qaqom.blog.ir
Qalame Qom
Damanehye Dovvom
ابراهیم طالبی دامنه دارابی
دامنه‌ی قلم قم ، روستای داراب‌کلا
ایران، قم، مازندران، ساری، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

ایران، قم، مازندران، ساری، میاندورود

۲۴۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دامنه کتاب» ثبت شده است

رمان «زندانی قلعه‌ی هفت‌حصار»
جهان، جامعه

رمان «زندانی قلعه‌ی هفت‌حصار»

چهارشنبه مرداد ۱۳۹۸

به قلم دامنه. به نام خدا. رُمان «زندانی قلعهٔ هفت‌حصار» نوشته‌ی حسین فتاحی، کتابی خواندنی، گیرا، جذب‌کننده و شگفتی‌آور است.

 

۱. همیشه در اتاق خلوت پدر، قرآن تلاوت می‌کرد و ده‌سالگی تمام قرآن را از حفظ بود. ر.ک: صفحه‌ی ۶.

 

۲. گفت هر چه از من می‌خواهی بخواه، خزینه‌ها و گنجینه‌ها در دست من است. گفت چیزی نمی‌خواهم، فقط اجازه دهید اجازه‌ی ورود به کتابخانه داشته باشم. ر.ک: صفحه‌ی ۳۳.

 

۳. وقتی از قضیه‌ی سُغُد سر در آوُرد، گفت علت «لالی» معلوم گشت، چون میان عاشق و معشوق ربط است و هر گاه حرفی از معشوق به میان آید، نبض عاشق حسّاس می‌شود و تندتر می‌زند.  ر.ک: صفحه‌ی ۶۴.

 

۴. این سخن ابوسعید ابوالخیر را خوش می‌داشت: «پیک انسان، قلب اوست.» ر.ک: صفحه‌ی ۱۰۷.

 

۵. می‌گفت، نه یک‌بار، که بارها: «من به همه‌ی کسانی که علیه‌ی بی‌عدالتی مبارزه می‌کنند، احترام می‌گذارم.»  ر.ک: صفحه‌ی ۱۲۷.

 

۶. معتقد بود قدرت لایق خداوند است و بس. و می‌گفت: «برای ما آدم‌ها، قدرت تنهایی می‌آورَد.»  ر.ک: صفحه‌ی ۱۶۳.

 

۷. با ناله و درد می‌گفت: «اگر به دستورهای اسلام عمل میکردند، شاید چنین جنگ‌هایی در سرزمین‌های اسلامی صورت نمی‌گرفت.»  ر.ک: صفحه‌ی ۱۶۲.

 

۸. در آخرین ساعات عمرش در ۵۷ سالگی باز نیز چون در نوجوانی گفت: «دوست من، برایم قرآن بخوان» و آرام چشم از جهان بست. ر.ک: صفحه‌ی ۲۴۸.

 

آری آنچه به این سبک درین پست با شوق و ذوق نوشتم از رُمان «زندانی قلعه‌ی هفت‌حصار» گفتم؛ یعنی از ابوعلی سینا فرزند عبدالله سینا و ستاره افشنه‌ای، مادر اهل دعای شیخ‌الرئیس بوعلی‌سینا. که از بخارا به خوارزم آمد، از آنجا از دست حملات سلطان محمود غزنوی به نیشابور روانه شد، سپس در ری مقیم شد، بعد به قزوین رفت و آنگاه به همدان درآمد و سرانجام از زندان به اصفهان فرار کرد و در نهایت در مقبره‌اش در همدان خُفت، که من در آن آرامگاه، بر این مرد حکیم و طبیب با ایمانِ ایران و اسلام و جهان احترام گذاشتم.

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
جهان، جامعه

نقد تطبیقی ادیان و اساطیر

پنجشنبه تیر ۱۳۹۸
به قلم دامنه. به نام خداگزارشم از یک کتاب. عنوان کامل کتاب _که عکسی از آن انداخته و در زیر منعکس ساختم_ این است: «نقد تطبیقی ادیان و اساطیر در شاهنامه‌ی فردوسی، خمسه‌ی نظامی و منطق‌الطیر عطار». نوشته‌ی دکتر حمیرا زمرّدی. چاپ زوّار. در ۵۶۹ صفحه. اما برداشت‌هایی آزادم ازین اثر فاخر و پژوهشگرانه -که چندی پیش خواندنش را تمام کردم- این است:

 

۱. اسطوره مهمترین کارکردش کشفِ سرمشق‌های الگوواره‌ی آیین‌ها و فعالیت‌های معنادار آدمی است از تغذیه تا معیشت و رزم و تربیت و هنر و فرزانگی و حماسه. ۲. در اساطیر از تجلّیات قدسی آسمان، کوه، اسب، غار، ماه، پرنده و چرنده و گاو و آتش و اشیاء و ارواح و موجودات مافوق طبیعی سخن می‌رود.

 

 
...
 

کتاب «نقد تطبیقی ادیان و اساطیر در شاهنامه، خمسه‌ی نظامی و منطق‌الطیر. نوشته‌ی دکتر حمیرا زمرّدی    وبلاگ قلم قم دامنه دوم

 

۳. مثلاً در آیین مزدایی و زروانی (=زمانی) سیّاره‌ها به علت دنبال‌کردن مسیرهای نامنظم و غیرعادی، شیطانی به شمار می‌روند بر خلاف ستاره‌ها و ثوابت که نمایانگر نظم الهی‌اند. (ر.ک: ص ۱۹ کتاب)

 

۴. شاعران متشرّعی چون حکیم نظامی و عطار نیشابوری به رد احکام نجومی و تأثیر آن بر سرنوشت پرداخته‌اند. عطار ستاره‌بینی و طالع‌بینی و «بینش فلک‌گرایانه را مردود و معلول بی‌خرَدی» دانسته است. (رجوع شود به ص ۳۹۰ کتاب). نظامی نیز در خسرو و شیرین ص ۴۱۷ می‌گوید:


