تازه ترین پست ها

پذیرفته ترین پست ها

پر بازدید ترین پست ها

پر بحث ترین پست ها

تازه ترین نظر ها

موضوع های کلی سایت دامنه

کلمه های کلیدی سایت دامنه

بایگانی های ماهانه ی سایت دامنه

پیوندهای وبلاگ های دامنه

پیشنهاد منابع

دامنه‌ی داراب‌کلا

۲۶۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عترت» ثبت شده است

عَیّوق شعر محتشم

عَیّوق شعر محتشم
پست ۷۷۰۰ : به قلم حجت‌الاسلام محمدرضا احمدی: محتشم و تشنگی در کربلا. محتشم (۹۰۵ - ۹۹۶) از مهم ترین شاعران مرثیه سرای مذهب شیعه به شمار می‌آید.  معروف ترین مرثیه‌ای که محتشم برای شهدای کربلا سروده است ترکیب دوازده بندی «باز این چه شورش است که در خلق عالم است» است که از مشهورترین اشعار فارسی به شمار می آید. کلمه به کلمه، مصرع به مصرع، بیت به بیت و بند بند این ترکیب بند همراه با سوز جگر است، ترکیب بندی است که به نظر می‌­رسد با درکی حسی و واقعی از واقعه کربلا سروده شده است. در یک بیت می‌­گوید:
 
زآن کشتگان هنوز به عَیّوق می­‌رسد
فریاد العطش ز بیابان کربلا
 

 


توجه به معنای عَیّوق و ویژگی­های آن مشخص می­شود که محتشم چه انتخاب دقیقی داشت است. دهخدا می‌گوید: عَیّوق ستاره ای است خُرد، روشن، سرخ رنگ، به طرف راست کهکشان که پیرو ثریا باشد.  آن را عیوق از آن گویند که او گویا نگهبان ثریا است، مشتق از عوق بمعنی بازداشتن و نگهبان و بازدارنده از امور مکروه. اما محمد معین، علاوه بر این که می‌گوید عیوق نام ستاره ای نورانی در صورت فلکی در امتداد کهکشان راه شیری است، به نکته مهمی هم اشاره دارد که عیوق، نماد فاصله و دوری است.

 
با توجه به این دو تعریف، دو نکته را متوجه می‌شویم:
 
۱.  اگر عیوق به نگهبان تعریف شده، پس چرا در مقابل تشنگی اصحاب کربلا کاری نمی‌کند؟ چرا از این مکروه و کار زشت کوفیان جلوگیری نمی کند؟ چرا در مقابل چشمان بیدار نگهبان این اتفاق افتاده است؟
 
۲.  با گذشت صدها سال از واقعه کربلا، صدای العطش عاشوراییان آن چنان بلند و عمیق و حانسوز است که هنوز این فریاد به دورترین نقاط هستی می‌رسد. فریاد العطش حتی به گوش کروبیان هم رسیده است.
 
با توجه به دو معنای فوق، به عمق دقت و ارادت محتشم و سوزناک بودن عطش در کربلا پی می‌بریم.
 

پاسخ دامنه: سلام جناب حجت‌الاسلام احمدی. خواندم و خیلی لذت بردم. نوشته‌ای پربار و حاوی معانی و مضامین وسیع نوشتی. بلی؛ حتی تا دورترین نقطه هم، آوای کربلا، پیام سیدالشهداء (ع)، غم عظیم عاشورا و اندوه عمیق تاسوعا طنین می‌اندازد؛ تا ستاره‌ی عیّوق. همین به‌صحنه آوردن عیوق، اوج شعر محتشم است. ممنونم. ممنون.

۴
در تاریخ : ۲ , ۱۳۹۹ شهریور . دید ۷۳۱۰

تَلِّ غمِ مُحرّم

تَلِّ غمِ مُحرّم

به قلم دامنه : به نام خدا. وقتی تو، ای عزادار حسین (ع) در نقطه‌ی مُحرّم و بر تَلِّ غمِ آن می‌ایستی، عقل و احساست بر وجودت قطره می‌چکانَد تا با وجدانی راحت‌تر از هر ماه و روز دگر، به آن فرااُقیانوسِ بی‌کران بپیوندی؛ به مکتب و معبدِ امامِ عبادت و عبودیت و عرفان و عاشورا. به دانشگاهِ آموزگارِ چگونه‌زیستن و چگونه‌مردن، باهم. به پیشگاهِ انسانِ والِه خدا که در الهیّتِ یکتایِ یگانه هم ذوب بود و هم مجذوب. به درگاهِ اباعبدالله -علیه‌السّلام- که پدرِ بنده‌های خدا شد از روز ازَل و حضرتِ ثارالله (=خونِ خدا) گردید، اِلی‌الابَد. و به بارگاهِ شهید آگاهِ عاشورا که خدا نیز شیدا و پذیرا و در ملاقاتِ اوست.

 

 

وقتی بر کرانه‌ها و ناحیه‌های بی‌کران و بی‌کناره‌ی مُحرّم می‌نشینی، موجودیتت دگرگون می‌شود و رودبارِ اشک و پیام و جولانگاه فریاد و گریه و عزا احاطه‌ات می‌کند و آن‌چنان بر تو محیط می‌گردد که گویی به سانِ رودخانه‌ی خروشانی که:

 

 

باد دیواره‌های آبخیز تو را می‌ساید. آب آن را می‌تراشد. سیلاب از آن می‌خراشد. بُلبُلِ دل در آن می‌خُرامد. طاووسِ سِرّ بر آن می‌چَمد. زوزه‌ی سرما به آن می‌تازد. دلِ بی‌قرار از ژرفای این درّه‌، ذرّه‌ذرّه‌ می‌کاهد. روح که آکنده از درد و الَم است آن را می‌نوازاند. آفتابِ شاهد، بر آن نور می‌تاباند. مهتاب خجِل بر آن روشنی می‌پاشاند. برفِ اندوه، لبه‌های خشک آن را می‌پوشاند. طوفان سهمگین، سبزه‌های روییده‌‌ات را می‌کَند و به هوا می‌پراکنَد. ولی یک صخره‌سنگِ سختِ قطور در آن به تو درسِ مقاومت و کَنده‌نشدن می‌آموزاند. و خدای هستی‌بخش در تمام این مظاهر، برِت جلوِه می‌کند تا به تو بیاموزاند تا زنده‌ای به عهدت بمان که به آن «تلّ» چشم بدوزی و به آن «گودال» گوش بداری، و به آن خیمه‌ها دل دهی، تا نگذارنت به یغما روَی. که بتوانی تو ای عزادار عاشورا و رونده‌ی راه حسین (ع) -که عزاداری برای آن پیشوا و یارانش حتی در تنهایی و خلوت و رعایت مصلحت، چونان نماز، ترک نمی‌گردد- به اوج ادراک برسی که:

 

این جمله‌ی «ما رأیتُ الّا جمیلاً» حضرت زینب (س) پیام‌آور عاشورا چه پیامی‌ست که چارچوب مکتب شده‌است. که خطاب به حاکم وقت فرمودند: غیر از زیبایی چیزی ندیدم. این ندا، نهایتِ عرفان نظری و عرفان عملی‌ و ختمِ فهم و آوای رسای تمامِ عصاره‌ی عاشوراست و در رثای واقعه‌ی کربلا.

