تازه ترین پست ها

پذیرفته ترین پست ها

پر بازدید ترین پست ها

پر بحث ترین پست ها

تازه ترین نظر ها

موضوع های کلی سایت دامنه

کلمه های کلیدی سایت دامنه

بایگانی های ماهانه ی سایت دامنه

پیوندهای وبلاگ های دامنه

پیشنهاد منابع

دامنه‌ی داراب‌کلا

۳۹۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عکس ها» ثبت شده است

برداشت زعفران جنداب سلفچگان قم

از جنداب قم تا امامزاده یحیٰیِ ساری!!! شرحی برین سه عکس که از روی مستند "راهِ آبادی"  روستای جنداب سلفچگان شبکه‌ی نور قم انداختم. دارند زعفران برداشت می‌کنند. از قم که ۴۰ کیلومتر به سمت اراک برانیم، سمت راست نرسیده به سلفچگان، ۴ تا دیگه رانده شود، جنداب می‌رسیم. دلِ کویرِ شور را زن و مرد این روستا زعفران کاشتند و ۲۵ سال است ازین محصول -که پیازِ بوته‌اش را از مشهد مقدس آوردند- برداشت می‌کنند. زعفران هم، مورد نیاز شدید مردم ایران است زیرا دست‌کم به چند غذا خصوصاً مهماندهی‌ها حتماً زعفران می‌زنند.

 

 
...
 
 
...
 
 

خواستم گفته باشم گاه در خودِ محل ما داراب‌کلا -که زمینش از بس مرغوب است- شب هسته‌ای زمین افتد صبح نوج می‌زند، ولی سبزی آشی، پلویی، خورشتی و خوردن را حتی می‌روند از شهر توی بازارروز ساری می‌خرند! ای وای! ای حوار! لابد می‌خواهند امامزاده یحیی را هر بار زیارت کنند! و از کوچه‌های تنگ آن خود را به بازارروز برسانند. از قم بیآموزیم؛ فقط فقه را نه. صِرفاً سوهان کَره‌ای را هم، نه. کویر را زمینِ زعفران نمودن و کنارِ کوه را به باغِ بادام تبدیل‌کردن، هم. بگذرم.

۳
در تاریخ : ۲۰ , ۱۴۰۲ آذر . دید ۶۴۹

به خاطر یک مشت دلار

( ۱ )

 

 

 

 

به خاطر یک مشت دلار !!! البته آقای نعیم احمدی برای آلودگی خوزستان از عنوان "به خاطر یک مشت دلار" برای روزنامه‌ی "خوزی‌ها" چاپ چهارشنبه امروز (۱۵ آذر ۱۴۰۲) استفاده کرد (عکس بالا) اما من برای قضیه‌ی چایِ «دِبش» (=گَس؛ طعمی میان تُرش و شیرین و نیز به معنای کامل و مُجرّب) خواستم از این عنوان که در واقع نام یک فیلم سینمایی به اسم "به خاطر یک مشت دلار" محصول ایتالیاست، بهره ببرم که در یک دهکده، فقط طعم تلخ مرگ به مشام می‌رسید. قانون وجود نداشت؛ اسلحه حرف اصلی بود. تا این که یک قهرمان بی‌نام با بازی آقای "کلینت ایستوود" وارد دهکده می‌شودُ ماجراها آغاز. من شاید شیش هفت بار طی هر سال این فیلم را دیده‌ام ازجمله اخیراً، هم. حالا از خبرنگار آقای عقیل رحمانی از روزنامه‌ی قدس | سه شنبه ۱۴ آذر ۱۴۰۲ | ۲۳ جمادی الاولی ۱۴۴۵ | شماره ۱۰۲۴۹ اینجا خواندم که پنج سال پیش روزنامه‌ی "قدس"  چاپ همزمان تهران و مشهد به ستیز با حربه‌های متخلفانه‌ی چای دبش رفته و پرده از آن برداشته بود، ولی سرانجامی نداشت تا این که گویا خودِ حجت الاسلام سید ابراهیم رئیسی رئیس دولت سیزده حاضر شد ماجرای تخلف ارزی ۳ میلیارد و ۷۰۰ میلیون دلاری این برند چای، برملا شود که بخش کلانی از مقادیر ارز تخصیص داده‌شده را در بازار آزاد" (=بنا بر گزارش آقای محمد فاضلی جامعه‌شناس در نامه‌‌ی سرگشاده‌اش به رئیس‌جمهوری رئیسی) می‌فروخت. اینجا مالکی که با چه ترفندی در حوالی تهران کارخانه برپا کرده بود، خدا می‌داند. مخلوطکردن با چای بی‌کیفیتُ فروش چندبرابر قیمتِ دلاری در شهر مشهدُ حتی حتی حتی آلودگی این چای به جوشِ شیرین قسمتی از قضایاست. دبشی‌ها برای این که روزنامه‌ی قدس را بخرند!!! پیشنهاد قرارداد آگهی به این روزنامه‌ی متعلق به حرم رضوی داده بودند که گویا همان‌زمان مدیرمسئول آن با عقد قرارداد آگهی با برند دبش مخالفت و حتی "دستور داد اگر در فروشگاه تعاونی روزنامه از این برند محصولی وجود دارد، به سرعت جمع‌آوری و فروشش ممنوع شود." که کار به شکایت از روزنامه قدس کشیدُ باقی قصه. اینک دبش افشا شد. ببینیم مثل بقیه‌ی پرونده‌ها، آب پاک!!! رویش می‌کشند! یا نه!!! یعنی واقعاً به نظرم برای این تیپ افراد در درون نظام جمهوری اسلامی "به خاطر یک مشت دلار" تنها یک فیلم سیمنایی برای سرگرمی نیست! بلکه فرمول اصلی کارشان است. بگذرم. دامنه.

 

 ( ۲ )


شرحی برین عکس: عکس، ترکیب دو فصل است. راست، زمستان. و چپ، فصلی دیگر؛ گویا پاییزِ خزان. روی عکس خزان زرده‌ی پرتوافکن چشم را می‌نوازد و بر زیبایی صحنه می‌افزاید. اما چمِ خَمِ راست در بغل عکسِ دست چپ، جِثه‌ی روح را به جَست می‌آورَد، چون که طبیعت برف در برقِ تیغِ آفتاب، زمین پای درخت‌ها را آراست. اول خیال می‌کنی رنگ زده‌اند به تنِ عکس، ولی خوب خیره شوی، خواهی خواند که کفِ پُرِ برف، سایه‌ی آفتاب افتاده است از تنِ تنومند درخت، و این گون دراز، عین ریل، تراز شده است و مُواز و مُساو.