زمانه با هزاران دست، بی‌زور
فلک با صدهزاران دیده، شب‌کور

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
گورخرِ وجودِ هر کس
جهان، جامعه

گورخرِ وجودِ هر کس

شنبه تیر ۱۳۹۸

به قلم دامنه. به نام خدا. کتابِ «روانکاوی و ادبیّات» نوشتۀ خانم حورا یاوری. با عنوان فرعی «دو متن، دو انسان، دو جهان؛ از بهرام گور تا راوی بوف کور. تهران: انتشارات سخن. چاپ اول ۱۳۸۷ در ۲۸۸ صفحه. چندی پیش، به «حاشیۀ» قم رفتم! دوراندیشی کردم در کیفم کتابی از «حورا یاوری» گذاشتم که اگر برنامه، باب طبع من نبود، گوشه‌ای خیز بردارم و کتابم را بخوانم. نیمی چنین شد، و من هم رفتم زیر سایه‌ی خنک درخت توت، گرفتم کتابِ «روانکاوی و ادبیّات» نوشته‌ی خوب و خواندنیِ خانم حورا را خواندم. کمی از آن را که برداشت کرده‌ام، می‌گویم:

 

کتابِ «روانکاوی و ادبیّات»  نوشتۀ حورا یاوری

عکس از دامنه

 

۱. او در این کتاب -که در تصویر می‌بینید- «هفت‌پیکر» نظامی گنجوی و «بوفِ کور» صادق هدایت را مورد روانکاوی قرار داد.

 

۲. در هفت‌پیکر، داستان بهرام گور را تحلیل کرد و در بوفِ کور پیرمرد خِنزرپنزی را.

 

۳. می‌دانید که در هر دو کتابِ «هفت‌پیکر» و «بوفِ کور»، خواننده، گام در قلمرویی می‌گذارد که در آن، میانِ انسان و جهان و کیهان، فاصله‌ها از بین می‌رود و... .

 

​​​​​۴. بهرام گور برای یافتن خود، به لایه‌های ژرفِ روان خود می‌رود و گورخر در کشاکش بهرام و روح ناآرام او، وی را به درون غار می‌برَد تا از چندپارگی به آرامش و یگانگی برساند.

 

۵. کتابِ بوف کور (=جُغد) در گفت‌وگوی راوی -که یک نقاش است- با سایه‌اش می‌گذرد و تلاشی است که راوی برای شناساندن خودش با سایه‌اش می‌کند.

 

۶. البته در تحلیل روانکاوانه‌ی حورا یاوری به‌خوبی آشکار می‌شود، که هر متن به روی معناهای بی‌پایان باز است، پس وامی‌گذارم  و می‌گذرم. فقط بگویم هر کس باید در جست‌‌جوی «خود» باشد، مانند «نخی که لایه‌های معنایی را به ساختار انسان» گره می‌زند. زیرا هر کس ممکن است چونان بهرام، با گورخرِ خود مواجه شود که او را به کشاکش درون بخواند و لایه‌های ژرف روح و روان. به قول حکیم خیّام:

 

آن قصر که جمشید در او جام گرفت 

آهو  بچه کرد و رُوبه آرام گرفت

 

بهرام که گور می‌گرفتی همه عمر

دیدی که چگونه گور بهرام گرفت

منبع

 

عکس بالای پست:

سیر رویدادهای زندگی بهرام

در ص ۱۳۲ کتاب. عکس از دامنه

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
ایرانجهان، جامعه

خدمات ایرانیان به اسلام

پنجشنبه تیر ۱۳۹۸

به قلم دامنه. به نام خدا. از دست‌اندرکاران گرانقدر کتابخانه‌ی «یادگار امام» قم بسیار متشکرم که سبب خیر در محله‌ی ما شدند. و من ممنونم از این دوستان خوب و فرهیخته‌ام که با اخلاق نیکو و حُسنِ معاشرت، تصدّی امور کتاب و کتابخانه را بر عهده دارند؛ ازجمله جناب آقای یوسفی. اخیراً کتاب «خدمات ایرانیان به اسلام» نوشته‌ی عبدالرفیع حقیقت را ازین دوستان کتابخانه، به امانت گرفته بودم و خواندم. چند نکته از این اثر را می‌نویسم: قبلاً در تاریخ ۶ تیر ۱۳۹۸ در پستی با عنوان : «چگونگی سقوط ساسانیان» (اینجا) از این کتاب بهره گرفته و استناد کرده بودم.

 

کتاب «خدمات ایرانیان به اسلام» نوشته‌ی عبدالرفیع حقیقت.  چاپ اول. تهران: کومش،  ۱۳۸۰. در ۴۳۲ صفحه. عکس از دامنه

«خدمات ایرانیان به اسلام»

عکس از دامنه

چاپ اول. تهران: کومش

۱۳۸۰. در ۴۳۲ صفحه

 

در ص ۳ می‌گوید: فاتحان خارجی هیچگاه در سرزمین ایران پیروزی قطعی نداشته و خیلی زود نیروی مهاجم خود را از دست داده و در تیزاب اندیشۀ عمیق ایرانی مضمحل گردیده و به رنگ و بوی و خویِ ایرانی در آمده اند.

 

در ص ۶۷ نوشته است: عرب ها از ادبیات فارسی ایران وام می گرفتند. مانند «پندنامه»ی بزرگمهر و نیز «جاودان خرد»؛ کتابی در حکمت عملی که به عربی ترجمه کرده اند. توضیح: کتاب «جاودان خرد» در سال ۱۳۵۵ توسط تقی الدین محمد شوشتری و به اهتمام دکتر بهروز ثروتیان چاپ شد.

