب به مجلس خبرگان قانون اساسی: اڪثریت هرچه گفتند، آرایشان معتبر است ولو به ضرر خودشان باشد ... شما ولیِّ آنها نیستید ڪه بگویید این به ضرر شما است ... مسیر ملت را بروید ولو [اگر] عقیدهتان این است ڪه مسیر ملت خلاف صلاحشان است ... ملت رأی داده است، انصاف نیست شما بیایید مطلبی بگویید ڪه بر خلاف مسیر آنها باشد. (منبع)
به قلم دامنه : به نام خدا. گاهبهگاه پیش میآید چون مسیر طبیعی به روی آدمی بسته میشود؛ انسانها به جای سیرِ بیرون، به درون خود میروند و در درون، آن اهداف را دنبال میڪنند؛ ڪه گویی آن هدفها را دستڪم برای خود تحقّق (=انجام) میبخشند.
وُلتر، گویا نخستین ڪسی بود ڪه از نوشتنِ سرگذشتِ شاهان، سران، ماجراجویان و ... دست بر داشت و در عوض، به اخلاقِ مردم، به لباس مردم، به عادات آنان، به علتهای رفتاری انسان و نیز به نهادهای قضایی مردم توجه ڪرد.
هیوم میگفت بیشتر انسانها در بیشتر موقعیتها تابع «علّتها»یی یڪسان بودهاند و رفتاری ڪموبیش واحد داشتهاند. البته مونتسڪیو این تز را پیش ڪشید ڪه انسانها در همه «جا» یڪسان نیستند. حرف او این بود یڪ ایرانی ڪه در محیط ایران، بزرگ شده باشد، به احتمال فراوان، با یڪ پارسیِ بزرگشده در پاریس، یڪی نخواهد بود. زیرا مونتسڪیو اهمیتی بسیار به «خاڪ» و «آبوهوا» و «نهادهای سیاسی» حاڪم بر جوامع میداد. برای او، این عوامل چنان اثر دارد، ڪه گوشتِ بویناڪ برای گُربه. بگذرم.
خواستم با این مقدمات، این را جا بیندازم -بهتر است بگویم به مُفاهِمه بگذارم- ڪه انسان موجودی تربیتپذیر است؛ همانطور ڪه او دست به اهلیڪردن برخی حیوانات تعلیمپذیر میزند، خود نیز خمیرمایهای نرمشپذیر دارد.
مطالعات اندڪ من، نشانم داده است ڪه حتی در عصر روشنگری -ڪه اروپا را تڪان داد و بر جهان چندین ریشتر! لرزه و پسلرزه درانداخته- آنعده اندیشمند ڪه به قول «آیزایا برلین» در صفحهی ۵۴ ریشههای رومانتیسم، «سیاهبین» نبودند، دربارهی انسان میگفتند: آدمی «مشت گِلی است ڪه هر آموزگارِ باڪفایت و هر قانونگذارِ روشنبین میتواند آن را به شڪل مناسب و معقول درآورَد.» چراڪه از دیدگاه آنها، انسانها خمیرمایهای نرمشپذیر دارند ڪه میتوان آنان را وَرز و جهت داد.
راستی! شما درین دوره از سرزمین ڪُهن ایران میخواهی به چه شڪلی درآیی؟ قصدِ سیر به درون داری؟ یا نه بیرون را میخواهی تفسیر و تغییر دهی؟ و این صد البته، تربیت و ادب و آداب و صد البته آرمان و ایمان میطلبد.
نڪته: شهید مظلوم بهشتی دههی پنجاه وقتی به لندن رفته بود، روزی تابلویی توجهاش را جلب ڪرد: «به سمت قبر مارڪس». به همراهان گفت بریم قبر مارڪس را ببینیم. رفتند. نوشتهی روی سنگقبر مارڪس توجهاش را سخت جلب ڪرد ڪه مارڪس بارها آنرا بیان میڪرد، بدین مضمون(=درونمایه) : تفسیر جهان مهم نیست، تغییر جهان مهم است.
یلاد امام حسن عسکری (ع) : با گرامیداشت و تبریک این میلاد خجسته، دو حدیث از امام حسن عسکری -علیه السّلام- تقدیم میدارم:
۱. «از بلاهاى کمرشکن، همسایهاى است که اگر کردار خوبى را بیند نهانش سازد و اگر کردار بدى را بیند آشکارش نماید.»
۲. «دوست نادان، مایهی رنج است.» (منبع)
به قلم دامنه : به نام خدا. «جابهجایی در قدرت» اثر «الوین تافلر»، ترجمۀ خانم دکتر شهیندخت خوارزمی، «ترسیم مسیر قدرت از زور تا ثروت و از ثروت تا دانایی» است. از نظر تافلر «منبع قدرت در یک دوره، زور و خشونت بود؛ در دورۀ دیگر ثروت و دارایی، و در قرن 21 دانایی. که خلاصهاش در این شعار میگنجد: «عضله، پول و مغز». نماد زور، عضله، نماد ثروت، پول و نماد دانایی، مغز است. یعنی گشودن دریچههای دنیای دیجیتال به روی انسان. مانند گوشیهای لمسی و پیامرسانهای مَجازی.
الوین تافلر به عصر زرق و برق و پول و تبلیغات نیز طعنه میزند که بشر از دورهی عضله (=زور) و پول (=ثروت) عبور کرده و وارد عصر دانایی شد. از نظر او کسانی هستند که متعلق به عصر ماقبل داناییاند و اینان در اندیشۀ وی، نباید بتوانند قدرت را تصاحب کنند؛ زیرا نماد مدرن قدرت، نه عضله و پول، که مغز است؛ یعنی دانایی.
به قلم دامنه: به نام خدا. پرسش این است «ویژگیهای هر یک از سه حوزهی علمیهی نجف، قم و مشهد چیست؟» اینک مَجالی دست داد تا نظرم را فشرده بنویسم. ورود تاریخی نمیکنم، فقط به اوضاع معاصر و اکنون میپردازم. آنچه مینویسم فهم شخصی من است و البته بخشی از تفاوتها و تشابهها؛ اگر نادرست بود، مسئولیت آن بر عهدهی خودم میباشد.
