دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

Qalame Qom
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)
قم، مازندران، ساری، میاندورود

پیام مدیر
نظرات
موضوع
بایگانی
پر پسند
پر بحث

۱۱۵ مطلب با موضوع «مرجعیت» ثبت شده است

به تنظیم دامنه: امام خمینی گفتند: «من لنین نیستم ‌‎‎‌که استالین یک روزنامه‌ی مخصوص او چاپ می‌‌کرد و می‌‌گذاشت ‌‎جلویش و در سراسر شوروی روزنامه‌ی دیگری را منتشر می‌‌ساخت. یک‎ ‎‌جایی من می‌‌بایست بایستم تا بدانند من بازی نمی‌‌خورم.‌» (منبع)

 

توضیحات: حجت‌الاسلام سید محمود دعایی علت سخن امام را این‌گونه تعریف می‌کند: یک روز صبح در سال 62 آقای‎ ‎‌انصاری از جماران زنگ زد و گفت که امام فرمودند تا اطلاع ثانوی‎ ‎‌روزنامه‌ی «اطلاعات» چاپ نشود... ماجرا از این قرار بود که روزنامه دو بخش داشت: صفحات رویی و ‌‎ ‎‌صفحات لایی... ‌‌صبح آن روز وقتی ما آمدیم دیدیم در صفحات لایی که روز قبل ‎‌چاپ شده است عبارتی چاپ شده که غلط چاپی زشتی در آن وجود ‌‎دارد. طبیعتاً انتشار آن به مصلحت نبود. ما لایی را جمع کردیم. تعداد ‌‎زیادی لایی جمع شد. طبیعتاً اینها می‌‌بایست خمیر بشود و لایی دیگر ‌‎ ‎‌چاپ گردد... به دلیل حساسیت منطقه‌ی ‌‎جماران شاید اصلاح‌شده‌‌ها را به آن ‌‌جا نفرستاده بودند تا نکند یک وقت ‌‎در لایی اصلاح‌شده هم نسخه‌ای از همان قبلی‌‌ها باشد... ما معمولاً برای دفتر امام، روزنامه‌ی هر روز را با پیک می‌‌ ‌‌فرستادیم. به ‎‌خاطر همین جریانات، آن روز، روزنامه دیر از چاپ بیرون آمد.‌

 

سید محمود دعایی

 

امام هنگام مطالعه دیدند که روزنامه‌‌ها نیامده است. توصیه کردند که ‌‎ ‎‌کسی برود روزنامه را بگیرد و بیاورد. وقتی از بیرون روزنامه را آوردند ‌‎‎‌دیدند که روزنامه‌فروش فقط صفحه‌‌های‌‌ رویی روزنامه را داده است. ‌‎‎‌وقتی ما هم روزنامه را فرستادیم امام حساس شدند و این سؤال برایشان ‌‎‎‌پیش آمد که چرا روزنامه‌‌ای که لایی ندارد چاپ شده است. یکی از ‌‎ ‎‌مسئولین دفتر را به دنبال روزنامه فرستادند. آن فرد مسئول به تجریش ‌‎ ‎‌آمده بود و دیده بود روزنامه‌‌ها لایی ندارد. از آن طرف به اقدسیه رفته ‎‌بود و دیده بود در آن جا هم لایی ندارد. اما وقتی به پایین‌های شهر رسیده ‌‎بود متوجه شد که روزنامه‌های اطلاعات با لایی توزیع شده است. امام ‎‌ناراحت شدند و گفتند:

 

«چرا این روزنامه با این شکل به دست من ‌‎ ‎‌می‌‌رسد و با روزنامه‌‌هایی که در سطح شهر پخش می‌‌شود فرق دارد.‌»

 

تصادفاً همان روز در قسمت لایی روزنامه، مطلبی از کتاب مباحث ‌‎ ‎‌اقتصادی استاد مطهری نقل شده بود و امام قبلاً دستور داده بودند که در ‌‎ ‎‌این کتاب تجدیدنظر شود. چون گفته شده بود که همه‌ی مطالبش از خود ‎‌استاد نیست.‌ ‌‌این مطلب، توسط همکاران روزنامه در سرویس اقتصادی به مناسبت ‌‎سالگرد شهادت مرحوم مطهری چاپ شده بود. تلقی امام این بود که ما‌‎ ‎‌کتابی را که به منظور بررسی تا اطلاع ثانوی ممنوع شده و نمی‌‌‌‌بایست ‌‎چاپ شود، چاپ کرده‌‌ایم. و تازه برای این که امام خمینی از این امر مطلع ‌‎ ‎‌نشود لایی روزنامه را هم به دست ایشان نرسانده‌‌ایم. حتی در منطقه‌ی ‌‎ ‎‌وسیع شمیران و تجریش و اقدسیه پخش نکرده‌‌ایم ولی در سطح کشور ‌‎ ‎‌و بین مردم پخش کرده‌‌ایم. امام تعبیر زیبایی کرد و گفت:

 

«من لنین نیستم ‌‎‎‌که استالین یک روزنامه‌ی مخصوص او چاپ می‌‌کرد و می‌‌گذاشت ‌‎جلویش و در سراسر شوروی روزنامه‌ی دیگری را منتشر می‌‌ساخت. یک‎ ‎‌جایی من می‌‌بایست بایستم تا بدانند من بازی نمی‌‌خورم.‌»

 

‌‌البته امام، اجازه دادند که روزنامه از توقیف در بیاید. این ‌‎‎‌واقعه تلخ‌‌ترین واقعه‌ی دوران خدمت من در روزنامه اطلاعات بود... به‌طوری که من تصمیم به استعفا گرفتم.‌.. امام گفتند: شما باشید و ‌‌اصلاح ‌‎ ‎‌کنید. گفتم: چشم. بعد هم جهت توضیحات شخصاً خدمت امام رسیدم.‌.. عملکرد امام نشان داد که با کسی شوخی و رودربایستی ندارد.‌

(خاطرات سید محمود دعایی؛ چاپ دوم، ۱۳۸۷، تهران: عروج، ص ۲۰۱ - ۲۰۵)

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مهر ۱۳۹۹ ، ۲۲:۱۵
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
به قلم دامنه: به سه فکر فرو می‌رفتی! به نام خدا. اردیبهشت ۱۳۸۳ با رفیقان، ازجمله روانشاد یوسفعلی رزاقی به دیدارش رفته بودیم؛ در بیت و دفتر ساده و بی‌آلایشش؛ به صمیمی‌ترین لفظ و صدا: یوسف صانعی. وقتی پیش این رادمردِ روحانی می‌نشستی، دست‌کم به این سه فکر فرو می‌رفتی:

 

۱. حس می‌کردی با یک روحانی‌یی باسواد و مُلّا مواجه شده‌ای. ۲. درک می‌نمودی با یک آیت‌اللهی‌ فروتن نشسته‌ای که با مردم به ساده‌ترین شیوه و بی‌دَبدبه‌ترین رفتار و بی‌کبکبه‌ترین گفتار دیدار می‌کند. ۳. لمس می‌شد با یک مرجع تقلیدی همنشین شده‌ای که در مواضع سیاسی هراسی ندارد و کمتر پرده‌پوشی می‌کند و در فتوای شرعی جرأتِ بیان دارد.

 

 

آیت‌الله العظمی یوسف صانعی

(مهر ۱۳۱۶ نیک‌آباد اصفهان - ۲۲ شهریور ۱۳۹۹ قم)

 

بی‌جهت نبود که امام خمینی -رهبر کبیر انقلاب اسلامی- ایشان را «یک‌نفر آدمِ برجسته‌ای بین روحانیون» و «یک مردِ عالِمی» می‌دانستند و در باره‌‌اش فرموده بودند:

 

«این آقای صانعی،... می‌آمدند با من بحث می‌کردند و من حَظ می‌بردم از معلومات ایشان.» (منبع)

 

گرچه گاه، به او و دفتر و بیتش ناسزا و سنگ و کلنگ روانه می‌کردند، اما به‌یقین مرحوم آیت‌الله‌العظمی یوسف صانعی مورد مطالعه‌ی آیندگان خواهد بود و نامش و نامه‌هایش و نوشته‌هایش یکی از منابع و مآخذ این مرز و بوم می‌ماند.

 

رحمت واسعه‌ی الهی بر روح و روان آن آیت‌الله که شکوه او در ساده‌زیستی همیشگی او بود و بُروز او در صمیمیت دایمیِ او با مردم مستمندِ محروم.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۱۳۹۹ ، ۱۰:۴۵
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه : به نام خدا. در یڪی از پست‌های یڪی از اعضای محترم مدرسه‌ی فکرت خواندم ڪه فتوای چند مرجع و ازجمله مرجع تقلید محترم آیت‌الله العظمی حسین وحید خراسانی را درباره‌ی «نی‌زدن و فلوت در مجالس ختم در مساجد» نوشته بود، ڪه نظر آقای وحید خراسانی با سایر جواب‌ها فرق ڪامل داشت. ایشان این‌گونه فرمودند: «در همه جا، زدنِ آن حرام است و در مسجد گناهِ بزرگتری است.»

 

خواستم یڪ جمله عرض ڪنم و بگذرم. این گونه‌گونیِ استنباط و بیانِ حڪم شرع، از نعمت آزادی در اجتهاد و از برڪات مڪتب تشیّع است ڪه به قول استاد شهید مرتضی مطهری «موتور محرّڪه‌ی شیعه» است. شهر اجتهاد -قم- مفتخر است مقّر مراجع عظام است ڪه در آن، مراجع بزرگ شیعه در ڪمال آزادی و احترام، رأی و فتاوی خود را بیان می‌فرمایند ڪه گاه میان فتواها، فرق صددرصدی است، اما این اختلاف رأی، به ستیزه و استبداد منجر نمی‌شود. امید است قم به یُمنِ حرم ڪریمه‌ (س) و به نعمت آزادی و به برڪت معنویت، همآره مقّر اجتهاد و مجتهدین بماند، نه مَفرِّ استبداد و مستبدّین.

 

نڪته‌ی ۱ : چه خوب است همین آزادی و آرامش فڪری و اجتهادی در سایر علوم، در سایر شهرهای ایران میان همه‌ی متفڪران و اندیشمندان برقرار باشد و بر «مدار».

