تازه ترین پست ها

پذیرفته ترین پست ها

پر بازدید ترین پست ها

پر بحث ترین پست ها

تازه ترین نظر ها

موضوع های کلی سایت دامنه

کلمه های کلیدی سایت دامنه

بایگانی های ماهانه ی سایت دامنه

پیوندهای وبلاگ های دامنه

پیشنهاد منابع

دامنه‌ی داراب‌کلا

پادشاه و پارسا و سعدی

پادشاه و پارسا و سعدی
حکایت ۱۶
«گلستان سعدی»

باب دوم. در اخلاق درویشان

 

 

گلستان و بوستان

برگردان از: «ادوارد رهاتسک» و «جی. ام. ویکنز»

 

 

شیخ مصلح الدین سعدی

 

متن حکایت. ص ۲۵۸ : عکس از دامنه

 

یکی از جمله صالحان به خواب دید پادشاهی را در بهشت و پارسایی در دوزخ. پرسید که موجب درجات این چیست و سبب درکات آن، که مردم به خلاف این معتقد بودند. ندا آمد که این پادشه به ارادت درویشان به بهشت اندر است، و این پارسا به تقرّب پادشاهان در دوزخ.

 

دلقت به چه کار آید و مسحی و مرقّع

خود را ز عمل‌های نکوهیده بَری دار

حاجت به کلاه بَرَکی داشتنت نیست

درویش صفت باش و کلاه تَتَری دار

(منبع)

۱
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
۱
در تاریخ : ۵ , ۱۳۹۸ مرداد . دید ۱۲۴۷

انتقاد آیت‌الله استادی از صداوسیما

انتقاد آیت‌الله استادی از صداوسیما

متن نقلی: آیت الله رضا استادی با انتقاد از برنامه های صداوسیما گفت: اساس مشکل حجاب از صداوسیما است. به گزارش «انتخاب»‌ به نقل از خبرگزاری ها، آیت الله «رضا استادی» در چهارمین همایش سید العابدین (ع) که عصر (۳ مردادماه ۱۳۹۸) با عنوان «فرزندان و امامزادگان منسوب به امام سجاد (ع)» در دارالقرآن علامه طباطبایی در قم برگزار شد، اساس مشکل حجاب را صداوسیما توصیف کرد و گفت: صداوسیما هیچ توجهی به مساله حجاب ندارد و حتی در پیام های بازرگانی نیز از بانوان با چهره آنچنانی استفاده می کند. عضو شورای عالی مدیریت حوزه علمیه قم با اشاره به اینکه صداوسیما مخاطب میلیونی دارد، تصریح کرد:

 

سایر برنامه ها تحت تاثیر برنامه های تلویزیونی قرار دارد که کاملا بر سبک زندگی مردم اثرگذار است. صداوسیما فعالیت های مذهبی و فرهنگی دیگران را خنثی می کند. وی افزود: دفتر تبلیغات، حوزه های علمیه، سپاه، نیروی انتظامی و سازمان اوقاف هر چه انجام دهند، یک صدم فعالیت صداوسیما نیز نمی شود زیرا مردم کاملا با تلویزیون در ارتباط هستند... وی با تأکید بر لزوم کنار گذاشتن تعارف و استمرار در تذکر ادامه داد: بودجه صداوسیما جمهوری اسلامی ایران نباید با پیام های بازرگانی بیهوده فراهم شود. این مسیر سبب گرفتار شدن جوانان شده و برای بازگرداندن آنان به مسیر صحیح کار بسیار سختی داریم. (منبع)

۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
۰
در تاریخ : ۴ , ۱۳۹۸ مرداد . دید ۲۸۰

کال‌قِوا، کاتی، تِغِک

به قلم دامنه. به نام خدا. کال‌قِوا، لغتی دیگر از لغات داراب‌کلا: به کُت پاره‌پوره، زِوار دررفته، آستر و رو چاک‌وچوک خورده «کال‌قِوا» می‌گویند. مثلِ کال‌جِل (=کهنه‌پارچه) یا کال‌دِوندی (=کَلوش و کفش) و یا کال‌خانه. کال‌قوا زیاد کاربرد داشت:


وقتِ شیار با وِرزا، خال‌گرفتن از جنگل، هیمه‌کشی از نِسوم، گندم‌کاری، و از همه مهمتر آتش‌گیر دَمی تَندیر و نیز وَرآمدن خمیر که گفتی. در تَهِ تندیر (=تنور خونگی) یک سوراخی داشت که به آن دمه یا دمی می‌گفتند، وقتی تندیر جَردِه می‌ریختند تا داخل تندیر اَنگله و تَش بیفتد، این دَمی را باز می‌گذاشتند تا باد، آتشِ جَردِه را شعله‌ور کند. وقتی قشنگ اَنگله می‌افتاد، کال‌قِوا را در دمی پِت‌پِطی می‌کردند تا گرمای داخل تنور متعادل شود و نون غَم‌غَم بپزد. به آن سوراخ «بره» و «تندیر بَهره» هم می گفتند.

 

کال‌قِوا


دوستی کرمانی دارم که ایام دانشجویی ازو واژگان زیادی می‌شنیدم ازجمله همین «کال‌قِوا»ی زبان مادری ما، که کرمانی‌ها به آن می‌گویند: کُت‌دَمه. که همین سوراخ و دمه‌ی تنور را با آن می‌گرفتند. بگذرم، و یک تیکه هم بگویم که کال‌قوا، قدیما در خانه‌ی برخی‌ها، حکم قُلّکِ پول و جاسازی اشیاء و محل مخفی‌نگه‌داشتن چیزمیزها هم بود که جیز بود!

 

لغت «لامیزه»: کمی لغتِ لُغُزی «لامیزه» را می‌شکافم: یک: واژه، دو سیٖلابی (=هجا و بخش) است. سیٖلاب دوم را هرچه زور زدم نفهمیدم نیاکان ما چرا بر دنباله‌ی سیٖلاب اول درآوردند. یعنی «لا» به نظر من همان لُو، لَب، لُوچه و لاچ است. اما «میزه» را سر درنیاوردم. دو:. دارابکلایی‌ها درین جور مواقع می‌گویند: «وَچه وِن لامیزه رِه گالْمیس دَکون». یعنی مُشتِ محکم و بزرگ، بر دهنش بزن!

