الاغِ لنگِ آسوده

به قلم دامنه. به نام خدا

شبی نعلبندی و پالانگری

حق خویش خواستند از خری

خر از پای لنگیده و پُشت ریش

بیفْکندشان نعل و پالان به پیش

چو از وام‌داری، خر آزاد شد

بر آسود و از خویش شاد شد

شرح دهم و نکته بگویم: نظامی گنجوی درین شعرش دارد این پیام را می‌دهد که پالان‌دوز و نعل‌بند از خر، مزدِ کارشان را طلب کردند. در حالی‌که خر هم لنگ بود و هم پشتش زخم داشت. یعنی نه نعل نیاز داشت و نه پالان. از این‌رو، هم نعل را انداخت و هم پالان را پرت کرد. الاغ با این زرنگی و تدبیر! که دیگر خود را به آن دو نفر، بدهکار و مدیون نمی‌دید، آسوده گردید و شادمان. و لابد از پیش‌شان عرعرکنان جهید و گریخت.

 

اما نکته نیز بگویم: گاه، انسان‌ها از بس ستمکار، دور از اخلاق و مادّه‌پرست می‌شوند که باید مانند شاعر رجاء بخارایی، در همدردی با الاغ _این حیوان و جُنبنده‌ی بارکش و بلاکِش_ گفت:

 

اَشرف تویی که در پیِ رنجِ کسان نِیی

گرچه ستم ز خلق به خَروار می‌کِشی

| لینک کوتاه این پست → qaqom.blog.ir/post/1229