تازه ترین پست ها
پذیرفته ترین پست ها
پر بازدید ترین پست ها
پر بحث ترین پست ها
تازه ترین نظر ها
-
مدرسه فکرت شعبهی ایتا : سلام چند نظر بازخورد روی این پست -
ناشناس : امیر رمضانی دارابی: با درود بر دوستان گروه . یک پرسش ایران در دویست و پنجاه سال گذشته در کدام جنگ با دو قدرت اتمی درگیر شده و بیش از ۲۴ ساعت مقاومت کرد !؟ و طرف مقابل تقاضای آتش بس کرد !؟ همین ما را کفایت الباقی وهمیات است . 🙏🙏 سید علی اصغر شفیعی دارابی به آقای امیر رمضانی: سلام مهندس تحلیل صحیح شرایط ... -
ناشناس : درود جناب طالبی حمله به سرداران نظامی در میانه ی جنگ بنظر شما سزاست . آنچه خود میگویی را قبول داری . !؟ اینکه تهدید بالفعل است و سرداری در حفاظت از فرمانده که نه رهبر و مرجعش اعلام پشتیبانی کند . این خطاست . تو به کدام قبله و محرم نگاه میکنی که اینچنین شدی !!!!! اصلن همه جمهوری اسلامی کارهایش خطا اندر خطا ... -
ناشناس : سلام پاسخی به نوشتار صریح بانو اُنظُر ✍️ در این روزگار که بیشتر، سکوت میکنند یا از کنارهگیری و محافظهکاری دم میزنند، گاه نوشتاری میآید که بیهیاهو، اما با شجاعت، تلنگر میزند و دردهای نهفته را به زبان میآورد. نوشتار ۱۳گانهی بانو «أنظر» خطاب به علی شمخانی، از جنس همان یادداشتهاست؛ تذکری زیرپوستی اما ... -
ناشناس : متن پیام مرجع تقلید معظم حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی به شرح ذیل است: بسم الله الرحمن الرحیم هر شخص یا رژیمی که برای ضربه به امت اسلامی و حاکمیت آن رهبری و مرجعیت را تهدید کند یا (لاسمح الله) تعرضی نماید حکم محارب دارد و هر گونه همکاری و تقویت آن توسط مسلمانان یا دولتهای اسلامی حرام است و لازم است عموم ... -
قاسم بابویه دارابی : خدا را شکر بعضی ها تازه از خواب ناز بیدار شدن باز هم شروع به حراحیف و شبهه افکنی برای رهبری حکیم نمودن و از اسرائیل تمجید تلخی او بعد ۱۵ روز که از جفت کوه خف شده بود و شبانه از انجا تا انار قلد را می رفت تا اوضاع را رصد کند او این ندت در شغال اباد بصرف اب گندیده بود زر بیحا نی زند عرضه نداشت تجاوز رژیم ... -
ناشناس : سلام آقاابراهیم، صبح بهخیر 🟩حق یا تکلیف 🔻 امام حسین علیهالسلام وقتی تصمیم به مقابله با یزید گرفت، به تمام همراهان خود اجازه انتخاب داد؛ به بیان امروزی، حضور در میدان مبارزه را برای دیگران "تکلیف" نکرد، بلکه "حق" انتخاب و تصمیمگیری برای آنان قائل شد. جلیل قربانی -
ناشناس : درود و عالی سکه و ستیزه را تفسیر کردی . از اینجا بود که دین ابزار قدرت شد . نه راهنمای حقیقت و آرامش برای زندگانی مردم .🙏🙏🖤🖤 امیر رمضانی دارابی -
ناشناس : دنیای اقتصاد- استفنوالت : حمله گسترده اسرائیل به ایران، جدیدترین دور از نزاع این رژیم برای حذف یا تضعیف تکتک مخالفان منطقهایاش است. در پی حمله حماس در ۷ اکتبر ۲۰۲۳، اسرائیل نبرد سهمگینی را برای نابودی مردم فلسطین بهعنوان یک نیروی سیاسی معنادار آغاز کرد؛ تلاشی که توسط سازمانهای ... -
ناشناس : عصر ایران ۲۸ خرداد ۱۴۰۴ نوت: «آژانس بینالمللی انرژی اتمی سازمان ملل میگوید بخش زیرزمینی سایت هستهای نطنز در نتیجه حملات اسرائیل «آسیب مستقیم» دیده است. تأسیسات نطنز حدود ۷۰ زنجیره سانتریفیوژ در دو کارخانه غنیسازی دارد که یکی از آنها زیرزمین است. ایران همواره تلاش برای ساخت سلاح هستهای را رد کرده اما ...