لغت «لاقمی»: یک: لاقمی از واژه‌ی لُقمه ممکن است ریشه‌ی لفظی و معنایی بگیرد. چون مفهوم آن، به غذای دهنی و دهن‌زده و لقمه مرتبط است. دو: میکروب و مُسری‌بودن در لاقمی بازتاب دارد. محلی‌ها می‌گفتن: وِن داهون‌بَزه رِه نخور، تِه تِک لاقمی زنده: برای فارسی‌زبان‌ها ترجمه کنم: یعنی دهن‌زده‌ی وی را نخور، لَبت کورَک و زخم می‌زند. سه: لاقمی در دو گوشه‌ی لب و دهن، زخم می‌زند که دردناک است و با سفیدک و کف نشان داده می‌شود.

 

لغت «تِغک»: من این لغت را در حرف «قاف» و «غین» تلفظ می‌کنم؛ «تِقک» و «تِغک». چون این‌گونه شنیدم. تِقک کمی کمتر از گریه است. عاملش حسرت و دلتنگی و نازک‌دلی است. بیشتر، از بچه‌ها حادث می‌شود.
 

این‌که چرا تِقک نامیده شد، چون با حرف مصغّر «ک» تصغیر شد تا کمیِ آن با شدّت گریه سنجش شود. در فارسی و ادبیات و محاوره‌ها به «تِقک»، هِق‌هِق‌ می‌گویند. که البته با غین (=تِغک) هم نوشته می‌شود. مثل این شعر نوی شاعر نویسنده آقای «نامنی» در وصف مادر، که بخشی از آن را می‌نویسم:

 

مادر؛
ای زُلال صبور صادقم،
ماندنت را می‌خواستم،
رفتنت را دیدم.
رفتی؟...
ای پناه هِق‌هِق بی‌کسی‌ام،...
ای طعم شیرین شوق.

نامن: نام روستایی است در ۳۰ کیلومتری سبزوار.

 

لغت «کاتی» و «دربِن‌سر»: «کاتی» همان (=راه‌پله، نردبانِ تک‌چوب) و «دربِن‌سر» (=سکّو) و به عبارتی دیگر «نال‌سر» است. کاتی به بومسَر راه داشت که اشیای جاداده و پنهان‌شده‌ در آن بود، «دربِن‌سر» خود یک تماشاخانه‌ای بود. هم آسمان، از آن دیده می‌شد. هم گاو. هم گوسفند و بز و اسب. هم انگور و انجیر و حیاط و باغ و تیردار و فک‌دار و هیمه و تندیر. و هم تش‌کِله و دِس‌کِله و پخت و پز و شام با طعمِ «دی». و چای با کتری دودی روی دیزندون.

 

لغت «سیمپوش»:

نظر مهندس محمد عبدی:

در مورد لغت سیمپوش. دارای دو کلمه است : سینه و پوش. پوش یعنی پوشاندن یا پوشنده. با اتصال این دو کلمه و مخفف سازی در اصل سینه پوش است که ترکیبش می شود سینپوش و یا در قلب به میم ن می شود م و تلفظ می گردد سیمپوش که نوعی جامه را می گویند که بالاتنه  را می پوشاند و لایه رویی که تا روی سینه آدمی واقع شده و آویزان می شد و معمولا دکمه نداشت و یا کمتر داشت . البته سیمپوش بخشی از کت و شلوار بود و نیز نوعی پیراهن مانند

 

 

پاسخ دامنه


سلام جناب عبدی، بلی؛ نون در لفظ «سینه‌پوش» قلبِ به میم می‌شود و مخفف آن سیم‌پوش می‌شود. که من در واژگان محلی بر این نظرم که طرز تلفظ الفاظ را باید نگاشت. به سینپوش در فارسی جلیقه هم گفته می‌شود. که محلی می‌شود: جِلزقه. سیمپوش آستین ندارد و روپوش زمستانه است. گویا داراب‌کلایی‌ها به آن «سارفون» هم می‌گفتند. من سارفون‌هایی را که با عتیقه‌جات بدَلی دورچین می‌کردند، بیشتر در تن ییلاقی‌ها می‌دیدم، خصوصاً اِشکِوری‌ها. ممنونم.

فرهنگ لغت دارابکلا: اینجا

۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
۰
در تاریخ : ۴ , ۱۳۹۸ مرداد . دید ۶۵۵

الاغِ لنگِ آسوده

الاغِ لنگِ آسوده

به قلم دامنه. به نام خدا

شبی نعلبندی و پالانگری

حق خویش خواستند از خری

خر از پای لنگیده و پُشت ریش

بیفْکندشان نعل و پالان به پیش

چو از وام‌داری، خر آزاد شد

بر آسود و از خویش شاد شد

شرح دهم و نکته بگویم: نظامی گنجوی درین شعرش دارد این پیام را می‌دهد که پالان‌دوز و نعل‌بند از خر، مزدِ کارشان را طلب کردند. در حالی‌که خر هم لنگ بود و هم پشتش زخم داشت. یعنی نه نعل نیاز داشت و نه پالان. از این‌رو، هم نعل را انداخت و هم پالان را پرت کرد. الاغ با این زرنگی و تدبیر! که دیگر خود را به آن دو نفر، بدهکار و مدیون نمی‌دید، آسوده گردید و شادمان. و لابد از پیش‌شان عرعرکنان جهید و گریخت.

 

اما نکته نیز بگویم: گاه، انسان‌ها از بس ستمکار، دور از اخلاق و مادّه‌پرست می‌شوند که باید مانند شاعر رجاء بخارایی، در همدردی با الاغ _این حیوان و جُنبنده‌ی بارکش و بلاکِش_ گفت:

 

اَشرف تویی که در پیِ رنجِ کسان نِیی

گرچه ستم ز خلق به خَروار می‌کِشی

۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
۰
در تاریخ : ۳ , ۱۳۹۸ مرداد . دید ۸۰۴

رمان «زندانی قلعه‌ی هفت‌حصار»

رمان «زندانی قلعه‌ی هفت‌حصار»

به قلم دامنه. به نام خدا. رُمان «زندانی قلعهٔ هفت‌حصار» نوشته‌ی حسین فتاحی، کتابی خواندنی، گیرا، جذب‌کننده و شگفتی‌آور است.