 

نڪته‌ی ۲ : به قول شهید مطهری بدین مضمون: اسلام، با آزادی ضرر نمی‌ڪند، اما با استبداد چرا.

 

نڪته‌ی ۳ : مذهب مبین شیعه با علمای برجسته‌اش در طول تاریخ با همین آزادی تفڪر و اجتهاد و اخلاق، به جهان اسلام و انسان مدد رسانده است و موجب رشد فکری مسلمین گردیده است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۱۳۹۹ ، ۰۶:۱۴
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه : به نام خدا. به نام خدا. حضرت پروردگار گرچه بی‌‌نیاز است اما برای مؤمنان چیزهایی را واجب و حرام ساخته و یا فقهاء آدابی را مستحب و مڪروه و مُباح می‌دانند. بسیاری از بزرگان دینی، اسلام را بر مقتضیات زمان و مڪان می‌فهمند. روزگار در فهم و یا فتوا و حڪم نوین فقیه اثر می‌گذارد ڪه خود بخش ثانوی در دین است. چنانچه می‌دانید اخیراً از آیت‌الله العظمی سیستانی سؤالی پرسیده شده در باره‌ی رعایت فاصله در صف نمازگزاران در جماعت. جواب ایشان جالب است و بر حسب روزگار ڪه ڪارشناسان بهداشت بر لزوم فاصله‌گذاری اجتماعی در تمام مڪان‌ها تأڪید می‌ڪنند. فتوای ایشان این است:

 

«فاصله ۱۲۰ سانتی متری بین مڪان هر مأموم و مأموم دیگر در همان صف، و همچنین بین محل سجده فرد متأخر و محل ایستادن فرد متقدّم ایرادی ندارد اما در صورت فاصله‌ای به اندازه مثلا دو متری، صحت اقتدا، محل اشڪال است.» (منبع)

 

نماز با رعایت فاصله

در مسجد جامع هرات


نڪته: زمانی صفوف مأموم‌ها (=نمازگزاران) چنان به‌هم فشرده می‌شد -خصوصاً در صحن رضوی یا رواق امام خمینی و مسجد گوهرشاد حرم مطهر مشهد و یا مسجد اعظم قم- ڪه انسان بین چهار نمازگزار سمتِ راست و چپ و جلو و پشت سرِ خود، مُچاله (=لِه‌ولوَرده) می‌شد و گویا فشار قبر را تمرین! می‌ڪرد. این فاصله‌ها چه اقتضای روزگار فعلی باشد، چه نباشد، به نظر من همیشه باید چنین باشد تا صف‌های نماز جماعت با رعایت فاصله و انتظام و آرامش شڪل بگیرد و نمازگزار با آسایش و خضوع و خشوع نماز بگزارَد. سرانه‌ی جا برای هر نمازگزار در مسجد و نمازخانه باید به حد لازم فراخ و جادار باشد. من یادم است در جوانی خواندم یا پای منبرهای احڪام شنیدم ڪه میان نمازگزاران به حد اندازه‌ی یڪ گوسفند باید فاصله باشد. تا مدت‌ها قبل گاه میان نمازگزاران فقط به حد دو ڪف دست فاصله بود ڪه سر در سجده‌ به دو پای نمازگزار جلویی مماس می‌شد و یا دستان نمازگزار در آرنج نمازگزار ڪناری گیر می‌ڪرد.

گاه چنان جمعیت می‌شود ڪه وسط رڪعت دوم می‌بینی دو نفر به‌زور خود را لای شما جا دادند ڪه مثلاً به فضیلت جماعت دست یافتند؛ حتی اگر نمازگزار ڪناردستی‌اش را در عذاب تنگیِ نفَس و ضیق جا قرار داده باشد. این شیوه‌ی ازدحامی، امڪانِ رڪوع و سجود لذت‌بخش را از آدم می‌ستانَد.

امید است این فتوای گشایشگرِ آقای سیستانی، گشایشی برای همیشه‌ی نمازجماعت‌های مؤمنان باشد. من شخصاً به دلیل آنچه در بالا به عنوان علت‌ها اقامه ڪردم، از رعایت فاصله در صفوف نمازها دلشاد و خشنودم.


پیوست: متن استفتا از آقای سیستانی این بوده: «مقامات مسئولان ڪشور ما (یڪ ڪشور عربی) اقامه نمازهای جماعت در مساجد و مانند آن را به رعایت فاصله دو متری بین هر نفر در یڪ صف منوط دانسته و همچنین از مقابل و پشت سر باید یڪ صف بین دو صف نمازگزاران خالی گذاشته شود، آیا نماز جماعت با وصف مذڪور در فتوای حضرت آیت الله العظمی سیستانی منعقد می‌شود؟»

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۱۳۹۹ ، ۱۰:۵۵
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

متن یکم: «ولایت بر فقیه»!

نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی دامنه

به نام خدا. یکی از کتاب‌هایی که خاطرات مرحوم آیت‌الله العظمی حسینعلی منتظری در آن گردآوری شده است، «واقعیت‌ها و قضاوت‌ها»ست؛ که البته نگذاشتند چاپ و منتشر شود. اما من نُسخه‌ی A4  آن را سال‌های گذشته از یکی از نزدیکانم امانت گرفته و نه فقط خوانده، بلکه در دفتری نکته‌برداری کردم. در یکی از فصل‌های خاطرات، در آنجا به تنشی اشاره شده است که مرحوم آقای سیداحمدآقا خمینی با آقای منتظری داشت؛ که آقای منتظری مفهومِ «ولایت بر فقیه»! را همانجا مطرح می‌کنند. یعنی آقایان! به جای اعتقاد و التزام به ولایت‌فقیه، «ولایت بر فقیه»! می‌کنند. بگذرم.

 

نکته‌ی یکم:‌ امروزه نیز، برخی از سیاسیون راست و چپ و میانه و بی‌طرف و حتی معاند و پیکارگر و برانداز، به جای باور و رعایت قانون اساسی که به نظریه‌ی ولایت‌فقیه شکل قانونی و اقتداری نیز بخشیده است، «ولایت بر فقیه»! را می‌خواهند، نه ولایت‌فقیه را. دوباره بگذرم.

 

خاطره‌ی خودم:

یک سال -که روانشاد یوسف رزاقی هم در میان ما بود- با رفقا به دیدار آقای منتظری شتافتیم. دوره‌ی حصرش بود و به تعطیلی‌کشانیدن درس و بحثش که امام گفته بودند در حوزه بمان و به آنجا گرمی ببخش. چون سرماخورده بود نگذاشت... دیده‌بوسی کنیم. عصابردست، وارد حیاط منزلش شد. دورش حلقه زدیم. کمی با ما در نهایتِ سادگی و پرهیز از تکلُّف و افاده حرف زدند و خندیدند. تا گفتیم اهل ساری و حومه هستیم؛ گفتند: آقای نظری چطورند؟ حتماً سلامم را به ایشان برسانید. تعریفی از آیت‌الله عبدالله نظری کردند از علمای شهیر ساری و سوادکوه و مازندران و حتی در ایران. گفتیم چشم. من بعداً با مرحوم پدرم سلام آقای منتظری به نظری را در میان گذاشتم که با مدرسه و بیت نظری آمدوشد داشت.

 

نکته‌ی دوم: این‌که به آقای منتظری نسبت ساده‌لوحی داده و یا می‌دهند، خیلی هم ساده نیست. هر کس به‌راحتی می‌تواند برای مخالف فکری خود نسبتی خلق کند. مهم این است آیا خلق آن را قبول می‌کند یا نه. به نظر می‌رسد بر مردم سخت می‌آید  این نسبت را بپذیرند.

 

من معتقدم به علمای دینی و ربّانی نباید به دیده‌ی معصومین نگریست، اما می‌توان به آنان اعتقاد و اعتماد داشت و نیز انتقاد و انتظار. این چهار وجه، موجب می‌شود هیچ‌کس، هیچ‌کس، بُت و خداواره نشود. نیز امام‌واره و امام‌باره. درود می‌فرستم به روح‌های ملکوتیِ هم امام خمینی -رهبر کبیر انقلاب اسلامی- و هم «فقیه عالیقدر» آقای منتظری «قائم‌مقام رهبری».

 

 

متن دوم: «او مانند تریاک است»!

نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی دامنه

به نام خدا. یکی از کتاب‌های خاطرات که توجه‌ام را جلب کرده‌بود، خاطرات آیت‌الله نورمفیدی بود؛ چاپ اولش، ۱۳۸۶. ایشان در آن کتاب گفته‌بود در گرگان در عصر شاه، علمای شاخص مروّج امام خمینی نبودند، او هم در لفّافه از ایشان یاد می‌کرد زیرا جوّ گرگان به‌گونه‌ای بود اگر کسی صراحتاً وارد مباحث نهضت اسلامی می‌شد عذرش را می‌خواستند.

 

یک روز آقای نورمفیدی در مجلس ترحیم مرجع وقت آقای شاهرودی، به یکی از همان علمای برجسته گفت حالا دیگر وقت آن رسیده که مرجعیت امام خمینی را مطرح کنیم. با بی‌اعتنایی جوابی داد که آقای نورمفیدی می‌گوید هنوز هم آن جمله وقتی به یادش می‌آید، ناراحت می‌شود. زیرا آن عالم با لحن تحقیرآمیزی به ایشان گفته بود:

 

«او -یعنی حضرت امام- قاچاق و مانند تریاک است، ما او را می‌خواهیم چه کار کنیم؟!» (ر.ک: ص ۱۸۸)

 

به قول آقای نورمفیدی، منظور آن آقا این بود کسی که جرأت طرح‌کردنِ او را نداریم به درد ما نمی‌خورد!

 

نکته هم بگویم: آیا نباید احتمال داد همان کسانی که از ترس شاه، چنین فکر و خیالی نسبت به نهضت و رهبر نهضت داشتند، وقتی انقلاب پیروز شد، همانان در جای‌جای ایران، پیشتاز و میراثخوار هم شدند. بلی؛ نه فقط باید احتمال داد، که باید تردید نیز نکرد.