موضوع های کلی سایت دامنه
کلمه های کلیدی سایت دامنه
- عکس ها
- چهره ها
- تریبون دارابکلا
- انقلاب اسلامی
- دامنه کتاب
- عترت
- تک نگاران دامنه
- اختصاصی
- گوناگون
- مباحث دینی
- ایران
- مسائل روز
- فرهنگ لغت دارابکلا
- جهان
- قرآن در صحنه
- مدرسه فکرت
- دارابکلایی ها
- روحانیت ایران
- لیف روح
- جامعه
- مرجعیت
- دامنه قم
- زندگینامه من
- شعر
- روحانیت دارابکلا
- جبهه
- امام رضا
- کویریات
- خاطرات
- مشهد مقدس
- گفتوگو
- آمریکا
- تاریخ سیاسی دارابکلا
- اوسا
- روزبه روزگرد
- کبل آخوند ملاعلی
- بیشتر بدانید
بایگانی های ماهانه ی سایت دامنه
-
تیر ۱۴۰۴
۹
-
خرداد ۱۴۰۴
۲۱
-
ارديبهشت ۱۴۰۴
۱۶
-
فروردين ۱۴۰۴
۱۴
-
اسفند ۱۴۰۳
۶
-
بهمن ۱۴۰۳
۱۰
-
دی ۱۴۰۳
۱۲
-
آذر ۱۴۰۳
۲۰
-
آبان ۱۴۰۳
۱۳
-
مهر ۱۴۰۳
۱۲
-
شهریور ۱۴۰۳
۲۳
-
مرداد ۱۴۰۳
۱۷
-
تیر ۱۴۰۳
۱۷
-
خرداد ۱۴۰۳
۶
-
ارديبهشت ۱۴۰۳
۸
-
فروردين ۱۴۰۳
۷
-
اسفند ۱۴۰۲
۱۸
-
بهمن ۱۴۰۲
۲۰
-
دی ۱۴۰۲
۸
-
آذر ۱۴۰۲
۲۰
-
آبان ۱۴۰۲
۲۱
-
مهر ۱۴۰۲
۲۰
-
شهریور ۱۴۰۲
۱۹
-
مرداد ۱۴۰۲
۱۸
-
تیر ۱۴۰۲
۱۰
-
خرداد ۱۴۰۲
۱۴
-
ارديبهشت ۱۴۰۲
۸
-
فروردين ۱۴۰۲
۱۷
-
اسفند ۱۴۰۱
۱۲
-
بهمن ۱۴۰۱
۱۶
-
دی ۱۴۰۱
۲۰
-
آذر ۱۴۰۱
۳۱
-
آبان ۱۴۰۱
۲۳
-
مهر ۱۴۰۱
۲۱
-
شهریور ۱۴۰۱
۱۳
-
مرداد ۱۴۰۱
۱۳
-
تیر ۱۴۰۱
۱۲
-
خرداد ۱۴۰۱
۱۵
-
ارديبهشت ۱۴۰۱
۱۵
-
فروردين ۱۴۰۱
۲۷
-
اسفند ۱۴۰۰
۲۴
-
بهمن ۱۴۰۰
۳۰
-
دی ۱۴۰۰
۲۴
-
آذر ۱۴۰۰
۲۴
-
آبان ۱۴۰۰
۳۲
-
مهر ۱۴۰۰
۲۶
-
شهریور ۱۴۰۰
۱۷
-
مرداد ۱۴۰۰
۱۱
-
تیر ۱۴۰۰
۲۵
-
خرداد ۱۴۰۰
۱۶
-
ارديبهشت ۱۴۰۰
۱۴
-
فروردين ۱۴۰۰
۱۷
-
اسفند ۱۳۹۹
۳۴
-
بهمن ۱۳۹۹
۳۸
-
دی ۱۳۹۹
۳۵
-
آذر ۱۳۹۹
۳۶
-
آبان ۱۳۹۹
۲۳
-
مهر ۱۳۹۹
۳۱
-
شهریور ۱۳۹۹
۲۲
-
مرداد ۱۳۹۹
۳۲
-
تیر ۱۳۹۹
۳۰
-
خرداد ۱۳۹۹
۲۵
-
ارديبهشت ۱۳۹۹
۴۱
-
فروردين ۱۳۹۹
۴۰
-
اسفند ۱۳۹۸
۳۶
-
بهمن ۱۳۹۸
۴۹
-
دی ۱۳۹۸
۴۸
-
آذر ۱۳۹۸
۳۸
-
آبان ۱۳۹۸
۳۰
-
مهر ۱۳۹۸
۴۴
-
شهریور ۱۳۹۸
۳۷
-
مرداد ۱۳۹۸
۲۸
-
تیر ۱۳۹۸
۳۵
-
خرداد ۱۳۹۸
۱۸
-
ارديبهشت ۱۳۹۸
۱۸
-
فروردين ۱۳۹۸
۱۸
-
اسفند ۱۳۹۷
۳۰
-
بهمن ۱۳۹۷
۴۰
-
دی ۱۳۹۷
۴۰
-
آذر ۱۳۹۷
۳۴
-
آبان ۱۳۹۷
۴۵
-
مهر ۱۳۹۷
۵۵
-
شهریور ۱۳۹۷
۶۷
-
مرداد ۱۳۹۷
۶۷
-
تیر ۱۳۹۷
۶۴
-
خرداد ۱۳۹۷
۳۵
-
ارديبهشت ۱۳۹۷
۴۸
-
فروردين ۱۳۹۷
۴۸
-
اسفند ۱۳۹۶
۶۶
-
بهمن ۱۳۹۶
۶۵
-
دی ۱۳۹۶
۳۲
-
آذر ۱۳۹۶
۵۷
-
آبان ۱۳۹۶
۴۴
-
مهر ۱۳۹۶
۴۹
-
شهریور ۱۳۹۶
۲۸
-
مرداد ۱۳۹۶
۲۷
-
تیر ۱۳۹۶
۱۶
-
مهر ۱۳۹۵
۱
-
آذر ۱۳۹۴
۱
-
دی ۱۳۹۳
۱
-
تیر ۱۳۹۲
۱
پیوندهای وبلاگ های دامنه
پیشنهاد منابع
دامنهی دارابکلا
به داد زمین برسیم
لازم به ذکر است در ۱۶ آذر ۱۳۹۹ نیز، از مستندات ایرانگردی آقای جواد قارایی، مستندی دیگر دیده بودم که در پستی با عنوان آقا رحیمالله گالش تالش» اینجا متنی نوشته و منتشر کرده بودم.
نکته: به نفع زمین شد. باز صد رحمت به پهِن گوسفندان، که به دادِ جنگل و زمین و بومزیست آمده تا درختی بُریده نشود. امان از آن دسته از انسان، که بیرحمانه درخت را از ریشه و بُن برمیافکنند تا به کامشان برسند.
