تازه ترین پست ها
پذیرفته ترین پست ها
پر بازدید ترین پست ها
پر بحث ترین پست ها
تازه ترین نظر ها
-
سید مهدی صباغ دارابی : سلام و عرض ادب، با عرض پوزش در نوشتار بالا مهندس سرایلو مدیر عامل شرکت نکاچوب نبود ایشون مدیر راهسازی شرکت بودبسیار توانمند بود که همکاران بهش میگفتن سرایلو بزرگ، مدیر عامل فک کنم یا آقای نجاتی بود یا آقای اهنگری. یاعلی مدد -
ناشناس : سلام آقاابراهیم، روز بهخیر فقط یک نکته؛ بر اساس کتاب " بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی" نوشته حمید روحانی، یکی از دلایل اعتراض آیتالله خمینی به محمدرضاشاه پهلوی در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ دادن حق رأی به زنان بود. جلیل قربانی -
ناشناس : سلام آقاابراهیم، روزتون بهخیر ۱- چند سال پیش تصمیم گرفتند تا بنای یادبودی با عنوان شهدای گمنام در پارک تفریحی وزرامحله در شهر سرخرود بسازند. ۲- این کار در آن زمان با مخالفت گسترده اهالی وزرامحله از جمله خانوادههای شهدای محل روبرو شد. ۳- مادر دو شهید یدالهی (مادرخانم بنده) گفته بود این دو شهید گمنام را در ... -
ناشناس : سلام متنی از آقای عمادالدین باقی: تاکر کارلسون یکی از چهرههای مشهور رسانهای در امریکا و چهره محوری در جنبش ماگا است. صفحهاش در یوتیوب بیش از ۵ میلیون دنبال کننده دارد. برخی مطالبش درباره ایران شگفت انگیز است. اگر از زبان یک ایرانی گفته میشد به توهم توطئه و غرب ستیزی متهم میشد اما از زبان شخصیتی مانند ... -
ناشناس : به ص ۳۳۸ تا ص ۳۴۳ کتاب جامعهشناسی سیاسی دکتر حسین بشیریه رجوع شود. -
از مدرسه فکرت : درود خواندنی و پر اهمیت -
ناشناس : درود بر شما آقای نور مفیدی در جنگل خواری استان گلستان معروفه و در حال حاضر مالک شرکت ممتاز! محمدحسین آهنگر دارابی -
ناشناس : پیام یک عضو مدرسه فکرت: سلام جناب آقای طالبی. مطلب شما عینا مشابه قطعنامه هائیست که اپوزیسیون خارج نشین درمیتینگهای تبلیغاتی که راه میاندازد پرسروصدا اما جمعیتی ازآن استقبال نمیکنند صادرشده. چندایراد کارشمارا باصراحت گوشزد کنم اولا.همچون گذشته بادیدگاه توام باتحقیر وشکست برای جبهه داخلی وغلبه وظفروپیروزی ... -
ناشناس : جمعی از فعالان سیاسی اجتماعی استان یزد جمعهشب با سید محمد خاتمی دیدار کردند. در این دیدار که در محل بیت تاریخی شهید صدوقی برگزار شد، سید محمد خاتمی طی سخنانی با تأکید بر شناخت دقیق مشکلات برای رسیدن به صورت راه حل واقعی، اظهار کرد: اگر معتقدیم اسلام جاودانه است باید به تمام پرسش ها و نیازهای روز به روز نو ... -
ناشناس : با سلام از زمانی که این پست جناب طالبی که با غلظت زیاد بیان شد را خواندم، واقعا حساس شدم تا ببینم قضیه از چه قرار است. این کتاب در درس یازدهم خود شرایط ظهور را تشریح میکند و در بخش زمینههای چهار عنوان را مطرح میکند: ۱. طرح و برنامه ۲. رهبر ۳. یاران ۴. آمادگی عمومی در بخش یاران، هفت ویژگی یاران آن حضرت را ...
موضوع های کلی سایت دامنه
کلمه های کلیدی سایت دامنه
- عکس ها
- چهره ها
- تریبون دارابکلا
- دامنه کتاب
- انقلاب اسلامی
- عترت
- تک نگاران دامنه
- اختصاصی
- مسائل روز
- مباحث دینی
- گوناگون
- ایران
- جهان
- فرهنگ لغت دارابکلا
- قرآن در صحنه
- روحانیت ایران
- مدرسه فکرت
- دارابکلایی ها
- جامعه
- لیف روح
- مرجعیت
- دامنه قم
- زندگینامه من
- شعر
- جبهه
- روحانیت دارابکلا
- امام رضا
- کویریات
- خاطرات
- خاورمیانه
- مشهد مقدس
- گفتوگو
- آمریکا
- سیاست
- اوسا
- روزبه روزگرد
- تاریخ سیاسی دارابکلا
- زندگی
- حومه
- شهرها
- کبل آخوند ملاعلی
- بیشتر بدانید
بایگانی های ماهانه ی سایت دامنه
-
آذر ۱۴۰۴
۸
-
آبان ۱۴۰۴
۲۰
-
مهر ۱۴۰۴
۱۸
-
شهریور ۱۴۰۴
۲۸
-
مرداد ۱۴۰۴
۳۳
-
تیر ۱۴۰۴
۱۶
-
خرداد ۱۴۰۴
۲۰
-
ارديبهشت ۱۴۰۴
۱۶
-
فروردين ۱۴۰۴
۱۴
-
اسفند ۱۴۰۳
۶
-
بهمن ۱۴۰۳
۱۱
-
دی ۱۴۰۳
۱۲
-
آذر ۱۴۰۳
۲۰
-
آبان ۱۴۰۳
۱۳
-
مهر ۱۴۰۳
۱۲
-
شهریور ۱۴۰۳
۲۳
-
مرداد ۱۴۰۳
۱۷
-
تیر ۱۴۰۳
۱۷
-
خرداد ۱۴۰۳
۶
-
ارديبهشت ۱۴۰۳
۸
-
فروردين ۱۴۰۳
۷
-
اسفند ۱۴۰۲
۱۸
-
بهمن ۱۴۰۲
۲۰
-
دی ۱۴۰۲
۷
-
آذر ۱۴۰۲
۲۰
-
آبان ۱۴۰۲
۲۰
-
مهر ۱۴۰۲
۲۰
-
شهریور ۱۴۰۲
۱۹
-
مرداد ۱۴۰۲
۱۸
-
تیر ۱۴۰۲
۱۰
-
خرداد ۱۴۰۲
۱۴
-
ارديبهشت ۱۴۰۲
۸
-
فروردين ۱۴۰۲
۱۷
-
اسفند ۱۴۰۱
۱۲
-
بهمن ۱۴۰۱
۱۶
-
دی ۱۴۰۱
۲۰
-
آذر ۱۴۰۱
۳۱
-
آبان ۱۴۰۱
۲۳
-
مهر ۱۴۰۱
۲۱
-
شهریور ۱۴۰۱
۱۳
-
مرداد ۱۴۰۱
۱۳
-
تیر ۱۴۰۱
۱۱
-
خرداد ۱۴۰۱
۱۵
-
ارديبهشت ۱۴۰۱
۱۵
-
فروردين ۱۴۰۱
۲۷
-
اسفند ۱۴۰۰
۲۴
-
بهمن ۱۴۰۰
۳۰
-
دی ۱۴۰۰
۲۴
-
آذر ۱۴۰۰
۲۴
-
آبان ۱۴۰۰
۳۲
-
مهر ۱۴۰۰
۲۶
-
شهریور ۱۴۰۰
۱۷
-
مرداد ۱۴۰۰
۱۱
-
تیر ۱۴۰۰
۲۵
-
خرداد ۱۴۰۰
۱۶
-
ارديبهشت ۱۴۰۰
۱۴
-
فروردين ۱۴۰۰
۱۷
-
اسفند ۱۳۹۹
۳۴
-
بهمن ۱۳۹۹
۳۸
-
دی ۱۳۹۹
۳۵
-
آذر ۱۳۹۹
۳۵
-
آبان ۱۳۹۹
۲۳
-
مهر ۱۳۹۹
۳۱
-
شهریور ۱۳۹۹
۲۲
-
مرداد ۱۳۹۹
۳۲
-
تیر ۱۳۹۹
۳۰
-
خرداد ۱۳۹۹
۲۵
-
ارديبهشت ۱۳۹۹
۴۱
-
فروردين ۱۳۹۹
۴۰
-
اسفند ۱۳۹۸
۳۶
-
بهمن ۱۳۹۸
۴۷
-
دی ۱۳۹۸
۴۸
-
آذر ۱۳۹۸
۳۸
-
آبان ۱۳۹۸
۳۰
-
مهر ۱۳۹۸
۴۴
-
شهریور ۱۳۹۸
۳۷
-
مرداد ۱۳۹۸
۲۸
-
تیر ۱۳۹۸
۳۵
-
خرداد ۱۳۹۸
۱۸
-
ارديبهشت ۱۳۹۸
۱۸
-
فروردين ۱۳۹۸
۱۸
-
اسفند ۱۳۹۷
۳۰
-
بهمن ۱۳۹۷
۴۰
-
دی ۱۳۹۷
۴۰
-
آذر ۱۳۹۷
۳۴
-
آبان ۱۳۹۷
۴۵
-
مهر ۱۳۹۷
۵۵
-
شهریور ۱۳۹۷
۶۷
-
مرداد ۱۳۹۷
۶۷
-
تیر ۱۳۹۷
۶۴
-
خرداد ۱۳۹۷
۳۵
-
ارديبهشت ۱۳۹۷
۴۸
-
فروردين ۱۳۹۷
۴۸
-
اسفند ۱۳۹۶
۶۶
-
بهمن ۱۳۹۶
۶۵
-
دی ۱۳۹۶
۳۲
-
آذر ۱۳۹۶
۵۷
-
آبان ۱۳۹۶
۴۴
-
مهر ۱۳۹۶
۴۹
-
شهریور ۱۳۹۶
۲۸
-
مرداد ۱۳۹۶
۲۷
-
تیر ۱۳۹۶
۱۶
-
مهر ۱۳۹۵
۱
-
آذر ۱۳۹۴
۱
-
دی ۱۳۹۳
۱
-
تیر ۱۳۹۲
۱
پیوندهای وبلاگ های دامنه
پیشنهاد منابع
دامنهی دارابکلا
نقدی بر مشقِ جدید حجاریان
به قلم دامنه: «کلمهها و ترکیبهای تازه!» نقدی بر مشقِ جدید حجاریان. یادم میآید در دههی پنجاه در دبستان دولتی دارابکلا، آموزگاری فروتن داشتم به نام آقای «شیخی» که در درسِ «فارسی» به «کلمهها و ترکیبهای تازه» بسیارزیاد اهمیت و توجه میداد. بهطوریکه باید، هم آن را حفظ میکردی، هم از روی آن چندبار با خط خوانا و زیبا «مشق» مینوشتی و هم تا آخر سال آن را به یاد میسپردی. من هم، شیفتهی مشقنوشتن با خودکار رنگارنگ بودم! و عاشقِ واژههای سخت، که معنای آن با شگفتی بر من روشن میشد. بگذرم.