 

متن سوم: یک خاطره، یک سند

نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی دامنه

به نام خدا. در دو روز گذشته در ستون روزانه‌ام، در باره‌ی دو کتاب خاطرات مرحوم منتظری و آقای نورمفیدی متنی نوشتم. اینک یادم افتاده گریزی بزنم به یک سند و یک خاطره به آن دو متن:

 

اول: خاطره‌ی پدرم با مرحوم منتظری

دهه‌ی سی بود. مرحوم پدرم در حوزه‌ی علمیه قم بود؛ به همراه و هم‌حُجره با طلبه‌های آن زمان داراب‌کلا که بعدها از روحانیون و عالمان شاخص محل و حومه و منطقه شدند، مانند مرحومان: حاج‌آقاداراب‌کلایی، حاج‌سید رضی شفیعی، شیخ روح‌الله حبیبی، حاج‌شیخ احمد آفاقی، حاج‌سید باقر سجادی. حاج‌شیخ عبدالله دارابی.

 

پدرم یک روز برای امتحان شفاهی به همراه شیخ روح‌الله حبیبی، پیش آقای منتظری رفتند. آقای منتظری در آن وقت، هم معتمد آیت‌الله العظمی بروجردی مرجع عام شیعیان بود و هم مُمتحن حوزه، که از طلاب امتحان می‌گرفت. پدرم وقتی نزدش امتحان داد، آقای منتظری خندید و با لهجه‌ی نجف‌آبادی غلیظ گفت تو اول برو ادبیات فارسی را یاد بگیر!

 

(پدرم متولد ۱۳۰۷ بود، آقای منتظری متولد ۱۳۰۱) . پدرم و شیخ روح‌الله تا همین اواخر، هر وقت با هم شوخی می‌کردند ازین خاطره با منتظری، یاد می‌کردند و حسابی می‌خندیدند. بگذرم.

 

 

از راست: مرحومان: شیخ روح‌الله حبیبی و پدرم شیخ علی‌اکبر طالبی. بازنشر دامنه

 


دوم: سند ممنوع‌الخروج‌ها

 

در همان خاطرات آیت‌الله سیدکاظم نورمفیدی (ص ۳۱۵) سندی از ساواک درج است که لیست طلبه‌ها و روحانیون ممنوع‌الخروج‌ آمده است. نمی‌خواهم مفصل بدان بپردازم، فقط خواستم گفته‌باشم کسانی در داخل کشور -که از بُغض به جمهوری اسلامی، دست‌به‌دامنِ شاه و حتی حُبّ به رضاشاه شده‌اند و مدعی‌اند آن دو، خادم بودند و دموکراتیک! عمل می‌کردند- بدانند بلایی که آن دو پسروپدر، بر سرِ این مملکت آوردند فراتر و فاجعه‌آمیزتر از آن چیزی‌ست که در مُخیّله‌ی خود می‌پرورانند.

 

سند

 

در این سند -که در سال ۲۵۳۵ شاهنشاهی (=۱۳۵۵ هجری خورشیدی) توسط رئیس بخش ۳۱۲ ساواک امضاء شده است- علاوه بر نام آقای نورمفیدی در ردیف ۱۰، نام اخوی‌ام شیخ وحدت نیز در ردیف ۱ درج است با اسم اصلی‌اش: ابوطالب طالبی.

 

حاشیه: هم اسم شیخ وحدت کنار نام نورمفیدی در سند ساواک در یک لیست بود، هم این‌که در دهه‌ی ۷۰ شیخ وحدت برای تدریس در حوزه‌ی علمیه‌ی آقای نورمفیدی گرگان، کنار او بودند چندسال. هنوز نیز -با آن‌که یکی در قم و دیگری در گرگان است- باهم رفیق‌اند و در ربط و ارتباط.

 

نکته: محمدرضا شاه آن‌سان مثلاً باستان‌گرا بود که تاریخ هجرت پیامبر (ص) را در ایران تغییر داده‌بود و به جای آن به تاریخ هخامنشی متوسل شد تا مثلاً به خیال خام، ایران را از اسلام جدا کند. گرچه برخی از روحانیون شاخص آن زمان ایران او را «تنها شاه شیعه» می‌دانستند و امام خمینی را -برای نهضتی که علیه‌ی شاه آغاز و برپا کرده بودند- سرزنش و شماتت شدید می‌کردند. بگذرم.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۹ ، ۱۲:۵۴
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. دیروز -۱۳ فروردین ۱۳۹۹- جدا از روزی خوش و سازواره با روح و روانم، یڪ عید خوب هم بود برای من؛ بفرما چرا؟ زیرا در گروه ایتایی «نغمه» -ڪه پارسال با مدیریت جناب حجت‌الاسلام آشیخ مالڪ راه‌اندازی شده و توسط ایشان مدیریت می‌شود- از متن و عڪس یڪ نامه باخبر و مطلع شدم و بر علم من افزوده شد. چراڪه معصوم (ع) فرمود روزی ڪه بر شما دانشی افزوده شود، آن روز عید شماست.

 

آری پس از ۴۱ سال بی‌خبری از اعلامیه‌ی انقلابی مرحوم آیت‌الله العظمی سید ابوالقاسم خویی در هفت فروردین ۱۳۵۸ -ڪه دعوت از مردم انقلابی ایران برای رأی «آری» به جمهوری اسلامی ایران بود- باخبر شدم. می‌خواهم با بازگشایی این نامه‌ی سیاسی و تاریخی در مدرسه‌ی فڪرت چهار و یا اگر علمم قد داد، چند نڪته و یڪ اشاره بگویم:

 

متن دستخط

مرحوم خویی

 

 

صحیفه امام. از قول یک کاسب اشاره‌ به خوئی

 

نڪته‌ی یڪم: نجف ڪه رفته بودم، سال ۹۳، در ضلع شرقی صحن امام علی (ع) بر سر قبر آقای خویی در داخل حجره‌ی ساعت حاضر شدم و ادای احترام ڪردم.

 

نڪته‌ی دوم: دهه‌ی شصت تا روحانیانی از آقای خویی ڪمترین حمایت می‌ڪردند -ڪه معمولاً روحانیون سنتی چنین می‌ڪردند- در ذهن و یا شاید در عین مورد خشم و برائت و غضب انقلابیون واقع می‌شدند. زیرا به زعم خود، آن عالم دینی را در مقابل امام خمینی و انقلاب اسلامی و تز تفڪیڪ دین از سیاست می‌دیدند.


نڪته‌ی سوم: در حوزه‌ی علمیه‌ی قم البته در بحث‌های تخصصی و پژوهشی فقه و تفسیر و نیز در درس‌های خارج، به آراء فقهی آقای خویی بسیار بیشتر از سایر علما استناد و یا تطبیق می‌ڪردند. تفسیر «البیان» ایشان تفسیری غنی و مهم است. اما در فضای سیاسی، سعی نمی‌ڪردند ایشان را برجسته ڪنند. یا هراس داشتند و یا مصلحت نمی‌دیدند و یا مخالف نگرش سیاسی وی بودند و یا فرض‌های محتمل دیگر داشتند.


نڪته‌ی چهارم: بعدها -یعنی همین دهه‌ی گذشته- همان انقلابیون وقتی از نظام جمهوری اسلامی بُریدند و یا به ضعف‌های نظام برای اصلاح می‌پردازند و یا ڪسانی ڪه در سیاست، اندیشه‌ی جدایی دین از سیاست را درست و به نفع دین و مردم می‌دانند و همچنین ڪسانی ڪه افڪار سڪیولاری را ترجیح می‌دهند، به سراغ آقای خویی رفته و می‌روند و دست به تمجید و تحسین و درستیِ مشیء و مشق ایشان می‌زنند. و پاره‌ای اندڪ از اینان گویا تلاش داشته و دارند با گرایش به آقای خویی، عظمت امام خمینی را خدشه‌دار ڪنند. نمی‌دانم. اللهُ علمٌ.

 

اشاره: پرداختن به هر عالم دینی مبتنی بر رعایت اصول علمی، آموزه‌های اخلاقی، پرهیز از بُت‌سازی و پایبندی به آزادی در بررسی و نقد و نظر است و درجه‌ی بالایی از احترام و حُرمت‌نهادن. اساساً ادب ایرانی و اسلامی به ایرانیان آموخته، دانشمندان خود را پاس بدارند. دو شاهِ غزنوی محمود و مسعود در تاریخ ما حضور دارند و پاڪ‌شدنی هم نیستند، اما آن دو ڪجا، ابوالفضل بیهقی سبزواری ڪجا.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ فروردين ۱۳۹۹ ، ۱۱:۳۸
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه : به نام خدا. در مجله‌ی «حوزه» مرداد ۱۳۷۳ (صفحه‌ی ۱۶۷) خوانده بودم که مرحوم آیت‌الله‌العظمی بروجردی پس از تنظیم مواد درسی انگلیسی برای مدرسه‌ی خان -روبروی حرم مطهر حضرت معصومه (س) در کنار گذرخان- فرمودند:

 

اگر کسی یک زبان بداند، یک آدم، اگر دو زبان بداند، دو آدم، و اگر سه زبان بداند، سه آدم است.

 

نکته: به نظر من ممکن است نظر ایشان از این لحاظ مطرح شده باشد که انسان در اثر زبان‌دانی، با جهان بزرگ و گوناگونی اندیشه‌ها و فرهنگ‌ها و افکار آشنا می‌شود.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ فروردين ۱۳۹۹ ، ۱۰:۲۳
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
به قلم دامنه: به نام خدا. نقل می‌کنند فردی مفهوم آیه‌ای را از مرحوم آیت‌الله العظمی سید ابوالقاسم خوئی می‌پرسد و ایشان نظر خود را می‌گوید و فرد می‌گوید پس به مؤمنین بگویم این آیه چنین می‌گوید؟ مرحوم آیت‌الله خوئی پاسخ می‌دهد: «بگویید فهم خوئی از این آیه چنین است.»

