واجب آمد بر آدمی شش حق
به قلم دامنه: به نام خدا. اوحدی مراغهای در مثنوی «جام جم» از وجوب شش حق بر عهدهی آدمی سُروده حق خدا و مادر و پدر و استاد و میر و پیامبر:
واجب آمد بر آدمی شش حق
اولش حق واجب مطلق
بعد از آن حق مادرست و پدر
و آن استاد و میر و پیغمبر
اگر این چند حق بجای آری
رخت در خانهٔ خدای آری
حق اینها بدان که اربابند
مقبلان این دقیقه در یابند
حُب ایشان سرت بر افرازد
بُغض ایشان به خاکت اندازد
مرقد مطهر حضرت محمد (ص)
شرح کوتاه : شرحم این است که شعر چنان روشن و گویاست که هر خواننده با خواندن آن از ژرفای شعر سر درمیآورَد و حتی همیشه با این حقوق مأنوس و آشناست. فقط یادآور شوم که در برخی نسخهها به جای «میر» در مصرع چهارم، «شاه» آمده؛ اما مرحوم بدیعالزمان فروزانفر، «میر» آورده یعنی امیر. من همیشه وقتی این قسمت مثنوی را در دفتر یادداشتهایم مرور میکردم، «میر» را «سادات» و حقّ سادات برداشت میکردم.
توضیح: با آوردنِ این شعر، خواستم از پیامبر اسلام (ص) گفته باشم؛ انسانی خَلیق و خیلیملایم و خوشاخلاق، رسولی گشادهدل، نبییی غمخوار و دلرحم و دلفروز که سینهای صدر و گشوده داشته برای همه.
یک علت از علل نفوذ پیامبر اسلام در قلوب ایرانیان این بوده که محمد مصطفی -صلوات الله و سلامه علیه و على آله- که در پیشگاه خدا محبوبترین و نزدیکترین مخلوقات عالَم به اوست: فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنى (آیهی نُه نجم). مِثلِ مساکین میزیسته و با فقرا و مستمندان همغذا میشده و سختترین زندگانی را بر خود برگزیده تا مانند سلاطین ساسانی و امپراطوران رومی و فراعین مصری نباشد و نپوشد و نخورد.
یک ورق از تاریخ تیره و سیاه سلاطین ساسانی را میگشایم که اگر یکی از آنان روزی لباسی خاص و یا «غذایی مخصوص به خود» تهیه مینمود، آن غذا و آن لباس بر سایرِ مردم حرام بود و قدغَن و ممنوع و منع. زیرا بر سلطان! سخت میآمد که مِثل و مانند مردم بزیَد. بگذرم.