آقا و آقابزرگ و آقاجان
به قلم دامنه. به نام خدا. سلام. گرچه «آقا» پیشوند و پسوندی عام بر سر اسم در فارسیست برای مردان، اما کاربرد خاص آن در بومزیست فراخ ایران، فراتر از یک پسوند و پیشوند ساده، بخشی لاینفک از فرهنگ و باور مذهبی مردم گردیده است. مثلاً اطلاق لفظ «آقابزرگ» برای صاحبِ «الذریعه» و کتابشناس شهیر شیعه شیخ آقابزرگ تهرانی -البته اصالتاً گیلانی (منبع) و اسم اصلیاش محمدمحسن منزوی تهرانی- که این لفظ برای ایشان نشان عالمِ بزرگ بودن و علامت شأن و مقام دینی و جایگاه والایش نزد مردم بوده است. و یا مثلاً در محل ما دارابکلا، وقتی مردم از همدیگر میشنویدند و یا به همدیگر میگفتند آقا این را گفت. یا آقا را برای مجلس دعوت کردید. یا آقا شاهد عقد ما بود. و یا آقا خطبهی ازدواج ما را خواند. یا آقا دارد میآید، منظور فقط و فقط «آقا» دارابکلایی بود؛ یعنی مرحوم آیتالله حاج شیخ محمدباقر دارابکلایی عالم پرهیزگار منطقه و امامجماعت و رئیس حوزهی علمیهی امام صادق ع روستای دارابکلا، که همچنان در پیشگاه مردم محل و حومه و حتی منطقه، قداست و وراستگیاش محفوظ مانده است.
آقابزرگ تهرانی
مرحوم آقا دارابکلایی
نمیخواهم صبغهی مقدسبودن بدهم و کسی را بیعیب و نقص معرفی کنم، نه. خواستم گفته باشم مردم متدین و حتی کمتر پایبند هم، به عالم باورع و باتقوا و زاهدپیشهی محلات خود به چشم یک انسان بزرگ و ملجاء میدیدند که لفظ «آقابزرگ» و «آقا» و حتی لفظ صمیمیتر «آقاجان» (مثلاً برای مرحوم آقای کوهستانی در کوهسان و مرحوم آقای ایازی در رستمکلا) برای بروز حُب و ظهور تقدیس و تکریم به آنان اطلاق میگردید. امروزه پس از رحلت امام خمینی، در میان پارهای از مردم برای آقای خامنهای، ادای همین واژه و گاه با افزودن پیشوند «حضرت» بر سر آقا، مرسوم شده است: «حضرت آقا»، که من احتمال میدهم جهت تألیف قلوب و برجستهسازی حُبّ و جایگاه رهبری چنین میگویند تا جنبهی ولایی خود را آشکار کنند.
نکته: مردم باورمند، به علمای خردمند و از هر گونه آلودگیِ خانمانسوز ایمن، همآره احترام ژرف قائل بودند؛ این لازم میداشت روحانیت -که همواره و حتی هماکنون خوبان و مرزبانان خُلّصِ آن، مظلوم مانده و مورد هجوم بیرحمانه بودهاند- این فکر درستِ مردم را با پرهیز از دینار و دنیا و دربار و به قول یکی از اساتید محترم روحانی «حُطام» (=مال دنیوی) پاسداری میکردند تا دین و دَینِ دو سوی ماجرا محفوظ و اداءشده مانده باشد. آیا این زیبایی اعتقادی همچنان بر همین منهَج در حال پیشرویست؟ من حقیقتاً اطلاع و ارزیابی دقیق ندارم.
حرم مشهد به وسعت نقشهی ایران
روستای مارِشک مشهد
ایرانگردی: به قلم دامنه
به نام خدا. مارِشک از بکرترین روستاهای خراسان رضوی در ٧۵ کیلومتری شمال غربی مشهد و در ارتفاع ١٧٧٠ متری از سطح دریا قرار دارد. این روستا هم اکنون حدود ٣٠٠ خانوار جمعیت دارد. جایی دیدنی در دل رشته کوههای «هزارمسجد». آقای «سید حمید اسعد فیض» مدیر مدرسهی روستا در طول ١٣ سال زندگی در مارِشک، ابتکار جالبی صورت داد؛ یعنی کتابخانهی سیّار روی خورجین الاغ که کتاب را در فصلهای برفی سال، به درِ خانهها میبرد تا مردم مطالعه کنند.
روستای مارِشک مشهد
روستای مارِشک مشهد بر روی نقشه. عکس از دامنه
...
روستای مارِشک مشهد. کتابخانهی سیّار روی خورجین الاغ
ابتکار «اسعد فیض» مدیر مدرسهی روستای مارشک
عکس: دامنه از روی مستند
اطلاعات بیشتر: خلاصهی نقلی با کمی ویرایش: مطالعه و روزنامهخوانی یکی از ویژگیهای مردم مارِشک است. رفتن به مارشک از مشهد دو راه وجود دارد: یکی از سمت بولوار ٢٢ بهمن و جادهی کلات و دیگری از سمت بولوار شاهنامه. شهروندانی که ساکن غرب مشهد هستند می توانند از سه راه فردوسی وارد بولوار شاهنامه شوند و از سمت راست آرامگاه فردوسی از روستای توس سفلی عبور کرده و وارد جاده آرد رضوی شوند. مارشک روستایی طبقاتی در دل درهای سرسبز است با خانههایی که حیاط هر کدام، بام خانهی دیگریست. (منبع)
از امام دور افتادهاند

ساری در مسیر زیبایی
دو متن برای ماه رمضان
(۱)
اگر دروغ بگی! دشمن مرتضیعلی
پنجشنبه ۲ / ۲ / ۱۴۰۰
نوشتهی ابراهیم طالبی دارابی دامنه
به نام خدا. با سلام و احترام به همگان. یاد من هست، یاد شما هم آیا هست که از بزرگان، از همبازیها و از همسن و سالهایمان این را میشنیدیم که وسط حرف و بحث و کار با تمام اعتقاد و عشق میگفتند: اگر دروغ بگی! دشمن مرتضیعلی.