 

در ص ۶۳ از قول حکیم بزرگمهر چند سخن ناب نقل کرده است که همگی خواندنی است و من در اینجا دو سخن را انتخاب کرده و می نویسم: از بزرگمهر پرسیدند بدتر از مرگ چیست؟ گفت: بیم. پرسیدند کم رنج تر کیست؟ گفت: آن که تنهاتر است.

 

در ص ۴ از قول آلبر کامه در صفحه‌ی ۱۳۶ کتاب تاریخ ملل شرق و یونان دربارۀ ایرانیان آورده است که: «آنان [ایرانیان] قومی متمدّن بودند و راستی و رعایت قوانین از ویژگی های تمدن ایرانیان شمرده می شد.. دامنه: امید است «راستی و رعایت قوانین» که آلبر کامه بدرستی برشمرد، از میان ملت ما رَخت برنبندد. آمین.

۱ موافقین ۱ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
خاطرات آیت الله رضا استادی
جهان، جامعهانقلاب

خاطرات آیت الله رضا استادی

چهارشنبه تیر ۱۳۹۸

به قلم دامنه. به نام خدا. کتاب «خاطرات حاج شیخ رضا استادی» در ۳۵۲ صفحه، در سال ۱۳۸۷ توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شد. دو دوست گرانقدرم، جناب جواد امامی مصاحبۀ آن را انجام داده، و حجت الاسلام عبدالرحیم اباذری آن را تدوین و تهیه کرده است. در این کتاب، -که تاریخ شفاهی حوزه و انقلاب محسوب می شود- مطالب خوبی برای خواندن وجود دارد؛ که من، طبق روال همیشگی دامنه، چند نکتۀ برجسته تر را در این پست می نویسم، باشد تا مفید افتد. من طی روزهای گذشته، خواندن این خاطرات را به پایان بردم. بنابراین، بخشی از نکات کتاب را نوشته و به اشتراک می گذارم:

 

آیت الله رضا استادی در صفحه‌ی ۲۷۱ می گوید: «کلی می گویم، طلبه باید باسواد باشد، پاک باشد، و معتدل باشد.» و در همین راستا در صفحه ی ۳۵ تأکید می کند «شاگرد واقعی [=طلبه] کسی است که از درس بهره بُرده و در مورد آن در حد لازم مطالعه و مباحثه و کار کرده باشد.»

 

در صفحه‌ی ۲۴۲ می گوید: «...الان هم عقیده دارم و این است که رد و قبول صلاحیت کاندیداهای مجلس و ریاست جمهوری نباید با شورای نگهبان باشد. مسألۀ انتخابات یک مسألۀ سیاسی و سختی است و به طور طبیعی تنش هایی به دنبال خود دارد و در نهایت به جایگاه رفیع شورای نگهبان لطمه وارد می کند... جایگاه رفیع و معنوی این شورا در لای چرخ کشمکش های سیاسی، خطی و جناحی قرار می گیرد و از منزلت آنها می کاهد.» لازم به ذکر است که آیت الله رضا استادی، در این قسمت از خاطراتش، یکی از دو دلیلِ اصلی استعفای خود از عضویت در شورای نگهبان را همین قضیه اعلان کرده است.

 

در صفحه‌ی ۲۶۶ می گوید: «بعد که عضو شورای نگهبان شدم، اعضای فقهای شورای نگهبان شب های پنج شنبۀ هر هفته در حضور ایشان [رهبری] جلسه و بحث علمی داشتیم.. ایشان [رهبری] را مجتهد مسلّم یافتم. کاملاً با مبانی فقهی، اصولی، رجالی و غیر آن وارد و مسلّط هستند.»

 

در صفحه‌ی ۱۳۶ می گوید: «در مدرسۀ فیضیه یک سنگ بزرگ و سکّومانندی بود، آقای شیخ محمدجواد حجتی کرمانی بالای سنگ رفت و سخنرانی تندی در این رابطه کرد [اهانت به چند طلبه توسط سرهنگ سجادی رئیس شهربانی قم در حیات آقای بروجردی] که چرا باید رئیس شهربانی به اهل علم و طلاب اهانت کند.»

 

ایشان در صفحه‌ی ۶۳ با ارزشگذاری به کتاب‌های خطی، می گوید: «بنده تاکنون بیش از ده هزار جلد نُسخ خطی فهرست کردم. این فهرست ها در مجموعه ای بیش از ده جلد به چاپ رسیده است.»

 

 

نمای فیضیه از زاویۀ حرم حضرت معصومه (س)

 

توضیح: من در پست «سنگ انقلاب و قبر انقلاب» که در ۱۰ بهمن ۱۳۹۷ در اینجا نوشته بودم، به موضوع «سنگ در حیاط مدرسۀ فیضیه» اشاره کرده بودم. و این گونه نوشته بودم: «این سنگ، برای فریاد رسای طلاب علیه‌ی رژیم شاه استفاده می‌شد. اگر طلبه‌ای سخنی برای عموم طلاب مدرسه و سایر مستمعین (=شنوندگان) داشت، بر روی سنگ انقلاب می‌رفت تا کمی در ارتفاع بماند و از آن بالا، سخن خود را به همگان برساند. فرصت نبود تا منبر بروند، اما این سنگ، کارِ روشن‌گری منبر را می‌کرد. از روی آن، دعوت می‌دادند، خبر می‌رساندند، اخطار می‌کردند، و...»