وقتی متن آقای سعید حجاریان را -که در سایت «مشق نو» مشق کرد- مطالعه کردم، دیدم او حتی در نامگذاری مقالهاش، گزِشِ سخیف کرد، چه رسد در مفاد آن. عبارتهای او در «یک در را نبستید!» آنچنان بیمایه است که نتیجهاش فقط فطیر بود. این خمیرش در تنورِ چرندیات! وَر نیامد.
درست است که روزی روزگاری دست اهریمن از سرِ عجز و کینه از آن «دخمه»ی بزرگراه «آهنگ»، به خیابان «بهشت» عزم کرد و به مغزش شلیک، که به زعم خود این تئوریپرداز اطلاعاتی-سیاسی را به خیال خامش مثلاً به قعر جهنّم! بفرستد؛ ولی ازقضا، تیرشان کارا نشد و او واکر بهدست هنوز هم هست. سلامتی و تندرستی و عافیت و عاقبت برای آقای حجاریان آرزو میکنم.
اما مدتی است که حرفهای او فقط از جنس «کلمهها و ترکیبهای تازه» است، که محتوا و واقعییات و حقیقت در آن خالیست و گاه حتی به چرند نزدیک است. مثلاً همین عبارت او در «یک در را نبستید!» در پیشگویی نسبت به انتخابات ۲۸ خرداد ۱۴۰۰:
«ممکن است در بزنگاه انتخابات برخی هرجومرجهای بخشی و منطقهای پدید آید. مانند انباشت مطالبات معوق دیماه ۱۳۹۶ یا آنچه در آبانماه ۱۳۹۸ رخ داد. در نتیجه بنا به عادت مألوف، میان طرفداران نظام از یک سو، و مردم معترض و مستأصل و جان بر کف درگیری پدید میآید.» (منبع)
زمانیکه ۱۰۰ نفر جمع شده بودند و نام گسترهی «جبههی مشارکت» را بر «حزب» معدود و محدودِ خود گذاشته بودند، مشخص شده بود آنها به انحصار در قدرت به سبک استالینی میاندیشند و به حذف و نابودی همهی رقیبان، حتی همفکران. حتی نمیگذاشتند آقای سید محمد خاتمی از رقیبش آقای ناطق نوری یک مشورت بگیرد چه رسد به نیرو و کمککار.
همان زمان هم، به این ایدهها و رویکردشان نقد جدّی و بیتعارف داشتم، هرچند نه به سبک و سیاقِ جناح تندروی راست -که جز به خود، به هیچ کس حق فکرکردن و موجودیت سیاسی و فکری نمیدهد- حالا همانها که حلقهی حزب مشارکت را ترتیب داده بودند اینک، البته در اندازه و دایرهی منحصرتر، در «مشق نو» جمع شدهاند و به جای آنکه برای مردم و کشور و انقلاب راهحل جستوچو کنند و پشت سرِ ملت به آنان خدمت کنند، مینشینند فقط به مأیوسسازی جوانان و طبقهی روشنفکرتر جامعه میپردازند و درین مسیر صدها گام از بینش و گرایش و حتی از دردِ واقعی مردم عقبترند. فقط چوب لای چرخ اذهان جوانان میگذارند که امور را تیرهتر ببینند تا روند را تیرهوتار کنند.
اینکه همین حالا برای ۹ ماه پیشرو نسخهی غیبگویانه! بپیچی که آن روز «درگیری پدید میآید» حاکی از علم و دانش و توانمندی در تحلیل نیست، بلکه علامت سستی در آرمان و ماندن در خیال و تشویش ذهن جوانان است که آن جمع چند نفره -به قول آن آقا در «فولکس واگن» جا میشوند- به جای روشنگری و روشنفکری و روشناندیشی، به این عارضه دچار شدهاند. نشانِ «چرند و پرندِ» نو است که روزگاری مرحوم علامه دهخدا با نامهای مستعاری چون «خرمگس»، «غلام گدا»، «آزادخان»، «نخود همه آش»، «دَمدمی»، «جناب مُلا اینک» و... آن را در صوراسرافیل و ... به دستِ نشر میبُرد و مردم را بهحق، به حقیقت و به ماجراها و مشکلات آگاهی میداد. واقعاً چرا باید مانند پیشگوها و رَمّالها آینده را تیره کرد و مردم را به شورش و درگیری نوید داد؟! انتقاد به سبک و سلیقهی نظام مستقر، حق هر منتقدی است، اما گِرادادن به درگیری، اقدامی است که نمیدانم چه نامی بر آن بگذارم. بگذرم.
این متنِ «یک در را نبستید!» آقای حجاریان، حتی «کلمهها و ترکیبهای تازه» هم کم دارد، چه رسد به حرف نو، راهحل عقلانی و رویکرد انقلابی. «کلمهها و ترکیبهای تازه» خوب است؛ اما گاه حتی اندیشمندی چون دکتر عبدالکریم سروش را به عنوان مؤمن به غیب و شهود و وحی، به قهقراء تهدید میکند، به پریشانگوییهای ناسزا و به سخنانِ سخیف و سست و ناروا.
نکته: در متنهای تحلیل سیاسی و گفتارهای دینی، اسیر «کلمهها و ترکیبهای تازه»ی نویسندگان و سخنرانان نشویم؛ اِِغوا (=وسوسه و گولزنندگیِ) آن گمراهکننده و گیجکننده است؛ زیرا ممکن است به جای «یافتن»، «یاوه» یعنی چرند تحویل دهند. ۲۷ شهریور ۱۳۹۹.
دیدار با آیتالله یوسف صانعی
۱. حس میکردی با یک روحانییی باسواد و مُلّا مواجه شدهای. ۲. درک مینمودی با یک آیتاللهی فروتن نشستهای که با مردم به سادهترین شیوه و بیدَبدبهترین رفتار و بیکبکبهترین گفتار دیدار میکند. ۳. لمس میشد با یک مرجع تقلیدی همنشین شدهای که در مواضع سیاسی هراسی ندارد و کمتر پردهپوشی میکند و در فتوای شرعی جرأتِ بیان دارد.
آیتالله العظمی یوسف صانعی
(مهر ۱۳۱۶ نیکآباد اصفهان - ۲۲ شهریور ۱۳۹۹ قم)
بیجهت نبود که امام خمینی -رهبر کبیر انقلاب اسلامی- ایشان را «یکنفر آدمِ برجستهای بین روحانیون» و «یک مردِ عالِمی» میدانستند و در بارهاش فرموده بودند:
«این آقای صانعی،... میآمدند با من بحث میکردند و من حَظ میبردم از معلومات ایشان.» (منبع)
گرچه گاه، به او و دفتر و بیتش ناسزا و سنگ و کلنگ روانه میکردند، اما بهیقین مرحوم آیتاللهالعظمی یوسف صانعی مورد مطالعهی آیندگان خواهد بود و نامش و نامههایش و نوشتههایش یکی از منابع و مآخذ این مرز و بوم میماند.
رحمت واسعهی الهی بر روح و روان آن آیتالله که شکوه او در سادهزیستی همیشگی او بود و بُروز او در صمیمیت دایمیِ او با مردم مستمندِ محروم.
عملیات ها در جنگ تحمیلی
نگاهی به چند عملیات ایران در هشت سال دفاع مقدس
متن نقلی. به تنظیم و ویرایش دامنه
ثامنالائمه:
۵ مهر ۱۳۶۰
هدف: شکستن حصر آبادان؛ آزادسازی جادههای آبادان - اهواز و آبادان - ماهشهر و منطقهی اشغالی در شرق کارون.
نتیجه: تأمین کلیهی اهداف از جمله آزادسازی ۱۳۰ کیلومتر مربع از خاک ایران؛ کشته و مجروحشدن ۱۵۰۰ نفر و اسارت ۱۸۰۰ نفر از افراد دشمن و... . «حصر آبادان باید شکسته شود....» این پیام امام خمینی، به نیروها قدرت و روحیه داده بود، عملیات در نیمههای شب و با غافلگیری کامل دشمن آغاز شد و این در حالی بود که دشمن در روزهای ۳۰ و ۳۱ شهریور منتظر حمله از سوی نیروهای ایرانی بود و به همین دلیل، آمادهباشی را که در آن روزها برقرار کرده بود، لغو کرده و نیروهایش را به مرخصی فرستاده بود. در چنین شرایطی رزمندگان یک ساعت پس از آغاز عملیات، خود را به سنگرهای دشمن رساندند و ... .
شخص و شخصیت
به قلم تقی آهنگر دارابی: یکی از جنبه های موثر و مطرح در ارتباط با روان ادمی شخصیت اوست. عملی که داعیه دار بسیاری از رفتارهای انسان است و خود به تنهایی باید در برابر هر کنشی و واکنشی متناسب بیابد و توجیهی دقیق ارائه دهد. تعریفی که دانشمندان علم روانشناسی از شخصیت ارائه دادند اینکه: شخصیت به الگوهایی از افکار و احساس ها و رفتارهای خاص اشاره دارد که در طول زمان و موقعیت های گوناگون پایدار است و یک شخص را از شخصی دیگر متمایز می سازد.
اشاره خوبی به ایه ۸۴ سوره اسرا ء داشتی که قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَىٰ شَاکِلَتِهِ فَرَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدَىٰ سَبِیلًا. بگو هر کس برحسب ساختار روانی و بدنی خود عمل می کند و همچنین شاکله در مفردات الفاظ قران جلد ۲ ص ۳۴۵ در اصل از ماده شکل به معنی مهارکردن حیوان است و از انجا که روحیات و سجایا و عادت های هر انسانی او را به رویه ای مقیّد می کند شاکله گفته اند.
پاسخ دامنه: سلام. جذب نوشتهات شدم. چون این نوشتهات در پاسخ به یکی از نوشتههایم در بارهی شخص و شخصیت میباشد، آن متنم را در زیر پیوست میکنم. متنِ مرا غنا بخشیدی و پختهترش کردی. به نظر من درین پستتان نکات ارزنده و آموزندهای وجود دارد که مرا واداشت بادقت نگاهش کنم. لذت میبرم وقتی نوشتههای استدلالی و تشریحی را میبینم. ممنونم.
تفسیر آیه ٨٢ انعام
الَّذِینَ آمَنُوا وَلَمْ یَلْبِسُوا إِیمَانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولَٰئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَهُمْ مُهْتَدُونَ
ترجمه و توضیح مرحوم مصطفی خرّمدل:
کسانی که ایمان آورده باشند و ایمان خود را با شرک (پرستش چیزی با خدا) نیامیخته باشند، اَمن و امان ایشان را سزا است، و آنان راهیافتگان (راه حق و حقیقت) هستند.
