با امام هشتم (۱۰)
سبیکه همسر امام رضا _علیه السلام_ مادر امام جواد _علیه السلام_ است که به سکینه و مرسیه و دُرّه نیز معروف بود. و حضرت رضا او را «خیزران» (=گیاهِ نی) صدا میکردند. آن زن فداکار و وفادار، از خاندان ماریهی قبطیه مادرِ ابراهیم پسر رسول خدا _صلوات الله علیه وآله_ است.
امروز، ۲۳ ذی القعده ۴ مرداد ۱۳۹۸، روز زیارتی آقا علی بن موسی الرضا است. خواستم با احترامگذاری به بانوی محترم، همسر مکرم امام رئوف، وظیفهام را به آن امام عزیز که محبوب دلِ خوبان و اهل معنویت و عشق است، انجام داده باشم. این روز ارزشمند و بزرگ، بر آن دلهایی که آکنده از محبت و پیروی از اهلبیت عصمت و طهارت _علیهم السلام_ است، درخشنده و گوارا باد.
دعا
انسانی که درست دعا میکند به خدا گوش فرا میدهد اما انسانی که نادرست دعا میکند میخواهد خدا به او گوش کند. نیایش نادرست میکوشد خدا را بفریبد! این را از آموزههای «سورن کی یر کیگارد» آموختم؛ بنیانگذار فلسفهی اگزیستانسیالیسم.
لبریز از شمش تبریز (۱)
به نام خدا. سلام. هفت کولِ (۱۱۱)
مولوی در ملاقات شمس تبریز با او، تماماً زیر و زبَر شد. دست از درس و منبر و اَستر و مُریدبازی شُست و با «علمِ حال»، در اعماقِ روحش، عشق و جمال جوشید. بهطوریکه وقتی در یکی از آزمونهای سخت در کنار شمس، سر از سجده بر داشت، شمس ازو پرسید چه حالی شدی: جلالالدین مولوی گفت: «فارغ نشدم، مبتلا شدم.»
نکته بگویم: از نظر من، هر کس باید یک «شمس» پیدا کند و یا با «شمس وجودش» دیدار کند، تا برای حرف دلش، کلمهای پیدا کند. از ملاقات شمسِ ژندهپوش ۶۰ساله، با مولوی رِداپوشِ ۳۸ساله، زیاد در یادها و یادداشتها دارم. همان شمس تبریزی، که به مولوی آموخت «نمازگر» نباش، «نمازگزار» باش. نمازگر، مانند زرگر اهل معامله و دکّان است. من بیت آخر این غزل مولوی در دیوان شمس را اوج این غزلش میدانم:
برو ای تنِ پریشان، تو وُ آن دلِ پشیمان
که ز هر دوتا نرَستم، دلِ دیگرم نیامد
نخستین درس شمس
به نام خدا. سلام. هفت کولِ (۱۱۲)
لبریز از شمش تبریز (۲). شمس تبریز، سال ۶۴۲ هجری قمری بهصورت ناشناس، وارد قونیهی ترکیه شد و مولوی پس از درس و مسجد، سوار بر اَستر (=قاطر) عازم خانه. با دَبدبه و کَبکبه و بدرقه. خود سواره و شاگردان و مریدانش پیاده!
شمسِ ناشناسِ ژندهپوش، در کوچه، دهَنهی اَستر مولوی را گرفت و پرسید تو مُلّای روم هستی؟ مولوی گفت: آری. شمس پرسید: پیامبر اکرم [ص] را میشناسی؟ مولوی با حیرت و نیمنگاه به مریدانش، جواب داد: «مگر میشود سیّد عالَم محمد مصطفی [ص] را نشناخت.»
شمس که به شکل درویش در آمده بود، پرسش محکمتری پرسید: تو بزرگتری یا پیامبر؟ مولوی از شگفتی پُر شد و گفت: «أَسْتَغْفِرُاللهَ وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ». آنگاه شمس بیدرنگ حملهی معرفتیاش را به جلالالدین مولانا آغاز کرد و گفت: «آیا محمد مصطفی [ص] هم، همینگونه راهِ مسجد به خانه را میپیمود! که خود سوارِ اَستر باشد و عدهای او را بدرقه کنند؟ آیا این روش پادشاهان جبّار است یا روش پیامبر؟!
این اولین ملاقات ناشناس شمس با مولوی بود. که مولوی را با این درس زبَردستانه، زیر و زبَر کرد. دیگر بر اَستر، دوام نیاورد و بیهوش بر زمین افتاد تا شاید مدهوش شود و به هوش آید!
امید آنچه به سبک خود نوشتم، خوب نوشته باشم و گیرا.
مفهوم تابعیت
تابعیت یک مفهوم مدرن است. با شکلگیری دولتهای ملی این مفهوم وارد حقوق بینالملل شد. گرچه تابعیت و تبعهی کشور مشخص بودن هم برای فرد حقوق و تکالیف پدید میآورد و هم آثار امنیتی دارد. اما کاش جهان به صلح پایدار میرسید و هویت انسانی هر انسان، گذرنامهاش محسوب میشد. بیشتر بخوانید ↓