 

( ۳ )

 

 

 

جایزه‌ای به اسم شهید مهدی باکری: گویی قرار است "جایزه‌ی ملی شهید باکری" برای نخستین‌بار به بهترین شهرداری‌های کشور تعلق گیرد آن هم بر اساس

بیشتر...
۴
در تاریخ : ۱۵ , ۱۴۰۲ آذر . دید ۵۵۵

چگونه یوزپلنگ توران تلف نشود؟

چگونه یوزپلنگ توران تلف نشود؟

به قلم دامنه. به نام خدا. سلام. یوزپلنگ توران. گویا مسئولان زیستگاه توران (=محدوده‌ی میامی و میاندشت سمنان و نزدیک سبزوار و اسفراین و جاجرم) در تلاشند آن را منطقه‌ی امن برای یوزپلنگ تبدیل کنند. چون یک گُستره‌ی ۳۰۰ هزار هکتاری وجود دارد که نیاز به حفاظت دارد، با ایجاد یک حصار بزرگ بالای ۵ هزار هکتار و خارج‌کردن سگ‌های گله و فراهم‌کردن تجهیزات به‌روز و منابع آبی وفور. توران -که من دیدم- بیش از یک میلیون هکتار است؛ یعنی خیلی‌گسترده. بنابرین به گفته‌ی کارشناسان آن، یک محیطبان اگر ۱۰ سال هم در توران خدمت کرده باشد یک بار هم یوز را نمی‌توانَد ببیند. هم دَرَنددشت است و هم کشف "یوز"هایش به‌شدت سخت. یوزپلنگ گونه‌ای است که قلمروِ زندگی‌ی گسترده‌ای دارد، به‌همین‌علت ممکن است در مناطق پراکنده‌ای پخش شوند. زمانی که توله‌ها یک‌ساله می‌شوند، مادر احساس خطر کرده، آن‌ها را از زیستگاه اصلی جدا می‌کند دنبال زیستگاه جدید می‌گردد تا خود برای خود قلمرو جدید ایجاد کنند و همین موجب است وقتی از توران خارج می‌شود مجبور می‌گردد از مسیرهایی عبور کند که خطرات زیادی را برایش به همراه دارد، تصادم با خودروِ جاده، گیرکردن بین گله‌های گُرگ و هجوم سگ‌های ولگرد. پس باید مسیرها را امن کرد؛ فقط آن وقت است که مادر توله‌ها را گم نخواهد کرد. اینجا دامنه‌ی دارابی.

۰
در تاریخ : ۴ , ۱۴۰۲ آذر . دید ۲۷۸

دو پرستارنمونه‌ی داراب‌کلا

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام و احترام و شادباش دارم محضر شریف شما هر دو بانوی محترم محلم خواهر: رقیه چلویی دارابی خواهر: زینب‌سادات سجادی دارابی (عضو مدرسه فکرت) برای بنده پزشک و پرستار، مانند دو ریل عمل می‌کنند. هر ریل مُعینِ ریل دیگر. این دو ریل نباشد، هم پایِ پزشکان لنگ است، هم دستِ پرستاران کوتاه. حتی از دیدِ من، کارِ پرستارانه از کار پزشکانه پردامنه‌تر است. اگر پزشک تشخیص می‌دهد و نسخه می‌پیچید و درمان می‌کند -و دستش مریزادش- پرستار، آن هر سه کار و سایر کارهای پیرامونی را یک جا با روح و ریح و نیز روان و رویکردِ مدارانه‌ی خود پیاده می‌کند.

 

 

پرستار با نوازشگری تعمیقی خود در خُوی و خُلق بیمار نفوذ می‌کند و از ژرفا وی را تسکین می‌بخشد و هر بیمار، پرستار محبوب و دلسوز خود را حتی دوست می‌دارد و بدو پیوند عاطفی پیدا می‌کند. گویی پرستار را پیام خدا پیش روی خود پیش‌بینی می‌کند. دست‌تان مریزاد هر دو پرستار. درودتان باد. اگر بازم بنوسیم تا صبح هم می‌توانم تولید محتوا کنم در وجه پرستار؛ ولی همین قدر بس باد. تبریکات مدرسه فکرت را پذیرا باشید. سربلند و ظفَرمند باقی بمانید. با بیان ادب: مدیر مدرسه فکرت. دامنه؛ ابراهیم طالبی دارابی.

۰
در تاریخ : ۲۶ , ۱۴۰۲ آبان . دید ۳۷۶

دُرنای سیبری فریدونکنار و سکوت یک فیلسوف

دُرنای سیبری فریدونکنار و سکوت یک فیلسوف

(۱)

 

 

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. دو پست: ۱. این "امید" چرا دیر کرده است؟!! "امید" دُرنای دورپرواز سیبری هست (عکس مندرج) که هر آبان‌ماه به فریدونکنار می‌آمد ۱. این "امید" چرا دیر کرده است؟!! "امید" دُرنای دورپرواز سیبری هست (عکس مندرج) که هر آبان‌ماه به فریدونکنار می‌آمد امسال ولی هنوز نیامد این درنا تنها گونه‌ی باقی‌مانده دُرنای سیبری است، اما "امید" دیر کرده است؛ هنوز نیامده است؛ لابد از دنیایی که می‌بیند زور تحکُّم دارد، گِله دارد. دامنه.

