تازه ترین پست ها
پذیرفته ترین پست ها
پر بازدید ترین پست ها
پر بحث ترین پست ها
تازه ترین نظر ها
-
ناشناس : درود جناب طالبی حمله به سرداران نظامی در میانه ی جنگ بنظر شما سزاست . آنچه خود میگویی را قبول داری . !؟ اینکه تهدید بالفعل است و سرداری در حفاظت از فرمانده که نه رهبر و مرجعش اعلام پشتیبانی کند . این خطاست . تو به کدام قبله و محرم نگاه میکنی که اینچنین شدی !!!!! اصلن همه جمهوری اسلامی کارهایش خطا اندر خطا ... -
ناشناس : سلام پاسخی به نوشتار صریح بانو اُنظُر ✍️ در این روزگار که بیشتر، سکوت میکنند یا از کنارهگیری و محافظهکاری دم میزنند، گاه نوشتاری میآید که بیهیاهو، اما با شجاعت، تلنگر میزند و دردهای نهفته را به زبان میآورد. نوشتار ۱۳گانهی بانو «أنظر» خطاب به علی شمخانی، از جنس همان یادداشتهاست؛ تذکری زیرپوستی اما ... -
ناشناس : متن پیام مرجع تقلید معظم حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی به شرح ذیل است: بسم الله الرحمن الرحیم هر شخص یا رژیمی که برای ضربه به امت اسلامی و حاکمیت آن رهبری و مرجعیت را تهدید کند یا (لاسمح الله) تعرضی نماید حکم محارب دارد و هر گونه همکاری و تقویت آن توسط مسلمانان یا دولتهای اسلامی حرام است و لازم است عموم ... -
قاسم بابویه دارابی : خدا را شکر بعضی ها تازه از خواب ناز بیدار شدن باز هم شروع به حراحیف و شبهه افکنی برای رهبری حکیم نمودن و از اسرائیل تمجید تلخی او بعد ۱۵ روز که از جفت کوه خف شده بود و شبانه از انجا تا انار قلد را می رفت تا اوضاع را رصد کند او این ندت در شغال اباد بصرف اب گندیده بود زر بیحا نی زند عرضه نداشت تجاوز رژیم ... -
ناشناس : سلام آقاابراهیم، صبح بهخیر 🟩حق یا تکلیف 🔻 امام حسین علیهالسلام وقتی تصمیم به مقابله با یزید گرفت، به تمام همراهان خود اجازه انتخاب داد؛ به بیان امروزی، حضور در میدان مبارزه را برای دیگران "تکلیف" نکرد، بلکه "حق" انتخاب و تصمیمگیری برای آنان قائل شد. جلیل قربانی -
ناشناس : درود و عالی سکه و ستیزه را تفسیر کردی . از اینجا بود که دین ابزار قدرت شد . نه راهنمای حقیقت و آرامش برای زندگانی مردم .🙏🙏🖤🖤 امیر رمضانی دارابی -
ناشناس : دنیای اقتصاد- استفنوالت : حمله گسترده اسرائیل به ایران، جدیدترین دور از نزاع این رژیم برای حذف یا تضعیف تکتک مخالفان منطقهایاش است. در پی حمله حماس در ۷ اکتبر ۲۰۲۳، اسرائیل نبرد سهمگینی را برای نابودی مردم فلسطین بهعنوان یک نیروی سیاسی معنادار آغاز کرد؛ تلاشی که توسط سازمانهای ... -
ناشناس : عصر ایران ۲۸ خرداد ۱۴۰۴ نوت: «آژانس بینالمللی انرژی اتمی سازمان ملل میگوید بخش زیرزمینی سایت هستهای نطنز در نتیجه حملات اسرائیل «آسیب مستقیم» دیده است. تأسیسات نطنز حدود ۷۰ زنجیره سانتریفیوژ در دو کارخانه غنیسازی دارد که یکی از آنها زیرزمین است. ایران همواره تلاش برای ساخت سلاح هستهای را رد کرده اما ... -
ناشناس : سلام رویداد۲۴| در ۲۸ خرداد ۱۴۰۴ نشر داد : «حساب توییتری منسوب به رهبر انقلاب در توییتی به زبان عربی نوشت: باید با قاطعیت با رژیم صهیونیستی تروریست برخورد کنیم. ما هرگز با صهیونیستها سازش نخواهیم کرد.» -
ناشناس : رویداد۲۴ در ساعت ۲۳ / ۵۸ دقیقه ۲۷ خرداد ۱۴۰۴ انتشار داد. لینک .
