تازه ترین پست ها
پذیرفته ترین پست ها
پر بازدید ترین پست ها
پر بحث ترین پست ها
تازه ترین نظر ها
-
ناشناس : سلام و وقت بخیر خدمت شما و ممنون بخاطر بذل توجه تان به حاشیه های بنده .... و همچنین پرداختن به اخبار جاری در ایران و جهان ولی توقع اینست به بزرگان حوزه که حق بزرگی بر دین و دنیای ما دارند ، با حداقل عناوین مرسوم یاد شود .... آیت الله جوادی آملی که به حق شایسته عباراتی چون « آیت عظمی » مفسرکبیر ، علامه ی ... -
ناشناس : اصلاحیه در خبرنامه در مورد بلند نشدن نماینده طالبان هنگام پخش سرود ملی کشور ، دلایل و توجیهات متعدد و متنوعی در فضای مجازی و غیر مجازی مطرح شد ولی در نهایت نماینده طالبان عذر خواهی کرد و در مراسم اختتامیه در برج میلاد ، به هنگام پخش سرود ملی ، بپاخاست. حمید دارابینیا -
ناشناس : سلام دوستان شب خوش نکاتی که عرض میکنم اشاره به شخص خاصی نیست، بلکه دیدگاه کلی بنده است. اگر زاویه نگاه خود را به جنگ ایران و عراق اصلاح نکنیم، نوشتههای ما بوی خسارت، پشیمانی و بدبختی خواهد داد. زیرا جنگ چیز بدی است، در جنگ انسانها کشته می شوند، در جنگ خانهها، شهرها، صنایع و... ویران میشود، در جنگ است که ... -
ناشناس : ✳️ اعداد تکاندهنده از جنگ ایران و عراق چکیده نوشته: جعفر شیرعلینیا مورخ جنگ 🔴 جملهٔ معروفی منسوب به استالین هست که میگوید: «مرگ یک نفر، تراژدی و مرگ میلیونها نفر، آمار است.» ۱- این بدترین نگاه به تعدادی است که بهعنوان آمار پیشِ روی ما قرار میگیرد؛ بهویژه آنجا که اعداد با جان انسانها سر و کار دارد. ... -
ناشناس : بنام خدای شهیدان و رزمندگان همیشه سرفراز. سلام علیک. هفته دفاع مقدس مبارک باد . ضمن تشکر از جنابعالی: ۱) بی هیچ تردیدی؛ دفاع مقدس؛ یکی از بارزترین نماد عزت خواهی و عزت مداری ملت شریف ایران بود؛ ۲) بزدلان و ترسویان و نمک نشناسانی که هواپیماها و...خریداری شده را به آمریکا پس داده بودند و دولت مردان وابسته به ... -
ناشناس : [در پاسخ به 🔋 🔋] اصلاحیه در خبرنامه در مورد بلند نشدن نماینده طالبان هنگام پخش سرود ملی کشور ، دلایل و توجیهات متعدد و متنوعی در فضای مجازی و غیر مجازی مطرح شد ولی در نهایت نماینده طالبان عذر خواهی کرد و در مراسم اختتامیه در برج میلاد ، به هنگام پخش سرود ملی ، بپاخاست. حمید دارابی نیا -
ناشناس : [در پاسخ به دامنه ۱ | ابراهیم طالبی دارابی] با سلام به مدیر محترم مدرسه مبارکه فکرت صبح حضرت عالی بخیر أعیاد مبارک ورود طوفانی دوسه روزه جنابعالی بعد از غیبت چندین و چند روزه ، آنچنان صحن و سرای مدرسه را متلاطم کرد ، که نا آشنای با امواج دریا چون منی را گیج و سردرگم نمود 😊😊 از کشکولی بگذریم ، کارهای پیشامده ... -
ناشناس : [در پاسخ به 🔋 🔋] سلام جناب انظر روز به خیر ❇️ بر پایه حرف نیما یوشیج که در مقایسه لنین و امام علی گفته بود «بگذارید چند سال بگذرد تا معلوم شود چه کسی در دل مردم میماند»، ساخت و نصب مجسمه سیاستمداران، چندان اهمیتی ندارد. ❇️ در رساله عملیه تمام مراجع، ساخت مجسمه و تندیس از انسان و حیوان حرام است. بعد از نصب ... -
ناشناس : سلام جلیل جان همانطوریکه سرور بنده آقا ابراهیم فرمودند ایدئولوژی حزب بعث اگر استیلا پیدا می کرد رهبری کشورهای غربی _ اسلامی را بعهده می گرفتند . اصلی ترین موضوعی که باید در مورد جنگ ایران و عراق همواره مد نظر قرار داد آغازگر و مقصر جنگ است ! سید علی اصغر شفیعی دارابی -
ناشناس : سلام جناب آقاابراهیم شب به خیر ۱- اگر روزی بتوانیم همانطور که در جمعهای خصوصی درباره جنگ هشت ساله گفتگو میکنیم در فضای عمومی و رسانه درباره جنگ حرف بزنیم، به فرموده امام علی علیهالسلام «از گذشته عبرت میگیریم تا آینده را حفظ کنیم» ۲- آنچه از عصر امروز آغاز به نوشتن آن کردم، فیالبداهه بود. برای پرهیز از ...
