نوشتهی مشترک دکتر عارفزاده و دامنه
دِرگ: زدن. دنبالکردن و زدوخورد شدید. مثلاً : مَردی اسبه واری دکته وسط، مردِم را درگ هداهه! چیشی!
پرده کانده: حجاب چادرش را خیلی کامل انجام میدهد. حجاب میکند. رازداری میکند. میپوشاند. شرم دارد. و نیز در محل نام خودمونی چادرگذاشتن و حجاب عمیق است.
مردی! غشی بیی بیه ! : اشاره رفتار تند و خشن فرد.
خَف: قایّم. پنهان. اختفا. جاخوردن برای اینکه کسی اصلاً نداند. گاه از خوف هم شاید باشد چون با ترس جا میخورد که لو نرود. سکوت هم معنی میدهد.
اِتّا پِشته: نشان زیادبودن چیزی از سر شگفتی.
ما: جنس زاینده. ماده. مؤنث. دختر و زن.
شِکِه: لنگهدر. یک لنگهی دروازه. یک طرف در پنجره. مثلاً در سه شکه یعنی دری که سه لنگه دارد. گویا احتمالاً لغت روسیست. شاید.
فیهِ: ابزاری چوبی با دستهای بلند و تختهای پهن در نوک آن که برای رُفتن استطبل و حیاط و جمعآوری فضولات حیوان یا کر ریزی خرمن به کار میرود. معمولاً از چوب منعطف و سبکوزن. نوعی چوب پارو مانند برای کارهای کشاورزی و خرمن.
کشبِن: دو سمت زیر بغل که رستنگاه موست. بالاتر از دو پهلو. تکمیلی: کش یعنی پهلو. بن یعنی زیر. لذا کش بن میشه: زیر پهلو. ولی در اصل زیر بغل در انتهای دو دست است نه تهیگاه کلیه. مثلاً حموم که میرفتیم میشنیدم آقا خاش کشبن را بمال. «زیر» در اینجا به معنای پایین نیست بلکه عمق است چراکه کش یا پهلو در سطح است و دسترسی آسان، ولی کشبن در عمق است و دسترسی بدون مانور اندام مقدور نیست. پس زیر یا بن در اینجا به مفهوم عمق اشاره دارد نه پایین.
رِد به رِد: آشفتهبازار. بکشمکش. هرجومرج. مثلاً صف بلیت سینما وقتی ازدحام و آشوب و بینظمی شود میگویند رد به رد شد. کشمکش. تو بکش من بکش. گاهی برای دعوای فیزیکی هم بکار میرود، حالتی که به جای زدوخورد واقعی، لباس و اندام هم را میکشند و خراش میدهند.
بَشنی بِپات: بَشنی یا بَشنیه به معنی ریختن است. بِپات به معنی پاشیدن. جمع هر دو واژه، اشارهی انتقادآمیز و حتی گلایهوار است به کاری از کسی که اهل ریختوپاش و بینظمی و هدررفت است. مثلاً اگر کسی خانه را جمعوجور نکند و هر چی در هر کجای منزل افتاده باشد، میگویند بَشنی بپات است. نیز اگر کسی به همین حالت اسراف و حیف و میل کند اطلاق میگردد. لغت بسیار معناداریست و از معادل فارسی آن، خیلی قویتر پیام دارد.
سنگاره : سنگواره. اندازهی سنگ کوچک. اشاره به غاتّیک (غده) که در جایی از بدن یا صورت یا گردن بیرون زده باشد. به چیز سفت و سخت گفته میشود.
غاتّیک: یا با املای قاف: غُدّه.
پِرا: پیرا، دو روز بعد.
پیرو: ۳ روز دیگر.
نیرو: چهار روز بعد. به این ترتیب: فردا، پِرا (پیرا)، پیرو، نیرو.
چیرو: ۵ روز بعد.
تِ سرنِه: یا وِن سرنه. یا اَم سرنه: نوبت او. وقتیکه نوبت او شد. نوبت که به او رسید. سر کاری او. به او که رسید.
وِن حرف بَپته کِرگ رِه حرف یانّه! : یعنی چنان از مرحله پرت است که حرف بیربطش مرغ سرخشده را هم از شگفتی به خنده میآورد. یا ... خنده یاننه: سخنش حتی مرغ پخته شده را به حرف یا خنده وا میدارد. کنایه از سخن یا نظر محال یا نزدیک به محال. سخن باور نکردنی. سخن شگفتانگیز. حرف بلوف و کذب و دروغ و الکی.
بِز پا: نوعی از خرگوش که که باور برخی سُم آن مثل بُز است. توجیهی عامیانه برای خوردن گوشت آن و حلالکردن صید. چون خرگوش سگپا است یعنی پنجهی آن مثل سگ است. نیز به معنای چابک، سبکپا، تندرو و تیزپا باشد. شاید بمعنای پای کوچک و کوچکپا هم. بیشتر بخوانید ↓
- ۱ نظر
- ۱۷ شهریور ۱۴۰۰ ، ۰۹:۳۹