دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

درباره سایت دامنه
دامنه‌ی داراب‌کلا

Qalame Qom
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)
قم، مازندران، ساری، میاندورود

پیام مدیر
نظرات
موضوع
بایگانی
پسندیده
۱۴ تیر ۱۴۰۰ ، ۰۷:۲۹

مؤسسه‌ی متاع مهندس بازرگان

به قلم حجت‌الاسلام محمدرضا احمدی: این روزها مشغول خواندن جلد اول خاطرات مرحوم دکتر ابراهیم یزدی با عنوان "شصت سال صبوری و شکوری" هستم. آن روز که جلد اول خاطرات را می خریدم، خرید جلد دوم را به دلیل قیمت بالا (اگر اشتباه نکنم، ۶۰ هزار تومان) به فرصت بعد موکول کردم، اما امروزه نمی دانم قیمت آن چند است، ولی می دانم وقتی قیمت آن را ببینم خواهم گفت کاش آن روز می خریدم. متاع، مخفف "مکتب تربیتی، اجتماعی، عملی"، نام نهاد یا سازمانی است که به ابتکار و همت مهندس بازرگان در سال ۱۳۳۵ شکل گرفت. به گفته دکتر یزدی، تا قبل از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، مهندس بازرگان فعالیت سیاسی یا گروهی نداشت و متاع در واقع محصول تجربه فعالیت های سیاسی بازرگان بعد از کودتا بود.

 

حجةالاسلام محمدرضا احمدی

 

شصت سال صبوری و شکوری

خاطرات دکتر ابراهیم یزدی

 

بازرگان در حالی که مبارزه سیاسی و همکاری و فعالیت خود را در قالب نهضت مقاومت ملی تعطیل نکرد، برنامه درازمدت خود را در قلب "متاع" تدوین و اجرا کرد. بازرگان معتقد بود مرض بزرگ و اساس بدبختی ها و عقب ماندگی ما همان علت یا عللی است که در خاصیت انفرادی و خودبینی و خودخواهی و خودپرستی ما منعکس و متمرکز گردیده است. شاید در هیچ جای دنیا، فردیت به اندازه ایران نیست. ما وقتی که نخواهیم و نتوانیم دور هم جمع شده، همکاری و همراهی نماییم، نه مواهب طبیعی و نه درآمدهای ملی ما را خوشبخت خواهد کرد و نه از علم و نه از فن بهره خواهیم گرفت و نه از هوش و بینایی و نه حس تشخیص های سیاسی، گرقتاری ها را رفع خواهد کرد. اگرچه سیاست های سرکوبگرانه حکومت های استبدادی به عنوان عامل بیرونی در عدم رشد احزاب نقش موثری دارند، اما تجربه تاریخی نشان می دهد که عوامل درونی، به مراتب موثرتر از عوامل بیرونی بوده اند.

 

بازرگان در برابر کسانی که تنها راه اصلاح کشور را تعویض مقامات و تصرف قدرت می دانند، معتقد است باید مکتب های تربیتی و اجتماعی ایجاد کرد تا اکثریت مردم سالم و صالح شوند. با این نگاه، مهندس بازرگان، متاع را با هدف تاسیس نهادهای مدنی، به عنوان کارگاه های تمرین همکاری های جمعی و ایجاد فضای مناسب برای همکاری فکری و ذهنی میان روشنفکران دینی با روحانیون خوش فکر حوزه به وجود آورد که تاسیس انجمن های اسلامی مختلف در آن سالها محصول این فکر بود. شخصیت هایی مانند: مرحوم شهید مطهری، دکتر شیخ مهدی حائری یزدی، دکتر یزدی، مهندس سحابی، احمد آرام، سیدغلامرضا سعیدی و ... در جلسات متاع شرکت می کردند. این جلسات در منازل افراد تشکیل می شد که محور بحث ها، مسائل و مشکلات جوانان بود.

 

برای متاع یک میثاق یا تفاهم نامه به عنوان اصول دهگانه و یک اساسنامه نوشته شده بود. فعالیت های متاع تا سال ۱۳۵۷ ادامه داشت. همکاری شهید مطهری با متاع، علاوه بر همسایه دیوار به دیوار بودن با منزل پدری دکتر ابراهیم یزدی، موجب تعمیق ارتباط دکتر یزدی با ایشان و خانواده شان شده بود. در اردیبهشت ۱۳۵۸، مرحوم مطهری در جلسه متاع در منزل دکتر یدالله سحابی شرکت داشت که به هنگام خروج از منزل، هدف ترور واقع می شود و به شهادت می رسد.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. جناب استاد حجت‌الاسلام شاکر از حضّار محترم تالار «نغمه» خواسته بودند دست به بازکردن یکی از لینک‌ها (=پیوندها) در یکی از پست‌های ارسالی‌شان بزنند. بنده هم صبح امروز، به امرشان دست به انتخاب زدم، به نیت نام مقدس امام هشتم (ع) عدد ۸ را برگزیدم. نامه‌ی شهید نوروزی آمد، مدافع حریم حُرم و حرَم سامرا که تأکید گذاشت بر تنها نگذاشتنِ «آقا» با قید «در هیچ شرائط». عکسش را هم مستند کردم در زیر:

 

شهید مهدی نوروزی

 

برادرم شاکر طاهر خوش، بنده سال‌ها پیش هم، وقتی آثار گرانسنگ دو بزرگ‌دانشمند، شهید مطهری و علی شریعتی را همزمان می‌خواندم بر اهمیت دو مفهوم بنیادی شیعه پی بردم، مفهوم زیبای «انتظار» را در آثار استاد مطهری و مفهوم غنی‌ی «امت و امامت» را در آثار مرحوم شریعتی. اینک این شهید عزیز مشهور به شیر سامرا «مهدی نوروزی» هم، از قضا بر مفهوم «آقا» دقت و دعوت داده است که این واژه‌ی برخاسته از فرهنگ حوزه، علاوه بر قرائتِ سیاسی دینی و عظیم «وِلا»، بارِ عاطفی‌ی قرابت با «رهبر جامعه» و دوستی و «وَلا»ی متقابل را نیز با خود حمل می‌کند.

 

نسل هم‌عصر من، مدیون امام خمینی -رهبر کبیر انقلاب اسلامی- است، که «آقایی» را به این کشور بازگردانده و «نوکری» شاه و رژیم منحطش را در زباله‌دان انداخته و تالی‌تلوِّ امام هم فرموده: «این انقلاب، بی نامِ خمینی در هیچ کجای جهان شناخته‌شده نیست.»

 

امروزه اگر کسی زندگی رستگارانه و سعادت‌بار می‌خواهد، سرباز شهید قاسم سلیمانی یک نمونه‌ی تمام‌عیار برای چگونه‌زیستن و چگونه‌مردن است. زیرا حاج قاسم آن نیایش مشهور علی شریعتی را به وجه نیکوتر، به بار نشاند که سالیان دور دکتر سروده بود: «خدایا: "چگونه‌زیستن" را تو به من بیاموز، "چگونه‌مردن" را خود خواهم آموخت.» (منبع)

 

آری؛ رفتار و افکار قاسم سلیمانی به همین علت مکتب شد. چراکه خود هم تبعیتِ صادقانه داشت از مقام معظم «رهبر» و هم خود تفکر خردمندانه داشت در مسیر معظمِ راهبُرد و راهبَر.

 

با سپاس. دامنه. قم. (۱۳ / ۴ / ۱۴۰۰)

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۱ تیر ۱۴۰۰ ، ۰۹:۴۹

سامون دِزّی

به قلم دامنه. به نام خدا. سامون دِزّی. واژۀ سامون دِزّی در گویش دارابکلایی‌ها اگر نگوییم یک فُحش است؛ یک گلایۀ تمام عیار و یک شِکوه‌ی جانسوز کشاورز و زمیندار است. و به کسانی اطلاق می‌شود که مرز میانِ دو زمین همجوار را به شیوه‌های مرموزانه سرقت می کنند. به عبارتی شبیخون می زنند.

 
آنان صیح تا شام از زمین همسایه ذرّه ذرّه می کاهند و سانت به سانت به زمین خود می افزایند. حتی اگر هکتار هکتار زمین زراعی داشته باشند، باز هم «سامون دِزّ» ها چنین می کنند! گویی به مرض سامون خواری مبتلا گشته اند و برای شان لذتی مضاعف می آفریند. به قول کسائی مروَزی: Kisai Marvaz) پیش‌قراول شاعران عاشورایی ایران:
 
 
 
کسی که سایه‌یٴ جبار آسمان شکنَد
چگونه باشد در روز مَحشَرش سامان

 

می‌دانید که سامون از سامان می آید یعنی خِطّه، سو، قلمرو، کران، مرز، حد، سرحد، ناحیه، منطقه و نیز یعنی نظم و ترتیب‌دادن و آراستگی و نسَق (nasaq). و دِزّ همان دُزد در فارسی‌ست که در لَهجه‌ی دارابکلایی دالِ مضموم به دال مکسور بدَل می شود و دال آخر می اَفتد و به جایش زاء مشدّد تلفظ می شود تا شدت کار زشت دزدی، فهمانده شود. دارابکلایی های قدیم چه هنری در لفظ آفرینی داشتند. این لُغات را حراست کنیم. آری سامان و سامون دِزّی یعنی این. تا لغت بعدی خدا کنه سامون دزّی تموم بشه! شاید هم شده، ولی دامنه نمی دونه.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
ما در گروه کمین بودیم، ولی آن‌ها...