موضوع های کلی سایت دامنه
کلمه های کلیدی سایت دامنه
- عکس ها
- چهره ها
- انقلاب اسلامی
- تریبون دارابکلا
- عترت
- دامنه کتاب
- تک نگاران دامنه
- اختصاصی
- گوناگون
- مباحث دینی
- ایران
- مسائل روز
- فرهنگ لغت دارابکلا
- جهان
- قرآن در صحنه
- دارابکلایی ها
- مدرسه فکرت
- روحانیت ایران
- لیف روح
- جامعه
- مرجعیت
- دامنه قم
- زندگینامه من
- شعر
- روحانیت دارابکلا
- جبهه
- امام رضا
- کویریات
- خاطرات
- مشهد مقدس
- گفتوگو
- سلمان صالحی
- اُنظُر
- نیرو نیلوفر
بایگانی های ماهانه ی سایت دامنه
-
مهر ۱۴۰۳
۱
-
شهریور ۱۴۰۳
۲۲
-
مرداد ۱۴۰۳
۱۹
-
تیر ۱۴۰۳
۱۸
-
خرداد ۱۴۰۳
۶
-
ارديبهشت ۱۴۰۳
۷
-
فروردين ۱۴۰۳
۷
-
اسفند ۱۴۰۲
۱۸
-
بهمن ۱۴۰۲
۲۰
-
دی ۱۴۰۲
۸
-
آذر ۱۴۰۲
۲۰
-
آبان ۱۴۰۲
۲۳
-
مهر ۱۴۰۲
۲۰
-
شهریور ۱۴۰۲
۱۹
-
مرداد ۱۴۰۲
۲۰
-
تیر ۱۴۰۲
۱۰
-
خرداد ۱۴۰۲
۱۴
-
ارديبهشت ۱۴۰۲
۸
-
فروردين ۱۴۰۲
۱۷
-
اسفند ۱۴۰۱
۱۲
-
بهمن ۱۴۰۱
۱۶
-
دی ۱۴۰۱
۲۱
-
آذر ۱۴۰۱
۳۲
-
آبان ۱۴۰۱
۲۸
-
مهر ۱۴۰۱
۲۲
-
شهریور ۱۴۰۱
۱۳
-
مرداد ۱۴۰۱
۱۳
-
تیر ۱۴۰۱
۱۲
-
خرداد ۱۴۰۱
۱۶
-
ارديبهشت ۱۴۰۱
۱۵
-
فروردين ۱۴۰۱
۲۷
-
اسفند ۱۴۰۰
۲۴
-
بهمن ۱۴۰۰
۳۰
-
دی ۱۴۰۰
۲۴
-
آذر ۱۴۰۰
۲۴
-
آبان ۱۴۰۰
۳۲
-
مهر ۱۴۰۰
۲۶
-
شهریور ۱۴۰۰
۱۷
-
مرداد ۱۴۰۰
۱۱
-
تیر ۱۴۰۰
۲۵
-
خرداد ۱۴۰۰
۱۶
-
ارديبهشت ۱۴۰۰
۱۴
-
فروردين ۱۴۰۰
۱۷
-
اسفند ۱۳۹۹
۳۴
-
بهمن ۱۳۹۹
۳۸
-
دی ۱۳۹۹
۳۵
-
آذر ۱۳۹۹
۳۶
-
آبان ۱۳۹۹
۲۳
-
مهر ۱۳۹۹
۳۱
-
شهریور ۱۳۹۹
۲۳
-
مرداد ۱۳۹۹
۳۲
-
تیر ۱۳۹۹
۳۱
-
خرداد ۱۳۹۹
۲۵
-
ارديبهشت ۱۳۹۹
۴۱
-
فروردين ۱۳۹۹
۴۰
-
اسفند ۱۳۹۸
۳۶
-
بهمن ۱۳۹۸
۴۹
-
دی ۱۳۹۸
۴۸
-
آذر ۱۳۹۸
۳۸
-
آبان ۱۳۹۸
۳۰
-
مهر ۱۳۹۸
۴۴
-
شهریور ۱۳۹۸
۳۸
-
مرداد ۱۳۹۸
۲۸
-
تیر ۱۳۹۸
۳۵
-
خرداد ۱۳۹۸
۱۸
-
ارديبهشت ۱۳۹۸
۱۸
-
فروردين ۱۳۹۸
۱۸
-
اسفند ۱۳۹۷
۳۰
-
بهمن ۱۳۹۷
۴۰
-
دی ۱۳۹۷
۴۰
-
آذر ۱۳۹۷
۳۴
-
آبان ۱۳۹۷
۴۵
-
مهر ۱۳۹۷
۵۵
-
شهریور ۱۳۹۷
۶۸
-
مرداد ۱۳۹۷
۶۸
-
تیر ۱۳۹۷
۶۵
-
خرداد ۱۳۹۷
۳۶
-
ارديبهشت ۱۳۹۷
۴۸
-
فروردين ۱۳۹۷
۴۸
-
اسفند ۱۳۹۶
۶۶
-
بهمن ۱۳۹۶
۶۵
-
دی ۱۳۹۶
۳۲
-
آذر ۱۳۹۶
۵۷
-
آبان ۱۳۹۶
۴۴
-
مهر ۱۳۹۶
۴۹
-
شهریور ۱۳۹۶
۲۸
-
مرداد ۱۳۹۶
۲۸
-
تیر ۱۳۹۶
۱۷
-
مهر ۱۳۹۵
۱
-
آذر ۱۳۹۴
۲
-
دی ۱۳۹۳
۱
-
تیر ۱۳۹۲
۱
پیوندهای وبلاگ های دامنه
پیشنهاد منابع
دامنهی دارابکلا
شش واقعیت وجودی آدمی