۱. حوزهی مشهد دارای سه سبک بود. اول: تلاش بزرگان آن بر تسلط طلبه بر ادبیات فارسی و گرایش به شعر و نثر ایرانی و آمیختگی به سبک خراسانی. دوم: وجود تفکر مکتبِ تفکیک. این مکتب سهم عقل، نقل و عرفان را جدا جدا میداند و بر شرع و وحی تأکید اکید دارد؛ نماینده و راهبَر فعلی آن استاد محمدرضا حکیمی است که از مشهد کوچ کرد و در تهران مقیم است. او شیوهی علوی را میپیماید و از نظام فعلی جمهوری اسلامی ایران با همهی آن حمایتها و کتابها و مقالههای تبینی و تفسیری، قطع امید کرد. سوم: طلبههای حوزهی مشهد در میانهی طلبگی معمولاً سعی میکنند حوزهی قم را یا با هجرت دائمی و یا با آشنایی دورادور درک و فهم کنند. این از امتیازات حوزهی مشهد است که بیشتر طلبههای آن، تلاش دارند مدارج و پلههای هر دو حوزه را طی کنند. مانند افرادی چون «شهید مرتضی مطهری»، «سید علی خامنهای»، «وحید خراسانی» و ... .
حوزهی قم در سه زمینه برجستگی و به عبارتی بهتر برآمدگی دارد. منظورم ازین دو واژه این نیست که بخواهم امتیاز و برتری ببخشم؛ نه. آن سه این است: یکم: سنتگرایی و رواییبودن در آن وجود دارد که گاه به ظاهرگرایی دینی منتهی میشود؛ که امام خمینی نیز از آن مکرّر مینالید و بر پیشوایان آن میتاخت. دوم: سیاسیبودن و مبارزهطلبی با رژیم استبدادی و آمریکایی گذشته؛ که این حوزه را در صدر مجامع دینی جهان قرار داد. امروزه نیز ولیفقیه و سیستم ولایی مردمی را در فقه جستجو میکند. و یا بهتر است بگویم فلسفهی عملی فقه را در حاکمیت ولیفقیه میبیند. سوم: وجود تفکر فلسفی و تفسیری و عرفانی که البته معدود و محدود بود مانند علامه طباطبایی. زیرا اصالت در قم، بر زعامت و مرجعیت است که اغلب میکوشند فقیه شوند تا فیلسوف.
۳. حوزهی نجف هم اکنون سه وجه دارد: یک. پرهیز از تصرف مقامهای حکومتی. دو. اجتناب از تئوری ولایتفقیه و اصرار بر نظارت مرجع عام. سه. تمرکز درس بر شیوهی سنتی نقل و عقل.
نکته: اینکه کدام حوزه پرفروغتر، کارآمدتر و بهروزتر است، پیش هر کس شاید فرق داشته باشد و من نیز ازین داوری زودرَس خودم را عبور میدهم و از بسطِ بحث میپرهیزم؛ زیرا خوانندگان مدرسهی فکرت، خود مجهز به دانش و فنّ بررسی و تحلیلاند.
متن نقلی. تنظیم دامنه: از دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی شاعر، محقق و پژوهشگر: ۲۶ آبان ۱۳۹۸ در میان دانشجویان دانشکده ادبیات فارسی دانشگاه فردوسی مشهد چنین گفت:
«عرض خاصی ندارم چون تصور نمیکردم به چنین مجلس با شکوه و ارزشمندی حاضر شوم، فکر میکردم قرار است به اتاق کوچکی بروم و میان جمعی چند نفره از دانشجویان مقطع دکترای ادبیات، حاضر شوم تا برای بعضی سؤالات، مختصر پاسخی داشته باشم. در کلاس هم روش تدریس من همین است. ابتدای سال کتابهای معینی را تعیین میکنم که دانشجویان باید بخوانند و به آنها میگویم در طول مدت درس میتوانند سؤالاتشان را از این کتابها و از هر چه دلشان میخواهد، بپرسند تا شاید من پاسخی برای آنها داشته باشم. من نمیگویم علامه دهرم اما همه عمرم را کتاب ورق زدهام به خصوص کتابهایی با موضوع فرهنگ ایرانی و ادبیات فارسی. در دانشگاه پرینستون و هاروارد هم روش درس من همین بود.»
سؤال جمع حاضر از استاد شفیعی کدکنی این بود: «تعریف شما به طور مشخص از عرفان چیست؟ او پاسخ داد: «تعاریف زیادی از عرفان و تصوف در میراث ما به صورت مکتوب باقی مانده است که بسیاری از این تعاریف و روایتها در کتاب مهم و ارزشمند حلیه العلماء آورده شده است در این کتاب نویسنده بیش از هزاران تعریف از عرفان و تصوف ارایه کرده است. این تعاریف متعدد نشان میدهد هیچ کس نمیتواند در مورد خداوند به طور علمیصحبت کند. از آغاز روزی که انسان خلق شد تا آخرین روز زندگی آخرین انسان همواره دو پرسش اساسی مطرح است که خدا چیست و زیبایی چیست؟ در فاصله بین این دو پرسش، پرسشهای متعدد دیگری هم مطرح خواهد شد . کسانی هستند و خواهند بود که تلاش کرده اند به این سؤالات پرسشهایی بدهند این افراد معمولاً نمایندههایی از ادیان بشری بوده اند اما از آن جا که معرفت نسبت به خدا، معرفت علمینیست و انسان زیبایی را درک میکند اما نمیتواند علمی به این سؤالات پاسخ دهد بنابراین همه پاسخهایی که تاکنون به این سؤالات داده شده علمی نیست، بلکه اقناعی است.»
پاسخ اقناعی شفیعی کدکنی به پرسش عرفان و تصوف:« عرفان از نظر من نگاه هنری و جمال شناسانه نسبت به تجربه دینی و الهی ادیان است . از نظر من بین عرفان و تصوف تفاوتی وجود ندارد و هر دو یکی است. این پاسخ حاصل تأملات شخصی و مطالعات من است و تا کنون در جایی نخواندهام. شاید این پاسخ برای بعضی اقناع کننده باشد اما پاسخی نیست که بتواند همه بشریت را راضی کند.به نظر من همه ادیان ناشناخته و شناخته شده در باب نگاهی که به هستی از منظر دین خودشان داشته اند، دو چشم انداز دارند.این افراد یا نگاه جمال شناسانه به دین داشته اند که همان عارفان هستند و یا خواستهاند از دین منتفع شوند.»