 

یک خاطره از مرجع مرحوم آیت‌الله العظمی آقا گلپایگانی

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰
ادامه ی مطلب
جهان، جامعه

گزارشِ کتاب «نونِ جو و دوغِ گَوْ»

شنبه تیر ۱۳۹۸

به قلم دامنه. به نام خدا. گزارش کتاب «نونِ جو و دوغِ گَوْ». این کتابِ ۷۸۴ صفحه‌ای _در عکسی که از آن در زیر انداختم_ نوشته‌ی محمدابراهیم باستانی پاریزی، ۱۱ مقاله‌ی مهم ایشان است، که من چاپ پنجم آن را خواندم که ۱۳۸۳ منتشر شد. کتاب، سرتاسرش نکته و پند و درس است، من فقط چند نکته‌ی مهم ازین اثر می‌گویم:

 

کتاب «نونِ جو و دوغِ گَوْ». نوشته‌ی محمدابراهیم باستانی پاریزی

 

۱. پاریز روستایی در کرمان است. باستانی که نوشته‌هایش همیشه به طنز اجتماعی پیوست است، از تخریب زمین می‌نالد و در صفحه‌ی ۸ به خواننده می‌رساند که شصت‌هفتاد سال پیش باغ‌ها، در و دیوار نداشت، ولی دار و درخت داشت. اینک باغ‌ها در و دیوار دارند، اما درخت ندارند!

 

۲. در صفحه‌ی ۱۰ به نماز فرهاد میرزا عموی ناصرالدین شاه اشاره دارد که زمانی حاکم لرستان بود به ناصرالدین شاه گفت همه چیز در لرستان امن و امان است، الّا نمازهای یومیه‌ی من که هر چه در لرستان خواندم باید اعاده کنم زیرا از وحشت لُرهای معترض حتی دو رکعت نتوانسته‌ام با حضور قلب بخوانم!

 

۳. پاریزی در کتاب دیگرش «کوچه‌ی هفت‌پیچ» معتقد است مثلث تاریخ، از زمان و مکان و انسان بُعد می‌گیرد و بُعد اصلی و اساسی این مثلث، همین انسان است.

 

۴. یک نکته‌ی دیگر هم از پاریزی بگویم و خلاص. او در صفحات ۵۹۴ تا ۶۰۱ کتاب دیگرش «سنگ هفت قلم» می‌گوید: «من ثابت کرده‌ام که طبیعی‌ترین راه برای اداره‌ی مملکتی مثل ایران، با بیابان‌های پُرطول و عرض، و راه‌های طولانیِ بی‌آبادانی، و دِهاتِ کوچک، فُرم اداره‌ی یک حکومت فدرال است. این نکته را تنوع آب‌وهوا و عادات و لَهجه‌ها و مقتضیات محلی نیز تکمیل می‌کند. اگر چنین حکومتی وجود داشته باشد، مردم خود‌به‌خود صد قدم به دموکراسی و آزادی نزدیک شده‌اند.».

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
ایرانجهان، جامعه

چگونگی سقوط ساسانیان

پنجشنبه تیر ۱۳۹۸

به قلم دامنه. به نام خدا. من، این موضوع را فشرده و تاریخ‌واره بر مبنای منابع مختلف از جمله کتاب «خدمات ایرانیان به اسلام» نوشته‌ی عبدالرفیع حقیقت، (عکس زیر) باز می‌کنم:


۱. آشفتگی سیاسی، کشور و دربار ساسانیان را فرا گرفته بود. سه قرن میان ایران و بیزانس بر سر به چنگ‌آوردنِ سوریه و آناتولی پیکارها بود. که ایران را خسته و کوفته ساخته بود.


۲. اختلافات درون دربار، میان عوامل قدرت و شاهان و شاهزادگان، بسیار شکننده بود. به‌طوری که طی ۴ سال -یعنی از ۶۲۸ تا ۶۳۲ میلادی- بیش از دوازده پادشاه در درون سلسله‌ی ساسانی، تاجگذاری! کردند.


۳. بیابانگردهای عرب که توسط ظهور اسلام، دگرگون شده بودند، قدرتی یکپارچه شده بودند. اتحاد و قدرتمندی، این اعراب را پس از رحلت پیامبر رحمت (ص) به خویِ جهان‌گشایی روانه کرد.


۴. سپاه مسلمانان عرب از جانب ابوبکر _که خلیفه(=جانشین) شده بود_ مأموریت یافت، عراق را تصرُّف کند و به فرمان مدینه در آورَد. از این‌رو، به شهره «حیره» حمله کرد. این حمله‌ی مدینه به عراق، ساسانیان را عصبانی و تحریک کرد.


۵. حیره، جایی بود که دولت ساسانی، در آنجا یک «حکومت حائل» توسط عراقی‌ها ایجاد کرده بود که به زبان امروزی دست‌نشانده و حافظ منافع و پاسبان تاج و تخت ساسانیان در برابر تاخت و تاز بیابانگردها بود.


۶. عمر _که در سال ۱۳ هجری خلیفه شد_ نیروی نظامی فراهم کرد و به فرماندهی ابوعُبید ثقفی -پدر مختار- به حیره روانه کرد. عرب‌ها در این جنگ -که به جسر معروف شد- شکست خوردند و ابوعبید نیز کشته شد. اما ایرانیان به حیره پیشروی نکردند، ولی سال بعد در حمله‌ای دیگر، حیره را تصرف کردند.


۷. عمر ازین شکست، اندوهناک و برآشفته شد. دستور داد لشکری جدید ساز کنند. و با جنگ مجدد -که به بویب مشهور گشت- ایرانیان را شکست دادند و مهران فرمانده لشکر ساسانیان کشته شد و مسلمانان عرب، بر حیره عراق مسلط شدند.


۸. عمر پس از فتح فلسطین و شکست‌دادن بیزانس رُوم، سپاهی بزرگ به سرداریِ سعد بن ابی وقاص _ پدر عمر سعد_ ایجاد کرد و در سال ۱۶ هجری پیکاری سخت در قادسیه در مغرب حیره با ایرانیان انجام داد که درین نبرد ایران شکست خورد و رستم فرخ‌زاد فرمانده مشهور ساسانیان کشته شد. این رستم -که سردار مشهوری هم بود- با ناشی‌گری‌هایش در جنگ، موجب شد ایرانیان در این جنگ دچار هزیمت و ازهم‌پاشی شوند.