موضوع های کلی سایت دامنه
کلمه های کلیدی سایت دامنه
- عکس ها
- چهره ها
- تریبون دارابکلا
- انقلاب اسلامی
- دامنه کتاب
- عترت
- تک نگاران دامنه
- اختصاصی
- مباحث دینی
- گوناگون
- ایران
- مسائل روز
- فرهنگ لغت دارابکلا
- جهان
- قرآن در صحنه
- مدرسه فکرت
- دارابکلایی ها
- روحانیت ایران
- لیف روح
- جامعه
- مرجعیت
- دامنه قم
- زندگینامه من
- شعر
- روحانیت دارابکلا
- جبهه
- امام رضا
- کویریات
- خاطرات
- مشهد مقدس
- گفتوگو
- آمریکا
- تاریخ سیاسی دارابکلا
- روزبه روزگرد
- کبل آخوند ملاعلی
- اوسا
- بیشتر بدانید
بایگانی های ماهانه ی سایت دامنه
-
تیر ۱۴۰۴
۴
-
خرداد ۱۴۰۴
۲۱
-
ارديبهشت ۱۴۰۴
۱۶
-
فروردين ۱۴۰۴
۱۴
-
اسفند ۱۴۰۳
۶
-
بهمن ۱۴۰۳
۱۰
-
دی ۱۴۰۳
۱۲
-
آذر ۱۴۰۳
۲۰
-
آبان ۱۴۰۳
۱۳
-
مهر ۱۴۰۳
۱۲
-
شهریور ۱۴۰۳
۲۳
-
مرداد ۱۴۰۳
۱۷
-
تیر ۱۴۰۳
۱۷
-
خرداد ۱۴۰۳
۶
-
ارديبهشت ۱۴۰۳
۸
-
فروردين ۱۴۰۳
۷
-
اسفند ۱۴۰۲
۱۸
-
بهمن ۱۴۰۲
۲۰
-
دی ۱۴۰۲
۸
-
آذر ۱۴۰۲
۲۰
-
آبان ۱۴۰۲
۲۱
-
مهر ۱۴۰۲
۲۰
-
شهریور ۱۴۰۲
۱۹
-
مرداد ۱۴۰۲
۱۸
-
تیر ۱۴۰۲
۱۰
-
خرداد ۱۴۰۲
۱۴
-
ارديبهشت ۱۴۰۲
۸
-
فروردين ۱۴۰۲
۱۷
-
اسفند ۱۴۰۱
۱۲
-
بهمن ۱۴۰۱
۱۶
-
دی ۱۴۰۱
۲۰
-
آذر ۱۴۰۱
۳۱
-
آبان ۱۴۰۱
۲۳
-
مهر ۱۴۰۱
۲۱
-
شهریور ۱۴۰۱
۱۳
-
مرداد ۱۴۰۱
۱۳
-
تیر ۱۴۰۱
۱۲
-
خرداد ۱۴۰۱
۱۵
-
ارديبهشت ۱۴۰۱
۱۵
-
فروردين ۱۴۰۱
۲۷
-
اسفند ۱۴۰۰
۲۴
-
بهمن ۱۴۰۰
۳۰
-
دی ۱۴۰۰
۲۴
-
آذر ۱۴۰۰
۲۴
-
آبان ۱۴۰۰
۳۲
-
مهر ۱۴۰۰
۲۶
-
شهریور ۱۴۰۰
۱۷
-
مرداد ۱۴۰۰
۱۱
-
تیر ۱۴۰۰
۲۵
-
خرداد ۱۴۰۰
۱۶
-
ارديبهشت ۱۴۰۰
۱۴
-
فروردين ۱۴۰۰
۱۷
-
اسفند ۱۳۹۹
۳۴
-
بهمن ۱۳۹۹
۳۸
-
دی ۱۳۹۹
۳۵
-
آذر ۱۳۹۹
۳۶
-
آبان ۱۳۹۹
۲۳
-
مهر ۱۳۹۹
۳۱
-
شهریور ۱۳۹۹
۲۲
-
مرداد ۱۳۹۹
۳۲
-
تیر ۱۳۹۹
۳۰
-
خرداد ۱۳۹۹
۲۵
-
ارديبهشت ۱۳۹۹
۴۱
-
فروردين ۱۳۹۹
۴۰
-
اسفند ۱۳۹۸
۳۶
-
بهمن ۱۳۹۸
۴۹
-
دی ۱۳۹۸
۴۸
-
آذر ۱۳۹۸
۳۸
-
آبان ۱۳۹۸
۳۰
-
مهر ۱۳۹۸
۴۴
-
شهریور ۱۳۹۸
۳۷
-
مرداد ۱۳۹۸
۲۸
-
تیر ۱۳۹۸
۳۵
-
خرداد ۱۳۹۸
۱۸
-
ارديبهشت ۱۳۹۸
۱۸
-
فروردين ۱۳۹۸
۱۸
-
اسفند ۱۳۹۷
۳۰
-
بهمن ۱۳۹۷
۴۰
-
دی ۱۳۹۷
۴۰
-
آذر ۱۳۹۷
۳۴
-
آبان ۱۳۹۷
۴۵
-
مهر ۱۳۹۷
۵۵
-
شهریور ۱۳۹۷
۶۷
-
مرداد ۱۳۹۷
۶۷
-
تیر ۱۳۹۷
۶۴
-
خرداد ۱۳۹۷
۳۵
-
ارديبهشت ۱۳۹۷
۴۸
-
فروردين ۱۳۹۷
۴۸
-
اسفند ۱۳۹۶
۶۶
-
بهمن ۱۳۹۶
۶۵
-
دی ۱۳۹۶
۳۲
-
آذر ۱۳۹۶
۵۷
-
آبان ۱۳۹۶
۴۴
-
مهر ۱۳۹۶
۴۹
-
شهریور ۱۳۹۶
۲۸
-
مرداد ۱۳۹۶
۲۷
-
تیر ۱۳۹۶
۱۶
-
مهر ۱۳۹۵
۱
-
آذر ۱۳۹۴
۱
-
دی ۱۳۹۳
۱
-
تیر ۱۳۹۲
۱
پیوندهای وبلاگ های دامنه
پیشنهاد منابع
دامنهی دارابکلا
روان بودنِ پیوسته به سمت خدا
«ای خدای عزیز و ای خالق حکیم بیهمتا! دستم خالی است و کولهپشتی سفرم خالی، من بدون برگ و توشهای به امید ضیافتِ عفو و کرَم تو میآیم. من توشهای برنگرفتهام؛ چون فقیر [را] در نزد کریم چه حاجتی است به توشه و برگ؟! سارُق و چارُقم پُر است از امیدِ به تو و فضل و کرَم تو؛ همراه خود دو چشم بسته آوردهام که ثروت آن در کنار همه ناپاکیها، یک ذخیره ارزشمند دارد و آن گوهر اشک بر حسین فاطمه است؛ گوهر اشک بر اهلبیت است؛ گوهر اشک دفاع از مظلوم، یتیم، دفاع از محصورِ مظلوم در چنگ ظالم.