[«لَمْ یَلْبِسُوا»: آمیخته نکردهاند. «ظُلْم»: شرک (نگا: لقمان / ۱۳). «لَمْ یَلْبِسُوا إِیمَانَهُم بِظُلْمٍ»: مراد این که همراه ایمان به خدا، در برابر دیگران نیز کُرنش نمیبرند و برای آنها قربانی و نذر نمیکنند و جلب منافع و دفع بلایا نمیخواهند و ... (نگا: یوسف / ۱۰۶، عنکبوت / ۶۱ - ۶۵، زمر / ۳).]
تفسیر علامه طباطبایی
«در آیه قبلى ابراهیم (علیه السلام ) در خلال حجتى که علیه مشرکین اقامه کرده بود از آنان پرسید: کدامیک از من و شما سزاوارتریم به ایمنى و نترسیدن؟ اینک در این آیه خودش جواب مى دهد. و چون جواب بدیهى و روشن بوده، از شدت وضوح، خود خصم نیز آنرا قبول داشته، و معلوم است که در اینگونه سؤالات لازم نیست که کننده در انتظار جواب طرف باشد، بلکه از آنجایى که احتمال مخالفت نمى دهد مى تواند خودش جواب را بگوید...
آیه شریفه دلالت مى کند بر اینکه (امن ) و (اهتداء) از خواص و آثار ایمان است، البته به شرط اینکه ایمان به وسیله ظلم پوشیده نشود. چون کلمه (لبس) که در آیه است به معناى (ستر) است، همچنانکه راغب هم در مفردات خود گفته که : (اصل ماده (لبس ) -به فتح لا - به معناى ستر است)، و این تعبیر کنایهاى است که حقیقت دیگرى را به ما مى فهماند، و آن این است که ظلم اصل ایمان را باطل نمى کند، چون ایمان جزو فطرت انسانى و غیر قابل بطلان است، بلکه باطل تنها باعث پوشیده شدن ایمان مى گردد به طورى که دیگر نمى تواند اثر صحیح خود را بروز دهد.
و ظلم که عبارت است از: خروج از اعتدال و میانه روى، گر چه در آیه مورد بحث به طور نکره آورده شده و در سیاق نفى قرار گرفته و لازمهاش عمومیت است، و همراه ایمان هم در آیه چیزى ذکر نشده که ایمان به آن چیز مصداق ظلم قرار گیرد، و در نتیجه مراد از ظلم در آیه ظلم معینى باشد، لیکن از آنجایى که سیاق آیه دلالت دارد بر اینکه ظلم مانع از ظهور ایمان و بروز آثار حسنه و مطلوب از آن است، همین دلالت خود قرینهاى است بر اینکه مراد از ظلم در آیه نوع مخصوصى است که در خصوص ایمان اثر نموده و آن را مى پوشاند، نه هر ظلمى. آرى، گر چه ذهن مردم از معناى کلمه ظلم ابتداء منتقل به خصوص ظلمهاى اجتماعى و تعدى به حقوق دیگران و سلب امنیت از جان فردى از افراد جامعه و یا مال و یا عرض او مى شود، لیکن این انتقال بدوى است، و خود مردم معناى ظلم را منحصر در آن ندانسته و هر مخالفت قانون و سنت جارى و حتى هر گناه و سرپیچى از خطابات مولوى را ظلم به خود گنهکار مى دانند، بلکه نافرمانى خداى سبحان را از جهت اینکه مستحق عبادت و اطاعت است و همچنین مخالفت تکلیف را ظلم مى شمارند اگر چه این مخالفت از روى سهو و یا فراموشى و یا جهل صادر شده باشد. منتهى در این قسم اخیر کسى قائل به مؤ اخذه و عقاب نیست، همچنین مخالفت نصیحت و اوامر ارشادى مولا را هر چند امر بر مأمور مشتبه شده باشد و از روى عمد نباشد ظلم به نفس مى دانند.
آرى، مردم ملاکى را که در ظلم هست تحلیل نموده و در نتیجه همه این مخالفتها را نیز ظلم به نفس مى شمارند، حتى کسى را هم که در مراعات دستورهاى بهداشتى و عوامل مؤ ثر در صحت مزاج و لو به طور غیر عمد مسامحه کند ظالم به نفس مى دانند.
و خلاصه اینکه براى ظلم دامنه پهناورى است، و لیکن چنان هم نیست که همه اقسام آن در ایمان اثر سوء داشته باشد، زیرا ظلمهایى که گناه و مخالفت امر مولوى شمرده نمى شود (مثلا مخالفتهایى که از روى سهو یا نسیان یا جهل یا غفلت سر مى زند) هیچکدام در ایمان که اثرش نزدیک کردن آدمى به سعادت و رستگارى حقیقى و نیل به خشنودى خداى سبحان است، اثر سوء ندارد و ایمان هم در تأثیر خود مشروط و مقید به نبود هیچکدام از آنها نیست. پس اینکه فرمود: (الذین آمنوا او لم یلبسوا ایمانهم بظلم اولئک لهم الامن ) معنایش این است که ایمان در تأثیر اثر خود که همان ایمنى از هر گناهى است که اثر ایمان را فاسد مى کند مشروط است به نبود ظلم. المیزان
بحث مفصل گناه و ظلم: البته در اینجا نکته دقیق دیگرى هم هست، و آن این است که گناه اختیارى همانطورى که در آخر جلد ششم این کتاب به طور مفصل بحث کردیم، امرى است که بر حسب اختلاف درجه فهم مرتکب، داراى مراتب مختلفى مى شود، چه بسا عمل اختیارى که در نظر قومى گناه و ظلم است و لیکن در نظر قومى دیگر ظلم نیست، مثلا کسى که از دو طریقه شرک و توحید راه توحید را اختیار کرده و فهمیده که براى عالم صانعى است که او اجزاى آن را آفریده و اطراف و آفاق آن را شکافته و آسمان و زمینش را بدون پایه و ستون نگهداشته، و نیز به دست آورده که خود او و غیر او همه مربوب و مخلوق آن آفریدگار و تحت تدبیر اویند، و به خوبى دریافته است که سعادت در زندگى واقعى یک انسان به داشتن ایمان به او و خضوع در برابر او است، در نظر چنین کسى بدترین ظلمها همانا شرک به خدا و ایمان به غیر او و اعتقاد به ربوبیت بتها و ستاره ها و امثال آن است، و خلاصه منطق چنین کسى همان منطق ابراهیم (علیهالسلام ) است که گفت : (و کیف اخاف ما اشرکتم و لا تخافون انکم اشرکتم بالله ما لم ینزل به علیکم سلطانا) پس در نظر چنین کسى وقتى ایمان به خدا مى تواند اثر خود را بروز دهد یعنى ایمنى از شقاوت بیاورد که صاحب آن این ایمان را با شرک و نافرمانى آلوده نکند. بیشتر بخوانید ↓
ز آفتاب طلب شبنم هوا شدهایم
به قلم دامنه: به نام خدا. دو خبر و یک غزل. دیروز خاطرات روز ۱۳ شهریور ۱۳۷۶ مرحوم هاشمی رفسنجانی را خواندم. یک نقدی که همیشه بر خاطرات او داشته و دارم این است که معمولاً در خاطراتش همه را «لو» میدهد و گاه میخواهد خوار و ذلیلشان کند، اما وقتی از فرزندانش نقل میکند که فراوانفراوان هم هست، نوع نوشتهاش به نظرم جانبدارانه و جالب میشود. لابُد این متون دستنوشتهی روزانهاش بدونِ دخل و تصرف و با رعایت امانت به چاپ میرود. نمیدانم. بگذرم. برم روی اصل مطلب:
«فائزه و مونا و حسن آمدند. از سفر ترکیه و یونان برگشتهاند. از دیدنیهایشان که بیشتر موزهها و اماکن تاریخی است، تعریف کردند. گفتند از سفر ترکیه و یونان برگشتهاند. از دیدنیهایشان که بیشتر موزهها و اماکن تاریخی است، تعریف کردند. گفتند در یونان توجهی و اهمیتی به افلاطون و ارسطو داده نمیشود و برعکس به ماراتُن خیلی اهمیت میدهند؛ همان سربازی که خبر پیروزی یونان بر ایران در جنگ با سلاطین ایران قبل از اسلام را به یونان برد. چند روز بهصورت متوالی و بدون خواب و نان حرکت کرد تا زودتر مردمش را خوشحال کند و پس از دادن خبر پیروزی، افتاد و مُرد که سابقه دوی ماراتُن به نام اوست.» (منبع)
دوم خبری که ذهن مرا درین صِوی (=در فارسی یعنی صبح زود) قِلقِلک داد این پیام یک خواننده از مشهد مقدس است به «خراسان» در چاپ امروز: «آزمون نظام مهندسی «کتابباز» است و هر داوطلب باید ۲۰ تا ۳۰ کتاب همراه داشته باشد و کتابها را روی زمین بگذارد و ظرف دو روز، در سه آزمون شرکت کند. برگزارکنندگان چه تدابیری برای این وضع در نظر گرفتهاند.»
شرح کوتاه خاطره بر این خبر: من نخستین بار در درسِ «نفتِ» آقای صادق زیباکلام در دانشگاه تهران، با امتحان به سبکِ «اُپنبوک» برخوردم. یک تا سه پرسش میداد و میگفت هر پاسخ را تا ۴۵ سطر میتوانید بنویسید، اما از سطر ۴۵ به بعد را نمیخوانم. میتوانستی کتاب «نفت» یا هر کتاب و جزوهی مرتبط را «باز» کنی و به صورت «کتابباز» جواب بدی. اساساً حضور در هر امتحان به میزان سواد و حافظهی فرد ربط دارد، چون هیجان سرِ جلسه، داشتههای خیلیها را نابود میکند، حتی اگر روش آزمون کتابباز باشد. بگذرم که آن سال (۱۳۷۱) بدونِ نیاز به کتاب، درس «نفت» زیباکلام را ۱۹ گرفتم و تمام.
بروم سراغ شعر که غذای دائمی ایرانیان بوده و باید باشد: غزل شمارهی ۲۸۲۷ عبدالقادر بیدل دهلوی (۱۰۵۴ - ۱۱۳۳ هجری قمری) را امروز خواندم و لذت بردم، چند بیت این غزلِ ۱۱ بیتی را مینویسم:
چو مَحو عشق شدی رهنما چه میجویی
به بَحر غوطه زدی ناخدا چه میجویی
و...
عصا ز دست تو انگشت رهنما دارد
تو گرنه کوردلی از عصا چه میجویی
و...
ز آفتاب طلب شبنم هوا شدهایم
دل رمیدهی ما را ز ما چه میجویی
بیت اول غزل: شرط عشق، محوشدن در معشوق است. راهنما و ناخدا نمیخواهد. میخواهد بگوید عشق تعلیمدادنی نیست، عشق کشفیات قلبیست که بر تو بروز و ظهور میکند و فقط با والِهشدن و حیرانی از سقوط میرهانَدت.
بیت سوم در غزل: کوردلی، ویرانگر است خاصیت عصا زمانی ارزش راهنما دارد که کوردل نباشی. کوردلی در آیهی ۱۸ بقرهی قرآن به عُمیٌ تعبیر شده در کنارِ «صُمٌّ بُکْمٌ...» که به معنی نبودِ بینش است. زیرا بینش، راهنمای گرایش و گرَویدن است.