 


(۲)

 

 

۲. سکوت یک فیلسوف در برابر جنایت اسرائیل در غزه. این که آقای مصطفی ملکیان -که خود را "صلح‌گرا و خشونت‌پرهیز" می‌داند- سکوت کرده است، مسئله‌ی شخصی‌اش است و لابد حق انتخابش. اما چگونه می‌شود برای جزئی‌ترین و سست‌ترین مسائل ایران به حرف و فریاد آید اما این‌همه توحُش را در غزه ببیند و لب نجُنبانَد؟! پس صلح‌گرایی و خشونت‌پرهیزی وی شعاری بیش (=بخوانید لقلقه‌ی زبان) نیست و حتی لازم باشد از بدترین خشونتِ هرزگان علیه‌ی نظام ایران حمایت هم می‌شود! او روزگاری در مدرسه‌ی معصومه‌ی قم، نیز در مؤسسه‌ی امام باقر ع آقای مرحوم آیت الله شیخ محمدتقی مصباح تدریس می‌کرد و وقتی مرحوم آیت الله شیخ محمد یزدی در خطبه‌های نمازجمعه‌ی تهران تفکر دینی وی در مورد باور به معاد را زیر سؤال برد و تقریباً تکفیرش کرد، از همان جا بود از آنجاها بیرون انداخته شد (شاید خود بیرون رفته بود) و کم کم از چشم مؤسسات در قم اقتاد و چشم مجامعی در تهران را گرفت و شد فیلسوف چپ‌های آمریکایی. خودم بیشتر آثار و نوشته‌ها و گفتارهایش را دنبال می‌کردم و خیلی از نکات معنویت‌گرایی وی را یادداشت می‌نمودم، اما چون دنباله‌روِ هیچ شخصیتی نمی‌شوم همواره وی را روی لبه‌ی پرتگاه می‌دیدم. بعد معلومم آمد که وی به جای تکیه‌ی بر دینِ خاص، از معنویت و اخلاق می‌گوید انگار (شاید شاید) نگاهش مکتب و دین خاص نیست، تفکر معنوی است.
۶
در تاریخ : ۱۴ , ۱۴۰۲ آبان . دید ۴۰۱

قبر پدرم

 

 

پنجشنبه

۴ آبان ۱۴۰۲

مزار دارب‌کلا

قبر پدرم مرحوم

شیخ علی‌اکبر طالبی دارابی

سپاس وافر از جناب عکاس عزیز

روز وفات حضرت فاطمه‌ی معصومه س

۰
در تاریخ : ۴ , ۱۴۰۲ آبان . دید ۵۱۰

قم در غم غزه

قم در غم غزه

تجمع ۲۶ مهر ۱۴۰۲ ساعت ۱۶ تا نزدیک ۱۸ قم. حرم. صحن امام هادی ع و صحن امام رضا ع. قم در غم غزه‌ی فلسطین. با نوه‌ام علی و خانم شرکت کرده بودیم. عکس پسر انقلابی یک سادات روحانی که پرچم ایران و فلسطین را بر دو گونه‌اش نقاشی کرده است با پیشانی‌نوشته‌ی سخن حاج قاسم سلیمانی: "حریف تو منم" و عکس سید حسن نصرالله در دست دخترک قمی جالب بود. عوض خیلی‌ها نیز زیارت و تحیّت صورت گرفت.

 

صحن امام هادی ع

حرم حضرت معصومه س

۲۶ مهر ۱۴۰۲ عکاس: دامنه

بیشتر...
۲
در تاریخ : ۲۹ , ۱۴۰۲ مهر . دید ۴۳۳

مناظر شگفت‌انگیز داراب‌کلا

   

 

 ... 

 

    

 

 ... 

 

  

 

 گل شاپسند 

 

       

عکس‌ها در اینجا

 

تازه‌ترین عکس‌های مناظر شگفت‌انگیز داراب‌کلا از لنز هنرورزانه‌ی عموحمیدرضا دوست علَن و رازها. بسم الله: شرح از ما و ثبت از حمیدرضا: من برای هر عکس که همین ۲۲ مهر ۱۴۰۲ صورت نمایش یافت یک جمله می‌سازم. این که جمله به کدام عکس راجع است خود خواننده بیابد: منطقه‌ی جنگلی چهل متری داراب‌کلا. پلِ چهل متری به پل صراط تنه می‌زند. با اجازه‌ی این زن‌وشوهر عکس ازشان گرفته شدکه برای تماشای داراب‌کلا تا دریا غرق نگاه گردیدند. عموحمید! یک سبد زردکیجا؟ ای تیناری‌خور بِستا بِستا!!! محوِ تماشای توام، خدای ایجادِ دلم. خدایا شُکر برین همه رنگ و آهنگِ همآهنگ. درَِه‌دله هم رَف بِن حموم‌پیش خونه‌‌ام. ایضاً حمیدِ من ممنونم.

۰
در تاریخ : ۲۲ , ۱۴۰۲ مهر . دید ۳۹۴

فراق رفیقم عمومصطفی آهنگر

فراق رفیقم عمومصطفی آهنگر

قم. آستانه. مجاور حرم

میدان پانزده خرداد

سال پنجاه و نه

من -چپ- رفقا،

مرحوم مصطفی آهنگر دارابی

شهید حجت الاسلام سیدجواد شفیعی دارابی

 

   

سال ۶۵ اعزام به جبهه

اعزام به جبهه. داخل سپاه سورک

و مسجدجامع ساری

مرحوم مصطفی آهنگر

ایستاده کنارم سمت راست نفر سوم

 

قم : از راست مرحوم مصطفی اهنگر دارابی

مرحوم مصطفی مؤمنی دارابی اوسایی. مرحوم اصغر رنجبر دارابی

 