وی در ادامه صحبتهایش به درک جمال شناسانه هم اشاره کرد. او گفت: اگر تذکره الاولیاء عطار را بخوانیم، میبینیم او قریب به صدنفر را به عنوان مصادیق عارف نقل میکند که مطمئناً درک زیبایی و تجربه زیبا شناسانه آنها از دین یکسان نیست مثلا تلقی جمال شناسانه در بایزید بسطامی، خرقانی و حلاج با عرفانی که در ابوسعید ابوالخیر وجود دارد متفاوت است. بارقههای عرفان در قرون اولیه هجری شمسی با قرنهای بعدی کاملا متفاوت است اگرچه هر دو عارف اند اما درک جمال شناسانه آنها یکسان نیست مثل برخوردی که دو نفر از دیدن یک گل دارند یک نفر چند دقیقه گل را نگاه میکند و از آن لذت میبرد و دیگری ممکن است ساعتها مسحور زیبایی همان گل شود. بنابراین تجربه و درک زیبایی و جمال در افراد یکسان نیست و نسبی است از این رو نمیتوان برای خدا و زیبایی تعریفی ارایه کرد که جنبه علمیداشته باشد. هر کس تعریف علمیدر خصوص خدا و درک زیبایی ارایه کرده یا شیاد است یا ساده دل چون عرفان قلمرو اثبات علمینیست بلکه قلمرو اقناع است و گاهی اقناع بسیار قوی تر از اثبات علمیبر افراد تاثیر میگذارد. »
دانشجویان پرسیده بودند: «کار کرد عرفان در قرن حاضر چیست و آیا انسان قرون آینده به خدا نیازی دارد؟» شفیعی کدکنی پاسخ داد: « نمیدانم آیا بشر به مرحلهای میرسد که بتواند خدا را از زندگی حذف کند، جز خدا کسی پاسخ این پرسش را نمیداند. یعنی آیا انسان قرن ۲۲ و ۲۳ بی نیاز از خدا میشود؟ شواهد زندگی امروز نشان میدهد بسیاری از انسانها خدا را قبول ندارند و نمیتوان گفت مساله خدا برای همه ضروری است اما برای من دشوار است تصور کنم انسان به جایی برسد که بخواهد خدا را به طور قطع به یقین از ذهن اش حذف کند و یا انسانها بخواهند خارج از تعاریف ادیان با هم توافق کنند که چیزی به نام خدا مطلقاً وجود ندارد البته منظور من این جا خدای ادیان نیست. »
شفیعی کدکنی از اولین روز دانشجویی اش چنین گفت: «من اصلاً به دبستان و دبیرستان نرفتم. آرزو داشتم کیف داشتم و مثل همه به مدرسه بروم اما مقدمات را در منزل خواندم و بعد در کلاسهای طبلگی حاضر شدم و بسیار جدی هم خواندم. بنابراین خیلی دیر به فکر دانشگاه رفتن افتادم اما دروس طلبگی را پیش مطالعه میکردم و مثلاً وقتی در محضر درس آیت الله میلانی ظاهر شدم میدانستم چه میگوید. فکر مدرک گرفتن نبودم. وقتی در کنکور شرکت کردم ۲۳ سالم بود. روز اول که رفتم دانشگاه دیدم شاگرد اولم. برای من این مسأله طبیعی بود چون مقالاتی که من طلبه بودم در روزنامه خراسان آنها را به دانشجویان دانشکده ادبیات رفرنس میدادند. بنابریان برای من طبیعی بود اما مردی عظیم الشأن در فرهنگ ملی و خراسان و دانشگاه یعنی مرحوم استاد دکتر علی اکبر فیاض، وقتی که اعلام شد من شاگرد اول شدم، حکم کارمندی حقوق بگیر ماهانه برای من گرفت که کتابهای عربی دانشکده عربی دانشکده ادبیات را کاتالوگ کنم که این مسأله برای من خیلی ارزشمند بود. دکتر فیاض با این کارش حق بزرگی بر گردن من دارد و لطف بزرگی به من کرد و مرا در جهتی که داشتم، تقویت کرد چون بودن من در کتابخانه باعث شد مطالعات من وسیع تر شود و این برای من خاطرهای عزیز و سازنده است. من هیچ وقت لطف شادروان دکتر علی اکبر فیاض را فراموش نمیکنم و کاش دانشکده ادبیات تندیسی از ایشان بسازد و آن را را در وروردی دانشکده نصب کند تا دانشجویان ایشان را بشناسد و قدر زحماتش را بدانند.» (منبع)
آیتالله دارابکلایی در سمت چپ تصویر در کنار آقای ایازی
حضور آیتالله شیخ محمدباقر دارابکلایی
در مراسم دامادی آیتالله ایازی
مراسم دامادی مرحوم آیت الله ایازی با حضور مرحوم آیتالله دارابکلایی و مرحوم آیتالله سید رضی شفیعی دارابی. عکسها بازنشر دامنه. توضیح حجتالاسلام عبدالمهدی باقری در شرح این عکس: «علامه آقاجان ایازی در کنار دوستان طلاب آیات عظام : آیت الله شفاهی. آیت الله سید رضی شفیعی. آیت الله دارابکلایی... . مکان: رستمکلا»
متن نقلی : علل مخالفتهای اشراف مکه. مناسبات حاکم بر جامعه مکه از قرنها قبل از اسلام مبتنی بود بر نظامهای اشرافی در مجموعههای قبیلهای و تکاثر ثروت از طریق بهرهکشی از تهیدستان و بردگان (المفصل، ج ۷ ، ص ۴۵۳)، رباخواری (آل عمران، ۱۳۰)، مالکیتهای بزرگ و سرمایهگذاریهای انبوه (المفصل، ج ۷، ص ۴۳۸) و تفاخر قومی که پایه آنها بر شرک نهاده بود.