بیت دهم در غزل: میان آفتابِ سَخی و طلب و شبنم ربط وثیقیست. بگذرم.
متن کامل غزل در ادامه
چو محو عشق شدی رهنما چه میجویی
به بحر غوطه زدی ناخدا چه میجویی
متاع خانه آیینهی حیرت است اینجا
تو دیگر از دل بیمدعا چه میجویی
عصا ز دست تو انگشت رهنما دارد
تو گرنه کوردلی از عصا چه میجویی
جز اینکه خُرد کند حِرص استخوان ترا
دگر ز سایهٔ بال هما چه میجویی
به سینه تا نفسی هست دل پریشان است
رفوی جیب سحر از هوا چه میجویی
سر نیاز ضعیفان غرور سامان نیست
به غیر سجده ز مشتی گیا چه میجویی
صفای دل نپسندد غبار آرایش
به دست آینه رنگ حنا چه میجویی
ز حرص، دیدهی احباب حلقهی دام است
نَم مروت ازین چشمها چه میجویی
چو شمع خاک شدم در سراغ خویش اما
کسی نگفت که در زیر پا چه میجویی
ز آفتاب طلب شبنم هوا شدهایم
دل رمیدهٔ ما را ز ما چه میجویی
بجز غبار ندارد تپیدن نفست
ز تار سوخته بیدل صدا چه میجویی
(منبع)
خروجِ مُلّا آقا!!
آیهی ٤١ زُمَر
إِنَّا أَنْزَلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ لِلنَّاسِ بِالْحَقِّ ۖ فَمَنِ اهْتَدَىٰ فَلِنَفْسِهِ ۖ
وَمَنْ ضَلَّ فَإِنَّمَا یَضِلُّ عَلَیْهَا ۖ وَمَا أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ
ترجمهی مرحوم مصطفی خرّمدل:
ما کتاب (قرآن) را که مشتمل بر حق و حقیقت است بر تو نازل کردهایم تا آن را به مردمان برسانی. هر کس (از آن درس برگیرد و) هدایت پذیرد، به نفع خود او است، و هر کس (از آن دوری گزیند و) گمراه گردد، به زیان خود سرگردان و ویلان شود (وظیفهی تو تنها ابلاغ و انذار است) و تو مواظب و مراقب ایشان نمیباشی (تا اعمالشان را بپائی و افعالشان را زیر نظر بداری).
شرحی بر فیلم کَفَرناحوم
به قلم دامنه : به نام خدا. نماوا را بازکردم تا به تماشای فیلم «کَفَرناحوم» بنشینم. نشستم. اسمِ فیلم که داستانِ دِرام (=وخیم، غمانگیز) «زَین» پسری ۱۳ساله است در لبنان، برگرفته از نامِ روستای «کَفَرناحوم» است؛ زادگاه حضرت مسیح (ع)، که پارهای از معجزات آن نبی خدا، در آنجا رخ داده بود.
فیلمی از سینمای اصیل که با رفتن به سراغ زاغهنشینها و اردوگاهها، فلاکت شدید آنها در دنیای بیرحم اروپا و آمریکا و اساساً تمام جاها، بیننده را به اصالت (=ریشه و وارستگی) میبرَد و دو ساعت میخکوب نگه میدارد؛ صحنههایی که انسان را بیتاب، فکرش را درگیر و اندیشهاش پویا میکند که ایکاش لحظهای بتوانَد دستِ «زَین» و «راحیل» زنِ فقیر مهاجر اتیوپیایی و فرزند خردسالش «یونس» را بگیرد تا زجر کمتری نصیب! ببرند و بیش ازین آسیب نخرند!
فیلم کَفَرناحوم (Capernaum)
من قصد شرح فیلم را ندارم زیرا شاید بیفایده باشد آنهمه زخم و جراحت و البته واقعیت، نمادی از جهانِ بیدردِ امروز که با این فیلم بر روح هر دردمند آگاه منتقل میشود، با نوشتن حاصل شود.
همانطور که به من، از سوی یک دوست فرهیخته پیشنهاد شده این فیلم را ببینم، پیشنهاد دارم به دردمندان، که این فیلم را به تماشا بروند و حقیقت بشریت را -که گفتهاند و شنیدهایم- همیشه تلخ است، ببینند.
اسم «زَین» را -که در لبنان رایج است- وقتی در فیلم شنیدم. یادِ شهید مهدی زینالدین افتادم که اصالتشان از لبنان است ولی در قم به اوج رسید و فرمانده سپاه علیبن ابیطالب شد و در جبهه، به کمالِ شهادت، نائل.
و اسم «کَفَرناحوم» را وقتی دیدم یاد روستای «کَفَرقاسم» فلسطین افتادم که ارتش رژیم اشغالگر قدس دهها زن و کودک آنجا را در یک جنایت وحشتناک، قتلعام کرده بودند. بگذرم.
این فیلم اما دیدن دردِ دیگری به روی ما وا میکند که اگرچه عوامل فلاکت در آن جنبههای فکری، فرهنگی، اجتماعی و هنجاری و حتی برداشتهای غلط مذهبی دارد ولی ریشهاش در سرنوشت شُومیست که پدیدهای به اسم «اسرائیل» آن را موجب شده است و شاید روزی فرارسد که این غُدّهی چرکین توسط جرّاحیهای جریان مقاومت، از پیکر خاورمیانه کَنده شود.
صحنههایی از «کَفَرناحوم» بیشتر فکر مرا به خود فراخوانده؛ این صحنهها:
صحنهی شوهردادنِِ اجباری سحر ۱۱ ساله خواهر «زَین» به صاحبخانه.
صحنهی ساختن کالسکه با قابلامهی کهنه برای یونس.
صحنهی فروش یونس به ۵۰۰ دلار در بازار پنهان قاچاق کودک از سر فقر.
صحنهی دزدیدن کیک تولد یونس توسط «راحیل» با جاسازی آن در کیسهزباله که کسی به دزدیاش پی نبَرد.
صحنهی دیالوگی که میشنوی: یک بطری اسم دارد چطور شما هیچ اسم و شناسنامه و مدرکی ندارید!
صحنهی اگر سوئد بریم راحت میشیم چون اونجا از تو نمیپرسند اهل کجایی؟!
صحنهی دردناک کارکردنِ «راحیل» زنِ اتیوپیایی در توالت عمومی «شهرِ بازی سَعد» که فرزند خردسالش «یونس» را در یکی از توالتها میخواباند تا بتواند کارگری کند.
صحنهی ربودن شیشهی شیر توسط «زَین» از دهن یک کودک در گوشهی یک بیغوله برای دادن غذا به یونس که از گرسنگی تلف نشود.
صحنهی ... . بگذرم.
اصلاً، صاف بگویم، اساساً تمام فیلم، صحنه است برای دیدنِِ درد و درددیدن. اگر قبول داریم که از شناختِ درد نباید فرار کرد، پس این فیلم و آسیب را باید نگاه کرد و گریست و نگریست.
شام غریبان و عاشورا
روز عاشورا. ۹ شهریور ۱۳۹۹. پایینتکیهی دارابکلا
ارسالی مسجد امام حسن مجتبی (ع)
شام غریبان. پایینتکیهی دارابکلا
روز عاشورا. امامزاده علیاکبر اوسا. ارسالی صدای اوسا
برخی کمتر از دومینیکن! بودند
سنت مراسم روز دهم محرم در دارابکلا
به قلم دامنه : به نام خدا. شامل سه بخش زیر:
یکم. تکنوشتههای کوتاهام در شب تاسوعا
دوم: تکنوشتههای کوتاهام در شب عاشورا
سوم: پیرامون مراسم روز عاشورا در دارابکلا
یکم. تکنوشتههای کوتاهام در شب تاسوعا: شب تاسوعاست و گفتم عرضِ ادبی بکنم به ساحت حضرت سیدالشهداء علیهالسلام. ازینرو دقایق قبل، وصیتنامهاش را مطالعه کردم و متن زیر را نوشتم. در وصیتنامهی امام حسین -علیهالسلام- این فرازش درسی نهفته است که کمتر به آن توجه شده است؛ آنجا که نوشتهاند:
«پـس... هر کس این [نهضت] را رد کند، صبر مىکنم تا خداوند بین من و این گروه قضاوت کند که او بهترین داوران است.»
نکته اینجاست که امام (ع) در برابر کسانی که حرکت آن حضرت را در ردِّ بیعت با خلیفه و سپس هجرت به کوفه مورد انتقاد قرار دادند و یا رد کردند، شکیبایی ورزیدند و در برابرشان صفآرایی نکردند بلکه صبورانه به راه اصلاحی خود ادامه دادند و تا روز عاشورا نیز از نجات و راهنمایی افرادی که بیشرمانه در مَصاف با ایشان قرار گرفته بودند، دست برنداشتند، زیرا تمام افکار و رفتار امام حسین (ع) جنبهی انسانسازی داشت و رنگ توحیدی و مأموریتی الهی. این است که مکتب آن حضرت دانشگاه است و محل تحصیل.
بارها زیر منبرها شنیدم که شب تاسوعا سختترین شبها بر امام حسین علیه السلام بود... پس این شب بزرگ را از دست نباید داد. خانهها «تکیه» شده. دلها هم به این تکیهی نوین، تکیه داده. تاسوعا شب شناخت است. عاشورا شب وصال. ما بزرگشدهی همین تاسوعاها هستیم. پرورشیافتهی عاشورا. این دو شب، دامنِ ماست.
وقتی پیامبر اسلام (ص) با آن مقام محمودش، افتخارش این است من از «حسین»ام، خود بیانگر مقام ویژهی امام حسین علیه السلام است. امام حسین علیه السلام از انسان هم یک رزمنده میسازد، هم یک سازنده. رزمنده برای روز فداکاری و دفاع. سازنده برای روز زندگی و زیستن. انسان حسینی این دو را باهم «جمع» دارد. باورهای ما برآمده از اعتقاد راسخ به مکتب حسین است. باوری که با هیچ خُلَل و فُرَج نابود نمیشود.
شاید خطا نباشد بالاترین سرمایهیمان آن زنجیر و کفنی است که عاشورا به تن میکردیم. و این بُقچه هنور هم برترین یادگاری هر عزادار است. شرف و عزت در تاسوعا و عاشورا نقاشی شد و تابلویی برای زیستن شد.
ای خدای بیهمتای یکتا که به ما زندگی بخشیدی، این زندگی ما را به رستگاری و ماندن در رکاب تاسوعا و عاشورا قرار ده و ما را هرگز از محرم نگُسل. محرممان بخش معنوی زندگیمان بود. مدیون امام حسینیم. او که روح است در کالبدمان. وقتی شناخت به امام حسین علیه السلام دست بدهد، حتی نام امام حسین برای او ذکر مصیبت است و روضه.
