منو
درباره ی سایت دامنه
دامنه‌ی داراب‌کلا

qaqom.blog.ir
Qalame Qom
Damanehye Dovvom
ابراهیم طالبی دامنه دارابی
دامنه‌ی قلم قم ، روستای داراب‌کلا
ایران، قم، مازندران، ساری، میاندورود

پیشنهادهای مدیر سایت
آخرين نظرات
طبقه بندی موضوعي
بايگانی ماهانه
نويسنده ها

شکوه حضرت محمد صلوات الله علیه و آله

جمعه, ۲۸ بهمن ۱۴۰۱، ۰۹:۵۷ ق.ظ

 به قلم دامنه. به نام خدا. سلام. چون شنبه‌ی آینده مبعث مبارک رسول الله ص است، دیشب رُمان "محمد" ص را (که بر اساس زندگی آن حضرت توسط آقای "ابراهیم حسن‌بیگی" نوشته شده است) شروع کردم بخوانم. روزی بحیرا راهب نصرانی از محمد امین -که هنوز نوجوان بود و در کاروان ابوطالب س به سوی شام سوریه می‌رفت- پرسید: چه چیزی را بیشتر می‌پسندی؟ محمد امین پاسخ داد: تنهایی را.

 

ممنونم از دست‌اندرکاران

کتابخانه‌ی یادگار امام ره قم

سرفصل‌های این نوشتار شامل شرح:

 

۱. مفهوم تنهایی

۲. تشتی پر از خون!!!

۳. پیکِ انسان چیست؟

۴. شکست دوست شَرور سران

۵. ۱۰۰ شتر جایزه !

 

یکم: مفهوم تنهایی

 

همین مفهوم تنهایی را کمی باز کنم. تنهایی از واژگانی‌ست که معانی بسیاری در خود جمع دارد؛ مصل فردیت، فرید، منفرد، تک، یگانه، وحید. انسان زمانی به کشف و اشراق می‌رسد و دانش در ذهنش طلوع می‌کند که بتواند برخی از ساعات در خلوت خود بماند. اساسا" آدم فکور فرصت تنهایی را از دست دهد از تفکر باز می‌مانَد. خلوت فکری تجلی‌گاه خرَد است. فرض اگر زنده‌یاد علی شریعتی و استاد شهید مطهری فرصتِ تنهایی نداشتند مگر می‌توانستند هر کدام بیش از ۹۹ کتاب بنویسند؟! (گفتار یا نوشتار) این قدرتِ تنهایی بود که این اثر روحی را در آن دو گذاشت.

 

هر آدمی که به خرَد خود اهمیت می‌دهد باید ساعاتی از جمع بگریزد و در سایه‌ی پربار تفرد بتواند فکر کند، به حساب از خودش پردازد، با خدا نجوا کند، کتاب بخواند، در جانش فرو روَد. کشفی، شرَفی، شوری، شقوقی، شیدایی بیابد. واقعا" حضرت امین ص پاسخ شگرفی به بحیرا داد؛ از همان سرآغاز شکل‌گیری حیاتِ حیاتبخشش، عظمت تنهایی و خلوت‌کردن را می‌دانست، عاشق کوه و غار بود تا در نهایت آرامش تفکر کند. اُمی‌بودن از نظرم یعنی سوادِ درونی داشتن، از نزد کسی یاد نگرفتن. محمد امین اُمی بود؛ دانشش از آن خودش و لدُنّی‌اش. چه پیام‌آور "خاتم‌"ی؛ معجزه‌اش هم کتاب

 

دوم: تشتی پر از خون !!!

 

به نام خدا. سلام. مبعث نزدیک است و دارم سراغ صاحبِ مبعث می‌روم. باورِ زودگذر در پیروی از محمد بن عبدلله رسول خدا ص نداریم که با کمترین کار انکاریون، دست از آیین و دین او بشُوییم. پیامبر ما حتی پیش از مبعث به عنوان "امین" مرد مروّت و فتوّت بود. بودنِ او در پیمان جوانمردان مکه، بالاترین اطمینان میان مکیان ایجاد می‌کرد. آن روز وقتی محمد امین، در برابر عاص -زورگوی قُلدر مکه- ایستاد که اموال یک تاجرمردِ ستمدیده را به زور ربوده بود، کسی گمان نمی‌کرد محمدِ یتیم ص بتواند اِحقاق حق کند و اموال آن تاجر را از دست عاص شَرور درآورَد. اما درآوُرد، و چشمان همه را خیره نمود.