به قلم دامنه : به نام خدا. پست ۷۳۵۷. از نظر من این فراز از بیانیهی آیت الله العظمی سیستانی -که توسط حجتالاسلام کربلایی در خطبههای نمازجمعهی ۸ آذر ۱۳۹۸ در عراق قرائت شد- جای بیشتری برای اندیشیدن و تفکر دارد و دیدگاه مترقی آن مرجع بزرگ را نمایان و برجسته می سازد؛ باشد تا از این رهنمود دینی و سیاسی درس بیاموزیم:
«مرجعیت عالی دینی... بار دیگر بر ممنوعبودن و حرمت حمله به تظاهراتکنندگان مسالمتآمیز و ممنوعیت بازداشتن آنها از اعمال حقوق خود در زمینهی مطالبهی اصلاحات تأکید میکند و همچنین بر مراقبت از اموال عمومی و خصوصی و لزوم دورماندن آن از حملات افراد نفوذی و تجمعات آنها تأکید و خطاب به تظاهرات کنندگان عراقی تأکید میکند که تظاهراتکنندگان مسالمتآمیز باید صفوف خود را از تظاهراتکنندگان نامسالمتآمیز جدا کنند و در زمینهی اخراج خرابکاران – هرچا باشند- با یکدیگر همکاری کنند و به آنها اجازه ندهند از تظاهرات مسالمتآمیز برای لطمهزدن به اموال شهروندان و حمله به صاحبان آنها بهرهبرداری کنند... .
مرجعیت دینی پشتیبان مردم عراق باقی خواهد ماند و تنها به ارائه توصیه و نصیحت در زمینه آنچه در راستای منافع ملت عراق میبیند، بسنده خواهد کرد و این برای مردم عراق باقی میماند که بدون سرپرستی و قیمومیت کسی، آنچه را که برای حال و آینده خود مناسب میداند، انتخاب کند.» (منبع)
به قلم دامنه : به نام خدا. سلام. زیارت رضوی توحیدی. قسمت ۳. پست ۴۷۰ مدرسۀ فکرت. از حرم، سبکبالتر از تمام روزهای یک سال قبل، به هتل بازگشتیم. عصرها و شبها در سوئیت (=سراچه، خلوتگاه، اتاق هتل) به بحث مینشستیم و به سؤالات همدیگر پاسخ میدادیم؛ جای مزاح و شادزیبودن را نیز تنگ نمیکردیم؛ بهطوریکه گاه از مزاحی که شکل میگرفت، تخت و مبل زیر پای ما به جَرکّهجِریکّه میافتاد و نفس از تنفس دَم و بازدم، بازمیافتاد. ازین بگذرم.
جدا از چند بحثی که در هتل انجام میدادیم، یک پرسش و بحث را به حرم بردیم و در ضلع غربی رواق آینه حلقه زدیم و همگی به آن جواب دادیم. سؤال من این بود: در زیارت آیا به اصل توحید خدشه وارد میشود؟ چه جوابی به کسانی که ایرانی را در انجام زیارت، به شرک متهم و به تکفیر تهدید میکنند، دارید؟ به آن دسته افرادی که در ایران، به اصل زیارت بیاعتقاد شدند و آن را به سُخره میگیرند و خود را به انجام آن، بیباور کردهاند، چه پاسخی دارید؟
همگی پاسخ دادیم و تا پاسی از شب حرم را -با این بحث دینیمان- برای خویش محلی برای دانشافزایی و تقویت روح کردیم. من فشردهایی از پاسخم در آن حلقه را اینجا مینویسم، شاید برای زائرین رضوی نافع افتد و یا افکاری را به بازبینی بکشاند:
گفتم خدای باریتعالی از دسترس دیدِ بشر خارج است، او سازنده است، او ربّ است، یعنی پروردگارِ پرورشیافتگان و خالق تمامی جُنبندگان که از عشقبازی و معناگرایی مخلوق خود خیلیخشنود میشود و خود چون نادیدنی است، در جهان به صورت «جلوه» ظاهر میشود تا معشوق و معبود پرستندگان والِه و عاقل بماند. او چون ذاتِ مهربانی و عشق و پاکی و سازندگی است، مثلاً عشق آدمی به مادر، احترام انسان به پدر، دوستی بشر با کوه بلند و مهرورزیِ ما به حیوانات و تمامی طبیعیات جهان را بسیار دوست میدارد.
گفتم همانطورکه ما به یک قُلهی بلندِ برفیِ زیبایِ اثرگذار بر زمین و جانداران عشق میورزیم و آن را جلوهایی گیرا و پایدار از آفریدگار میدانیم و هر بار که آن را میبینیم لذت میبریم و به قلههایی مانند دماوند و دنا و سهند و سبلان عشق میورزیم و حتی نام فرزندانمان را مثلاً سهند میگذاریم، و حضرت پروردگار نیز به این گرایشها و گزینشهای آرامبخش ما راضی و خشنود است، به انسانهای والاتر از کوهها، قلهها، طبیعت، دامنه و دشت نیز میتوانیم عشق بورزیم و خشنودی خدا را فراهم سازیم. و امام رضا -علیه السلام- یکی از آن اولیای الهی است که فلسفهی توحید و شعار بنیادی «لا اله الا الله» را در جان بشریت منتشر کرده است و در زمانهی خود از مظلوم در برابر ظالم و از حق در برابر باطل و از عدل در برابر ستم و از سخن در برابر شمشیر و از مناظره در برابر مقابله دفاع کرد.
گفتم مگر مرحوم شهریار در شعر بلندش از «حیدربابا» نگفت؟ مگر با «حیدربابا» دردودل نکرد؟ مگر «حیدربابا» یک کوه در اطراف تبریز نبود؟ بود. ولی او آن کوه را جلوهای از جلوههای پروردگار میدانست و با او شعر سُرود و حکمت زندگی را گفت و گفت و گفت. بنابراین، انسان که از کوه بزرگتر و از همهی مظاهر هستی اصیلتر است و امام رضا -علیه السلام- یک جلوهی برجسته از جلوههای آفریدگار است و احترام، عشق، ارادت و زیارت به آن امام معصوم (ع) در ردیف اصالتبخشی به اصل توحید است، نه بُتسازی و شرک و غُلاتگری. و زائرین رضوی چونان شهریار با این حرم، نجوا میکنند و به یکتاپرستی برمیخیزند، زیرا انسان، موجودی مُنبسط و گشاینده است.