۹. مسلمانان عرب که از مدینه فرمان می‌گرفتند پس از شکست رُستم، به مرکز عراق و رود دجله و نیز تا برابر تیسفون که مداین خوانده شد پیش تاختند. یک ماه پس از جنگ قادسیه، اینک بر پایتخت دولت ساسانی، یعنی تیسفون چیره شدند.


۱۰ سپاه عمر، در جلولا در شمال تیسفون در نزدیکی کوه‌های زاگرس دور هم جمع شدند و بار دیگر ساسانیان را درین منطقه شکست دادند.


۱۱. کم‌کم سپاه عمر در سال ۱۷ تا ۲۱ هجری، خُردخُرد، خوزستان را گرفت. و هرمزان فرمانده ساسانیان را _که یک سازمان‌دهنده‌ی پایداری محلی بود_ شکست دادند.


۱۲. این شکست‌ها موجب شد تا سپاه عرب از راه دریا و پایگاه بحرین به استان فارس بتازد. شهرهای فارس را گرفتند و آن منطقه را خِراج‌گذار خود ساختند.

 

عکس از دامنه


۱۳. هرمزان در سال ۲۱ هجری، خود را تسلیم سپاه عرب کرد و سپاه عرب او را به مدینه فرستاد. یزدگرد لشکری بزرگ فراهم کرد تا عراق را بازپس گیرد. عمر در برابر او، دستور داد دو سپاه بزرگ کوفه و بصره آماده‌ی پیکار با ساسانیان شوند. شدند. و ساسانیان را شکست دادند. این شکست، بنیانِ سلسله‌ی ساسانی را سست و ویران کرد.


۱۴. از اینجا به بعد نیروهای محلی ایران در کوهپایه‌ها، در برابر اعراب، پایداری می‌کردند اما میان‌شان لجاجت و اختلافات حکم‌فرما بود. قدرت مرکزی ساسانی نیز تباه شده بود. از این‌رو، عمر نقشه‌ای ترسیم کرد و سپاه کوفه و بصره را تقسیم کرد: لشکر کوفه را مأمور شمال فارس کرد و لشکر بصره مأمور جنوب فارس.


۱۵. در سال ۲۰ تا ۲۱ هجری، که قدرت دفاع ملی و حکومت ساسانی ازهم گسیخت، مسلمانان به دستور عمر، به ترتیب به شهرهای اصفهان (=جی)، استخر، کازرون، قم، کاشان، ری، کومش (=قومس، سمنان)، قزوین، زنجان، همدان، و نیز شهرهای آذربایجان، خراسان، مکران، سیستان هجوم آوردند. مورخان از اینجا به بعد می‌نویسند مردم شهرهای ایران تسلیم هجوم شدند.


۱۶. شهرهای ایران با قبول پرداخت جزیه، سعی کردند آیین ایرانی را حفظ کنند، فقط قزوین از پرداخت جزیه خودداری کرد.


۱۷. در حالی که پیامبر اسلام (ص) و قرآن کریم، طبقاتی‌بودن را برانداختند، اما عرب‌ها باز نیز، به جاهلیت خود، بازگشته بودند و چهار طبقه ایجاد کردند: عرب‌های مسلمان و آزاد. مسلمانان غیرعرب یا موالی. غیرمسلمانان یا اهل ذمّه. بندگان، افراد خریداری‌شده.


۱۸. در ساسانیان نیز افکار طبقاتی بیداد می‌کرد با این سلسله مراتب: حاکمان دربار، روحانیان زرتشتی، جنگاوران، دبیران، پیشه‌وران. بقیه‌ی مردم اصلاً به حساب هم نمی‌آمدند. بگذرم؛ ازین بدعت در عرب و بیداد در ساسانیان.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
جهان، جامعه

رُمان «مرشد و مارگریتا»

سه شنبه خرداد ۱۳۹۸

به قلم دامنه. به نام خدا. شرحی گذرا و کوتاه بر رُمان «مرشد و مارگریتا». ۱. این رمان نوشته‌ی میخائیل بولگاکف روسی است، از آثار «شگفت‌انگیز ادبیات جهان»، با ترجمه‌ی شیوای عباس میلانی. نشر فرهنگ نو. کافی‌ست کسی برای خود خلوت بسازد و سر بر این رمان بدوزد؛ تا ۱۵۰ صفحه را یک‌نفس نخواند دل ندارد، به کاری دیگر سرَک بکشد و حتی دلش نمی‌آید شب به صبح درآید.

 

۲. فضای خفقان عصر استالین را به نقد می‌کشد که مردم را در چنبر خودکامگی خود گرفتار کرده بود. او -که خود در مَذبَح (=کشتارگاه) استالین در آمده بود- مَسلخ مسیح (ع) را درین رمان به تصویر کشید و با پرداختی هنرمندانه، به سوی جاانداختنِ دوگانه‌های «خیر و شرّ، جبر و اختیار، عشق و مرگ، عقل و غریزه، عرفان و مادیگری، فناپذیری و ابدیت و نیز عدالت و قساوت» رفت.

 

عکس از دامنه

 

۳. به نظر من، اگر در آفتاب سوزان هم این رمان در دستت باشد حاضری دست‌هایت را سایه‌بان صورتت کنی تا از بقیه‌ی داستان سردرآوری. حتی بارها و بارها اگر آب دهانت راه بیفتد، حاضری همه را قورت بدهی تا از آنچه در داستان رخ می‌دهد، ذهن‌ات نه فلج، که مانند رودخانه‌ی زیر خورشید نیمروز، برق بزند.