دامنه: بر فراق رفیقم مصطفی مشهور به حاج ممدلی مُصْفا. عمومصطفی رفیق همیشگی ما (نگاه به عکس‌ها) در دیدِ من چنین مَردی بود: کم‌حرف بود. شرافتمند زیست، سخاوتمند نیز. اهل غیبت اینُ آن نبود. آرام می‌بود؛ دائم. شورهُ خوره در سرش نمی‌پَروراند. مؤمن به دین بود ژرف. معتقد به مناسک بود سفت‌وسخت. پای مراسم و معارف اهل بیت ع فداکارانه حضور بی‌ریا می‌زد. عضو پیشکسوت دسته‌ی فاخر، سنتی، دیرپای هیئت پایین‌تکیه بود. مردی که مشهد مقدس زیارت دائمش بود. جبهه را رفته بود و در خانه لَم نداده بود. باوقار بود. مردی جذاب برای من. شوخ‌طبع از نوع کاملا" محدود بین افراد معدود. خانه‌اش اتاق بالاخانه صدها بار محل نشست ما شد با بالاترین پذیرایی و خوش‌رویی او و خانم بزرگوارش بانوی ارجمند حاجیه ام‌البنین مقتدایی که خواهر عظیم‌الشأنی برای ما بوده است. عمومصطفی با توشه‌ای پُروپیمون به دیار باقی شتافتی. آخرین دیدارم با تو همین مراسم چندماه پیش پسرعمه‌ام آق سید محمدباقر شفیعی بود که گرم و گریان مرا آغوش کشیدی دلداری دادی و من محبتت را بر سینه‌ام حس کردم. آن رو و صفتت هنوز ماند بر خاطرم. دیگر ندیدمت تا این که دقایق قبل فهمیدم از نزد ما به نزد رفیقان عمومصطفی مؤمنی، عمواصغر رنجبر، عمویوسف رزاقی، شهید حجت الاسلام آق‌سیدجواد شفیعی و سایر همرزمان شهیدان بسیجیان مؤمنان فامیلان و خویشان خفته بر خاک پر کشیدی. پَرَت پروازِ خوب برای فرود به قیامتِ قشنگت شود. تسلیت به بیتت که بیت و بیتوته‌ی ماها رفقا هم بود. تسلیت به بستگانت که اسم آورم خود هزار نام بیشتر می‌شود. غمبار رفتیُ عکس‌هات ماند بر آلبومم. برادرت دوستدارت غمگسار غروب ابدی‌ات: ابراهیم.

۱
در تاریخ : ۲۱ , ۱۴۰۲ مهر . دید ۳۲۲

شیخ روح الله حبیبی شیخ شهیر دارابکلا

شرح دامنه برین مَردِ شهیر و شیخ محل: مرحوم حجت الاسلام شیخ روح‌الله حبیبی‌ست. خودمونی در تلفظ محلی: شِخ‌رِل‌لا. مردی با مرامی مردمی. کاری. خدمتی. اخلاقی. دارای تز ترقی. خود هم فردی مترقی. میان مردم بود. با حشر و نشری قوی و قلبی متعالی. دهه‌ی آخر چهل یا اوایل دهه‌ی پنجاه برای داراب‌کلا آب شُرب لوله‌کشی زد. سپس برق هم آوُرد. سردفتر ازدواج هم داشت -که همین- وی را محبوب دل‌ها نموده بود. چون کارش این بوده تا دو دلِ دلخواه را به هم دلدار کند و در دفتر و قلم و ثبت و درج و مُهرش، جوش سازد و عقد. کم پیش آمده باشد جوانان محل و منطقه و حومه و حوالی تا اواسط دهه‌ی هفتاد -که به رحمت الهی رفت- به دست او بر دختران دلخواه خود حلال نشده باشند، آخه او خندان‌ترین عاقد بود.

 

 

اغلب حتی شاید تمام محل توسط او به عقد و عروسی می‌رسیدند. قبرش روبروی ساختمان امامزاده باقر در سمت خیابان است در نزدیکی‌های نرده‌ی دیوار مزار. دیدن قبرش حتی به آدم خندانی می‌بخشد. ساده‌زیست بودُ باسواد و زیرک و به تعبیر خودمی من: زیادزیاد زرنگ. او مردِ معتقد به خالق و مرتبط با خلق بود. درود به روحش و سلام به خاله‌ام همسر باکمال و خصالش، که من صدَرخاله صداش می‌کنم و هر بار که محل می‌آیم زیارتش را از دست نمی‌دهم. هر کس اگر عکسی ازین شیخ شهیر دارد مرا شریک داشته‌های خود سازد تا آلبومش را تکمیل کنم. عکس فوق را چند سال پیش از زن‌داداشم حبیبه‌خانم حبیبی (دختر آن مرحوم، همسر اخوی‌ام آق‌شیخ باقر طالبی) گرفتم. صلوات می‌فرستم بر روح آن نام‌آور مردمی و محبوب محل.

۱
در تاریخ : ۹ , ۱۴۰۲ مهر . دید ۳۲۹

آبگوشت تَشی و لِش‌دله‌ی سَخی

آبگوشت تَشی و لِش‌دله‌ی سَخی

 

عکاس: حمیدرضا طالبی

 

 

لش‌دله‌ی سَخی

 


شرح بر آبگوشت تَشی و لش‌دله‌ی سَخی


همین اخیرا" با حمیدرضا باید می‌بود سرِ آبگوشت صحرایی هیمه‌تشی پر از دُمبه و پی که پی‌اش پیگیر پیامدها و پیام‌ها پَس و پیغام‌ها که حمید بلد است پس و پیش هم پیمایش را با پای پیاده در چکمه پایداری کند تا پای دار. پیمود و پیمود پیمانه پُر نمود و پرید و پرید پروا پیشه ساخت تا با پرِ پُر بپرواز. و این عکس آبگوشت و شِمای ماهِ مهرماه لِش‌دِله‌‌ی یالمله که به کِله‌پیش می‌ریزه بعد اتاق‌پیش می‌ره و از داخل خونه‌ی شیخان‌: آشخ ابراهیم غلامی، آشخ محمدجواد غلامی (عموزاادگان هم و رفقای من) عبور از جوفِ خونه‌ی آق‌کاظم خراسانی گذر و به حاج‌گتی خانه‌پیش و از آنجا به پِش‌خانه‌ی حاج‌قاسم شاهمیری از جلوِ دروازه‌ی امبررمضانی پِیَر سِره، دور می‌زند زیرگذر قهوه‌خانه‌ی آقای محمد شاهمیری و مشدی‌دکون‌سر را درمی‌نوَردد و از آنجا نا درمانگاه‌پیش سپس از پشت خونه‌ی مرحوم جُرون شعبون نوری، وصل به جوب حاج‌آیش می‌شود در شالیزارهای داراب‌کلا می‌ریزد مشروب می‌سازد که جد جد جد پدری من مِلاجعفر طالبی دورسالی گَت‌چکمه پوشید خاک داراب‌کلا را توش کرد رفت روی شالیزار ایستاد با رشادت سوگند خورد این ملکی که رُویش ایستاده‌ام مال اسرَم هیچ کجا نیست، مال ملکِ طِلق داراب‌کلاست. همان شد که حاج‌آیش هرگز دیگر اشغال نشد شغل محلی‌ها در امر بینج و برنج و ورمز شد. دامنه + حمید. عکس ازوست متن ازین کوچیکِ شریفان صحن. بگذرم. با میس‌بَزِه پیاز آآآآآبگوشت نه، بل آبگووووشت دودی دود شد. به اتفاق مادرحمید زهرا و خانواده‌اش، جواد رنجبر و خانواده‌اش، غلامحسین کوره‌سرِ پیش. درود.