گفتم همانطور که کوه، جانِ زمین را سیراب میکند و به قول قرآن چونان میخها (=اُوتاد) زمین را نگه میدارد، و انسانها به کوه عُلقه و احترام میکنند و به دیدار با قلهها و کوهسارها و آبشارها و چشمهجوشانها میروند، حرم و قبر پیشوایان والایی چون امام رضا (ع) نیز میان دوستداران، پیروان و ایرانیان جایگاهی بلند، قلهای معنوی، حرمی رفیع و مشهدی (=شهادتگاهی) مقدس است. و دیدار و زیارت آن، توحید را تجلّی میدهد و جان تشنگان پرستش خداوند را سیراب میگرداند.
گفتم علاوه بر این در کتابهای دعا و نیز متنهای زیارات همیشه به اصل توحید توجه شده است و بر زائرین تأکید شده است در ذکر دعا و زمزمهی متون زیارت فرازهای توحیدی را در دل و زبان جاری کنند. مثلاً شیخ مفید در آن دعای پس از نماز زیارت امام رضا (ع) بهخوبی بر توحید توجه و تمرکز داده است. لذا مردم ایران چون امام رضا (ع) را مظهر و جلوهایی از توحید میدانند به زیارت او نائل میشوند؛ و در حرمش به قُرب خدا میروند و به پرستش «الله» میپردازند و به توحید و یکتایی و یگانهپرستی میاندیشند و خشنودی خدا را میآفرینند و خدای متعال خود وحی فرستاده برای تقرب به من وسیله جستوجو کنید و «توسُّل» به قبر و حرم رضوی و وصال و اتصال به روح امام معصوم (ع) همان جستوجوی وسیله است. و الا قبرها در جهان فراوان است و کمتر کسی به صاحبان آن قبرها -که نماد ظلم و ستم و انکار خدا بودند و ضد توحید عمل میکردند- اعتنایی دارند و بسیاری از آن قبرها مَزبَله (=زُبالهدانی) شده و ظالم را در خود فرو برده است. جمعبندی زیارت رضوی در قسمت بعدی.
۹ آذر ۱۳۹۸
ابراهیم طالبی دارابی [دامنه]
عکس بالای: صحن انقلاب: جعفر رجبی. سید علیاصغر.
جعفر آهنگر. سید رسول. دامنه. عکاس: جناب رهگذر
ایرانشناسی
نقشهی استان خراسان شمالی
برداشت زعفران در فاروج. عکاس: پیمان حمیدیپور
برداشت زعفران فاروج:
همهساله از اواخر مهرماه آغاز تا اوایل آذرماه
فاروج با ۲ هزار و ۴۰۰ هکتار زعفرانکاری،
در رتبهی اول تولید استان حاصلخیز خراسان شمالی
یک نکته از اقدام رسول خدا ص : «پیامبر (ص) در غزوهی تبوک، اسیران رومى را با کتب پزشکى معاوضه کرد. نجیب محفوظ در نطق جایزهی نوبلش به این نکتهی افتخارآفرین اشاره کرده است». منبع
به قلم دامنه. به نام خدا. سلام. زیارت رضوی توحیدی. قسمت دوم. پست ۴۶۹ مدرسۀ فکرت. ورودمان به هتل گلشن رضوی را پیشازظهرِ ۲۸ آبان ۱۳۹۸ به ثبت رساندیم و در محل اقامتمان قرار و آرام گرفتیم؛ با حالات گونهگون: خوشحالی از سالمرسیدن به مقصد. سکوت و فرورفت به اعماقِ انگیزهها و آرزوهای فردی. ازدیاد خندهها و شوق وصالها از طریق خواندنیها و شنیدنیهای طرفینی، چه جوک، چه مزاح، چه فکاهی، چه جدّی و چه نکته و پندرسانی. همباشی ذهنی و کلامی و فکری برای بیان آثار و برکات جمعبودن رفیقان در کنار هم آنهم برای زیارت حرم.
از زیباییهای زیارت نزد ایرانیان و مسلمانان، چند چیز بیشتر جلوه دارد و این آداب، ترکیبی از تأکیدات موجود در فرهنگ و ادب فاخر ایران و آموزههای متین و مُبین دین اسلام است؛ که اگر رعایت گردد، جان و جسم و جهان و روح و روان آدمی را پاک و طَهور نگه میدارد. مانند:
۱. پاکیزهبودن جسم و لباس. ۲. تقلّای روحی برای دیدار و اَدای احترام. ۳. خوشبویی با عطر و اُدکلن و مُشک. ۴. طهارت و غسل با آب و اِنابه (=بازگشتن به درستی و راستی) ۵. رعایت ادب و فروتنی در پیشگاه و درگاه و بارگاه حرم. ۶. شوقُ و ذوقُ و رونق قلب و تخلیهی خاطر از مُخیّلات بد و حسّ سبکبالی در دل و درون. ۷. ورود فروتنانه و وِردهای زمزمانه و دردِدل صمیمانه و واگوییهای مخفی و خفیِ زائرین با صاحب حرم؛ که در مشهد امامی رئوف و رضا، دانشمند، صاحب چندین جلسه مناظره و گفتوشنود و نیز دارای آثار و روایات و حدیث و سخنهای فراوان و مشتهر به عالم آل محمد (ص) این دیدار و زیارت را جِلوهیی جاذب و جالب میبخشد.
زیارت در یک معنا در لغت یعنی مایلشدن، تابیدن، خمیدگی. مثلاً انوار آفتاب وقتی به کنارهی کهف (=غار) میتابید، قرآن از آن تعبیر به زیارت کرد، یعنی نور خورشید به سمت غار مایل شد تا به اصحاب کهف بهره برساند. زائر حرم هم یعنی کسی که میل به دیدار کرده و مایل به امام شده است.