خداوندا! در دستان من چیزی نیست؛ نه برای عرضه [چیزی دارند] و نه قدرت دفاع دارند، اما در دستانم چیزی را ذخیره کردهام که به این ذخیره امید دارم و آن روان بودن پیوسته به سمت تو است. وقتی آنها را به سمتت بلند کردم، وقتی آنها را برایت بر زمین و زانو گذاردم، وقتی سلاح را برای دفاع از دینت به دست گرفتم؛ اینها ثروتِ دست من است که امید دارم قبول کرده باشی. خداوندا! پاهایم سُست است. رمق ندارد. جرأت عبور از پلی که از جهنّم عبور میکند، ندارد. من در پل عادی هم پاهایم میلرزد، وای بر من و صراط تو که از مو نازکتر است و از شمشیر بُرندهتر؛ اما یک امیدی به من نوید میدهد که ممکن است نلرزم، ممکن است نجات پیدا کنم. من با این پاها در حَرَمت پا گذاردهام و دورِ خانهات چرخیدهام و در حرم اولیائت در بینالحرمین حسین و عبّاست آنها را برهنه دَواندم و این پاها را در سنگرهای طولانی، خمیده جمع کردم و در دفاع از دینت دویدم، جَهیدم، خزیدم، گریستم، خندیدم و خنداندم و گریستم و گریاندم؛ افتادم و بلند شدم. امید دارم آن جهیدنها و خزیدنها و به حُرمت آن حریمها، آنها را ببخشی.
خداوندا! سَر من، عقل من، لب من، شامّه من، گوش من، قلب من، همه اعضا و جوارحم در همین امید به سر میبرند؛ یا ارَحم الرّاحمین! مرا بپذیر؛ پاکیزه بپذیر؛ آنچنان بپذیر که شایسته دیدارت شوم. جز دیدار تو را نمیخواهم، بهشت من جوار توست، یا الله!» (منبع)
(وصیتنامهی سردار سرافراز شهید والِه و وارسته قاسم سلیمانی)
فرقِ فردِ خوشبین با بدبین
به قلم دامنه. پست ۷۵۶۶. لیف روح. به نام خدا. فرقِ فردِ خوشبین با بدبین در چیست؟ یڪ فرقشان درین است، که میگویم. نمیروم سراغ بزرگان دین و اخلاق؛ زیرا آن مخزن، سرشار از حڪمتهای زلال است و مؤمنان با آن همیشه انیساند و همراه. یڪراست میروم روی یڪی از گفتههای وینستون چرچیل ڪه در وصف بدبینان میگفت:
«یڪ نفر بدبین، به مشڪلاتِ سعادتی ڪه نصیبش شده میاندیشد،»
ولی هماو در وصف خوشبینان معتقد بود:
«اما یڪ نفر خوشبین در جستجوی سعادتیست ڪه در هر مشڪل نهفته است.»
چهار نکته:
نڪتهی اول: در سعادت هم، مشڪلات وجود دارد.
نڪتهی دوم: در مشڪلات هم، سعادت پنهان شدهاست.
نڪتهی سوم: گاه، بَدان هم حرفهای خوبِ خوبان را میزنند مثلِ همین سخن چرچیل که در ایران زبانزد شیّادی، کلَک و ماکیاوللی ثانی! است.
نڪتهی چهارم: راستی! ماها در مشکلات، پیِ سعادتیم؟ یا در سعادت، پیِ برشماری مشکلات!؟
ز خویِ خویش سفر کن
به قلم دامنه : به نام خدا. سلام. خوی خویش، خوی خدا. مولوی در دیوان شمس غزلی دارد ڪه دانستن آن لطفی بر روح و روان آدمیست. از درخت آغاز میشود و با یڪ سیر طبیعی و تاریخی، به ملڪوت و خوی و خُلق خدا میرسد. هدف درین غزل شناساندن انسان به اصل حرڪت و هجرت و تحرّڪ است. با این مطلع:
درخت اگر متحرّڪ بُدی ز جای به جا
نه رنج ارّه ڪشیدی نه زخمهای جفا
شرح میڪنم ڪمی، تا محتوای این غزل در دسترس باشد، البته به فهم اندڪم:
مولوی پس از مثال درخت -ڪه همیشه اسیر ارّه و تبر است، چون یڪ «جا» ایستاده است و قدرت حرڪت و جابهجایی و هجرت ندارد- برای آثار و نتایج اصلِ حرڪت، وارد مثالهای مهم میشود تا اثبات ڪند حرڪت بر سڪون چه فضیلتهایی به بار میآورد؛ ازینرو در بیت دوم از مهتاب میگوید ڪه اگر ساڪن میبود، مانند صخرهی سخت بود و نوری از آن بر ما نمیتابید.
بعد، از فُرات و دجله و جیحون نام میبرَد ڪه اگر مانند دریا راڪد بودند، تلخ و شور میشدند. و بعد از هوا، اسم میبرَد ڪه اگر حاقِن (=حبس و ساڪن) بود، چاه زهر میشد نه اڪسیژن و مایهی حیات.