این چه پیامی داشت؟ پیامش این بود علی (ع) در کانونِ دل ایرانیان قرار دارد و الگوی زندگی همگان بوده است. نام و مرام علی (ع) آشوب از دل میبرَد و آرامش جانشینش میکند. پس در گذشته وقتی از کاری حذَر میدادند نام علی را به میان میآوردند تا اهمیت آن را صدچندان نشان دهند. زیرا از دیرباز برای ایرانی، دوستِ علی بودن، بالاترین افتخار و والاترین اعتقاد محسوب میشد. ازینرو اگر کسی سخنی میگفت و یا راویِ داستانی میشد و یار کاری را میکرد، برای اطمینانکردن به سخنش و اقدامش به او میگفتند: اگر دروغ بگی! دشمن مرتضیعلی. یعنی چه زشت است دروغبافی. و چه زشتتر است برای کسی که با ارتکاب دروغ و دغل، دشمن مرتضیعلی گردد. آری؛ علی، معیارِ حق است. حق با علی است و علی با حق. و چه راست فرمود پیامبر خدا، خاتمالانبیا (ص) که: «علیٌّ مَعَ الحق والحقُّ مَعَ علی»
این ماه، ماه امام علی (ع) است. ازینرو فقط خواستم یاد یک فرهنگ خوب در میان ایرانیان کردهباشم و تجدید خاطراتی. از قضا، چند ماه پیش، خودم در «نماوا» دیده بودم که خانم مرضیه برومند در «همرفیق» در وسط خاطرهگویی، به فاطمه معتمدآریا بهشوخی گفته بود: اگه دروغ بگی! دشمن مرتضیعلی!
(۲)
تُطیلَ عُمری
پنجشنبه ۲ / ۲ / ۱۴۰۰
نوشتهی ابراهیم طالبی دارابی دامنه
به نام خدا. با سلام و احترام به همگان. در طول ماه رمضان یکی از دعاهایی که بر همگان، هم آشناست و هم خاطرهانگیز، دعای زیبا و دلنشین «اللَّهم ارْزُقنی حَج بَیتک الحرام فی عامی هذا و فی کُل عام...» (منبع) است که در فرازهای آخرش از خدا این خواستهی دلچسب را طلب میکنیم: تُطیلَ عُمری... یعنی: که عمرم را طولانى سازى.
طول عمر از نعمتهای پروردگار است که نصیب میشود. ارزش طولعمر داشتن، فراوان است که دستکم سه تای آن این است که در کشتزار دنیا، رهتوشههای بیشتری برای آخرت برگیریم و از زیباییهای خداداد آن لذت درستی ببریم. فرصت فراوانتری برای عبادت و عبودیت و خدمت به خلایق و نیز رشد ادب و اخلاق خود داشته باشیم و از همه مهمتر اگر خطاهایی داشتیم -که مسلماً موجودی ممکنالخطا چون انسان حتماً خطاها هم دارد و از ارتکاب آن مصون نیست- فرصت جبرانکردن و انابه و بازگشتِ اثربخش داشته باشیم تا دست به نوسازی و پروریدن خود بزنیم.
نکتهای که در دعاهای مأثور (=نقلشدهی موثّق) وجود دارد این است مفاهیم و مضامین کاملی در اهمیت و ارزش انسان است؛ آن مقدار عظیم و عالی، که متنهای حقوق بشری کشورهای مدعی مغربزمین در برابر بار معنایی آن، تهی و دستخالی هستند. بشرِ سربهراه و دیندار و طالبِ خوبیها و نیکیها، در برابر این مفاهیم عالی دینی (که از قلب درخشندهی ائمهی اطهار (ع) درخشیدن گرفته) با رغبت و شوق زانوی ادب میزند و پند و اندرز میگیرد. آری؛ زیبایی و درخشندگی ماه مبارک رمضان یکی همین اُنس و گوشِ جان سپردن به دعاهای عالی و مطابق طبع و فطرت خداجوی انسانیست.
شرحی بر مستند سارِوُ

شرحی بر سارِوُ
سهشنبه ۳۱ / ۱ / ۱۴۰۰
نوشتهی ابراهیم طالبی دارابی دامنه
عکسها شامل: شامل صحنههای حضور سعید و عبدالله در جمعآوری نمک در نمکزار، فروش شتر به دلال گوشت و گریهی شتر و سعید و عبدالله و وداع، حضور عبدالله و سعید در راز و نیاز لب تالاب با خدا برای طلبیدن آب و باران و علف و خار و نیز صحنهی غمناک چهرهی گرفتهی سعید و عبدالله پس از فروش دو شتر به دلّال
به نام خدا. با سلام و احترام به همگان. سه هفته پیش چه خوشحال بودم که به تماشای «سارِوُ» بنشینم. نشستم؛ دو سانس هم دیدم و وقت خودم را هم هدررفته نیافتم که هیچ، بهرهور هم شدم، زیرا آموزنده، جذاب و پیامآور بود؛ از نهایت شوق و ذوق، عکسهایی هم از روی پخش، انداختم. این، روایت زندگی واقعی سعید و عبدالله است؛ دو نوجوان ساربان در روستای «کجی» نهبندان در مرز افغانستان. اولی، شیعه است و دومی یعنی عبدالله، سُنی؛ اما تفاوت مذهب، به یُمنِ تساهل و تعامل، این دو ساربان را کنار هم نشاند و بینشان روابط و عشق بپا ساخت. «سارو»، -که همان ساربان در زبان محلی «کجی»ست- هم جایزهی جشنوارهی داخلی را دارد، و هم جایزهی پنجاهمین جشنوارهی بینالمللی فیلم رشد را. آن دو، شغل شُترداری را در روستایشان «کجی»، دوباره احیا کردند.