به قلم دامنه: خاطره‌ی من. به نام خدا. سلام. بهار و تابستانِ من در سال ۶۱، در مریوان، آن‌هم در قله‌ها و شیارها و شکاف‌های دهشتناکِ «بوریدر» گذشت؛ سختِ سخت، با سُرب دشمن و سلّاخی‌های ضدانقلاب. روزهای روشن و نورا را در سنگر بودیم، شب‌های تار و تارا را از سرِ شب تا بعد از سپیده‌ی پگاه، در کمین. مثلِ منِ ۱۹ ساله -حتی سنین کمتر- فراوان‌فراوان بودند که خواب و خیال و خوشی را از خود دور کرده و ۱۰۰۰ کیلومتر به آن‌سوتر فراجسته و از مرز و مردم به دفاع برخاسته بودند.

 

حال وسط کار و کارزار، ناباورانه می‌شنوی یک جوان که خود را مدتی «آدم درسته» جا زده و به مسجد «ملا اسماعیل» یزد نفوذ کرده، یکی از نازنین‌ترین روحانی این مرزوبوم را در محراب نماز، آن هم روز ۱۰ رمضان با دهن روزه در ۱۱ تیر ۶۱، به حکم یک جرثومه -که سرکرده‌ی بدنامِ فاسدِ سازمان ترور است- ترور و غرقه در خون می‌کند؛ همان وارسته‌ی پرهیزگاری که پیش‌تر از ترورش گفته بود: «به فرض آن‌که مرا ترور کردید چه می‌شود؟ مرغابی را از آب می‌ترسانید؟!» (منبع)

 

من و مانند من، خیلی این عالِم مردم‌دوست را دوست می‌داشتیم؛ شهید صدوقی را می‌گویم. کسی که، استاد مرتضی مطهری، شهید قدوسی و محمدتقی جعفری پیش او درس خواندند. کسی که، در سیرت و صورت واقعاً روحانی و معنوی بود و رازونیاز خالصانه، خصلت شبانه‌ی وی. کسی که، حقیقتاً او میان مردم، و مردم میان او در رفت و آمدِ مدام بودند؛ آن‌قدر هم خدوم و محبوب، که ۱۸ مسجد ساخت، ۱۹ مدرسه‌ تأسیس کرد، چندین سازمان خیریه و بیمارستان و هزاران خدمات عمومی بزرگ بنیاد نهاد. هم او که، برای سوادِ عالمانه‌ی خواهران «مکتبة‌الزهراء» را بنا کرد و جوانان را در «گروه فرهنگ علوی» به دانش و ارزش، خوی و خویشاوندی و آشتی و اُنس داد.

 

ما کمین می‌رفتیم تا خونِ مردمِ مستضعف مرز، به دست صدام و گروهک‌های سرافکن و پیکارجو نریزد، اینان کمین می‌کردند بهترین روحانیان و برترین ملجاء معنوی مردم را به خون غرقه کنند. در واقع آنان، مردم را جریمه می‌کردند و به خیال خام خود توبیخ؛ زیرا با ترور دهشتناکِ خوبان، دست مردم را از دسترسی به سرمایه‌های مذهبی و معنوی قطع می‌کردند.

 

صدوقی، آیت‌الله‌ی نمونه‌ی واقعی بود؛ در علم، در مبارزه، در خدمت به خلق، در بناکردن تأسیسات عام‌المنفعه، در اخلاق کریمه و در هم‌پیوندی زیبا و راستین و درستِ دیانت و سیاست.

 

آری؛ ما در گروه کمین بودیم تا مرز و مرکز و ملت در کمین و کمند نیفتد، اما آن مردِ خوشنام ایران در محراب نماز در کمینِ بَرده‌های رجوی افتاد تا نانجیبانه پیکر نجیب‌ترین شیخِ یزد و ایران را در خونش، سرخ کنند و خطِ قرمز مردم را نادیده بینگارَند؛ چه اِنگاره (=پندار و وَهم) کریه‌یی. صدوقی دوست‌داشتنی بوده و هست؛ چون صالح و صادق و صدوق بود. صالح و صادق هم، همآره جاوید است و خالد؛ پایدار و پاینده.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۰ تیر ۱۴۰۰ ، ۰۶:۴۹

نتیجه‌ی اِعراض از آیات

ومَن اظلَمُ مِمَّن ذُکِّرَ بِآیات ربِّه ثُمَّ اَعرضَ عَنها إِنَّا مِنَ المُجرِمِینَ مُنتَقِمون

 

(آیه‌ی ٢٢ سوره‌ی سجده)

 

ترجمه‌ و توضیح مرحوم مصطفی خرّم‌دل

 

ترجمه: چه کسی ستمکارتر از آن کسی است که به آیات پروردگارش پند داده شود، و او از آنها روی بگرداند؟ مسلّماً ما همگیِ بزهکاران را کیفر خواهیم داد.

 

توضیح: «ذُکِّرَ»: پند داده شد. یادآور گردید. «أَعْرَضَ»: روی گرداند. پشت کرد. «مُنتَقِمُونَ»: انتقام گیرندگان. مراد از انتقام خدا در قرآن، مجازات کردن و کیفر دادن است. (نگا: اعراف / ۱۳۶، حجر / ۷۹، مائده / ۹۵)

 

 

تفسیر علامه طباطبایی

 

گویا این آیه در مقام بیان علت مطالب قبل یعنى چشاندنِ عذاب ادنى قبل از عذاب اکبر است، مى‌فرماید به این علت ایشان را عذاب مى‌کنیم که مرتکب شدیدترین ظلم شدند، و آن این است که از آیاتِ ما بعد از تذکر اعراض مى‌کردند، پس اینان مجرمینند، و خدا از مجرمین انتقام خواهد گرفت. پس جمله‌ی »و من اظلم...»، تعلیل عذاب است به این که شدیدترین ظلم را مرتکب شدند، آنگاه جمله‌ی «انا من المجرمین منتقمون» تعلیل عذاب ظالمان است، به این که چون مجرمند، و عذاب هم انتقام از مجرمین است، و خدا هم انتقام‌گیرنده از مجرمین است. المیزان.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه: به نام خدا. دیروز ( ۷ تیر ۱۴۰۰ که تصویر مستند شد) حجت‌الاسلام سید ابراهیم رئیسی یک «خدا قوّتِ» جانانه از رهبری گرفت. چرا؟ به روایت و گواهی و تصدیق رهبری بدین خاطر: «ایشان در این دو سال و چند ماهی که مسئولیت قوه‌ی قضائیه را داشتند حقاً زحمت کشیدند، تلاش کردند، کارهای خوبی انجام گرفت در این قوه و حرکت جناب آقای رئیسی در قوه‌ی قضائیه مصداق همان چیزی بود که ما همیشه تکرار میکنیم؛ [یعنی] حرکت جهادی، حرکت جهادی؛ یعنی جدی، شبانه‌روزی، پرتلاش، پرانگیزه.» (منبع)

 

(روزنامه‌های اعتماد . سه‌شنبه، ۸ تیر ۱۴۰۰)


اما آیا در قوه‌ی بعدی هم، «خدا قوّت» می‌گیرد آقای رئیسی؟! شخصاً برای کیان ایران و تقویت حسَنات جمهوری اسلامی ایران و کشف و بروز لیاقت شخص وی نزد خلق، دوست دارم آقای رئیسی در خدمت به ملت و کشور، توفیق و پیشرفت یاید. زیرا به این آئینِ اقبال لاهوری علاقه دارم که:

 

آدمیّت احترامِ آدمی
باخبر شو از مقامِ آدمی

 

اما بعد؛ صحنه‌ی سیاست -به‌ویژه‌ی سیاست لرزان در ایران- عرصه‌ی احتمالات هم هست. اندک‌شناختم از جناب رئیسی، نشان می‌دهد افکار و اخلاق و رفتار رئیسی «فرق» دارد، بنابرین، ممکن است تندروهای راست، کم‌کم با او زاویه بگیرند و حتی دور نباشد که به‌یک‌باره نسبت به وی گرد‌وخاکی با غبار و تیرگی بالا بپا کنند. گرچه باید انتظار داشت ایشان در کار خدمت به خلق به بن‌بست نرسند و توفیق بیابند.



