بحث ۱۵۵ مدرسه فکرت : احتمالاً بارها خوانده یا شنیدهاید که به کوروش کبیر -پادشاه هخامنشی ایران- نسبتِ مدارای مطلق میدهند و به زبان دیگر، بر این نظر هستند که او وقتی فتوحات و کشورگشایی میکرد نسبت به تمامی عقاید و باورهایهای مختلف آن سرزمین، تسامح کامل میورزید، (=آسان میگرفت) و به هر عقیدهای احترام میگذاشت؛ بهطوریکه برخی از اسلامشناسان ازجمله شهید مطهری به اینگونه مدارای مطلق ایراد میگیرند که نمیتوان نسبت به عقاید باطل، بیاعتنا و خنثی بود.
پرسش این است شما درین باره، چه برداشتی دارید؟ آیا این نسبت که به کوروش میدهند، از نظر شما نسبتی درست و مطابق با واقعیت است؟ اگر آری و یا نه؛ چرا؟ آیا احترامگذاری مطلق به عقاید و باورها، رفتاری درست منطقی و عقلی است؟
پاسخ جناب آقای قربانی:
به قلم جلیل قربانی: کوروش از نگاه دیگر. پیشاپیش از پیشگاه هواداران کوروش پوزش میخواهم.
۱- من امروز در خانه پنهان شده و با کمی ترس و لرز میخواهم در اینجا از از دریچه دیگر به کوروش بزرگ بنگرم.
۲- این روایت تاریخی تلخ را شنیدهایم که مغولان به هر جا که وارد میشدند؛ حکایت ساده ورود آنها این بود؛ «زدند، کشتند، خوردند، بردند!»
۳- گفته میشود که سپاه مغول در شیراز برخلاف دیگر جاها؛ «نزد، نکشت، نخورد، نبرد!» چون حاکم شیراز که از خونخواری مغولان آگاه شده بود، قبل از ورود آنان به شهر، پیکی با پرچم سفید فرستاد. مغولان هم با شهر مدارا و همه به خوبی و خوشی و سلامت، سالها مسالمتآمیز زندگی کردند.
۴- من فقر تاریخینگری دارم، چون تاریخ را به اندازهای نخواندهام که تحلیل تاریخی داشته باشم، فقط برایم چند سوال وجود دارد.
۵- اینکه در تاریخ آمده است که کوروش بعد از تصرف بابل با مردم آن بدرفتاری نکرد، کسی چه میداند شاید پیش از آن که کوروش هخامنشی وارد بابِل شود و مورد استقبال یهودیان قرار گیرد و منجی یهودیان لقب گیرد، حاکم شهر بابل، هدایای پیشواز فرستاده بود.
۶- کوروش اگر مصلح بود، چرا به حکومت در مرزهای ایران که از ماوراءالنهر تا بینالنهرین و از قفقاز و آسیای صغیر تا جزیرةالعرب و شبهقاره هند را در بر میگرفت، قانع نبود و خیال کشورگشایی، خواب را از چشمش ربوده بود. آیا کوروش برای رساندن پیام اصلاحطلبانه خود، رنج این همه سفر را به جان خرید یا برای وسعت قلمروی امپراتوری خود؟
پاسخ دامنه به بحث ۱۵۵
به قلم دامنه:
به نام خدا
مقدمهی نظری:
۱. اگر فرض را بر این بگذارم این نسبتی که به کوروش میدهند، درست است؛ آنگاه دستکم یک نتیجهاش این است که او پیامبر نبود که هر کجا رفت دست به دعوت و مبارزه با عقیدهی باطل بزند. او یک کشورگشا بود که آن دوران، توسعهطلبی سرزمینی، رفتاری مرسوم و رایج بود؛ شاید هم جواب به ماجراجوییها.
۲. اما اگر فرض را بر این بگذارم این نسبتی که به کوروش میدهند، درست نیست؛ آنگاه دستکم یک نتیجهاش این است که کوروش به عنوان انسانی مورد تأیید که به گواهی پارهای از مفسران قرآن -ازجمله ابوالکلام آزاد و علامه طباطبایی- همان ذوالقرنین در سورهی کهف است، به دادِ مردم از دست بیدادگری یأجوج و مأجوج شتافت و آن سد محکم را ساخت و با عقیدهی زورگویانهی آن قوم مبارزه کرد و آن مردم ستمدیده و گرفتار را از چنگ آنان رهایی داد.
پس کوروش مدارای مطلق که امری زاید و نادرست است، نداشت، بلکه در جای خود با عقاید غلط میستیخت.
اینک سه بند جواب تاریخی:
مدارای مطلق نسبت به عقاید باطل امری بیهوده و خلاف پیام آسمان است، که خدا با وحی، بشر را به حق دعوت کرد و از باطل حذر داد.
سه مثال میزنم برای تقریت ذهنی و سهولت در فکرکردن و فهم پرسش:
۱. مثلاً عقاید رفتار مردمان عصر جاهلیت در حجاز که دختران را زندهبهگور میکردند، با مبارزهی جدی پیامبر خدا (ص) مواجه شد تا آنجا که این سنت غلط با همت آن حضرت، آرامآرام برچیده شد.
۲. مثلاً حرکت پیامبرانهی حضرت ابراهیم (ع) در بُتشکنی و مبارزهی آشکار و پنهان با اَصنام (=بُتان)
۳. مثلاً دورانداختن بُتهای تراشیدهشده از درون کعبهی معظمه پس از فتح مکه توسط پیامبر گرامی اسلام (ص) و دعوت منطقی و مهربانانه از مشرکان برای پیوستن به اسلام و ترکِ بتپرستی و آداب پوسیدهی جاهلی.
نکته بگویم: مگر میشود کوروش -که تمام عمرش را روی زین اسب نشست و فتوحات داشت و حفظ حریم جغرافیایی ایران و نیز کمک به ملل ستمدیده- در آنهمه کشورگشاییها کشتار نشده باشد. همین خود نشان میدهد، مدارای مطلق نادرست است.