 

۱. همیشه در اتاق خلوت پدر، قرآن تلاوت می‌کرد و ده‌سالگی تمام قرآن را از حفظ بود. ر.ک: صفحه‌ی ۶.

 

۲. گفت هر چه از من می‌خواهی بخواه، خزینه‌ها و گنجینه‌ها در دست من است. گفت چیزی نمی‌خواهم، فقط اجازه دهید اجازه‌ی ورود به کتابخانه داشته باشم. ر.ک: صفحه‌ی ۳۳.

 

۳. وقتی از قضیه‌ی سُغُد سر در آوُرد، گفت علت «لالی» معلوم گشت، چون میان عاشق و معشوق ربط است و هر گاه حرفی از معشوق به میان آید، نبض عاشق حسّاس می‌شود و تندتر می‌زند.  ر.ک: صفحه‌ی ۶۴.

 

۴. این سخن ابوسعید ابوالخیر را خوش می‌داشت: «پیک انسان، قلب اوست.» ر.ک: صفحه‌ی ۱۰۷.

 

۵. می‌گفت، نه یک‌بار، که بارها: «من به همه‌ی کسانی که علیه‌ی بی‌عدالتی مبارزه می‌کنند، احترام می‌گذارم.»  ر.ک: صفحه‌ی ۱۲۷.

 

۶. معتقد بود قدرت لایق خداوند است و بس. و می‌گفت: «برای ما آدم‌ها، قدرت تنهایی می‌آورَد.»  ر.ک: صفحه‌ی ۱۶۳.

 

۷. با ناله و درد می‌گفت: «اگر به دستورهای اسلام عمل میکردند، شاید چنین جنگ‌هایی در سرزمین‌های اسلامی صورت نمی‌گرفت.»  ر.ک: صفحه‌ی ۱۶۲.

 

۸. در آخرین ساعات عمرش در ۵۷ سالگی باز نیز چون در نوجوانی گفت: «دوست من، برایم قرآن بخوان» و آرام چشم از جهان بست. ر.ک: صفحه‌ی ۲۴۸.

 

آری آنچه به این سبک درین پست با شوق و ذوق نوشتم از رُمان «زندانی قلعه‌ی هفت‌حصار» گفتم؛ یعنی از ابوعلی سینا فرزند عبدالله سینا و ستاره افشنه‌ای، مادر اهل دعای شیخ‌الرئیس بوعلی‌سینا. که از بخارا به خوارزم آمد، از آنجا از دست حملات سلطان محمود غزنوی به نیشابور روانه شد، سپس در ری مقیم شد، بعد به قزوین رفت و آنگاه به همدان درآمد و سرانجام از زندان به اصفهان فرار کرد و در نهایت در مقبره‌اش در همدان خُفت، که من در آن آرامگاه، بر این مرد حکیم و طبیب با ایمانِ ایران و اسلام و جهان احترام گذاشتم.

۱
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
۱
در تاریخ : ۲ , ۱۳۹۸ مرداد . دید ۴۰۶

پنج اصل، پنج رفتار رجبعلی خیّاط

به قلم دامنه. به نام خدا. هفت کولِ (۱۰۷) از بحث های روزانه ام در مدرسۀ فکرت. بی‌آن‌که درباره‌ی مرحوم نکوگویان _مشهور به رجبعلی خیّاط که در سال ۱۳۴۰ درگذشت و در ری به خاک سپرده شد_ قائل به غلوّ، تقدّس و کراماتِ آن‌چنانی باشم، اما وی را به عنوان یک انسان خوب، عرفان‌پیشه و دارای پندهای اخلاقی عامیانه، مورد ستودن و پاییدن می‌دانم. دست‌کم بسیاری از ماها، سفارش‌ها و نداهای قابل قبولی ازو خوانده و یا از زبان ناقلان شنیده‌ایم. پنج اصلی که در زیر به‌فشردگی و با کمی دخل و تصرف ادبی و نوشتاری، می‌نویسم، یک نمونه از آن پندهای گِران و پرقیمت اوست:

 

نقل است که از او پرسیدند چرا بسیار آرامی؟ گفت بدین مضمون: چون زندگی‌ام را بر پنج اصل بنا کردم: یعنی: ۱. دانستم رزق مرا دیگری نمی‌خورد، ۲. خدا مرا می‌بیند، ۳. کار مرا دیگری انجام نمی‌دهد، ۴. پایان کارم مرگ است و ۵. نیکی و بدی گُم نمی‌شود و به خودم بازمی‌گردد. مرحوم رجبعلی، از این پنج اصل و معرفت، به پنج نتیجه و پیام و رفتار منتهی شد: برای اصل اول، آرام شد. برای اصل دوم حیا پیشه کرد. برای اصل سوم تلاش کرد، برای اصل چهارم خود را مهیّا ساخت و برای اصل پنجم بر «خوبی» خود افزود و از «بدی‌»اش کم کرد. اصل اول مرحوم رجبعلی خیاط نشان بینش توحید افعالی و رزّاقیت خدای متعال است که رفتار آن نیز در ادامه‌ی پنج اصل درج شد. اصل ۳ و رفتار مبتنی به اصل ۳، همان کار و تلاش است. تأکید کنم مرحوم رجبعلی خیاط در اصل ۳ معتقد است کار مرا دیگری انجام نمی‌دهد. و از همین معرفت و شناخت، پی به این رفتار می‌بَرد که طبق اصل سوم، تلاش و کار کند و تن به کار خیاطی و کوشش و رزق حلال بدهد.