یاد میکنم درین شب تاسوعا از همهی روحانیون و ذاکرینی که سالها با نواها و روضههای آنها تاسوعا را به عاشورا میبردیم و اینک در خاک آرمیدهاند. درود میفرستم به همسنگرانمان در دفاع مقدس و دل میسپارم به یوسف مزارمان. او که پیشقراول عزاداریها بود و پیشتاز جبههها. تاسوعای امشب را نمیشود به سحر برد مگر آنکه یاد کنم از شهید حجت الاسلام سید جواد شفیعی که چهچههی نوحههایش دل میربود از زنجیرزن و عزادار.
یاد میکنم از امام خمینی که با نام امام حسین علیه السلام نهضت را بپا کردند و حیات ما را به سمت دیانت و دانش و ارزش و آزادی هدایت فرمودند. همان امامی که زندهبودن اسلام را به برکت محرم میداند. روحت جاویدان ای امام.
شبهای محرم شبهای شناخت و عشق و بیداری بود. هر کسی در اولین فرصت به قرآن پناه برد، اگر آیهی ۱۵ حجرات را مطالعه کند خوب است. یکی از بارزترین مصداقهای آن آیه، امام حسین علیه السلام است. درود میفرستم به اهل قرآن و دوستداران مطالعه و تدبر در قرآن که فرهنگ و مکتب عاشورا، خود ساختهی بیمانندی از قرآن است.
متن آیه و برگردان فارسی آیهی ۱۵ حُجرات:
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتَابُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ۚ أُولَٰئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ.
مؤمنان (واقعی) تنها کسانیاند که به خدا و پیغمبرش ایمان آوردهاند، سپس هرگز شکّ و تردیدی به خود راه ندادهاند، و با مال و جان خویش در راه خدا به تلاش ایستادهاند و به جهاد برخاستهاند. آنان (بلی آنان، در ایمان خود) درست و راستگویند. [«لَمْ یَرْتَابُوا»: شک و تردید ننمودهاند. گمان و دودلی به دل راه ندادهاند.] ترجمه و توضیح از مرحوم مصطفی خرّمدل.
به یادها میآورم آن سالهای محرم را که به روستاهای مجاور و همسایه دسته میبردیم. به لالیم، ماکران، اوسا و ساری. از میان آنها هستند کسانی که شهید شدند. یادشان یاد باد درین شب تاسوعا. درود دارم به همهی عزاداران درین شب تاسوعا بهویژه به آنانی که خانوادهی شهیدند که اگر نثار خون آنان در برابر دستدرازیهای دشمن زبون نبود، این انقلاب و مردم با بیشترین تهاجم و اشغال وطن مواجه میشدند.
دوم: تکنوشتههای کوتاهام در شب عاشورا: درین شب عاشورا، بیداری و بیدارباشی کاری از جنس دانش و ارزش است. خودم که گناه احاطهام کرده و گناهکار، اگر به خویشتن خویش رجوع کند و وجدانش را قاضی سازد، دلشکسته میشود و فرد دلشکسته دلش خانهی خدا و نجوا با الله میشود. پس در اولین پیامم درین شب غمبار، از خدای بخشایشگر میخواهم بر من ببخشاید و بر جرایمم قلم عفو بکشاند و با این اندیشه ابتدا برای تمامی دانشمندان علوم پزشکی ایران و جهان تمنای سلامتی میکنم تا بلکه بتوانند دانش خود را چنان بالا ببرنند که بهزودی بتوانند کاشف بزرگی شوند و دارو و درمان شفابخشی برای این بیماری ناشناختهی پیچیده -که جهان را به تلاطم برده- پیدا کنند. شب عاشورا این آرزو، آرزوی درستیست. زیرا در مکتب امام حسین علیه السلام، انسان شرافت دارد و حفظ بقای انسانیت، فضیلت و آن امام و همهی ائمه (ص) طبیب جان انسان بوده و هستند. اما نوشتههای کوتاهم برای این شب که شب شیداییست: بیشتر بخوانید ↓
مدرسه فکرت ۶۴
مجموعه پیامهایم در مدرسه فکرت
قسمت شصتوچهارم
۲۱ سال پیش!
ابراهیم طالبی دارابی دامنه / ۲۴ مهر ۱۳۹۹ / چاپ شب. به نام خدا. امشب، شب رحلت پیامبر ص و شهادت امام حسن مجتبی ع است. یاد ایامی افتادم که به حکم حدیث نبویِ «اُطْلُبوا الْعِلْمَ مِنَ الْمَهْدِ اِلَی اللَّحدِ» با مرکز پژوهش و دوستانی وصل شدم که عمرم در آن قطعهی زندگیام هدر نرفت. و حس میکردم دارم این شعر منسوب به حکیم فردوسی را در درونم حکّ میکنم و هدایت میشوم؛ شعری ساده اما همهجانبه:
چنین گفت پیغمبر راستگوی
ز گهواره تا گور دانش بجوی
اینک دیدنِ این میزِ کارم با آن انبوه کتاب اطرافم و این دوستانم -که همه سِمت استادی علم و اخلاق و پارسایی بر من دارند- مرا از جهت و سمتی که از آن عبور کردهام، مسرور و خشنود نگه میدارد. اینان هرگز از یادم نمیروند؛ چونان که رفقای من در دارابکلا و جایجای ایران و تمام کسانی که در هدایتگریام نقش داشتهاند، هیچگاه فراموش نمیشوند. کمتر کتابی درین قفسات است که قبسات (=شعله و فایده) من نشده باشد و وراندازش نکرده باشم. جوانان عزیز بکوشند با مطالعه و اندیشه و کتابخوانی تاریخ زندگی خود را تابان کنند که وقتی پا به سن گذاشتند مانند ما حسرت ساعات ازدست رفته را نخورند.
ای روزگار ! ای روزگار ! کسی مگر درین صحن خاطرهی سیاسی دوست دارد! وگرنه از آن چند سال، خاطراتی سیاسی درین پست و درین صحن مینوشتم. بگذرم. ولی از اتفاقات آنجا دو اتفاق را که بر من گذشت میگویم:
۱. نماز را به پشتِ سر آشیخ محمدرضا احمدی میبستیم. اقتدایی از سرِ اشتیاق. یک ظهر، آخر نماز، خواندنِ «إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ» به گردن من افتاد. به «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا» که رسیدم حواسم رفت سمت سورهی والعصر، که به جای «صَلُّوا عَلَیْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیمًا» خواندم: «وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ» ! آن روز با این کارم تعقیبات نماز حاضرین درخششو جوشش بیشتری گرفت!
۲. پنجشنبهها -بدون وقفه- زیارت عاشورا و صبحانه برقرار بود. روزی خواندن فرازهایی از آن به من واگذار شد. ازقضا آن روز آیتالله علی آلاسحاق نوبت مصاحبه داشت که وسط زیارت رسید. اتفاقاً آن بخشهایی از زیارت نصیب من شد که واژگان سختتری دارد و زبانم معمولاً در ادای صحیح آن عاجز میمانَد. تمام که شد، مرحوم آلاسحاق با تبسّم گفت: «همه به سبک ایشان میخوانید؟!» آخه! من زیر و زبَر را حسابی غلطوغلوط خوانده بودم!
بزرگواران در عکس بالا در مخزن کتابخانهی مرکز از راست: دکتر علی شیرخانی. من. شیخ محمدرضا احمدی. جواد امامی. و در عکس پایین از راست: من. جواد امامی. دکتر علیرضا زهیری. دکتر شیرخانی. شیخ احمدی. چه ۲۱ سال پیشِ قشنگی بود.
در پایان؛ در سالروز شهادت امام حسن مجتبی ع یک سخن از آن امام کریم تقدیم میکنم، که اُسوههایی چون آن رهبران سیاست و دیانت و معنویت، همیشه مردم را به دانش و ارزش دعوت کردهاند:
«همانا بیناترین دیدهها آن است که در طریق خیر نفوذ کند، و شنواترین گوشها آن است که پند و اندرز را در خود فراگیرد و از آن سود برَد، و سالمترین دلها آن است که از شُبههها پاک باشد.» (منبع)
کمربند مهار
ابراهیم طالبی دارابی دامنه / ۲۵ مهر ۱۳۹۹
به نام خدا. سر بازکردنِ دُمل بحران «قرهباغ» ناشی از هر عواملی باشد، دستکم یک دسیسهی فراگیرتر را سریعتر رو کرده است و آن طرحِ «استقرار تروریستهای تکفیری در طول نوار مرزی ترکمنستان، آذربایجان، ازبکستان، جنوبشرقی تاجیکستان و شمالشرقی افغانستان» است.
برخی از منابع ایرانی (منبع) -که به مسائل استراتژیک دستیابی دارند- بر اساس شواهد میدانی وجود این توطئه را تآیید کردهاند، که در حقیقت بنای آن بر «محاصرهی استراتژیک چین، روسیه و ایران» است و حتی در صورت آمادهبودن اقتضائات و شرائط، «دامنزدن به جنگها و تنشهای نیابتی در این مناطق». که من در این تحلیل، اسمش را گذاشتم «کمربند مهار»؛ کمربندی که از سرحدّات ارمنستان تا منتهیالیهی افغانستان امتداد دارد.
نقشهی قرهباغ
(جنگ میان آذربایجان و ارمنستان)
اینکه در داخل ایران، برخیها به علت سابقهی تعدّیگری روسیهی تزاری و شوروی کمونیستی و امروزه روسیهی پوتینی، به این کشور اعتماد ندارند و روی خوش نشان نمیدهند و سیاست فعلی جمهوری اسلامی را در بارهی روسیه و حتی چین تخطئه میکنند و بالاتر اینکه گاه دیده میشود خیانتکارانه نیز میدانند، به نظر من نوعی نادیدهگرفتن منافع ملی است و خطای تحلیلی. مگر این که اینان ازجمله کسانی باشند که فکر میکنند با آمریکا در هدفِ نابودی انقلاب اسلامی و آوردن یک حکومت دستنشانده، اشتراک منافع دارند.
درست است که کمربند مهار از دید یک ایرانی وطنخواه میتواند اقدامی مخاطرهآمیز و محدودکننده باشد، اما اگر از نگاه آمریکا و اسرائیل اشغالگر، به آن بنگریم میبینیم جای حساسی را دست گذاشتهاند که اگر بتوانند از طریق پیکارجویان اَجیر مسلمان -که احساسی جز جنگیدن و دلار بهدستآوردن ندارند و تفکری جز مانند بینش داعش و جریان تکفیری ندارند- قادرند تنشهای نیابتی بیافرینند و هدف خود را در اختلال روابط این سه قدرت (چین، ایران، روسیه) پیش ببرند.
بنابرین؛ از دید من ایران در این بُعد درست میرود که دو کشور چین و روسیه را بر حسب اقتضائات برای اتحاد استراتژیک خود برگزیده است؛ زیرا:
اولاً آمریکا و پادوهای او دیرزمانیست بنای خود را بر اذیّت و آزار ایران (=بخوانید تحریم و فشار برای تسلیم و مذاکرهی تحمیلی) و در صورت توانستن، سرنگونساختنِ نظام گذاشتهاند.