 

و آخرین سخنان امام حسین (ع) در شب عاشورا با خداوند را -که برترین تابلوی زیستن است- صحیح هجی نمایی و وفق راهت کنی که چه عارفانه و توحیدی نجوا دادند:

 

 

«اللَّهُمَّ أَنْتَ ثِقَتِی فِی کُلِّ کَرْبٍ وَ رَجَائِی فِی کُلِّ شِدَّةٍ وَ ...» «پروردگارا تنها تو در تمام پیش‌آمدهاى ناگوار، موردِ اطمینان من هستی و در هر سختى به تو امید دارم و... بسیارى از اندوه‌هایى که به من رو مى‌آورَد و قلب را ناتوان مى‌کند و راه‌چاره را مسدود مى‌سازد و دوست، مرا تنها می‌گذارد و دشمن، شماتت مى‌نماید، همه را با توجه‌ی تو، بر خود هموار ساختم و به جز تو، با دیگرى به میان ننهادم و به جز وصول به حضرتِ تو، به دیگرى اعتنایى ننمودم و... تو ملازمِ هر نیکی، و غایت و مُنتهای هر میل و رغبت هستی.» (منبع)

 

از نگاه آسیب‌شناسانه و دین‌شناسانه‌ی امام حسین (ع) پاره‌ای از مردم، نه بنده‌ی خدا که عبدِ دنیا هستند و تا جایی از دین، دَم! می‌زنند که فکر می‌کنند باید از آن منفعت و سود ببرند. ازین‌رو، وقتی دچار سختی و به گذر از آزمودن‌ها مبتلا می‌شوند، پا پس می‌کِشند و فقط زبان به دینداری و تدیّن می‌گشایند و عقب می‌نشیند. و به همین علت از نظر آن حضرت، دینداران در شرائطِ سخت، اندک‌اند؛ گویی دین «لَقلَقه‌ی زبان‌شان» می‌باشد، تا این‌گونه در جامعه ظاهر شوند و جلوه کنند. به تعبیر آیت‌الله عبدالله جوادی آملی «دینِ آدامسی» دارند. یعنی دین را مثلِ آدامس می‌جوند و بعد تُف می‌کنند!

 

سخن امام حسین (ع) -که در کتاب حدیثی «تحف العقول» محدّث حرّانی ثبت است- این است:

 

«همانا مردمان، بنده‌ی دنیایند و دین، لقلقه‌ی زبان آنهاست و هر جا منافع‌شان [به وسیله‌ی دین] بیشتر تأمین شود، زبان مى‌چرخانند و چون به بلا آزموده شوند آن‌گاه دینداران اندک‌اند.» (منبع)

 

نکته: به نظر من، امام حسین (ع) چنین دیندارانی را، نه فقط در عالَمِ نظر به جامعه و دینداران شناساندند، بلکه در صحنه‌ی عمل به چشم خود دیده‌اند. آن‌همه آدم در کربلا که به مَصاف با اباعبدالله (ع) صف شده‌بودند و آرایش لشکر گرفته بودند، از کافرستان! نیامده بودند، بلکه دینی، در حد لقلقه‌ی زبان داشتند و به فرموه‌ی حضرت سیدالشهداء (ع) «بنده‌ی دنیا» بودند که حاضر شده‌بودند دست به شقاوت و خفّت بیالایند.

 

حرم امام حسین (ع) و حضرت ابوالفضل (س)

 

سخنان امام حسین (ع) و اساساً بیان پیامبران و امامان -علیهم السلام- لبریز از پند و سرشار از اندرز است، زیرا حکمت است. و حکمت سخنی‌ست که فرد را به مقصد پیش می‌برَد. پس کافی‌ست کمی به آن نگریست و اندیشید. آرامش و بازسازی فقط با سخنان حکمت‌آمیز، میسّر است. دیگر این‌که گفتار امام حسین (ع) از آن نظر در نزد دیگران نافذ است و بر جان می‌نشیند، چون هم به‌طور ویژه در قلب‌های مؤمنان و آزادمردان حضور دارد و هم آنچه به دیگران سفارش می‌کرد، خود در عمل‌کردن به آن پشتاز بود. مثل این جمله‌ها و گفتارها  (منبع) که آن حضرت می‌فرمایند: بیشتر بخوانید ↓

بیشتر...
۰
در تاریخ : ۳۰ , ۱۳۹۹ مرداد . دید ۲۴۴

پولس سلامه و غدیر

به قلم حجت‌الاسلام محمدرضا احمدی: پولس سلام (۱۹۰۲_۱۹۷۹) حقوقدان، ادیب و شاعر سرشناس مسیحی لبنانی از مشهورترین شاعرانی به شمار می رود که بخش مهمی از شعرهای خود را به ذکر اهل بیت(ع) اختصاص داده است. او صاحب "ملحمة الغدیر" و "قصیده عاشوراء" و "منظومه علی و الحسین" است. پولس سلامه» کتاب «عیدالغدیر» را در سال ۱۴۰۶ قمری، ۱۹۸۶ میلادی منتشر کرد. وی "مناسبت عید غدیر" را با زیباترین قصیده‌ها و در ٣٠٨٥ بیت بی‌نظیر و با دقت نظری بسیار ثبت کرده که به نام "حماسه غدیر" شناخته شده است؛ حماسه‌ای که او در بستر بیماری آن را سرود. پولس سلامه در این کتاب نزدیک به پنجاه قصیده آورده است که همه آنها فرازهایی در تاریخ را از پیش از تولد پیامبر اسلام(ص) تا پایان واقعه کربلا و ذکر حال اسیران شام و کوفه بیان می‌کنند. اما قصیده نخست نیایش به درگاه الهی است و با عباراتی در وصف امام علی(ع) به پایان می‌رسد. قصیده پایانی کتاب نیز که حکم نتیجه را دارد با نیایش به درگاه الهی آغاز می‌شود و با ذکر دیدگاه‌های شاعر در باره بنی امیّه ادامه می‌یابد. آنگاه شاعر امام علی(ع) را مخاطب قرار داده و ضمن شکوه از بیماری که او را در طول سرودن قصائد خانه‌نشین و بستری ساخته بوده است، صبر خود را در مصائب، نوعی اقتدا به حضرت عیسی(ع)، پیامبر اسلام(ص) و امام علی و امام حسین ـ علیهماالسلام ـ می‌داند.

 

 

پولس سلامه در مقدمه کتابش "عید غدیر" می‌نویسد: «به عنوان یک مسیحی در برابر عظمت مردی سر تعظیم فرود می آورم که میلیون ها تن از مردم شرق و غرب زمین، پنج بار در روز نام او را بر زبان می آورند. مردی که در میان زادگان حوا، بزرگمردتر و پراثرتر و جاودانه‌یادتر از او یافت نمی‌شود». این شاعر مسیحی عر‌ب‌‌زبان در بخشی از اشعار خود می‎گوید: «حق چنان در من مسیحی جوشید که از شدت محبتش مرا شیعه علی خواندند، ‎ای آسمان گواه باش و ‎ای زمین شهادت بده که من علی را دوست می‎دارم....