 

۴. یک شخصیتِ پیچاز پوشیده (=لباس چسبناک و نمناک) در رمان حضور دارد که سعی داری دائم بفهمی چه نقشه می‌کشد و چه‌ها در نهفته‌اش دارد و رو می‌کند. پیچاز، همان «پِچاک» در لهجه‌ی داراب‌کلایی‌هاست. بگذرم. یک جمله بگویم و تمام: اگر رمان را بالینی بخوانی پاها در دلت جمع می‌کنی و با چشمانی گِردشده از تعجّب ورق از ورق کم نمی‌کنی.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
جهان، جامعه

مَرموزات اسدی در مَزمورات داودی

چهارشنبه خرداد ۱۳۹۸

به قلم دامنه. به نام خدا. روغن روح.  اخیراً خواندنِ این کتاب را تمام کرده‌ام: «مَرموزات اسدی در مَزمورات داودی». نوشته‌ی حکیم نجم‌الدین رازی. تصحیح و تعلیقات دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی. تهران. انتشارات سخن، چاپ دوم، ۱۳۸۱. در ۳۰۱ صفحه. اینک در زیر، فشرده‌ای از آن می‌نویسم تا طالبانِ دانش و ارزش، خود، زاد و توشه‌ای برگیرند.

 

کتاب «مَرموزات اسدی در مَزمورات داودی»

 

عکس از دامنه

 

 

ده فصل کتاب با عنوان «ده مرموز»

 

یک: رازی متخلص به «نجم» بود و معروف به «دایه» و چون به قوم بنی‌اسد ریشه داشت، اسدی رازی نام گرفت. زاده‌ی ری بود و در حمله‌ی تاتارها به ایران _که بیشتر افراد خانواده‌اش شهید شدند_ به همدان و سپس اردبیل و آنگاه به ارزنجان ترکیه و در آخر به بغداد هجرت کرد و همانجا در قبرستانی که عُرفا و بزرگان دفن‌اند، مدفون شد. کتاب مشهور مرصادالعباد از اوست.

 

دو: در مسیر هجرت از هر شهر و دیاری که می‌گذشت دست به آسیب‌شناسی می‌زد: «... در هر شهر مدتی می‌باشیدم... در رسته‌ی آن بازارها هر متاع را رواج دیدم الّا متاع دین را و هر مُزوِّر و مُلبِّس را خریدار یافتم الّا اهل یقین را.»

 

سه: مرموزات یعنی رمزنویسی‌ها و مزمورات یعنی نغمه‌ها. او در مرموز اول چنین نوشت: «خلقتِ آفرینش تَبعِ وجودِ انسان بود و حکمتِ وجودِ انسان، اظهارِ صفاتِ اُلوهیت. و انسان آینه‌ی جمال‌نمایِ حق است... [و انسان] حقیقتِ آن جمال بر خود نبندد، که هر که بر خود بَندد بر خود خندَد.»

 

چهار: در مرموز دوم می‌گوید: «عجب سرّی است که این‌همه وسائطِ گوناگون بکار می‌یابد تا روغنِ روح بذلِ وجود کند و وجودِ مَجازی را به وجودِ حقیقی مبدّل گردانَد.

 

پنج: از نظر رازی تنها معرفتی موجب نجات است که «نظرِ عقلِ ایشان مؤیّد باشد به نورِ ایمان تا به نبوّت انبیاء اقرار کنند و از خوفِ حق _که از شرائط ایمان است_ به اوامر و نواهی شرایعِ انبیاء قیام نمایند.»

 

شش: مُدرِکات پنچ‌گانه از نظر رازی ایناست: عقل. دل. سِرّ. روح. خُفی.» و این بیت از اوست که تلاش و کوشش را اساسِ و بُنِ انسان می‌داند:


بکوشیم سخت و بتازیم تیز
چو آرام گیریم، گویند: خیز

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
ریشه‌های رومانتیسم
جهان، جامعه

ریشه‌های رومانتیسم

يكشنبه خرداد ۱۳۹۸

به قلم دامنه. به نام خدا. گزارشی از کتاب «ریشه‌های رومانتیسم»، نوشته‌ی آیزایا برلین، ترجمه‌ی عبدالله کوثری. نشر ماهی. هیچ نوشته و گزارش‌نویسی یی، نمی‌تواند شیرینیِ لحظاتِ با کتاب بودن را پُر کند. با این‌همه، چون این فرصت و رخصت ممکن است بر همه یکسان دست ندهد، این‌گونه نوشته‌‌هایم را با شوقی بی‌حد می‌نویسم، شاید بیش‌وکم، کسانی آن را بخواند. و همین مقدار هم خود خیلی‌ست.

 

۱. از نظر نویسنده آیزایا برلین، که فیلسوف بود، کانون حرفش این بود رومانتیسم جنبشی است که در قرن ۱۸ از آلمان سر برآورد و تحول عظیم و بنیانی پدید آورد که بعد از وقوع آن، دیگر هیچ چیز به حال خود باقی نماند.

 

۲. برداشت من از کتابی _که دیشب خواندنش را تمام کرده‌ام_ این است: از قرن ۱۸ به‌ناگاه جوشش و فوَرانی طوفانی در عواطف و احساسات رخ داد. یک یورش ناگهانی به دل، که مردم را به سمت «خودکاوی» پرواز داد.

 

۳. رومانتیسم این علائم را دارد: حسّ عاطفی، خودکاویِ عمیق، آفرینش زیبایی، رفتن به درونِ حیات آدمی، میل به آغوش طبیعت، کشت‌وزارهای سبز، زنگوله‌های گاو، جویبار زمزمه‌گر، آسمان آبی بی‌کران، زُهدورزی فعال، عقب‌نشینی از مادیگری به ژرفای درونی، تماشای پیچ‌وتاب طبیعت، اقتصاد در جهت آرمان زندگی مشترک نه سود، زیست در سایه‌ی معنوی، تمرکز در موسیقی، هنر، شعر، و در یک‌کلام، هرگونه تلاش برای تحول زیباشناختی در قواعد هنر.