ثانیاً روسیه و چین بههرحال با همهی تردیدهای بهحقی که نسبت به دوگانگیهای بینالمللی آن دو داریم، دو کشور منطقهی استراتژیک ایران محسوب میشوند که عقلانیت ایجاب میکند وقتی دشمنی چون آمریکا، دوستی با پادشاههای منحط عربهای منطقه را به منافع خود نزدیکتر میبیند و ایران را محور شرارت قرار میدهد، با چین و روسیه متحدی استراتژیک باشیم ولو آکنده از نوسان و بدهوبستان.
نکته: این تناقض است که نظام را همیشه زیر تیغ هجوم میبرَند ولی وقتی تاریخگردی میکنند سیاستمداری چون احمد قوام را میستایند و مردی چون مرحوم مصدق را پیشوای خود میپندارند. مرحوم مصدق همان کار ستُرگی با انگلیس کرد و آنان را از مملکت و آخور نفت بیرون انداخت که جمهوری اسلامی با آمریکا کرد. پس؛ نمیشود از یک سو مصدق را ستود -که باید هم آن مبارزهاش با انگلیس را ستود- ولی از سوی دیگر انقلاب اسلامی را کوبید و توبیخ کرد. مگر میشود دو کارِ درست و همموازات را دو جور داوری کرد و به قضاوت نشست! بگذرم. در این مدت -آغاز جنگ میان طرفین قرهباغ- نوشتن تحلیلم را بهعمد تأخیر انداختم تا از اوضاع آن خبرهای بیشتر بدانم. بنابراین، میدانم همهی ما به مسائل روز ایران و منطقه و جهان بیتفاوت نیستیم و پیگیریم.
درخواست:
با سلام و آرزوی توفیق، از آقای دکتر محسن آهنگر دارابی -که در ایالات متحده آمریکا دکتری برق را طی میکنند- میخواهم یک گزارشی از وضعیت فعلی انتخابات آمریکا به صحن مدرسه ارائه کنند؛ گرچه ما در اینجا اخبار و نظرسنجیها و تحلیلها را دنبال میکنیم، ولی چه خوب است آقامحسن که در آنجا حضور دارند ما را از تازهترین برآوردها مطلع کنند. اگر دکتر محسن پیام مرا دیر میبیند، حسنآقا پدر دکترمحسن یا علیآقا برادر آقامحسن، وی را زودتر، ازین درخواست باخبر کنند. ممنونم. بیشتر بخوانید ↓
وقتی زمستان ۴۲ به دنیا آمدم
به قلم دامنه : به نام خدا. وقتی زمستان ۴۲ به دنیا آمدم ... از آن سال تا امسال تابستان ۹۹، فقط دو سه سال آغاز زندگیام -که در قنداق و گهواره بودم و از پستان، شیر میمکیدم- از محرّم و امام حسین (ع) درک و حسّی نداشتم. شاید -و لابُد- همان دو سه سال هم، مادرم روح و روانِ مرا با رسیدنِ محرّمها، با بُردن به مجالس روضه و عزاداریها، با نام مقدس اباعبدالله (ع) آغشته و بیمه میکرد. حالتی از وضعیت، که برای مثل و مانندِ من برای همهی کودکان دیارمان رخ داد و همچنان میدهد.
سالی که دنیا آمدم همان سالِ سرنوشت بود که امام خمینی رهبر خردمند و بیهمتای نهضت اسلامی، سخنرانی تاریخیاش علیهی بنیادِ رژیم شاهنشاهی را آنهم در روز عاشورا (۱۳ خرداد ۱۳۴۲) در قم انجام دادند و عملاً انقلاب علیهی شاه را وارد مرحلهی نوین کردند. در واقع نهضت ایران از محرم خط میگرفت.
شاید آن هنگام که امام با یارانِ قلیل و اندک، مواجه و مورد طعنه و کینه و سُخرهی این و آن قرار گرفته بود، فرموده بود یاران من در گهواره هستند، شامل من هم میشد. گویا شده بود. هم سال ۵۶ و ۵۷ در اوجگیری انقلاب که از قضا آن هم ماه محرم بود و هم از سال ۵۹ تا ۶۷ در هشت سال دفاع مقدس با کمترین لبیکم، به یاریِ امامم شتافتم که رهبریاش را به مقتدا و مولایش، آموزگار واقعهی کربلا و الگوی همهی واقعههای همگونهی عاشورا، یعنی آقا امام حسین (ع) مدیون و مقروض بود.
نمیدانم گویا از سه چهار سالگی پایم به تکیه باز شد و سپس به مسجد. یادم است روز عاشورا از یزید -که مرحوم فیضی آن نقش را ایفا میکرد- میترسیدم و وقتی او را در آن لباس و شلّاق بر روی اسب، میدیدم به پشت دیوار انبار نفت در تکیهپیش قایّم میشدم و پنهانی از دور و از کُنج جِرز آجر، او را میپایدم و وقتی میدیدم تا چه اندازه بیمروّت و شقیست، پیش خود علیهاش با لغتهای خاص! رَجَز میخواندم و ناسزا میفرستادم! چون با بیرحمیِ تمام، بر پشت و صورت اسیران -که دختران خُردسالِ گریان بودند- شلّاق مینواخت.
عاشورای سال ۱۳۹۶ در دارابکلا
جعفر مؤذّن غلامی در نقش شمر
عکاس: جناب یک دوست
بعدها که بزرگتر شدم خیالم را اصلاح کردم و حالیام شد اون یزید نیست، یزید در کربلا نبود، در شام (=سوریهی امروزی) بر تختِ سلطنت جَور و شَرابش بود که فرمان داده بود با امام حسین (ع) بجنگند. او شمربن ذیالجوشن است که مرحوم شیخ حسین ملایی مشهور به «شخحوسِنیزید»، و مرحوم فیضی و اینک درین سالها جعفر مؤذّن غلامی در جلد آن میرفتند و اخلاق کریه و رفتار قبیح او را در یوم عاشورا به نمایش میگذاشته و میگذارند تا مردم و مؤمنان، شِمّهای با گوشههایی از قساوت و جهالت اَشقیا نسبت به خاندان رسالت و امامت، اهلبیت عصمت و طهارت (ع) آشنا شوند.
همان آشناییها و همین اُنس و آشتیها، دین را بیمه کرد و دیندار را بیمهتر. از آن سال ۶۱ هجرت که واقعه در دشت تفتیدهی کربلا رخ داد تا امسال که ۱۳۸۱ سال از عاشوراها و محرّمها بر بشریت میگذرد، شیعیان و پیروان آن امام هم بیمهی عاشورایند و هم بیمناکِ بازنماندن از آن. درود دایمی بر عاشورا و صاحب عاشورا و درود ابدی بر روح حضرت زینب کبرا (س) که اگر نبود کربلا در کربلا مانده بود!
با درکِ تاسوعا واردِ عاشورا میشویم. تاسوعا (=نُهم) زمانِ شناخت یاران امام حسین (ع) بود برای ورود آگاهانه و رشیدانه به عاشورا (=دهم) و ما همچنان بیمهی نهم و دهم هستیم؛ تاسوعا را مقدمهی عاشورا میکنیم تا شناخت در کنار عرفان و عشق بنشیند.
محرّم در اوسا و دارابکلا
روضه در کوچه
در کربلا، حرم امام حسین (ع)
به قلم دامنه : به نام خدا. در کربلا، حرم امام حسین (ع) در اول خیابان منتهی به باب رأسالشریف -علیه السلام- گفتم بهتره به انقطاع کل شیء فکر کنیم و از اینجا تا حرم از هم جدا شویم و هر کس به تنهایی این ۱۰۰ متر را با آتشفشانِ درونش به حسّ «با حسینبودن» برسد. و چنین هم شد.
حالا با همهی تب و لرزهای عرفانیام، با شرم شدید نخستین گامهایم در کف حرم کسیست که ثارالله شد؛ اوج همهی اوجها. کسی که از کودکی قند روضهاش را مادرم برای شفا به ما میخوراند. کسی که برای چای مجلس عزایش صف میکشیدیم از نوجوانی، تا عشقش را در رگهای قلبمان جاری کنیم و در راه او فوران بیافرینیم. کسی که به حتم عامل اصلی دیندارماندن سیل عظیمی از شیعیان است. کسی که منبر با او منبع و مأخذ میگیرد. کسی که فقط و فقط باید برای مصائب و عشق او گریست. کسی که بنیاد حکومتهای جائر و ستمگر و بیعدالت را نامشروع و عدوانی اعلان کرد. کسی که تفکر آزادیبخشش ازو یک رهبر مقدس ساخت. بگذرم.
حرم و بینالحرَمین
بازنشر دامنه
چندقدم رفتم به سمت مرقد شریف. یک آن دچار خجالت و شرم شدید شدم. متوقف گشتم. و با نیت توحیدی سه قدم برگشتم به عقب و در کُنج درب ورودی آن رهبر تامّ و تمامم بر سنگ سرد و بَردش سجدهی عشق به خدا زدم و دلم را به سیدالشهداء سپردم و تا بلد بودم با مقتدایم گپِ دلی زدم. با خواستههای خاص، کمی در قلبم طیِّطریق کردم و اولین اشک ورودم به مرقد را با دستمالی که داشتم جمع کردم و در جیبم به امانت و تبرّک گذاشتم.
حالا سبکبال و با کمی تبسّم مجاز، از عزیزترین رهبر زندگیام اجازهی چندقدم جلوتررفتن گرفتم. مکثی کردم و درنگی و در وضع خاصی، حیرتی شوقانگیز مرا. فراگرفت. در رواق مستطیلشکل ابراهیم مُجاب -نوهی امام کاظم (ع )- و در دنیای درونم گم شدم و در گوشهای باز هم نشستم.
سپس با یک حالی که در ۱۰ دقیقه به من دست داد سرسپرده و دلچسب مثل موج پرارتفاع اقیانوس موّاج اطلس، به اطلسِ مکتبم، دینم، حیاتم، مماتم، شفیعام، همهی عصاره ی انبیایم و در یک کلام وارث آدم تا خاتمم، مماس شدم و قبرش را با گریهای بیغلوغش و نالهای بیرقیب، بغل گرفتم. همانی که بارها از زبان مرحوم حاجشیخ احمد آفاقی در بالای منابر تکیه و منازل روضه شنیدیم که میگفت: «انشاءالله قبرش را در بغل بگیرید سومصلوات را بلندتر ازین بفرستید.»
و من آن لحظه، نه فقط به صلوات لِسانی و جاری، بلکه به صلوات مجسّم و مشهود محمد و آل محمد نائل شدم که از اینجا به بعد در قلم و الفبای فارسی نمیگنجد. باید موزیکدانی سراغ یافت و از او خواست حال این گونهی یک زایر مولا امام حسین (ع) را در ردیف نُت عشق، فنا بسازد و با سبکی موزون بسُراید.