 

رجبعلی خیاط. بازنشر دامنه

 

نکته بگویم و تمام: به فرموده‌ی زیبای مولوی، انسان «همان اندیشه» است، مابَقیِ آدمی، فقط «استخوان و ریشه» است. ازین‌رو، زندگی بر پایه‌ی معرفت و معنویت پیش می‌رود که از دل و عقل، هر دو، سرچشمه می‌گیرد. باید پندِ لطیف بزرگان، خوبان و نیک‌‌کرداران را به گوشِ دل سپرد؛ زیرا آدمی در زیست، بی‌نیاز از پند و اندرز نیست. شاعر، خیلی‌خوب سُروده و اِنذار داده که:

به شادکامی دشمن، کسی سزاوار است

که نشنَود سخنِ دوستانِ نیک‌اندیش

۱
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
۱
در تاریخ : ۱ , ۱۳۹۸ مرداد . دید ۱۳۹۲

مدرسه فکرت ۴۳

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت چهل و سوم

 

با امام هشتم (۱۰)

سبیکه همسر امام رضا _علیه السلام_ مادر امام جواد _علیه السلام_ است که به سکینه و مرسیه و دُرّه نیز معروف بود. و حضرت رضا او را «خیزران» (=گیاهِ نی) صدا می‌کردند. آن زن فداکار و وفادار، از خاندان ماریه‌ی قبطیه مادرِ ابراهیم پسر رسول خدا _صلوات الله علیه وآله_ است.

 

امروز، ۲۳ ذی‌ القعده ۴ مرداد ۱۳۹۸، روز زیارتی آقا علی بن موسی الرضا است. خواستم با احترام‌گذاری به بانوی محترم، همسر مکرم امام رئوف، وظیفه‌ام را به آن امام عزیز که محبوب دلِ خوبان و اهل معنویت و عشق است، انجام داده باشم. این روز ارزشمند و بزرگ، بر آن دل‌هایی که آکنده از محبت و پیروی از اهل‌بیت عصمت و طهارت _علیهم السلام_ است، درخشنده و گوارا باد.

 

دعا

انسانی که درست دعا می‌کند به خدا گوش فرا می‌دهد اما انسانی که نادرست دعا می‌کند می‌خواهد خدا به او گوش کند. نیایش نادرست می‌کوشد خدا را بفریبد! این را از آموزه‌های «سورن کی یر کیگارد» آموختم؛ بنیانگذار فلسفه‌ی اگزیستانسیالیسم.

 

لبریز از شمش تبریز (۱)

 

به نام خدا. سلام. هفت کولِ (۱۱۱)

مولوی در ملاقات شمس تبریز با او، تماماً زیر و زبَر شد. دست از درس و منبر و اَستر و مُریدبازی شُست و با «علمِ حال»، در اعماقِ روحش، عشق و جمال جوشید. به‌طوری‌که وقتی در یکی از آزمون‌های سخت در کنار شمس، سر از سجده بر داشت، شمس ازو پرسید چه حالی شدی: جلال‌الدین مولوی گفت: «فارغ نشدم، مبتلا شدم.»

 

نکته بگویم: از نظر من، هر کس باید یک «شمس» پیدا کند و یا با «شمس وجودش» دیدار کند، تا برای حرف دلش، کلمه‌ای پیدا کند. از ملاقات شمسِ ژنده‌پوش ۶۰ساله، با مولوی رِداپوشِ ۳۸ساله، زیاد در یادها و یادداشت‌ها دارم. همان شمس تبریزی، که به مولوی آموخت «نمازگر» نباش، «نمازگزار» باش. نمازگر، مانند زرگر اهل معامله و دکّان است. من بیت آخر این غزل مولوی در دیوان شمس را اوج این غزلش می‌دانم:

 

برو ای تنِ پریشان، تو وُ آن دلِ پشیمان

که ز هر دوتا نرَستم، دلِ دیگرم نیامد

 

نخستین درس شمس

 

به نام خدا. سلام. هفت کولِ (۱۱۲)
لبریز از شمش تبریز (۲). شمس تبریز، سال ۶۴۲ هجری قمری به‌صورت ناشناس، وارد قونیه‌ی ترکیه شد و مولوی پس از درس و مسجد، سوار بر اَستر (=قاطر) عازم خانه. با دَبدبه و کَبکبه و بدرقه. خود سواره و شاگردان و مریدانش پیاده!

 

شمسِ ناشناسِ ژنده‌پوش، در کوچه، دهَنه‌ی اَستر مولوی را گرفت و پرسید تو مُلّای روم هستی؟ مولوی گفت: آری. شمس پرسید: پیامبر اکرم [ص] را می‌شناسی؟ مولوی با حیرت و نیم‌نگاه به مریدانش، جواب داد: «مگر می‌شود سیّد عالَم محمد مصطفی [ص] را نشناخت.»

 

شمس که به شکل درویش در آمده بود، پرسش محکم‌تری پرسید: تو بزرگ‌تری یا پیامبر؟ مولوی از شگفتی پُر شد و گفت: «أَسْتَغْفِرُاللهَ وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ». آنگاه شمس بی‌درنگ حمله‌ی معرفتی‌اش را به جلال‌الدین مولانا آغاز کرد و گفت: «آیا محمد مصطفی [ص] هم، همین‌گونه راهِ مسجد به خانه را می‌پیمود! که خود سوارِ اَستر باشد و عده‌ای او را بدرقه کنند؟ آیا این روش پادشاهان جبّار است یا روش پیامبر؟!

 

این اولین ملاقات ناشناس شمس با مولوی بود. که مولوی را با این درس زبَردستانه، زیر و زبَر کرد. دیگر بر اَستر، دوام نیاورد و بی‌هوش بر زمین افتاد تا شاید مدهوش شود و به هوش آید!

امید آنچه به سبک خود نوشتم، خوب نوشته باشم و گیرا.