متن نقلی: «شش واقعیت وجودی آدمی، موجب میشود رویمان را به سوی معنویت کنیم: ۱. آسیبپذیری، ۲. تنهایی، ۳. عطش کاملخواهی، ۴. عقل محدود، ۵. ظاهر و واقع، ۶. امکان شدن. منظور از معنویت، ساحتی غیرمادی و فراتر از خود (Beyond self) است
آسیبپذیری: به همانشکل که سوزانندگی را جزیی از هویت آتش میدانیم، شکنندگی و آسیبپذیری نیز جزیی لاینفک از ما و سرشته در تاروپود زندگیمان است، و صرفا ناشی از فقدان دانش و آگاهیهای لازم، فقدان مهارت، و داشتن مشکلات رواشناختی نیست.
تنهایی: پس من و شما به بخشی از دنیای یکدیگر دسترسی نداریم و از این لحاظ، نمیتوانیم یکدیگر را درک کنیم. از این جهت، هریک از ما عمیقا تنهاییم؛ تنها در تجربه احساسیمان، و در نتیجه آن، تنهاییای که از درک نشدن کاملمان توسط یکدیگر ناشی می شود.
عطش کاملخواهی: وضعیت وجودی ما در جهان چنان است که “هیچ وجودی، هیچ زمانی، و هیچ مکانی عطش فرجامین[کامل-خواهی] را فرونمینشاند.
عقل محدود: همین سرمایهی عظیم و گرانبها را که عقل مینامیم و تمام شناختهای ریز و درشت زندگیمان با آن انجام میگیرد، دمبهدم با سرزمین جهل و نادانی آشنایمان میکند. هرچه پیشتر میرویم و دانشمان در زمینههای گوناگون، افزایشی خیرهکننده مییابد، بطورشگفتآوری، بر حجم ندانستنهای ما افزوده میشود.
ظاهر و واقع: عقل و تجربه به ما میگوید اینکه چیزی را میخواهیم و به آن میل داریم و خوباش میدانیم، به تنهایی نشان نمیدهد که واقعا خوب و شایسته خواستن است. این یکی از مناطق مهم جهل و نادانیمان است که انگیزهای قوی داریم تا آن را به علم و آگاهی تبدیل کنیم.
امکان شدن: “آنچه هستیم”، یک طرف ماجرا است و “آنچه میتوانیم باشیم” طرف دیگر. قابلیتمان در فکر کردن به این ماجرا است که اشتیاق و آرزویی برای تغییر در ما ایجاد میکند... زمانه تاریخیای که در آن ساکنم، زبان مادریام، ملیتام، طبقه اجتماعیام، میل جنسیام، توانایی و عدم تواناییهای زیستشناختیام، همه و همه واقعیاتیاند درباره من که کاملا مستقل از هر خواسته یا انتخابی از سوی من به من داده شدهاند. (منبع)
کو کو ، هو هو
نظر رهبری در بارهی انجمن حجتیه
متن نقلی: رضا اکبری آهنگر منتقد انجمن حجتیه و پژوهشگر مستند «پوستین وارونه» با موضوع انجمن حجتیه، به مناسبت سالگرد مرحوم شیخ محمود حلبی نوشته است: «سال گذشته در چنین روزهایی بود که در آستانهٔ دهه فجر، برخی از مورخین و جوانان فعال در حیطهٔ تاریخ انقلاب اسلامی، توفیق یافتند تا در جلسهای نیمه خصوصی، به محضر مقام معظم رهبری شرفیاب شده و برخی مطالب مطرح شود. حدودا سی نفر بودیم.
دست مریزاد یعنی چه؟
متن نقلی : میدانیم که این تعبیر معادل عبارت «دستت درد نکند (نکنه)» بهکار میرود. در منابع مکتوب و مجازی در توضیح آن آوردهاند « دستانت دچار لرزش مباد». در «فرهنگ بزرگ سخن» (به سرپرستی استاد دکتر حسن انوری) که ماحصل چند سده سنت لغتنامهنویسی فارسیزبانان و اثر ارجمندی است، ذیل « مریزاد» با ارجاع به « دستمریزاد» در همان فرهنگ آمده: « دچار لرزش و کاستی نباشد».
مواد غذایی نفّاخ و ضد نفخ
مدرسه فکرت ۴۷
مجموعه پیامهایم در مدرسه فکرت
قسمت چهل و هفتم
زنگ انشاء مدیر (۶)
از قدیم و ندیم (=ایام بسیار قدیم به قول مرحوم دکتر محمد معین) در چشم برخیها، از جایجای ایران ما، دارابکلا ، محل شفا ! بوده و روستای محل رفع و رجوع. هنوز هم این باور، طرفدارانی داره و نیز مراجعهکنندگان بسیاری.
من تا جایی که ذهنم اُکسید (=زنگار) نشده یادمه اینان دعاگران محل بودند که همگی از دار فانی به دیار باقی شتافتند: ۱. حاج آقعلی شفیعی و پدرش سیدمحمد، ۲. حاج سیدکاظم شفیعی، ۳. سیدمحمود هاشمی، ۴. حاج میراحمد موسوی، ۵. حاج میرهادی دارابی، ۶. شیخ علیاکبر طالبی، پدرم. در دو خاندان، یکی شمارگان ۱ و ۵، هنوز هم پسران جای پدر مینشینند و دعا مینویسند. گویا مشتریهای فتُّ و فَرط و فراوان هم دارند، از نقاط مختلف ایران. نمیدانم آیا حاجشیخ احمد آفاقی هم دعا برای شفا و دفع بلا مینوشتند یا نه؟ این را باید جنابان آفاقی آشیخجواد، آقارحیم و آقاصدرالدین تبصره بزنند تا باخبر شویم.
نکتهی کشکولی: اگر آقسیدمحمد موسوی وکیل، نمیرفت سمت وکالت و حقوقدانی، نمیدانم آیا پشت تختهمیزِ پایه کوتاهِ جوهریشدهی دعانویسی پدرش، مینشست و حال مردم را دگرگون! میکرد یا نه. آنوقت میترسیدم او، به جای شفا، کور میکرد و کورکاشِم. بگذرم. نه نگذرم این را هم بیفزایم که من هم سیاسیمیاسی بلد نبودم قلم و مرکّب و پوستخت و پوسکلاه و کتابِ کاهی چاپ هند و لاهور پدرم را به ارث میبُردم!
یک نمونه از کتاب دعانویس در دارابکلا
ارسالی شیخ محمد بابویه دارابی
تلقین: مادرم را روزی -که خیلی کسالت بر او عارض شده بود- به مطبّ در خیابان قارن بردم. هنوز دارو را نگرفتم ازش پرسیدم: ننهآقا الان چطوری؟ مادرم گفت: خیلی بهتر شدم پسر. خندیدم و گفتم: هنوز که دارو نخریدم. فهمیدم همین که مریض، نزد پزشک و مهربانیهای دکتر مینشیند، تلقینِ مثبت سراغش میآید و خود را درمانشده میپندارد. همین هم خود، بخشی از سیرِ سلامتی و بازسازی روحیه هست.
نکته:با باور مردم، تحت هر نوع عملیاتی و با هر نوع اسم رمزی هرگز نمیتوان بهآسانی جنگید و ظفرمند شد. انشای ششم مدیر دراز شد. پوزش. راستی! ازین نکته خودم را بازندارم که باخبرم به سیدعلیاصغر ما هم، مردم التماسدعاهایی دارند؛ چون به جدّ او قسم میخورند و وی را فردی بااخلاص میدانند. میدانم او فوت نمیکند، پرَک هم نمینویسد، جولان هم نمیدهد، اما در قلب و وِرد، الفبای شفا را برای مُلتمِسان به آسمان پرواز میدهد. من اما حالا یک نعلبکی جُلدِله چای فومنات را نوش کنم و بگذرم، گرچه سید، اهل دمنوش و شیرِ ولرم است و بس.
پاسخ:
سلام. یقین من این است دستکم وقتی جناب دکتر عارفزاده میخواهد پاسخی را کمی کاملتر بنویسد نهایت منطق و ذوق ادبی را بهکار میگیرد تا گیرایی کلماتش، هدف گزارهاش را تقویت کند. و من به همان میزان اشتیاق و ظرافت، نوشتههای دقیق و پیامدار شما را میخوانم دکتر. بیشتر بخوانید ↓
مدرسهی ولیعصر صادق لاریجانی
چالش دو شیخ و قاضی القضات نظام. به قلم دامنه : به نام خدا. اینکه آقای شیخ صادق لاریجانی به علت صِغَر سنّ، با پادرمیانی افرادی که قصدشان را خیرخواهی اعلان کردند، از آقای شیخ محمد یزدی به علت کِبَر سنّ عذرخواهی کند، امری ممدوح و پسندیده است و دو حوزوی اگر ازین کار نیکو و مورد توصیهی قرآن و عترت و آموزههای دانشمندان اخلاق، شانه خالی کنند، حظّی از آن نبردهاند. مهم اما آن است، آنچه شیخ صادق لاریجانی در آن نامهاش علیهی شیخ محمد یزدی نوشته، در ذهن تاریخ ماندگار شدهاست. مگر حافظهی تاریخ پاکشدنیست. دستکم این دو جملهی شیخ صادق لاریجانی خطاب به شیخ محمد یزدی از بایگانی تاریخ کنده نمیشود. هرچند عذرخواهی کرده باشد، که عذرخواهی اساساً کاری بزرگوارانه و ارزشمندانه است:
«با لحنی بی ادبانه گفتهاید " آیا ارث پدرت بود"، میگویم نخیر ارث پدرم نبود!» «آیا جز با صدای بلند و داد و قال، به مسئولین و بزرگان توهین کردن و افترا زدن و تحقیر کردن، کار دیگری هم کرده اید؟ شما با آیت ا... شبیری حفظه الله چه کردهاید: با مرجعی که آیتی است در علم و تقوی و اخلاق و متانت و مروت و انصاف و بزرگواری. آخر چرا به خودتان اجازه می دهید به همه توهین کنید. هیچ بررسی کرده اید که علماء و فضلاء در قم، به آثار شما و به گفتههای شما چگونه نگاه میکنند؟ ! چقدر آنها را جدی میگیرند؟»
...
سردرگاه مدرسۀ علمیۀ ولی عصر قم. عکاس: دامنه
آن روبرو میدان شهداء قم
من چندی پیش، در مسیرم به خیابان معلم قم، کنار بوستان کتاب دفتر تبلیغات، کمی جلوتر از چهارراه شهداء و کمی عقب تر از میدان روح الله، سه عکس از همین مدرسۀ علمیۀ ولی عصر قم انداختم، که در بالا منعکس کردم. سخنم را با سخن مولا امام علی -علیه السلام- تمام میکنم بدین مضمون (=درونمایه): تا سخن نگفتی، سخن در بندِ توست، چون سخن گفتی، تو در بندِ آنی.
قدرت مطلقهی ملکهی انگلیس
تنگۀ حموم و خاطراتی از آن
۱. دورهی جوانی که ازین تنگهی باریک و وحشتناک، با ترس و لرز به حموم میرفتیم.
۲. راهی میانبُر که دو قهر وقتی درین تنگ، دیمبهدیم (=رُخبهرُخ) میشدند، یا ماز میکردند، یا ماچ!
۳. برای تیپهای سندارتر از ما، این تنگه، کوچهی دلگشا بود برای خاطرخواهها. بیشتر بگم جیزه!
۴. حجم عکس را بالا آوردم و با این عینک شیشه آلمانیام به دقت دیدم که ۱۹ قطعه زبالهی غیرقابل بازیافت در کف این سنگفرش، وِلو و پخش است!
کَتِلکَش آقای حسین دستیار
یورمله. عکاس: دکتر اسماعیل عارف زاده
اما با دیدن کَتِلکَش سه حرف بر دلم راه افتاد:
۱. یاد غارت جنگل افتادم که سالها عدهای به اسم بهرهبرداری و استحصال، نسل ملچ، نمدار و گونههای بینظیر را زدند.
۲. یاد دسترنج کارگران افتادم که با این نوع ماشین، دستهدسته صبح سرد زمستان به جنگل میرفتند تا رزق خانه را تأمین کنند.
۳. یاد روزهایی از خودم افتادم که با کتلکشها به چلکاچین میرفتم و تمش و تِشهَلی میچیندم.
پنج ترور، پنج برهه
برداشت آخر:یک سازمان برای خود حق میپندارد در هر برهه، هر رفتاری بروز دهد. و همین راهبرد، سنگلاخ بزرگ ایجاد کرد. زیرا یک سازمان حق دارد به خود تحول دهد، اما حق ندارد آنگونه دگردیسی کند که از تناسخ هم بدتر شود، چه رسد به تعارض و تناقض. گرفتن هدیهی پادگان از صدام و شرکت در جنگ علیهی ملت و جوانان ایران اسمش غیر از خیانت و جنایت و قساوت چیزی دیگری نیست. نکته: همیشه قرضگرفتنِ تئوریهای انقلابی از مکتب مارکسیسم برای ایجاد جهش در معرفت اسلامی -آن اسلامی که توسط پارهای از علمای غیرمبارز، اسلامِ ساکت، راضی به تقدیر، خرسند به سرنوشت و سازش با شاه تعبیر میشد- وافی به مقصود نیست. قرضگرفتن، اگر هم نیاز باشد، حدّ و قواعد دارد. از همینرو، به اینگونه گرایشها، لفظ «التقاط» را بار کردهاند، یعنی قاطیکردن تئورهای مکاتب رایج در ایدئولوژیهای رایج. و وامگیریهای فکری نابجا از این جا و آن جا. یادآوری:دفع جنگ تحمیلی، فقط با دفاع مقدس و غیرت ممکن بود. درود به پدیدآوران رشادت، شهادت، مقاومت. نامشان مانا و جاویدان.
رمان خرمگس
به قلم دامنه. به نام خدا. چندی پیش «خرمگس» را تا تَه خواندم. رمان «خرمگس» اثر خانم اتل لیلیان وُینتیج است. ترجمهی خسرو همایونپور، چاپ اول ۱۳۴۳، چاپ چهاردهم ۱۳۸۸، تهران: امیرکبیر، ۱۳۸۸، ۳۷۳ صفحه. چند نکته از خرمگس می نویسم:
یک: رمان اشاره دارد به مبارزهی سرسختانهی اعضای سازمان «ایتالیای جوان» علیهی اشغالگران اتریش که ایتالیا را به ۸ کشور پارهپاره کرده بودند و کلسیای کاتولیک رُم به جای دفاع از رهایی ملتِ ایتالیا از یوغ ستمِ اشغالگران، از اتریشیها حمایت میکرد. این رمان، در حقیقت آن سوی چهرهی کلیسای کاتولیک را برملا میکند که همیشه میخواهد راه راحتِ بیدردسر را به جای جاده دشوار بپیماید. و خرمگس، نام قهرمان مبارز داستان است که یگانه سلاح او ایمان واقعی اوست که میکوشد ایتالیا را از مِحنتکَده، به رهایی برساند. در بیان رساتر این رمان این پندار را که کلیسا راهنمای ملت است، پوچ میکند.
خانم اتل لیلیان وُینتیج
عکس از دامنه
دو: اگر بدانید -که میدانید- جرجی اورِست جغرافیدان مشهور جهان که بلندترین قلهی جهان در هیمالیای نپال به اسم او ثبت شده است، یعنی قلهی اورِست، عمویِ مادرِ نویسندهی همین رمان، اتل لیلیان وینیج است. اتل، رمانهای دیگری هم نوشت مثل «کفشت را بکَن». سه: وقتی مبارزین در اوج مبارزهاند دریاچهی زیبا حتی کنار آلپ، تأثیر کمتری از آب تیره و آلوده در مبارزین بر جای میگذارد. این درسی است که رمان به خوانندگان میآموزاند. حرف خودم را همینجا ببُرّم وُ به ذهن خوشتراش شما زیادتر ازین! سوهان نکشم! بیفزایم ژوزف مازینی انقلابی مشهور ایتالیا در سال ۱۸۳۱ سازمان مخفی «ایتالیای جوان» را پایهگذاری کرد که سرانجام با مبارزات بیامان مبارزان، کشور ایتالیا در ۱۸۷۰ متحد شد.
روحانیون روستای دارابکلا
شالیزار میان اسرم و دارابکلا
چلّهنشینی پیدرپیِ مولوی
به قلم دامنه. به نام خدا. ۴۲۰۰۰ بیت دیوان شمش. چند کلمه از کتاب «چشمهی روشن: دیداری با شاعران». نوشتهی غلامحسین یوسفی، تهران: علمی، ۱۳۷۳. چاپ دهم ۱۳۸۳. در ۸۵۷ صفحه. من در کتاب «آشنایی با مولوی» اثر خوب محمود نامنی -نویسنده و شاعر اهل نامَن سبزوار- سه تا چلّهنشینی پیدرپیِ مولوی را خواندم. شمس در پایان هر چلّه، سراغ مولوی میرفت، او را ارزیابی و ورانداز روحی میکرد و این چلهنشینی را سهبار بیانقطاع تمدید کرد. در همصحبتی و خلوتگزینی شمس و مولوی -که جمعاّ ۱۴ماه به دراز انجامید- مولوی، دگرگونی موسی (ع) را در طور سینا در خود مشاهده کرد. و از آن زمان به بعد بود که دیوان شمس با ۴۲ هزار بیت شکل گرفت. مولوی در ستایش شمس تبریزی بابت آموختن معنا به او میگوید:
صبر پرید از دلم، عقل گریخت از سرم
تا به کجا کشَد مرا،مستی بیامان تو
سخنی از امام حسین
یکی از وظایف مؤمنین در مواجههی با مفاسد و انحرافات اجتماعی از نظر امام حسین -علیه السلام- این است: «لایَحِلُّ لِعَینٍ مُؤمِنَةٍ تَرَى اللّه َ یُعصى فَتَطرِفَ حَتّى تَغَیِّرَهُ. یعنی بر هیچ چشم مؤمنى روا نیست که ببیند خدا نافرمانى مىشود و چشم خود را فرو بندد، مگر آن که آن وضع را تغییر دهد. منبع: الأمالى، طوسى، ص ۵۵.
مقلّدِ تقلیدکنندگانِ خودت مَباش
به قلم دامنه. به نام خدا.لبریز از شمش تبریز. آنچه مینویسم برداشتهای شخصیام است. اگر عیب و نقص و کم و کاستی است از قلم من است نه از اصالت داستان: شمس عتاب (=سرزنش) شدید کرد به مولوی، که تو ازین «اسبِ افکاری» که سالهاست بر خود زین کرده و بر آن سوار شدهای، پیاده شو و با خلقِ خدا شانهبهشانه حرکت کن. اما تو مولوی از حرفِ مردم بیمناکی نه از داوری خدا. تو از ریختهشدن آبروی ظاهریِ قراردادیِ خود بین مردم و عوام میهراسی. تو از تکفیر «مشتی عوام» بر خود میلرزی. تو میخواهی بر وفقِ مردمِ اطرافت -که از تو کمتر میفهمند- زندگی کنی. در حقیقت تو مقلّدِ تقلیدکنندگانِ خودت میباشی!
دلِ مولوی از پند شمس، مالامال عشق شد. از مدرسه و تدریس و وعظ دست کشید و وارد «حلقه» شد. دست از دستار و اَطوار برداشت و طبق آوردهی جدید معنوی شمس، راه پیمود و سه چلّهی متوالی (=پیدرپی) نشست و درین سه بار اربعین، به خودسازی و درونبینی پرداخت. در پایان هر چهلشبانهروز یکجانشینی برای تربیت و مدیریتِ نفْسِ خود، شمس او را تست میکرد و باز میگفت یک چلّهی دیگر بنشین. سه چله که تمام شد، مولوی آن آدمی شد که شمس بر سرزمین پهناور درون او، چون آفتاب درخشان تابانید.
اما شمس، مورد هجوم حسودان و مخالفان قرار گرفت و از قونیه مخفیانه و بهقهر، به حلب رفت. مولوی پس از چندی بیخبری وقتی فهمید شمس رفت، دچار گمشتگی و حالِ زار شد.اما وقتی فهمید، شمس از دست جهل و جهالت به حلب گریخت. چند نامه فرستاد. ولی شمس بازنگشت. درین دورهیِ دوریِ میان شمس و مولوی، دل مولوی چنان بیتاب میشد که غزلهای «دیوان شمس» از همین حال زارش، سر میزد و مایه میگرفت. یک نامهی مولوی، چون شمس به قونیه بازنمیگشت، اینگونه شِکوِهآمیز بود:
صد نامه فرستادم، صد راه نشان دادم
یا راه نمیدانی، یا نامه نمیخوانی
تا آنکه عدهای را پیِ شمس فرستاد و مراد و مرشد خود را باز نیز بازیافت. شمس پس از برگشت بازهم بر مولوی دلآموزی میکرد و روحش را پرواز میداد. اما، اما، مدتی بعد، توسط مخالفان فکریاش _به سرکردگی یکی از فرزندان مولوی_ که خیال میکردند، شمس، مولوی را از راه به در کرده، شبانه به قتل رسید و به چاه افکنده شد. مولوی مدتی دنبال گمگشته میگشت تا در رؤیا فهمید که شمس، کشته و به چاه انداخته شد. شمس را «شهید» لقب داد و از چاه درآورد و در مزار قونیه، کنار پدرش بهاءالدین ولد، دفن کرد که از آن زمان تا الان بارگاه است و محل دید و دیدار یار. کتاب «آشنایی با مولوی». نوشتهی محمود نامنی.. تهران: انتشارات نامنی، ۱۳۸۷، چاپ اول، در ۴۱۶ صفحه
چهل روز گوشت گیرمان نمیآمد
درسی از آیت الله العظمی مرعشی نجفی: با برگهای اضافی کاهوها خود را سیر میکرد. مرحوم آیت الله العظمی مرعشی نجفی نقل می کند: «زمانی که ما در نجف اشرف به تحصیل اشتغال داشتیم، گاهی میشد که تا چهل روز اصلاً گوشت گیرمان نمیآمد بخوریم، خوب آقازاده هم بودیم و رویمان نمیشد برویم پیش اعلام و بزرگان آن وقت و دست دراز کنیم؛ و گاهی آن قدر سرگرم درس بودیم که تا ۲۴ ساعت گرسنه میماندیم، ولی اصلاً توجه به این مسایل نداشتیم و آن زمانی که در مدرسه قوام در نزدیکیهای صحن مطهر حضرت امیرالمؤمنین -علیهالسلام- در نجف اشرف به تحصیل اشتغال داشتم، با مرحوم آیةالله حاج سیدابوالقاسم ارسنجانی شیرازی که از علمای بزرگ شیراز بودند، همحجره بودم؛ ما گاهی گرسنه میشدیم و هیچ چیز نداشتیم بخوریم.