 

مدرسه‌ی فکرت

 

۴. در رومانتیسم «انسانِ ساختگی»! کردار مصنوعی و اَطواری دارد (اَدا در می‌آورَد) که باید جای خود را به «انسانِ درونی» دهد که می‌خواهد بند بگُسَلد و بیرون بجهَد. «دیدرو» از متفکران این جنبش این‌گونه می‌اندیشید.

 

۵. رومانتیسم بر ستون غرب ترَک انداخت، اما عبرت نگرفت. آن شکاف را رِفو نکرد. اما رومانتیست‌ها گذشته‌ی زیبا را دوست می‌داشتند و «اکنونِِ یک‌نواخت و هراس‌انگیزِ» زمانه‌ی خود را نقد می‌نمودند. و کارلایل نماینده‌ی بارز جنبش رومانیک، قرن ۱۸ اروپا را «قرنی کژ و کوژ و دستِ دوّم» نامید.

 

۶. و آخر این‌که رومانتیسم را نباید در زمان و مکان حبس کرد، زیرا «هربرت ریدو» و «کنت کلارک» این جنبش را «وضعیتِ دائمی ذهن» می‌دانند که در همه جا و همه‌ی زمان‌ها یافت می‌شود.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
معرفی کتاب بازجویی از صدام
سیاستجهان، جامعه

معرفی کتاب بازجویی از صدام

شنبه خرداد ۱۳۹۸

به قلم دامنه. به نام خدا. چند روزی است کتاب «بازجویی از صدام»، با عنوان فرعی «تخلیه‌ی اطلاعاتی رئیس‌جمهور» را در دست مطالعه دارم. نوشته‌ی جان نیکسون. ترجمه‌ی هوشنگ جیرانی. ویراست جدید، (چاپ اول ۱۳۹۶، چاپ دوازدهم ۱۳۹۷) در ۲۴۴ صفحه. فشرده‌ای از آن نوشتم و در مدرسه‌ی فکرت گذاشتم و در اینجا -دامنه- با شرحی بیشترآورده ام. لازم است بگویم جان نیکسون نویسنده‌ی این اثر سیاسی، تحلیل‌گر ارشد در سازمان «سیا» است و مدرّس در مدرسه‌ی «شرمن کنت» آمریکا.

 

جان نیکسون نویسنده‌ی کتاب «بازجویی از صدام» مرتباً رده‌های بالای دولت آمریکا را «تغذیه‌ی اطلاعاتی» می‌کرد. او از سال ۲۰۰۱ که سازمان «سیا» را ترک کرد، به عنوان مشاور ریسک بین‌المللی در ابوظبی امارات مشغول شد. او در اولین تخلیه‌ی اطلاعاتی صدام، کشف کرد صدام انتظار داشته آمریکا چشم در چشم او بیندازد و بپذیرد او به عنوان خطّ مقدّمِ دفاع عربی در برابر فارس‌های ایرانی است. جان نیکسون که متخصص این کار بود و فردی پیچیده، از زبان صدام کشید که به او گفت: «به آنها [شیعیان] گفتم نمی‌توانند عمامه را وارد سیاست کنند، اجازه‌ی این کار را نمی‌دهم» زیرا از نظر جان نیکسون، صدام آدم معتقدی بود و خصومتی با مذهبِ حداقلی نداشت ولی باور داشت کشور را «فقط یک نفر باید» بچرخاند و آن یک‌نفر کسی نیست، جز صدام‌حسین.

 

جان نیکسون در این کتاب خواندنی _که از فیلتر بخش «مرور انتشارات سازمان سیا» به‌سختی عبور کرده و بسیاری از فرازهای آن سانسور شده_ تحلیلش بر این استوار است که ایالات متحده آمریکا معمولاً کورکورانه به تهدیدها واکنش نشان می‌دهد. او به‌صراحت می‌گوید: «در واقع، فقدان درکِ ما، نقیصه‌ای جدی را در سیاست خارجی ایالات متحده نشان داد که ما را از زمان تأسیس کشورمان دچار مشکل کرده است.»

 

کتاب «بازجویی از صدام»، با عنوان فرعی «تخلیه‌ی اطلاعاتی رئیس‌جمهور» نوشته‌ی جان نیکسون. ترجمه‌ی هوشنگ جیرانی. ویراست جدید، (چاپ اول ۱۳۹۶، چاپ دوازدهم ۱۳۹۷) در ۲۴۴ صفحه.

عکس از دامنه

 

صفحه‌ی ۱۲۷

 

صدام؛ پس از دستگیری

در ۱۳ دسامبر ۲۰۰۳

 

جان نیکسون در این کتاب خواندنی و پر از اطلاعات، می‌گوید روحیه‌ی تهاجمی سرسختانه‌ی صدام در زمان بازجویی نیز محسوس بود. او بازجویی‌اش را با اولین سؤالی آغاز کرد که پاسخ واکنشی صدام چنان هجومی بود که باعث شد جا بخورد: اولین سؤالش این بود: «آخرین بار کی پسرانتان را زنده دیدید؟» صدام به جای جواب از او با خشم پرسش کرد تو کی هستی که این را از من می‌پرسی؟! چرا از من سیاست نمی‌پرسی؟ که خیلی چیزها می‌توانی از من یاد بگیری.»

 

این را هم در دامنه بیفزایم که خیرالله طلفاح -دایی و پدرهمسر صدام- که شهردار بغداد بود و از این مقام به دلیل افشای فساد از سوی صدام عزل شد، کتابی کوچک نوشته بود  که عنوان آن این بود: «ایرانی‌ها، پشه‌ها و یهودیان: سه موجودی که پروردگار نباید خلق می کرد». سند این سخن عَنودانه و جاهلانه را در عکس بالا آوردم. این کینۀ خیرالله طلفاح -که صدام در خانۀ او بزرگ و تربیت! شد- نشان می دهد ایران و ایرانیان تا چه حد، خار چشم بعثی‌ها و تکریتی‌ها بود و آنان تا چه میزان در تعصّبات نژادی و جهل تاریخی اسیرند.