 

مفهوم تابعیت
تابعیت یک مفهوم مدرن است. با شکل‌گیری دولت‌های ملی این مفهوم وارد حقوق بین‌الملل شد. گرچه تابعیت و تبعه‌ی کشور مشخص بودن هم برای فرد حقوق و تکالیف پدید می‌آورد و هم آثار امنیتی دارد. اما کاش جهان به صلح پایدار می‌رسید و هویت انسانی هر انسان، گذرنامه‌اش محسوب می‌شد. بیشتر بخوانید ↓

بیشتر...
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
۰
در تاریخ : ۱ , ۱۳۹۸ مرداد . دید ۸۰۹

قبرهای حرم امام علی

قبرهای واقع در حرم امام علی علیه السلام

۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
۰
در تاریخ : ۳۱ , ۱۳۹۸ تیر . دید ۴۱۷

دانش‌آموزان داراب‌کلا در دهه‌ی پنجاه

۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
۰
در تاریخ : ۲۹ , ۱۳۹۸ تیر . دید ۴۲۳

تأکید بر لفظ امام هشتم

تأکید بر لفظ امام هشتم

به قلم دامنه. به نام خدا.با امام هشتم. قسمت دهم. بر شیعیان تأکید رفته است به ذکرکردن نام و عنوان «امام هشتم» یا «هشتمین امام» برای امام رئوف آقا علی بن موسی الرضا (ع)، تا با جریان منحرف و کژاندیش «واقفیه» -که در امام هفتم، متوقف شدند و منتظر رجعت و ظهور مجدد امام کاظم‌ بودند- فرق بیّن داشته باشیم. بنابراین؛ لفظ «هشتم»، هم پیام دارد، و هم دالِّ بر استمرار امامت است تا ظهور حضرت حجت، خاتم الاوصیا (عج الله).

۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
۰
در تاریخ : ۲۹ , ۱۳۹۸ تیر . دید ۳۴۱

پین‌دِواج و وَل ویلانگ

به قلم دامنه: به نام خدا. پین‌دِواج. در مدرسه فکرت نیز بررسی واژگان محلی داراب‌کلا را راه انداختیم. که این لغت در آنجا شکافته شد: این لغت شامل دو کلمه است: پین یعنی پینه. دواج یعنی لحاف. علاوه بر کاربردی که جنابان دکتر اسماعیل عارف زاده و مهندس محمد عبدی سنه کوهی در زیر گفته‌اند، دست‌کم دو کاربرد دیگر هم داشته: یکی زمانی که خانه‌ها وقتی خمیر می‌کردند تا تَندیرنون بپزند، پین‌دِواج را روی تشتِ خمیر می‌گذاشتند تا خمیر حسابی و زودتر پوش بیاد (=وَر بیاد). دیگر این‌که پین‌دِواج به علت مندرس و کهنگی و پینه‌بسته‌بودن، مختصِ عضوی از خانواده‌ها بود که اغلب تکرّر ادرار (=شب‌اداری) داشت! که در زبان محلی به بچه‌های این‌گونه می‌گفتند: کِشوک.

 

 

نظر دکتر اسماعیل عارف زاده:

نظر دکتر اسماعیل عارف زاده:  سلام. پین دواج  که  پین  همان  پینه است  لحاف  نسبتا بزرگ  و  قدیمی از جنس پنبه  است  که  اکثرا  چند  نفر  از  بچه ها  و  گاهی  همه  ااعضای  خانه  برای  خواب  از  آن  استفاده  میکردند. گاهی  پیشوند  پین  یا  پینه  در موارد  دیگر  هم  بکار میرفت  مثل  پین شلوار

 

نظر محمد عبدی سنه‌کوهی:

نظر مهندس محمد عبدی سنه کوهی: سلام. پین دواج. خود از دو بخش تشکیل شده دواج یعنی لحاف. پین مخفف شده پینه هست و آن در قدیم از تکه های پارچه و بهم دوختن یک پارچه یکسره درست می کردند و با پشم گوسفند یا پنبه لحاف درست می کردند که به آن پینه دواج یا پین دواج می گفتند که از دواج که معمولاً تک و دونفره خیلی بزرگتر بود و پین دواج لحاف چندین نفرها بود. در برخی مناطق پین دواج را معادل پنبه دواج در برابر می دواج که پشم گوسفند بود هم می گفتند

 

فرهنگ لغت دارابکلا

 

 

وَل ویلانگ

 

به قلم دامنه: به‌ نام خدا. وَل ویلانگ. در داراب‌کلا به چیزی که زیاد کج شده باشد «وَل ویلانگ» یا «وَل وُ وِل» می گویند. وَل یعنی کج و ناصاف. و واژۀ وِل _گرچه در اصل به معنی رها و لااُبالی و لات است_ اما در پسوند بر سر وَل، به معنای همان کج و کُله است. هرگاه این حالت بسیارشدید شده باشد، به آن «چَپچِلخ» می گویند. مثلاً به لُغز و کنایه و با حالت اعتراضیه به کسانی که باهم زد و خوردِ شدید و بزَن بزَن داشته باشند، می گویند: «هی! بس کن دیگه، وِره چَپچِلخ هاکاردی». چَپچِلخ علاوه بر کجی معنی «درب داغون» هم می دهد.

 

 

برای مفهوم «وَل ویلانگ» دو مثال می زنم: ۱. به دار (=درخت) که کج باشد، «وَل دار» (=کج درخت) می گویند. (مثل عکس بالا) و هیمه (=هیزم) را که کج و کُله باشد، «وَل ویلانگ چُو» می نامند. ۲. سال های دورتر کهنه‌خرین‌های سیّار وقتی به محل می آمدند، ظروف روی و مسی قدیمی را به قیمت بسیار ناچیز از مردم می خریدند، برای این که ارزش آن را کم جلوه دهند، به عمد آن را پیش چشم فروشنده، زیرِ پا لِه و لَورده می کردند؛ که به این حالت می گویند: وَل ویلانگ، وَل وُ وِل.