 

 

مرحوم آقای خوئی

 

نکته: دست‌کم سه پیام این شیوه‌ی اخلاقی و معرفتی مرحوم خوئی می‌تواند این باشد: فروتنی، احتمال‌دادن به این‌که ممکن است برداشت‌های دیگری از آیات قرآن وجود داشته باشد و با فهم آقای خوئی نسبت به آن آیه فرق داشته باشد و به حقیقت آیه نزدیک‌تر و یا دورتر باشد و نیز حرف و فهم خود را برای همه تمام‌شده تلقّی نداشتن.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ اسفند ۱۳۹۸ ، ۱۲:۱۷
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. من خدای متعال را شاکرم که بر من میسّر (=آسان) ساخت به دیدار چهار «خانه» بروم، که در آن چهار خانه، یک ابرمرد «بی‌همتا» می‌زیست؛ ساده‌زیست. فقیهی که برنامه‌های فرستادگان خدا را امتداد داد؛ رهبری که گفت به من «خدمتگزار» بگویید نه رهبر. سیاستمداری که هم مظهر عطوفت با ملت و مستمندان بود و هم تصمیم‌گیر قاطع و نترس در برابر امپریالیسم و وطن‌فروشان.

 

به خمین رفتم، سال ۱۳۸۲، تا بیتی که امام در آن چشم به جهان گشود را ببینم. دیدم؛ باشکوه بود و دل‌انگیز. نیز پناهگاهی برای مردم ظلم‌ستیز، و دژی برای «نه» گفتن به ستم.

 

در قم، به یخچال قاضی رفتم، نه یک بار و دو بار، بلکه بارها؛ که این بیت امام، نماد نهضت اسلامی علیه‌ی ستمشاهی پهلوی‌ست، بیتی که از آن به مسجد سلماسی می‌رفت و شاگرد می‌پروراند؛ فیلسوف، فقیه، انقلابی، درگیر با ظلم و آگاه به زمانه.

 

اتاق محل دیدارهای امام خمینی

 

بیت امام. قم

اتاق محل دیدارهای امام خمینی. عکاس: دامنه



در جماران، هم نیز. چند بار به دیدن بیت و حسینیه، آن هنگام که در تهران ساکن بودم؛ دهه‌ی هشتاد. جمارانی که در آن نه فقط ایران، بلکه جهان اسلام را به بهترین راه و برترین خط دعوت می‌کرد و کشتی انقلاب را هدایت.

به نجف شتافتم، دی ۱۳۹۲، که پایان آن، نوشتنِ یک سفرنامه‌ی تحلیلی و تفسیری بود از کربلا و کوفه و نجف اشرف. بیت امام در خیابان حضرت رسول (ص) یک دیدار جانبخش بود برای من. خانه‌ای که بیش از ۱۳ سال در آن تفکر کرد و به مبارزین خط می‌داد و ربط. بگذرم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۱۳۹۸ ، ۰۹:۴۴
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. پاسخم به بحث  ۱۴۰ مدرسه‌ی فکرت. تحلیلی بر سخنرانیِ «بهشت زهرا» امام خمینی:

بحث ۱۴۰ : با بازگشت امام خمینی -رهبر کبیر انقلاب اسلامی- پس از ۱۴ سال تبعید به ایران در ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ ، یک سخنرانی تاریخ‌ساز در بهشت زهرا انجام گرفت که توانست سلطنت پهلوی را به کمک ملت واژگون کند. پرسش این است از آن سخنرانی امام، چه برداشت‌هایی داشته و دارید؟ اگر کسی خاطره‌ای هم دارد، یا در جایی خوانده و یا شنیده است، نقل آن می‌تواند پاسخی به بحث ۱۴۰ باشد. این پرسش جهت بحث و نظر در پیشخوان مدرسه‌ی فکرت سنجاق می‌شود.

پاسخ دامنه:

۱. اگر امام به جای سخنرانی در بهشت زهرا، از بیانیه استفاده می‌کردند، من بر این نظرم هرگز آن تأثیر بنیان‌افکن رژیم را نداشت. انقلاب ما، انقلاب «نوار» بود و امام با همین «نوار» کار رژیم را پایان داد.

 

۲. وقتی هر بار متن آن سخنرانی را مطالعه و یا صدای آن را گوش می‌کنم، عظمت خطابه و منبر و اثرات ژرف آن را درک می‌کنم.

 

۳. امام درین سخنرانی، فوق‌العاده بی‌همتا ظاهر شدند و نشان دادند هوش خود را کجا هزینه کنند. سخنرانی‌یی که به نظرم تمام افکار چندین ساله‌ی امام و نهضت مردمی و اسلامی در آن یکجا به خروش و پژواک بدل شد و ملت هنوز هم آن لحن و فریاد بی‌هراس امام را در پژواک می‌شنود و آن چهره‌ی نافذ و کاریزماتیک بر روی صندلی را می‌بیند.

 

۴. تحلیل محتوای فوری‌ام از آن سخنرانی این است که در زیر به سبک فشرده‌نویسی، بیان می‌دارم. واژگان داخل «...» از خود امام است.

 

۵. اول از همه صاف می‌رود روی «راه خدا» و با این عنوان، در واقع به صورت حرفه‌ای بقیه‌ی راه‌ها را ناکافی و در نهایت بی‌اثر و باطل نمایاندند.

 

۶. بعد بی‌درنگ به ریشه‌ی سلطنت و سلطان حملات مَهیب و تهییج‌کننده می‌برَد و مشروعیت سیاسی رژیم هر دو پهلوی را، نابود و یکجا منحل می‌سازد. این کم چیزی نیست، آن‌هم سخن‌گفتن در جایی که هنوز رژیم سرپاست.

 

۷. آنگاه سخن خود را به تمایلات ملت پیوند می‌زند و باز نیز پایه‌های تأسیسی سلطنت پهلوی و حتی قجَری را سُست می‌کند و حتی با یک پرسش تحریک برانگیز از مردم تهران می‌پرسد شما آیا این نمایندگان مجلس و سنا را می‌شناسید؟ با این سخن، فرمایشی‌بودن نهادها و ساختار نظام را در مقام نظری، فرومی‌پاشاند. زیرا در پایان سخن‌شان سنا را «مزخرف» توصیف می‌کند.

 

۸. در ادامه‌ وارد فاز حساس‌تر می‌شود و با بکارگیری لفظ قانون و قانونی به سخنرانی خود جنبه‌ی ایجابی می‌دهد و می‌گوید: «ما مى‏‌گوییم که شما غیرقانونى هستید باید بروید.» و حرفه‌ای‌تر این‌که آن را وارد فاز شرعی می‌کند و می‌گوید: «حق شرعى و حق قانونى و حق بشرى ما این است که سرنوشتمان دست خودمان باشد.»

 

۹. آنگاه به آوردن لفظ «خائن خبیث» برای شاه، شخصیت حقوقی محمدرضا را مهر ابطال می‌زند و مردم را به این پیام نوید می‌دهد که چون ملت مرا قبول دارد، «من دولت تعیین مى‌کنم! من تو دهن این دولت مى‏‌زنم!» امام با این جمله‌ی قصار، اساس حکومت شاه و دولت فرمایشی بختیار را درهم کوبید و ملت با این جمله، دریافت تا سرنگونی رژیم چندقدمی باقی نمانده است. مردم سراسر ایران گمان می‌کنم در آن لحظه با این جمله‌ی امام به اوج شادی خود رسیده بودند.

 

۱۰. در انتهای سخنرانی نکته‌ای دستوری با الفاظ فقهی می‌گوید که کلید ظفر بود در ۲۲ بهمن،  «بر همه‌ی ما واجب است که این نهضت را ادامه بدهیم تا آن وقتى که اینها ساقط بشوند.»

 

۱۱. بعد دست روی مطلبی می‌گذارد که افکار بخشی از متشرّعین ناهمراه نهضت را خنثی ساخت. یعنی آنجا که فرمودند: ما با سینما و رادیو و تلویزیون مخالف نیستیم، ما با مرکز فحشا مخالفیم.

 

۱۲. و در اوج سخن، حرف از ساختن می‌زند و قدرتمند‌بودن ایران و قوی‌شدن مملکت. عین سخن این است: «ما مى‏‌خواهیم که مملکتْ مملکت قوى باشد. ما مى‏‌خواهیم که مملکت داراى یک نظام قدرتمند باشد.» همان خط و راهی که اخیراً رهبری نیز در نمازجمعه ۱۷ دی ۱۳۹۸، آن را با زبان تازه‌تر بیان کردند: «باید قوی شویم». آمدنت ای امام خجسته بود، ماندنت نیز خجسته‌ و یادت و راهت هم خجسته، فرخنده، برازنده. گوشه‌هایی از متن سخنرانی امام:  بیشتر بخوانید ↓

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۱۳۹۸ ، ۱۵:۲۹
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه : به نام خدا. شرح حال بزرگان دین و اخلاق، بهره‌رسانی فراوان و  آموزندگی پایدار دارد. مثلاً سال‌ها پیش در شرح احوال آقای بروجردی -رحمه‌ُالله- خوانده بودم ایشان آنقدر برای شأن و منزلت اساتیدش ارزش و احترام قائل بودند، حتی به گربه‌ی منزل استاد خود احترام می‌گذاشتند.

 

آیت‌الله العظمی بروجردی

 

 

شمارۀ ۱۲ مجله‌ی «حوزه»

دی‌ماه ۱۳۶۴ تمام شمارگان در: اینجا

 

هنوز نیز به‌خوبی در یادم مانده که از همان آغاز چاپ و انتشار مجله‌ی «حوزه» در دهه‌ی شصت، آبونمان (=حق اشتراک) این مجلّه‌ی ارزشمند شده بودم و هنوز هم شمارگانش را در کتابخانه‌ام نگه‌داری می‌کنم. یکی از ویژگی‌های این مجله این بوده در هر شماره زندگانی و احوال یکی از علمای بزرگ را مورد بررسی قرار می‌داد و این شیوه‌ی اثرگذار را همواره رعایت می‌کرد. انسان وقتی دستش از استادِ اخلاق کوتاه است، می‌تواند با خواندن زندگی بزرگان و عالمان، کاستی‌های خود را بکاهد و بر رونق روح خود بیفزاید و به روان خود سلامتی و تغدیه‌ی معنوی ببخشاید.