 

محمد امین ما، سال‌ها به لقمه‌ی نان و جرعه‌ی آب قناعت می‌نمود. چنان خودساخته و حنیف (=راستین درستکار) بود که محلِ رجوع همگان شده بود. روزها به بالای کوه و داخل غار حرا می‌رفت تا تمرین خودسازی کند و خردمندی کند. خدا هم از بَدو، او را مصطفای (=برگزیده‌ی) خود کرده بود و شگفت‌انگیزتر این که از همان داخل غار -نه در قصر و کاخ- به پیامبری مبعوث شد و حیرت‌آور هم این‌که، با آن که اُمی بود، خدا اما به او در اولین وحی، فرمود: "بخوان: اِقراء" و این یعنی بنیادِ دین اسلام، بر خواندن و خردمندی است.

وقتی نزد حضرت خدیجه س -آن والاترین بانوی مکرم- بازگشت از سوی مهربانوی عظیم‌الشأنش، دلداری و دلگرمی گرفت و او هم به عنوان نخستین زن، به دین اسلام گروید. حالا دیگر محمد امینِ مکه، شده محمد رسول الله ص. ایمان‌آوردن به ایشان به‌شدت وحشت داشت؛ زیرا سران مقتدر مکه که ثروت‌اندوز بودند و سوداگر، از برنامه‌ریزی محمد ص در شوراندنِ بردگان و بیچارگان و پابرهنگان علیه‌ی خود هراس داشتند. اما آن زمان خوفناک برای سران هم چه زود فرا رسید. یک دوشنبه‌شبی حضرت ختمی مرتبت ص رسالت خود را میان چهل و پنج نفر از خویشان اعلان کرد و جمله‌ای چون نور، درخشنده گفت تا آنان را بر راستی خود استوار سازد.


"به‌راستی هیچ گاه راهنمای یک جمعیت، به کسانِ خود دروغ نمی‌گوید... هان! ای خویشاوندان من! شما را به جانبِ خدا می‌خوانم..."


چه سخنی؛ تا تاریخ نفَس می‌کشد این جمله را با خود حمل می‌کند. کسی را به جانب خود نخواند، بل به جانب خدا خواند. علی بن ابی طالب ع در سکوت همان شب، شجاعانه برخاست و به سخنان و دعوت دینی محمد رسول خدا ص ایمان آورد و محمد ص هم، او را از همان شب "وصی" خود نام بُرد. اینک دشمنی داخلی از میان همان خویشاوندان شروع شد؛ از ابولهب، سرِ دسیسه و وحشت و حسادت. و آزار بی وقفه‌ی آن پیامبر شفقت و رحمت، خشمگیانه آغاز شد. آن چنان حکومت وحشت پیش گرفتند که تا سه و اندی سال، همه‌چیز مخفی و در پرده پیش می‌رفت و کتمانِ دین ایمان‌آورندگان، از سرِ ترس، رایج و روا شده بود.

 

پیروان حضرت محمد ص سمت و سوی ستمدیدگان ایستادند و برای نشر و نمُوّ اسلام، حاضر به فدای جان و مال و همه‌ی داشته‌های خود گردیدند. کجا؟ در جامعه‌ی جاهلی مکه، که هر گاه تا کوچک‌ترین اختلاف و تشتُّتی رخ می‌داد سران قبایل برای درهم‌کوبیدن ایل دیگر، تَشتی پُر از خون می‌آوردند و دستان خود را تا مِرفَق (=بازو) در آن فرو می‌بردند و هم‌سوگند می‌گردیدند که خون ایل مقابل را تا آخرین قطره بریزند. در یک چنین محیط جاهلیتی، اسلام ظهور کرد تا توسط انسانی که اَشرف مخلوقات است -یعنی حضرت محمد مصطفی ص- جهان را به خدا، اخلاق، خواندن، اندیشیدن، خرَدورزیدن، پرهیختن از خودخواهی و پرداختن به خدادوستی و خداپرستی و خداترسی فرا بخواند که کانون این گروِش و گرایش، عقل و خرَد است و بنیادش بر شرع انوَر حضرت احَد و نقطه‌ی جوشش بر قلب منوّر هر فرد.

 

سوم: پیکِ انسان چیست؟

 

به نام خدا. سلام. وقتی می‌دانیم یکی از هزارها دانشمند سرآمد ایرانی -یعنی بوعلی- لحظه‌ای از دانستن نمی‌ایستاد به فرهنگ رشید خود می‌بالیم. او در فرار از دربار غزنویان، به گرگان رفت و از آنجا با ابوعبید جورجانی دوست شد و به او درس داد و با او از همان راه به دیدار شیخ ابوسعید ابی‌الخیر در نیشابور شتافت و این حرف سنگین را از شیخ ابوسعید شنید: "پیکِ انسان، قلبِ اوست." ر.ک: ص ۱۰۷ کتاب «زندانی قلعه‌ی هفت حصار» نوشته‌ی حسین فتاحی.