آنگاه آب دریا را مثال میزند ڪه چون به آسمان سفر ڪرد، از تلخی خلاص شد و باران شد و بارید. در بیت ششم اوج میگیرد و از زبانهی آتش یاد میڪند ڪه اگر شعله نڪشد در خاڪسترش میمیرد و به فنا میرود.
مولوی حالا با این شش مثال وارد تاریخ میشود. اول از حضرت یوسف (ع) اسم میآورَد ڪه چون از ڪنعان و ڪنار پدر به مصر هجرت ڪرد، به یڪ استثنا و نمونه تبدیل شد. و از حضرت موسی (ع) میگوید ڪه از ڪنار مادر به مدین آمد و مولا شد. و با مثال بعدی وقتی از حضرت عیسی (ع) یاد میڪند بر «دوام سفر» مسیح تأڪید میڪند ڪه مانند چشمه حیاتبخش شد.
آنگاه به نهایت عشق میرسد و میگوید: «نگر به احمد مُرسل ڪه مڪّه را بگذاشت» و آن حضرت ختمی مرتبت (ص) به مدینه هجرتی دستهجمعی ڪرد و با این حرڪت و ترڪ مڪه والا گشت. و آنگاه از سفر معراج یاد میڪند ڪه رسول رحمت (ص) به مرتبهی ملاقات نائل آمد. ملاقاتی آنچنان نزدیڪ و نزدیڪ، ڪه [قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَى: به اندازهی فاصلهی دو ڪمان گشت یا نزدیڪ تر: همان آیهی 9 نجم]
سپس مولوی از مخاطبان غزلش عذرخواهی میڪند اگر چنانچه با چند مثال پیدرپی، ملول گشتند و بلافاصله آخرین حرفش را در بیت ۱۴ به صحنه میآورد ڪه سفر و حرڪت از خُلق و خویِ خویش است به خوی و خُلق خدا. اینگونه زیبا:
چو اندڪی بنمودم بدان تو باقی را
ز خویِ خویش سفر ڪن به خوی و خُلقِ خدا
یعنی میفرماید من اندڪی ازین مثالهای حرڪت در طبیعت و تاریخ را برشمردم، باقیماندهی مثالها را خودتان حدس بزنید ڪه اوج همهی سفرها این سفر است:
ز خویِ خویش سفر ڪن به خوی و خُلقِ خدا
متن کامل غزل ۲۱۴ مولوی
درخت اگر متحرّڪ بُدی ز جای به جا
نه رنج ارّه ڪشیدی نه زخمهای جفا
نه آفتاب و نه مهتاب نور بخشیدی
اگر مقیم بدندی چو صخره صما
فرات و دجله و جیحون چه تلخ بودندی
اگر مقیم بدندی به جای چون دریا
هوا چو حاقن گردد به چاه زهر شود
ببین ببین چه زیان کرد از درنگ هوا
چو آب بحر سفر کرد بر هوا در ابر
خلاص یافت ز تلخی و گشت چون حلوا
ز جنبش لهب و شعله چون بماند آتش
نهاد روی به خاکستری و مرگ و فنا
نگر به یوسف کنعان که از کنار پدر
سفر فتادش تا مصر و گشت مستثنا
نگر به موسی عمران که از بر مادر
به مدین آمد و زان راه گشت او مولا
نگر به عیسی مریم که از دوام سفر
چو آب چشمه حیوانست یحیی الموتی
نگر به احمد مرسل که مکه را بگذاشت
کشید لشکر و بر مکه گشت او والا
چو بر براق سفر کرد در شب معراج
بیافت مرتبه قاب قوس او ادنی
اگر ملول نگردی یکان یکان شمرم
مسافران جهان را دو تا دو تا و سه تا
چو اندکی بنمودم بدان تو باقی را
ز خوی خویش سفر کن به خوی و خُلق خدا
تفاوت موعظه و حکمت
تفاوت حکمت و موعظه : «تفاوت موعظه و حکمت در این است که حکمت تعلیم است و موعظه تذکار، حکمت برای آگاهی است و موعظه برای بیداری، حکمت مبارزه با جهل است و موعظه مبارزه با غفلت، سر و کار حکمت با عقل و فکر است و سر و کار موعظه با دل و عاطفه، حکمت یاد میدهد و موعظه یادآوری میکند، حکمت بر موجودی ذهنی میافزاید و موعظه ذهن را برای بهرهبرداری از موجودی خود آماده میسازد، حکمت چراغ است و موعظه باز کردن چشم است برای دیدن، حکمت برای اندیشیدن است و موعظه برای به خود آمدن، حکمت زبان عقل است و موعظه پیام روح.
از این رو شخصیت گوینده در موعظه نقش اساسی دارد، بر خلاف حکمت. در حکمت روحها بیگانهوار با هم سخن میگویند و در موعظه حالتی شبیه جریان برق که یک طرف آن گوینده است و طرف دیگر شنونده به وجود میآید و از این رو در این گونه از سخن است که «اگر از جان برون آید نشیند لاجرم بر دل»، وگرنه از گوش شنونده تجاوز نمیکند.
در بارهی سخنان موعظهای گفته شده است: «الکلام اذا خرج من القلب دخل فی القلب و اذا خرج من اللسان لم یتجاوز الاذان» سخن اگر از دل برون آید و پیام روح باشد در دل نفوذ میکند اما اگر پیام روح نباشد و صرفاً صنعت لفظی باشد از گوشها آنطرفتر نمیرود.»
