حوزه علمیه تهران چگونه شکل گرفت؟
پنجشنبه, ۱۴ آذر ۱۳۹۸، ۰۸:۲۲ ق.ظ
متن نقلی: نوشتهی علی اشرف فتحی. «حوزهای که اکنون به عنوان «حوزه علمیه تهران» شناخته میشود، حاصل تحولات سیاسی دورههای قاجار، پهلوی و جمهوری اسلامی است. این حوزه پس از تأسیس شد که آغامحمدخان قاجار در سال ۱۱۷۴ شمسی (۱۷۹۵ میلادی) شهر تهران را به عنوان «دارالخلافه» برگزید. پس از انقلاب ۵۷ نیز این حوزه همچون بسیاری از حوزههای علمیه شهرهای دیگر کشور تحت مدیریت حوزه علمیه قم درآمد.
سه هزار سال تبلیغ مذهبی روحانیت در تهران
برای شناخت حوزه علمیه تهران باید از حوزه شیعی ری آغاز کرد که از صدر اسلام در کنار حوزه قم، به عنوان پایگاههای فکری شیعه در جهان اسلام مطرح بودهاند. اما برای شناخت فعالیت مذهبی روحانیون در این منطقه مرکزی ایران باید به قرنها پیش از میلاد مسیح رجوع کرد.
یافتههای محققان درباره پیشینه فعالیت مبلغین مذهبی و روحانیون در منطقه ری نشان میدهد که این منطقه از صدها سال پیش از میلاد و از نخستین ادوار حضور آریاییها در ایران به عنوان محل سکونت و فعالیت قبیله «مغان» شناخته میشده که کاهنان و روحانیان مبلغ آیین زرتشت بودهاند. حتی گزارشهای وجود دارد که نشان میدهد زرتشت فرمانروای راغه یا راگیانا (ری کنونی) بوده است. (۱) از گزارش اوستا میتوان چنین برداشت کرد که کاهن بزرگ منطقه ری در دوره مادها، دارای مقام عالی مذهبی و سیاسی قلمرو ماد شرقی بوده است. (۲) ماد شرقی شامل ری و قم بود و یافتههای باستانشناسان در حد فاصل قم تا ری نشان میدهد که این منطقه، دارای آتشکدههای متعدد ماقبل آریاییها هم بوده که حاکی از وجود معابد و روحانیون فراوانی در این دو منطقه باستانی در قرون پیش از میلاد است.
بدین ترتیب منطقه ری با چنین پیشینه مذهبی، وارد دوره اسلامی شد و طبیعی بود که در دوره اسلامی نیز به عنوان یکی از مراکز مهم، هویت دینی خود را استمرار، تحول و تکامل بخشد.
التبه نکته مهمی که درباره ری و قم میتوان گفت، آن است که این دو حوزه از نخستین دهههای ظهور اسلام گرایش به تشیع داشته (۳) و به تدریج به عنوان مراکز اصلی استقرار فقهای شیعی در ایران درآمدند. در کتب رجالی شیعه اسامی برخی از یاران، راویان و وکلای ائمه شیعه که اهل ری بودهاند ثبت شده است که نشان از گرایش ملموس اهالی این منطقه به جریان اپوزیسیون عقیدتی و سیاسی جهان اسلام دارد. (۴) از اواخر قرن دوم هجری و با مهاجرت عبدالعظیم حسنی و دفن وی در شهرری، جایگاه این منطقه میان شیعیان بیش از پیش تثبیت شد و پس از غیبت امام دوازدهم شیعه، به عنوان یکی از مراکز اصلی استقرار راویان نامدار شیعی همچون کلینی و شیخ صدوق شهرت یافت. به گونهای که از میان سه مؤلف کتب اربعه شیعه که به «محمدین ثلاث» معروفند، دو تن از آنها یعنی همان شیخ صدوق و کلینی پیوند وثیقی با حوزه شیعی ری داشتهاند. علاوه بر علوم حدیث، فقهای نامداری چون ابنجنید اسکافی و ابنقبه رازی نیز در حوزه ری درخشیدند و صاحببنعباد وزیر مشهور و دانشمند آلبویه نیز از استادان شیعه محافل علمی ری بود. با این حال، حوزه ری از حملات سلطان محمود غزنوی و مغولان آسیب جدی دید و دوران طلایی آن به پایان رسید و همچون مرکز شیعی قم به فعالیتهای دینی خود به طور پراکنده و کمسو تا دوره قاجار ادامه داد.
