دامنه‌ی داراب‌کلا

ایران ، قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

ایران ، قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

Qalame Qom
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)
قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود ، داراب‌کلا

پیام مدیر
نظر
موضوع
بایگانی
پسندیده
۰۵شهریور
    
 
مرحوم باقر مداح
 
 
 
 
باقر مداح طالبی
شیخ باقر طالبی
 

 

 عموی من -باقر مدّاح- اینک جوار رحمت را درک و لمس کرد. حالیا! معلومه بر ما هنوز هم به خاک نسپُرده شده باز آخرت را با دیدِ پاک خود دیده و این حظّ رحمت را دشت کرده. اویی که به خاطر آخرت‌اندیشی‌اش به مصداق خطبه‌ی دویست‌چهارم امیرالمؤمنین ع "کارهای دشوار دنیا"، پدیده‌ی حتمی "مرگ را از یادِ"ش بیرون نینداخته بود.، حالا ما را ترک کرده. من، این عموی عزیزم را (که صوتِ اذان ماه رمضانش را و جوشیِ حماسیِ "وفاکرده ابوالفضل، وفاکرده ابوالفضل"ش را کناردستِ دوستِ فریقِ (=جداشده)ی عزیزم شهیدم آق سیدجواد شفیعی (که دلتنگشم هر جا و هر زمان) به صورتِ دوتایی دوشاودوشایی میان‌مان در عاشورا و تاسوعا ندا می‌کردند و دل‌ها را به آسمان می‌دوختند) حرمت می‌نهادم. او دلم را سال‌ها رُبوده بود. عروسی‌یی نبود او مداح آن زوجان نبوده باشد. همه با او اَنیس بودند. خوشحالم جای خود حمیدرضا و حمزه‌رضا و سایر صَبیه‌ها باقی گذاشت که برای من همگی بالندگی، پیغام دارند. توی یک بیت و خانه‌ی مصفاّیی که هم پدرشان عمویم بوده و هم مادرشان دخترعمویم. وای وای آن روز وداع که لحظه لحظه نزدیکش می‌شدیم، حالا فرا رسیده: پس ای دخترعموی مکرمم همسر همراه و هم‌جان و هم‌نفس عمویم باقر مدّاح، تسلیتت می‌دهم. فرزندان عمویم تسلیت. حمیدِ عارفِ والهِ واصلِ متصل به غیب من، تسلیت تعزیت. بوسه‌ام بر گونه‌ات. می‌آیم، می‌آیم که دلت، دلِ تابیده‌شده‌ات را به دلم جوش زنم. من حال شما را اینک درک می‌کنم چون منم پدر از دست دادم؛ پدری که تمام عمرم رفیقم بود و عاشق‌پیشه براش زندگی کرده و می‌کنم. به تو حمیدم، به رفیق ماوراءهایم این را هدیه می‌کنم که از بهار -ملک‌الشعراء- آموختم: "به گِردِ بَدی تا می‌توانی نگرد" و پدرت یک مصداق بارز این پند مرحوم بهار بود. پدرت اینک به پدرم سلام می‌دهد: عمو کنار عمو. حالا حالیا حائلید میان پدر و مادر. ای عموزادگانم از دور قلب حزین‌تان را در برمی‌گیرم و درین تنهایی تنهایی‌هایم گریان در غم پدر می‌سوزم و غم جدیدم را به غم دیرینم بَخیه می‌زنم؛ غم دوری پدرم، مادرم برادرم برادر مظلومم. حالاست که باید گویم: «تا خدا نگشود صد دَر بر کسی / یک در نبست» واقعا" هم نبست روی کسی. اهلی شیرازی. امروز پایتخت بیت شما به لرزه در آمد. مرا حمزه و حمید و دخترعموها شریک کنید و تو حمیدِ اَسرار و رازهای غیب من، در لرز و تب درونت مرا مهمان دان. او که راحت شد. دلم به توست، تو که دلت اینک سوخت. فدای آن سوز، آن سوز. آن سوز.  ۵ شهریور ۱۴۰۲، دامنه.

 

متن دوم:

 

مرحوم باقر مدّاح طالبی این عموی پرهیزگارم یک عمر ندایی زلال و پاک و با اخلاص برای دردهای عترت و عصمت  -علیهم السلام- بود. اینک در بیت او خاطره‌اش ماند و یک عمر نفَس‌هایی که برای زندگی باطهارت کشیده است. برای روح این عموی دانا و پاک‌سیرتم درین جمعه‌ی خدا، غفران و آسودگی در آن جهانِ بقا، آرزومندم. بر همسر مهربان و زحمتکشش دخترعموی گرامی‌ام و به آقاحمید و آقاحمزه و دخترعموهایم بردباری و عمر طولانی می‌طلبم. حمیدِ دلم ممنونم مرا به رؤیت این تصاویر عمویم در پشت صحنه و در صفحه‌ی شخصی‌ام مهمان کردی. خلاصه‌ای از آن را صحن نوشته و منعکس ساخته‌ام. قبرش رفتی مرا هم در دلت با خودت ببر

| لینک کوتاه این پست → qaqom.blog.ir/post/2351
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴۰۲/۰۶/۰۵
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

تریبون دارابکلا

دارابکلایی ها

عکس ها

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">