 

امروزه‌روز، با تأسّف، پاره‌ای از روحانیون مدار قدرت، دنیازده شدند؛ یعنی درست بر خلاف همه‌ی آنچه خود به دیگران آموختند و یا در درس اساتید خود تعلیم دیدند. همین خسران، موجب شده روحانیت‌ستیزان دل مردم را نسبت به علما و حوزه بدبین کنند که این دسیسه فقط با ساده‌زیستی روحانیت و آزاداندیشی‌های آنان خنثی می‌شود. علمایی همچون مرحوم آیت الله بروجردی در زندگی خودشان نشانه‌هایی برای سبک زندگی بروز دادند که می‌تواند مردم مؤمن را در راه عقیده و اخلاق پایدارتر بدارد. هین! همین!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۱۳۹۸ ، ۰۹:۰۹
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
آقای سیستانی مرجع عالی شیعیان: «... بدون شک اگر جنبش مردمی گسترش یابد و گروههای مختلف را در بر بگیرد، ابزار تاثیرگذاری برای فشار بر دولتمردان جهت ایجاد اصلاحات واقعی در کشور خواهد بود اما شرط اصلی این است که چنین جنبشی به خشونت، هرج و مرج و تخریب کشیده نشود زیرا چنین اعمالی علاوه بر اینکه از نظر شرعی و قانونی مردود است، پیامدهای معکوسی نیز روی حرکت اصلاحات برجای خواهد گذاشت و به کاهش همبستگی تدریجی با آن منجر می‌شود و علی رغم همه خون‌های گرانبهایی که در راه رسین به اهداف مشروع این جنبش ریخته شده، باید به این موضوع توجه داشت و از بهانه‌دادن به کسانی که خواهان اصلاح نیستند و برای جلوگیری از تحقق آن تلاش می‌کنند، خودداری کرد.
 
 
حفظ روند مسالمت‌آمیز تظاهرات و دور‌بودن آن از خشونت و تخریب از اهمیت بالایی برخوردار است و یک مسئولیت همگانی است که باید همه در راستای اجرای آن با همدیگر همبستگی کنند و همانطور که حفظ امنیت تظاهرات‌کنندگان مسالمت‌آمیز برعهده نیروهای امنیتی است تا بتوانند خواسته‌های خود را با آزادی مطرح کنند، تظاهرات‌کنندگان هم نباید به خرابکاران اجازه دهند که تحت عنوان تظاهرات‌کننده به صفوف آنها نفوذ و اقدام به حمله به نیروهای امنیتی و تخریب اموال عمومی و خصوصی کنند و به منافع شهروندان لطمه بزنند. پشتیبانی از نیروهای امنیتی، احترام به آنها، تقویت روحیۀ آنها و ترغیب آنها به انجام وظایف خود در زمینه حفظ مطلوب امنیت و ثبات وظیفه همه است و حضور این عزیزان برای جلوگیری از هرج و مرج و برهم‌زدن نظم عمومی ضروری است. منبع
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ آذر ۱۳۹۸ ، ۰۸:۲۸
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه : به نام خدا. پست ۷۳۵۷. از نظر من این فراز از بیانیه‌ی آیت الله العظمی سیستانی -که توسط حجت‌الاسلام کربلایی در خطبه‌های نمازجمعه‌ی ۸ آذر ۱۳۹۸ در عراق قرائت شد- جای بیشتری برای اندیشیدن و تفکر دارد و دیدگاه مترقی آن مرجع بزرگ را نمایان و برجسته می سازد؛ باشد تا از این رهنمود دینی و سیاسی درس بیاموزیم:

 

 

«مرجعیت عالی دینی... بار دیگر بر ممنوع‌بودن و حرمت حمله به تظاهرات‌کنندگان مسالمت‌آمیز و ممنوعیت بازداشتن آنها از اعمال حقوق خود در زمینه‌ی مطالبه‌ی اصلاحات تأکید می‌کند و همچنین بر مراقبت از اموال عمومی و خصوصی و لزوم دور‌ماندن آن از حملات افراد نفوذی و تجمعات آنها تأکید و خطاب به تظاهرات کنندگان عراقی تأکید می‌کند که تظاهرات‌کنندگان مسالمت‌آمیز باید صفوف خود را از تظاهرات‌کنندگان نامسالمت‌آمیز جدا کنند و در زمینه‌ی اخراج خرابکاران – هرچا باشند- با یکدیگر همکاری کنند و به آنها اجازه ندهند از تظاهرات مسالمت‌آمیز برای لطمه‌زدن به اموال شهروندان و حمله به صاحبان آنها بهره‌برداری کنند... .

 

مرجعیت دینی پشتیبان مردم عراق باقی خواهد ماند و تنها به ارائه توصیه و نصیحت در زمینه آنچه در راستای منافع ملت عراق می‌بیند، بسنده خواهد کرد و این برای مردم عراق باقی می‌ماند که بدون سرپرستی و قیمومیت کسی، آنچه را که برای حال و آینده خود مناسب می‌داند، انتخاب کند.» (منبع)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۱۳۹۸ ، ۱۱:۱۹
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

پرسش: اگر وارد مسجدی شدیم و جماعتی برگزار شده بود ایا می توانیم همزمان نمازمان را فرادی بخوانیم؟

 
 
فتوای آیت‌الله العظمی سید علی سیستانی: خواندن نماز فُرادا در جایی که نماز جماعت برپا مى شود چنانچه هتک امام جماعت بوده وعدالت وى را زیر سؤال ببرد و او مستحق چنین هتکى نباشد حرام است . ولى نمازش صحیح است. (منبع)
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مهر ۱۳۹۸ ، ۰۸:۱۶
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
رئیس دزدها: ما دزد مال هستیم نه دزد عقیده! متن نقلی: آیت الله سید جواد علوی بروجردی: خود مرحوم آقای بروجردی آدم تیزی بود. ایشان منبری هم بود. گفته اند در بروجرد که بودم یک ماه رمضان درباره امام زمان (ص) منبر رفتم. حتی یکی از آقایان پرسیده بود شما منبر می رفتید روضه هم می خواندید؟ ایشان فرموده بود بله روضه می خواندم و خوب هم می خواندم. ایشان گاهی اوقات در منبر درس طلبه ها را نصیحت می کرد. یک بار قصه ای را گفته بود. ایشان گفته بود که در بلاد ما سر گردنه ها جلوی قافله ها را می گرفتند و غارتشان می کردند. رئیس این گردنه گیرها فردی بود با اعوان و انصارش قافله ای آمد رد شود جلوی آن را گرفتند. اموال را جمع کردند. اهل قافله هم یک سمت زاری می کردند و ضجه می زدند. گردنه گیرها هرچه اسب و اموال قافله بود را گرفته بودند. آنها هم آنجا نشسته بودند که اموال را تقسیم کنند. تقسیم که می کردند بقچه ای بود. آن را باز کردند. رئیس دزدها دید روی آن بقچه کاغذی گذاشته اند. کاغذ را برداشت. دید نوشته بسم الله الرحمن الرحیم. گفت داد بزنید ببینید این بقچه متعلق به کیست؟
 

 

پیرزنی آمد و گفت بقچه مال من است. گفت این چیست روی آن نوشته و گذاشته ای؟ پیرزن پاسخ داد: ما شنیده بودیم اگر نام خدا را بنویسیم و روی اثاث مان بگذاریم خدا آن را از دست شما حفظ می کند. اما آن را حفظ نکرد؛ بیخود گفته اند. دزد پاسخ داد نه بی خود نگفته اند. خدا آن را حفظ کرد. بقچه ات را بردار و ببر. آنهایی که آنجا بودند به او اعتراض کردند و گفتند ما جان مان را در خطر می اندازیم که چهارشاهی صنار گیرمان بیاید آن وقت تو اینگونه بذل و بخشش می کنی؟ گفت: ما دزد مالیم. اگر من این بقچه را بردارم عقیده اش به بسم الله الرحمن الرحیم سلب می شود. ما دزد مال هستیم نه دزد عقیده. (منبع)
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مهر ۱۳۹۸ ، ۰۸:۰۲
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

متن نقلی: توضیح دامنه: بخش هایی از مصاحبه ی شفقنا با حاج حامد الخفاف، رییس دفتر آیت الله العظمی سید علی سیستانی، مرجع بزرگ شیعیان جهان در لبنان که در زیر خلاصۀ آن با آرایۀ دامنه درج می گردد:

 

مرجعیت در صحنه سیاسی چه نقشی را ایفا می‌کند؛ مرزهای این دخالت و زمان‌بندی آن چگونه است؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مهر ۱۳۹۸ ، ۰۷:۲۸
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

درسی از آیت الله العظمی مرعشی نجفی: با برگ‌های اضافی کاهوها خود را سیر می‌کرد. مرحوم آیت الله العظمی مرعشی نجفی نقل می کند«زمانی که ما در نجف اشرف به تحصیل اشتغال داشتیم، گاهی می‌شد که تا چهل روز اصلاً گوشت گیرمان نمی‌آمد بخوریم، خوب آقازاده هم بودیم و رویمان نمی‌شد برویم پیش اعلام و بزرگان آن وقت و دست دراز کنیم؛ و گاهی آن قدر سرگرم درس بودیم که تا ۲۴ ساعت گرسنه می‌ماندیم، ولی اصلاً توجه به این مسایل نداشتیم و آن زمانی که در مدرسه قوام در نزدیکی‌های صحن مطهر حضرت امیرالمؤمنین -علیه‌السلام- در نجف اشرف به تحصیل اشتغال داشتم، با مرحوم آیةالله حاج سیدابوالقاسم ارسنجانی شیرازی که از علمای بزرگ شیراز بودند، هم‌حجره بودم؛ ما گاهی گرسنه می‌شدیم و هیچ چیز نداشتیم بخوریم.