سیری در نهجالبلاغه
اثر استاد شهید مرتضی مطهری
یکصد و سه خصلت مؤمن
توضیح دامنه: به نام خدا. از پیامبر اسلام حضرت محمد مصطفی (ص) روایت شده که آن حضرت فرمودند: «ایمان مؤمن کامل نمیشود تا اینکه دارای ۱۰۳ خصلت در فعل و عمل و نیّت و باطن و ظاهر گردد». آنگاه امیرالمؤمنین امام علی بن ابی طالب (ع) گفتند یا رسولالله آن ۱۰۳ خصلت کداماند؟ پیامبر خدا (ص) فرمودند: یا علی از جمله صفات مؤمن این است که:
اندیشهاش بسیارمتحرک و پویاست، علم و دانشش فراوان، بُردباریاش بزرگ. خوشبرخورد در کشمکش، بزرگوار در بازگشت و پذیرش، سعهی صدرش از همه بیشتر، و نفسش از همه خاکسارتر است. خنده اش تبسُّم، گردهمآییاش برای تعلّم و یادگیری، تذکردهنده به غافل و آموزندهی جاهل است.
به کسی که آزارش میکند آزاری نمیرساند، و در آنچه به دردش نمیخورد وارد نشود و هیچکس را به مصیبتی سرزنش و شماتت نمیکند و هیچکس را با غیبت یاد نمیکند، از کارهای حرام بیزار است، و در موارد شُبهه قدم بر نمیدارد. بخششش فراوان، آزارش بسیارکم، برای غریب و ناآشنا یاور، و برای یتیم، پدر است. شادابی و خرّمیاش در چهره، وحزن و اندوهش در دل، و به نیاز خود (به خدا ) خرسند است.
شیرینتر از عسل، و سخت تر از سنگ است، و هیچ رازی را فاش نسازد، و هیچ پردهای را ندرَد. حرکاتش لطیف، دیدارش شیرین، عبادتش بسیار، وقارش نیکو. برخوردش نرم، سکوتش طولانی است، اگر دربارهی او به نادانی رفتار شود حلیم و بردبار است. بر کسی که به او بدی کرده است شکیبا است، بزرگتر را گرامی داشته و به کوچکتر رحم میکند. بر امانتها امین، و از خیانتها به دور است، همدم او تقوا و همپیمان او شرم و حیاست.
پرهیزش بسیار، و لغزشش کم، حرکاتش مؤدّبانه، و گفتارش مایهی شگفتی است. از خطا و لغزش در میگذرد، و در پی عیوب دیگران نمیرود. با وقار، صبور، خشنود و راضی، سپاسگزار. کمحرف، راستگفتار، نیکوکار، مصون، و محفوظ. بردبار، رفیق و سازگار، پاکدامن، با شرافت است. لعنکننده و دروغگو نیست. غیبتکننده نیست. دُشنام نمیدهد. نه حسود است و نه بخیل، گشادهرو و شاداب است.
نه ظریف و حسّاس است، و نه کنجکاو و جاسوس، از کارها عالیترین را طلب میکند، و از اخلاق برجستهترین را. حفظ خدا شامل حال اوست، به توفیق الهی یاری شده است، و در عین نرمش قوی است. و تصمیمش همراه با یقین، با کسی که دشمن باشد ستم نمی کند، و دربارهی کسی که دوستش دارد به گناه نمیافتد. در سختیها بسیار شکیباست، نه ستم میکند و نه تجاوز، و هر چه دلش خواست انجام ندهد. جامهی زیریناش نیاز (به خدا)، و جامه زبَریناش صبر و مقاومت. «قَلِیلَ الْمَئُونَةِ، کَثِیرَ الْمَعُونَةِ»: هزینه و زحمتش اندک، کمک و یاریاش بسیار.
روزهداری او بسیار، قیام و عبادتش طولانی، خوابش کم، قلبش پرهیزگار و علم و دانشش پاکیزه است. هنگامی که قدرت یابد عفو نماید، و هنگامی که وعده دهد وفا نماید، با میل و رغبت روزه میگیرد، و با ترس و خوف نماز میخواند. چنان نیکو عمل میکند که گویا او را میبینند، دیدهاش (از ناروا) فروبسته، دستش باسخاوت است. درخواستکننده ای را رد نکند، ونسبت به دستاورد دیگران بخل نورزد، با برادران ارتباط و پیوستگی دارد، در نیکوکاریِ پیاپی اقدام کند. سنجیده سخن می گوید و زبانش را می بندد، در خشم و دشمنی غرق نشود، و در دوستیش هلاک نگردد.
باطل را از دوستش نمیپذیرد و در مقابله با دشمن حق را پایمال نمیکند، دانش را نمیآموزد مگر برای دانستن و آگاهی، و نمیآموزد مگر برای عمل. کینهاش اندک، شکروسپاساش بسیار، در روز به جستجوی معاش میپردازد و در شب بر خطا وگناهش گریه میکند. اگر با اهل دنیا همراه شود زیرکترین آنهاست و اگر با اهل آخرت همراه باشد پارساترین آنهاست. در کسب خویش موارد شُبهه را نمیپسندد، و در عمل به دینش دنبال عذر و رخصتی نمیرود. با خطا و لغزش برادر دینیاش به عطوفت رفتار نماید، و حق دوستی دیرینه را مراعات میکند.