حالا وقتش است بروم روی بحث بعدی: دیروز علاوه بر خبر بالا، این خبر هم (که تصویر مستند شد) برای اهل خرَد و عقل و شرع، مهم بود که علامه محمدرضا حکیمی،  اندیشمند ستُرگ الهی و وصیّ‌ی علی شریعتی بر اثر سرایتِ ویروس مرموز، در بیمارستان بستری شد. (منبع) ضمن آرزوی شفا برای آن مرد ساده‌زیستِ علوی‌منش، سزاست یک سخن از بستر بحث‌های بنیادی ایشان از اسلام -که در دفتر یادداشت‌های سال‌های گذشته‌ام نوشته‌ام- به میان آورَم. من پیش ازین، سال پیش «راه خورشیدی» را در همین صحن و سایتم معرفی کرده بودم؛ کتابی که «راه‌نامه»‌ی علامه حکیمی‌ست. در صفحه‌ی ۱۱۱ این اثر جملاتی تکان‌دهنده است که خلاصه‌اش این است:

«آنچه موجب تأسف است... اسلام، متّهم به دفاع از بازار و سرمایه‌داری و فئودالیسم بود... باری، در آن روزگار، اسلام آیینِ درگیر شمرده نمی‌شد، دینِ سر به زیر پنداشته می‌شد... اسلام در حوزه‌ی اقتصاد غایب بود و در عرصه‌ی سیاست، ساکت و قاعد. [اما] در مقابل، مارکسیسم در همه‌ی عرصه‌ها، حاضر و دارای برنامه بود و با صدای بلند و پابرجا می‌گفت: حاضر ! ... . دادِ اسلامِ عدل و داد، داده نمی‌شود، ناله بر اسلامِ نُدبه و ناله زده می‌شود.»

استاد حکیمی پنج صفحه بعد، در همین «راه خورشید» جمله‌اش را با سخنی از مرحوم علی شریعتی در کتابش «مذهب علیه‌ی مذهب» این‌گونه جمع می‌کند: «در اسلام راه خدا از میان مردم می‌گذرَد و سبیل‌الله همان سبیل‌النّاس است.»

نکته‌: من معتقدم امام خمینی -رهبر کبیر انقلاب اسلامی- با قائل‌شدن به نقش بنیادی مردم، اسلامِ (به قولِ علامه حکیمی) «قاعد» (=نشسته، نظاره‌گر، ساکت، غایب) را به مقامِ اصیل و نابِ خودش یعنی اسلامِ «قائد» (=رهبری‌کننده، هدایتگر، درگیر، حامیِ ستمدیدگان، هادیِ ملل، حاضر) بازگرداندند. آیا دست‌اندرکاران نظام در سایه‌ی صلاحدیدِ رهبری، از «قائد»بودنِ اسلام، می‌توانند محافظت کنند؟! نمی‌دانم! و بگذرم! اما ان‌شاءالله بتوانند. درود بر آن امامِ مستضعفان، ارمغان‌آورِ محرومان، اندیشمندان و ستمدیدگان جهان.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۰۳ تیر ۱۴۰۰ ، ۰۸:۰۹

لغت‌های دیگر داراب‌کلا

لغت‌های دیگر داراب‌کلا

نوشته‌ی مشترک دکتر عارف‌زاده و دامنه

فرهنگ لغت داراب‌کلا

 

راغونک: برگ‌های درختی به همین نام است که ترش‌مز و قابل خوردن و ترشی‌انداختن است. مانند بوته‌ی تمشک رشد می‌کند و تا می‌کشد و از روی پرچیم یا دیوار یا داربست آویزان می‌شود. برگ‌های آن آنقدر روغن دارد که برق می‌زند و همیشه انگار خود را شست‌وشو می‌دهد. در محل از آن می‌خوردیم. گویا نایاب است و اسم محلی و یا علمی آن هم دقیقاً معلوم نیست.

 

 

         

تِلکا، راغونک و کوکی داراب‌کلا. عکس از: دکتر عارف‌زاده

 

کَک ره بییر ! : شوخی و متلکی برای افراد با موی سر تراشیده یا بیمو که کک هم روی سرت باشه دیده میشه. و فلانی کک را بگیر. همچنین همینطوری هم به هر مخاطبی برای ترور شخصیت گفته میشود بمعنای اینکه بیشتر از توانایی ات نشان میدهی و کاره ای نیستی.

 

سَرِند توری که البته آن را با چارچوب کلاف می‌کنند

 

سَرِند: در تلفظ فوری و غلط، سَحَن هم گفته می‌شود. شبیه لنگه درِ خانه است که توری فلزی دارد، تور بالا نرم است برای الک ماسه‌ی ریزتر و تور زیر، زِبر، است. مثل تصویر بالا  که توری را با چارچوب چوبی یا فلزی کلاف می‌کنند.

 

    

تبلاق: یا تِبلاخ. علف هرز. کنگر یا کنگل

 

تبلاق: یا تِبلاخ. علف هرز. به قول محلی‌ها: لامصب! آدم دس ره مثل اره ورینده این تبلاق.

 

تِلکا: گلابی وحشی. ریز است. اندازه زالزالک. از ولیک بزرگتر و از کاندس کوچکتر.

 

کوکی: بوته است. چون به بلندگو و شیپور شبیه است کوکی خوانده می‌شود.

 

کینگه‌بنی: زیر باسَنی. هر فرش کوچکی که به اندازه یک نفر جا داشته باشد و رویش بنشینند.

 

هیچی‌ندار ! : فارسی هست ولی فارسی زبانها به این صورت کمتر بکار می برند. بی همه کس. دون پایه. بی قید. بی آبرو.

 

مَنجید: تکه لاستیک جهت درزگیری لاستیک دوچرخه و موتور و خودرو و تراکتور.

 

چِله: بیشتر با فعل دکته میاد. گیر.پیچیده.ناجور.گره افتادن کار یا کارها.درهم شدن کار یا کارها.پیشرفت نکردن کار یا کارها. کار چله دکته: کار جلو نمیره. هر چه تلاش میشه، مشکل حل نمیشه. احتمال بوده است چلّه بوده و از چله‌ی درخت، که کم‌کم برای سهولت گفتار، لام مشدّد، بدون تشدید ادا می‌شود. نیز شاید چاله یا چوله ریشه دارد.

 

مَچ: نوعی مزه‌ی چشایی میان ترش و شیرین و تقریباً بدمزه. بی‌نمک.

 

بِرمه‌گلی: برمه یعنی گریه، گلی یعنی گلو. برمه‌گلی یعنی کسی که گریه‌اش در گلو مانده باشد. در واقع حالتی گریان و فروخفته در فرد از سرِ دلتنگی، حسرت، سرکوفت‌خوردن. اغلب از سوی افراد زودرنج و بچه‌ها.

 

ماربمردک: در لفظ مادرش مرد. در مفهوم نوعی ترحم است به کسی که که مادرش را از دست داد. کاف گرچه تصغیر است در لفظ، اما جنبه‌ی مهربانی و دلسوزی و ادای احترام دارد.

 

نون‌هِزنک: ناخنک‌زدن و آغشته‌کردن تکه‌ای از نان داخل غذای آبکی مثل آش، آبگوشت یا خورشت و میل کردن. نیز خوردن در حد خیلی کم.

 

شام با خدا: اصطلاحی در احوال پرسی که پروردگار را همراه با فرد آرزو می‌کند. جالب این‌که شام در این عبارت یعنی شما.

 

شطون‌کالی: لانه‌ی شیطون. کنایه از فرد شیطون و شلوغ و بیش‌فعال و ناقلا.

 

خوانی بخواه، نِخوانی نِخواه! : عیناً معادل فارسی دارد. می‌خواهی بخواه! نمی‌خواهی هم نخواه! نوعی سلب اختیار و تهدید هم هست. ناز نکشیدن.

 

مازکندل: کندوی زنبور عسل.

 

خوم‌مِرد: خون‌مُردگی. کبودی پوست هر جای بدن.

 

بِنًا دَس پِه: زیر دست بنّا کار کردن. کناردست بنا. وردست بنا بودن. با چند جور کار: یکی ملاط‌ساز. یکی هم کنار بنا آجر، و نیمه و چارک دست می‌دهد. یکی هم ملاط را روی چینه‌ی دیوار پخش می‌کند تا بنا آجر بچیند.

فرهنگ لغت داراب‌کلا: اینجا

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۰۳ تیر ۱۴۰۰ ، ۰۸:۰۲

زنان مرابطه یعنی چه؟

ویرایش دامنه: بین تمام فلسطینی‌ها، زنان ساکن بیت‌المقدس ویژگی خاصی دارند که بقیه از آن محروم هستند و آن «رباط» است. کلمه‌ی رباط از آیه‌ی ۲۰۰ سوره‌ی آل‌عمران گرفته‌شده که خداوند می‌فرماید: یا ایّها الَّذینَ آمَنوا اصْبِروا وصَابِروا ورابِطوا واتّقوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحون.

 

(منبع)

 

در فلسطین به زنانی که زندگی خود را وقف مسجدالاقصی کرده میگویند «مرابطه» و به جمع آن‌ها می‌گویند «مرابطات» یعنی کسانی که رباط می‌کنند. رباط یعنی مراقب کار دشمن بودن و حواس‌جمع بودن و این زنان هر روز برای نماز به حرم می‌روند تا حواسشان به اقصی باشد و از آن مراقبت کنند. اکثر آن‌ها معلم قرآن هستند و در مسجدالاقصی قرآن درس می‌دهند. مرابطات الاقصی لقبی شده که به این بانوان داده می‌شود و این بانوان علاوه بر حفاظت از مسجدالاقصی دائماً در اطراف مسجدالاقصی هستند و یکی از مسئولیت‌های مهمشان تنظیم‌کردن و نظم‌دادن حرکت‌ها و تشکل‌های انقلابی است.