 

بعضی از اعیان و اشراف آن روز هم فرزندان خود را می‌فرستادند به نجف اشرف که درس بخوانند، ولی اینها معمولاً می‌آمدند و درس نمی‌خواندند و آش و پلویی راه می‌انداختند و عده‌ای هم از افرادی که دنبال دنیا بودند، دور اینها را می‌گرفتند و ارتزاق می‌کردند. گاهی اینها کاهوی زیادی می‌خریدند و می‌آمدند در کنار حوض و برگ‌های زیادی را می‌ریختند در حاشیه حوض و ساقه‌های وسطش را می‌بردند و می‌خوردند. من و آن رفیق هم‌حجره‌ام باهم می‌رفتیم این برگ‌های اضافی کاهوها را مخفیانه جمع می‌کردیم و با آن‌ها سدّ جوع می‌کردیم و هیچ‌گاه هم به خودمان اجازه نمی‌دادیم که برای کسی بازگو کنیم، ولی آنی از تحصیل و تدریس غافل نبودیم.» (منبع)

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ شهریور ۱۳۹۸ ، ۰۹:۳۲
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
معرفی عالمان شیعه
آیة الله الـعظمی حاج سید ابوالقاسم خوئی
 
: اقدامات: «تعدادی از مراکزی که به دستور آیت‌الله سید ابوالقاسم خویی در جاهای گوناگون تاسیس شده و مورد استفاده مردم قرار می‌گیرند، عبارتند از: ۱ – مدینه العلم در قم. ۲ – مدرسه و کتابخانه آیت‌الله خویی در مشهد. ۳ – مجتمع امام زمان (ع) در اصفهان. ۴ – دارالعلم در اصفهان. ۵ – مرکز الامام الخویی الاسلامی در نیویورک. ۶ – مرکز الامام الخویی در سوانزی امریکا، ۷ – مسجد و مرکز اسلامی در لوس آنجلس امریکا. ۸ – مسجد و مرکز اسلامی در دیترویت امریکا. ۹ – المجمع الثقافی الخیری در بمبئی هندوستان. ۱۰ – مبره الامام الخویی در بیروت لبنان. این مرکز آموزشی بهداشتی برای اسکان فرزندان آواره لبنان و فلسطین ساخته شده است. ۱۱ – مرکز اسلامی در فرانسه. ۱۲ – مکتبه الثقافی و النشر در کراچی پاکستان. ۱۳ – مکتبه الثقافی و النشر در کوآلالامپور مالزی. ۱۴ – موسسه دارالعلم در بانکوک تایلند. ۱۵ – مدرسه دینی در بانکوک تایلند. ۱۶ – مدرسه دینی در داکا بنگلادش. ۱۷ – مکتبه الامام الخویی در نجف اشرف ۱۸ – مدرسه دارالعلم در نجف اشرف. ۱۹ – مرکز الامام الخویی در لندن انگلستان. این مرکز یکی از بزرگ‌ترین و متنوع‌ترین مراکز متعلق به شیعیان در اروپا است. مدیران این مرکز علاوه بر اینکه دو ماهنامه نور را به زبان‌های انگلیسی و عربی منتشر می‌کنند، بر سایر مراکز و مساجد آیت‌الله خویی در دیگر کشور‌ها هم نظارت دارد.
 
تألیفات: «تالیفات آیت‌الله خویی
 
۱ – نفحات الاعجاز. ۲ – البیان فی تفسیر القرآن. ۳ – معج رجال الحدیث. ۴ – اجود التقریرات. ۵ – تکمله منهاج الصالحین. ۶ – مبانی تکمله منهاج الصالحین. ۷ – رساله در خلافت. ۸ – قصیده در مدح امیرالمومنین. ۹ – رساله در لباس مشکوک. ۱۰ – المسائل المنتخبه. ۱۱- تعلیقیه بر عروه الوثقی. ۱۲- تعلیقیه بر مسائل الفقهیه. ۱۳ – تهذیب و تتمیم منهاج الصالحین. ۱۴ – المسائل و الردود. ۱۵ – مستحدثات المسائل. ۱۶ – توضیح المسائل. ۱۷ – منتخب توضیح المسائل. ۱۸ – منتخب الرسائل. ۱۹ – تلخیص المنتخب. ۲۰ – تعلیقه المنهج لاحکام الحج. ۲۱- مناسک حج. ۲۲- منیه المسائل. ۲۳ – ازاله المحاده عن ملک المنافع المتضاده. ۲۴ – اضالله القلوب بتحقیق المغرب و الغروب. ۲۵ – اناره العقول فی انتصاف المهر بموت احد الزوجین قبل الدخول. ۲۶ – فقه القرآن علی المذاهب الخمس. ۲۷ – قاعده التجاوز. ۲۸ – فهرست جامع الشتات میرزای‌قمی. ۲۹ – تقریرات درس فقه مرحوم میرزای‌نایینی. ۳۰ – حاشیه بر وسیله النجاه. ۳۱ – تقریرات درس فقه مرحوم محقق اصفهانی. ۳۲ – حاشیه بر مکاسب شیخ انصاری. ۳۳ – تعارض الاستصحابین. ۳۴- تقریرات درس اصول مرحوم محقق اصفهانی.» (منبع)
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ شهریور ۱۳۹۸ ، ۰۹:۳۹
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه: به نام خدا. درین روزهای حُزن محرّم، یاد دو عالم مبارز را گرامی می‌دارم؛ یعنی مرحومان: آیت‌الله سید محمود طالقانی و آیت‌الله العظمی حسینعلی منتظری که با الهام از فرهنگ عاشورا و آموزه‌های امام حسین -علیه السلام- با شاه و ستمشاهی مبارزه کردند و زندان و حبس و شکنجه‌ها را لمس نمودند. حجت‌الاسلام احمد منتظری در مصاحبه‌ای، خاطره‌ی دیدار با آیت‌الله طالقانی و منتظری در زندان را این‌گونه می‌گوید که عیناً نقل می‌شود:

 

«تاریخ و ساعت ملاقات آیت‌الله طالقانی و آیت‌الله منتظری در یک روز و یک ساعت بود؛ دوشنبه‌ها و چهارشنبه‌ها. وسط زندان اوین چادری زده بودند و اطراف آن نیمکت بود. یک طرف ما می‌نشستیم و طرف دیگر خانواده‌ی آقای طالقانی. آقای منتظری با یک پیرهن شلوار و تند‌تند می‌آمد اما آقای طالقانی با عبا و عمامه می‌آمد و با طُمأنینه قدم برمی‌داشت. این مقایسه برای ما خیلی جالب بود: یکی خاکی و دیگری پُر اُبهت.» منبع

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۱۳۹۸ ، ۰۹:۱۱
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

متن نقلی: «گزارش سه دیدار با آیت الله خمینی» به قلم دکتر احسان شریعتی فرزند مرحوم دکتر علی شریعتی: در ماه مهر ۱۳۵۷، هنگامی‌که در شهر اکس-آن-پرووانس فرانسه، تازه وارد دانشگاه (و رشتهٔ فلسفه) شده بودم، ناگهان روزی از مرحوم حسن حبیبی شنیدیم که پلیس صدام به اقامتگاه آیة‌الله خمینی ریخته و قصد اخراج ایشان از عراق را دارد، به مقصد یک کشور عربی دیگر مانند کویت یا الجزایر؛ و دوستان نهضت‌آزادی در خارج کشور در حال مذاکره با مقامات فرانسوی اند، برای آوردن ایشان به پاریس.ا

 

چند روز پس از ورود به پاریس (جمعه ۱۴ مهر ۱۳۵۷) و به منزل یکی از دوستان آقای بنی‌صدر، بالاخره ایشان در خانهٔ ویلایی آقای دکتر عسکری، یکی از دوستان جامایی زنده‌یاد دکتر سامی، در شهرک نوفل-لو-شاتو در حومهٔ پاریس اقامت گزیدند و من در آنجا به دیدارشان رفتم و در آن‌ هنگام در این منزل فقط زنده‌ یاد دکتر ابراهیم یزدی بود که مرا به ایشان معرفی کرد و خود از اتاق خارج شد.

 

در این نخستین ملاقات در فضای خلوت، با ایشان گفتگوی ساده و صمیمانه‌تری داشتیم: از حال استاد (محمدتقی) شریعتی پرسیدند و از کار خود من، که چه می‌خوانی؟ و گفتم: فلسفه. و توصیه کردند که «فلسفه شرق و اسلام را فراموش نکن!» همچنین دربارهٔ تحریکات محافل واپس‌گرا علیه دکتر (علی) شریعتی، گفتند: «خیلی‌ها پیش من آمدند که علیه ایشان مطلبی بگیرند و من سکوت کردم…»

 

 

دومین ملاقات، چند ماه بعد، پیش آمد که روزی دکتر منصور فرهنگ قصد مصاحبه‌ای با ایشان را داشت برای مطبوعات امریکا، و ما با تعدادی از شخصیت‌های حاضر در آنجا، مانند آقایان لاهوتی، موسوی‌اردبیلی، موسوی‌خوئینی‌ها، دکتر یزدی، صادق قطب‌زاده، و ..، سیداحمد آقای خمینی، در این نشست حضور داشتیم.

 

در ابتدا، دکتر فرهنگ از آقا پرسید: «نقش عرفان در اندیشه و حرکت شما چه بوده است؟» ایشان فرمودند: «هیچ نقشی!» کمی تعجب کردم و پیش خود فکر کردم که شاید از تیپ و لهجهٔ امریکایی دکتر منصور خوششان نیآمده باشد (دکتر فرهنگ استاد علوم سیاسی دانشگاه کالیفرنیا بود و مدتها در امریکا اقامت داشت و تحت‌تأثیر آشنایی با دکتر شریعتی، در این ایام کار-و-بارش را در آنجا رها کرده بود و برای خدمت به انقلاب به پاریس آمده بود).