فرهنگ لغت دارابکلا: اینجا

۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
۰
در تاریخ : ۲۸ , ۱۳۹۸ تیر . دید ۴۸۰

نقد تطبیقی ادیان و اساطیر

به قلم دامنه. به نام خداگزارشم از یک کتاب. عنوان کامل کتاب _که عکسی از آن انداخته و در زیر منعکس ساختم_ این است: «نقد تطبیقی ادیان و اساطیر در شاهنامه‌ی فردوسی، خمسه‌ی نظامی و منطق‌الطیر عطار». نوشته‌ی دکتر حمیرا زمرّدی. چاپ زوّار. در ۵۶۹ صفحه. اما برداشت‌هایی آزادم ازین اثر فاخر و پژوهشگرانه -که چندی پیش خواندنش را تمام کردم- این است:

 

۱. اسطوره مهمترین کارکردش کشفِ سرمشق‌های الگوواره‌ی آیین‌ها و فعالیت‌های معنادار آدمی است از تغذیه تا معیشت و رزم و تربیت و هنر و فرزانگی و حماسه. ۲. در اساطیر از تجلّیات قدسی آسمان، کوه، اسب، غار، ماه، پرنده و چرنده و گاو و آتش و اشیاء و ارواح و موجودات مافوق طبیعی سخن می‌رود.

 

 
...
 

کتاب «نقد تطبیقی ادیان و اساطیر در شاهنامه، خمسه‌ی نظامی و منطق‌الطیر. نوشته‌ی دکتر حمیرا زمرّدی    وبلاگ قلم قم دامنه دوم

 

۳. مثلاً در آیین مزدایی و زروانی (=زمانی) سیّاره‌ها به علت دنبال‌کردن مسیرهای نامنظم و غیرعادی، شیطانی به شمار می‌روند بر خلاف ستاره‌ها و ثوابت که نمایانگر نظم الهی‌اند. (ر.ک: ص ۱۹ کتاب)

 

۴. شاعران متشرّعی چون حکیم نظامی و عطار نیشابوری به رد احکام نجومی و تأثیر آن بر سرنوشت پرداخته‌اند. عطار ستاره‌بینی و طالع‌بینی و «بینش فلک‌گرایانه را مردود و معلول بی‌خرَدی» دانسته است. (رجوع شود به ص ۳۹۰ کتاب). نظامی نیز در خسرو و شیرین ص ۴۱۷ می‌گوید:


زمانه با هزاران دست، بی‌زور
فلک با صدهزاران دیده، شب‌کور

۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
۰
در تاریخ : ۲۷ , ۱۳۹۸ تیر . دید ۴۳۴

چهار چیز بیهوده از دست می‌رود

قلم دکتر فتح الله دهقان: امام صادق (ع) می فرماید: «چهار چیز بیهوده از دست می رود: بذلِ محبت به بی‌وفا، نیکی نزد شخص ناسپاس، تعلیم به کسی که گوش شنوا ندارد و سپردن راز بر کسی که رازنگهدار نباشد. منبع: خصال شیخ صدوق، باب چهارم، حدیث ۴۴.

 

 

سلام جناب دهقان. حقیقتاً ما محتاج نصایح حکیمانه‌ی امامان معصوم‌مان هستیم. رستگاری در پیروی حکیمانه از آنان است.
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
۰
در تاریخ : ۲۷ , ۱۳۹۸ تیر . دید ۱۱۳۵

نگین سنگ حرم حضرت معصومه

نگین سنگ حرم حضرت معصومه

به قلم دامنه. به نام خدا. دست‌اندرکاران درس تفسیر و ترجمه‌ی قرآن کریم حرم حضرت فاطمه معصومه -سلام الله علیها- در اقدامی معنوی، به شاگردان برجسته و ممتاز این درس، هدیه‌ی «نگین انگشتری» سنگ متبرّک حرم حضرت معصومه (س) دادند. درود بر آنها. عکسی از آن انداختم و به اشتراک گذاشتم، تا در بحث «قم‌شناسی» در وبلاگ دامنه، این کارِ نیکو، ثبت شود و ماندگار.

۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
۰
در تاریخ : ۲۶ , ۱۳۹۸ تیر . دید ۱۹۳۰

دربارۀ پست «خاش پِتَک رِه رِکنِه»

به قلم «یک دارابکلایی». سلام. [در راستای این پست «خاش پِتَک رِه رِکنِه»:] [اینجا] البته بعضی ها هم «وشون پتک کوش کانده»، معادل فارسی «پشتشون می خاره» و هوس کتک خوردن دارند! در مورد بن فعل «رک» که فکر کردم دیدم ما در مازنی دو فعل با این بن داریم: یکی «برکسن» به معنی خاراندن و دیگری «رک هادن» به معنی تکان دادن و یا دور شدن و رفتن.  شکل دوم به نظر می رسد خیلی کم امروزه استفاده می شود. گاهی برای تکان دادن گل تله (تله موش) استفاده می شود و همینطور اگر بخواهند به کسی به طور توهین آمیز بگویند برو پی کارت هم می گویند «رک هاده».


دامنه: سلام جناب آقای «یک دارابکلایی» شما از زاویۀ دیگر خیلی بهتر شکافتی. «رک هادِه» را هم درست یادآور شدی. درود، که به واژگان محلی علاقه و دانش داری.

۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
۰
در تاریخ : ۲۶ , ۱۳۹۸ تیر . دید ۴۰۷

بیمارستان فوق تخصصی نور قم

بیمارستان فوق تخصصی نور قم
به قلم دامنه. به نام خدا. چندی پیش به گشت و گذار در قم پرداختم، تا از مدرن سازی و توسعۀ شهری قم بیشتر آگاه گردم. در بزرگراه مرجعیت در ضلع منتهی به بزرگراه جمکران و شهرک قدس، دو سازۀ مهم و ارزشمند در حال ساخت است. یکی بیمارستان فوق تخصصی نور که به عنایت و همت دفتر آیت الله العظمی سیدعلی سیستانی انجام می گیرد.  دیگری یک مسجد بزرگ با معماری اسلامی که در ابتدای بزرگراه منتهی به شهرک قدس از سمت بزرگراه مرجعیت، پشت کوه خضر نبی، قرار دارد. جهت ثبت و اطلاع رسانی و قم شناسی، عکس هایی انداختم که در زیر، با زیرنویس آورده ام:

 

 

مسجد ابتدای بزرگراه منتهی به شهرک قدس

 

 

هنوز نام مسجد درج نشد

آن پشت، بالای کوه، مسجد کوه خضر

 

 

بیمارستان فوق تخصصی نور در شهر قم

بیشتر...
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
۰
در تاریخ : ۲۴ , ۱۳۹۸ تیر . دید ۲۳۵۳