با صرف ناهار هتل و استراحت در اتاق اقامت و سپس اغتسالها (=غُسلها و سر و تن شستن) مستحبّی و نیز سِرو (=پذیرایی) میوههای جوواجور همراهان از پِچ و نارنگی گرفته تا انار و تخمه و کهیتیم، عصرِ همین روز، اولین قدمهایمان را در بستِ نواب صفوی در ضلع شرقی و سمت طلوعگاه آفتاب در حرم رضوی گذاشتیم. پس از تفتیش، هر کس با حال درون خویش و قال بیرون خود لحظهبهلحظه به مَضجع و ضریح و قبر امام عزیز و محبوب دل ایرانیان نزدیک و نزدیکتر میشد و گامهای خود را هرچه جلوتر میرفتیم، کوتاهتر و آرامتر و متواضعانهتر مینمودیم تا ادبِ آداب زیارترفتنِ ایرانیان تمدندار آگاه را انجام دادهباشیم.
خوبی اینکه، این جمع و ترکیب رفیق، دهمین زیارت رضوی خود را به صورت جمعی تجربه میکرده که چند سال پیشتر در سنّ چهلسالگی همپیمان شدهبودیم اربعین دوم زندگی فردی خود را در جمع دوستانه در حرم امام رضا -علیه السلام- ادامه و استمرار دهیم؛ ازینرو، در دهمین سفر رضوی، این جمع، از فرآوردههای وصال و اتفاق، از آثار و دلتنگیهای وداع و افتراق و نیز از شهد شیرین قُرب و همچنین از تلخی زهرِ غُربت خبر داشت. در آن ساعت قرار، زیارت در حالِ زار دست داد و دستهایمان به نیاز توحیدی دراز شد و گامهایمان را به پیشگاه رضوی برداشتیم، تا بر کمبودها و کمیابیها چیرهتر گردیم و بر «فکر دینی» خود چِلّه و شاخه و شاخسار و شکوفه و ثمره بزنیم (البته اگر قادر بمانیم) تا ریشهیمان نخشکد. آوندهایمان بیآب نگردد. در هجوم پلیدیها و رِجسِ زمانه نپوکیم و نپوسیم. تحلیل ربطِ توحید و زیارت و زادهشدنِ دوباره و زادِ راه برداشتن بماند در قسمت بعد. عکس بالا: بست نواب صفوی. حرم رضوی. عکاس: جناب رهگذر
به قلم دامنه. به نام خدا. زیارت توحیدی. پست ۴۶۸ مدرسۀ فکرت. ۲ بامداد ۲۸ آبان ۱۳۹۸، دارابکلا را به سمت مشهد مقدس پیمودیم؛ ۷۰۰ کیلومتر مسافت، با بیشینهی ۱۱۰ کیلومتر سرعت، و با کمینهی ۶۰ کیلومتر حَزم و احتِیاط. راندیدمُ و راندیم، تا رسیدیم به حرم و پناهی که به آن، از ازل تا ابد دل سپُردهایم؛ هشت چیز در طی مسیر، جان ما را به جمع، جوش میداد:
۱. شِلاب؛ این باران شدید که از آسمان همانند سنگتِریک میبارید.
۲. برف سپید پُفکی که کنارههای جادهی پرخاطرهی امام رضا -علیه السلام- را دیدنیتر و پذیرفتنیتر مینمود.
۳. دو قُرص آغوزنُون گِردِ پُرملاطِ پیازداغزدهیِ اِنارتیمدارِ وَرزدادهشده با کَرهحیوانی که آقسید علیاصغر برای مدیریت شکم در دلِ شب پُربرف و باران و بوران از دستپخت همسر گرامیاش، در سفرهای پارچهای پیچاند و بینِراه خوراک سحرگاهیمان کرد؛ با نهایت لذت.
۴. خندهها، لُغُزها، گپوگفتها، تحلیلمَحلیلها و نکتهپرانیهای همراهان داخل ماشین، که دنا را برای راندن، هَندلینگتر (=خوشدستتر و خوشاحساسیتر) میکرد. سیاسیمیاسی که بلد نباشی، داخل ماشین جون میدهد برای فقط شنُفتن و خندیدن و تِکمیم کردن.
۵. خطرناکبودن مسیر در شبِ برفی و بارانی و بورانی، ترسِ گریز از قانون رانندگی را شدّت میداد و کورانِ مسیر پُرگردنه بر مسافرین رضوی گرمای وجود و دمای دل را حِدّت میزاد.
۵. وقتی در دَمدَمای گرگومیشی تولِج و تبدیل هوای سحر به صبح در دشت بالاتر از تونل جنگل گلستان پیاده شدیم تا نمازمان را به اَداء -نه قَضا- بگزاریم، این سوز تا استخوانها و سینوسها نفوذ کرد و سِنسورها (=حسگر)های قلبمان را حسّاستر کرد؛ چراکه، انسان توحیدی میفهمد خدا این پیدایش و پیمایش را از آیهها و نشانهها کرده و در آیهی ۲۷ سورهی آلعِمران فرموده:
تُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ وَتُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ ۖ وَتُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَتُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ ۖ وَتَرْزُقُ مَنْ تَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَابٍ.
یعنی: خداوندا، تو شب را به روز و روز را به شب درآورى و زنده را از مُرده و مُرده را از زنده بیرون آورى و هر که را خواهى بىشمار روزى مىدهى.
۶. خوبتر اینکه وقتی پنج رفیق سرنشین همگی رانندگی را از بَر باشند، ۷۰۰ کیلومتر راه، میان همه سرشکن میشود و خستگی، چشم و کمر را در نمینوَردد. و همین، خوشی و پیمایشِ وصالِ مسیر زیارت را صدچندان میکند.
۷. از چناران که گذشتی و به مشهد نزدیک شدی هر کس دوست دارد به نزدیکترینِهای خود خبر دهد که دیگر رسیدیم؛ یعنی تا نیمساعت دیگه مشهدیم. و این تماسها و خبرگیریها، وَجه و رُخ دو سوی تلفن را سرخفام میکند و دندانها را در دو سوی لب، نمایان، که آری؛ خدا را شکر به سلامتی به مقصد رسیدند. همین حس قشنگ، از آداب پایدار مسافرتها در میان ایرانیان است که وقتی دو همسر، دو یاور، دو دوست، دو دلداده و یا دو دلباخته از هم دور میشوند، برای همدیگر لذیذتر و محبوتتر میشوند. فلسفهی فراق برای دو دلِ دورافتاده از هم، و دو روح مُنفصل (=جدایی جسمانی) در این زمان معنی پیدا میکند.