اما حیف! که من چقدر در این رابطهی گپوگفتی با مولایم از آن زن پابرهنهی عشایر عراقی -که از صدها روضهخوان، برایم عشقی افزونتر و خالصتر نسبت به حسینم آفریده بود در کنج آن حرم- عقب و باز ماندهبودم. همان زن محجوبِ فقیری که حالِ زارش را در گوشهی قلبم درج، و الگوی خویش ساختم تا با دیدنِ نوع عشقش به سیدالشهداء، تا ابد عطر نابِ بینالحرمین را از ذائقهی ذخیرهشدهام دور نسازم. هرگاه به ادب آن زن عشایر عراقی و انگشت سبّابهی اشارهاش به حضرت اباعبدالله (ع) خیره میگردم، خیر میبینم. آن زن مرا در دریای عشق حسین به شنا بُرد و در من، فنا و گریه و اشک آفرید و خودش شد بینظیرترین یادگار صحنهی زیارتِ نجف کربلای من. بگذرم.
در داخل حرم امام حسین (ع)
حالا اگر دل داری، مجدد بیا درون مرقدالحسین. از همان کفِ خیابان دایرهای، دیوارههای ۱۵متری حرم، با یک شیب آرام از بابالرأس غروبگاه خورشید، بهآرامی منتهی میشوی سوی سیدالشهدا. تا ۸ متر یا بیشتر، این شیب، تو را شیداگونه میبرَد درون گودال قتلگاه که حالا چهار رواق و یک مکعب مُطاف است برای زائر حائر حیران. و تو بدان که خود پیکر پاک امام، ۱۱متر دیگر پایینتر از خود ضریح است. از هر ۴رواق حرم اگر سر به آسمان کنی تا آه به ملاءاعلا بفرستی و نفرین بر اشقیای اَدنا، چشمت به گنبد و پرچم سرخ پشتبامش میافتد که اهتزاز عزت میکنند. فقط در حرم امام حسین از هر چهار سویش، آسمانِ خدا پیداست. این رسوخ چشم از مَنفذ شیشهای سقف، خود عشقسازه. در ۴رواق منتهی به هم، هیچ کس نه به انتها میرسد، نه گم میشود و نه تنها میماند. هرچه بچرخی باز دلت میگوید بازم بچرخ، بازم بگرد تا گردغبار روحت بریزد. این طواف بر مطاف عشقه.
تو میتوانی هم از مسیرِ بازِ گوشتاگوشِ رواقهای اربعه، در درون حرم بچرخی، آنهم نه یک بار بلکه هزاربار؛ و هم از چهار زوایهی مکعب متصل به حائر حسینی، که از کُنج قتلگاه عبور میکند. اینجا که برسی هر بار، دلت خونی سُرخین پمپاژ میکند و مغزت موتور محرکهی قلبت میگردد و زمین و زمان نمیشناسی.
واقعاً هیچ زائری در حرم امام حسین، دلتنگی و کدورت ندارد. زیرا از نقشههای پیچدرپیچ و انحناهای منحرفکننده و گنگرههای گیجکننده خبری نیست. خصوصاً اگر در وقت خاصِ خلوت، به مرقد بروی، حتی میتوانی درون محراب حرم، در رواق قبله که به نام حبیببنمظاهر است، نماز بگزاری. و من از سر ذوق و ادای دَین و به نیت اُقربا و همهی مستضعفان جهان در محراب نمازی گزاردم که لذایذ آن، هنوز حس میشود.
حالا بدان سه رواق دیگر حرم، اسمشان ایناست: سمت رأسالحسین ع، رواق ابراهیم مّجاب است نوهی امام کاظم ع، که سالی به زیارت امام آمد و سلام کرد و آقا ع جواب سلامش را داد و لذا شد ابراهیم مُجاب (=اجابتشده). دو دیگر یکی رواق سلطان یا پادشاهان است در پشت مضجع در سوی شمال، که برخی پادشاهان قاجار در این رواق دفناند؛ نوعی ریاکاری و تصرف زوری. و یک رواق هم رواق فقیهان است در سوی بینالحرمین در بابالحجه شرق حرم.
حالا وقتشه من و تو در ناحیهی مقدسه در زیر گنبد و حائر حسینی باشیم. اینجا همهی بهشت جمع است و همه عشق، تفریق. هر کس در این تکّهی بهشت، دلش از ضرب و جراحات فَرق امام حسین، در تفرُّق است و از آن همه اخلاص ۷۲ تن در تقرُّب و از رهبری داهیانه زیبب سلام الله علیها پس از عاشورا، در تعجب. فقط باید بود آنجا و ناظر شد زیبا.
اینجا در گرانیگاه مرقد (=مرکز ثقل حرم) حائر و ناحیهی مقدسه قرار دارد تا تو در زیارت حسین، قرارگاهی بیقرار داشته باشی. هیچ یک از اعضای وجودی تو در این تکّهی خاص حرم، قراری ندارد. چون در مدار حسین قرار گرفتی و دائم در خیال ستایش، در شیار نیایش و در زیار سُرایش هستی. دلت میخواهد نغمه بسازی. ساز بنوازی و آواز گریه سردهی برای ظلم بر اباعبدالله. خودتان حالا از دور، خویشتنِ خویش را در آن حائر مقدس، دلی و قلبی بچرخانید و نجوا کنید با سالار شهیدان.
حرمهی امام حسین (ع)
حضرت ابوالفضل (س)
درست در روی سینهی امام ع، علیاصغر طفل معصوم اهلبیت دفن است و در زیر پای قبر امام، فرزند برومندش، علیاکبر، رزمندهای شجاع که اعراب برای او منزلتی فوقالعاده قائلاند در حد استمرار امامت.
اما وقتی از روبروی سینهی شکافتهشدهی امام، ۱۳ قدم به عقب برمیداری، به یک سرسرای پر از اَسرار در مماس قبله میرسی. اینجا دو سو دارد که نور میرساند و ساطعات میسازد.
سمت شرق این سرسرای دل و دیپاچهی عشق، قبور ۷۲ تن است که مشهور است به مقبرهی شهدای کربلا. و سمت غرب و درست در مماس قبر بیسر آقا امام حسین ع، مقبرهی ملکوتی جناب حبیببنمظاهر است که مقامی شامخ دارد و بابالحوائج است.
وقتی از وسط این سرسرا، به سوی قبله بیرون روی و وارد رواق حبیب شوی، سمت راست تو یعنی آن کنج و زاویهی غرب رواق، یا کنار ناحیهی مقدسه زیر سر حبیب، قتلگاه امام. کمتر کسی را دیدم که در دو جا اشکی نریخته باشد، ضجّهای نزدهباشد: کنار ۷۲ تن و در کنج قتلگاه. که از نظر من تمام روح حرم درین نقطه جمع است.
دامنه. نجف اشرف. باب الرضا (ع) یا باب ساعت
۵ دی ۱۳۹۳ ضلع شرقی حرم امام علی علیهالسّلام
حالا اینجا گویی یک گمشده داری؛ قبر ابوالفضل آن پورِ علی (ع) که بر دلت برات میشود کاش حرم ابوالفضل در درون حرم امام بود اما بعد آرام میگیری دو ضریح جدا از هم، بینالحرمینی ساخت که داستان شیداییهاست.
وقتی از حرم امام میروی کنار قبر عباس، گویی پیامی غیبگونه از مرقد ابوالفضل (س) میرسد: بیش ازین اینجا نمان! به مرقد امام مقیم شو. گویی القای خود عباسبنعلیست به زائرین؛ پرواز به حرم حسین از حرم حضرت عباس. راز بینالحرمین. همین. خودم چنین بودم در بینالحرمین.
قسمتی بود از خاطراتم در زیارت به نجف و کربلا در دی ۱۳۹۳ خورشیدی.
امام حسین (ع) به کدام آیات استناد میکردند؟
به قلم دامنه : به نام خدا. امام حسین (ع) در طولِ مسیرِ مکه به کوفه وقتی فرصت صحبت با یاران و افراد پیدا میکرد در بیانات خود به آیات قرآن کریم استناد میکردند؛ زیرا قرآن در نگاه امامان (ع) و پیروان برترین معیار و بالاترین حجت و حکمت است. من از میان چندین آیه -که در مسیر در لسانِ حضرت اباعبدالله (ع) برای انتباه یا التجاء و یا ارشاد جاری شد- از باب تبرّک و توجّه به متن و ترجمهی دو آیهی استنادی آن حضرت بسنده میکنم. میتوان رجوع کرد به این (منبع)
۱. هنگامی که به یکی از اُتراقگاههای مسیر (=منزلگاههای توراهی) عراق رسیدند کسی که از کوفه خبر داشت گفت: «تو را به خدا به کوفه نرو، که حتماً تو را خواهند کشت.» امام (ع) در جواب آیهی ٥١ توبه را قرائت کردند:
۲. موقعی که به یکی از منزلگاههای دیگر -که به قصر بنیمقاتل مشهور بود- رسیدند، یکی از افراد آنجا به امام حسین (ع) گفت: «من شمشیر و اسبم را میدهم اما مرا از این کار [کمک به امام] معاف کن.» امام (ع) فرمودند: «هنگامی که نسبت به ما جان خودت را دریغ میکنی ما را به مال تو نیازی نیست» و اینجاست که در ادامه، به بخش پایانی آیهی ٥١ کهف استناد فرمودند:
«...وَمَا کُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُدًا»
و گمراهسازان را دستیار و مددکار خود نساختهام (و اصلاً به دستیار و مددکار نیازی ندارم).
توضیح: مترجمان برجستهی قرآن، «الْمُضِلِّینَ» را به معنی گمراهسازان. سرگشتهکنندگان و «عَضُداً» را به معنیِ معیّن مددکار. دستیار، برگردان کردهاند.
نکته و آموزه: آیهی اخیر، همان آیهایست که خدا خود میفرماید در کارِ «آفرینش جهان و انسان»، ابلیس و فرزندانش و گمراهسازان را حاضر نکردهام و کمک نگرفتهام. بنابرین، امام حسین (ع) نیز، با آوردنِ این آیهی عجیب به صحنه، خواستند بگویند در نهضتی که بپا کردند تا به کمک مردم گرفتار کوفه بشتابند، هیچ چشمداشتی به کمک آنگونه مُردّدان که در واقع از گمراهسازاناند، ندارند؛ نه به اسب و شمشیرشان، و نه حتی به خودشان و نفراتشان. این بود که سرانجام با همهی تلاشهایی که انجام دادند تا فریبخوردگانِ صحنهی کربلا، جنگی بپا نکنند و خونریزیی ننمایند، کارگر نیفتاد و فرجام همان شد که آن امامِ شهید و ۷۲ یارِ عزیزش، جاودانه بمانند و اُسوهی حسَنه.
پشیمانی از انکار آفرینش جدید
وَقَالُوا أَإِذَا ضَلَلْنَا فِی الْأَرْضِ أَإِنَّا لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ ۚ بَلْ هُمْ بِلِقَاءِ رَبِّهِمْ کَافِرُونَ * قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ ثُمَّ إِلَىٰ رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ * وَلَوْ تَرَىٰ إِذِ الْمُجْرِمُونَ نَاکِسُو رُءُوسِهِمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ رَبَّنَا أَبْصَرْنَا وَسَمِعْنَا فَارْجِعْنَا نَعْمَلْ صَالِحًا إِنَّا مُوقِنُونَ.