 

دومین پرسش وی این بود که نقش روشنفکرانی چون بازرگان و طالقانی، و بویژه شریعتی، در زمینه‌سازی فکری انقلاب چه بوده است؟ باز ایشان گفتند: «هیچ نقشی!» و پس از مکثی افزودند: «حتی برخی از این آقایان را بر سر منابر می‌کوبیدند و پیرامون‌شان اختلاف‌نظرهایی به‌وجود آمده بود، اما امروزه در شهر و روستا شاهد «وحدت کلمه» هستیم که باید مراقب بود از بین نرود.» (نقل به‌مضمون) پیش خود حدس زدم که احتمالا آمدن اخیر برخی از روحانیون نزد ایشان و بدگویی و سعایت از پیروان شریعتی در موضع‌ ایشان تأثیری گذاشته باشد. در اینجا بود که ناگهان سیداحمدآقا وارد بحث شد و پرسید: «نقش خود شما در انقلاب چه بوده است؟» ایشان باز هم تکرار کرد: «هیچ نقشی! چون من از سال ۴۲ تا کنون، ۱۵ سال است که از مردم دعوت به حرکت می‌کنم و اجابت نمی‌کنند، اما امروزه، الهی شده و چنین نهضتی به‌راه افتاده و چنین وحدتی پیدا شده!» این پاسخ آخر، ارزیابی فلسفی خاص آقای خمینی را نشان می‌داد که در آنزمان به‌نظرم متأثر از نوعی جهانبینی تاریخی-تقدیری ابن‌عربی‌وار می‌آمد که به‌تعبیر جامی:

حقیقت را به هر دوری ظهوری‌ست

ز اسمی بر جهان افتاده نوری‌ست

 

سومین ملاقات زمانی بود که ایشان به ایران برگشته و مقیم قم شده بودند. روزی با استاد شریعتی (و دوستانی چون مرحوم میناچی و ..)، برای دیدار با آیات عظام شریعتمداری و خمینی به بیوت ایشان رفتیم. در این دیدارهای محترمانه آنچه نظرم را در آن‌زمان بیشتر جلب کرد تفاوت برخورد این دو مرجع با مریدان بود (و بویژه در امر دریافت وجوهات شرعی)، که شرحش در این مجال نمی‌گنجد. در پاسخ به پرسشی کلی که استاد شریعتی در این مجلس مطرح کرد، تا آنجا که به خاطر دارم آیة‌الله خمینی به‌طورکلی باز بر ترجیح‌ خود مبنی بر عدم موضع‌گیری له-یا-علیه حرکت فکری دکتر شریعتی، به‌دلیل امکان سوءاستفاده مغرضان و معاندان، تأکید ‌کرد.

 

بعدها به این نتیجه رسیدم که از منظر تبارشناسی فکری، تفکر و موضع فقهی-سیاسی آیة‌الله خمینی در میانهٔ دو مکتب نجف (آخوند خراسانی -ملا محمدکاظم – و ..، شاگردش نائینی، حامیان مشروطه)، و مکتب سامرا (شیخ فضل‌الله نوری، شاگرد میرزای شیرازی، حامی «مشروطهٔ مشروعه»)، قرار داشته و ترکیب و تألیفی از آن دو آبشخور تاریخی و فقاهتی بوده است. پیش از انقلاب روشنفکران و مردم بیشتر با وجه اول این سنت و میراث در خانوادهٔ فکری روحانیت سیاسی و مبارز آشنایی داشتند، و پس از انقلاب به‌تدریج وجه دوم غلبه یافت و به گفتمان رسمی جناح غالب نظام تبدیل شد، و این دوگانگی تبارشناختی فکری-تاریخی در قانون اساسی فعلی نیز بیش از پیش تجلی بارزتری یافت. (منبع)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۱۳۹۸ ، ۰۰:۰۲
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. بخش دوم. فقیهِ قائم. قسمت یازدهم. این بحث را صبح امروز در مدرسۀ فکرت نوشتم: امام با ورود به ایران، مدتی در مدرسه‌ی علوی و رفاه تهران مستقر شد و انقلاب را رهبری کرد و در ۱۰ اسفند ۱۳۵۷ با شکوه و استقبال عظیم، به قم بازگشت. زیرا امام می‌گفت: «من هر جا باشم، قمى هستم و به قم افتخار مى کنم. دل من پیش قم است و قمى.»

 

امام ۱۱ ماه در قم، در منزل آیت‌الله شیخ محمد یزدی مستقر شد و سپس در ۲ بهمن ۱۳۵۸ به علت عارضه‌ی قلبی در تهران بستری گردید. پس از درمان، ابتدا مدتی در محله‌ی «دربند» و آنگاه به تشخیص پزشکان در «جماران» سُکنی گزید و نظام را از آن منزل _که متعلق به حجت‌الاسلام سیدمهدی هاشمی علیا مشهور به «امام‌جمارانی» بود_ هدایت می‌کرد و دیدارهای مردمی و سخنرانی‌ها را در حسینیه‌ی جماران _که در مجاورت جلویی بیت بود_ انجام می‌داد. در میانه‌ی همین مدت، امام اقدامات اساسی انجام داد ازجمله: حُکمِ تشکیل مجلس بررسی و تصویب قانون اساسی کشور، فرمانِ تأسیس کمیته امداد و افتتاح حساب ۱۰۰ امام (بنیاد مسکن)، تشکیل جهاد سازندگی، و... .

 

قسمت دوازدهم: ۲۹ دی ۱۳۵۸ امام وصیت‌نامه‌ای جدید نوشت و در آن آیت‌الله‌العظمی منتظری و برادرش آیت‌الله پسندیده را «وصیّ» خودش قرار داد و نوشت: «کسی حقِ مزاحمت با آنان را ندارد و این دو نفر (منتظری و پسندیده) وصی مطلق من هستند.»

 

قسمت سیزدهم: امام در جایگاه رهبر مقتدر و متقی، در برابر جریان متحد ضد انقلاب که بر روی انقلاب و نظام تیغ کشید، با قاطعیت ایستاد و خطرات آنان را _که در صدد براندازی جمهوری اسلامی بودند و در خون‌ریزی ابایی نداشتند و به هر شیوه‌ی خشن و خونباری چنگ می‌زدند_ دفع کرد. و نیز با آن‌که مرحوم بازرگان را قبول داشت اما به علت سیاستِ «نرمش و گام به گام» این جریان، آنان را برای استمرار انقلاب و بقای نظام مفید ندانست. نیز امام، به حضور روحانیت در رأس قدرت اجرایی مثل مقام ریاست‌جمهوری اعتقاد نداشت. تا آن‌که قضیه‌ی آشوب بنی‌صدر و گروه تروریستی فرقه‌ی رجوی رخ داد. این سازمان، که در پیِ تصفیه و تسویه‌ی خونین و بی‌رحمانه‌ی «درون‌سازمانی» از آرمان اولیه‌اش جدا شده بود، با مشیِ کودکانه، عجولانه، غضب‌آلود و سردرگُم، رویاروی نظام ایستاد. امام از این زمان، از آنان به «منافقین» یاد کرد. آنان به دستور رجوی، شروع کردند به ترور مهره‌های اصلی و فکور و انقلابی نظام و انقلاب، به ایجاد وحشت و جنگ شهری در بدنه‌ی مردم و نیز سرآخر اعلان رسمی جنگ مسلحانه با نظام در ۳۰ خرداد سال شصت. که از آن‌جا به بعد و در پی جو وحشت و ترور شهید بهشتی و رجایی و صدها انسان و پاسدار و بسیج و بقال و کسبه و زن و کهنسال و...، امام خمینی حاضر شد آقای خامنه‌ای در کسوت یک روحانی کاندیدای ریاست‌جمهوری شود. و شد.

 

 

قسمت چهاردهم: سال ۱۳۶۵ بحران دیگری کشور را فراگرفت. قضیه‌ی حجت‌الاسلام «سیدمهدی هاشمی» که در آن زمان فرمانده سپاه قدس بود. جایگاهی که امروزه حاج قاسم سلیمانی در آن قرار دارد. سپاه قدس در واقع یعنی «سپاهِ جهان اسلام» که در کنار سپاه ایران، برای اسلام و ایران و مسلمانان مأموریت دارد. آن زمان که «سیدمهدی هاشمی» بود، نام آن سپاه «واحد نهضت‌های آزادی‌بخش» بود.

 

یک جریان که به جناح راست تعلق داشت، مانند آقایان حُجج اسلام: ری‌شهری وزیر وقت اطلاعات دولت میرحسین، روح‌الله حسینیان قاضی دادگاه انقلاب، علی فلاحیان وزیر وقت دولت رفسنجانی و رازینی و نیکونام هر دو از قاضی‌های پرونده‌های خاص، و نیز عناصر خاص قدرت، با این جریان در افتاد و آنان را دستگیر، بازداشت و زندانی کرد. آیت‌الله منتظری در برابر این قضیه با همه‌ی توان ایستاد و حتی در انتقاد به این حرکت امام، درنگی نکرد و تا جایی پیش رفت که میان شان حالت قهر حاکم شد. تا این‌که «سیدمهدی هاشمی» و عوامل او محاکمه و اعدام شدند.

 

این بحران تا نوروز سال ۱۳۶۸ میان امام و منتظری _که به تصویب مجلس خبرگان قانوناً قائم‌مقام رهبری بود_ کماکان ادامه داشت. مرحوم منتظری _که اساساً فردی رُک و بی‌باک در نقدها و برخورد با کژی‌ها بود_ به انتقادش از سیاست‌های نظام ادامه داد تا این‌که امام، در نوروز ۱۳۶۸ آیت‌الله‌العظمی منتظری را شبانه عزل کرد و دستور داد عکس منتظری از تمام ادارات و نهادها پایین کشیده شود. و به منتظری نیز گفت: در حوزه بمان...، در سیاست دخالت نکن...، و به حوزه با درس و بحث، گرمی ببخش. امام، قبلاً، آقای منتظری را «فقیه عالیقدر» لقب داده بود. بگذرم که من قبلاً نظرم را درین قضیه در همین مدرسه، داده‌ام.

 

قسمت پانزدهم: مرداد ۱۳۶۷ در پی قبول قطعنامه ۵۹۸ از سوی امام در تیر همان سال و آتش‌بسِ جنگ عراق با ایران، صدام و سازمان منافقین _که ارتش آزادیبخش ملی تأسیس کرده بود و در خاک عراق پادگان اشرف زده بود و به تعبیر من اعضای آن در آن هنگام «سرباز کوچولوهای صدام» شده بودند_ به ایران حمله‌ی مجدد کردند تا شاید تهران را این‌بار فتح! کنند.