۸. بارگاه که نمایان شد، میان همراهان وِلوِله میافتد، آنطور که گویی در لولههای وصال و اشتیاقشان آب زلال روان شد و در رگهای زیارت و مَودّتشان به امام رئوف حضرت رضای آل محمد (ص) خون تازه جاری و در قنات وجودشان، چاه زمزم، ساری. با این حسوحال، ساعت 11 پیش از ظهر، وارد شدیم به لابی هتل گلشن رضوی... بقیه در قسمت بعدی.
۷ آذر ۱۳۹۸
ابراهیم طالبی دارابی [دامنه]
عکس بالای پست: مشهد. آلاچیق هتل گلشن.
سیدرسول. سید علیاصغر. جعفر آهنگر. جعفر رجبی. دامنه
بحثی اخلاقی و دینی بر مبنای ایدهها و استدلالات علامه طباطبایی: تأکید دارم این پُست، با تمایل، تأنّی و تفکر خوانده شود: پیامبر (صلّی الله علیه و آله) «بسیار مودّب بود. به سخنان دیگران خوب گوش میداد. سخن کسی را قطع نمیکرد و اگر سخن حقّی را میشنید، تصدیق میکرد. از مباحث جدلی گریزان بود ولی به سوالات دیگران بدون خودنمایی پاسخ میداد.» (۱)
«خود را از سه چیز به سختی دور میداشت؛ جدال و کشمکش، پُرحرفی و ذکر مطالب بیفایده. نسبت به مردم نیز از سه چیز پرهیز داشت؛ کسی را نکوهش و سرزنش نمیکرد، لغزشهای کسی را جستجو نمینمود و عیب کسی را پی نمیگرفت. سخن نمیگفت مگر در جایی که امید ثواب در آن میداشت. هنگام سخنگفتن چنان اهل مجلس را جذب میکرد که همه سر به زیر افکنده، گویی پرنده بر سرشان نشسته، آرام و بیحرکت میماندند، و چون ساکت میشد آنان سخن می گفتند و نزد آن حضرت بر سر سخنی نزاع نمیکردند. هر که سخن میگفت همه ساکت به سخنانش گوش میدادند تا سخنش پایان یابد. و در محضر حضرتش به نوبت سخن می گفتند.» (۲)
علامه طباطبایی
علامه طباطبایی از همان ابتدای ایام طلبگی اهتمام ویژهای به سنن و آداب معاشرت نبی مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله) داشت، به همین جهت به مطالعهی بیش از ۶۰ کتاب حدیثی، از آثار بیش از ۴۰ تن از دانشمندان اسلامی پرداخت. آن زمانها بیشتر کتابها نسخه خطی و چاپ سنگی بودند. کتب روایی را زیر و رو کرد تا توانست با گرد آوری بالغ بر ۴۰۰ روایت، ریز به ریز سنن و سیره پیامبر (صلّی الله علیه و آله) را یادداشت نموده و به آنها عمل کند. چرا که قرآن کریم پیامبر (صلّی الله علیه و آله) را اسوه حسنه معرفی نموده است. (۳)
فرزند ایشان نقل میکند؛ علامه کتاب «سنن النبی» را خودش موبهمو در کل عمر انجام میداد. علامه طباطبایی در روایتی که در مقدّمه سنن النبی در مورد سبب نگارش کتاب آورده است، می نویسد (۴)
امام صادق (علیه السّلام) مىفرماید «من دوست ندارم که مسلمانى بمیرد، مگر اینکه تمام آداب و سنن آن حضرت را ولو یک بار هم که شده، انجام دهد.» (۵)
به همین دلیل بود که اصرار داشت برای یکبار هم که شده میگو بخورد. این خواسته ایشان با رویه زندگی و خوراک ساده ایشان متفاوت بود، وقتی دلیل این خواسته از ایشان سؤال شد، فرمود پیامبر (ص) یکبار در عمرشان میگو خورده بودند. (۶)
سُنَن النبی کتابی است که مرحوم علامه طباطبایی ابتدا برای عمل شخصی خویش گرد آوری کرده بودند، ولی جزء آخرین آثاری است که در زمان حیات ایشان با نظر و خواست خود ایشان به چاپ رسید و از میان کتابهای خوبش، مکرّر این کتاب را به دوستان و آشنایان هدیه میفرمود. اهتمام ایشان به این روایات به قدری است که در المیزان در بحث «ادب انبیاء» -که خود بحثی تفصیلی در جلد ششم المیزان است- پس از ذکر ادب الهی انبیاء در لسان قرآن از آدم (علی نبینا و آله و علیه السّلام) تا نبی خاتم (صلی الله علیه و آله) بر خلاف مباحث روایی المیزان، به طور تفصیلی در حدود ۵۰ صفحه، ۱۸۳ روایت را که شامل همه انواع آداب و سنن نبی ختمی (صلی الله علیه و آله) است مستقیماً از «سنن النبی» که در آن زمان رسالهای منتشرنشده برای عمل شخصی ایشان بود (۸)، ذکر میکنند. بیشتر بخوانید ↓
یک توضیح ضروری: من سهشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۸، در بارۀ یکی از کتابهای پروفسور «فضلالله رضا» فرزند شیخ اسدالله رضا و برادر دکتر عنایتالله رضا متن زیر را نوشته و در این وبلاگم منتشر کرده بودم. اخیراً با رفقا در مشهد که بودم باخبر شدم ایشان به رحمت خدا پیوستند. ازاینرو، علاوه بر گرامیداشت و احترام به مقام علمی، اخلاق، دینی و خدمات ایشان و طلبِ عُلوّ درجات نزد پروردگار مهربان برای آن مرحوم، متن گذشتهام با عنوان «همزیستی با خویشتنِ خویش» را با افزودن این توضیح و یک پیوست، دوباره بازنشر میدهم. روح این «چهرهی ماندگار» شاد باد:
به قلم دامنه. به نام خدا. این کتابی که در زیر مطابق سلسلهنویسیهایم در معرفی کتابها مینویسم، و معرفی میکنم، «برگِ بیبرگی» نوشتهی پروفسور «فضلالله رضا» (Fazlollah Reza) است. با این مشخصّات: تهران: صدای معاصر، ۱۳۸۰، چاپ اول (در ۴۰۰ صفحه). طبق روال دامنه، چهار نکته از آن را مینویسم:
عکس از دامنه
یک: در ص ۱۱ میگوید: آدمی وقتی غرقِ در جزئیاتِ زندگی بَهیمی [حیوانی، جانوری، دامی] بشود، اصول حیات انسانی و درخشش آفتابها را دیگر نمیبیند. پروفسور «فضلالله رضا» در صفحۀ 124 کتاب، آسیبشناسانه، گلایه میکند که «روشهای تبلیغاتی، مؤثرتر از ماهیت هنر شده است!»