۱
در تاریخ : ۷ , ۱۴۰۲ مهر . دید ۲۴۰

تسلیت درگذشت حاجیه فیروزه لاری

به قلم دامنه: به نام خدا. تسلیت غمبار مدرسه فکرت. رجوع همه به "الله" است. درگذشت مادری سرشار از مهر و نمونه‌ی اعلا در مادری و مهربانی مادر حاجیه فیروزه لاری اندوهی دردناک داد به من. سالها به خاطر عمق رفاقتم با آق سید اسدالله سجادی در آن بیت آمدوشد داشتم به‌طوری که بیتی محبوب برایم بود و آن مادر گویی مادرِ خودِ من. حتی این اواخر هم دیدمش و عرض ادب کردمش بازم مرا به همان طرز عصر رفاقت عمیق با سید اسدالله دیدمِم، مهر، محبت، مادریت. خدایا چندان غذاهای او به جانم فرو رفت که اگر نبود آن بذل و بخشش ممکن بود گاه گُشنه بخوابم. من و آق سید اسدالله عین دو قلو بودیم، با هم، همیشه، حتی روز، شب، وقت، بی‌وقت.

 

 

من این درد جانسوز وفاتش در شب شهادت امام حسن عسکری ع را به روح مرحوم آق سید علی سجادی که چون پروانه گرد این همسر بی‌همتایش می‌گردید و به برادر بهتر از جانم آق سید اسدالله سجادی و آقا سید رضا و شش خواهر خیلی مهربان‌شان -که نزد من عین چهار خواهرم، مَجد و حُرمت داشته و دارند- و نیز به دو عروس گرانقدر آن مادر و همچنین به آقایان دوستان خوبم آقای اصغر ملایی، آ قای اسماعیل آفاقی، آقای سید اسماعیل حسینی، آقای آهنگری، آقای میرزایی و آقای صباغ -دامادهای محترم و بامعرفت این بیت- و تمامی نوادگان و بستگان ایشان جانانه و غمگینانه تسلیت می‌گویم. خیلی بر من ناگوار شد شنیدن این فوت. برای آن مادر پاک‌سرشتم و مظهر عطوفتم -که روح عظیم و منش خلیق و خُلقی لطیف داشت- سوگوارم و برای اهتزاز روحش قرآن می‌خوانم و به حرمتش اشک می‌ریزم که یک خنده‌اش بر منِ فرزندش حد زمین تا عرش ارزش داشت. مادرم قیامت مرا مثل همین دنیا مهربان باش. ۱ مهر ۱۴۰۲مدیر مدرسه فکرت. ابراهیم طالبی دامنه دارابی.

۳
در تاریخ : ۲ , ۱۴۰۲ مهر . دید ۴۱۸

یادی از جبهه و شهید رسولی کلبستانی نکا

یادی از جبهه و شهید رسولی کلبستانی نکا

روزای دفاع مقدسه. گرچه ۲ پست دفاع مقدس طی این هفته نوشتم، اما جا داشت بار دگر یاد کنم، یادی از جبهه‌ی جنوب که آنقدر شهید دادیم آنقدر سختی کشیدیم که نگفتن آن دفنِ ارزش‌های بی‌نظیر این ملت محسوب می‌شود. یک عکس اهواز است با نخل‌های زیبایش. سال ۶۲ آمده بودم مثلا" شهر یک نصفه‌روز حمام کنم و تفریح! و آب‌طالبی و آبِ سیب‌هویج بچِشَمُ عصر هم بازگردم به خاکریز. آن سال، خط مُقدّم‌مان جُفیر بود. اهواز با آن‌همه گرفتاری، باز، جایی برای مرخصی، آب‌هویچ، یک لحظاتی شیرین کنار رودِ کارون بود. عکس دوتایی هم، منمُ یک رفیق یعنی شهید رسولی کَلبِستانی نکا و اینجا مشهد مقدسه سال ۶۳. عکاسش هم حاج شیخ احمد آهنگر رفیق صدیقم. عکس جمعی هم دامنه و رفقایند سال ۶۵ که همه رزمندگانِ آن زمانند؛ که گاه یک‌باره تعدادی زیادی، دسته‌جمعی به جبهه می‌رفتیم.

 

دامنه. جبهه

اهواز. سال شصت و دو

 

 

مشهد مقدس

دامنه و شهید رسولی کلبستانی نکا

 

 

یاد ایام کردم تا گفته‌باشم که همین آدم‌های عادیِ مستضعفین این سرزمین بودند که پا شدند از خاک، از مرز، از عقیده، از ناموس، از دین، از انقلاب اسلامی به دفاع برخاسته بودند و میهن را سالم از تصرف دشمن بیرون بردند و هیچ اَشرافی جبهه نبود حالا را نبین که بعضا" اکثرا" صدر و ذیل را اَشرافیت و میراثخواران پر کردند! یک نکته‌ی بلیغ گویم: آن زمان، امروز عروسی می‌کردی فردا باید همسر و آن آناتِ ماه‌عسل را ترک می‌نمودی خودتو به خط می‌رساندی تا جواب امام ره را داده باشی. حس جوانان آن روز نسبت به امامِ ایران این بود یعنی: لبیک. یاد شهیدانمان باشیم آنان از ما انتظارِ در "خط" بودن دارند. رزمندگیِ خویش را تا آخر از هر عیب، هجوم، شبهه مصون داریم. دامنه.

۰
در تاریخ : ۳۱ , ۱۴۰۲ شهریور . دید ۲۸۴

خاطره‌ی دامنه

خاطره‌ی دامنه

 

سال ۱۳۶۳

داراب‌کلا منزل مادر و پدر

 

 

من و برادرم حیدر رُل لباس روحانی پدر

 

موضوع:: خاطره‌ی دامنه

زمان و مکان: سال ۱۳۶۳ داراب کلا

عنوان: شیخی به ما می‌آد؟!