دربارۀ درگذشت نقی فضلی

به قلم فضل الله فضلی. سلام به برادر عزیز و مومن و انقلابی استاد آقا ابراهیم، با متن زیبای خود (اینجا) اشکم را با کلماتی که در حال تایپ هستم همراه نمودی. ما جنگجویی و مدافعین دفاع از دین و وطن نفر به نفر باید با زجر و مشقت و با بی تفاوتی بسیاری از کسانی صاحب حق نیستند و حق را در گروگان خود دارند ذره ذره وجود و جسم نحیف مان در حال سفر به دیاری باقی است و ننگ این اعمال فریبکارانه و دغل کاری بر دامن ریاکاران  خواهد نشست و پل صراط راه عبور این دروغگویان بسته خواهد شد. تا در آنجا حق خود را از آنان بگیریم.  درود خدا بر شهیدان و آزادگان و جانبازان و ایثارگرانه وطن.

 

پاسخ دامنه:

سلام جناب آقای فضلی. ممنونم. خدا برادر جانباز فداکارت را قرین خوبان و بزرگان کند. برای این مصیبتِ سنگین، شکیبایی برای شما و تمامی بستگان نسبی و سببی آرزومندم
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
۰
در تاریخ : ۲۳ , ۱۳۹۸ تیر . دید ۳۸۱

با امام هشتم باشیم

به قلم دامنه. به نام خدا. با امام هشتم (۷) امام رضا ع سخنان فراوانی دارد که در تاریخ اسلام به ثبت رسیده است. خصوصاً توسط عالم پرهیزگار شیخ صدوق در کتاب «عیون اخبار الرضا» که درباره‌ی زندگانی، دوران و سخنان امام رضاست. خوشبختانه من توفیق داشتم، هفت‌هشت سال پیش، تمام این کتاب گرانسنگ را بخوانم. متنی گیرا و جاذب دارد و شیخ صدوق با فراست آن را تدوین و در ۶۹ باب، تبویب (=باب‌بندی) کرده است. اینک از شرح عیون می‌گذرم، فقط سه سخن امام رضا را می‌‌نویسم. امید است بر دلِ دلدادگان روَد.
 
۱. فهمَنده‌ی حدیث باشید، نه فقط روایتگر آن.
۲. خداوند  نه با اِکراه اطاعت می‌شود و نه با غلبه، معصیت می‌گردد.
۳. برای دانستن، سؤال کن نه برای مغلوب‌ساختن دیگران.

 

با امام هشتم (۸). امام رضا _علیه‌السلام_ به فعالیت آشکار روی آورده بود. به سیر و گشت میان مردم می‌پرداخت. نخستین مسافرت را از مدینه به بصره کرد. با پایگاه‌های مردمی خود، دیدار می‌نمود. در مسافرت‌ها، اجتماع برپا می‌ساخت. با مردم به گفت‌وگو می‌پرداخت. همواره مردم را وادار می‌کرد تا پرسشگر باشند. اخلاقش این بود با بزرگان و دانشمندان چه مسلمان و چه غیرمسلمانان ملاقات می‌کرد و مناظره می‌نمود. به‌طوری‌که مسائلی که درین مسافرت‌ها از امام رضا می‌پرسیدند توسط محمد بن عیسی تقطینی گردآوری گردید، که آن امام عزیز به بیش از ۱۸ هزار مسأله پاسخ دادند. پاسخ به سؤالات مردم و دانشمندان و  توسعه دادن پایگاه‌های تشیّع از اقدامات بینادی امام رضا (ع) بود. در گنگره‌ی جهانی امام رضا که در سال ۱۳۶۵ برگزار شد، مباحث خوبی درباره‌ی ابعاد زندگی فکری و اجتماعی و سیاسی امام رئوف (ع) مطرح شده است. امام رضا -علیه السلام- با شش زِمامدار هم‌عصر بود:

 

منصور عباسی

مهدی عباسی

هادی عباسی

هارون‌الرشید عباسی

محمدامین عباسی

مأمون عباسی

 

فقط در حاکمیت و خلافت مأمون، چون نیرنگ ورزیده و بازور آن حضرت را از مدینه به مرو (=شهری که اینک بخشی از ترکمنستان است) فراخواند، مجبور به پذیرفتن مشروط شد. و با مأمون شرط کرد در روند حکومت هیچ دخالتی نداشته باشد و با شیعیان و مردم رابطه و دسترسی داشته باشد. و اتفاقاً در این کار نیز، امام رضا _علیه السلام_ خیلی عالی و مدبّرانه پیش رفتند.

 

با امام هشتم (۹). امام رضا _علیه‌السلام_ ۵۵ سال عمر کردند. ۳۵ سال تحت امامتِ امام کاظم _علیه‌السلام_ بودند و ۲۰ سال خود امامت کردند. امام رضا در سال ۱۴۸ قمری به دنیا آمدند، درست همان سالی که امام صادق _علیه‌السلام_ به شهادت رسیدند. امامان ما، همگی به دست جور و ستم به شهادت رسیدند و این نشان می‌دهد آنان مغضوب حاکمان ستمگر و جائر بودند. مشیت خدا این شد امام مهدی _عجّل الله_ در پرده‌ی غیاب روند و فلسفه‌ی انتظار و امید در مکتب زنده بماند تا به مصلحت خدا ظهور فرمایند و صلح و انسانیت و عدالت و حقانیت را بگسترانند.

 

حضرت رضا (ع) یاران و اصحاب محبوب داشتند، مانند: دعبل خزاعی، حسن فضال، حسن بجلی، حسن محبوب، صفوان بجلی، حسن عبّاد. که ایشان کاتب امام رضا بود. روح همگی‌شان، شاد و رحمت خدا باد. میلاد امام رضا بر دلدادگان خجسته و مبارک.

