منو
درباره ی سایت دامنه
دامنه‌ی داراب‌کلا

qaqom.blog.ir
Qalame Qom
Damanehye Dovvom
ابراهیم طالبی دامنه دارابی
دامنه‌ی قلم قم ، روستای داراب‌کلا
ایران، قم، مازندران، ساری، میاندورود

پیشنهادهای مدیر سایت
آخرين نظرات
طبقه بندی موضوعي
بايگانی ماهانه
نويسنده ها

سلول‌های بهاری

دوشنبه, ۲ مرداد ۱۴۰۲، ۱۱:۰۵ ق.ظ

 

کتاب

سلول‌های بهاری

به قلم دامنه. به نام خدا. سلام. این خاطرات دکتر حسین بهاروند (متولد ۱۳۵۰) را به سبک خودم می‌نویسم چون نقل مستقیم از کتاب، کشش و جذبه ندارد و اساساً با شیوه‌ی من، سنخیتی ندارد. چون اهل برداشت‌نویسی‌ام در معرفی اثر و افراد. در جاهایی هم که رفرنس (=نشانی و آدرس و ارجاع) مهم بود، با علامتِ اختصاری (ر.ک: ص... ) «رجوع کنید به صفحه‌ی... » جایگاه متن را برای رجوع احتمالی به لای کتاب، تعیین کردم. مزاج هر کس گرفت این هم تقدیم دو قسمت در زیرِ این دو عکسِ پشت و رویِ جلدِ اثر:

 

 

«سلول‌های بهاری» خاطرات آقای دکتر حسین بهاروند پدرِ علم سلول‌های بنیادی ایران، گفت‌وگو و نگارش آقای بهنام باقری را چندی پیش کمتر از سه روز خواندم. قول دادم شِمّه‌ای ازین اثر ۴۰۷ صفحه‌ای، به این صحن برای علاقه‌دارانِ عقیده و عقل و شرع و شرح، بگویم. این هم وفا به قولم:


عاشورا به دنیا آمد. سال ۱۳۵۰. پس؛ هر سال مادروپدرش برایش روز عاشورا گوسفند برای سوگواری نهضت امام حسین ع ذبح می‌کنند. بچه‌ی محله‌ی ب ۱ فولادشهر اصفهان، (ر.ک: ص ۴۲) از قوم عزیز لُرِ خرم‌آباد روستای مابینِ کوه مُدبَه به اسم "ناصروند" (ر.ک: ص ۵۹) پدرش کارگر ذوب‌آهن زرین‌شهر و خودش هم از جوانی آلاسکافروش بود و آلبالوچین. نیز دست‌فروش و کارگرِ مزرعه‌ی سیب‌زمینی که مزدِ کارش هم، هر غروب چندکیلو سیب‌زمینی بود. بهترین غذایش هم آووگوجه (=آبِ گوجه‌ی تَفت‌داده) مادرش هم اوائل زندگی پنیر می‌زد سر می‌گرفت به بازار خرم‌آباد می‌بُرد می‌فروخت که گاه آبِ پنیر بر روسری و صورتش چکّه می‌کرد. (ر.ک: صص ۶۰ و ۶۱) فقر را به‌شدت چشید اما دست از عقیده نشست. به قول ابن یمین:

 

به گاهِ فقر توانگرنمای همت باش

که گر هیچ نداری، بزرگ دارندت

نه آن‌که با همه هستی شَوی خسیس‌مزاج

شَوی اگر تو چو قارون، گدا شُمارندت


دوره‌ی دانشگاه هم، توی یک انباری روی یک پوست گوسفند (=پوستخت) مطالعه می‌کرد. بگذرم. مراحل دانشگاهی را در شیراز گذراند و سرانجام چنان شد که خود، شدنش را در آرزو داشت؛ سلول‌شناس. که به قول وی یک انسان حدود ۷۰ کیلویی، تقریبا" ۳۷ تریلیون سلول دارد. (ر.ک: ص ۲۱۶) اینک نکاتی از صدها نکات ارزنده ازین اثر که نمی‌شود حتی از صفحه‌ای از آن سَرسَری عبور کرد؛ بس‌که کتابی جذاب است.