زمان و مکان: سال ۱۳۶۳ داراب‌کلا

شرح: توسط دامنه

به نام خدا. سلام. هنوز مجرّد بودم. هر وقت سرِ پدر را دیر می‌دیدم سراغ لباسش می‌رفتم عمامه را روی زنوانم می‌بستم و قدَک و عبا رویش، بر تنم می‌پوشاندم و روی کُرسی وسط اتاق، یا روی لحاف کُنج اتاق، و یا روی طاقچه کوتاه خونه به منبر می‌رفتم و از روی کنجکاوی سخنرانی می‌کردم ازین طریق برای خود شخصیت مشهور!!! فرض می‌کردم. نزد مادر می‌رفتم به ایشان با خنده و تیپ و قیافه می‌‎گفتم: شیخی به ما می‌آد؟! حالا این سه صحنه روزی از همان مانورهاست که توی خونه نقش آخوند بازی می‌کردیم؛ من و حیدر -اخوی تازه‌درگذشته‌ام- که تلخی دوری او سخت بر قلبم جَرح می‌اندازد و بر وجودم خراش. کافی بود آن لحظه پدر از راه می‌رسید؛ ما را تا خودِ جوگ‌مَله دمبال می‌کرد! که چرا به لباسش دستبُرد زدیم. حیدر طلبه‌ی آقامدرسه بود و سپس مدرسه‌ی سعادتیه‌ی ساری. امید است این لباس همآوره بر تنِ اهلش روَد و به سرقت و سبقت نرود و احدی نتواند با آن، رُل بازی کند!!! سمت راستی‌های سه عکس، من، در خونه‌ی پدرومادر و همه‌ی سمت چپی‌ها، داداشم شادروان شِخ حِدر (=حیدر). عکاس: دوربین روی خودکارتنظیم.

۰
در تاریخ : ۲۷ , ۱۴۰۲ شهریور . دید ۲۸۴

وجوب شکوه در حرم رضوی

وجوب شکوه در حرم رضوی

 

 


سه عکس قدیمی

حرم امام رضا (ع)

از (روزنامه اطلاعات)

 

 

صحنه‌ی عرض ارادت

نهایت سپاس از خالق اثر زائر عزیز

 

 

نمای حرم از سمت

خیابان آیت الله سید عبدالله شیرازی

  

 

پَر طاووس

حرکت زیبای خادم حرم

 

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. هر کس از اطراف حرم رضوی خاطره‌ای به ذهن دارد. از شب‌هایی که دورتادورش شیرداغ با فرنی می‌فروختند تا باقلای داغ با گُلپَر. این حرم از سال ۱۳۵۲ شروع کرد به توسعه و سازه در اطرافش که تا شعاع چند کیلومتر زمین‌های آن باید چمن می‌شد اما سال ۱۳۵۶ اوضاع بازسازی به نحو دیگری رقم خورد و با وقوع انقلاب اسلامی اساس توسعه‌ی اطراف حرم شکل و نقشه‌ی خاصی پیدا کرد. سه عکس قدیمی (از روزنامه اطلاعات) به‌خوبی اطراف حرم امام رضا (ع) در سال ۱۳۵۶ و نیز حضور زائران در پنجره فولاد (سال ۱۳۵۶) را نشان می‌دهد که کاملا" با شکل جدید حرم فرق دارد. من بر هرچه شکوهمندترشدن حرم باور دارم، باید مجلّل، با هنر، سرشار ذوق، آراسته به زیور و کتیبه‌هایش قابل خواندن باش زیرا آسایش زائرین باید تأمین شود و انسان در آن چندساعت و چندروزی که حرم بیتوته و آمدوشد دارد با تماشای جلوه‌های حرم در خود شکوفایی و سُرور و شعَف احساس کند. البته چمن هم شکوه خود را دارد که باید صحن‌ها و اطراف را به آن آراست و یکسره سنگ و تابش آفتاب نباشد. ایران جاهای معنوی‌اش تماشایی بود زیرا در آن آب، سبزه، باغ، درخت، سکوت و شکوه جمع بود. من حرم را دوست دارم و هر چه دورش می‌گردم بازم تشنه‌تر برای دور بعدی مهیایم. زائران زیارت‌تان لابد بر دلتان نشست. این حس‌وحال، شکوه شما را همچنان تا زیارت آتی باشکوه‌تر نگاه می‌دارد. خاطرات حرم دل آدم را شب‌وروز به آن خِطه‌ی طوس می‌دوزد تا باز در زیارت بعدی خاطره‌ی نوِی شکل گیرد. حرم، حقیقت مرکز خاطرات آدم است. سه عکس نو مال همین سه روز اخیر حرم امام ثامن ع است از زائری عارف‌پیشه، واصله به دامنه. دامنه. پست مرتبط با این پست: اینجا.

۰
در تاریخ : ۲۶ , ۱۴۰۲ شهریور . دید ۳۳۶

مسیر اربعینی در روستای داراب‌کلا

 

اربعین در قبرستان قدیمی امامزاده جعفر

روستای داراب‌کلا (۱۵ شهریور ۱۴۰۲)

عکاس: حمیدرضا طالبی . نشر عکس : دامنه

 

 

مسیر پیاده‌روی اربعین

به سمت قبرستان قدیمی امامزاده جعفر

 

 

امامزاده جعفر داراب‌کلا

 

 

آقا مهدی ملایی دوست گرامی بنده

 

 

نمایش اُسرای کربلا

 

 

دوستان خوب بنده


به قلم دامنه: مسیر پاک‌زیستی اربعینی در روستای داراب‌کلا. به نام خدا. سلام. اربعین در قبرستان قدیمی امامزاده جعفر روستای داراب‌کلا (۱۵ شهریور ۱۴۰۲) عکاس: حمیدرضا طالبی . نشر عکس : دامنه. به تمامی حاضرین سلام دارم و تسلیت اربعین. از حمید کِرام من، بسی ممنونم این مراسم را برای دامنه و مدرسه فکرت به‌صورت زنده پوشش داد. درود بر همگان این تصمیم مذهبی و گسترش شعائر مذهبی. قم. ارادتمند همه‌ی‌تان: دامنه

۰
در تاریخ : ۱۵ , ۱۴۰۲ شهریور . دید ۷۶۳

شرحی بر ادبِ زیارت مشهد مقدس

شرحی بر ادبِ زیارت مشهد مقدس

هفت پیامِ یکِ ادب این عکس. به قلم دامنه. به نام خدا. سلام. از غربِ مشهد مقدس -یعنی میدان شهدای خیابان شیرازی- برای خودت مسیر ادب بسازی و چشم به شرق که سمت طلوع است بدوزی به امام رئوف عالم آل محمد ص می‌رسی به همین خَمِش قشنگ عُرف و شرع ایرانی که این زائرین مجسم‌شده در آن میدان مرکز مشهد، رسیدند. اینک سرم را سُر دهم به سِر، به آن دل دل دل هایی که روز می‌شُمارَند دست‌کم یک روز هم شده تا چهل‌وهشتمِ در حال آمدن، خود را  به حُرمِ این حَرم مُماس کنند و یک جوف و جوار و جایش بایستن با ساده‌ترین سخن ایرانیان را بگوین:

 

"یا امام هشتم سلام، منم من، دوستدارت شیعه‌ات".