تأسیس حوزه علمیه تهران
خان قاجار که پس از قلع و قمع مخالفان و متحد کردن ایران، به نخستین پادشاه قاجار تبدیل شده و تهران را به پایتختی برگزیده بود، زاده استرآباد (گرگان) شمرده میشد و گمان میرود که به همین دلیل، یکی از فقهای گرگان به نام قاضی محمدسعید استرآبادی (نیای خاندان حوزوی کلهری تهرانی) را به عنوان قاضیالقضات پایتخت جدید ایران انتخاب کرده باشد. روحیات شخصی آغامحمدخان نیز به تقویت حوزه تهران در آغاز سلطنت قاجار کمک کرد. به گفته سرجان ملکم مورخ و دیپلمات انگلیسی دوره فتحعلیشاه، وی رفتار خوبی با قشر مذهبی جامعه داشته و خود نیز فردی مقدسمآب و اهل عبادت بوده است. (۵) محمدهاشم آصف ملقب به رستمالحکماء پا را از این فراتر گذاشته و در کتاب «رستم التواریخ» خود به آغامحمدخان لقب «مجتهد السلاطین» داده است. (۶)
به هر صورت، نیاز پایتخت یک حکومت شیعهمذهب به عالمان شیعی سبب شد که تهران به تدریج مورد توجه روحانیون و فقها قرار گیرد و مدارس حوزوی این شهر گسترش یابد. بر اساس سرشماری میرزا عبدالغفارخان نجمالملک که از سوی ناصرالدین شاه مأمور انجام این «إحصائیه» شد، در حالی که جمعیت شهر تهران در سال ۱۲۶۹ قمری (حدود نیم قرن پس از تشکیل سلطنت قاجار و پایتخت شدن تهران) به ۱۵۵ هزار و ۷۳۶ نفر رسیده بود، تعداد ۱۴۶۳ طلبه در ۳۵ مدرسه و ۴۷ مسجد مشغول تحصیلات حوزوی بودهاند. (۷) شور و نشاط حوزوی در تهران با کاهش اقتدار سلاطین قاجار به ویژه در دوره مظفرالدین شاه به اوج خود رسید و طلاب تهرانی در قالب موافق و مخالف مشروطه به عنوان فعالترین نیروهای اجتماعی پایتخت به نقشآفرینی پرداختند.
رونق فلسفه و اخلاق با چاشنی سیاست
حوزه تهران اگرچه در این دو قرن و اندی که از شکلگیری آن گذشته، هیچگاه خالی از فقیه و درس فقه نبوده است، اما جلسات سطوح عالی فقه و اصول آن کمتر همانند قم و مشهد رونق داشت. اقتضائات پایتختنشینی مانع از آن شده که علمای حاضر در حوزه تهران صاحب جلسات پرشمار فقهی و اصولی باشند.
از میان فقهای شاخص مقیم تهران در دو قرن اخیر میتوان به امام خمینی، آیتالله سید احمد خوانساری، میرزا محمدحسن آشتیانی، شیخ عبدالنبی نوری، میرزا ابوالقاسم کلانتر تهرانی، شیخ محمدتقی آملی و میرزا مسیح مجتهد تهرانی اشاره کرد که همگی دانشآموخته حوزههای نجف یا قم بودهاند و تنها تعداد معدودی از آنها به برپایی جلسات پرشمار و مستمر خارج فقه و اصول اقدام کردهاند.
احیای حوزه علمیه قم که حدود یک قرن پیش به همت آیتالله شیخ عبدالکریم حائری یزدی صورت گرفت، محوریت دروس سطوح عالی حوزه را از تهران به قم منتقل کرد و همین مسأله سبب شد که جلسات فلسفه و اخلاق در تهران رونق بیشتری بگیرد، به ویژه آنکه نیاز کلانشهری همچون تهران اقتضا میکرد که جلسات موعظه و سخنرانی برای جمعیت پرشمار این شهر تشکیل شود.
طلاب تهرانی ترجیح میدادند که برای تحصیلات عالی فقه و اصول به قم بروند و علمای مقیم تهران نیز که از نعمت حضور طلاب در جلسات سطوح عالی محروم میشدهاند، محوریت را به جلسات وعظ عمومی میدادهاند. برخی فقها مانند امام خمینی نیز که بالاجبار در تهران مقیم شده بودند، به دلیل بیماری و کثرت مشاغل حکومتی فرصتی برای برپایی جلسات درس نیافتند. اما فقهایی مانند آیتاللهالعظمی سید احمد خوانساری نیز وجود داشتند که به دلیل موقعیت فقهی کمنظیر خود توانستند مدتی چراغ جلسات فقه و اصول را روشن نگاه دارند و اکنون نیز برخی شاگردان آنها در شمار فقهای صاحب کرسی درس خارج در حوزه تهران هستند. یکی از این فقها آیتالله شیخ محمدحسن اصطهباناتی است که اکنون ۸۲ ساله است و بیش از سه دهه، جلسات سطوح عالی حوزه را در مدرسه مروی تهران را برپا کرده است. همچنین حضرات آیات مرحوم آقامجتبی تهرانی و جعفری اراکی از دیگر فقهای حوزه تهران بودهاند که در چند دهه اخیر با برپایی دروس خارج فقه و اصول، شاگردانی را در مدرسه مروی تهران پرورش دادهاند. سال گذشته رییس حوزه علمیه تهران از برگزاری حدود ۱۰ درس خارج در تهران خبر داد که یکی از پرشمارترین جلسات در دفتر آیتالله خامنهای برگزار میشود و در درس خارج ایشان حدود ۵۰۰ طلبه شرکت میکنند.
