به قلم دامنه. به نام خدا. نود بازی قدیمی دارابکلا. در این پست فقط نامِ بازی ها را می آورم که در همۀ آنها، خودم نیز شرکت داشتم و دورۀ نوجوانی و جوانی ام را در کوچه پس کوچه های روستای دارابکلا گذراندم. معتقدم یکی از مهمترین آسیب های کنونی نسل جدید، این است که دست به بازی های مهیّج و نشاط آور نمی زند و در عوض گوشۀ اتاق، با گوشی و تبلت و کامپیوترش لَم داده و افسردگی خفیف گرفته است. حتی بزرگان هم نیاز به بازی دارند چه رسد به کودکان و جوانان. نام می برم آن نود بازی قدیمی دارابکلا را. که من در ذهن و خاطره داشتم. به یقین بیشتر از اینهاست که ذهنم شاید جاخالی داده باشد: بیشتر بخوانید ↓
سنگ مَرمَر بازی
گره بازی
گَ گِه بازی
چِش پِشتیم کردن (پِلک چشم)
تِه ره یاد مِره فراموش، من آهو، تِه خرگوش
بوته را چرخ بادی درست کردن به دو دَویدن
لِه له بازی
چِش بَکّا بازی (جاخوردن و پیداکردن)
آتش روی لاک پشت (که کاری بدی بود)
کاه به دُم سنجاقک کردن (که کاری بدی بود)
آمپول به شکم قورباغه کردن (که کاری بدی بود)
اُوولی و سَنو
ریسی ریسی پنبه رسی تِه بربِنه من برسی
خانه به خانه اسمش را دقیق نمی دانم
گُوِه انداختن به چاله
آغوزبازی
لیزتپّه سر سُرسُره بازی
چخ دسّی
کاتِک بازی
هفت سنگ
بوردِه بوردِه
نام نومی (اسم شهر و جا)
مِنچ بازی
مارپلّه
سگسوار با قوطی کبریت
آب بازی
تیل بازی
خاک بازی (حمل خاک با ماشین دستی)
خودکار لای انگشت گذاشتین (که کاری بدی بود)
اَجیک کُشی
ماهی گیری
تساپِه لینگ مسابقه گذاشتن
اُوه بِن ماندن طولانی
پَنگ پینگ پونگ، او مَه کِش
آدامس خروس نشان جمع کردن
دنبال کردن و پشت همدیگر زدن
سردست بردن و بلندکردن افراد
زور بازو
شیرخوری بُز موقع استراحت و آب دادنشان
پوستۀ لَرگ ریختن توی غورزِم ماهی گرفتن
خمیرنون تن بخاری چسباندن و نون پختن
پلو پزی
پنیرزدن با شیرۀ برگ انجیر و شیر بز
دوش گرفتن همدیگر کوله گیری
همیه آوردن از جنگل، کاربازی
تَش بازی
لاستیک تش زنی
چشم بسته چیزی را پیداکردن
پهلوان بازی (تماشا در تکیه پیس)
تیل بازی
ترکه پوست کنی
کانادا سرپوش جمع کنی به جای پول
ساقۀ جارو را سیگار ساختن
نقطه بازی
پول بازی
هِشتل
ریسمان کِشی
گرد و خاک بلندکردن
چرخ بازی با لاستیک مستهلک ماشین و حتی لودر
توقه بازی باز توقۀ دوچرخه و یک تکه چوب
حیوون تِمشا فصل جفت گیری ها
وَگ کپّل زنی
سنگ پرتاب کردن روی آب و غورزم
شیشه شکُندن مدرسه بعدخرداد (این را من نبودم)
گل یا پوچ بازی
تله گذاری
بازیهای مختلَط، بعضاً برای برخی ها مزدوَج شد
چوب ترکه را اسب و زین کردن و بشدّت راندن
سیس تَلی زدن
پشت کسی چیزی آویز کردن (بد بود)
سرِکسی چیزگذاشتن: خر سر سِندک کَته خرخروِردار نیه
هلی دزّی. بامزّه ترین دُزدی! در روستای دارابکلا
اِنک را اِنک را؛ انک راه کتونه، کتون حاجیونه
دار بالاروی، زورآزمایی
عروس یار (خیلی خربازی بود و قاطی پاطی)
اسم گذاری روی محلی ها (لقبِ بددادن.هنوز هم رسمه)
پلک نزدن و همدیگه چش در چش خیره شدن
تاب بازی
نَنو
ماشی بازی با حلب
نقشه کشی جا و مکان
مسابقه‌ی نقاشی. من همیشه خرگوش و دودکش می کشیدم
منبررفتن (خاصِّ خانواده های آخوند،مثل خونۀ ما)
بازیگرخانه عروسی. غوغا بود و شیون و شیدا
تلفن بازی. با دوقوطی کبریت و نخ چخ ماسوره
دیگ دیگ. بالاترین طرف با پا به بالا
رانندگی ذهنی.هینهین. بابوقِ: رِتّله لی لِ له.رِتّله لی لِ له
قص و سماع
دراز قِوا بازی
عُمِرکاشی ماه (که منظور عمر بن سعد، ملعونِ دشت کربلا بود) که ساختۀ آقا جلیل محسنی دیدنی تر بود.
