شش واقعیت وجودی آدمی
متن نقلی: «شش واقعیت وجودی آدمی، موجب میشود رویمان را به سوی معنویت کنیم: ۱. آسیبپذیری، ۲. تنهایی، ۳. عطش کاملخواهی، ۴. عقل محدود، ۵. ظاهر و واقع، ۶. امکان شدن. منظور از معنویت، ساحتی غیرمادی و فراتر از خود (Beyond self) است
آسیبپذیری: به همانشکل که سوزانندگی را جزیی از هویت آتش میدانیم، شکنندگی و آسیبپذیری نیز جزیی لاینفک از ما و سرشته در تاروپود زندگیمان است، و صرفا ناشی از فقدان دانش و آگاهیهای لازم، فقدان مهارت، و داشتن مشکلات رواشناختی نیست.
تنهایی: پس من و شما به بخشی از دنیای یکدیگر دسترسی نداریم و از این لحاظ، نمیتوانیم یکدیگر را درک کنیم. از این جهت، هریک از ما عمیقا تنهاییم؛ تنها در تجربه احساسیمان، و در نتیجه آن، تنهاییای که از درک نشدن کاملمان توسط یکدیگر ناشی می شود.
عطش کاملخواهی: وضعیت وجودی ما در جهان چنان است که “هیچ وجودی، هیچ زمانی، و هیچ مکانی عطش فرجامین[کامل-خواهی] را فرونمینشاند.
عقل محدود: همین سرمایهی عظیم و گرانبها را که عقل مینامیم و تمام شناختهای ریز و درشت زندگیمان با آن انجام میگیرد، دمبهدم با سرزمین جهل و نادانی آشنایمان میکند. هرچه پیشتر میرویم و دانشمان در زمینههای گوناگون، افزایشی خیرهکننده مییابد، بطورشگفتآوری، بر حجم ندانستنهای ما افزوده میشود.
ظاهر و واقع: عقل و تجربه به ما میگوید اینکه چیزی را میخواهیم و به آن میل داریم و خوباش میدانیم، به تنهایی نشان نمیدهد که واقعا خوب و شایسته خواستن است. این یکی از مناطق مهم جهل و نادانیمان است که انگیزهای قوی داریم تا آن را به علم و آگاهی تبدیل کنیم.
امکان شدن: “آنچه هستیم”، یک طرف ماجرا است و “آنچه میتوانیم باشیم” طرف دیگر. قابلیتمان در فکر کردن به این ماجرا است که اشتیاق و آرزویی برای تغییر در ما ایجاد میکند... زمانه تاریخیای که در آن ساکنم، زبان مادریام، ملیتام، طبقه اجتماعیام، میل جنسیام، توانایی و عدم تواناییهای زیستشناختیام، همه و همه واقعیاتیاند درباره من که کاملا مستقل از هر خواسته یا انتخابی از سوی من به من داده شدهاند. (منبع)