نورِ نورِ نورِ نورِ نورِ نور
به قلم دامنه: به نام خدا. این متن را در روز بزرگداشت جلالالدین بلخی -مولوی- نوشتم. یک اشارتی است به مثنوی معنوی او. در دفتر ششم مثنوی -از بیت ۲۰۴۴ تا بیت ۲۱۵۲- مولوی از مُریدی حکایت میکند که از طالقان راه میافتد و به خرقان (در جادهی شاهرود به آزادشهر) میرود و در کنار بیشه با شیخ ابوالحسن خرقانی ملاقات میکند که خواندن آن خوب و لذیذ است. من دو بیت از سراسر این حکایت انتخاب کردهام که از نشانهها و وصفِ یک عارف واقعی از نگاه مولویست. عارفی که نه اهل اَدا و اَطوار و بازی و ریاکاری، که اهل آداب و کردار و آیین الهی و مردمدوستی و والِه و حیران در عشق خدایی و خداپرستیست.
شش واقعیت وجودی آدمی
متن نقلی: «شش واقعیت وجودی آدمی، موجب میشود رویمان را به سوی معنویت کنیم: ۱. آسیبپذیری، ۲. تنهایی، ۳. عطش کاملخواهی، ۴. عقل محدود، ۵. ظاهر و واقع، ۶. امکان شدن. منظور از معنویت، ساحتی غیرمادی و فراتر از خود (Beyond self) است
آسیبپذیری: به همانشکل که سوزانندگی را جزیی از هویت آتش میدانیم، شکنندگی و آسیبپذیری نیز جزیی لاینفک از ما و سرشته در تاروپود زندگیمان است، و صرفا ناشی از فقدان دانش و آگاهیهای لازم، فقدان مهارت، و داشتن مشکلات رواشناختی نیست.
تنهایی: پس من و شما به بخشی از دنیای یکدیگر دسترسی نداریم و از این لحاظ، نمیتوانیم یکدیگر را درک کنیم. از این جهت، هریک از ما عمیقا تنهاییم؛ تنها در تجربه احساسیمان، و در نتیجه آن، تنهاییای که از درک نشدن کاملمان توسط یکدیگر ناشی می شود.
عطش کاملخواهی: وضعیت وجودی ما در جهان چنان است که “هیچ وجودی، هیچ زمانی، و هیچ مکانی عطش فرجامین[کامل-خواهی] را فرونمینشاند.
عقل محدود: همین سرمایهی عظیم و گرانبها را که عقل مینامیم و تمام شناختهای ریز و درشت زندگیمان با آن انجام میگیرد، دمبهدم با سرزمین جهل و نادانی آشنایمان میکند. هرچه پیشتر میرویم و دانشمان در زمینههای گوناگون، افزایشی خیرهکننده مییابد، بطورشگفتآوری، بر حجم ندانستنهای ما افزوده میشود.
ظاهر و واقع: عقل و تجربه به ما میگوید اینکه چیزی را میخواهیم و به آن میل داریم و خوباش میدانیم، به تنهایی نشان نمیدهد که واقعا خوب و شایسته خواستن است. این یکی از مناطق مهم جهل و نادانیمان است که انگیزهای قوی داریم تا آن را به علم و آگاهی تبدیل کنیم.
امکان شدن: “آنچه هستیم”، یک طرف ماجرا است و “آنچه میتوانیم باشیم” طرف دیگر. قابلیتمان در فکر کردن به این ماجرا است که اشتیاق و آرزویی برای تغییر در ما ایجاد میکند... زمانه تاریخیای که در آن ساکنم، زبان مادریام، ملیتام، طبقه اجتماعیام، میل جنسیام، توانایی و عدم تواناییهای زیستشناختیام، همه و همه واقعیاتیاند درباره من که کاملا مستقل از هر خواسته یا انتخابی از سوی من به من داده شدهاند. (منبع)
چهل روز گوشت گیرمان نمیآمد
درسی از آیت الله العظمی مرعشی نجفی: با برگهای اضافی کاهوها خود را سیر میکرد. مرحوم آیت الله العظمی مرعشی نجفی نقل می کند: «زمانی که ما در نجف اشرف به تحصیل اشتغال داشتیم، گاهی میشد که تا چهل روز اصلاً گوشت گیرمان نمیآمد بخوریم، خوب آقازاده هم بودیم و رویمان نمیشد برویم پیش اعلام و بزرگان آن وقت و دست دراز کنیم؛ و گاهی آن قدر سرگرم درس بودیم که تا ۲۴ ساعت گرسنه میماندیم، ولی اصلاً توجه به این مسایل نداشتیم و آن زمانی که در مدرسه قوام در نزدیکیهای صحن مطهر حضرت امیرالمؤمنین -علیهالسلام- در نجف اشرف به تحصیل اشتغال داشتم، با مرحوم آیةالله حاج سیدابوالقاسم ارسنجانی شیرازی که از علمای بزرگ شیراز بودند، همحجره بودم؛ ما گاهی گرسنه میشدیم و هیچ چیز نداشتیم بخوریم.