 

وقتی می‌خواست به اوج آزمایشش -یعنی دست‌یابی به سلول بینادی انسان- برسد پیش از آن نیت کرد به مشهد مقدس روَد. و رفت؛ از تهران با اتوبوس ترمینال جنوب. در کُنج دارالحُفّاظ حرم امام رضا ع -که آنجا می‌دانیم یک فرورفتگی دو سه متری دارد- زاویه گرفت و از ۸ صبح که وارد حرم شد تا ظهر ماند و توسل به حضرت فاطمه‌ی زهرا س و امام رئوف ع کرد که خدای متعال گرهِ کار علمش را بگشاید. و همان زاویه‌ی حرم طبق یک رسم دیرین مؤمنین، قول داد ۴۰ روز روزه گیرد. گرفت و گشایش کارش را خودش می‌گوید گرفت. چهل روزی که در روزه بود فقط افطاری می‌خورد؛ همین. مشهد مقدس گره‌گشایی شگفت‌انگیزی برای عقیده‌مندان دارد که ممکن است بر باورِ مُنکِرصِفتان نیفتد.

 

آقای حسین بهاروند -که نزدیکان بنیاد رویان وی را «بهار» صدا می‌زنند- بزرگترین درس جغرافیای طبیعت را "چالش" می‌داند. اگر دایناسورها برای چالشِ "سرما" راهی برای مقابله می‌یافتند، نابود نمی‌شدند. چالش را باید پیوسته و آرام میانبُر زد. سرما از زمستان زودنی نیست، باید تدبیرش کرد. در آفرینش انسان هم، خدا ما را به چالش می‌کشد، ترس، گرسنگی، مال تا جان. چون قصد خدا از آزمون برای خلوص و نیکوکاری‌ست. (ر.ک: ص ۳۶۲) بهاروند فردی کَتوم (=پوشاننده‌حرف و راز) است اما نقل می‌کند وقتی به این دانش دست یافتند فقط رهبری معظم وارد صحنه شدند و به آنها وقتِ دیدار دادند و شنیدن سخن دادند و حمایت عجیبی هم کردند و همان باعث شد این علم پا بگیرد. او همچنین پرده برمی‌دارد وقتی موفقیت دستیابی ایران به دانش سلول‌های بنیادی از اخبار اعلان شد، عده‌ای در داخل به جای نوازش، گوشمالی! کردند؛ مثلا" چالش!!! ایجاد کنند (ر.ک: ص ۳۱ و ۳۲)

 

- عده‌ای  گفتند: «این دروغ است...»

- عده‌ای  گفتند: «از خارج آوردند...»

- عده‌ای  گفتند: «اصلا" این دانش اهمیتی ندارد...»

- عده‌ای حتی به پخش شبنامه علیه‌ی بهاروند روی آورده بودند!

 

تا آن حد یأس‌آفرینی، که مرحوم دکتر سعید کاظمی آشتیانی-بنیانگذار موسسه‌ی رویان- بعدها به شوخی -ولی تلخ- در برابر این هَجمه می‌گفت: "اثباتِ دستیابی به این علم و فن‌آوری به برخی افراد، سخت‌تر از خودِ انجام این کار بود." (ر.ک: صص ۳۲ و ۳۵) لطفا" باری دگر همین جمله را به‌تکرار بخوانید تا عمق فاجعه‌ی ایجاد یأس‌ توسط بدبینان در وجود دانشمندان را ژرف‌تر بنگرید.

 

در قضیه‌ی موشک و توانمندی پهپادی و فنون نظامی بازدارندگی ایران هم، همین شیوه‌ی شنیع، نُشخوار!!! می‌شد. خانم ماری کوری  لهستانی دانشمند فیزیکدان و شمیدان هم، پول پرداخت برق منزلش را نداشت، می‌رفت زیر چراغ خیابان مطالعه می‌کرد. ایران هم در زمانه‌ی طویل و دنباله‌دار "جنگ تحریم" توسط آمریکا و اروپا -که یک قصد آن قطع‌کردن اقتصاد ایران از جهان است- به برازندگی‌های علمی و فنی دست یافت که دل اندک افراد بدخواه را، بدجور به طپش انداخت.

 

حسین بهاروند پدر علم سلول بنیادی آشنا به ادبیات هم هست، ایمان قوی‌یی دارد، در تفکرش، خدا حاضر هست. حُب و باور به اهل بیت ع در قلبش حرف نخست را می‌زند. وی می‌گوید: در حج که بود دورِ خانه‌ی خدا گشتن به او «حسِّ بالارفتن می‌داد». و واقعا" به تعبیر من بالا رفت. درود برین دانشمند فروتنِ خاکیِ خاکِ ایران. زیاد هست پند و تجربه درین کتاب. بگذرم. مفصل شد. زنده‌یاد بانوی بزرگ اعتصامی پروین چه عالی سُرود: "زان به تاریکی گذاری بنده را / تا ببیند آن رُخِ تابنده را". دامنه.

| لینک کوتاه این پست → qaqom.blog.ir/post/2329

دامنه کتاب

نظرات (۰)

هيچ نظري هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">