 

آری اگر علی پیامبر نبود، ولی خُلق او پیامبرانه است. ای خدای من: تو پروردگار جهانیانی! رحمت پدروار خود را به جهانیان برسان و ثواب آنچه را که دستم نگاشته است نیز به من برسان که چشمانم اشکبار است. این کتابی است برای بهترین مردمان پس از طه -یعنی حضرت محمد (ص)- که آفرینش، انسانی چون او ندیده است. ای آسمان! شاهد باشد و ای زمین! فروتنانه اعتراف کن که من ذکر «علی»(ع) گفته‌ام!» از دیگر آثار وی می‌توان به أزف اللیل «شعر»، الشیخ البطل، المستوی العقلی فی الجماهیر، الشعر الکلاسیکی: عید الله، اشاره کرد.

۰
در تاریخ : ۱۹ , ۱۳۹۹ مرداد . دید ۷۶۵

آنوبا نی‌نی و حکومت لولوبی‌

به قلم دامنه : به نام خدا. گُستره‌ی حکومتی لولوبی‌ها از حدود لرستان بود تا اطراف سر پل ذهاب. گویا این سلسله در توسعه‌ی هنر و صنعت در آن عصر، پیشتاز بود. اما مطلب من چیزی دیگر است که خواستم مطرح کنم و آن «نفرین» است از زبان «آنوبانی‌نی» فرمانروای لولوبی‌ها -که کفش صندل‌شکل به پا دارد- بر کتیبه‌ی حجّاری‌شده‌اش نقش بسته است که نقل است دست‌کم ۴۵۰۰ سال پیشینه دارد.

«آنوبا نی‌نی» درین کتیبه که در حال گرفتنِ دِیهیم (=کلاه و تاج پادشاهی) از دست الهه‌ای به اسم «نی‌نی» است چنین نفرین می‌کند:

«آنوبانی‌نی پادشاه لولوبی، تصویر خود و تصویر نی‌نی را بر کوه بادیر نقش نمود. آن‌کس که این لوح را محو نماید، به نفرین و لعنت آنو، آنونوم، بعل، بلیت، رامان، ایشتار، سین و شمش گرفتار باد و نسل او بر باد رود». (منبع)

یادآوری ۱ : بعدها لولوبی‌ها با هجوم آشوری‌ها به داخل فلات ایران منقرض شده و حتی از صفحه تاریخ محو گردیدند.

یادآوری ۲ : کوه بادیر نزدیک سر پل ذهاب کرمانشاه است و نام محل صخره‌ی حجّاری‌شده، کَلگار.

نکته‌ی ۱ اشاره‌ای: رسم بود پادشاهان حُکم شاهی خود را از خدایان و بُتان و الهه‌هان می‌گرفتند و اقتدار خود را فرّه ایزدی (=شوکت و حشمت الهی) می‌دانستند.

نکته‌ی ۲ تفسیری: اما امام علی -علیه‌السلام- با آن‌که در کنار آن بِرکه در غدیر خُم، بر ولایت و مولابودنِ او بر امًت، از سوی حضرت ختمی مرتبت (ص) والاترین انسان در هستی، وصایت شد و بر امامتش خطبه خواند، اما باز نیز، آن امیرِ پارسایان، برای مصلحتِ وحدت و فرونپاشیدن امتِ تازه‌بنیادِ اسلام و مسلمین، سکوت مؤثر کرد و ذرّه‌ای برای حکومت‌کردن -که در پیشگاهش از عطسه‌ی بینی بُز و استخوان جُذامی در دهنِ خوک، پست‌تر بود- تلاش نکرد، رُقبا و مدعیان را تخریب نکرد، ترکِ کارِ اُولیٰ نکرد، بنا را برای اهداف الهی و اخلاصِ اخلاقی، و دوام کار بر سازگاری و استخوان‌درگلو ماندن و بردباری و شکیبایی گذاشت و صد البته از روشن‌سازی مؤمنان و نیروسازی مخلَصان، هرگز دست بر نمی‌داشت.

و از وقتی هم، که به اصرار مردم و به‌ناچاری، حکومت را پذیرفت و تا نزدیک ۵ سال دوام داد، ذرّه‌ای از ایده و اجرای عدالت و مقاومت در برابر باطل، جنگجویان، پیکارگرایان کوتاهی نکرد و تا فوز شهادت، آن‌هم در درون محراب عبادت، پیش رفت و غدیر را برای همیشه با شبِ قدر پیوندی پویا زد. روز امامت و ولایتِ امام اول، «صوتِ عدالت» علی (ع) همیشه مبارک و برکت است.

۰
در تاریخ : ۱۷ , ۱۳۹۹ مرداد . دید ۲۳۸

کُنیه، کلمات، کمالات

به قلم دامنه: به نام خدا. کُنیه که عنوان و لقبی‌ست معمولاً برای بزرگداشتن (=تعظیم و تکریم) فرد، یک رسم بوده است میان مردم. و نوعی «نَعت» هم هست یعنی ستودن و وصف‌کردن. مرحوم محمد معین، کُنیه را «بَرنام» نامید.
 
یکی از زیباترین، خاکی‌ترین، مردمی‌ترین، متواضعانه‌ترین، ساده‌ترین و صمیمی‌ترین کُنیه‌ها، کُنیه‌ی «ابوتُراب» برای امام علی، امیرِ پارسایان (ع) است که پیامبر اسلام (ص) این نام را بر ایشان نامیدند؛ به چند علت، ازجمله به خاطر آن‌که آن حضرت روی خاک خوابیده بودند. و نیز چون‌که «حجّت» خدا در زمین‌اند.
 
برخی از نوشته‌های تاریخی نشان می‌دهد که عرب‌های دوره‌ی متوکّل عباسی -که عصرش چونان اَسلافش ادامه‌ی اوج اختناق بود- حسّاسیت می‌ورزیدند که کُنیه‌ای به فرد غیرمسلمان و شاید هم غیرعرب اِعطا شود، زیرا کنیه از نگاه آنان لزوماً نشانه‌ی احترام و بزرگ‌داشت بود که معمولاً با کلمه‌ی «ابو» یا «ابن» یا «اُم» و یا «بنت» آغاز می‌شود. ازین‌رو، بنا به نوشته‌‌ی آیت‌الله جعفر سبحانی هنگامی که متوکل، خادمِ غیرمسلمان خود را لقب «ابن نوح» داد، فقیهانی که در حقیقت قشری بودند و از آیات و روایات خبری نداشتند، گفتند: «نباید به یک فردِ غیرمسلمان کُنیه بدهیم و کُنیه، نشانۀ احترام است.» (منبع)
 
گفتند نزد امام هادی (ع) رفته و از ایشان سؤال کنید که آن حضرت پاسخ زیبایی دادند؛ به آیه‌ی یک مسَد قرآن استناد کردند و فرمودند: خداوند به او [ابولهب] لقب داده است و این‌ها نشانه‌ی احترام نیست. «تَبَّتْ یَدا أَبی لَهَبٍ وَ تَبَّ» یعنی: نابود باد ابولهب! و حتماً هم نابود می‌گردد.
 