بعضی از اعیان و اشراف آن روز هم فرزندان خود را میفرستادند به نجف اشرف که درس بخوانند، ولی اینها معمولاً میآمدند و درس نمیخواندند و آش و پلویی راه میانداختند و عدهای هم از افرادی که دنبال دنیا بودند، دور اینها را میگرفتند و ارتزاق میکردند. گاهی اینها کاهوی زیادی میخریدند و میآمدند در کنار حوض و برگهای زیادی را میریختند در حاشیه حوض و ساقههای وسطش را میبردند و میخوردند. من و آن رفیق همحجرهام باهم میرفتیم این برگهای اضافی کاهوها را مخفیانه جمع میکردیم و با آنها سدّ جوع میکردیم و هیچگاه هم به خودمان اجازه نمیدادیم که برای کسی بازگو کنیم، ولی آنی از تحصیل و تدریس غافل نبودیم.» (منبع)
افراد به «روح خود» زور میگویند
به قلم دامنه: هفهش خط [سلسلهمباحثم در مدرسهی فکرت] به نام خدا. سلام. یوهان فیشته بنیانگذار ایدئالیسم اخلاقی _که مرید ایمانوئل کانت بود_ معتقد بود: «آزادبودن چیزی نیست، آزادشدن است که آفرین دارد.» چکیدهی سخن فیشته این است که انسان، نوعی عملِ مداوم است. این فیلسوف آلمانی قرن ۱۸ و ۱۹، به «عملِ ایمانی» تأکید میورزید. از نظر فیشته، افراد به جسم خود نمیتوانند زور بگویند! اما به «روح خود» زور میگویند.
جورچین جهان و انسان!
به قلم دامنه. به نام خدا. مادر روزنامه مطالعه میکرد. بچهاش گفت بیا بازی کنیم. مادر که گرمِ خواندن بود و وقتِ بازیکردن نداشت، قسمتی از روزنامه را _که نقشهی جهان در آن بود_ چندین تکّه کرد و به بچه داد و گفت: این تکّهها را مانند پازل جور کن. بچه کمی بعد، جور کرد. مادر با شگفتی پرسید تو که نقشهی جهان را بلد نبودی چهجوری، جور کردی؟ بچه جواب داد: من که جهان را درست نکردم، آدمهای پشت روزنامه را جور کردم. جهان خودش درست شد. پدر وقتی از کارخانه به خانه رسید، از ذکاوت فرزندش به قول رایج: «شاخ در آورد».
دلِ بسته و واژگونه
آیت الله عبدالله جوادی آملی: «بسته شدن و واژگونی دل، ویژه کافران و منافقان نیست، بلکه به هر میزانی که دل آدمی به زنگار گناه آلوده گردد، واژگون و مختوم گشته، به همان اندازه از فهم آیات الهی محروم می گردد و این واژگونی دل از آلودگی به مَکروهات آغاز می شود و به گناهان صغیره و سپس به کبیره می رسد و از اکبر کبایر که کفر به خداست، سر بر می آورد. معیار سنجش بیماری قلب نیز مقدار بی توجهی انسان به فهم آیات الهی یا انزجار از آنهاست.»
تفسیر تسنیم؛ ج ۲ ، ص ۲۳۴ . منبع
اِقبالی و اِدباری عقل
به قلم دامنه. هفت کول (۶۰). اِقبالی و اِدباری. به نام خدا. سلام. در شصتمین قسمت سلسله نوشتاری هفت کول این گونه می نویسم: عقل آدمی از دو وِجهه، برخوردار است یا میتواند اقبالی شود و یا قادر است ادباری گردد. ادباریشدن عقل یعنی یک طرّار (=تردست، مکّار) و یک شیّاد (=حُقّهباز، شارلاتان) نیز برای اهداف شُوم خود از عقل مدد میگیرد. به عبارتی عقل پیشه میکند. اما وِجهه (=جانب) اقبالی عقل، انسان را در اهداف درست و حقیقتها کمک میکند.
چرا عقل دو وجهه دارد؟ چون اساساً انسان دو ناحیه دارد یک ناحیهی اقبالی و یک ناحیهی شیطانی. پس؛ وجههی ادباری انسان در حقیقت شیطان است که جای خدا را در او اشغال کرده است. و او را فردی «جدا از خدا» بار آورده است. بزرگان به ما آموختند همیشه سه چیز از آنان به یادگار داشته باشیم تا رستگار گردیم:
۱. خدا، «هستِ مطلق» است.
۲. تاریخ، «بود» است.
۳. جهان، «شدن» است. یعنی صیرورت؛ که همیشه در حال تحوّل (=حالی به حالی) میباشد.
یادم مانده است که یکی از دانشمندان دینی، خدا را «ابَرهست» میدانست. نکته بگویم: در کتاب «قرآنشناسی» مرحوم محمدمهدی فولادوند صفحهی ۴۹۱ خوانده بودم که روح آدمی از سنخ هیچ موجودی نیست، فقط «دَمِ» الهی است. بنابراین روح و دَم الهی از عالَمِ بالا، برای کارآموزی انسان میآید و در کمالِ آدمی دخالت دارد.
روش هندی و روش اسلامی
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. روش هندی، فکر و ذهن را از توجه به بیرون باز میدارد. چون در پی شکستن جنبهی جسمانی و نیز کانونی نگهداشتن نیروی ذهنیست. برای این ریاضتکِشی، فشار به انسان میآورَد تا "نفْس" را در چنگ و محاصره قرار دهد. و بهاصطلاح "متمرکز" کند. با این سبک و روش، میخواهد حقیقت بر او کشف شود. اما به قول شهید مطهری در صفحهی ۱۹۰ کتاب "انسانشناسی قرآنی" روش قرآن، این نیست. بلکه روش اسلام حدّ وسط، میان روش ۱۰۰% مادّی غربی و روش ۱۰۰% معنوی هندیست.
نکته: انسان، با معنا و دنیا باهم پیش میرود و "توجّه" به درون، بهمنزلهی "نورافکن" در وجود انسان است. پس؛ ریاضت از سوی اسلام رد شده است. زیرا در اسلام "توجه به طبیعت" وجود دارد. و قرآن تنها راه "معنا" و معنویتافزایی را، "درونگرایی" نمیداند، بلکه از راه "بیرونگرایی" هم میداند.