 

نکته هم بگویم: فقط دو نکته و بس: ۱. افراد سیا در ارتش آمریکا مأمور می‌شوند تا به آنان تحلیل بیاموزند. ۲. بازجویی به شیوه‌ی آمریکایی شامل سؤال‌های فهرست شده نیست، چون چنین سبکی موجب خالی‌بندی می‌گردد و نیز راه را به روی شنیدن حقیقت از زبان بازجوشونده می‌بندد.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی
عترتنویسندگانجهان، جامعه

فهمیدنِ دین، عصری‌ست

چهارشنبه خرداد ۱۳۹۸

به قلم دامنه. به نام خدا. سلسله نوشتار روزانۀ من در مدرسۀ فکرت فهمیدنِ دین، عصری‌ست. سلام. دکتر سروش کتاب خوب و خواندنی دارد به اسم «حکمت و معیشت» که در آن نامه‌ی امام علی ع به امام حسن مجتبی ع را شرح و تفسیر کرده است. من، چاپ اول این کتاب را دارم؛ یعنی چاپ ۱۳۷۳ مؤسسه‌ی صراط. (عکس زیر) در چند جای این نامه -که البته پاره‌ای مورخان می‌گویند این نامه خطاب به فرزند دیگرش محمد‌بن‌حنفیه است- امام علی این‌گونه می‌گویند:

 

آن‌که از عدالت بگردید به ستم گرایید... یار به منزلت خویشاوند است... دوست کسی است که در نهان به آیینِ دوستی پایبند است... بسا نزدیک که از دور، دورتر است و بسا دور که از نزدیک، نزدیک‌تر... در دین تفقّه کن... در همه‌ی امور به خداوند پناهنده شو.

 

عکس ار دامنه

 

کمی شرح دهم و نکته بگویم: جدا از چند فراز سخن والای مولا، که دقت در آن اندیشه می‌آفریند و فکرت، باید بر این مسأله تأمل بورزیم وقتی امام علی به فرزندش توصیه می‌کنند برو دین را عمیقاً بفهم، منظور _به قول دکتر سروش_ «فقط فروع دین نیست». زیرا تفقُّه در دین و فهمیدنِ اسلام، عصری‌ست و نیز در طول زمان جاری و پویاست، نه ایستا. البته با در نظر داشتن امور ثابت و متغیر در دین که چندی قبل جناب حجت‌الاسلام آفاقی نیز آن را به‌درستی شرح داده بودند.

 

امام کاظم ع فرمودند «کسی که در دینش تفقّه نکند، خدای هیچ عملی را از او نمی‌پسندد.» به گفته‌ی سروش در صفحه‌ی ۳۶۲ کتاب، تفقّه در دین همچون طبابت و طبیعت‌شناسی و... مستمر و تکامل یابنده و عصری‌ست. پس؛ خلاصه کنم و بگویم ما هم، طرف خطابِ توصیه‌ی امام علی (ع) هستیم که فرمودند بروید و دین را بفهمید.

 

پاسخم به جناب حجت‌الاسلام سیدمصطفی دارابی: سلام. از شما دوست فاضلم ممنونم که بر نوشته‌ام نقد زدید. در آن پست، سخن از ثابت و متغیر هم کردم. محکمات و متشابهات قرآن هر کدام فهم و تفسیر خاص خود را دارد. اگر فهمِ دین، عصری و بر مبنای متقضیات زمان و مکان نباشد، دینداران در تدین متحیر و سرگردان می‌مانند. حقایق قرآن و دین بر خدا و اولیای الهی روشن است، اما بر سایرین باید کشف و تفسیر شود. مثال می‌زنم اگر فهم دین، معاصر و عصری نباشد «خیل» (=اسب) در آیه‌ی زیر که آیه‌ی ۸ انفال است، همان اسب گرفته می‌شود و در ظاهر آیه ماندن، جمود و رکود شکل می‌گیرد و دینداران به عصر حجَر رجعت می‌کنند. این آیه‌ی دفاع، خود بالاترین سند قرآن است که فهم دینی، باید عصری باشد و اینک به‌جای اسب‌های آماده، باید موشک و افزارآلات بازدارنده‌ی دیگر. داشت ایران راهبرد دفاعی‌اش جنگ نامتقارن است، طبق این آیه اگر عصری نیندیشیم، باید مانند مغولان و تاتار اسب جمع‌آوری کنیم! در پدافند غیرعامل نیز، باید طبق این آیه، به فکر دفاعِ عصری باشیم، نه تجهیز اسب و زین و شمشیر و خنجر و نیزه و کمان. قرآن و آموزه‌های اسلام نیاز به تفسیر دارد، همان‌طور که کسی به آزمایشگاه می‌رود و خون می‌دهد نتیجه‌ی آزمایشش نیاز به تفسیر و تحلیل دارد و طبق روزگار و پیشرفت زمان، داروی روز تجویز می‌گردد و درمان نوین‌.

 

عین آیه و ترجمه‌ی مرحوم فولاوند را برای استناد آورده‌ام: وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَمِنْ رِبَاطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّکُمْ وَآخَرِینَ مِنْ دُونِهِمْ لَا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ یَعْلَمُهُمْ. و هر چه در توان دارید از نیرو و اسب‌های آماده بسیج کنید تا با این [تدارکات] دشمن خدا و دشمن خودتان و [دشمنان] دیگرى را جز ایشان که شما نمى‌‏شناسیدشان و خدا آنان را مى‌شناسد بترسانید. منبع

 

در پایان از این بحثی که شکل دادید از شما تشکر می‌کنم جناب آقا سیدمصطفی. به‌یقین تردیدی نیست فردی که دست به فهم دین می‌زند باید در این امر علم، تخصص و قدرت تفکر داشته باشد و بر ابزار علمی مرتبط با آن، تسلط.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
دامنه | دارابی