 

مثلاً چالش نماز جماعت صبح برگزار می‌کنند و تمام افراد ساکن بیت‌المقدس در این چالش شرکت می‌کنند و به مسجدالاقصی می‌آیند و این بانوان از این طریق اخبار و گزارش کارهایی که یهود درباره‌ی مسجدالاقصی و فلسطین انجام داده را به گوش همه می‌رسانند. یا یکی از وظایف مرابطات این است که در ماه رمضان افطار درست می‌کنند و همه‌ی زنان را به بهانه‌ی افطار در مسجدالاقصی کنار هم جمع می‌کنند و اطلاعات و اخبار لازم را به گوش همه می‌رسانند. چون اسرائیل از ورود مرابطات به مسجدالاقصی جلوگیری می‌کند، آنان فقط در اطراف مسجد می‌نشینند و از طریق موبایل، مردم فلسطین را از وضعیت مسجدالاقصی مطلع می‌کنند. (منبع)

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۰۲ تیر ۱۴۰۰ ، ۰۸:۳۱

سپاه قدس از اول تا الآن

سپاه قدس از اول تا الآن

متن نقلی: با ویرایش دامنه: «نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، که در تعبیر رهبری «مهمترین عامل برای جلوگیری از سیاست خارجی انفعالی در منطقه» و «رزمندگان بدون مرز» هستند سابقه‌اش به سال ۱۳۵۸ بازمی‌گردد. بر اساس بند هفتم اساسنامه‌ی سپاه، حمایت از مستضعفین و نهضت‌های آزادیبخش یکی از وظایف سپاه برشمرده شده، لذا، اساس واحد نهضت‌های آزادیبخش با مسئولیت [حجت‌الاسلام] شهید محمد منتظری در سپاه تشکیل شد.

 

پس از شهید منتظری، [حجت‌الاسلام] سید مهدی هاشمی برادر [حجت‌الاسلام]  سید هادی داماد آیت‌الله العظمی منتظری مسئولیت این واحد را برعهده  گرفت. در سال ۶۱ از این سمت برکنار و واحد نهضت‌های آزادیبخش نیز منحل شده و وظایف آن به واحد اطلاعات سپاه واگذار شد.

 

در سال ۶۳ و با تأسیس وزارت اطلاعات، تعدادی از نیروهای واحد اطلاعات سپاه نیز به این وزارتخانه رفتند و واحد اطلاعات سپاه با مسئولیت شهید سید کاظم کاظمی مأموریت پشتیبانی و حمایت از نهضت‌های آزادیبخش را برعهده گرفت.

 

اما نیاز به فعالیت برون‌مرزی برای مبارزه با رژیم بعث عراق و همچنین کمک به تأمین امنیت خارجی کشور موجب شد تا قرارگاه‌های برون‌مرزی «بلال» به فرماندهی فریدون وردی‌نژاد و قرارگاه «رمضان» به فرماندهی مرتضی رضایی (رئیس اسبق سازمان حفاظت اطلاعات سپاه) برای ساماندهی فعالیت‌های برون‌مرزی سپاه تشکیل شود. لشکر ۹ بدر، تیپ ابوذر و تیپ ۶۶ نیروهای ویژه هوابرد از جمله یگان‌های تحت امر این دو قرارگاه بودند.

 

با شهادت شهید کاظمی در سال ۶۲، سردار احمد وحیدی که تا پیش از آن قائم‌مقام و معاون امنیت داخلی واحد اطلاعات سپاه بود، مسئول اطلاعات سپاه شد و تا پایان دفاع مقدس نیز در همین مسئولیت باقی ماند. دو سال پس از پایان جنگ تحمیلی و با توجه به  شرایط خاص منطقه، نیاز بود تا فعالیت‌های برون‌مرزی سپاه سر و سامانی جدی‌تری به خود بگیرد و بر همین اساس در سال ۶۹ با تأیید فرمانده معظم کل قوا، نیروی جدیدی به نام نیروی قدس به ساختار سپاه پاسداران انقلاب اسلامی اضافه شد و سردار وحیدی نیز به عنوان اولین فرمانده این نیرو منصوب شد  و تا سال ۷۶ در این مسئولیت باقی ماند.

 

در سال ۱۳۷۶ سردار قاسم سلیمانی فرماندهی نیروی قدس سپاه را بر عهده گرفت و بیش از دو دهه در این مسئولیت باقی ماند تا اینکه در ۱۳ دی ماه  سال ۹۸ در فرودگاه بغداد توسط موشک‌های شلیک‌شده از یک پهپاد آمریکایی به همراه ابومهدی المهندس و جمعی دیگر از یارانش به شهادت رسید.

 

 

شهید محمد منتظری

 

 

سیدمهدی هاشمی

 

 

فریدون وردی‌نژاد

 

 

مرتضی رضایی

 

 

احمد وحیدی

 

 

شهید قاسم سلیمانی

 

 

اسماعیل قاآنی

دوران فرماندهی شهید سلیمانی بر نیروی قدس سپاه را باید دوران طلایی این نیرو دانست. در این دوران بود که در خرداد ماه سال ۷۹ ارتش رژیم صهیونیستی بعد از ۱۸ سال مجبور به عقب‌نشینی از خاک لبنان شد و ۶ سال بعد در جریان جنگ ۳۳ روزه، این رژیم متحمل شکست بزرگ دیگری شد. در جریان این جنگ برای نخستین مرتبه، حزب الله [لبنان] از موشک‌های کروز ساحل به دریا استفاده کرد و ناوچه ساعر ۵ رژیم صهیونیستی را مورد هدف قرار داد. علاوه بر این، توان موشکی نیروهای حزب الله نیز در جریان جنگ ۳۳ روزه فراتر از حد تصور ظاهر شدند. بهره‌مندی از قدرت موشکی به حزب الله این امکان را می‌داد تا عمق سرزمین های اشغالی را مورد هدف قرار دهد و از این طریق بتواند معادله قدرت را به نفع نیروهای مقاومت تغییر دهد. بیشتر بخوانید ↓

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۰۱ تیر ۱۴۰۰ ، ۰۹:۱۰

تَعفیر چیست؟

پست ۷۹۴۱ : تَعفیر چیست؟ به نام خدا. سلام. تَعفیر، بر زمین‌نهادنِ گونه‌ی راست و سپس چپِ پیشانی است در هنگام سجده‌ی شکرگزاری. یعنی سجده‌ی شکر با یک بار سجده‌کردن تحقق می‌یابد؛ اما بنا بر نقل شهید ثانی در مسالک الأفهام (ج۱، ص۲۲۳) بهترین حالت برای سجده‌ی شکر این است که فرد دو بار سجده کند و بین دو سجده، گونه‌ی راست و سپس گونه‌ی چپ را به زمین بگذارد که در اصطلاح، از آن به «تَعفیر» تعبیر می‌شود.

 

شهید سلیمانی شکرگزار بزرگ

 

تعبیر تعفیر لابد برای شما هم جالب بود، چون ممکن است این عمل عبادی مستحبی را انجام داده باشید، اما نام آن را نشنیده باشید. یادم است در جوانی در جبهه، این فعل را در دفعات انجام می‌دادیم، بی‌آنکه بدانیم نامش چیست، اما بعد دیگه کم‌کم، نه. تذکار این تعبیر شاید برای شما هم آموختنی بوده باشد. کما این که برای من هم چنین بود. چون این تَعفیر را نمی‌دانستم اما از یک روحانی اهل قلمی یاد گرفتم. بگذرم. دامنه. قم.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۲۹ خرداد ۱۴۰۰ ، ۱۰:۰۶

اسلام و نوابغ

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. من معتقدم میان نوابغ و اسلام ربط برقرار است. یعنی هرگاه نوابغ بیشتری بین مسلمین، حیات و امکان بُروز داشته باشند، اسلام بیشتر و بهتر کشف می‌شود. زیرا اسلام به عنوان آخرین و کامل‌ترین دین آسمانی، منبع عظیم و بی‌پایان است که فقط نوابغ قادرند آن را به‌درستی اکتشاف کنند. و هرچه کشف بیشتر و تفسیر صحیح‌تر باشد، مردم و به عبارت دیگر توده‌ها و در معنای دینی اُمت، راحت‌تر به درک و فهم درست از دین نائل می‌شوند. پس؛ بین نابغه‌های دینی و باورهای مذهبی ربط برقرار است.

 

زنده‌یاد دکتر علی شریعتی، نابغه (=دارای هوش سرشار و استعداد شگرف) بود؛ نابغه‌ای اسلام‌شناس و جامعه‌شناسی مسلمان که در حلقه‌ی روشنفکری پدری دانشمند و مفسّر قرآن و استاد دین و اندیشه، رشد کرد. و در عمر ۴۱ ساله‌ی خود، هم مکتب اسلام را در زمانه‌ی خود خوب درک کرد و هم از جهان عصر خود، آگاهی و نگاه انتقادی داشت. او به عنوان نابغه‌ای متعهد، در شیعه حرارت آفرید و مکتب اهل بیت (ع) را با فهم و تفسیر پویا از روی طاقچه‌ها، به صحنه آورد. کیست که قریب ۱۹۰۰۰ صفحه سخن داشته باشد ولی انتظار داشت در آن اشتباهی نباشد. روح آن معلم انقلاب و از پایه‌گذاران بی‌بدیل انقلاب و متفکر متحرک شیعه، و نوپرداز کاریزماتیک شاد و یاد باد.