 

امام فراخوان ملی زدند که همه به جبهه بیایند و این خطر را دفع کنند. (من آن زمان خودم در جبهه بودم) فرقه‌ی رجوی با تانک و نفربر و سلاح سبک و سنگین اهدایی صدام از مرز کرمانشاه تا گردنه‌ی چهارزبَر حسن‌آباد اسلام‌آباد غرب رسید. و در طول مسیر هر کس را سر راه می‌دید دستور یافته بود قتل‌عام کند. همه را می‌کشت؛ چوپان، زن، کودک، کشاورز، پیرمرد، سرباز، پاسدار، ارتش و هر کسی را که در جلویش می‌دید، نیست و نابود می‌کرد. بی‌رحمانه کشت، بیش از چهارهزار نفر را در این هجوم که نامش را عملیات «فروغ جاویدان» نهاد، به شهادت رساند. تا این‌که به‌صورت اتفاقی، یک لشکر از سپاه بدر عراق که با صدام می‌جنگید از سمت کردستان ایران به سمت جنوب می‌رفت، با این فرقه مواجه شد. و پس از آن بود که عملیات «مرصاد» طراحی و دمار از روزگار این فرقه‌ی وطن‌فروش و دچار غرورِ قدرت در آورد. همان سال، اعضا و هواداران این فرقه در زندان‌های ایران شورش کردند. امام دستور داد بروید آنان را دوباره محاکمه کنید. بدین مضمون: اگر توبه کردند که هیچ، ولی اگر سرِ موضع‌اند، با آنان با رأی «دو قاضی» برخورد کنید. که بر سرِ این حرکت که با حکم شرعی امام عملی شد، اختلاف دیدگاه برخاست. ازجمله آقای منتظری که به این قضیه انتقاد کرد. در مورد محاکمه‌ی مجدد اینان، آمار متفاوتی در فضای مجازی وجود دارد.

 

قسمت شانزدهم: امام با بستنِ پرونده‌ی رهبرشدنِ مرحوم منتظری، سعی کرد به یاران نزدیکش به‌طریقی برسانَد که آقای خامنه‌ای شایسته‌ی این مقام است. بارها با ادبیات خاص، خصوصیت‌های ایشان را برمی‌شمرد. و به گواه برخی چهره‌ها _ازجمله رفسنجانی_ این میل در امام وجود داشت که آقای خامنه‌ای «رهبر» شوند. ازاین‌رو امام ابتدا دستور داد متن وصیت‌نامه‌اش را _که در آستان قدس رضوی در امانت بود_ برگردانند، تا بخشی از وصیت را اصلاح کند. و کرد.

 

در ۱۴ خرداد ۱۳۶۸ که امام رحلت کرد، در نشست ویژه‌ی انتخاب جایگزینِ امام، اعضای مجلس خبرگان رهبری از میان همه‌ی مباحث حقوقی، قانونی و شرعی، نهایتاً همان گواهیِ امام که آقای خامنه‌ای شایسته‌ی رهبری است، را در دستور قرار داد و با رأی بالا، رأی آورد. از آن روز به بعد، آقای خامنه‌ای با لقبِ آیت‌الله سیدعلی خامنه‌ای رهبر انقلاب شد که علاوه بر کمی زاویه‌ی دید مختلف با امام، یکی از برجسته‌ترین مبارزان و یاران امام بود. بعد از رحلت امام، در بیان‌های رسمی نظام، عنوانِ «مقام معظم رهبری» به جای لفظ «امام» به‌کار می‌رود که طبق شرع و قانون «ولی فقیه» می‌شود و نظام نیز بر مبنای «ولایت مطلقه فقیه» اداره می‌گردد. پایان. با نوشتن شانزده قسمت «فقیهِ قائم»، وقت هم‌کلاسی‌هایم در مدرسۀ فکرت را زیاد گرفتم. از این‌رو از همگان بشدّت پوزش می‌طلبم. هدفم این بود آنچه می‌اندیشم و در ذهن دارم، عینیت دهم. درودِ بی‌عدد به فکوران. تمام.

(قسمت اول اینجا)

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ خرداد ۱۳۹۸ ، ۱۲:۵۱
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. بخش اول. قسمت اول. این بحث را عصر امروز در مدرسۀ فکرت نوشتم: علامه محمدرضا حکیمی در صفحه‌ی ۱۵۱ «راه خورشیدی» جمله‌ای دارد عمیق، که من آن را در وصف امام خمینی _رهبر کبیر انقلاب اسلامی_ وام می‌گیرم. او اسلام را این‌گونه می‌خواهد: «اسلامِ درگیر و قائم، نه اسلامِ تسلیم و ساکت.» از نظر من نیز امام خمینی فقیهِ قائم و «درگیر» بود، نه فقیهی خائف و ساکت.

 

 

امشب، سی سال از آن شبِ پُردلهُره _که اُمت دست به دعا داشت اما به مشیّت خدا یک «قلبِ بزرگ» از تپش ایستاد و به ملکوت اعلا رفت_ می‌گذرَد. هم‌او که مقتدایِ مقتدر بود؛ رهبری پارسا، مرجعی پویا و عالِمی والِه و والا. من، _که خود را یک «همیشه‌سرباز» برای آن امامِ مستضعفان و پابرهنگان می‌دانم_ سعی می‌کنم طی چند پست متوالی و جداگانه، کمی از آن خردمندِ جماران و محبوبِ دلِ سلحشوران و الگوی شیعیان و خط‌دهنده‌ی مبارزان و مقاومت‌گرایان جهان بنویسم تا اَدای وظیفه و عشق نمایم. بسم‌الله.

 

قسمت دوم: وقتی درس فلسفه علامه طباطبایی را _که بیش از ۳۰۰ شاگرد داشت_ به تعطیلی کشانده بودند، امام خمینی برای متقاعد‌کردن علامه چنین گفت: «فلسفه در طول تاریخ خود قاچاق بوده و باید آن را به صورت قاچاق خواند. به‌خصوص در حوزه‌های علمیه. نه این‌قدر زیاد و برای همه کس درس بگویید و اجازه بدهید همه بیایند و بنشینند. مگر همه‌ی اینها، اهل، هستند؟» (ص ۴۹ دایرةالمعارف مصور تاریخ زندگی امام خمینی. جعفر شیرعلی‌نیا)


قسمت سوم: امام خمینی زمانی که بر سر حمایت خود از شهید نواب صفوی با آیت‌الله بروجردی به اختلاف رسید، به یارانش گفت: من به کسی اجازه نمی‌دهم کسی به زعیم مسلمین [آقای بروجردی] اهانت کند. هر کس و در هر مقامی باشد.» (ص ۶۱ دایرةالمعارف مصور)

 

قسمت چهارم: سال ۱۳۳۲ امام خمینی «رساله‌ی تقیّه» را نوشت و تأکید کرد تقیه راهی برای حفظِ دین است نه راهی برای مَحو آن.» (ص ۵۸ دایرةالمعارف مصور). این تعبیرٍ تازه از تقیه در آن زمان، تمامی کسانی را که ترس و دنیادوستیِ خود را در پناه تقیه پنهان می‌کردند، زیر سؤال برد.


قسمت پنجم:  وقتی برخی‌ها می‌خواستند خط مبارزه‌ی امام خمینی با شاه را به سمتِ برخورد با آیت‌الله سید کاظم شریعتمداری سوق! دهند، امام _که مرجعی هوشیار بود_ گفت: «من فعلأ از این ناحیه [مؤسسه‌ی دارالتبلیغ وابسته به شریعتمداری] احساس خطر نمی‌کنم. اگر احساس خطر بکنم، با دستِ طلبه‌ها، دارالتبلیغ را می‌کَنم و هر آجرش در دست یک طلبه خواهد بود.» (ص ۱۰۳ دایرةالمعارف مصور)

قسمت ششم:  مصطفی _فرزند امام_ در نجف، گاه به امام می‌گفت امشب در خانه زیارت‌نامه بخوانید. امام می‌گفت: «مصطفی! این روحِ عوامانه را از من نگیر.» (ص ۱۳۸ دایرةالمعارف مصور). امام، در تمام ۱۴ سال تبعید در نجف، با آن‌که رهبری یک نهضت سیاسی اسلامی علیه‌ی سلطنت شاه و استعمار را بر عهده داشت، هر شب با نظم خاص و عرفان الهی، به زیارت حرم امام علی _علیه‌السلام_ می‌رفت و دست از ادعیه، عبادت و مستحبات بر نمی‌داشت.

 

قسمت هشتم: علما و طلبه‌های نجف بیش از هر چیز به درس بهاء می‌دهند... آن سال تبعید امام به نجف ( سال۱۳۴۴) حوزه‌ی نجف ۵۴ برابر قم طلبه داشت... و در هر کوچه‌ای در نجف پنج شش مجتهد بودند. شاه امام را به آنجا تبعید کرد تا شخصیت امام را بشکند؛ اما... اما طولی نکشید که امام در اول بهمن سال ۱۳۴۸ درس حکومت اسلامی را آغاز کردند و آن درس نوار شد و «نوار»ها بنیاد سلطنت فاسد پهلوی را ویران ساخت. به‌طوری که نام انقلاب ایران «انقلاب نوار» نیز مشهور شد.

 

قسمت نُهم: در سال ۱۳۴۹ پشت جلد کتاب «تحریرالوسیله» عبارتی چاپ کرده بودند «زعیم الحوزات العلمیه آیت الله خمینی» [بزرگِ تمام حوزه‌های علمیه] که امام عصبانی شده بود کتاب را پَرت کرده بود و گفته بود «دروغ به این بزرگی؟» کتاب چاپ شده بود و آماده‌ی توزیع بود، گفت: «یکی هم نباید توزیع شود.» (ص۱۶۰ دایرةالمعارف مصور)

 

قسمت دهم: امام در دو جبهه مبارزه می‌کرد: با شاه و با روحانیان درباری. شاه از یک سو در مراسم عزاداری ماه محرّم شرکت می‌کرد و از سوی دیگر با کارتر شراب می‌نوشید. اما اما مبارزه با شاه را آسان‌تر از مبارزه با «مقدس‌مآب»ها می‌دانست. خیلی سخت است در کوران مبارزه با شاه، عناصر این‌چینی سدّ راه شوند. اما خون‌دل خورد تا سلطنت به دست ملت و با حضور تمامی مبارزین واژگون شد.

(بخش دوم: اینجا)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۱۳۹۸ ، ۱۹:۰۷
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی