qaqom.blog.ir
Qalame Qom
Damanehye Dovvom
ابراهیم طالبی دامنه دارابی
دامنه‌ی قلم قم ، روستای داراب‌کلا
ایران، قم، مازندران، ساری، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

ایران، قم، مازندران، ساری، میاندورود

۱۸۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مباحث دینی» ثبت شده است

دیناختصاصی

گزارشی از زیارت رضوی ۱۶

چهارشنبه آذر ۱۴۰۰
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. چون مقصد، مقدس است، حرکتت در جاده درست است که سیری آفاقی‌ست، اما در واقع اَنفُسی‌ست. تازه جالب‌تر این‌که میزان زمان مسافت با احتساب ۷۰۰ کیلومتر هم، به اندازه‌ای‌ست که دو پدیده‌ی فلق و شفق و تمام دگرگونی‌های طبیعی بین این دو رخداد آسمانی را در طول راه بتوانی ببینی؛ مثل مِه، تِه، تاریکی، طلوع، غروب، طبیعت شرقی را و حتی دل اگر دل باشد رویش اِشراقی را. تا همین‌جا هم اگر، فکر در دستگاه وجودت به کار افتد ده‌ها پرسش پیشت می‌گذارد و صدها حال و قال.
 
ازین فضا پرش می‌کنم و می‌روم روی روزی که رو به آفتاب در صحن جامع رضوی (پیامبر اکرم ص) کمی بندگی تمرین می‌کردیم. هم تابش خورشید بر جسم‌مان خوش‌خوشی می‌داد و هم تابناکی آنچه از چشمان‌مان عبور می‌کرد و یا بر گوش‌مان طنین می‌انداخت. از آیه و آینه گرفته تا سوره و اَدعیه. حالا چه در رواق بوده باشی، چه در صف مَضجع، چه در بست بوده باشی، چه در دارالعباده. چه در زیر گنبد یا در ایوان آن. درهرحال، حال تو به همان خدا سوگند، حالی دیگر بود؛ دست‌کم با حالِ بیرون از آن مجموعه‌ات، فرق می‌کرد. گویی از چیزهایی بُریدی به یک جایی قابل اتّکا وصل شدی که مایل بودی تکیه‌گاه ابدی‌ات باشد. و درین وضع خود را صاحب گفتاری می‌دیدی که حاضر بودی با امام مهربان ع راحت و خودمونی و آسان حرف بزنی؛ آن‌هم حرف توحیدی و با کردار و پنداری برای محو و درهم‌کوبیدن هر کدورتی.
 
همین‌که از مجاورم (که آن‌روز به گمان من سید علی‌اصغر بود یا حاج سید رسول) به‌زیبایی شنیدم که راحت با دستانی نیمه‌برافراشته آفریدگار متعالش را فرامی‌خواند و دردِ دلش را صمیمانه با او در میان می‌گذاشت که: «خدایا بندگی مرا بپذیر...»، من هدایت شدم به این دو امر که بندگی با آزادی چه فرقی دارد؟! و چه کسی قادر است کسی را از دین بیرون کند؟! پاسخ بر من روشن بود: هیچ فرقی. و هیچ کسی. آری؛ بندگی اوج آزادی‌ست؛ البته بندگی باری‌تعالی. و همین قید، نشان عظمت انسان است که حق ندارد غیر پروردگارش را بندگی کند و کُرنش. اینجا بود فهمیدم که به هیچ کس نمی‌توان گفت: از دین برو بیرون!!!
 
من درین سفر توحیدی، دین را در صحن‌ها، در ایوان‌ها، در زیر راهروهای تنگ حرم در دل مردم دیدم که این مذهب آسمانی در دل مردم چه‌ها که نمی‌کند، حتی در قلب آن مردی که آن شبِ آخر که به حرم رفته بودیم تا وداعی برای وعده‌ای دگرباره با امام رضا ساز کنیم، دیدیم، که با سبیلی پُرپشت تا بناگوش، پس از زیارت امام رئوف ع چه بی‌ریا به نماز ایستاد و چه‌هم زیبا نمازش را گُزارد؛ از من و ماها ده‌ها بار بهتر.
 
بلی درست حدس زدی، این جرأت از آحاد مردم گرفته شد که هرگز حق ندارند احدی را از دین بیرون کنند. زور هیچ کس هم نمی‌رسد. مردم دین خود را از دل خود می‌گیرند نه حکومت. دینی که از دل باشد، تعطیل‌بردار نیست و زنگار نمی‌گیرد. آن دین که زنگار می‌گیرد دینی‌ست که از حکومتی گرفته شود که رنگ فساد گیرد و زنگار شرک و بُت. خدا با بندگانش هیچ فاصله‌ای ندارد که کسی بخواهد مابینِ آن را، پر کند یا واسطه و میانجی. بدترین شکاف، شکاف میان خدا و انسان است که فردی بخواهد قلب خود را از پروردگارش خالی کند و به چیزی پست و دون، دل بربندد و در خلاء، تهی و دچار سرگردانی گردد.
 
من در حرم اگرچه خود را بسی دون دیدم، اما مردم را با هر رنگ و تیره، هم تابان یافتم و هم با پروردگار متعال‌شان شتابان. شاید بی‌جهت نبوده آیه‌ی ۶۱ یاسین در روز زیارت در وسط بحثی کوتاه در دارالعباده، میان ما آمده و راه را نشان‌مان داده که ″صراط مستقیم″ چیه؟ بندگیِ فقط و فقط خدا: «وَ اَنِ اعْبُدونِی هذا صِراطٌ مُستقیم» و مرا بپرستید، که راهِ راست این است.
۰ موافقین ۱ مخالفین ۱
دامنه | دارابی
دینعترتایران

تعزیه و برکاتش

چهارشنبه آذر ۱۴۰۰
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. ایران حقیقتاً در خیلی از موضوعات مهد بوده، چون صاحب تمدن بوده است. تعزیه یا شبیه‌خوانی هنر نمایشی ستُرگِ سوگواری ایرانی در ماتم عاشوراست که به باور بسیاری، ازجمله بهرام بیضایی بر «بالندگی تئاتر در ایران» کمک کرد. بیضایی که در نمایش و سینما مشهور شد، خود از شیوه‌های تعزیه‌ی «نیاکانش در آران» کاشان بهره گرفت. پژوهشگرانی هم صحّه گذاشتند که پیشینه‌ی تعزیه در ایران به پیش از اسلام بازمی‌گردد؛ مراسمی در سوگ سیاوش پهلوان قصه‌های ملی، یا به تعبیر زنده‌یاد سیمین دانشور، مراسم سیاوشون. حتی دیرینه‌تر از سیاوشون، آیین مصائب میترا برگزار می‌کردند؛ میترایی که بزرگترین ایزد پیش از پیدایش زرتشت بود.
 
 
تعزیه علاوه بر نقطه‌اوج در دوره‌ی سلطان محمد خدابنده، در عصر قاجار هم بسیار رونق داشت که هم سبک زبان پرتکلّف را در نثر و نظم پارسی تقویت و ساده کرد و هم موجب تحکیم انسجام ملی شد و تمام مناطق ایران ازین هنر بهره گرفت به‌طوری‌که در باغ‌شهری چون نطنز «چهار تکیه‌ی تعزیه» بنا شده بود. تعزیه شعر و شاعری را قوام بخشید و موجب شد از دل جامعه، عادی‌ترین فرد که استعداد شبیه‌شدن داشت وارد این هنر کلامی و نمایشی شود بی‌آن‌که تشکیلات یا سازمانی بخواهد به زبان امروزی رانت و مانعی ایجاد کند، مثل سینمای حال‌حاضر ایران که با پول و پارتی ستاره‌سازی می‌کنند و در واقع استعدادکُشی.
 
با تأسف باید یاد کرد که رضاخان با تصمیم غلطش و بهتر است گفته شود غرض‌ورزی‌اش، تعزیه و روضه‌خوانی و حتی سوگواری روز عاشورا در ایران را قدغن کرد و حتی «تکیه‌ی دولت» به دستورش ویران شد. با آن‌که دولت او در سال‌های آغازین با کمک روشنفکرانی مشهور تئوری‌پردازی می‌شد و قصد داشت به ظاهر ایران را به باستان پیوند دهد، اما نسبت به چیزی که ریشه در آیین ایرانی داشت خشم گرفت. چرا؟ چون رنگ دین و رونق مذهب داشت و باعث آگاهی و دلدادگی مردم به دین می‌شد، اما با آن‌که تعزیه مایه‌گرفته از سوگ سیاوش و آیینی چون مصائب میترا بود، باز هم بیم داشت که این هنر قدرت او را به چالش نبرد. بنابرین با این‌که آیینی که زمینه‌ساز شکل‌گیری‌اش دو آیین دیرین ایرانی بود، آن را تعطیل و ممنوع کرد. بگذرم. تعزیه‌خوانان در حقیقت «رانندگانِ سخن» هستند؛ فرمان شعر و سوگ را هدایت و نه فقط سرِ مخاطب را به سوگ فرا می‌خوانند، بلکه دل او را به همدردی و مسئولیت در برابر ستمگر زنده نگه می‌دارند. این را کسی بهتر درک می‌کند که پای تعزیه نشسته باشد و یا در تعزیه مطالعاتی را گذرانده و دل به حق سپرده.
 
اشاره: ترکیب «رانندگان سخن» را از آقای شایان حسین‌نژاد مدیر سایت «هنرهای تبسمی» وام گرفتم.
۱ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
دینشعر، داستان

دین و کشتی و دستک

پنجشنبه آذر ۱۴۰۰

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. چندی پیش جناب ″...″ در «یاران دیار» متنی نگاشت که در آن حرف از دین و کشتی و شنا و «دستِک‌مَسّک» و «دَکتِه بَوین» (=افتاده بر زمین ببین) آمده بود. مثلاً نقل شده است که آقای مصطفی ملکیان مدعی شده «دین چیزی جز شناکردن نیست و هیچ کشتی‌ای وجود ندارد.» و سپس دلیل رو کرده که «ما باید ذره‌ذره به حقیقت نزدیک شویم.» چون «در اغلب حوزه‌های بشری حقیقت خیلی ناآشکار است و باید ذره‌ذره و با مساعی مشترک کل نژاد بشر به آن نزدیک شد.» آنگاه در دنباله، از پای یک منبری استشهاد نموده که آن جناب آقای «گدار میرشکار» گفته: «آق شیخ دستکی، مستکی هم داره؟ واعظ پاسخ داد، نه هیچی نداره. گداره گفت، حاج آقا، پس دکته بوین...!».

 

خواستم به جناب ′′...″  که اهل خرد است و عاشقِ پیوسته و پیرو دیانت، عرضی کرده باشم که بنده نگاهم این است، اگر اشتباه است بلاخره فهمم فعلاً چنین است. چیست؟ این است: من معتقدم مرحوم مهدی بازرگان درست گفت که «راه انبیاء، راه بشر» است، نه آقای ملکیان که منتظر است و می‌خواهد تازه ببیند که «مساعی مشترک کل نژاد بشر» چه عرضه خواهد کرد. دارد نقد را ول می‌کند به نسیه حواله می‌دهد. دلیلم این است آدم دیندار به علت ایمانی که آورده، در واقع یک منبع مقدس حقیقت را مأخذی معتبر و قابل اتکا دانسته که به آن رو آورده و محک و معیار زندگی و بندگی خویش ساخته. پس دین، هم کشتی و کشتیبان دارد و هم دستگیره‌ی محکم. دستگیره دارد چون وحی آمده ای بشر به عُروة‌الوُثقی چنگ بزن. و نیکوکار کسی است که چنگ بزند. به چی؟ به دستگیره. و رستگار کیست؟ کسی که در کشتی بنشیند.

 

به دیگرانِ جهان، کاری ندارم. خودم حرف رسول خدا ص را قبول کردم که فرمود: برادرم علی بن ابی طالب‌ عُروة‌الوُثقی است.  ر.ک: تفسیر نمونه جلد ۱۷ ، ص ۶۸ .  یعنی دستگیره‌ی محکم که باور پیروان علی ع این است چنگ‌زدن به راه و منش و مرام علی، باعث رهایی و رستگاری‌ست. از سوی دیگر تشبیه زیبای آن حضرت را هم قبول قلبی دارم که امام حسین ع را سفینه‌ی نجات و چراغ هدایت خواند؛ پس هم حرکت و هم حرف امام حسین ع به مثابه‌ی کشتی است و به مانند دستگیره‌ی محکم که باید به آن چنگ زد. ملکیان گویا دارد این چراغ‌ها و کشتی‌ها را از نظر دور می‌دارد تا در انتظار بنشیند او و «کل نژاد بشر» به چه حقیقتی می‌رسند. نه آقا. حقیقت برای ما روشن است و به همین خاطر ما پیامبران و امامان را نورِ راه می‌دانیم و آموزه‌های‌شان را راهنمای راه. آنان جاده را تابان کرده‌اند. حالا اگر کسی می‌خواهد مثل و مانند آقای ملکیان ازین جاده‌ی روشن و پر از نورافکن، بپیچد به جاده‌خاکی، نه فقط آزاد است، بلکه دستش برای رفتن به تباهی یا آمدن به رهایی بسط و باز است. تازه مهمتر این‌که خودِ دین خدا (شامل حضرت آدم ع تا حضرت خاتم ص) ندای آزادی سر داده که پذیرفتن دین، اجباری و اِکراهی نیست. خواستید بسم‌الله. نخواستید خود دانید. ولی داخل دین که آمدید، دیگر دلبخواهانه نیست هر روز ساز دیگر بزنید. دین هم آموزه دارد، هم پند. و هم حُکم و احکام دارد و هم اخلاق. و هیچ احدی را هم زور نمی‌کند وارد دین شود و هیچ انسانی را با زر نمی‌خرَد که بیا داخل دین. جبر نیست، «اختیار است، اختیار است، اختیار». بنابرین دین این بنده، دین مبینی است که هم کشتی دارد و هم دستک و چراغ و من درین کشتی نشسته‌ام و اگر هم قصد شنایی داشته باشم از همین عرشه به درون آب می‌پرم تا غرق نشوم. البته فعلأ که غرق گناهم و مستغرق در خطا. حرف من پایان. اما برای مطالعه‌ی کامل‌تر بشنویم از مولوی. در ذمِ جبر و مدح اختیار: بیشتر بخوانید↓

 

آن یکی بر رفت بالای درخت

می‌فشاند او میوه را دزدانه سخت

 

صاحب باغ آمد و گفت ای دَنی

از خدا شَرمت بگو چه می‌کنی؟

 

گفت از باغ خدا بنده خدا

می‌خورَد خرما که حق کردش عطا

 

پس ببَستش سخت آن دَم بر درخت

می‌زدش بر پشت و پهلو چوب، سخت

 

گفت آخر از خدا شرمی بدار

می‌کُشی این بیگُنه را زار زار

 

گفت کز چوبِ خدا این بنده‌اش

می‌زند بر پشتِ دیگربنده‌اش

 

چوب حق و پشت و پهلو آنِ او

من غلام و آلتِ فرمانِ او

 

گفت توبه کردم از جبر ای عیار

اختیار است، اختیار است، اختیار

۲ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
دینروحانیتجهان، جامعه

جامعه‌ی خرافه‌زده

سه شنبه آذر ۱۴۰۰
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. وقتی از درک اسلام درمانده شدند و آن را از دینِ عبادت و عدالت به مذهبِ ذَهَب و ذَب (به ترتیب یعنی: زر و طلااندود. دفع و راندن دیگران) دگرگون کرده‌اند، چاره‌ای ندارند جز آن‌که مسلمان را به ظاهری از اسلام اُنس و آشتی دهند و در واقع سرگرم نگه دارند. اسلام عربستان را بنگرید: کعبه، آن خانه‌ی ساده و سنگی خدا را معطر و مُطلّا می‌کنند ولی همزمان خانه‌ها و خون مردم یمن را با شیک‌ترین سلاح‌های زرّادخانه‌ی ثروتمندان آمریکا خراب کرده و درهم می‌ریزند. درین سو هم، اگر فقر و فلاکت مردم را هم دیدند به روی خود نمی‌آورند و از آن‌همه تأکید دین و سرپرست دین -حضرت محمد ص و حضرت علی ع- بر عدالت و برادری و برابری و آزادی، فقط و فقط می‌چسبند به برگزاری بی‌حال و احوالِ نُدبه‌ها، کمیل‌ها، جمکران‌بازی‌ها، ظهوربازی‌ها و ده‌ها مشغولیات من‌درآوردی دیگر که به بدعت بیشتر نزدیک است، تا به دین و آیین و مذهب. از برجسته‌ترین حدیث‌ها مثلاً در «عیون اخبار الرضا» که بر عظمت رسیدگی به امور مردم و اصل و اساس دین است، راحتِ راحت می‌پرهیزند و آسان سرمی‌پیچند، ولی همان‌ دم، به انواع روایت‌های بی‌پایه و سست که هیچ سنخیتی با دین ندارد و به اسرائیلیات نزدیک‌تر است تا به اسلام، مشغول می‌شوند. و یا این‌همه دانش‌آموخته‌ها، پس از سال‌ها درس خارج فقه خواندن، به جای این‌که به جامعه منتشر و مهاجر و حتی مقیم شوند و مردم را به دین آشنا و آگاه کنند، چسبیده‌اند به همان‌جایی که قرار بود فقط چند سالی، که به پیشنهاد شهید مطهری پنج سالی کافی‌ست- تفقه کنند و آنگاه به دل دیارها و دامنه‌ی بلادها رفته تا دست مردم را در دست دین بگذارند. شما تا قیامت همانجا بمانید و برای همدیگر هی استدلال و احتجاج کنید، اما بدانید که چیزی عاید نمی‌شود. تازه همینان به روایات خرافی دلخوش‌ترند تا به روایت‌های واقعی و آموزه‌های حقیقی. کتاب کفایه را به قول شهید مطهری چند لا از بَرند، اما به قرآن که می‌رسند از درک پیام آن لنگ می‌زنند. آخه چون خرافه راحت‌تر مردم را سرگرم نگه می‌دارد. لابد باخبرند (یا واهمه می‌گیرند) وقتی مردم هرچه بهتر، صحیح‌تر و عمیق‌تر از دین سر دربیاورند، ممکن است مطالبه‌گر شوند و طلبِ آزادی و آزادگی کنند و آنگاه نان اینان آجر می‌شود. لذاست آن جناب شیخ کاظم به جای این‌که خودشان را صدیقانه سرزنش کند، در عوض مردم را شماتت می‌کند. خودِ حوزویان خردمند و اهل خودسازی، بیش از همگان از عذاب این دسته‌ی خرافه‌جوی «مقدس‌مآب» در رنج‌اند. واقعاً؛ بگذرم.
۱ موافقین ۱ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
دیناختصاصی

نماز می‌خوانیم؛ پس کمی از نماز بگوییم

دوشنبه آذر ۱۴۰۰
پست ۸۰۳۹ : به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. نماز می‌خوانیم؛ پس کمی ازین بگوییم. هنگامی که این عبادت را انجام می‌دهیم همزمان احساس سه بزرگداشت می‌کنیم؛ دست‌کم، بزرگداشتِ: خدا، خودمان و خوشی‌های‌مان. به واژگان نماز وقتی می‌نگریم می‌بینیم از همان اَقامه تا اِقامه همه محکم است و مُتقن. هیچ واژه‌ای در آن پَست نیست. همه قشنگ، همه قایّم، همه فاخر و فخیم. نماز فرد را به فرا می‌برَد، چون سرشت فرد، فرومایه نیست، فرامایه است، گرانپایه. پس به نماز می‌ایستیم.
 
 
اما من خود، حق نماز را خوب نپرداخته‌ام، گرچه از کودکی‌ام به قبله ایستاده و هرگز تارک‌الصّلات نشده‌ام. بله، در نمازخواندن شتاب کرده‌ام که تا می‌توانم اولِ وقت را از دست ندهم ولی خواندنِ نماز را شتاب کرده‌ام که نباید می‌کردم؛ زیرا نماز را باید با تأنی گزارد نه به‌شتاب. من ولی نمازهایم را گُزاردم، اما نه به تأنی، بلکه به شتاب. البته به اعتقاد، برین نظرم نماز را باید در حد وسط اقامه نمود. نه تندِ تند و نه طولانیِ طولانی. بلکه عادیِ عادی. دیگر این که شخصاً علایقم این است نماز را به‌تنهایی باید گزارد، نه به جماعت. گرچه اعتقادات به استناد آیه‌ی ۴۳ سوره‌ی بقره، می‌فرماید وَ ارکعُوا مَعَ الرَّاکِعین: و همراه رکوع‌کنندگان رکوع کنید. یعنی محبوبیت جماعت. اما احساسات می‌فرماید فُرادا. چه کنم که من روحیه‌ام فًرادا را می‌پسندد؛ به‌تنهایی و تک‌وتنها نمازایستادن. خواهش من از خدا این است بر من ببخشاید و نمازهای سریع ولی از سرِ باور و دلباختگی مرا بپذیرد. می‌پذیرد؟ خدایی که من می‌شناسم چنان بخشنده و مهربان‌خدایی است که نه فقط می‌پذیرد بلکه می‌بخشد و حتی می‌بخشاید. رزق و روزی و فراوانی را.
۱ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
دینجهان، جامعه

دعای سمات چه می‌رساند؟

سه شنبه آبان ۱۴۰۰
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. حقیقتاً دعای سمات به ما چه می‌رساند؟ مرحوم آیت‌الله سید علی قاضی  در کتاب شریف «شرح دعای سمات» ضمن تأکید بر «چشمه‌ی حیات» بودنِ «دعای عظیم‌الشأن سمات»، در صفحه‌ی ۲۴ فرموده است: «اسم اعظم خدا، در این دعا نهفته است.» و بر اَسماء رغبت (=شوقی) و اَسماء رُهبت (=خوفی) شرحی نوشت که بر آسمان‌های معنوی می‌بارد و بزرگترین آسمان معنوی از نظر مرحوم قاضی طباطبایی «دلِ اولیاء مخلص حق‌تعالی است که امر الهی بر قلوب ایشان نازل می‌شود.» ر.ک: صفحه‌ی ۳۳ اثر. شب در نگاه مرحوم قاضی مایه‌ی آسایش اهل آن از «رنجِ اختلاط و معاشرتِ با مردم است.» و لذا آن عارف والِه، شب را بر روز مقدّم می‌دانست زیرا به تجلّی باور داشت. و تجلّی را درین اثر گرانسنگش «آشکارشدنِ حقیقت به مقدار قابلیت» تعریف می‌کند؛ چراکه، در جهان‌بینی و جان‌بینی ایشان «انکشاف تامّ» برای ممکن‌الوجودی چون انسان غیرممکن است. و چنین بود که «موسی ع صدا را از درخت و هر ذرّه‌ای می‌شنید، نه صوت خدا.» علت روشن است. سید علی‌آقا قاضی در ادامه‌ی این کتاب می‌فرماید: «کلمات الله ظهور اراده‌ی اوست؛ بر خلاف کلام، که عبارت است از صوتی که با حواس یا همه‌ی قوا شنیده می‌شود.» و آخر این‌که در پنجره‌ی نگاه قاضی -رحمهُ الله علیه- راه‌های منتهی به خدا به تعداد جان‌های انسان‌هاست: الطُرق اِلی‌اللهِ بعَددِ اَنفُسِ الخلایق. آنچه نوشتم برداشت‌هایم بوده است از اثر. اگر ایرادی دیده شد از من است، نه از کتاب و اعوذبالله! از صاحبِ شریفِ کتاب.
 
 
مزار قاضی در وادی‌السلام نجف اشرف
 
یادآوری: من پیشتر در ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۷ در پستی دیگر اینجا کتاب شریف «شرح دعای سمات» را گزارش کرده و نکاتی نوشته بودم. بسی شاکرم حضرت باری‌تعالی را که ۵ دی‌ماه سال ۱۳۹۳ توفیق زیارت مقبره‌اش در وادی‌السلام نجف اشرف را نصیبم کرد. در عظمت آن عالم وارسته همین بس که نقل است مرحوم علامه‌ی‌ طباطبایی می‌فرمودند: «... کتاب‌های معقول را خواندم، ولی وقتی خدمت سید علی‌آقا قاضی رسیدم فهمیدم که یک کلمه هم نفهمیدم! ...»
۱ موافقین ۲ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
قدمگاه‌ها
دینایرانجهان، جامعه

قدمگاه‌ها

دوشنبه آبان ۱۴۰۰
به قلم دامنه : به نام خدا. سه چهار سال پیش، رُمان «سیّد بغداد» را خوانده و در ۹ مرداد ۱۳۹۷ در پستی در اینجا معرفی کرده بودم که در صفحه‌ی ۷۳ آن آمده بود در جنوب دمشق ایستگاه قدم در راه‌آهن وجود دارد که می‌گویند پیامبر خدا حضرت محمد مصطفی ص قبل از نزول وحی، وقتی با عمویش برای تجارت به دمشق رفته، آنجا قدم گذاشته بودند. دیشب دیدن مجدد همین مطلب کوتاه به صورت اتفاقی، موجب شد تا نوشتن قدمگاه‌ها در ذهنم شکل بگیرد.
 
قدمگاه‌ها جزوِ جاهایی هستند که مردم یک سرزمین، به آن به دیده‌ی حرمت، برکت و زیارت می‌نگرند، زیرا یقین یا محتمل می‌دانند پیامبری، امامی، و یا حتی انسان بزرگ و قدّیسی بر آن قدم گذاشته و در نتیجه متبرّکش ساخته است. گروِش مردم به قدمگاه‌ها، صرفاً ناشی از همین باور و علاقه‌ی باواسطه برای تقرّب به درگاه باری‌تعالی است. چنین گرایش معناگرایانه حتی در مقیاس کوچکتر هم در میان مردم نهادینه شده که مثلاً محلی از خانه‌های قدیمی و پرخاطره‌ی خود را نشان می‌گذارند که یادگار جدّ و اجداد آنان است. یا نقطه‌ای از اتاق خانه را بیشتر دوست می‌دارند چون مثلاً وقتی والدین‌شان حیات داشتند آن قسمت می‌نشستند و یا پای سماور گرد می‌آمدند، چای می‌ریختند و فرزندان و نوه‌ها و نتیجه‌ها و نبیره‌ها و حتی ندیده‌ها دورشان حلقه می‌زدند و چای می‌نوشیدند و نون و نمک می‌خوردند و خورد و خورشت.
 
 
 
نیشابور. زبرخان، قدمگاه امام رضا علیه السلام
 
حالا حساب کنید چنین حالتی از محبت‌های درونی انسان، به کسانی از شریف‌زادگان عالم شامل انبیا و امامان تعلق گیرد چه گدازه‌ای در دل می‌گذارد؛ فرض کنیم قدم ما به جاهایی مثلِ محل معراج رسول الله ص در قبةالصخره‌ی بیت‌المقدس برسد. یا به محراب مسجد کوفه، یا به گودال قتلگاه، یا به زیر نخل خشکیده‌ی محل زایمان مریم مقدس ع، یا به حجره‌ی حضرت زکریا در معبد اورشلیم، یا به مقام ابراهیم ع در کعبه‌، یا به مزارشریف افغانستان که برای عزیزان افغان قداست خاصی دارد، یا به خانه‌ی گلین فاطمه‌ی زهرا س، یا به بیت‌النور قم و یا به نیشابور خودمان در زبرخان، قدمگاه مشهور امام رضا ع که محل رجوع خیل عظیم زائران است؛ جایی زیبا و سرسبز که بنده افتخار چندبار دیدار از آن مکان را داشته‌ام.
 
نکته‌ی بنیادی این است گرایش مذهبی مردم ریشه در اعماق وجودی آنان دارد و به‌آسانی نمی‌توان آن را سست یا نابود و بر باورهای ژرف مردم صدمه وارد ساخت. مهم این است مردم با همین نگاه‌های ماوراء و پرمعنا، به زندگی خود دَم و دِما می‌دهند؛ باروهای باورهای عقلانی و عرفانی مردم را نباید تخریب و واژگون کرد، آنان به این کردارهای زیبا و پرنشاط‌، بر پندارها و گفتارهای خود رنگ عشق و عبادت می‌زنند و لذت معنوی می‌برند. چه کسی حاضر است (بهتر است بگویم قادر است) زائر معتقدی را که در صحن عتیق رضوی در قوس پنجره فولاد، لبریز از انرژی و سرشار رازونیاز است، به چیزی یا جایی دیگر فراخوانَد و دل وی را از معنا به مادّه برگردانَد؟! هیچ کس. پایان. اما؛
 
اما امروز ۱۳ آبان در روز مبارزه با آمریکا و استکبار، یاد سرود تاریخی را باید زنده نگه داشت که در اصل به سفارش حضرت امام خمینی -رهبر کبیر انقلاب اسلامی- ساخته شد. سروده‌ی سَدیدِ مرحوم حمید سبزواری و صدای طنین‌انداز آقای اسفندیار قره‌باغی. سرود بامحتوا و با معرفی آن سوی چهره‌ی کریه آمریکا، که اینک مدعیانی از هر دو جناح چپ و راست، از آن پشیمان و شرمنده شده‌اند و شرمگینانه پرت‌وپلا می‌بافند؛ چون فکر می‌کنند باید دم کدخدا را دید و سمت آمریکا غلتید! بیشتر بخوانید ↓
۱ موافقین ۰ مخالفین ۰
ادامه ی مطلب
دینجهان، جامعه

امامت محور عقاید اسماعیلیه

سه شنبه آبان ۱۴۰۰

 

به قلم دامنه

به نام خدا

 

امامت در عقاید اسماعیلیه

به شکل زیر است:

 

امام مقیم:

عهده‌دار تعلیم و کسی که

به قیام رسول ناطق می‌پردازد

 

 

امام اساس:

اَسرار همه پیش اوست

و علوم تأویل شریعت می‌داند

 

 

امام متمّ:

هفتمین امام هر دوره‌ی هزارساله

 

 

امام مستقر:

رهبری بر عهده‌ی اوست

و امامت در فرزندان او ادامه می‌یابد

 

 

امام مستودع:

همه‌ی خصوصیات امامت را داراست

اما بعد از او در فرزندانش ادامه نمی‌یابد

 

 

امام دوره‌ی ستر:

امامی که از دیده‌ها پنهان است

زیرا دوره‌ی ستر، حقایق در بواطن نهفته است

 

 

نکته

 

پنهان‌کاری و اصل کتمان

از ویژگی‌های اصلی اسماعیلیه است؛

نیز دَروزیان، شاخه‌ای از اسماعیلیه در لبنان.

کلاً امام در اسماعیلیه (باطنیه) مرکز آسمان

و قطب زمین است و بقای عالَم به بقای روح اوست

 

برداشت آزاد از صص ۱۳۳ تا ۱۳۸ «اسماعیلیه» نشر دانشگاه ادیان

 

اشاره

 

من در تاریخ ۲۴ اسفند ۱۳۹۶ نیز

این کتاب راد ر این پست: اینجا معرفی کرده

و این نکته را یادآور شده بودم:

 

اسماعیلیه معتقد بودند که ظاهرِ احکام

و شرایع دینی در هر دوره‌ای

از تاریخ مذهبی بشریت، تغییر می‌یابد

ولی باطنِ آن ثابت است

که دربردارنده‌ی حقیقت است

که می‌توان از طریق تأویل

(یعنی استنباط باطن از ظاهر) آشکار ساخت

که معروف است به تأویل باطنی. ر‌ک: ص ۱۵ کتاب

 

    ۱ موافقین ۰ مخالفین ۰
    دامنه | دارابی
    دینجهان، جامعه

    جاویدان بودن اسلام

    يكشنبه مهر ۱۴۰۰

    شهید آیت الله مطهری می‌گوید:

    «مادر و منبع همه‌ی رازها و رمزها، روح منطقی اسلام و وابستگی کامل آن به فطرت و طبیعت انسان و اجتماع و جهان است. اسلام در وضع قوانین و مقررات خود رسماً احترام فطرت و وابستگی خود را با قوانین فطری اعلام نموده است. این جهت است که به قوانین اسلام امکان جاویدان‌بودن داده است.» مجموعه آثار ، جلد ۳ ، ص ۱۹۰

    ۱ موافقین ۱ مخالفین ۰
    دامنه | دارابی
    دینگوناگونروحانیتنویسندگان

    خاطره‌ای جالب از علامه حسن حسن‌زاده

    دوشنبه مهر ۱۴۰۰

    به قلم حجت‌الاسلام محمدرضا احمدی: فهم ذکر و تسبیح موجودات. خداوند متعال در آیه ۴۴ سوره اسراء می فرماید:  وَإِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَٰکِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ و موجودی نیست در عالم جز آن که ذکرش تسبیح و ستایش حضرت اوست و لیکن شما تسبیح آنها را فهم نمی‌کنید. یکی از مقامات بلند عرفانی، فهم ذکر و تسبح موجودات عالم  نسبت به خدای متعال است که آنها چگونه ذکر خدا می گویند؟ به چه زبان و حالتی؟ سجده شان چگونه است؟ ذکر لفظی؟ ذکر قلبی؟ ذکر عملی؟ ذکر خدا یعنی سکونت خدا در وجود انسان، آن چه را که می بیند به یاد خدا بیافتد، به نحوی که همه موجودات و اتفاقات را از زاویه الهی بنگرد. طبیعت را در حال یاد خدا و تسبیح گوی او ببیند، اتفاقات ارضی و سماوی را از زاویه الهی نظاره کند. ذکر دائمی خدا یعنی باور به این که جهان در محضر خداست و این حالت بالاترین ذکر خداست.

     

    حسن‌زاده‌آملی

     

     

    ....

     

    سال ۱۳۷۳ ، منزل مرحوم حسن‌زاده آملی

    جهت مصاحبه با ایشان. سمت چپ به ترتیب:

     حجت‌الاسلام محمدرضا احمدی

    حجت‌الاسلام شیخ حسن رمضانی

     

     

    عاقل به قوانین خِرد راه تو پوید

    دیوانه برون از همه آئین تو جوید

    تا غنچه بشکفته این باغ که بوید

    هر کس به بهایی صفت حمد تو گوید

    بلبل به غزل خوانی و قمری به ترانه

     

    در سال ۱۳۷۳ به مناسبت برگزاری کنگره بین المللی شیخ انصاری، جهت مصاحبه در باره شخصیت شیخ انصاری به منزل مرحوم علامه در خیابان صفائیه قم رفتیم. خوش اخلاقی و روش نیکو در مواجهه با افراد، در وجود ایشان موج می زد. بعد از مصاحبه و هنگام خداحافظی، ناگهان صدای مرغ و خروس هایی که در حیاط منزل ایشان بودند بلند شد و ما از این همهمه با تعجب به یکدیگر نگاه کردیم. علامه فرموند: چیه؟ تعجب می کنید؟ اینها دارند ذکر و تسبیح خدا می گویند.

     

    آری، موجودات ذکر می گویند و تسبیح الهی بر زبان دارند، اما افرادی مثل حسن زاده ها ذکر آنها را فهم می کنند. نامحرمان اسرار آفرینش توان درک تسبیح موجودات را ندارند، اما علامه حسن زاده محرم آستان الهی بود و اذکار موجودات را درک می کرد.

     

    ما سمعیم و بصیریم و هُشیم

    با شما نامحرمان ما خامُشیم

     

    روح علامه ذوالفنون حسن زاده آملی

    با امیرالمومنین محشور باد.

     

    دامنه: سلام استاد احمدی. این متن شما -که به‌درستی مفهوم مهم ذکر و تسبیح را به تشبیه و خاطره‌ی خود و نقل قول آن استاد کم نظیر دهر برده‌ای- بر دلم نشست. دست مریزاد و رحمت واسعه‌ی خدا بر روح پرستنده‌ی آن علامه‌ی روزگار که نمونه بود و پرهیزگار.

    ۰ موافقین ۱ مخالفین ۰
    دامنه | دارابی
    دینجهان، جامعهقرآن

    سبک تفسیری آیت الله طالقانی

    شنبه شهریور ۱۴۰۰

    به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. مرحوم آیت‌الله سیدمحمود طالقانی در کتاب تفسیر ۶ جلدی «پرتوی از قرآن» چه سبک و روشی داشت؟ ایشان با این باور که «قرآن باید راهنمای عمل مسلمانان در زندگی باشد» از حوزه‌ی نجف و قم به تهران آمد و در عصر استبداد رضاخانی به ترویج قرآن همت گذاشت و «بیشتر از هر چیز تفسیر قرآن و نهج‌البلاغه درس می‌داد» حتی زمانی که از سوی پهلوی دوم در زندان قصر محبوس بود. او ابتدا بر تفسیرش عنوان نگذاشت. تفسیر قرآن را دارای شرایطی دشوار می‌دانست و به گفته‌ی آقای «محمدمهدی جعفری، تفسیر را «به معنای پرده‌برداشتن از منظور اصلی خداوند» می‌دانست و به همین علت، عنوان برداشت و تفسیرش را بعداً «پرتوی از قرآن» نامید. او ابتدا در مسجد منشور سلطان و از سال ۱۳۲۷ در مسجد هدایت تهران، به تفسیر قرآن مشغول بود تا این که در سال ۴۱ به زندان افتاد و در زندان و پس از آن در تبعیدِ «زابل» و «بافت» نیز کار تفسیر قرآن را ترک نکرد. مثلاً در سال ۱۳۴۲ در مقدمه‌ی پرتوی از قرآن نوشتند «الان در زندان هستم مانند زنده‌ای در میانِ قبر.»

     

    محمدمهدی جعفری

     

    قبر طالقانی بهشت زهرا

     

     

    سبک تفسیری طالقانی دقت در «ساختار واژه‌ها است»زیرا ساختار واژه‌ها و الفاظ قرآن را گویای معنای آن می‌دانست و این از شاخصه‌های ممتاز «پرتوی از قرآن» است. «علم‌زده نبودند» اما از «کتاب‌های علمی استفاده و آنها را با دقت مورد مطالعه قرار می‌داد» و همین «زمینه‌های نوینی برای فهم بهتر حقایق تغییر‌ناپذیر قرآنی» بود و نخستین شرط لازم در تفسیر صحیح را «تأیید گرفتن از آیات قرآن می‌دانست.» و دومین شرط صحت تفسیر از نگاه ایشان، راهنمایی الفاظ قرآن است و علاوه بر این دو شرط، از روایات صحیح نیز در تفسیر قرآن کمک می‌گرفت. و در کنار این، «برداشت‌های عرفانی نیز از قرآن» داشت و نیز از اشعار مولوی در تفاسیر خود استفاده کرده است؛ چیزی در حدود ۳۰۰ الی ۴۰۰ بیت. چراکه قرآن کریم از نگاه طالقانی «کتاب هدایت بشر، آن هم در همه ابعاد وجودی انسان است.» بنابراین، آقای طالقانی در تفسیر قرآن کریم «بیشتر از ساختار واژه‌ها، ترکیب کلمات و آهنگ‌ها بهره برده است.»

     

    لازم به توضیح است که «پرتوی از قرآن» به این گونه تفسیر و تنظیم شده است. منبع: جلد اول سوره‌ی حمد تا آیه‌ی ۱۴۴ سوره بقره، در جلد دوم بقیه‌ی سوره‌ی بقره، در جلد سوم سوره‌ی آل عمران، در جلد چهارم جزء سی‌اُم از ابتدا تا آخر سوره‌ی الطارق، در جلد پنجم بخش پایانی جزء سی‌اُم و در جلد ششم یعنی آخرین جلد، ۲۲ آیه‌ی نخست سوره‌ی نساء تفسیر شده است.

     

    توضیح: درین متن تنظیمی‌ام، از گفت‌وگوی‌ آقای محمدمهدی جعفری -مترجم و شارح نهج‌البلاغه و از شاگردان آیت‌الله طالقانی- در سایت قدس آستان قدس رضوی مدد گرفتم.

    ۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
    دامنه | دارابی
    افکار و آراء علامه محمدرضا حکیمی
    دینسیاستگوناگون

    افکار و آراء علامه محمدرضا حکیمی

    دوشنبه شهریور ۱۴۰۰

    پست ۷۹۸۹ : به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. ساعت ۳۰ : ۲۲ دقیقه‌ی ۳۱ مرداد ۱۴۰۰ پیکر پاک و روح ناب علامه حکیمی از ناسوت به ملکوت پیوست. در شأن مقام علمی، معنوی و دینی این استاد و اسوه‌ی بزرگ انسانیت و دیانت همین بس که وی را «مرزبان توحید» لقب داده‌اند. علامه محمدرضا حکیمی -که اصالتاً از اردکان یزد بود و در مشهد مقدس وارد حوزه شد- در صفحه‌ی ۷۸ کتاب «سرود جهش‌ها» -که این کتاب را به امام خمینی تقدیم نموده بود- معتقد است اسلام در برابر همه‌ی ستم‌ها و تبعیض‌ها و ناروایی‌ها و گرسنگی‌ها و محرومیت‌ها، عالمان دین را مسئول می‌شناسد. ایشان در ص ۲۲ از جلد ۳ کتاب «الحیات»، دو ظلم سیاسی و اجتماعی را نشئت‌گرفته از ظلم اقتصادی می‌داند و می‌گوید: «...ظلم اقتصادی از خطرناک‌ترین انواع ظلم به شمار می‌رود؛ بلکه می‌توان گفت مصداق کامل ظلم است.» و حتی در نگاه ایشان، طاغوتِ اصلیِ حقیقی «همان طاغوت اقتصادی است...». او بنده‌ی ارزشمند خدا بود. پیر هرات می‌گفت: «بنده‌ی آنی که بند آنی. آن ارزی که می‌ورزی.» حکیمی می‌ارزید؛ خیلی هم زیاد. چون بنده‌ی مخلَص و مُتوسّم (=هوشمند) خدا بود. و انسان توحیدی به معنای حقیقی. و پیرو عقل و نقل به اَتّم آن. هم او، که بارها و بارها فریاد زد ما باید «اَنبازان قرآن را از قرآن جدا نسازیم» یعنی عترت پاک را از قرآن ناب. زیرا در نگرش حکیمی مفتاح قرآن تنهاوتنها معصوم ع است. و صریح در صفحه‌ی ۱۷۸ کتاب «مکتب تفکیک» فرمود: «قرآن، معصومِ صامت است و معصوم -علیهم‌السلام- قرآنِ ناطق.» به همین دلیل حکیمی در کتاب ۲۲۴ «راه خورشیدی» از روحانیت به «روحانیت مُسانخ» تعبیر می‌کند، یعنی روحانیتی که هم‌سِنخ و مشابه انبیاء و اولیاء است. او حتی در کتاب «مرام جاودانه» از حکومت مُسانخ دفاع می‌کند که باید با عترت و قرآن سنخیت داشته باشد. یاد و مرام و نامش همیشه جاودان خواهد ماند. امید است جامعه جهانی از افکار این انسان الهی با زیست علوی و مشیء نبوی چیزی بیاموزد و خود را بی‌بهره و بی‌توشه نسازد. درود وافر بر او و روح متعالی و پَروریده و رَبیب او.

    ۱ شهریور ۱۴۰۰
    ابراهیم طالبی دارابی دامنه

     

    مرحوم استاد محمدرضا حکیمی

     

     

    پیکر مرحوم علامه محمدرضا حکیمی از تهران به مشهد منتقل با رعایت مقررات ستاد سلامت، از بست نواب صفوی حرم رضوی تشییع شد و تا صحن کوثر ادامه داشت و پس از اقامه‌ی نماز توسط آیت‌الله سیدان، در کنار مدفن برادرش مرحوم حجت‌الاسلام علی حکیمی در رواق دارالحجه به خاک سپرده شد.

     

    در: اینجا

    برخی از آثار علامه حکیمی:

    زاده‌ی ۱۴ فروردین ۱۳۱۴  مشهد

    درگذشته‌ی ۳۱ مرداد ۱۴۰۰ تهران

    منهای فقر. «الحیاة». خورشید مغرب. شیخ آقابزرگ تهرانی. دانش مسلمین. بیدارگران اقالیم قبله. هویت صنفی روحانی. مکتب تفکیک. آنجا که خورشید می‌وزد. اجتهاد و تقلید در فلسفه. ادبیات و تعهّد در اسلام. الهیّات الهی و الهیّات بشری (مَدْخَل). الهیّات الهی و الهیّات بشری (نظرها). امام در عینیت جامعه. انذار. بعثت، غدیر، عاشورا، مهدی (عج). پیام جاودانه. جامعه‌سازی قرآنی. حماسهٔ غدیر. سپیده باوران. سرود جهش‌ها. شرف‌الدین. عقل سرخ. فریاد روزها. قصد و عدم وقوع (نامه‌ها). قیام جاودانه. گزارش (برگرفته از الحیاة). کلام جاودانه. معاد جسمانی در حکمت متعالیه. مقام عقل. میرحامد حسین. نان و کتاب. یکصد و پنجاه سال تلاش خونین. عاشورا: مظلومیتی مضاعف. مرام جاودانه. علی (علیه السلام). پیامبر (صلی اللّه علیه و آله و سلّم). از زندگی تا ابدیت. ای آفتاب. عاشورا؛ عدالت. فاطمیات. عاشورا؛ غزه. استغفار. سه یار خراسانی در انقلاب. امواج غدیر. تفسیر آفتاب.

     

    دو جمله‌ی تکان‌دهنده از علامه حکیمی در نامه‌ی‌شان به جشنواره‌ی فارابی در آبان سال ۸۸  (منبع) که از پذیرفتن جایزه خودداری کرده بودند: «آری، باید بکوشیم تا جامعه‌ی ما چنان نباشد که درباره‌اش بتوان گفت: «از دو مفهوم انسان و انسانیت، اولی در کوچه‌ها سرگردان است و دومی در کتاب‌ها». بیشتر بخوانید ↓

    ۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
    ادامه ی مطلب