 

این حالِ زارِ زائری، آنانی را الآن سرگشته‌تر می‌کند که دلشان اندود به دورِ درد هم باشد: من به رسم ادب، اول بلند شدم، سپس نوشتم: یک را ببین: یعنی وقتی می‌خواهی مشُرّف شوی پوشش فاخر باید بپوشی. دوم را بیاب: کمی باید خم شوی، که نه رکوع شود که خاص خدای باری‌تعالی است، و نه راستِ راست باشی که خاص افراد ادب‌نادان (= نا+دان) است. سوم را افتتاح کن حالا: چشم نافذت را باید کمی تار کنی که کمی حُزن به حالت چشم و رُخت دهی تا ادب کامل شود.

 

 

مشهد برای هدر دامنه

 

چهارم را همین جا بدان: اگر یک بانو هستی پس موقع سلام مراقب خودت باش که چادر مقدست نپّرد که پرده‌ی حُرمتت را کسی بدّرَد حتی اگر باد وَزد یا یک چشمِ هیز و شوخ، مقام معنوی‌ات را بدُزدَد. پنجم هم این این این: مردی یا کودکی هستی، دستت را به سینه بزن که بهترین چهره بشی که خودت برای خود در آن حال، شیرین‌ترین یادگاری شوی. شش را هم سریع بخوان: بزرگت را جلودارت کن و پیشی نگیری بر بزرگ. هفت هم -که در معنی لغوی یعنی بی‌نهایت- این است >>> گره دلت به دست ادب بده و قلبت را به قالب رضوی در آر و مقداری اشک جاری ساز و بگو: ای امامم! ای سَرورم! تو را می‌خواستم تو را می‌خواستم که می‌دانم حالا که دیگه آمدم به درگاهت، تو هم مرا می‌خواهی؛ که خواستن در طبیعت دو طرفه است. سپس از هفت، که واصل به حرم و دل و روح خود شدی، معطل نکن و لفظ را جاری کن: خدایا: شکر این حرم را گذاشتی در قلبم که قالب توحید در آیم و در حصن لا اله الا الله دِژ ایمان بسازم. تمام.

۰
در تاریخ : ۵ , ۱۴۰۲ شهریور . دید ۲۱۵

یادی در فوت عمویم باقر مدّاح

    
 
مرحوم باقر مداح
 
 
 
 
باقر مداح طالبی
شیخ باقر طالبی
 

 

 عموی من -باقر مدّاح- اینک جوار رحمت را درک و لمس کرد. حالیا! معلومه بر ما هنوز هم به خاک نسپُرده شده باز آخرت را با دیدِ پاک خود دیده و این حظّ رحمت را دشت کرده. اویی که به خاطر آخرت‌اندیشی‌اش به مصداق خطبه‌ی دویست‌چهارم امیرالمؤمنین ع "کارهای دشوار دنیا"، پدیده‌ی حتمی "مرگ را از یادِ"ش بیرون نینداخته بود.، حالا ما را ترک کرده. من، این عموی عزیزم را (که صوتِ اذان ماه رمضانش را و جوشیِ حماسیِ "وفاکرده ابوالفضل، وفاکرده ابوالفضل"ش را کناردستِ دوستِ فریقِ (=جداشده)ی عزیزم شهیدم آق سیدجواد شفیعی (که دلتنگشم هر جا و هر زمان) به صورتِ دوتایی دوشاودوشایی میان‌مان در عاشورا و تاسوعا ندا می‌کردند و دل‌ها را به آسمان می‌دوختند) حرمت می‌نهادم. او دلم را سال‌ها رُبوده بود. عروسی‌یی نبود او مداح آن زوجان نبوده باشد. همه با او اَنیس بودند. خوشحالم جای خود حمیدرضا و حمزه‌رضا و سایر صَبیه‌ها باقی گذاشت که برای من همگی بالندگی، پیغام دارند. توی یک بیت و خانه‌ی مصفاّیی که هم پدرشان عمویم بوده و هم مادرشان دخترعمویم. وای وای آن روز وداع که لحظه لحظه نزدیکش می‌شدیم، حالا فرا رسیده: پس ای دخترعموی مکرمم همسر همراه و هم‌جان و هم‌نفس عمویم باقر مدّاح، تسلیتت می‌دهم. فرزندان عمویم تسلیت. حمیدِ عارفِ والهِ واصلِ متصل به غیب من، تسلیت تعزیت. بوسه‌ام بر گونه‌ات. می‌آیم، می‌آیم که دلت، دلِ تابیده‌شده‌ات را به دلم جوش زنم. من حال شما را اینک درک می‌کنم چون منم پدر از دست دادم؛ پدری که تمام عمرم رفیقم بود و عاشق‌پیشه براش زندگی کرده و می‌کنم. به تو حمیدم، به رفیق ماوراءهایم این را هدیه می‌کنم که از بهار -ملک‌الشعراء- آموختم: "به گِردِ بَدی تا می‌توانی نگرد" و پدرت یک مصداق بارز این پند مرحوم بهار بود. پدرت اینک به پدرم سلام می‌دهد: عمو کنار عمو. حالا حالیا حائلید میان پدر و مادر. ای عموزادگانم از دور قلب حزین‌تان را در برمی‌گیرم و درین تنهایی تنهایی‌هایم گریان در غم پدر می‌سوزم و غم جدیدم را به غم دیرینم بَخیه می‌زنم؛ غم دوری پدرم، مادرم برادرم برادر مظلومم. حالاست که باید گویم: «تا خدا نگشود صد دَر بر کسی / یک در نبست» واقعا" هم نبست روی کسی. اهلی شیرازی. امروز پایتخت بیت شما به لرزه در آمد. مرا حمزه و حمید و دخترعموها شریک کنید و تو حمیدِ اَسرار و رازهای غیب من، در لرز و تب درونت مرا مهمان دان. او که راحت شد. دلم به توست، تو که دلت اینک سوخت. فدای آن سوز، آن سوز. آن سوز.  ۵ شهریور ۱۴۰۲، دامنه.