 
نکته‌ی ۱ : میان کُنیه و کلمات و کمالات ربط هست، اما نه برای هر شخص و افراد. کمالاتِ یک فرد، با لقب و کلمات و عنوان و پیشوند و پسوند به دست نمی‌آید، بلکه این کمالات است که باعث می‌شود کُنیه و کلمات معنا بگیرد و بار بیابد.
 
 
نکته‌ی ۲ : فقیهان دنیازده و قدرت‌زده‌ی عصر متوکلی عباسی که به این نکات ریز در حدِ مَویز موضع می‌گرفتند آیا نمی‌توانستند از حق و حقانیتی چون امام نقی حضرت هادی (ع) به دفاع برخیزند که دست‌کم کلاس درس آن حضرت به چماق اختناق، تعطیل نشود!؟ فقیه که -به‌حق و به‌رسم- همیشه باید با حق درآمیخته باشد، نه به اختناق درآویخته (=آویزان).
 
یک یادآوری نقلی: ابولهب عموی پیغمبر (ص) از «سرسخت‌ترین دشمنان آن حضرت به شمار می‌آمد. دائماً او و همسرش أمّ‌جمیل بر ضدّ اسلام و برای اذیّت و آزار مسلمین در تلاش و تکاپو بودند.» (منبع)
۰
در تاریخ : ۱۵ , ۱۳۹۹ مرداد . دید ۲۰۸

بدتر از دو گرگِ درّنده!

به قلم دامنه: به نام خدا. استادی ارجمند، چندی پیش به من، متنی نگاشت که خواندن آن خیلی تکان‌دهنده و تآمّل در آن واقعاً خیره‌کننده بود. با مطالعه‌ی متنش با خود وعده کرده‌بودم متنی بنویسم که هم‌راستا با آن باشد و دربرگیرنده‌ی مفاد آن. اینک این نوشته‌ام ثمره‌ی آن وعده است.

 

امام علی (ع) در دوره‌ی حکومت در کوفه گاهی در بازارها قدم می‌زدند، آیه‌ی ٨٣ قصص را برای انذار مخاطبان، تلاوت و تفسیر می‌نمودند؛ آیه‌ای که پندی منحصر برای زِمامداران نیست، بلکه هشداری برای همه‌ی صاحبانِ قدرت در هر مَرتبت است و نیز نَویدی آرامبخش برای هر مؤمنی که ازین بلیّه‌ی بد پرهیز دارد.

 

لابُد بدین دلیل بود و شاید هم حکمتی فراتر ازین داشت که هر گاه امام صادق (ع) این آیه را می‌نگریستند، می‌گریستند و می‌گفتند با وجود این آیه، همه‌ی آرزوها «بربادرفته» است. ر.ک: (تفسیر قمی .على بن ابراهیم، ذیل آیه‌ی مورد بحث)

 

و این در واقع به یک معنا یعنی نفیِ اراده‌ی برتری‌جویی ولو در دل. و نیز نپروراندنِ بذر جاه‌طلبی ولو در سر.

 

و پیش‌تر از همه، حضرت ختمی مرتبت، پیامبر رحمت (ص) هشدار داده بودند که «دو گرگِ درّنده که در آغلِ گوسفندان رها شوند فساد و خرابی‌شان بیشتر از حُبّ مال‌ومقام در دینِ انسانِ مسلمان نیست» (ری‌شهری، محمد، میزان‌الحکمه، جلد ۱، صفحه ۴۹۲ (حدیث ۳۰۳۴) چراکه در جهان‌بینی توحیدی و مکتب اخلاقی آن حضرت -که بر سینه‌ی صدرش آیه‌ها فرو آمده و از لسانِ پاکش نکته‌ها جاری شده است- «علاقه‌ی شدید به مقام و مال، نفاق را در قلبِ انسان می‌رویانند، همان‌گونه که آب، سبزه  را می‌رویاند.» (المحجة البیضاء، جلد ۶، صفحه ۱۱۲)

 

و حرف آخر را وصیّ آن نبی مکرّم (ص) امام علی (ع) تمام کردند که «آخرین چیزی که از محبّت دنیا از قلب مؤمنانِ راستین خارج می‌شود، جاه‌طلبی است.» به عبارتی: حُبِّ ریاست، آری حُبِّ ریاست؛ زیرا این کُنده، آن‌چنان به انسان می‌چسبد که به‌آسانی ازو کَنده نمی‌شود!

 

آن آیه این است:

 

تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا ۚ وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ. (آیه‌ی ٨٣ قصص)

ما آن سرای آخرت را تنها بهره‌ی کسانی می‌گردانیم که در زمین، خواهان تکبّر و استکبار نیستند و فساد و تباهی نمی‌جویند (و دل‌هایشان از آلودگی‌های مقام‌طلبی و شهرت‌طلبی و بزرگ‌بینی و تباهکاری، پاک و پالوده است)، و عاقبت از آنِ پرهیزگاران است. ترجمه‌ی مرحوم مصطفی خرّم‌دل. (منبع)

 

نکته‌ی ۱ : البته دنیا از مظاهر زیبنده‌ی خدا و مزرعه‌ی روز رستاخیز است؛ پس نیکوست. آنچه مایه‌ی فرومایگی‌ست، دنیازدگی‌ست. آبادانی دنیا و خدمت به مردم با این امر تفاوت دارد؛ زیرا پیامبران و امامان -سلام الله اجمعین- همگی برای این اهتمام، همت کرده و بپاخاستند و هرگز صحنه‌ی حق را خالی نکردند تا جبهه‌ی باطل جولان دهد و هر جُور خواست، جَور ورزد.

 

نکته‌ی ۲ : زشت و نکوهیده آن است که کسی برای دنیا و جاه و مقام چنان خیز بردارد و بدوَد که برای تصاحب پُست‌های دنیوی -چه نمایندگی‌ها و چه ریاست‌ها- حاضر باشد هر طور که هواهای نفسانی‌اش میل کرده، قدم برداشته و جدا از خدا بزِیَد، ولو همسانِ «یزید»؛ بدتر از دو گرگِ درّنده‌ی رهاشده در آغلِ گوسفندان!

۰
در تاریخ : ۱۴ , ۱۳۹۹ مرداد . دید ۲۰۰

چون کسی را خار در پایش جهَد

به قلم دامنه: به نام خدا. به قول مرحوم بدیع‌الزمان فروزانفر در ص ۷۲ «تقریرات» به کوشش سید محمد دبیر سیاقی، «هر کلمه از کلمات پیغمبر (ص) برای مسلمین صدر اسلام قیمت داشته است» زیرا می‌خواستند به مقامات بلند معنویت برسند. و همین موجب می‌شد به جمع‌کردنِ روایت و حدیث بپردازند به‌طوری‌که نقل است حضرت ابوذر غفاری به «شام» مسافرت کرد تا حدیثی بشنود.