 

جملاتی از شریعتی

اینجا

 

نکته: حساب کنید اگر نوابغ عالَم، به اسلام روی آورند، و نیز نوابغِ مسلمان به اندیشه‌پردازی بیشتر جرأت نمایند،  اسلام چه رونق‌هایی که نمی‌گیرد و چه منطق‌های قوی‌یی که سر بر نمی‌آورَد. و همچنین چه سخت که نمی‌شود کارِ سخت‌گیران در اسلام. اسلام، دینی‌ست که موتور محرّکه‌ی آن تفکر و عقلانیت است تا معنویت پشتوانه‌ی مُتقنی گیرد.

 

نتیجه: مرحوم شریعتی از اسلام چنان آموخته بود و به مردم چنان آموزانده بود که هیچ قدرتی یارای حذف او را ندارد؛ تمام تلاش‌هایی که شده، تا اسم علی شریعتی را از صفحات تاریخ ایران و اسلام و لوح وجود جامعه محو کنند، به آن دست نیازیدند. لابد در او ویژگی‌های بود که هنوز زنده است. بگذرم. به مناسبتِ ۲۹ خرداد، سالروز درگذشت علی شریعتی تحریر شد.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۲۹ خرداد ۱۴۰۰ ، ۱۰:۰۱

بیمارستان مادر قم

افتتاح بیمارستان «مادر»

در پردیسان قم (۲۷ خرداد ۱۴۰۰)

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۲۶ خرداد ۱۴۰۰ ، ۰۷:۱۶

تا معلم خود نیامد پای کار

پی‌بردن به نقش

آموزگاران بر اثر کرونا

 

پیش از اینها فکر می‌کردم دبیر

خانه‌ای دارد در حد وزیر

 

آدمی باشد از جنس غرور

چهره‌ای بیگانه در حلّ امور

 

شغل او بس راحت و بی‌دردسر

کار او باشد مبرّا از خطر

 

سختی کارش بیان داستان

قصه‌ی شیرین شاه باستان

 

می‌نشیند پشت میزی در کلاس

با ردیف انبیا گردد قیاس

بیشتر بخوانید ↓

 

محور کارش باشد یک کتاب

فصل تابستان بگیرد حقِّ خواب

 

در دل من حسرت بسیار بود

چون به ظاهر شاغلی بیکار بود

 

روز و شب درگیر بودم با خودم

کاش من هم یک معلم می‌شدم

 

سال‌ها در ذهنم این تصویر بود

خواب‌هایم خالی از تعبیر بود

 

تا که یک روز کردم آهنگِ سفر

گشتم از این کرونا من باخبر

 

ویروس بی‌رحم چون دام بلا

کودک و پیرو جوان کرد مبتلا

 

یک جهان ازجمله ایران پای کار

تا کنند زنجیره‌ی ویروس مهار

 

لاجرَم تشکیل دادند یک ستاد

گشت تعطیل سازمان و هر نهاد

 

شد مجازی درس و مشق کودکان

خانه‌ها شد مدرسه از بیم جان

 

دانش‌آموز از معلم‌ها جدا

کشتی دریای علم بی ناخدا

 

در پی چاره شدند چندین وزیر

تا کنند جبران کار یک دبیر

 

با دو صد ترفند و ده ها ابتکار

در نبود زیر ساخت شد نابکار

 

آخرین تدبیر دولت «شاد» شد

شرکت سازنده‌اش آباد شد!!

 

شاد آمد در عمل بندی نبافت

باز هم محروم از هر زیر ساخت

 

در فضایی چون مجازی زود زود

روز و شب آرامش از مردم ربود

 

تا معلم خود نیامد پای کار

کس ندید در ریل آموزش قطار

 

گشت ثابت بر من و امثال من

کار هر کس نیست خرمن کوفتن

 

آنکه دارد کار آسان بنده‌ام

از قضاوت‌های خود شرمنده‌ام

 

یک معلم در ردیف انبیاست

حال فهمیدم که این حرفی بجاست

 

حکمت ویروس این است در بیان

ارزش کار معلم کرد عیان

 

سُراینده‌ی شعر را نمی‌دانم

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۲۵ خرداد ۱۴۰۰ ، ۰۹:۴۷

سیر زندگی شهید آوینی

سیر زندگی شهید آوینی

شهید سید مرتضی آوینی از زبان خودش: سلسله مباحث لیف روح. «...سید مرتضی آوینی هیچ‌گاه گذشته‌ی خود را مخفی نکرده بود. مثلاً در نوشته‌ای درباره‌ی جوانی‌اش چنین آورده است: « ... تصور نکنید که من با زندگی به سبک و سیاق متظاهران به روشنفکری ناآشنا هستم. خیر. من از یک «راه طی‌شده» با شما حرف می‌زنم. من هم سال‌های سال در یکی از دانشکده‌های هنری درس خوانده‌ام. به شب‌های شعر و گالری‌های نقاشی رفته‌ام. موسیقی کلاسیک گوش داده‌ام، ساعت‌ها از وقتم را به مباحثات بیهوده درباره‌ی چیزهایی که نمی‌دانستم گذرانده‌ام. من هم سال‌ها با جِلوه‌فروشی و تظاهر به دانایی بسیار زیسته‌ام، ریش پروفسوری و سبیل نیچه‌ای گذاشته‌ام و کتاب «انسان موجود تک‌ساحتی» هربرت مارکوزه را ـبی‌آنکه آن زمان خوانده باشم‌اشـ طوری دست گرفته‌ام که دیگران جلد آن را ببینند و پیش خودشان بگویند: عجب! فلانی چه کتاب‌هایی می‌خواند، معلوم است که خیلی می‌فهمد… اما بعد خوشبختانه زندگی مرا به راهی کشانده‌است که ناچار شده‌ام رودربایستی را نخست با خودم و سپس با دیگران کنار بگذارم و عمیقاً بپذیرم که «تظاهر به دانایی» هرگز جایگزین «دانایی» نمی‌شود، و حتی از این بالاتر، دانایی نیز با تحصیل فلسفه حاصل نمی‌آید. باید در جستجوی حقیقت بود و این متاعی است که هر کس به‌راستی طالبش باشد، آن را خواهدیافت و در نزد خویش نیز خواهدیافت… و حالا از یک راه طی‌شده با شما حرف می‌زنم.» (منبع)

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۲۴ خرداد ۱۴۰۰ ، ۱۰:۳۲

روستای مارِشک مشهد

ایران‌گردی: به قلم دامنه

به نام خدا. مارِشک از بکرترین روستاهای خراسان رضوی در ٧۵ کیلومتری شمال غربی مشهد و در ارتفاع ١٧٧٠ متری از سطح دریا قرار دارد. این روستا هم اکنون حدود ٣٠٠ خانوار جمعیت دارد. جایی دیدنی در دل رشته کوه‌های «هزارمسجد». آقای «سید حمید اسعد فیض» مدیر مدرسه‌ی روستا در طول ١٣ سال زندگی در مارِشک، ابتکار جالبی صورت داد؛ یعنی کتابخانه‌ی سیّار روی خورجین الاغ که کتاب را در فصل‌های برفی سال، به درِ خانه‌ها می‌برد تا مردم مطالعه کنند.

 

 

روستای مارِشک مشهد

 

 

روستای مارِشک مشهد بر روی نقشه. عکس از دامنه

 

 

...

 

  

روستای مارِشک مشهد. کتابخانه‌ی سیّار روی خورجین الاغ

ابتکار «اسعد فیض» مدیر مدرسه‌ی روستای مارشک

عکس: دامنه از روی مستند

 

اطلاعات بیشتر: خلاصه‌ی نقلی با کمی ویرایش: مطالعه و روزنامه‌خوانی یکی از ویژگی‌های مردم مارِشک است. رفتن به مارشک از مشهد دو راه وجود دارد: یکی از سمت بولوار ٢٢ بهمن و جاده‌ی کلات و دیگری از سمت بولوار شاهنامه. شهروندانی که ساکن غرب مشهد هستند می توانند از سه راه فردوسی وارد بولوار شاهنامه شوند و از سمت راست آرامگاه فردوسی از روستای توس سفلی عبور کرده و وارد جاده آرد رضوی شوند. مارشک روستایی طبقاتی در دل دره‌ای سرسبز است با خانه‌هایی که حیاط هر کدام، بام خانه‌ی دیگری‌ست. (منبع)

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۲۳ خرداد ۱۴۰۰ ، ۱۰:۳۱

قضیه‌ی فلسطین

قضیه‌ی فلسطین

متن نقلی: نوشته‌ی آقای «رضا غبیشاوی». «درباره مسئله فلسطین-اسرائیل و حوادث اخیر می توان به این نکات اشاره کرد:

 

۱- فلسطین تحت اشغال اسرائیل: فلسطین هم اکنون تحت اشغال و محدودیت اسرائیل است. این یک واقعیت تمام عیار است که از سوی سازمان ملل متحد نیز تایید شده است.  براساس مصوبات سازمان ملل، اسرائیل هم اکنون قدس شرقی (بخش شرقی شهر قدس/ اورشلیم) و کرانه باختری را تحت اشغال خود دارد. همچنین منطقه غزه هم در محاصره کامل اسرائیل قرار دارد. اسرائیل حاضر به پایان اشغال فلسطین در این مناطق نیست.  فلسطین هنوز عضو کامل سازمان ملل نیست. فلسطینی ها براساس قوانین سازمان ملل و از نظر اکثر قدرت های جهانی از جمله امریکا و اتحادیه اروپا، یک کشور مستقل ندارند. این موضوع معضل بزرگی را برای فلسطینی ها در برابر اسرائیل ایجاد کرده است.