 

متن دوم:

 

مرحوم باقر مدّاح طالبی این عموی پرهیزگارم یک عمر ندایی زلال و پاک و با اخلاص برای دردهای عترت و عصمت  -علیهم السلام- بود. اینک در بیت او خاطره‌اش ماند و یک عمر نفَس‌هایی که برای زندگی باطهارت کشیده است. برای روح این عموی دانا و پاک‌سیرتم درین جمعه‌ی خدا، غفران و آسودگی در آن جهانِ بقا، آرزومندم. بر همسر مهربان و زحمتکشش دخترعموی گرامی‌ام و به آقاحمید و آقاحمزه و دخترعموهایم بردباری و عمر طولانی می‌طلبم. حمیدِ دلم ممنونم مرا به رؤیت این تصاویر عمویم در پشت صحنه و در صفحه‌ی شخصی‌ام مهمان کردی. خلاصه‌ای از آن را صحن نوشته و منعکس ساخته‌ام. قبرش رفتی مرا هم در دلت با خودت ببر

۰
در تاریخ : ۵ , ۱۴۰۲ شهریور . دید ۲۷۴

درود درود ملت با این عزاداری

درود درود ملت با این عزاداری

این عزادار حسین ع که هر سال

از نکا حومه در محل ما پرشور زنجیر می‌زند

به قلم دامنه به نام خدا. سلام. درود درود، بر قرآن، بر عترت، بر سلسله‌ی نبوت، سپس بر خاندان پاک و پاکیزه و پایدارِ امامت این راه‌بَرنده‌های منزّه ملت به مذهب. سپاس ای امت! ای ملت! با هر مرام، عقاید، مَعجَر، مذهب که تاسوعا و عاشورا را بازنیز مثل همه‌سال، زنده نگه داشته‌اید و قاطعانه نگذاشته‌اید تصوّرات غلط و تحلیل‌های مضحکِ عده‌ای اندک، پیاده شود که از آن سوی آب و بعضا" از نای پاره‌ای سیاسیونِ وامانده‌‌ی پایتخت‌نشسته‌ی هاج و واج (=مبهوت و مات) اصلِ سوگواری‌ها را به سُخره گرفته بودند؛ ولی عزاداری‌های شگفت‌انگیز و خالصانه و همه‌جانبه‌ی شما مردم این زاد و بوم، مُهر ابطال پُرمُرکّبی زد بر پای این یاوه‌ها و وهم‌ها و واهمه‌افکنی‌ها.

 

بارک‌الله‌ی (=آفرینِ خدا) بر شما مردم متدین میهن که برای نهضت امام حسین و یاران -سلام الله علیهم اجمعین- این‌چنین پوینده در صحنه آمدید و حاضر شدید در دمای زیرِ پنجاه‌درجه حرارتِ شیرافکن، شَراره‌های شور و شعور خود را این‌گونه، زبانه دهید تا زبانِ بدگو و بدنویسِ آن سوی «آب»ی‌ها، در همان دَم توی سطر اول، کمانه کند و غلط و خطا و خبط و حبس شود. احسنت برین بوم و مردم که عزیزانه و فکورانه و سوگوارانه، اعتنایی به تفکرات ناصحیح و مردود نمی‌کنند و با پوشش مشکی و یک‌جور، معرفت به خرج می‌دهند و معرفت و عزت از امام سید الشهداء -علیه‌السلام- کسب می‌کنند؛ با چه؟

 

با دسته، با نوحه، با مرثیه، با سنج، با منبر، با علَم و کُتَل، با کتاب، با متن، با معرفی هدف، با کشف مقصد، با راز کربلا، با درک فلسفه‌ی حرکت و مقاومت حسینِ زهرا (سلام الله علیهما) و از همه عظیم‌تر با قدرت خدابخشِ شگفت‌انگیز زاری و مویه و گِریه که به عنوان انرژیِ مرموز و اسرارآمیزِ آفرینش، در چشم، اشک جمع می‌کند و کانون فلسفه‌ی عزاداری می‌شود و با همین سلاح بُرّنده و پوینده، صلاح و فلاح خود را از مکتب عاشورا می‌گیرد که به وقتِ هجوم عَنودان به ایران، جبهه‌ای به وسعت مرز سردشت تا سنندج و از شلمچه تا کُنجان‌چَم می‌آفریند.

 

سه چند عکس خاص هم ترتیب کردم؛ مجلس عزاداری پیش معظم رهبری که چهره‌ی ژنرال عارف شهید قاسم سلیمانی کنار رهبر معظم می‌درخشد و بر دلم عمیق نشست. دومی عکس یک روزنامه در چاپ امروز که تیتر مطلوب مرا -ایران قرارگاه امام حسین ع- زد و یک عکس هم از محل که عموحمید انداخت. و چهارمی هم شام غریبان عاشورا جمعه‌شب ۶ مرداد ۱۴۰۲ در محله‌ی مسجد قدس منطقه‌ی کوه خضر قم که خودم انداختم. دست مریزاد ملت در گستره‌ی بزرگ میهن و ایضا" تمامی مردم محلم (داراب‌کلا و اوسا و مُرسم)، با این عقل و عشق و اراده و دِرایه و پویه و گریه و صحنه و آرایه‌ی الهییه. دامنه.

 

 

شام غریبان عاشورا

(۶ مرداد ۱۴۰۲) بیت رهبری معظم

 این عکس از : «مشرق»

 

 

روزنامه ایران (هفت مرداد ۱۴۰۲)

بیشتر...
۲
در تاریخ : ۷ , ۱۴۰۲ مرداد . دید ۶۱۸
قبل ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ---- ۱۶ ۱۷ ۱۸ بعد
سایت دامنه ی داراب کلا : ابراهیم طالبی دارابی : فرهان پنجم