 

این رفتار به تعبیر فروزانِ مرحوم فروزانفر از جهت «چاره برای آتشِ دل و درمان و دوایی برای ریشِ درون خویش» بود. و کلمات رسول رحمت (ص) همه بوی اخلاق می‌داد و رنگِ ساختن داشت و هزاران اِشکال در تربیت نفس را برطرف می‌کرد که به قول مولوی خارِ روحی هزاران درجه از مشکلات زندگی سخت‌تر است:

 

چون کسی را خار در پایش جهَد

پای خود را بر سر زانو نهَد

وز سرِ سوزن همی جوید سرش

ور نیابد می‌کُند با لب ترَش

خار در پا شد چنین دشوار یاب

خار در دل چون بوَد وا دِه جواب

خار در دل گر بدیدی هر خسی

دست کی بودی غمان را بر کسی

(مثنوی مولوی، دفتر اول)

 

نکته: همه‌ی ما روزی‌ روزگاری، به نحوی، خاری از پای خود درآوردیم، پای خاررفته را روی زانو گذاشتیم و بیرون کشیدیم و حتی با دهن خیسش کردیم که راحت درآید. هرچند می‌دانیم که پیداکردنِ خار در پا سخت است و درآوردنِ آن، هنوز هم سخت‌تر، ولی خاری که در روح و دل فرو روَد، بیرون‌آوردنش، استاد می‌طلبد؛ استادِ کاربلد. و چه استادی بالاتر از امام و پیغمبر؟ گِره را باز نمی‌توان کرد مگر به کمک کتاب و امام و پیغمبر. این بود که افرادی در صدر اسلام به درِ خانه‌ی «صحابه» می‌رفتند و می‌پرسیدند که از پیغمبر اکرم (ص) چه حدیثی روایت می‌کنید.

 

یادآوری ۱ : صحابه یعنی کسانی که پیامبر (ص) را دیدند. مثلاً با این تعریف، اویس قرَن عاشق‌پیشه‌ی رسول خدا (ص) که پیامبر را ندید، صحابه نیست. ولی برخی می‌گویند صحابه یعنی کسانی که در طول مدت حضور رسول خدا (ص) صحبت با آن حضرت داشتند.

 

یادآوری ۲ : اهل فن واردند که آنقدر بازار جعلِ حدیث رونق داشت و آنقدر حدیث «خرید و فروش» می‌کردند که اینک و دیرزمانی‌ست که می‌کوشند حدیث درست را از نادرست تشخیص دهند و تا آن حد بااهمیت، که «علم رجال» برای شناسایی روایان حدیث، در حوزه‌های علمیه باب شد که حدیث «صحیح» و «قوی» و... به چنگ آورد. چراکه کتاب و عترت کنار هم‌اند برای رستگاری و سعادت.

 

یادآوری ۳ : شیخ ابوسیعد ابوالخیر برای دلباختگی اویس قرنی یمنی این رباعی را سُرده؛ (منبع) او که از یمن به دیدار پیامبر (ص) شتافت اما پیامبر در خانه نبود و او ندیده به یمن بازگشت تا مادر تنهایش را بازنیز پرستار باشد.

گر در یمنی چو با منی پیش منی
گر پیش منی چو بی منی در یمنی
من با تو چنانم ای نگار یمنی
خود در غلطم که من توام یا تو منی

۰
در تاریخ : ۱۳ , ۱۳۹۹ مرداد . دید ۲۶۳

عرفان در عرَفه

عرفان در عرَفه

به قلم دامنه : به نام خدا. «خود را در هر چیز به من شناساندی، تا در هیچ چیز نسبت به تو جاهل نباشم.» واژه‌واژه دعای عرفه، نه فقط واژه و کلمه، که دانش و پرستش و عشق و عرفان است. از میان دعاها، گویا عرفه بر سراچه‌ی دل آدمی بیشتر می‌نشیند و قلب انسان، فرشِ مضامین آن می‌شود. خود را خیلی خالی و تُهی از بهره‌مندی آن می‌دانم، اما با این‌همه ضعف و بیراهه، که بر سراسر وجودم گسترانیده شده، این دعا را دوست می‌دارم؛ شاید دست‌کم به دو علت: یکی این‌که از نای پاکِ سروَرمان امام حسین (ع) -آن آموزگار همیشه‌ی انسانیت و شرف- برخاسته است. و دوم این‌که وقتی فرازفراز آن به زبان شیرین‌تر فارسی برگردان می‌شود، چونان گُدازه‌ی آتشفشان از شکافِ درون معنوی انسان به بیرون می‌جهد و به مانند زلزله بر وجود پُرخطا و پُراشتباه و پُرگناه‌ بشر تکانه و ریشتر می‌آفریند، که تا کمی، -آری، تا کمی- کمتر غفلت بورزد و بیش به بیراهه نروَد تا به قول قشنگ حضرت اباعبدالله (ع) خدا «آرزوی» ما شود و دیده‌بانِ حاضر. من شش فراز از چندین فراز را -که اوج بیشتری می‌افکند- برای بازخوانی و بازاندیشی و بازگرَویدن، از عرفه‌ی عزیز [منبع] برمی‌گزینم:

امام حسین (ع) با آن‌همه قُرب و مقام و ارج در پیشگاه خداوند، چنین زمزمه می‌کند در بلندای صحرای عرفات. و ترنُّم (=سُرایش و نجوا) می‌دارد با خدای لایزال (=بی‌زوال):

«مرا در هر سال با افزوده‌شدن به وجودم، پرورش دادی تا آفرینشم کامل شد و تاب‌وتوانم معتدل گشت،... چنان‌که معرفتت را به من الهام فرمودی... و به آنچه در آسمان و زمین‌ات از پدیده‌های خلقتت پدید آوردی بیدارم نمودی، به سپاسگزاری و یادت آگاهی‌ام دادی و طاعت و عبادتت را بر من واجب نمودی و آنچه را پیامبرانت آوردند به من فهماندی و پذیرفتن خشنودی‌ات را بر من آسان کردی...»

«خدایا از اختلاف آثار و تغییراتِ احوال دانستم که خواسته‌ات از من این است که خود را در هر چیز به من بشناسانی تا در هیچ‌چیز نسبت به تو جاهل نباشم...»

«خدایا به تدبیرت نسبت به من، مرا از تدبیرم و به اختیارت، از اختیارم بی‌نیاز گردان...»

 

«خدایا کتابت راست گفته و اخبارت صادقانه است...»

«إِلٰهِى.. أَنْتَ أَمَلِى. خدایا تو آرزوی منی.»

«أَنْتَ الرَّقِیبُ الْحاضِرُ. تو دیده‌بانی حاضری.»

۰
در تاریخ : ۹ , ۱۳۹۹ مرداد . دید ۲۲۲

سخنان امام محمد باقر (ع)

دو سخن از امام محمد باقر

به مناسبت سالروز شهادت

آن امام عظیم‌الشأن (ع)

 

 

«سخن طیّب و پاکیزه را از هر که گفت بگیرید،‌ اگرچه او خود،‌ بدان عمل نکند.»
 