ترجمه و توضیح: مرحوم مصطفی خرّمدل
(کافران) میگویند: آیا هنگامی که ما مُردیم و در زمین گُم گشتیم (و ذرّات وجود ما آمیزهی خاک گردید و اثری از آن نماند) آیا آفرینش تازهای خواهیم یافت (و دوباره زندگی را از سر میگیریم؟) بلکه آنان منکر ملاقات با پروردگارشان (برای حساب و کتاب) هم هستند. [مراد از گمشدن، جزوِ خاک شدن و در پهنهی زمین پراکندن و پرتابشدن است.]
بگو: فرشتهی مرگ که بر شما گماشته شده است، به سراغتان میآید و جان شما را میگیرد، سپس به سوی پروردگارتان بازگردانده میشوید.
اگر (میشد) ببینی گناهکاران را در آن هنگامی که در پیشگاه پروردگارشان (برای حساب و کتاب گرد آورده شدهاند، و ایشان از خجالت) سر به زیر افکندهاند و میگویند: پروردگارا! دیدیم (آنچه خود را از آن به کوری زده بودیم) و شنیدیم (آنچه خود را از آن به کری زده بودیم. هم اینک پشیمانیم) پس ما را (به جهان) بازگردان تا عمل صالح انجام دهیم (و سرافراز به خدمت برگردیم). ما (به قیامت و فرمودهی پیغمبرانت) یقین کامل داریم.
مدرسه فکرت ۶۳
مجموعه پیامهایم در مدرسه فکرت
قسمت شصتوسوم
مؤلّفههای رستگاری (۱)
ابراهیم طالبی دارابی دامنه / ۶ مهر ۱۳۹۹
به نام خدا. یکی از آثار ایمان، نزدیککردن آدمى به سعادت و رستگارى حقیقى و نیل به خشنودى خداى سبحان است. ایمان، در فطرت انسان جاسازی شده است. تا آن حد که حتی گناهی چون ظلم هم قادر نیست، اصلِ ایمان را باطل کند، چون ایمان، جزوِ فطرت انسانى و غیرِ قابل بُطلان است، بلکه باطل، تنها باعث پوشیدهشدنِ ایمان مىگردد بهطورىکه دیگر نمىتواند اثر صحیح خود را بروز دهد. پس؛ بهآسانی نمیتوان کسی را متهم به بیایمانی کرد. این متن را بر اساس تفسیر «المیزان» در بحث آیهی ٨٢ سورهی انعام استخراج کرده و نوشتهام.
مؤلّفههای رستگاری (۲)
ابراهیم طالبی دارابی دامنه / ۶ مهر ۱۳۹۹
به نام خدا. یکی دیگر از مؤلّفهها و عوامل رستگاری، کارهای خیر و نیک است. زیرا طبق آیهی ۸ سورهی اعراف، اَعمالِ انسان وزن میشود و مورد سنجش قرار میگیرد. لذا در دستگاه آفرینش حضرت آفریدگار متعال، هر کس میزان عملِ سنگینتری داشته باشد، از رستگاران است.
در آیهی ۷۷ سورهی حج به این مسئله یعنی کار نیک تصریح و تأکید شده است: «...وَ افْعَلُواْ الْخَیْرَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ: کار نیک انجام دهید شاید رستگار شوید.
پس؛ هر کس مشغول کار نیک است بداند که در مسیر سعادت قدم گذاشته است. خوشبختانه ایرانیان از مردمانی بودند که از طلوع بشریت به نداهای رحمانی توجه داشتند. مثل این پند که مثلثِ نیک است: پندار، کردار، گفتار باید نیک باشد، که کردار درین سه ضلع نیکی شامل عمل و کار است.
نکتهی ۱ : با این استناد و استدلال وَحیانی و فرهنگ ایرانی، روشن میشود که رستگاری صرفاً جنبهی نظری ندارد، بلکه باید گام در جادهی کارِ نیک و در مسیر عمل خیر گذاشت.
نکتهی ۲ : میدانِ کار نیک نیز گسترده است. مانند این کارها: ساختن پُل و جاده، پرداخت زکات به مستمند، جهاد سازندگی، پرهیز از اسراف آب، خدمتگزاری به ملت، نمازگزاردن، کمک به بیماران، شرکت در دفاع از دین و وطن، نگهبانی از جنگل و بومزیست و معدن، ساختن کتابخانه، حراست از دشت و دمَن و صحرا و دریا، گرفتنِ دستِ افتاده و نیازمند. مبارزه با شرّ و شرارت. و بیشمار کارهای خوب و خیر دیگر که خشنودی خدا را فراهم میکند.
نکتهی ۳ : خدا مظهر خیر است، پس از خوبی و خیر خشنود است. خیر در طول تاریخ بشریت با سدّ «شرّ» مواجه بوده و هست. پس شرّ فنا نمیشود اما با خیر میتوان از شرّ دوری و برائت کرد. کارِ نیک به این علت سعادت و رستگاری به ارمغان میآورد.
پاسخ:
سلام جناب آقا... تردیدی نکن که متون معارف همواره مفید است. حتی اگر انسان به وسع علامه طباطبایی هم برسد باز نیز برای معارف و مباحث دینی و قرآنی، دانشآموز به حساب میآید. اساساً همه، همیشه دانشآموزیم از مهد تا لحد. از ازَل تا ابد.
امامِ عبادت، عبودیت، عرفان و عاشورا
گفتارهایی از امام حسین (ع)
قسمت بیستودوم
از آن حضرت سؤال شد باشخصیّتترین افراد چه کسى است؟
در جواب فرمودند:
«آن کسى است که اهمیّت ندهد که دنیا در دست چه کسى مىباشد.» (منبع)
اشاره: دنیا در جملهی امام (ع) ممکن است زخارف (=تجمّلات و اَشرافیت) و دنیازدگی باشد.
پاسخ:
سلام. وقتی گاهگاه در نوشتههای تو ایراد دستور زبان فارسی میبینم -مثل همین متنت که نوشتی، «دو طفلان مسلم»، برانگیخته میشوم که ایراد را شرح دهم. زیرا نه فقط به این ایرادگرفتن آزرده نمیشوی، بلکه استقبال هم میکنی. پس نکته اینجاست:
«طفلان مسلم» درست است، نه «دو طفلان مسلم». چونکه طفلان تثنیه است. یعنی دو طفل. بنابراین آوردن عدد «دو» بر سر طفلان، نادرست است. با پوزش. امروز چون دوغِ شُتر زیاد خوردم، به ذوق آمدم که به تو دربپیچم! بیشتر بخوانید ↓
عَیّوق شعر محتشم

توجه به معنای عَیّوق و ویژگیهای آن مشخص میشود که محتشم چه انتخاب دقیقی داشت است. دهخدا میگوید: عَیّوق ستاره ای است خُرد، روشن، سرخ رنگ، به طرف راست کهکشان که پیرو ثریا باشد. آن را عیوق از آن گویند که او گویا نگهبان ثریا است، مشتق از عوق بمعنی بازداشتن و نگهبان و بازدارنده از امور مکروه. اما محمد معین، علاوه بر این که میگوید عیوق نام ستاره ای نورانی در صورت فلکی در امتداد کهکشان راه شیری است، به نکته مهمی هم اشاره دارد که عیوق، نماد فاصله و دوری است.
پاسخ دامنه: سلام جناب حجتالاسلام احمدی. خواندم و خیلی لذت بردم. نوشتهای پربار و حاوی معانی و مضامین وسیع نوشتی. بلی؛ حتی تا دورترین نقطه هم، آوای کربلا، پیام سیدالشهداء (ع)، غم عظیم عاشورا و اندوه عمیق تاسوعا طنین میاندازد؛ تا ستارهی عیّوق. همین بهصحنه آوردن عیوق، اوج شعر محتشم است. ممنونم. ممنون.
پنج خبر، پنج نظر
خبر ۱ : استیو بنن استراتژیست برکنارشدهی ترامپ -که در ساخت دیوار مرزی آمریکا و مکزیک نقش داشته- از طریق سایت سرمایهگذاری «ما دیوار میسازیم» بیش از ۲۵ میلیون دلار از کمکهای مردمی را به جیب زده است. (منبع)
دامنه: این شخص به لزومِ جنگ مسیحیان و یهودیان با اسلام و چین معتقد است و این رویارویی را مقدس نیز میداند. لابد جیببُری کرد تا پول دیوار مرز مکزیک را خرج تقابل با اسلام و ایران کند!
خبر ۲ : جو بایدن در مورد ماه محرم نوشت: «همانطور که دوستان و همسایگان مسلمان ما شروع سال نو اسلامی را گرامی میدارند و به فداکاریای که در ماه مقدس محرم انجام شد، احترام میگذارند، بیایید همهی ما بخواهیم که در کنار هم در مبارزه برای شفقت، برابری و عدالت بایستیم.» (منبع)
دامنه: کاری به این ندارم که او به آنچه گفته، صداقت دارد یا ندارد، صوری گفته یا جدّی. باورش شده یا نه. مهم این است او به چهار مفهوم ارزشی اشاره کرده است که آرزوی همیشگی بشریت است، خاصّه به اصل «فداکاری» در واقعهی عاشورا. باز «جو بایدن»! که دستکم برای ماه محرم، ولو برای کسب وجهه و رأی، چنین نوشت. هستند در داخل که انگار یک جو غیرت ندارند و هنوز هم منتظرند ترامپ یک غلطی علیهی ایران بکند و از اینکه نمیتواند، با خود در کلنجارند و تحت فشار.
خبر ۳ : باراک اوباما گفت: «عاقبتِ ریاستجمهوری ترامپ، افسارگسیختنِ بدترین هوسهای ما بوده، تضعیف وجههی پرافتخار ما در اطراف جهان و تهدید بیسابقهی نهادهای دمکراتیک ما.» (منبع)
دامنه: متوجه شدید که چی گفته؟ یعنی بدترین شکل دموکراسیِ صوری و پولی و کاپیتالیستی.
خبر ۴ : بیل کلینتون گفت: «شما میدانید که ترامپ با چهار سال ریاست جمهوری دیگر چهکار خواهد کرد: مقصّردانستن دیگران، قلدری و تحقیرکردن.» (منبع)
دامنه: سه شیوهی قدرت یکجانبهگرا و سه فاز شخصیتی نژادپرستی در آمریکا.
خبر ۵ : نخست وزیر عراق در دیدار با ترامپ در آمریکا گفت: «آمریکا به عراق برای شکست داعش کمک کرد.» (منبع)
دامنه: ازجمله حرفهاییست برای تأمین منافع ملی، ولی تهی از راستی و خالی از درستی. امور داخلی هر کشوری انحصاراً ملیست، اما اثراتِ ملموس معاضدت ایران نادیدهانگاشتنی نیست.
