قلبِ سلیم چه قلبی است؟

متن نقلی: «همه قلوب آدمی براساس فطرت و طبیعت نخستین آن بر سلامت و اعتدال و عدالت بنا نهاده شده است. این قلب اگر همچنان در مسیر کمالی بماند و از فساد و انحرافی که به سبب وسوسههای شیطانی و هواهای نفسانی پدید میآید خود را حفظ کند، در یک فرآیند رشدی و بالندگی به جایی میرسد که به قلب سلیم میرسد. قلب سلیم، قلبی است که سلامت در آن به شکل ملکه در آمده است و هیچ چیزی چون وسوسههای ابلیسی و خواستههای نفسانی نمیتواند در آن تاثیر منفی بجا گذارد. از این رو قلب سلیم در آموزههای قرآنی به عنوان قلبی خالی از هرگونه شائبه شرک مطرح میشود؛ زیرا شرک به معنای گرایش به سوی ضد کمالی است و قلب سلیم هیچگونه گرایشی حتی مخفی و نهان به سوی ضد کمال یعنی ضد خداوند پیدا نمیکند.
از نظر خداوند کسانی دارای قلب سلیم هستند که از هر گونه پلشتی و زشتی عقلانی و عقلایی و وحیانی رهایی یافتهاند و در مقام متقین در آمده اند؛ زیرا کسی که تقوا ملکه وی شده است، به هیچگونه از پلشتیها گرایشی نداشته و از آن پرهیز میکند که از جمله این پلشتیها شرک است. این گونه است که بهشت به معنای بزرگترین و کاملترین تجلی و مظهر جمال الهی برای آنان فراهم میشود و به جای آنکه ایشان به سوی بهشت بروند خود بهشت به سوی ایشان کشیده و آورده میشود.(شعراء، آیات ۸۹ و ۹۰). به سخن دیگر، چنین قلوب پرهیزکاری که اهل خشیت و خشوع و سلامت کامل و ملکهای هستند، هیچ غم و اندوهی در آنان راه نمییابد و آرامش همیشگی را دارا میباشند.» (منبع)
قلب سالم از نظر امام علی (ع):
فَطُوبَى لِذِی قَلْبٍ سَلِیمٍ أَطَاعَ مَنْ یَهْدِیهِ وَ تَجَنَّبَ مَنْ یُرْدِیهِ وَ أَصَابَ سَبِیلَ اَلسَّلاَمَةِ بِبَصَرِ مَنْ بَصَّرَهُ. «خوشا به حال کسى که قلبى سالم دارد، خداى هدایتگر را اطاعت مىکند، از شیطان گمراه کننده دورى مىگزیندو با راهنمایى مردان الهى با آگاهى به راه سلامت رسیده است.»
میلِ جان اندر ترّقی و شرَف
به قلم دامنه
مولوی در دفتر سوم مثنوی می گوید:
میلِ جان اندر ترّقی و شرف
میلِ تن در کسب اسباب و علَف
چنانچه مطلع ایم، موجودی به نام انسان استعداد و ظرفیتی دارد که می تواند بر فرشتگان پیشی بگیرد. به قول شهید مطهری در ص ۲۹دکتاب «انسانشناسی قرآنی»، در قرآن این تعبیر آمده که «انسان موجودی است هم خاکی و هم ملکوتی». به نظر من، ساختمان بدنی انسان تکمیل است و آنچه نیازمند تکامل و لایق کمال است، روح اوست؛ یعنی بُعد معنوی، عرفانی و الهی آدمی. که فقط با برانگیخته شدن و بعثت درونی، آرام می گیرد. روی همین اصل است که قرآن در جای جای خود از انسان «دعوت معنوی» به عمل می آورد. و حتی در قرآن می گوید:
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَلْتَنْظُرْ نَفْسٌ مَا قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ. یعنی: ای اهل ایمان! از خدا پروا کنید؛ و هر کسی باید با تأمل بنگرد که برای فردای خود چه چیزی پیش فرستاده است، و از خدا پروا کنید؛ یقیناً خدا به آنچه انجام می دهید، آگاه است.
آری، باید ببینیم چه چیزی برای خود در قیامت و روز حساب و کتاب، «پیش فِرست» می کنیم. اسباب و علف!؟ یا ترقّی و تعالی و شرف؟
باید شاگردی کرد
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. همهی انسانهایبزرگ روزی شاگرد (=آموزنده) بودند. سالیانسال، بهدرازا میکشد که در هر عصری، یک انسان وارسته به تماممعنا الگو و اسوه پدیدار شود.
در دنیا مرا یاد تو بس
و در عُقبی مرا دیدار تو بس
خواجه عبدالله انصاری (=پیر هرات) یکنمونهی تمامعیار از این انسانهای شاگردیکرده و پندآموخته، که خود، به قطبنمای خلق شدن و پیرِ طریقت گردیدن نائل آمداست و گرداگردش جمعیت و ازدحام شدهاست و همچنان می شود. او که خود اینگونه مقام یافته، روزی از سرِ شوق و شاگردی، سراغ شیخابوسعیدابوالخیر شتافته و مرید شیخابوالحسنخرقانی شده و از آن رویداد زندگیاش اینچنین روایت کرده: "عبدالله مردی بود بیابانی، در طلبِ آب زندگانی، ناگاه رسید به ابوالحسن خرقانی، چندان کشید آبزندگانی، که نه عبدالله مانْد و نه خرقانی."