۱
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
۱
در تاریخ : ۲۳ , ۱۳۹۸ تیر . دید ۴۳۷

در گذشت نقی فضلی

در گذشت نقی فضلی

به قلم دامنه. به نام خدا. جناب آقای فضل الله فضلی جانباز بزرگ و فهیم دفاع مقدس سلام علیکم. عمیقاً متأثّر و اندوهگین شدم و برای جانباز دیگر بیت شریف شما، برادر عزیزت مرحوم آقا نقی فضلی اشک ریختم. خود می دانید که من با آن مرحوم خاطره هایی به یاد دارم، هم در نهادی در ساری که آن سال سخت دهه‌ی شصت، کتابخانه‌ی بزرگ نهاد را می‌گرداند و دایم خود کتاب می‌خواند و اهل فکر و دیانت و انقلاب بود. هم در جبهه‌ی مریوان که شجاعانه می‌درخشید.

 

مرحوم نقی فضلی جانباز دفاع مقدس

 

مرحوم نقی (فاضل) فضلی جانباز دفاع مقدس

روستای ماکران میاندورود مازندران. دشت ناز


یادم نمی‌رود که برادر جانبازت نقی مهربان و زجرکشیده، همیشه بر دوستان محبت می‌کرد و خنده‌ها و چهره‌ی متبسّم او همگان را به دل او مرتبط می‌کرد. او با اخلاق خلیق‌اش، پل محبت به دل هر کس می‌زد. درگذشت شهادت‌واره‌ی این جانباز دفاع مقدس بر شما و تمامی بستگان تسلیت و روحش ان‌شاءالله در اعلاعلّین مأوا گیرد. مرا در غم از دست دادن برادرت، شریک و غمگین دان. والسلام.

۱
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
۱
در تاریخ : ۲۳ , ۱۳۹۸ تیر . دید ۷۴۱

خاش پِتَک رِه رِکنِه

خاش پِتَک رِه رِکنِه

به قلم دامنه. به نام خدا. خاشِ پِتَک رِه رِکنِه. با سه مثال این عبارت را جا می اندازم. ابتدا بگویم الفاظ این عبارت محلی بدین معنی است: خاشِ: یعنی مال خودش. پِتَک یعنی پسِ گردن. رِکنِه یعنی می خاراند.

 

۱. پول قرض می‌گیره میلیونی، جیم‌فنگ می‌شهُ و غِب.وقتی طلبکار به‌هرحال می‌بیندش و می‌پرسه کی قرض رو پسش می‌دی؟ طرف خاش پِتک رِه رِکنِه.

 

۲. امتحان علوم حتی یک هم نگرفته. مادر فشارش می‌آره این‌همه لازانیا بهت دادم پس چی شد؟ طرف خاش پِتک رِه رِکنِه.

 

۳. بیمارستان فکر کنم شیراز! بستری شده. موقع ترخیص، از در پشتی پرونده بغل‌کرده، در می‌ره. دکتر روزی در مطب می‌بیندش. می‌گه تسویه نکردی، که هیچ! نسخه را چرا عمل نکردی؟! چرک گوش‌ات عود! کرد. طرف این‌لینگ، اون‌لینگ می‌کنه و خاش پِتک را می‌رِکد. به این تیپ آدمها می‌گن: پتک رِه نرِگ. البته پتک، کُش نمی‌کنه، خجالتی و شرمساری راه نمی‌دهد!

فرهنگ لغت دارابکلا: اینجا

۲
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
۲
در تاریخ : ۲۲ , ۱۳۹۸ تیر . دید ۵۷۹

آیا اسلام به حقوق زن افزود؟

به قلم دامنه : به نام خدا. بحث. آیا اسلام به حقوق زن افزود؟ من معتقدم اسلام هرگز از حقوق زن نکاست، بلکه خدای حکیم حقوق زنان را حکیمانه افزود و این کارشناسان دین هستند که  به علت کمبود معرفتی و به دلیل فهم های قشری، مغز احکام دینی از جمله حقوق زنان را در ظرف انحصار خود، به حصار کشیده‌اند. من نمونه هایی فقط جهت شکل‌بخشی به بحث در زیر ضمیمه می‌کنم. که اگر بخواهم همه را فهرست کنم، زمان زیادی می برد. مانند:


نگذاشت زن خادمهٔ مرد شود.
نگذاشت زن خرج خونه را در آورد
نگذاشت حتی شیر پستانش را مفت و بی دریافت اجرت المثل به کودکش دهد.
نگذاشت در ازدواج مثل مرد مزدوج شود، بعنی باید مهریه بگیرد تا مردی او را به زنی بگیرد.
نگذاشت کارهای سَتبر و سخت بر عهدهٔ زن باشد.
نگذاشت زن کالا و متاع  تمتُّع مرد شود.
نگذاشت زن عریان شود.
نگذاشت زن خانه نشین شود، نمونه اش حضرت فاطمه و حضرت زینب که در عرصه فعال بودند.
نگذاشت ارثیه اش به دلیل شوهرکردن، نفی شود.
نگذاشت موجودی درجه دو تلقی شود.
نگذاشت در صورت طلاق، حقش و مهریه اش رها شود.
نگذاشت او خواستگاری رود بلکه مرد باید او را طلب کند.

۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
۰
در تاریخ : ۲۲ , ۱۳۹۸ تیر . دید ۵۶۱

ایرانگردی در قم

ایرانگردی در قم

 

۱. از میدان ولی عصر (عج) قم به جادّۀ قدیم قم  کاشان

 وارد می شوی. پس از عبور از منطقۀ جمکران که

در راست جاده قرار دارد، با طی کردن

تقریباً ۱۵ کیلومتر از میدان ولی عصر

به این سه راهی لنگرود می رسی

که سمت راست، به کهک می رود

و مستقیم به کاشان

 

 

۲. از روستای لنگرود عبور می کنی

به سمت کهک پیش می رانی.

جاده آرام آرام سربالایی می شود

تا آخرین روستاها که در دامنۀ کوه قرار دارند.

بیشتر...
۱
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
۱
در تاریخ : ۱۹ , ۱۳۹۸ تیر . دید ۱۱۱۶
قبل ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ---- ۶۴ ۶۵ ۶۶ ۶۷ ۶۸ ۶۹ ۷۰ ---- ۱۱۴ ۱۱۵ ۱۱۶ بعد
سایت دامنه ی داراب کلا : فرهان پنجم