بعضی از اعیان و اشراف آن روز هم فرزندان خود را میفرستادند به نجف اشرف که درس بخوانند، ولی اینها معمولاً میآمدند و درس نمیخواندند و آش و پلویی راه میانداختند و عدهای هم از افرادی که دنبال دنیا بودند، دور اینها را میگرفتند و ارتزاق میکردند. گاهی اینها کاهوی زیادی میخریدند و میآمدند در کنار حوض و برگهای زیادی را میریختند در حاشیه حوض و ساقههای وسطش را میبردند و میخوردند. من و آن رفیق همحجرهام باهم میرفتیم این برگهای اضافی کاهوها را مخفیانه جمع میکردیم و با آنها سدّ جوع میکردیم و هیچگاه هم به خودمان اجازه نمیدادیم که برای کسی بازگو کنیم، ولی آنی از تحصیل و تدریس غافل نبودیم.» (منبع)
مشاهدۀ گونه ای از مار در قم
متن نقلی: «اداره نظارت بر امور حیات وحش اداره کل حفاظت محیط زیست استان قم گفت: برای نخستین بار مار کوتوله پارسی در حومه شهر قم مشاهده شده است... یکی از شهروندان در حومه شهر قم یک عدد مار را زنده گیری و به این اداره کل تحویل می دهد که پس از بررسی کارشناس خزنده شناسی، این گونه جانوری «مار کوتوله پارسی» تشخیص داده می شود.
توضیح: تعداد مارهای ثبت شده در استان قم به ۱۴ مورد و تعداد خزندگان به ۴۰ مورد رسیده است... مار کشف شده جهت پیگیری مباحث ژنتیکی، به دانشگاه سبزوار از مراکز علمی و قطب های خزنده شناسی کشور تحویل داده شده است. (منبع)
سباء، مونالیزای قرن
توضیح دامنه: این دختر، «سباء» است که سه سال پیش از چنگ جنگجویان داعش فرار کرد و خود را نجات داد. به علت لبخند تلخی که در گریه اش نمایان بود، وی را «مونالیزای موصل» یا «مونالیزای قرن» خوانده اند؛ همان تابلوی مشهور «مونالیزا» اثر مشهور لئوناردو داوینچی. عکس دوم را نیز «الفهداوی» -همان عکاسی که «سباء» را با آن حالت ترس و وحشت و گریه ثبت کرده بود- پس از آزادی موصل از اشغالگران داعش، از چهره ی این دختربچه که «مونالیزای قرن» نام گرفت، انداخته است. به امید رهایی و آزادگی تمامی انسان های ستمدیده و مظلوم زمین.
عاق والدین
شعری از رهبری
من از اشکی که میریزد ز چشم یار میترسم
از آن روزی که مولایم شود بیمار میترسم!
همه ماندیم در جهلی شبیه عهد دقیانوس
من از خوابیدن مهدی درون غار میترسم!
رها کن صحبت یعقوب و کوری و غم و فرزند
من از گرداندن یوسف سر بازار میترسم!
همه گویند این جمعه بیا اما درنگی کن
از اینکه باز عاشورا شود تکرار میترسم!
سحر شد آمده خورشید اما آسمان ابریست
من از بی مهری این ابرهای تار میترسم!
تمام عمر خود را نوکر این خاندان خواندم
از آن روزی که این منصب کنم انکار میترسم!
طبیبم داده پیغامم بیا دارویت آماده است
از آن شرمی که دارم از رخ عطار میترسم!
شنیدم روز وشب از دیده ات خون جگر ریزد
من از بیماری آن دیده خونبار میترسم!
به وقت ترس و تنهایی، تو هستی تکیه گاه من
مرا تنها میان قبر خود نگذار، میترسم!
دلت بشکسته از من، لکن ای دلدار رحمی کن
که از نفرین و عاق والدین بسیار میترسم!
هزاران بار من رفتم، ولی شرمنده برگشتم
ز هجرانت نترسیدم ولی این بار میترسم!
سید علی خامنه ای
(منبع)
اقدامات و تألیفات آیتالله خویی
دوستی بجز کوهستان ندارم
به قلم دامنه. به نام خدا. این عکس «بهروز بوچانی» است؛ اهل ایلام. پناهجوی ایرانی کُرد، محبوس در جزیرە مانوس (پاپواگینه) نزدیک استرالیا. او به دلیل نوشتن ِرمان «دوستی بجز کوهستان ندارم» در اردوگاه پناهندگان این جزیرە، «مقام استادِ مهمانِ دانشگاه بیرکبِکِ لندن» را دریافت کرد. او در این جزیره، تحت کنترل امنیتی مقامات جزیره بود، اما توانست رمانش را با پیامرسان «واتسآپ» به دوستش ارسال کند.
دوست باهمّت او، آن را از زبان فارسی، به انگلیسی برگردان کرد. بهروز بوچانی، علاوه بر دریافت جایزهی ادبی استرالیا، «برندهی ۱۰۰ هزار دلار استرالیا (۵۵هزار پوند انگلیس) در بخش ادبیات جایزه ویکتورین نیز شد. (منبع)