 

بوعلی در گرگان خانه‌اش را به کلاسِ درس مجمع متفکران تبدیل کرده بود و جالب این که دنباله‌ی کتاب مشهور خود «قانون» را -که درباره‌ی علم طب است- در خانه‌ی "شیرازی" گرگان نوشت. و کتاب "شفا" را -که در علوم عقلی است- در سه سالی که در اصفهان بود تکمیل کرد. و وقتی هم در زندان همدان بود کتاب "الهُدا فی الحکمه" را نوشت، یعنی راهنمای عقل. و بوعلی که در ده سالگی تمام قرآن را از حفظ بود، در آخرین لحظه‌ی مُردن هم، به دوستش جورجانی گفت: "دوست من! برایم قرآن بخوان." آنگاه بود که درگذشت و در همان همدان پیکر پاکش به خاک سپرده شد اما روح جستجوگرش در ایران و جهان، گویی به امانت آمد.

 

بوعلی سینا فقط یک نمونه از دست‌آورد عظیم عقلی و عرفانی دین اسلام است که آورنده‌اش حضرت خاتم الانبیاء محمد مصطفی ص است که وقتی مبعوث شد با کتاب و خواندن و تعلیم شروع شد و نوید داد خِرَد و قلب و مغز انسان، در دین مبین من رشد فزاینده خواهد داشت و مؤمنان با همین سه قدرت مهم درونی خود در برابر هر قدرت بیرونی زورگو و ظالم خواهند ایستاد زیرا در آیه‌ی ۱۱۲ هود وحی گرفته بود: "فَاستَقِم کَما اُمِرت" یعنی: پس همچنان‌که مأمور شده‌ای، پایدار باش. که از نظر مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر المیزان، منظور از استقامت "صلاح انسان  است به گونه‌ای که فساد و نُقصان در او راه نیابد." و به نظر من حکیم ابوعلی سینا یکی از آن پایدارانسان‌های فکورِ متعال بود که تای پای جان دست از علم و عقل و قرآن و همزمان درگیری هوشمندانه و عاقلانه با ظالمان و دَنیان و دونیان نشُست.

 

چهارم: شکست دوست شَرور سران
 

به نام خدا. سلام. حالا حضرت عمو حمزه س مسلمان شد. یک دشمن سرسخت دیگر حضرت محمد ص -یعنی عتبه که دانای شعر و دانش بود- سخت به وحشت افتاد و از گسترش دامنه‌ی اسلام، هراسید. نزد حضرت مصطفی ص می‌رود پیشنهاد می‌دهد ریاست مکه را بر عهده بگیرد. او خواست ثروت و قدرت مال حضرت محمد ص باشد اما دست از دعوت مرام نو برای مردم بردارد. از اعجاز در جواب رسول خدا ص، به عجز و حیرت می‌افتد. سپس سران زورمند و زراندوز مکه، حضرت عمو ابوطالب س شریف مکه را وا می‌دارند تا پیامبر ص غائله! را ختم کند. ترس سران این بود که با آئین نوِ محمد ص، لذت و ثروت و قدرت از آنان ستانده می‌شود و کعبه که به بُتخانه و تجارتخانه‌ی آنان بدل شده بود، از رونق می‌افتد! چرا که دین نو، رَبّ را جای بُت نشاند. سران واهمه داشتند حرف‌های تازه‌ی محمدی ریشه‌ی آنان را خواهد خشکاند. لذا از ابوطالب س خواستند او را سرِ جای خود بنشانند. حتی وعده کردند اگر محمد ص از عقایدش عقب نشیند، خودِ محمد، خدای بزرگ می‌گردد و پر از قدرت و ثروت بسیار!