نمیدانم از کجایش بگویم، چون تمام زوایای آن زیبا و دربردارندهی پیام بود و این کارم را سخت میکند که بگویم برجستهترین دقیقههایش کدامین است. لهجهی شیرینی که در هنگام دیدن آن میشنوی، تو را متحد عبدالله و سعید میکند. وقتی میبینی در نمکزار، با کوش و تلاش و پابرهنه نمک استحصال میکنند تا از فروش آن خرج خانه را دربیاورند، هم دلشورهی همدردی میگیری و هم درس عبرت کار و بینیاز از اَغیار. دردناکترین صحنه آنجاست که سعید و عبدالله ناظر بر فروش دو شُتر از ۷۰ نفر شتر خود به دلّال گوشتاند که با اشک غمِ جدایی آنان با شتر تنومندشدهیشان، چشمان تو هم -اگر اهل اشتعالبخشی به احساسات پاک خودت باشی- خیس میشود و گونههایت جوی آب.
چیزی که خیلی جلوه میکند همت آن دو دوست است که حتی در بدترین شرائط خشکسالی و ترَکبرداشتن زمین از فَرطِ بیبارانی، باز نیز مأیوس نیستند، آرامآرام، زمزمه بر لب، در لبِ تالاب پناه میبَرند، دامن آن زانو میزنند و با خدای خود با نرمترین واژگان راز و نیاز میکنند و طلب تَرسالی و طراوت و علف و باران، ولو در حدِ روییدن خار در بیابان. والسلام. عکس بالا: مستند سارِوُ . عکسها از دامنه از روی پخش مستند.
خاطره با امامزاده یاسر و ناصر
چنشت
به قلم دامنه: به نام خدا. چِنِشت، آن هم چه چِنِشتی. همچنان پابرجا، در حفظ سنتهای دیرپا و بهجا. فقط کافیست ۶۰ کیلومتر از بیرجند خراسان جنوبی به جنوب شرق بیرجند برانی، میرسی به چِنِشت؛ مابین بیرجند و سربیشه. (در نقشه مشخص است) مردمی با آداب و رسمهای ویژه. مثلاً مانند پوشش زنان و دختران به «دامن پاچیندار، قبای بلند، روسری و سربند و شلیتههای خراسانی». گونهگونی رنگ در لباس چِنشتیها موجب شده که روستا به «سرزمین رنگها» لقب گیرد.
چِنِشت هم به علت وجود ۴ رودخانه، چِنِشت (=چند شط) نامیده شده و هم به دلیل هم وزنبودن با واژهی «بهشت» چِنِشت را معادل بهشت میخوانند. چِنِشتِ بیرجند و سربیشه، ۲ غار دارد به نامهای غار چنشت و غار چهلچاه، و یک امامزاده (منبع) دارد به اسم سید حامد علوی -بنا بر نقلی از نوادگان امام باقر علیهالسلام- که با بخشی از خاندان خود مشهور به «باقریه»، در حدود سال ۴۰۰ هجری قمری به چنشت آمده بودند.
چِنِشت
نقشهی موقعیت جغرافیایی و راهی چنِشت
سه رسم چنشت را برمیشمُرم: ۱. هیچ عکاس و فیلمبرداری هرگز اجازه ندارد از عروسی دختران این روستا تصویربرداری کند. این رسم خط قرمز شدید چنشتیهاست. ۲. هنگام عروسی که مراسم منحصر و ویژه است، یک پسر کنار داماد میایستانند تا بر اساس باور دیرینشان، فرزند اول پسر باشد و در روز و روزگار عصای دستشان. ۳. داماد برای هزینهی عروسیاش در هر صورتی باید تلاش و کار کند تا حاصل دسترنج خود را خرج عروسی کند و تن به قرض و کمکگرفتن از دیگران و اقوام ندهد. در واقع، پول مراسم عروسی الّا و لابُد باید محصولِ کار داماد باشد و از درآمدهای خود خانوادهی داماد. بس است و بگذرم و چه ایران زیبایی و چه ایرانیان دلربایی داریم.
نقشهی ۳۱ استان ایران

نقشهی ایران و ۳۱ «استان» ایران
نقشهی استان خراسان رضوی
نقشهی استان قم
نقشهی استان تهران
نقشهی استان مازندران
علت غبار در خراسان رضوی
به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. از صحرای قرهقوم ترکمنستان تا دشت هرات و کوههای «بابایغما»ی افغانستان. «۲۱۹ هزار تُن خاک» در هوای خراسان رضوی (منبع) حسابی چشم مرا خَش انداخت. گشتم ببینم کانون خیزشش چیست. دیدم تمام استان و خود شهر مشهد مقدس -جدا از کانونهای داخلی ایجاد گرد و غبار- تحت هجوم گرد و خاک صحرای قرهقوم ترکمنستان تا دشت هرات و کوههای «بابایغما»ی افغانستان است. سرخس دروازهی این ورود است. من بارها و بارها از دو دروازهی محور بجنورد و محور نیشابور وارد مشهد شده و میشوم، همیشه هوای این خطّهی خراسان را غبارآلود میدیدم! گاه فکر میکردم دیدِ چشم من تار است، امروز بر من کشف شد که نه، تاری از خود هوای آن بوم و بَر است که شهرِ «دیار آشنا» و به تعبیر مرحوم دکتر علی شریعتی: «شهر شهادت» را هم تار کرده است؛ آنگونه تار، که گنبد دوّار آقا امام رئوف رضا -علیه آلاف تحیة و الثنا- ناپیداست؛ حتی گاه از تاج کوهسنگی در گوشهی جنوبی شهر مشهد و حتی دامنهی باباقدرت هم نمیتوان واضح دید.
نقشهی خراسان رضوی
روزنامه خراسان
۳ اسفند ۱۳۹۹
اشاره: آن سمت و سو، اسمها به پیشوند «بابا» زیاد است: باباامان بجنورد. باباقدرت مشهد. بابایغمای افغانستان. و باباهای دیگر. بگذرم. خواستهبودم امروز در ستونم «عقل استبدادی» شرح کنم، اما این سوژه، آن را از مدادم قاپاند! برم روی اصل مطلب: «۲۱۹ هزار تُن خاک» در هوا. خیلیه!
بررسی دیدگاه احسان شریعتی

به قلم دامنه: به نام خدا. بررسی دیدگاه احسان شریعتی، دربارهی وضعیت زوال اخلاق در جامعهی ایرانی. روزنامهی «صبح امروز» خراسان رضوی، امروز ( ۲۰ بهمن ۱۳۹۹ ) گفتوگوی خود با دکتر احسان شریعتی را به چاپ رساند. من متن کامل آن را خواندم. بهتر دیدم در ستونم، به کمی از آن بپردازم. او در این گفتوگو به بررسی وضعیت زوال اخلاق در جامعهی ایرانی، بیتوجهی به ارزشهای اخلاقی ایرانی و اسلامی و قطع رابطه با گذشته پرداخته است. از نگاه ایشان، «ایرانیان دچار تناقضگویی بسیاری در رفتار و عمل شدهاند. یعنی طوری سخن میگویند و طوری دیگر عمل میکنند، از این رو جامعهی ایران برای ایجاد تعادل اخلاقی، نیازمند بازبینی و دگردیسی اخلاقی است.»
«صبح امروز» ۲۰ بهمن ۱۳۹۹
ازینرو، در نگاه او برای ایجاد تعادل اخلاقی در جامعه، ایرانِ امروز «نیازمند شناسایی و تکیه بر نیروی جوانِ سالم» است. که البته به گفتهی وی، هم اهل «عادت» نشده باشد و هم «دستانی آلوده به فساد نداشته باشد و بتواند این بینشِ نو را به یک منشِ اخلاقی دگرسان و نوین تبدیل و نمایندگی کند.»
درین گفتوگو دو نوع اخلاق -به تعبیر برگسون- با دو سرچشمه را مطرح میکند؛ «اخلاقِ بسته» و « اخلاقِ باز». خُلقیات بسته مبتنی بر «عادت» و متکی به جبر و فشار قانونی است، که از منظر وی «بیشتر جنبهی فقهی و حقوقی» دارد». منظورش این است درین نوع اخلاق، ارزشهای اخلاق «همچون ایمان دینی» تلقی میشود که «نمیتواند و نمیباید هیچگونه اکراهی در آن راه یابد.» اما اخلاقِ باز، سرچشمهاش «عشق و ایمان است که عمیقاً شخصی و انفُسی» است. این «بدیل اخلاقی را قهرمانان و قدیسان، انبیای بنیانگذار و عرفا در تاریخ با «خیزبرداری حیاتی» نوین خود درمیاندازند. درواقع، آنها فراخوانی معنوی جدید و ارزشهای تازه طرح میافکنند.»
نقطهی محوری آقای احسان شریعتی درین مصاحبه این است باید «بینش» را به «منش» تبدیل کرد. و معتقد است چون «خوشبختانه هنوز اکثریت جمعیت ایران» جوان است، پس، «تشنهی آیین جوانمردی، آزادگی، تعالی اخلاقی، خیر، زیبایی، حقیقتجویی، شجاعت، ایثار و آگاهی است.»؛ در برابر ترس و طمع و جهل.
احسان شریعتی، فیلسوف معاصر ایرانی است. او که دانشآموخته فلسفه در مقطع دکتری از دانشگاه سوربن فرانسه است، معتقد است اگر نفی و انقطاع با گذشته صورت گیرد، نمیتوان میراث گذشته را در خدمت آینده قرار داد. در چنین شرایطی جامعه دچار گذشتهگرایی شده و یا در پویش نواندیشی بیریشه و تبار میشود.
گفتوگوی پیشرو در رابطه با بررسی وضعیت زوال اخلاق در جامعه ایرانی انجام شده است. پرسش محوری از این قرار است که آیا جامعه ایرانی با نوعی از هم گسیختگی ارزشهای اخلاقی روبهروست و برای برونرفت از این وضعیت نیازمند چه راهکارها و اقداماتی است؟ اتفاقات اخیر چون رفتار نماینده مجلس با یک سرباز و … میتواند نشانگر چه ابعادی از وضعیت اخلاقی جامعه باشد و درنهایت قطع رابطه با گذشته میتواند عاملی برای فراموشی ابعاد اخلاقی مورد توجه ایرانیان محسوب شود یا خیر؟ همواره از رسانههای رسمی نصایح کلی اخلاقی دریافت میکنیم، اما در رفتار اجتماعی واقعی انسانها، بهشکل وحشیانهای عدم رعایت دیگری بهچشم میخورد. بنابراین بیاخلاقی اجتماعی و بیتوجهی به رعایت حقوق دیگران از نوع رانندگی شهروندان گرفته تا رفتار نماینده مجلس، نمود مییابد. بیشتر بخوانید ↓
توزیع مکانیزاسیون کشاورزی
سه خبر ، سه نظر
ابراهیم طالبی دارابی / ۲۹ آذر ۱۳۹۹
با یاد و نام خدا
خبر ۱ : خانم "ایلهان عمر" که مسلمان سومالیاییتبار است و هماینک نمایندهی حزب دموکرات از ایالت مینسوتای آمریکا در مجلس نمایندگان، (همانی که ترامپ دائم وی را مسخره و ریشخند میکرد) دربارهی سیاست فشار شکستخوردهی حداکثری آمریکای ترامپ علیهی ایران، گفت که این سیاست «به معنای واقعی کلمه در حال کشتن انسانهای بیگناه است.» (منبع)
نظر: لااقل این زن سیاهپوست میداند آمریکا مرتکب جنایت بشری شده، اما امان از شیفتگان و مقلدان مغربزمین در گوشهوکنار ایران که حتی دلشان لهله میزد ترامپ یک غلطایی علیهی ایران بکند و حتی در انتظار نشسته بودند انقلاب اسلامی را از صحنهی روزگار محو کند! زهی خیال واهی! قرآن مجید چه زیبا و چه بهجا فرمول فرمود در سورهی لهَب یا مسَد: تَبَّت یَدا اَبی لَهَبٍ و تَبَّ.
ایلهان عمر
خبر ۲ : آقای حمیدرضا نامی، رئیس هیئت مدیرهی «اتماک» (=انجمن تولیدکنندگان ماشینآلات کشاورزی) از شائبهی وجود رانت و فساد در توزیع مکانیزاسیون کشاورزی پرده برداشت. (منبع)
نظر: یعنی همان گرانفروختن تراکتور و کمباین و تیلر و صدها ابزارآلات کشاورز و زارع و نیز گاوآهن، گاوآهن، سگدست، سگدست. باز قدیمِ قدیم، که دو جوندکا بود و یک اِزّال و آن تیغهی براق زیر ازّال -که نمیدانم اسمش چی بود- که زمین را شخم و شیار میکردند و شائبهمائبه هم در کار نبود! بگذرم!
خبر ۳ : شنیدم «مرکز مطالعات پیشرفته اسلامی» در دانشگاه علوم اسلامی رضوی مشهد مقدس راهاندازی شده، با ۶ گروه پژوهشی: «مطالعات جهان اسلام»، «علوم انسانی و اسلامی»، «مطالعات سلامت»، «گفتوگوی ادیان»، «مطالعات قرآن و حدیث» و«مطالعات زیارت» که هر کدام از این گروهها زیرمجموعههایی هم دارند مثلاً مانند «کارگروه دعا و مناجات». (منبع)
نظر: حتی شنیدم و سپس خواندم که بله، حتی گواهی پایاندوره در حد «پسادکترا» و یا همان سطح ۵ حوزه هم به دانشجویان میدهند. من از خیر این خبر میگذرم و فقط ماندهام «پَسا دکترا» دیگر چه صیغهای است، نمیدانم. پس درود بر «نمیدانم» که از ابوریحان آموختیم.
یک حاشیه و یک نکته:
حاشیه اینه: آدم وقتی برخی خبرها را میخواند یا میشنود یا میخواهد به بغلدستی بشنوانانَد، عین زردیجه میشود؛ همان زردچوبه! که انگار خون از رگها میپرد. به قول گذشتگان و قدیمیترهای محل ما: وُونه زردیجهکَلو. همان رنگپریده!
نکته اینه: یلدا، گذشتهی قشنگ ماست و مردم ایران گذشتهی دیرین و شیرین و پولادین خود را دوست میدارند و هرگز از آن دل نمیکَنند. اینک که ویروس مرموز شیوع و گسترش دارد، دور از همدیگر زیستن، عقلیتر و شرعیتر از دورِ همدیگر بودن است. من کوچکتر از آنم دست به نصیحت کسی دراز کنم، اما تأکید دوستانه میورزم پیشگام شویم در هر رفتاری که خدا را خشنود و خلق را خرسند و ایمن و ایران را امن میدارد.
دو جگر ، دو دل ، دو سر !
به قلم دامنه: به نام خدا. یکی از روزنامههایی که مطالعه میکنم "سبزینه" است، حوزهی کشاورزی، منابع طبیعی و محیط زیست. همین اشتیاق میآفریند که آن را ببینم. مگر میشود روستازاده و کشاورززاده باشم اما به روزنامهای که به روستاهای ایران میپردازد، نپردازم؟! کاری هم ندارم چه خطوخطوطی دارد، مهم دیدن است و خواندن. "سبزینه"ی امروز (۲۵ آذر ۱۳۹۹) -که عکسش در زیر منعکس میشود- خبرهایی دارد که چشمم را خیره کرد. مثلاً سه تیترش: در آن بالا: آبرسانی سقّایی، در آن گوشهی چپ: مرغ سنگین و آن وسط: انجیر؛ ارزش خبری فوقالعادهای برای منِ آماتور (=ناشی) ! داشت و مدادم را برای نوشتن متن تیز ساخت. عرض میکنم که چرا. چون:
۱. آبرسانی سقّایی در چاهبهار، مرا یاد سه خاطره انداخت. ۲. مرغ سنگین، یاد کوپن و کوپنفروشها و کوپنخرها ۳. انجیر هم، یاد زادگاه.
اینک که کمبود آب در جهان به رد نمک و صحرای تفتیده میانجامد و سرانجام اگر دیر بجُنبند خاک را شور، زمین را شر، کشاورز را گرسنه، حیوان را تشنه، هوا را سوزاننده، باغ را خشکانده، چشم به سراب و دل را در فغان نگاه میدارد، و آنگاه است که آب سالم را به رؤیاهای دستنیافتنی مردم خواهد برد، و واویلای بحران آب، جاییست که علاوه بر آب، راه و چاه هم نداشته باشد؛ هم آن راه که روی آن به سمت دسترسی به آب راه بپیماید و هم آن راه که نام دیگر چارهاندیشیست. چاهها که مَپرس! حتی رگهایش را هم خشکاندهاند. حالاست که بشر به یاد مفهوم "انتقال" آب افتاده و سرگرم "شیرینسازی" آن گردیده است. که بیشتر به شیرینکاری شبیه است تا تبدیل شوری آن به شُربی آب. وقتی آب قحط بیاید، مردم در هر جای جهان مجبورند کوچ کنند، یا برای نوشیدن سوی «هوتکها» و «دَسچالها» روانه شوند و یا بر سر آن بستیزند.
مگر یادمان رفته که تا همین چند سال پیش آب لولهکشی منبعآب -که مرحوم شیخ روحالله حبیبی پیش افتاد و بر کام مردم جاری ساخت- کفاف نمیکرد و مردم در کف حیاط خانههایشان چاه زده و با دینام آبِ آلوده به ملّقزن! میخوردند. خدا را شکر انقلاب با همهی ددمنشیهای دشمنان جَهول و عَنود، به وُسع خود در گاز، آب، برق، تلفن و هزاران خدمات ریز و درشت دیگر، دست از خدمت به ملتش نشُست.
دو سه سال پیش بود مقالهای در همین دامنه نوشته بودم با عنوان «هوتک چیست؟» هوتک گودالِ روبازیست که آبِ جمعشده در آن، سهم مشترک حیوان و انسان است که بسیار آلوده و انباشته از زالو و باکتریهاست. و در همان مقاله حتی سوگند یاد کردم که: «به خدا سوگند رسیدگی به دردهای مُزمن محرومان و رفع نیازهای تهیدستان، اُسّواساس و فلسفهی اصلی انقلاب ایران بوده است.»
شعَف دارم که خانم زینب سلیمانی دغدغهی تخصیص بودجه برای بنیاد سلیمانی را ستوده اما در اقدامی حمایتگرایانه از تهیدستان، خواستار حذف ردیف بودجه ۱۴۰۰ برای آن بنیاد شده و از بودجهریزان خواسته آن را صرف "حل مشکلات مردم" کنند. (منبع) زیرا "ترویج مکتب حاج قاسم" به این است که "سلوک آن شهید عزیز" را بپیماییم، زیرا مرامش خدمت به ملت بود.
زینب؛ یادگار غیور و محجوب "سرباز شهید قاسم سلیمانی"
قهرمان حقیقی دین و وطنمان ایران و آزادیخواهان جهان
هر کجایی زینب، چونان "زینب" بمان
من به مناطق گرگان رفتهام. از رفیق آنجاییام پرسیدم این گودال وحشتناک دیگه چیست؟ گفت این را مردم حفّاری کردند که آب باران در طول سال در آن جمع شود و بهوقت بحرانی، به داد کمآبی بیاید.
در زادگاه ما هم -چنانچه در بالا از این اصطلاح یاد کردم- «دَسچالها» را میدیدم، البته دستساز نبود، ولی برای حیوانات و اَشجار و بوتهها بهکار میرفت. در بالملهی دارابکلا -گویا کمی بالاتر از لِشدله- جاییست به اسم گتچال، گرچه به گمانم طبیعیست، نه دستساز، اما آبشخور شگرفِ آنمحدوده بود. الان را خبر ندارم. آبشخورها را صیانت و حیازت کنیم.
اما مرغ سنگین، بر خلاف مرغ سایز است. مرغ سایز مابین ۱ کیلو و ۲۰۰ گرم تا ۱ کیلو و ۴۰۰ گرم است. اما دست مردم از آن کوتاه است. باز هم به دلیل دلّالهای سودجو و سوءتدبیرهای دستاندرکاران دسسیهجو. اینجا متوجه شدم که علت گرایش مردم به مرغ سنگین، کوپن بود. آن زمان که جنگ بود، به تدبیر پاکترین نخستوزیر ایران مهندس میرحسین، ارزاق و مایحتاج مردم از طریق کوپن تأمین میشد. سهمیهی مرغ خانوارها موجب میشد مردم، مرغ سنگین را انتخاب کنند تا مرغ کوچک نصیبشان نشود که کمتر سهم ببرند. حال آنکه اینک مرغ سنگین طبق قانون باید قطعهبندیشده، به فروش گذاشته شود. حتی گویا مرغ سنگین دارای باقیماندهی آنتیبیوتیک است. کشتارگاههایی که به روش حقالعمل کار میکنند از مرغ سایز، بیشتر سود میبرند؛ چون بر خلاف یک مرغ سنگین -که برابر با دو مرغ سایز است- دو جگر دارد، دو دل دارد، و دو سر !
انشاءالله بشر اینگونه نباشد! دو دل بودن، بدترین ابتلا و دو سر بودن، زشتترین رفتار یک مبتلاست. اما دو جگر که خوبه، ۱۰۰ جگر هم خواستی باشی، باش. از خبر و خاطرهی انجیر گذر کردم چون زیاد وقت خواننده، خورده شد!
خیرالنساء صدخروی

به قلم دامنه: به نام خدا. نمیدانم «جنگ چهرهی زنانه ندارد» از کیست. اما منظور شاید این باشد طبع لطیف زن با روی خشن جنگ تناسب ندارد. درست هم هست الّا برای فرقهی تروریستی رجوی که زنان را ابزار جنگیدن کرد.
اما بعد بپردازم به اصل مطلب. خیرالنساء صدخروی را «مادر جبههها» لقب دادهاند که اینک به جوار رحمت حق پیوست. نان، کلوچه، کاموا. با همین سه قلم کالا، پشتیبان غذا و پوشاک بود برای جبههها. وقتی کلوچهها را برای جبهه بستهبندی میکردند، دختران روستا با کاغذ و خودکار برای رزمندگان یاداشت میگذاشتند، خیرالنساء با شوخطبعی به دختران میگفت بنویسید: "فقط به شهادت فکر نکنید، انشاءالله جنگ تمام میشود ما منتظریم به خواستگاریمان بیایید.» دختران جوان چهرهیشان گُل میانداخت با این شوخی خوب خیرالنساء. و خیرالنساء میگفت وقتی رزمندگان برگشتند به آنها خواهمگفت که دخترِ غریبه! نگیرند، بیایند از خودمان زن بگیرند. یاد این مادر جبههها جاودان. من جبهه که بودم دستم از آن کلوچهها با آن نامهها نرسید وگرنه ممکن بود به "صدخَرو" با سر میرفتم!
لابد صدخَرو را دیدهاید، من بارها از آن عبور کردم. روستاییست از شهرستان داورزن خراسان رضوی. از سمت شاهرود وقتی کاهک و مزینان -زادگاه مرحوم دکتر علی شریعتی- را به سمت مشهد مقدس، رد کردید، میرسید به صدخرو در ۵۵ کیلومتری سبزوار (همان «بیهقِ» ابوالفضل بیهقی). صدخرو یعنی: جای بهشت. سقف باغ. قنات تقسیم. خَرو هم مخفف خروار است. هندوانهی صدخرو که محشره! بیشتر بخوانید ↓