 

تا چه زمانی می توان یک ملت را تحت اشغال نظامی نگه داشت؟ این وضعیت تا کی ادامه دارد؟ ملت فلسطین چه در کرانه باختری و شهر قدس و چه در غزه خواهان آزادی از اشغال اسرائیل، ایجاد دولت/ کشور مستقل فلسطینی و زندگی مسالمت آمیز است اما اقدامات غیرقانونی، غیراخلاقی و غیرانسانی روز افزون کابینه اسرائیل و یهودیان تندرو اسرائیلی، فشارها بر مردم فلسطین را افزایش می دهد و آنان را به واکنش وا می‌دارد. وقتی هم مردم فلسطینی در مقابل اقدامات اسرائیل واکنش نشان می دهند با مشت آهنین روبه رو می شوند.

 

فقط کافی است تصور کنیم اشغال هندوستان توسط دولت انگلیس، اشغال الجزایر توسط فرانسه، اشغال لیبی توسط ایتالیا، اشغال سودان توسط انگلیس و حکومت آپارتاید (برتری نژادی) در آفریقای جنوبی همچنان ادامه داشت و هر روز شمار جدیدی از مردم بومی در راه مطالبه پایان اشغال و کسب استقلال جان می باختند و دولت های اشغالگر نیز آنها را "تروریست" خطاب می کردند. این روند تا چه زمانی قابل تحمل و ادامه بود؟

 

 

عکس نقشه‌ی روند اشغال فلسطین از اول تا امروز

 


در حال حاضر دو و نیم میلیون فلسطینی ساکن کرانه باختری و قدس شرقی تحت اشغال اسرائیل قرار دارند. هر گونه ورود و خروج به این منطقه با اجازه و نظارت اسرائیل صورت می گیرد. همه شوون و زندگی و امور مردم فلسطین در همه بخش ها در این منطقه منوط به اجازه و تصمیم مقامات اسرائیلی است. در منطقه غزه هم حدود ۲ میلیون فلسطینی زندگی می کنند که از سه طرف در محاصره اسرائیل هستند و تنها یک مرز بین المللی با مصر دارند. زندگی مردم غزه از جمله ورود و خروج افراد و کالا و سایر فعالیت ها هم در گرو تصمیم گیری اسرائیل است.

 

راه مقابل ملت فلسطین چیست؟ اشغال را قبول کنند؟ نابودی هویت و عزت و کرامت خود را به دست اشغالگر قبول کند؟ در این صورت، انسان بی کرامت، انسان بی هویت و بدون عزت نفس چه تفاوتی با مرده دارد؟ با زور شاید بتوان زمین و زندگی یک انسان را گرفت اما هرگز نمی توان هویت، موجودیت، کرامت و عزت نفس او را مطالبه کرد. آیا راهی جز مقاومت در برابر اشغالگر می ماند؟ راهی نمی ماند جز اینکه در چهره اشغالگر، فریاد بکشی "من هستم؛ من باقی می‌مانم؛ من نابود نمی‌شوم". بیشتر بخوانید ↓

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۲۲ خرداد ۱۴۰۰ ، ۰۹:۵۴

کتاب نیایش عارفان

 

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. کتاب نیایش عارفان، نوشته‌ی «دکتر محمد فنایی اشکوری» شرحی‌ست بر دعای کمیل که مؤسسه‌ی شیعه‌شناسی آن را چاپ و منتشر کرده است با موضوعاتی مانندِ «جهان‌بینی معنوی، جایگاه دعای کمیل، موانع عروج، طلب خضوع و خشوع، نفسِ سرکش، اضطرار و اعتذار بنده، مُنتهای آرزوی عارفان، اعتقاد به خدا و اعتماد به او، کثرت صفات و وحدت حقیقت». به عنوان مثال در قسمت «توسل به عزت حق» آمده است: «گناه و بدرفتاری مانع از توفیق دعا می‌شود و ارتباط بین بنده و خدا را قطع می‌کند. توقف در گناه موجب غفلت از خدا می‌شود و انسان را از نعمت رازونیاز با خدا محروم می‌سازد.»

 

بنا بر نقل این اثر، بزرگان گفته‌اند که سدّ دعا از سدّ اجابت دعا دشوارتر است. سدّ دعا ممکن است دلیل بر رانده‌شدن از درگاه الهی باشد در حالی که سدّ اجابت چنین نیست. مراتب دعا و شرایط آن، جهان‌بینی معنوی، جایگاه دعای کمیل، موانع عروج، اضطرار و اعتذار بنده، ستم بر خویشتن، رضایت و قناعت، خوف اهل یقین، قبولی اعمال و مقام خشیت از موضوعات مورد توجه در این اثر هستند.

 

قرائت دعای کمیل در اوائل انقلاب و سپس در اوج دفاع مقدس، در سراسر کشور حال‌وهوایی خاص و خاطره‌انگیز داشت؛ آیا باز هم آن شور و حال و گرایش‌های خالصانه‌ی معنوی و جمع‌های باشکوه و معنویت‌بخش بازمی‌گردد؟

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۲۱ خرداد ۱۴۰۰ ، ۱۲:۵۰

تصاویر و نکته‌ها

 

برگزاری نماز مغرب در مسجد الحرام

با رعایت فاصله‌گذاری اجتماعی

 

 

مُرده‌سوزخانه‌ها در هند

بر اثر تشدید مرگ ناشی از ویروس کرونا

 

 

جمع‌آوری درب بطری و فروش آن

ابتکار شهرداری بابل جهت خرید ویلچر نیازمندان

 

 

کلاس دانش‌آموزان در فضای باز توسط خانم «کلثوم فقیری»

معلم ابتدایی چهارچنار شهر سرخنکلاته‌ی گرگان در ایام کرونا

 

 

هندوانه‌فروش افغان، کابل ‏عکس از معیر جلال

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۷ خرداد ۱۴۰۰ ، ۱۰:۴۸

درباره‌ی حجت‌الاسلام محتشمی

به قلم دامنه: ( ۱۷ / ۳ / ۱۴۰۰ ) به نام خدا. سلام. نکات فراوان دارم اما سه مورد شاید کفایت کند:

 

یکی این‌که وی -که امروز ۱۷ خرداد ۱۴۰۰ درگذشت- برای محور مقاومت زحمتِ زیادی کشید؟ کی؟ زمانی که آقای خامنه‌ای رئیس‌جمهور و آقای میرحسین نخست‌وزیر بود و او سفیر ایران در سوریه. حزب‌الله لبنان با ابتکار اولیه و تفکر او بنیان گزارده شد و در همان مسیر هم توسط اسرائیل، ترور و جانباز مبارزه با رژیم اسرائیل اشغالگر شد و دست خود را در راه فلسطین فدا نمود. او سپس توسط میرحسین به ایران فراخوانده و وزیر کشور دولت میرحسین شد.

 

 

دوم این‌که او زمانی که مرحوم رفسنجانی با نهایت نخوت دولت تعدیل اقتصادی لیبرالی را بر کشور حاکم کرده بود و کسی اگر از وی انتقاد می‌کرد «دشمن پیامبر» تلقی می‌شد و در نمازجمعه‌ی تهران با شعار «مرگ بر، مرگ بر» مواجه می‌گردید، شجاعانه وارد میدان نقد او و دو دولتش شد و با راه‌اندازی مجله‌ی «بیان» محکم در برابر رفسنجانی ایستاد و همزمان در نقد پاره‌ای از تفکرات تئوریک دکتر عبدالکریم سروش در همان مجله، اقدام کرد که در آن مقطع جزو حرکت انقلابی و روشنگرانه‌ی وی به حساب می‌آمد.

 

سوم آن‌که در دهه‌ی اخیر کشور را به سوی نجف اشرف ترک کرد و در آنجا بیت امام و مؤسسه‌ی آثار نشر را اداره می‌کرد. من سال ۱۳۹۲ وقتی اتفاقی وی را در اول خیابان شارع الرسول در مجاور حرم حضرت علی -علیه السلام- دیدم سراغش شتافتم. به‌گرمی برخورد کرد و پس از احوال‌پرسی و چند کلمه گپ و گفت، از ایشان پرسیدم چرا به ایران نمی‌آیی؟! خندید و فقط گفت: چرا، می‌آیم، تابستان‌ها. آخه او، در اعتراض به وضع موجود، کشور را ترک و کُنج نجف عزلت گزیده بود بلکه روزی گشایشی آید. بگذرم، اگر از مرحوم حجت‌الاسلام سید علی‌اکبر محتشمی‌پور بخواهم کامل بگویم، چند پست متن و چندین سطر حرف‌وگپ است. رحمت به روانش و آمرزش روحش.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۷ خرداد ۱۴۰۰ ، ۰۹:۳۶

کی کشور درست می‌شود؟!