«صبر کنید بر گزاردنِ احکام شرع و شکیبایی ورزید در برابر دشمن‌تان و آماده و حاضر باشید برای امام‌تان که در انتظار او هستید.» (منبع)

۰
در تاریخ : ۶ , ۱۳۹۹ مرداد . دید ۲۰۶

باز «الازهَر»

به قلم دامنه: به نام خدا. بلاخره «الازهر» به این باور راستین شیعه -ڪه به «توسّل و شفاعت» اعتقاد راسخ دارد- وارد شد و به‌حق، فتوای به‌حق صادر ڪرد ڪه سال‌ها بود شیعیان جهان -و حتی پاره‌ای از مسلمانان اهل سنت- بدان همت و اهتمام می‌ورزیدند؛ گرایشی ڪه ناشی از عشق به اهلبیت (ع) و ایمان به «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ وَجَاهِدُوا فِی سَبِیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» بوده است؛ یعنی آیه‌ی ٣٥ سوره‌ی مائده ڪه برگردانِ فارسی آن (با ترجمه‌ی شیخ حسین انصاریان) این است (منبع):

ای اهل ایمان! از خدا پروا ڪنید و دست‌آویز و وسیله‌ای [از ایمان، عمل صالح و آبروی مقرّبان درگاهش] برای تقرّب به سوی او بجویید؛ و در راه او جهاد ڪنید تا رستگار شوید.

 

فتوای نوینِ «ڪمیته‌ی فتوای مجمع تحقیقات اسلامی» الازهر مصر در درباره‌ی حڪم توسل این است ڪه من دیشب دیده‌ام:

«توسل به پیامبر (ص) پس از وفات ایشان، بنا بر قول جمهور فقهای مالڪی و شافعی و متأخّران حنفی و نزد حنبلی‌ها جایز است... شخص می‌تواند برای حاجات خود به پیامبر (ص) متوسّل شود و او را نزد خدای متعال، شفیع گرداند،.. زیرا پیامبر (ص) شفیعی است ڪه شفاعت او رد نمی‌شود... و فاعل فقط خدای متعال است ڪه به هرڪه بخواهد حاجت و نعمت می‌دهد...» (منبع)

نڪته: باز الازهر و صد رحمت به آن، ڪه باور به پدیده‌ی توسّل را پذیرفت، بدا به حال انڪاریون در جهان ڪه تا عقل‌شان به چیزی قد نداد، و خود در شڪّ و شُبهه و جهل و تردیدافڪنی غرقاب‌اند، از سرِ لجاجت، یا از روی عناد و یا از قِبَلِ غفلت، نه فقط دست به انڪار می‌زنند ڪه حتی ایمان‌ورزی سایرین را شماتت و سرزنش می‌ڪنند، و رفتار مؤمنانه‌ی مؤمنین و مؤقنین را، یا رفتاری عوامانه می‌پندارند و یا افڪاری متعصّبانه؛ حال چه بخواهد زیارت مشهد مقدس و نجف اشرف و ڪربلای معلی باشد و چه بخواهد راسخیت فرد در پیروی از اهلبیت عصمت و طهارت (ع) و رسول رحمت حضرت ختمی مرتبت (ص) باشد.

شاهد مثال: سال‌ها با چشمان سر و دیده‌ی دلم شاهدم ڪه عشق زائرین رضویِ بارگاه زیبای حضرت رئوف (ع)، در آن صحن و سرا، گُل می‌ڪرد، شڪوفه می‌داد، شڪوفا می‌شد و غُنچه می‌بخشید. اساساً اماڪن متبرّڪه و مَشاهد مُشرّفه، همواره جایی معنوی، آرام‌بخش و مطمئن برای عشق‌بازی و توحید و عبادت و عبودیت و پرستشِ پروردگار، توسط زائرین بوده‌است؛ توسل و تقرّب یعنی همین. چه راست و صدق گفت خدای متعال ڪه: ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ.

۰
در تاریخ : ۲۹ , ۱۳۹۹ تیر . دید ۶۱۳

در طوس بیا و عِلم قرآن برگیر

در طوس بیا و عِلم قرآن برگیر

در طوس بیا و عِلم قرآن برگیر
آن حکمت وَحیانی فُرقان برگیر
از زاده‌ی موسی، قَبَسی را که به طور
موسی طلبید، از خراسان برگیر

(طوسیات، استاد محمدرضا حکیمی)

میلاد خجسته‌ی حضرت رئوف امام رضا (ع) مبارک باد

عکس: صحن کوثر. بست نواب صفوی. ۲۵ خرداد ۱۳۹۹ . عکاس: دامنه

۰
در تاریخ : ۱۳ , ۱۳۹۹ تیر . دید ۲۹۰

پرهیز از غُلُو، دوری از خُرافه

به قلم دامنه : یڪ بستر، یڪ راه، چند رؤیا. به نام خدا. معاویه -ڪه ۲۰ سال حڪومت ڪرد و با ثروت و قدرت، افراد را می‌خرید- به دلیل ڪینه‌توزی نسبت به امام علی (ع) مردم را تهدید ڪرده و نوشته بود: «من مَصونیتِ ڪسی را ڪه حدیثی در فضیلت ابی‌تُراب روایت ڪند، سلب ڪرده‌ام.»

من این جمله‌ی معاویه را در ڪتاب «تاریخ شیعه» اثر «علامه شیخ محمدحسین مظفّر» ترجمه‌ی سید محمدباقر حجتی دیده‌ام.

اساس فڪر معاویه و سپس سایر امویان این بوده ڪه جلوی نفوذ شیعه را بگیرند. زیرا چندین عامل باعث گسترش و نفوذ شیعه شده بود. حتی امویان به تبعیت از معاویه صریحاً اعلام ڪردند: «نماز بدونِ لعنِ علی، نماز نیست.»

البته بهتر از من می‌دانید ڪه شیعه از سمت دیگر، از سوی غُلات (=غُلُوڪنندگان) نیز، صدمات فراوانی دیده است؛ به طوری‌ڪه امام صادق (ع) انحرافات غُلُو را انحرافی عمیق در دین معرفی ڪرده بودند و آنان را «دشمنان خدا».

آنها، نگرش لاهوتی به امامان شیعه نسبت می‌دادند و علاوه بر اُلوهیت (=خدایی) قائل‌شدن برای امامان، به تأویل مفاهیم قرآنی و دینی گرایش شدید داشتند.

خسارات غُلُو «بر پیڪر شیعه زیاد است». درین‌باره، حجت‌الاسلام رسول جعفریان در ڪتاب «تاریخ تشیّع در ایران تا طلوع دولت صفوی» مطالب فراوانی مستند ڪرده است.

 
نڪته: شیعه به یڪ عبارت «همان گرایش علوی» است، یڪ مرتبه‌ی آن «ردّ عثمان» و نحوه‌ی حڪومت‌داری اوست، اما مرتبه‌ی ڪامل آن اثبات امامت علی (ع) است و پیروی از سیره‌ی نبوی و علوی.