 

حضرت محمد ص به علت شاکله‌ی وجودی خود و به دلیل اتکال به خدا و اتصال به وحی، مرعوبِ تهدید سران و فریفته‌ی تطمیع آنان نمی‌شود و با شکست مذاکرات، به فکرِ خشنِ کُشتنِ حضرت رسول ص می‌افتند. این مأموریت آلوده، به ابولهب عموی منحرف و دنیازده‌ی آن حضرت سپرده شد. عصر یک روزی او به این فکر می‌افتد با کلوخ سنگ بر فرق محمد ص بکوبد و کار را کنار کعبه تمام کند. زید -که هنوز برده‌ی یک ارباب مکه است- این تصمیم شُوم را با زیرکی از زیر زبان اربابش درآوُرد زیرا برده حق پرسش نداشت ولی زیرکانه به ارباب گفت همه‌ی اسرار ارباب را در قلبش دفن می‌کند و به احدی نمی‌فهمانَد. زید حالا فهمید که ابولهب قصد قبیحی کرده؛ قتل پیامبر ص. مگر زید می‌تواند در اوج بردگی، اراده‌ی غضب ابولهب را به حضرت نبی ص برساند؟! مجبور است در درون با ایمان مخفی خود بسوزد. آن‌سوتر کمی دورتر از «مقام ابراهیم»، ابولهب که کمین کرده بود از زیر عبایش سنگی را که پنهان نموده بود، بیرون آوُرد و تا حضرت محمد ص در پیشگاه کعبه به سجده رفت، خواست بر فرقش بکوید که ناگهان خود به مجسمه‌ای از سنگ بدل شد و به قول مشهور خشکش زده بود.

 

باز هم خدا خطر کینه و عداوت و ترور را از یک قدمی رسول منتجَبش دور کرد. سران، از شکست دوست شَرورشان ابولهب باز هم به احساس مذلّت و افتضاح افتادند. اینجا بود که سوره‌ای شگفت‌انگیز و کاربردی و راهبردی به اسم مسَد در مذمّت و لعنت ابولهب -تَبَّت یَدا اَبی‏ لَهَبٍ وَ تَبَّ- نازل شد که صاحبات دانش لغت معنی دقیق تَبَّت را در "دوامِ خسران و هلاکت" می‌دانند. حالا در مکه این سوره دهان به دهان می‌چرخد؛ بیشتر از همه از دهان بردگان و ستمدیدگان که اسلام را پناه و حامی خود دیده‌اند. چه شد؟ آیا تعلیم گرفتند سران؟ نه، باز هم سمت دسیسه، این بار تحریم شدید همه‌جانبه‌ی اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و فرستادن پیامبر ص و خویشاوندان و یاران و پیروانش به طول سه سال به شِعب (=جایی دره‌مانند و شکاف و گشادگی میان دو کوه) که متعلق به حضرت ابی طالب بود.

 

پنجم: ۱۰۰ شتر جایزه !

 

به نام خدا. سلام. یک خانه -آن هم در مجاورت خانه‌ی خدا- همواره منزلی برای شور و مشورت و دسایس سخت علیه‌ی حضرت محمد ص بود؛ خانه‌ی ابوسفیان. آنجا باز نیز سران نشستند که تصمیم منجر به قتل رسول الله ص در آن گرفته شد. با آن که عمرو عاص اعتراف داشت پشتِ تمام کارهای محمد ص «اراده‌ای پولادین» قرار دارد، پس؛ نباید با ایشان درافتاد. اما سران، بر قتل پای فشردند.

 

زنهار! که آنان عاجز بودند ذکاوت و رفتار داهیانه‌ی نبی خدا ص را بشناسند. رسول الله ص در یک کارِ کاملا" سرّی -که آموزه‌ای از آن هنوز هم پس از ۱۴۰۰ و اندی سال، باید در تفکر هر یک از پیروان آن خاتم رُسُل باقی بگذارد- رابطه‌ی پنهانی با اعراب یثرب برقرار کرد که همه می‌دانیم پیمان شریفی شد و دو قبیله‌ی مقتدر و دشمن دیرین همدیگر یعنی اوس و خزرج در یثرب را به هم اَنیس و هم‌پیمان ساخت. پیشنهاد هم، همانجا جاری شد که رسول رحمت ص از مکه به یثرب روَد.

 