از تألیفات فقهی مکتب تهران نیز میتوان به کتاب هفت جلدی «جامع المدارک فی شرح مختصر النافع» اشاره کرد که در واقع، مشهورترین و مهمترین اثر فقهی محصول حوزه تهران است و آیتاللهالعظمی سید احمد موسوی خوانساری (۱۴۰۵ – ۱۳۰۹ قمری) آن را در دوران تدریس سی و چند ساله خود در حوزه تهران تألیف کرده است. اهمیت این کتاب و نویسنده آن به قدری است که امام خمینی برای پاسخ به مخالفان و منتقدان فتوای خود در زمینه شطرنج، آنها را به این کتاب ارجاع داده و نوشتند: «اما راجع به دو سؤال؛ یکی بازی با شطرنج در صورتی که از آلت قمار بودن به کلی خارج شده باشد، باید عرض کنم که شما مراجعه کنید به کتاب جامع المدارک مرحوم آیتالله آقای حاج سید احمد خونساری که بازی با شطرنج را بدون رهن جایز میداند و در تمام ادله خدشه میکند، در صورتی که مقام احتیاط و تقوای ایشان و نیز مقام علمیت و دقت نظرشان معلوم است.» (۸)
با این حال همانگونه که گفته شد، اقبال طلاب تهرانی به ادامه تحصیلات عالیه حوزوی در قم یا نجف و اقتضائات فرهنگی شهر تهران سبب شده که علمای این شهر علاقه دیرینهای به برپایی جلسات فلسفه، عرفان و اخلاق داشته باشند و این شهر به عنوان محل استقرار، تحصیل و تدریس طلاب و استادان علاقهمندان به این رشتهها مطرح شود. حضرات آیات محمدعلی شاهآبادی، ابوالحسن شعرانی، الهی قمشهای، سید کاظم عصار تهرانی، عبدالکریم حقشناس، سید رضی شیرازی و سید عبدالله جعفری تهرانی در زمره این استادان بودهاند.
فقها، حکما و شیوخ حوزه تهران در دویست سال اخیر به جز پارهای موارد (از جمله قیام میرزا مسیح مجتهد علیه گریبایدوف روسی و نیز فعالیت در جریان جنبش مشروطه) سعی کردهاند موضع ملایم و ناصحانهای در برابر حکومتهای وقت اتخاذ کنند. همین رویه سبب شده که حوزه تهران همچون حوزههای نجف، قم و مشهد دچار چالشهای جدی نشود و روال عادی خود را طی کند. با این حال، نزدیکی به سران سیاسی کشور در این دو قرن، سبب شده که عالمان تهرانی نیز به گونههای مختلفی تکلیف خود را در قبال سیاست و سیاسیون روشن کنند و دارای مواضع سیاسی مشخصی باشند، هرچند لزوما این تعیین تکلیف منجر به فعالیت سیاسی خاصی نشده باشد. اما در این میان، برخی حکومتها سعی کردهاند از تنوع فکری موجود در حوزههای علمیه به سود خود بهره بگیرند. محمدعلی شاه قاجار در قبال حوزه نجف چنین سیاستی را در پیش گرفته بود (۹) و محمدرضا شاه پهلوی نیز در مقاطعی سعی داشت چنین سیاستی را در حوزههای علمیه تهران و قم پیاده کند. آیتالله سید رضی شیرازی از فقها و فلاسفه کنونی تهران و نواده میرزای شیرازی که به دعوت آیتالله سید محمد بهبهانی (از علمای برجسته نزدیک به دربار) به تدریس فلسفه اسلامی در مدرسه سپهسالار (شهید مطهری) مشغول شده بود، درباره وضعیت سیاسی استادان این مدرسه علمیه و بازدید محمدرضا شاه از آنجا در سال ۴۱ گفته است:
«من مدتی در مدرسه سپهسالار درس میگفتم. در آنجا چند سال درس گفتم. مدرسه سپهسالار استاد زیاد داشت … من مدتی درس آقا سید محمود طالقانی را میگفتم، چون ایشان را زندان کرده بودند، من برای اینکه حقوقش قطع نشود تا یک سال درس ایشان را میگفتم. بعد از یک سال ساواک فهمید که چنین کاری میشود، آمد و شهریه ایشان را از مدرسه سپهسالار قطع کرد … تا اینکه بعد از رفراندوم ششم بهمن، شاه به مدرسه سپهسالار آمد. شاه که در آنجا آمد من نرفتم، یعنی آقایی بود در مدرسه سپهسالار به نام آقای راد که حسابدار آنجا بود، آقای راد با نهضت آزادی همکاری داشت و با آقای بازرگان و سحابی رفیق بود. روزهای چهارشنبه در همان زیر ساعت که در مدرسه سپهسالار یک تالاری است و جای آقای راد که حسابدار بود در آنجا بود. آقای مطهری بود و همین آقای سحابی و بازرگان و جمعی هم میآمدند و جلسه بحث بیشتر تا جلسه انس … یک روزی راد به من گفت که پسفردا شاه به اینجا میآید،شما چه تصمیمی دارید؟ میخواهید در هیأت مدرسین شرکت کنید؟ گفتم: «نه، من نمیآیم» بعد از ششم بهمن بود. ایشان گفت: «خلاصه من گفتم به شما که شما در مقابل عمل انجام شده قرار نگیرید». گفتم: «بسیار خوب» و از ایشان تشکر کردم. من رفتم، همان جریاناتی که لابد شنیدهاید، گفتگوهایی که بین راشد و شاه و بعد هم صحبتهایی و … اینها را من خیلی در جریانش به صورت دقیق وارد نیستم. ولی مدرسین بودند، صحبتهایی هم با شاه کرده بودند. این ملاقات بعد از ششم بهمن و مسأله اصلاحات ارضی بود. شاه چون با مخالفت روحانیت روبهرو شده بود، میخواست به اصطلاح یک شخصیتی برای خودش از این طرف جذب کند لذا به مدرسه سپهسالار آمد. بعد از آن که ما به مدرسه سپهسالار نرفتیم … موجباتی پیدا شد که دیگر آنجا نروم و استعفا کردم. به سبب نرفتن من [به مراسم استقبال از شاه] وضع خوبی درست نشد، من احتمال میدهم که فشاری هم از ساواک به اینها وارد شده بود، لذا بعد از آن واقعه به مدرسه نرفتم.» (۱۰)
وجود علمایی چون روحانیون خاندان امام جمعه تهران به ویژه دکتر سید حسن امامی و نیز آیتالله سید محمد بهبهانی (پسر آیتالله شهید سید عبدالله بهبهانی؛ پیشوای مشروطهخواهان تهران) که رابطه بسیار نزدیکی با دربار داشتند، سبب شده بود که حوزه تهران نتواند همچون حوزههای قم و مشهد، موضع انتقادی خود در برابر حکومت را ابراز کند.» (منبع)
پاورقیها:
۱- دیاکونوف، ایگور میخائیلوویچ، تاریخ ماد، کشاورز، کریم(تهران: علمی فرهنگی، ۱۳۸۸)، ص ۵۴
۲- همان، ص ۳۴۷
۳- اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبیین صقر، احمد(بیروت: مؤسسة الأعلمی، ۱۹۸۷)، ج۱، ص ۱۳۲
۴- طوسی، محمد بن حسن، رجال الطوسی، قیومی اصفهانی، جواد(قم: انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، ۱۴۲۰)، ج ۱، صص ۱۲۶، ۲۳۷ و ۲۵۸٫ نجاشی، احمد بن علی، رجال النجاشی، شبیری زنجانی، سید موسی(قم: انتشارات جامعه مدرسین، ۱۴۰۷ق)، ج۱، صص ۱۲۶ و ۴۴۴
۵- شمیم، علی اصغر، ایران در دوره سلطنت قاجار (تهران: زریاب، ۱۳۸۷)، ص ۵۰
۶- آصف، محمدهاشم، رستم التواریخ (تهران: دنیای کتاب، ۱۳۸۸)، ص ۴۶۶
۷- تکمیل همایون، ناصر، بازبینی رساله تشخیص نفوس و اماکن دارالخلافه، ماهنامه جمعیت، شماره ۲۹ و ۳۰، پاییز و زمستان ۱۳۷۸، صص ۳۱ و ۳۲
۸- خمینی (مصطفوی)، روحالله، صحیفه امام (تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۷۹)، جلد ۲۱، ص ۱۵۱
۹- کسروی، احمد، تاریخ مشروطه ایران (تهران: امیرکبیر، ۱۳۷۰)، ص ۲۹۴
۱۰- سایت اینترنتی آیتالله سید رضی شیرازی، بخش خاطرات
این نوشته در شماره ۶ فصلنامه شهر قانون (تابستان ۱۳۹۲) منتشر شده است
| لینک کوتاه این پست →
qaqom.blog.ir/post/323
۱۳۹۸/۰۹/۱۴