این مڪتب را پاس بداریم. با پرهیز از غُلُو، با دوری از خُرافه، با جهت‌گیری عدالت‌گرایانه و نیز با به‌ڪارگیری مبارزه با هر نوع ستم ڪه ضدیت با ستم اساس شیعه در طول تاریخ بوده است، و از همه زیباتر و آرامش‌بخش‌تر با دوستی و حُبِّ به اهل‌بیت (ع) ڪه سنگ بنای شیعه است.

شیعه اساساً وَدود (=بسیارمهربان) است؛ و به محمد و آل محمد، با معرفت مودّت می‌ورزد؛ پس می‌ڪوشد و باید بڪوشد ڪه افڪار آنان را پیدا ڪند و مانند آنان رفتار نماید. پیشوای صادق (ع) رئیس مذهب شیعه نیز از شیعیان خواسته‌ بودند: «همواره زینت ما باشید» نه «مایه‌ی ننگ ما».

جمهوری اسلامی ایران بستری برای این راه است، آیا ایرانیان خواهند توانست این راه را به دور از رؤیاها و این بستر را به دور از غلو و خرافه زینت باشند. چنین باد؛ ان‌شاءالله تعالی.
۰
در تاریخ : ۱۱ , ۱۳۹۹ تیر . دید ۱۵۶

شکل‌گیری سقّاخانه‎‌ی حرم رضوی

متن نقلی: مشهد مقدس با وجود قرار گرفتن روی جلگه‌های حاصلخیز، از دیرباز با مشکل کمبود آب روبه‌رو بوده است‌؛ علت این مسئله، به ویژه در چند سده اخیر، افزایش جمعیت مجاوران حرم رضوی و محدود بودن منابع آب روزمینی موجود در اطراف مشهد است. به همین دلیل، بسیاری از حکام گذشته، کوشیدند تا مشکل آب شهر را به‌نوعی حل کنند؛ از امیر علیشیر نوایی، وزیر خردمند سلطان‌حسین بایقرا تا سلاطین صفوی و نادرشاه و حتی فرمانروایان دودمان قاجار. در این دوره‌ها، شگردها و روش‌های مختلفی برای تأمین آب، به ویژه در صحن مطهر حرم رضوی به کار گرفته شد که یکی از مهم‌ترین آن‌ها، ایجاد سقاخانه و هدایت آب از چشمه‌سارهای اطراف شهر به سمت آن بود.
 
بنابراین، تاریخ شکل‌گیری سقاخانه در حرم امام رضا(ع) را می‌توان به قدمت ایجاد بارگاه منوّر آن دانست. در میان سقاخانه‌های حرم، یکی از همه معروف‌تر شد و البته تا امروز، به حیات خود ادامه داده است؛ سقاخانه «اسماعیل طلایی» که در مرکز صحن عتیق(انقلاب اسلامی) قرار گرفته است؛ سقاخانه‌ای با گنبد مطلّا که چند قرنی از عمرش می‌گذرد و به یکی از بناهای مورد علاقه زائران تبدیل شده‌است.
 
برخلاف تصور برخی، عمر سقاخانه اسماعیل‌طلایی، نسبت به دیگر بناهای صحن عتیق، کمتر است. ضلع جنوبی صحن در دوره تیموری بنا شد و هنوز کتیبه سلطان‌حسین بایقرا بر اطراف ایوان طلا چشم‌نوازی می‌کند. هرچند پس از توسعه صحن در دوره صفوی، یادگارهایی از این عهد هم بر ضلع جنوبی صحن جلوه‌گر شد؛ اماکنی مانند گنبد ا...وردی‌خان. ضلع شرقی و غربی نیز، که دو ایوان ساعت و نقاره‌خانه را در برمی‌گیرد، پیشینه‌ای صفوی دارد و ضلع شمالی نیز، در عهد شاه‌عباس دوم صفوی ساخته و در دوره نادرشاه افشار تکمیل شده است.
 
اما بنای سقاخانه، در دوره افشاری ساخته و در ادوار بعد، تکمیل شد. متأسفانه درباره تاریخچه این سقاخانه که تا حدود ۷۰ سال قبل، از آب نهر نادری، نهری که از بالاخیابان جاری بود و تا پایین خیابان امتداد داشت، تغذیه می‌شد، اطلاعات ضد و نقیض فراوانی وجود دارد؛ اطلاعاتی که در کنار برخی روایت‌های افسانه‌وار، رگه‌هایی از حقیقت را در خود جا داده‌ و بررسی آن‌ها، نیازمند دقت و تتبع در آثار پیشینیان است.
 

 سقاخانه صحن اسماعیل‌طلا
۲۵خرداد ۱۳۹۹
به علت رعایت فاصله‌گذاری
آب آن قطع بود. عکاس: دامنه
 
مجموعه روایت‌های تاریخی مربوط به سقاخانه اسماعیل‌طلایی، تردیدی باقی نمی‌گذارند که سنگ بنای آن را نادرشاه گذاشته است.
 
طبق برخی مستندات، ظاهراً شاه افشار هنگام عزیمت برای نبرد در شرق ایران و شاید فتح هندوستان، در هرات به سنگ‌آبی بسیار زیبا و شکیل برخورد کرد و آن را شایسته نصب در حرم رضوی دانست. می‌گویند نادرشاه دستور داد دو عراده توپ را پیاده کنند و با چرخ‌هایش گاری بزرگی بسازند و سنگ را با آن به مشهد حمل کنند. نقل است که نادر، سربازان مأمور این کار را تهدید کرد که در صورت آسیب دیدن سنگ، جانشان را خواهد گرفت! به هر حال، چه این روایت درست باشد و چه نادرست، سنگ به مشهد حمل شد و طبق نظر نادرشاه در مکان مدنظر قرار گرفت و بر فراز آن، سایه‌بانی ساختند که شکل و شمایل سقاخانه داشت. تا این‌جای ماجرا، تاریخ سقاخانه اسماعیل‌طلایی مشکلی جدی برای بررسی شواهد ندارد؛ اما از این‌جا به بعد سکته‌های مختلفی می‌توان در تاریخ آن یافت:
 
روایت اول: یک روایت بر آن است که نادرشاه پس از بازگشت از هند و به شکرانه آن پیروزی بزرگ، تصمیم گرفت سقف سقاخانه را طلا کند. به همین دلیل از فردی به نام اسماعیل‌آقای طلاساز خواست تا این مهم را با طلای خزانه نادری به انجام برساند و این دستور به انجام رسید؛ اما بعدها، مردم به دلیل شهرت و پاکدستی اسماعیل‌آقای طلاساز، نام او را بر سقاخانه گذاشتند.
 
روایت دوم: برخی معتقدند که اسماعیل‌آقا، یکی از سرداران نادر بود که بابت نجات وی از یک ترور، جایزه‌ای ارزنده دریافت کرد. او این جایزه را که به صورت سکه‌های طلا به دست آورده‌بود، به مطلّا کردن سقف سقاخانه صحن عتیق اختصاص داد و به این ترتیب، نامش بر سقاخانه ماندگار شد.
 