ببینید حضرت محمد ص ما، چه تدبیر خَبیری کرد. برای پیمان، ۱۲ ناظر گذاشت تا ضامنِ قرارداد باشند، قراردادی هوشمندانه و مردم‌گرایانه و در نوع خود بی‌مانند. حالا آنان -چهل تَن مرد مسلح- در تاریکی شب یورش بردند به بستر محمد بن عبدالله ص که همگی در کُشتن، شریک شوند و مخفی بگریزند. اما رسول الله ص به یُمن هوش و اتصال به وحی و الهام، همان شب مکه را به قصد یک هجرت تاریخ‌ساز ترک کرد. و همه می‌دانیم آن شبِ دیجور، امام علی مرتضی ع جان خود را فداکارانه برای رسول الله ص هِبه ساخت و مهیای شهادت شد. اما مگر می‌توانند بر پهلوانی جوانمرد چون علی بن ابی طالب ع شمشیر کِشند؟! تا علی ع را دیدند، وحشت کردند. سرافکنده بازگشتند و برای پیداکردن رسول الله ص ۱۰۰ شتر جایزه تعیین کردند. اما محمد مصطفی ص با دو شتر تیزپا -که ابوبکر خرید- به غار ثور در جنوب مکه رفتند و آن‌گاه وقتی تار عنکبوت و آشیانه‌ی کبوترِ صحرا، ردّ پیامبر ص را خنثی کردند، در کمال آسایش، جنوب مکه را به سمت شمال مکه از کناره‌ی دریای سرخ طی کردند تا به یثرب رسیدند. این حرکت اولیه یعنی رفتن به سمت مخالفِ شهر یثرب در جنوب و آن گاه پس از خنثی شدن ردیابی تیم سران مکه، حرکت سمت یثرب، اوج زیرکی رسول الله ص بود.

 

هجرت بزرگ آغاز شد، زیرا سران، رسول الله ص را در خودِ شهر زادگاهش مکه، نه راه می‌دادند و نه حتی ایمنی. در حالی که محمد امین ص شریف و عزیز مکه بود. و می‌دانیم که همان محمد امین ص با یک حرکت مکتبی و سیاسی و اجتماعی و اخلاقی، یثربِ در ستیزه و نبرد قبیلگی را، به یک مدینه‌ی فاضله و مرکز اسلام بدل ساخت و حکومت دینی تأسیس کرد و باقی قضایا. حالا پس از ترک مکه، مکه و مکیان از رسول الله ص سخنان زیادی را باید یادگار داشته باشند:

 

- من برانگیخته شدم تا اخلاق کریمه را به آخرین پایه برسانم.

- یک لحظه عدالت، از شصت سال عبادت هم بالاتر است.

- خوب‌ترین مردم، سودمندترین آنان به مردم است.

- دنیا کشتزاری است که محصولش در آخرت دِرو می‌شود.

| لینک کوتاه این پست → qaqom.blog.ir/post/2262

نظرات (۱)

سید علی‌اصغر:

سلام مرد تنهای خردمند. قبلا به جنابعالی عرض نمودم که در مجموعه آثار مرحوم بازرگان با موضوع " بعثت " به زندگی پربار و آموزنده پیامبر مهر و اخلاق پرداخته است و اگر هر کسی مطالعه اش کند بیشتر از مظلومیت امام علی ع و امام حسین ع در کربلا گریه می کند و اشک می ریزد . اضافه بر متن تان بود که حضرت محمد ص برای مسئولیت سنگین پیامبری زحمات جان فرسایی کشید. دقت بر تحلیل تان بر تنهایی پیامبر عشق نمودم و آموختم که تنهایی هم فرصت است و هم قدرت . و از دو نکته بسیار ماندگارتر در متن شما که :

 

خلوت فکری تجلی‌گاه خرَد است.

 

باید ساعاتی از جمع بگریزد و در سایه‌ی پربار تفرد بتواند فکر کند، به حساب از خودش پردازد، با خدا نجوا کند، کتاب بخواند، در جانش فرو روَد. کشفی، شرَفی، شوری، شقوقی، شیدایی بیابد. همواره منتظر کتیبه تدریس تان هستم استاد من.

جناب آق سید علی‌اصغر سلام. کامل یادم است آن بحث در نشست. تفسیر شما بر آن کتاب بعثت و ایدئولوژی نوشته‌ی مرحوم مهدی بازرگان، پر از نکته بوده است. همیشه هم بالای کتابخانه‌ات حتی رنگ راه‌راه رنگی آن می‌درخشد. قبول دارم همین فرموده‌ی امروزت را. دقیق هم می‌پذیرم چون زندگی پیامبر اکرم ص را همیشه دوست دارم تازه‌تازه بخوانم. از زندگی آن بزرگ‌انسان جهانِ هستی، تماماً می‌توان به بهترین رموز چگونه‌زیستن در دنیا نائل شد. هر گوشه از حیات آن رسول شفقت و شفافیت، تابلوی سرشت و سرنوشت است. همیشه شما را دوستدار آن پیامبر خاتم ص دیده‌ام و از سیروسلوک عرفانی‌ات آموختم. آخر این که پنداشت داشتم که نکاتی از متنم بر سینه‌ی دانایت بنشیند. سالم و در سِلم و سیر و سلوک باشید. پی‌درپی و وافر درود به دلت.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">