نگارش دامنه ابراهیم طالبی دارابی. ۶ ، ۱۰ ، ۱۴۰۴ : اخیرأ آقاخامنهای در دیدار ستاد کنگره بزرگداشت آقاسیدمحمدهادی میلانی از آن عالم روحانی مشهد حرف زد. ازجمله این عبارت در مورد مهندس مهدی بازرگان گفت که: "آیتالله میلانی... در زمینههای سیاسی و اجتماعی، ایشان آدمِ با شرح صدری بود؛ یعنی با انواع و اقسام افرادی که در عالم مبارزه و بحث سیاست و مانند اینها فعّال بودند، ایشان ارتباط برقرار میکرد؛ مثلاً با مرحوم مهندس بازرگان و دکتر سحابی و مانند اینها ایشان مرتبط بود. من شاید دو بار یا سه بار میخواستم از مشهد بروم تهران، رفتم خدمت ایشان مثلاً برای خداحافظی، ایشان گفتند که شما تهران که رفتید، زندان برای دیدار آقای مهندس بازرگان هم میروید؟ -آن وقتها زندان بودند؛ سال ۴۳ و ۴۴- گفتم بله، گفتند سلام من را به آنها برسانید؛ یعنی ایشان دو بار یا سه بار سلام رساندند به وسیلهی بنده به آقای مهندس بازرگان. پیدا بود که با این جماعت هم ارتباط دارند." پایان نقل قول
من سال ۱۳۶۳ در چالوس بودم تمام مجموعه آثار دکتر علی شریعتی را در بیش از ۳۰ جلد، یکجا خریدم با کمپولی تمام. البته از اول انقلاب کتب و جزواتش را مطالعه میکردم. و بر آثارش نه آشنایی که تقریباً احاطه دارم. نقد و علاقه نیز هم. آقامیلانی وقتی از نجف به مشهد بازگشت، دکتر شریعتی نامهای بدیشان نوشت که مناسب دیدم طرح کنم. نامه به آخر تابستان یا مهر پاییز ۱۳۵۱ بر میگردد، قبل از بستهشدن حسیینهی ارشاد در آبان ۱۳۵۱. شریعتی در نامه به فتوای میلانی اشاره میکند و تاریخ این فتوا ۲۰ مرداد ۱۳۵۰ است. شریعتی مرتبط با میلانی بود و حتی وی را مراد پارسا میدانست بود حتی به او نوشته بود: "با ارادت و اخلاص نسبت به شما بزرگ شدهام و در اروپا و ایران." اما سعایت برخیها در کار علما، همواره اخلال بار میآوُرد. مطرح میکنم. با استناد به همان نامهی دکتر به میلانی.
- ورود شما را به ایران و بهویژه سکونتتان را در مشهد مژدهای بزرگ برای آرزوهای مردم و آبرویی بزرگ برای اسلام و جامعهی علمی اسلام تلقی کردیم و دیدید که حتی جوانان سختباور و دیراعتقاد نیز تا چه اندازه مقدم شما را گرامی داشتند و مقام شما را ارجمند یافتند...
- هنگامی به میان ما آمدید که بیش از هر وقت به شخصیتی روحانی که پناه آوارگیهای جوانان و نومیدیهای مؤمنان و بدبینیهای روشنفکران باشد محتاج بودیم...
- اما هماکنون شاید شما شاد هم باشید که مرا در سِلک ارادتمندان نمیبینید و حتی با فتوایی که علیهی او صادر فرمودهاید و به دست جناب تیمسار معاون محترم وزارت جنگ سپردهاید، یک معلم، نویسنده یا سخنران بیزر و زوری را کوبیدهاید... (میلانی علیهی دکتر شریعتی به تیمسار شاه فتوا فرستاده بود!!!)
- حضرت آیتالله! امروز دیگر مردم «عوام کالانعام» نیستند، هم آگاهی اجتماعی پیدا کردهاند و هم غالباً با کتاب سروکار پیدا کردهاند. وقتی نامهی حضرت مستطاب عالی رسید که در آن تصریح فرموده بودید «به حسینیهی ارشاد نروید…»، همه از خود با تعجب میپرسیدند که امروز دیگر این طرز حرفزدن بسیار کهنه شده است. امروز حتی به معلم کودکستان، به مادر یک بچهی سه چهار ساله میگویند به بچه «فتوا» مَده! امر و نهی مکن، تشریح کن، استدلال کن، آگاه کن، بگذار سؤال کند، انتقاد کند، علت هر امر یا نهی را خود درک کند، مگو چون پدرت هستم، مادرت هستم، معلمت هستم، بزرگترت هستم میگویم، بشنو، عمل کن، فضولی موقوف! آنگاه چگونه یک عالم بزرگ دربارهی یک مؤسسهی علمی، یک اثر علمی فتوا میدهند و علت فتوا و ملاک و مدرک و دلیل و منطق و موردی را ذکر نمیکند؟ بیشک اگر همه بدانند که آقا این مؤسسه را ندیده و آن کتاب را نخوانده فتوا دادهاند تعجبشان بیشتر خواهد شد.
- وقتی مرجعی بزرگ -مرجع دینی یا ملی- درِ خانهاش به روی عموم بسته میشود، از پُشتِ خانه درِ دیگری به روی خواص گشوده میشود و این به اندازهای بدیهی و تکراری است که به صورت یک قاعده درآمده است...
- برای ما سخت ناگوار است که مرجع بزرگ علمی و دینی ما امروز بر کتاب راه بهشت و شجرهالانسان که مینویسند: «پیغمبر فرمود هر که خربزه بخورد به بهشت میرود»! تقریظ مینویسند و خواندنش را بر مسلمین توصیه میفرمایند و آنگاه بعثت و ایدئولوژی مهندس بازرگان و یا اسلامشناسی مرا تحریم و تکفیر میکنند؟!
اشاره کنم اگر میشود باز نیز این فرازهای نامهی مهم دکتر شریعتی به آقامیلانی، مرور و مطالعه شود. اَخصّ سهچهارپنج خط آخر. ناگفته نگذارم، میان میلانی و مسائل عدیده و شخصیتها و شاه و نهضت و نظام و مبارزان و دانشجویان ودانشمندان، بسیار چیزها در مشهد و پایتخت و نجف گذشته که تحولات آن یک یا پنج جلد کتاب، خوراک میخورَد. در پایان روح آن عالم دینی در علو و روان دکتر علی شریعتی شعف و شاداب.