روایت سوم: این روایت تاریخی که از دیگر روایت‌ها دقیق‌تر و احتمالاً درست‌تر است، طلا کردن سقف سقاخانه را نه در دوره افشاری که در دوره قاجار می‌داند. بر این اساس، اسماعیل آقای سنگسری، یکی از سرداران فتحعلی‌شاه که در جریان جنگ‌های ایران و روس هم رشادت‌هایی از خود نشان داده‌بود، به طلاکردن سقف سقاخانه همت گماشت و نامش روی آن باقی‌ماند. برخی به این روایت تاریخی، داستان روایت دوم را هم افزوده و اسماعیل‌آقا را ناجی فتحعلی‌شاه از ترور دانسته‌اند و طلای به کار رفته در سقف سقاخانه را اهدایی شاه به سردار شجاعش فرض کرده‌اند. ظاهراً همشهری‌های اسماعیل‌آقای مذکور هم، این روایت را بسیار جدی گرفته و حتی میدانی را در مهدی‌شهر(سنگسر) از توابع استان سمنان، به نام «اسماعیل‌طلایی» نام‌گذاری کرده‌اند.
 
پذیرش هر کدام از این سه روایت، اشکالاتی دارد؛ اما در این بین، روایت سوم بیش از دیگر گزارش‌ها، قابل قبول به‌نظر می‌رسد. واقعیت آن است که بانی سقاخانه «اسماعیل‌طلایی»، هر که بوده، یادگاری پُرخیر از خود به جا گذاشته و زمینه آسودگی خاطر زائران را فراهم کرده‌است. سقاخانه صحن عتیق را باید یکی از نمادهای برجسته معرفی و شناخت حرم رضوی بدانیم؛ نمادی که بین تمام زائران محبوبیت دارد و بسیار خاطره‌انگیز است؛ آن‌گونه که یکی از سوغاتی‌های زائران حریم ملک پاسبان رضوی برای بستگانشان، جرعه‌ای آب از سقاخانه «اسماعیل‌طلایی» است که به شرف حضور در حریم هشتمین اختر آسمان ولایت، متبرک است و شفابخش. (منبع)
۰
در تاریخ : ۴ , ۱۳۹۹ تیر . دید ۶۴۷

نامه امام علی (ع) به عَمرو عاص

توضیح دامنه: این نامه‌ی ۳۹ نهج‌البلاغه است که امام علی (ع) در سال ۳۹ هجری پس از نبرد صفین به عَمرو عاص نوشته بودند. نامه چنان گویاست که نیاز به نکته و شرح و افزوده ندارد. برگردان فارسی آن از شیخ حسین انصاریان این است:
 
در پناه چنگالِ شیر!
 
«تو دینت را تابع دنیاى کسى نمودى که گمراهیش معلوم، و پرده‌ی حیایش دریده شده، شخص بزرگوار را در مجلس خود بد مى‌گوید، و عاقل را با آمیزش خود نادان مى‌نماید. قدم به جاى قدمش گذاشتى، و بخشش او را درخواست نمودى، همچون سگى که به دنبال شیر رود، که به پناه چنگال او روَد، و انتظار بکشد که اضافه‌ی صیدش را به سوى او اندازد. از این رو دنیا و آخرتت را به باد دادى، در صورتى‌که اگر به دامنِ حق مى‌آویختى آنچه را مى‌خواستى مى‌یافتى.
 
 
اگر خداوند مرا بر تو و پسر ابوسفیان [=معاویه] تسلّط دهد جزاى آنچه انجام دادید به شما خواهم‌داد، و اگر مرا از پاى نشاندید و خود برقرار ماندید آنچه از عذاب الهى پیش روى شماست براى شما بدتر است. والسّلام.» (منبع)
۰
در تاریخ : ۱۷ , ۱۳۹۹ ارديبهشت . دید ۱۹۱

سلمان فارسی نمونه‌ی یک مُتوسّم

به قلم دامنه: به نام خدا. خود می‌گفت «فرزند اسلامم». از «متوسّمین» (=هوشیاران) بود. ارڪان چهارگانه بود. از سردمداران نیز. اطاعت از او مُجاز بود. از مایه‌های برڪت روی زمین بود. محبوب هم نیز. از سرمنشاء‌های چهار چیز بود: نورانیّت الهی، رمزوراز، اسم اعظم، الهام و حدیث.

 

مشتاق بهشت بود، حتی از سروان آن. یڪ حواری محمدی و یڪ انسان علوی. منع شده بودند افراد، ڪه وی را به خشم آورند. آگاه به «علم اوّل و آخر» بود و دانای به وقایع و حوادث. او را به مانند آن لقمان حڪیم، «لُقمانِ اُمت» هم توصیف ڪرده‌اند و نیز «اَفقه» و «اعلَم».

 

در قلب او علمی بود ڪه وی را قادر می‌نمود به آینده، آگاه باشد. حتی صدای فرشته را می‌شنید. افراد، سفارش شده‌بودند اگر می‌خواهند قلب‌شان نورانی شود، او را نگاه ڪنند. حدود ده عالِم مسیحی را درڪ ڪرده بود. دانای به احڪام دو ڪتاب آسمانیِ انجیل و قرآن بود. مقام علمی و فقاهتی داشت و مفسّر قرآن بود. در جامعه‌ی نوبنیاد اسلامی نقش ایفا ڪرد. از داناترین‌ها بود در میان اهل ایمان.

 

از ده پلّه و مرحله‌ی نردبانِ ایمان، او در پله‌ی دهم قرار داشت، یعنی در اوج. حتی تا سرحدّ عصمت توصیف شد. پاڪ و پاڪیزه بود. او از سهمیه‌ی بیت‌‌المال استفاده نمی‌ڪرد و آن را انفاق می‌نمود و با زنبیل‌بافی، زندگی می‌گذراند. یڪ شاعر در وصف او در «نفس‌الرحمان» سُروده:

 

ندیده دو بیننده‌ی روزگار
چون او دانش‌آموزِ آن روزگار

 

 

او سرسلسله‌ی تمام یاران پیامبر اسلام (ص) بود، و مهمتر از همه «مشاور» حضرت زهرا (س) و رازدار آن بانوی عزیز اسلام. یعنی مسلمانِ پیش‌قدمِ ایران، حضرت سلمان. سلام بر ایشان ڪه روزبه بود از خانواده‌ی فَروخ‌ مهیار ایران؛ سلمان شد و مسلمان و از اهلبیت علهیم‌السلام. والسّلام.

 

توضیح: من پیشتر در  ۲۱ مهر ۱۳۹۷ متنی با عنوان «همچو سلمان در مسلمانی بکوش» در (اینجا) سلمان فارسی را معرفی کرده بودم.

۰
در تاریخ : ۷ , ۱۳۹۹ ارديبهشت . دید ۲۱۷
قبل ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ---- ۱۵ ۱۶ ۱۷ بعد
سایت دامنه ی داراب کلا : ابراهیم طالبی دارابی : فرهان پنجم