به قلم دامنه : ( ۱۷ / ۳ / ۱۴۰۰ ) به نام خدا. سلام. انکار نمی‌شود که نوع فردی که در جایگاه ریاست‌جمهوری می‌نشیند، برای کل کشور اثرگذار است، حالا یا مثبت، یا منفی، و یا خنثی و خائن؛ زیرا چنین فردی مستقیم مدیرکل کشور می‌شود، و اساس کشورداری هم، به «اجرا»ست. ولی پرسش اساسی و فوری ملت به نظر می‌رسد این است که کی کشور درست می‌شود؟

 

راستی مگر کشور، نادرست است که ملت منتظر است کی درست می‌شود؟! بله، کشور از وضع بد رنج می‌برَد و ملت حق خود می‌داند ازین وضع بیرون بزند و به همین علت در مسالمت‌آمیزترین رفتار نجیب و تمیز خود، در پی تغییر و بهترشدن اقتصاد، معیشت، سیاست، فرهنگ، قیمت منصفانه‌ی کالاها، دسترسی آسان به مایحتاج، آموزش، رشد، رفاه، توسعه، توازن دائمی میدان و دیپلماسی، تعامل جهانی، مقاومت به وقت ضرور، زندگی سالم، حتی ارتقای مکارم اخلاق و از همه مهم‌تر سبقت و جلوزدنِ مناسب از دیگر کشورها در همه‌ی شاخص‌هاست. و این مطالبه‌ی منطقی و برحقی‌ست.

 

بنابرین، اگر ملت روزی ببیند، رئیسان و در رأس‌نشینان کاری نمی‌کنند و یا به جای کار، فقط نگاه و نظاره می‌کنند و فقط بلدند به روی همدیگر پنجه و چنگ بیندازند، بنا به وعده‌ی هشدارآمیز امام، ممکن است «یوم‌الله»‌ی دیگری بیافرینند که با همه‌ی «یوم‌الله»‌های گذشته فرق می‌کند؛ چون آن روز، بساط فاسدان را از پهنه می‌کَنند. حال پاسخم به پرسش فوق:

 

اما پاسخم: نگاه من عجالتاً این است. جدا از این‌که ملت باید دستش در انتخاب و رأی به نامزدهای صاحب عقل و درایت، باز و آزاد باشد، موارد زیر از اهم مسائلی‌ست که محتاج تصمیم است. یعنی مشخص‌کردن نگرش‌های نظام دست‌کم در این زمینه‌ها:
 

اول: نظام چگونه به جهان بنگرد؟ آیا قوی باشد یا ضعیف؟ پیرامون بماند یا در مرکز؟ بنیانِ وقت خود را صرفِ تعامل سازنده کند یا در توطئه‌ی مخاصمات تنظیم‌شده بیرونی، فرصت خود را ناپدید و نابود کند؟ وقتی عناصر قدرت‌افزا، کشور را قوی و بازدارنده نگه داشته و می‌دارند، عناصر سیاست چگونه ازین اقتدار به نفع اقتصاد کشور بهره بگیرند و ارزش توان ملی را پاس بدارند؟

 

دوم: حکومت رفتار خود را با احزاب و مردمی که مشتاق به شرکت در سرنوشت و امور سیاست و کشورند، مشخص کند که آیا اساساً احزاب و فعالیت سازمان‌های مردم‌نهاد (=سمَن) ها را می‌خواهد؟ یا نه تا جایی آن‌ها را تحمل می‌کند که دنباله‌رو باشند و مؤید؟ اگر حکومت بخواهد بر احزاب و ملت سلطه‌گری کند، یک نوع بازتاب و نتیجه دارد ولی اگر احزاب و ملت بخواهند بر حکومت نظارت کنند، جوری دیگر. آثار هر دو وجه درست عکس هم است.

 

سوم: نگرش نظام نسبت به حوزه‌ی علمیه معلوم شود. حوزه تا کجا برای خود حق دخالت در کشور قائل است؟ یا حکومت تا کجا می‌تواند در حوزه تصرف کند؟ روحانیت چگونه می‌خواهد خود را با سایرین برابر ببیند و اگر هم برای خود به‌حق، حق نظارت و آزادی مطلقِ اظهارنظر و سخنرانی و تجمع‌های اعتراض‌آمیز و حمایتی نسبت به تمام امور مملکت قائل است، همین حق و آزادی آیا از سایرین باید ستانده شود یا نه به آنان هم باید داده شود؟ حوزه آیا همان‌مقدار که «زبان گویا» است برای ملت، «گوش شنوا» هم هست برای ملت؟ اگر حوزه آزاد است فعال سیاسی باشد، چرا دانشگاه نباشد؟ چرا جامعه نباشد؟ چرا منتقدین نظام نباشند؟ چرا سمن‌ها نباشند؟ چرا دانشمندان و روشنفکران نباشند؟

 

چهارم: نگرش قلدرمآب نسب به مردم از سوی هر فرد و جریان و نهاد چگونه به سمت رفتار مدنی دگرگون شود؟ اگر جایی «آتش به‌اختیار» نیاز بود، آیا همه‌ی اقشار از حق مساوی و برابر در استفاده از فرمان «آتش به‌اختیار» برخوردارند؟ نظام، نگرش و تصمیم خود را نسبت به دخالت‌های خلاف قانون نهادها و افراد -که شبیه باند و حلقه و دسته رفتار می‌کنند و به هیچ جایی پاسخگو نیستند، به هیچ قید و قانونی تمکین ندارند و به هیچ دادگاهی فراخوانده نمی‌شوند- کاملاً روشن کند. در واقع وقتی عمل به «مُرِّ» قانون برای مثلاً نهاد نگهبان در رد صلاحیت راحت افراد ستودنی حساب می‌شود، برخورد قانونی با مداخله‌گران در سایه، بر وفق مُر قانون نیز ارزنده تلقی شود و به ستودن بینجامد نه به ستاندن و سلّاخه.

 

پس؛ رأی به این که در یک رقابت سالم و بدون محدودسازی و معدودکردن کاندیداها، کی رئیس‌جمهور شود، مهم است، واقعاً مهم است، چون پول و مناصب و چرخش کشور به دست اوست، اما اهَم این است نگرش‌های نظام معلوم شود. تا نگرش‌ها به تصمیم درست نینجامد، عوض‌کردن فردِ رئیس‌جمهور، شبیه نشاندن ولیعهد بر تخت سلطنت در سیستم‌های شاهی توسط پادشاه‌هاست.

 

امید است نظام از دو خاصیت جمهوریت و اسلامیت خالی نگردد تا ولی فقیه که رهبر نظام و مردم و حتی ملل آزاده‌ی دیگر است، حرف و امرش نافذ بماند؛ دست‌کم اگر به‌جدّ امر کرد «جبران» گردد، پیام توجیه انشاء نشود که منظورش ما نبودیم! سپس صف شوند پشت توجیه (به قول آن قصه‌ی «۷ کور» که مرحوم پدرم به ما می‌گفت) بگویند: کی‌بود! کی‌بود! من نبودم، لطفعلی‌خان بود!

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۶ خرداد ۱۴۰۰ ، ۰۸:۳۱

چه اثرِ ژرفی دارد این فضای آزادی

به قلم دامنه: ( ۱۶ / ۳ / ۱۴۰۰ ) چه اثرِ ژرفی دارد این فضای آزادی. نیز اشاره‌ای گذرا به اولین مناظره‌ی ریاست‌جمهوری دوره‌ی ۱۳ در شب ۱۵ خرداد ۱۴۰۰ : به نام خدا. سلام. روز، روز عظیم شهادت پیشوای صادق حضرت امام ششم شیعیان و معلم مسلمانان حرّ و خردمند (ع) است. درس‌ها از آن پیشوا، بسیاربسیار فراوان است؛ که من اشاره‌ام فقط یک مورد است و آن این‌که تجربه‌ی زندگانی حضرت صادق، حقیقتاً یک سرمشق و الگوی رفتاری‌ست. چرا؟ چون ثابت کرد همان مقدار فضای باز سیاسی -حالا بنا بر هر علت و دلیلی که در عصر اختناق کوبنده‌ی دو سلسله‌ی غاصب اموی و عباسی، شکل گرفته بود- تا چه حد برای جهان اسلام و نقش سازنده‌ی امام معصوم (ع) در شکوفایی علمی و اخلاقی و دینی جامعه برکت داشت.
 
این کاملاً روشن است که چنین اوجی فقط در بستر آزادی و پرهیز از اختناق رخ می‌دهد که دانشمندان آن عصر امکان ظهور و بروز می‌یابند و با بیان اندیشه و نشر محصول خرَد، میان مردم مفاهمه و مناظره و مبادله و مرابطه‌ی عقلانی و عاطفی به وجود می‌آورند. و این، برای امام صادق پدیدار شد. ۳۴ سال ( ۱۱۴ تا ۱۴۸ قمری ) امامت کرد. هم‌عصر ۵ خلیفه‌ی آخر امویان و دو خلیفه‌ی آغازین عباسیان بود و سختی‌ها و محدودیت‌ها و رنج‌های زیادی را به ابزار خرد و تدبیر و حکمت خویش، چاره کرد؛ به‌طوری که عدد شاگردان و راویان ایشان، بنا بر نقلی به ۴۰۰۰ نفر رسید.
 
در عصر صادق (ع) شکوفایى شکل گرفت. ترجمه‌ی کتاب‌ها و آثار علمى صورت پذیرفت. علمِ «کلام» (=اعتقادات؛ معروف به «فقه اکبر») نمایان شد که بنیان آن را اولین بار امام علی (ع) نهاد. حتی مناظره‌ها رخ داد. مناظره‌هایی جدّی و اثرگذار. تا آن حد که امام صادق با زندیق‌ها هم در کمال آزادی و آرامش مناظره‌ می‌کرد؛ یعنی با افرادی که اعتقادی به خدا نداشتند و جهان را اساساً مادّی تفسیر می‌نمودند.
 
 
 
 
«همتی. مهرعلیزاده. رضایی. زاکانی. قاضی‌زاده. رئیسی. جلیلی»
 
مناظره‌ها به این دلیل اثر کرد که آن امام، مخالفان حتی زنادیق را تحمل کرد و با آنان به بحث و مباحثه و روشنگری نشست. البته مناظره‌های واقعی و در کمال آزادی، مثل مناظره‌های شهید مظلوم بهشتی و مرحوم آقای مصباح یزدی و دکتر عبدالکریم سروش با گروهک‌های سیاسی که جالب بود؛ البته مصباحِ فیلسوفِ آرامِ متفکرِ اوایلُ انقلاب، نه مصباحِ سیاسی‌شده‌ی اواسط و اواخر انقلاب که اساساً در مواجهه‌ها، چندان جالب و بردبار ظاهر نشد و صبرش در برابر منتقدان، لبریز گردیده بود. البته آدم کادرساز و قویی بود.
 
 
 
 
آری؛ مناظره‌های عصر صادق (ع)، نه مثلِ این مناظره‌های صداوسیمایی!! که از «مسابقه‌ی هفته»ی مرحوم منوچهر نوذری هم، کمتر و کمتر بود، که اگر «۷» هم را، در فهرست بی‌چاره! همت نمی‌کردند و باقی نمی‌گذاشتند، دیگر «۱ و ۲ و ۳ و ۴ و ۵» چه می‌خواستند چشم در چشم ملت بگویند؟! لاکردار ! (به کشکولی) حتی قرعه‌کشی هم، آن ۵ تا را -از قضا- کنار هم نشاند. راستی «۶» هم که رفته بود به بیخ! و امانِ «۲» را برید، آن‌هم در همان شروع؛ وقتی از «شش کلاس درس» گفت و سپس «سندرم پست‌های بی‌قرار». و «۷» هم که از «رئیس» امان‌نامه طلبید. بگذرم. من نسبت به ماجراها، اساساً فردی کم‌اطلاع‌ام و قضاوت بلد نیستم و نمی‌کنم. فقط چون «۵» در آخرِ حرفش، «قطار انقلاب» را «اسکوتر» کرد، عکسش را بالا گذاشتم که سواری‌اش قشنگ است!
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
۱۵ خرداد ۱۴۰۰ ، ۰۹:۴۳

از ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ چه خبر؟

از ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ چه خبر؟

به قلم دامنه :  ( ۱۵ / ۳ / ۱۴۰۰ ) به نام خدا. سلام. اول بگویم من آن روز هنوز نزدیک به ۹ ماه مانده بود که به دنیا متولد شوم. دوم نیز اعتراف کنم شما تاریخ را -به‌ویژه تاریخ معاصر را- بهتر از من بلدید. من فقط در ورای آن واقعه -که به قیام می‌ماند- چند نکته می‌گویم و به همین اکتفا می‌کنم:

 

 

 

سایت ضیاء الصالحین

«بزرگداشت روز پانزدهم خرداد،

فریادی کوبنده است از مستضعفان بر سر مستکبران»

امام خمینی

 

 

پیش‌زمینه‌ی بحث: عصر عاشورای آن سال ( ۱۳ خرداد ۱۳۴۲ ) امام خمینی به مدرسه‌ی فیضیه‌ی قم می‌رود. بر منبر می‌نشیند. همان آغاز، روضه می‌خوانَد و آنگاه سخنرانی می‌کند، آن‌هم با صراحت و شجاعت تمام، علیه‌ی شخص شاه. چرا؟ چون دو ماه قبلش، رژیم، در فیضیه، فاجعه و جنایت آفریده بود، همان عصر خونین و معروفِ ۲ فروردین ۱۳۴۲ که به ابتکار فقیه اهل بیت عصمت و طهارت (ع) مرحوم حضرت آیت‌الله العظمی گلپایگانی، در سالروز شهادت امام جعفر صادق (علیه‌السّلام) مجلس «عزاداری و روضه‌خوانی» در آن مدرسه‌ی تاریخ‌آفرین برپا گردیده بود. و در آن، به لایحه‌ی دولت در «حذف اسلام از شرایط نمایندگی مجلس» اعتراض شده بود و خون طلاب به زمین ریخته... . و امسال این دو مناسبت عظیم، یعنی قیام ۱۵ خرداد و سالروز شهادت صادق آل محمد (ص) کنار هم قرار گرفت. هر دو مصیبت بر اهالی معرفت و مَودّت، تسلیت و تعزیت. روی همین اصل بود که امام، ۱۵ خرداد را برای همیشه‌ی تاریخ این سرزمین، روز تعطیل و عزای عمومی اعلان کرد.

 

اما سه نکته‌ای که قرار است بگویم:

 

اول: هیچ دیده‌اید یا خوانده‌اید که به ندای عالمانِ دین، اَعیان و اَشراف لبیک گفته باشند؟ همیشه این پابرهنگان و محرومان و طبقه‌ی دیندار ساده‌زیست بودند که جان و مال و تمام هستی خود را حاضر بودند نثار اسلام و ندای مرجعیت دینی کنند. هان! ای دست‌اندرکاران نظام! دست بردارید از خوش‌خدمتی به اعیانی که عین زالو مکنده‌اند و استثمارکننده. در ۱۵ خرداد ۴۲ هم همین مستضعفان بودند که در قم و تهران و ورامین و پیشوا و ... به پیشوای شیعیان اقتدا کردند و حتی جان خود را تقدیم برپایی عدالت و پیاده‌شدن اسلام در جامعه کردند.

 

دوم: همان وقت که امام مبارزه با شاه را آغاز کردند، در درون خودِ حوزه عده‌ای بودند که مبادی ندای نادرستِ جدایی دین و سیاست بودند و اتفاقاً به فرموده‌ی خودِ امام خونِ دلی که از دست اینان خورد، از دست شاه نخورده‌بود. جالب این‌که این منادیانِ فایده‌نداشتنِ مبارزه و نهضت و سیاست، حالا میراث‌خوار هم شدند. بگذرم. بدتر از آنان کسانی‌اند که در درون انقلاب و با پیروی از امام خمینی رشد کردند، اما با شرم‌آورترین رفتار و گفتار از عقاید و باورهای خود، نادم شدند و مفت و مجّانی -و شاید بعضاً مزدوری- تز انگلیسی اسلام منهای روحانیت را سر می‌دهند که فتوکپیِ همان اسلام منهای سیاست است. یعنی جداساختنِ دین و محتوای سازنده‌ی آن از پیامبران و امامان.

 

سوم: به قول اخیر رهبری در سخنان دیروزشان ( ۱۴ خرداد ۱۴۰۰ ) امام در همان سال ۴۱ (که مرحوم بروجردی رحلت کرده بودند و شیعیان زعیم عام خود را از دست داده و فصل غریبی و تنهایی و اوج فشار شاه علیه‌ی علما و مبارزین شده بود) در جلسه‌ی درسی اشاره کرده بودند که اگر همین الان هم ما از مردم بخواهیم که به میدان بیایند، این بیابان‌های قم پر از مردم می‌شود.

 

آری؛ مردم ایران حق‌طلب هستند؛ و به ندای هر حق‌طلبِ بااخلاصی چون امام امت، لبیک می‌گویند. زیرا مردم میان دین و آزادی، دانش و ارزش و میدان و سیاست هیچ مرز جداکننده‌ی قائل نیستند و حق را می‌پویند که از زبان حق‌گو بلند شود. و می‌دانند در میدان‌نبودن، زیان و خسران است. مگر در ۸ سال جنگ تحمیلی این ملت بردبار ندای امام را جانانه لبیک نگفت؟ گفت، چه خوب هم گفت. درود به ۱۵ خرداد و پیام جاویدان آن. والسلام.

ابراهیم طالبی | دامنه دارابی