دو: در ص ۷۱ میگوید: به حساب پنجاه سال پیشِ فرهنگ ایرانی خودمان، در جستجوی مشاهیر علم بودم. بعدها متوجه شدم که اینگونه اندیشهها، ته ماندۀ بُتپرستی شرقی خودم است.
سه: در ص ۱۰۶ آمدهاست: «من به سلیقۀ خودم، در کتابهای آسمانی و رهنمودهای عرفانی و شاهکارهای فرهنگی دنبالِ آرامش درون، تزکیۀ نفس، مدارا با دیگران و همزیستی با خویشتنِ خویش میگردم.»
چهار: در ص ۱۱۷ نوشته است: «سیاستمداران صاحب زر و زور پس از فرار از کشورهایشان، در زیر چتر دولتمردان غرب، زندگانی مرفّه و نو به دست آوردند.»
پایان. ۱۱ تیر ۱۳۹۸، قم. دامنه
پیوست و نقل: او که زادهٔ ۱۰ دی ۱۲۹۳ رشت بود، در ۲۸ آبان ۱۳۹۸ در سن ۱۰۵ سالگی در اتاوای کانادا درگذشت. پروفسور فضل الله رضا از پایهگذاران نظریه اطلاعات و مخابرات بود. او بر این نظر بود که: «در چنین روزگاری اگر بخواهیم روی کره زمین، قومی به نام ایرانی وجود زنده و پایدار داشته باشد، باید فرهنگ سنتی آن قوم را پیوسته پاسداری کنیم. مهمترین عاملی که قوم ایرانی را از دیگر اقوام برجسته میسازد، فرهنگ ملی ایران است." او ادامه میدهد: "زبان فارسی یعنی همین فارسی آمیخته به عربی که در هزار سال ورزیده و نیرومند شده است، در مرکز فرهنگ ملی جای دارد. اگر امروز از یکی از کهکشانها با ما تماس بگیرند وبخواهند که به شتاب یک روز فقط دو کتاب نمونه که معرف شخصیت ملی ما باشد برایشان بفرستیم، بنده گمان دارم که شاهنامه فردوسی و مثنوی جلال الدین رومی را میتوان اختیار کرد. اگر جای چانهبافی بود. بوستان و گلستان را هم به آنها پیوست میکنیم."
پروفسور رضا معتقد بود: "جوان ایرانی باید واقعیت را ببیند. جوانان نباید خرد و مایوس شوند. آنها یک عرصه باز دارند و آن اِشراف به معارف ایرانی، اسلامی و جهانی است. جوانان ما باید اعتماد به نفس پیدا کنند و خود باخته نباشند و بدانند که ما وارث یک میراث قزهنگی و علمی بسیار غنی هستیم.
او در مقالهای که اواخر اسفند ۱۳۹۰ روزنامه شرق منتشر کرد، در مورد آینده ایران نوشته بود: "ایران سرشار از منابع طبیعی است و نژادی برومند و مردمی فرهنگپذیر و هوشمند دارد. اکثر ایرانیها به فرهنگ و مردم این سرزمین مهر فراوان دارند و حتی عشق میورزند. برگزیدگان ما، مردمی خلاق و پژوهنده و سازندهاند، که میتوانند مانند زمانهای باستان، با دنیا مراوده و گفتگو و مدارا داشته باشند و فرهنگ اصیل ایران را در پرتو بینش و گزینش جلا بدهند و به روز کنند و آن را زنده و پویا نگه دارند. خلاصه، ایرانی در معنا بزرگ از نو بسازند: «فلک را سقف بشکافند و طرحی نو در اندازند.» پروفسور رضا ادامه میدهد: "امید است، جوانان آیندهنگر، برنامههای پیشرفت ایران را با سودمندیهای دانش و فناوری مجهز کنند و به کار ببندند. اما والِه و شیدای اسباببازیها و بازار لوکس و اژدهای آز و اهریمنی نشوند. "»
حرم امام رضا (ع) سر قبر شیخ بهایی
مشهد. هتل گلشن. آذر ۱۳۹۸
بست نواب صفوی حرم رضوی
مشهد. آذر ۱۳۹۸. پنجره فولاد حرم رضوی
به قلم صدرالدین آفاقی: با عرض تسلیت شهادت امام رضا علیه السلام این صحن را با ذکر دو حدیث از آن حضرت مزین میکنیم باشد که چراغ راه ما باشد: سه ویژگى برجسته مؤمن: لا یَکُونُ الْمُؤْمِنُ مُؤْمِنًا حَتّى تَکُونَ فیهِ ثَلاثُ خِصال: ۱. سُنَّةٌ مِنْ رَبِّهِ. ۲. وَ سُنَّةٌ مِنْ نَبِیِّهِ. ۳. وَ سُنَّةٌ مِنْ وَلِیِّهِ. فَأَمَّا السُّنَّةُ مِنْ رَبِّهِ فَکِتْمانُ سِرِّهِ. وَ أَمَّا السُّنَّةُ مِنْ نَبِیِّهِ فَمُداراةُ النّاسِ. وَ أَمَّا السُّنَّةُ مِنْ وَلِیِّهِ فَالصَّبْرُ فِى الْبَأْساءِ وَ الضَّرّاءِ.