دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

Qalame Qom
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)
قم، مازندران، ساری، میاندورود

پیام مدیر
نظرات
  • ۷ آذر ۰۳، ۱۷:۲۳ - ‌‌‌ ‌‌‌تیرزاد
    🤩
موضوع
بایگانی
پر بازدید
پر پسند
پر بحث‌

تفسیر آیه‌ ٨٢ انعام

جمعه, ۱۴ شهریور ۱۳۹۹، ۰۹:۵۲ ق.ظ
تفسیر آیه‌ ٨٢ انعام

الَّذِینَ آمَنُوا وَلَمْ یَلْبِسُوا إِیمَانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولَٰئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَهُمْ مُهْتَدُونَ

(آیه‌ی ٨٢ سوره‌ی انعام)

 

ترجمه و توضیح مرحوم مصطفی خرّم‌دل:

 

کسانی که ایمان آورده باشند و ایمان خود را با شرک (پرستش چیزی با خدا) نیامیخته باشند، اَمن و امان ایشان را سزا است، و آنان راه‌یافتگان (راه حق و حقیقت) هستند.

 

[«لَمْ یَلْبِسُوا»: آمیخته نکرده‌اند. «ظُلْم»: شرک (نگا: لقمان / ۱۳). «لَمْ یَلْبِسُوا إِیمَانَهُم بِظُلْمٍ»: مراد این که همراه ایمان به خدا، در برابر دیگران نیز کُرنش نمی‌برند و برای آنها قربانی و نذر نمی‌کنند و جلب منافع و دفع بلایا نمی‌خواهند و ... (نگا: یوسف / ۱۰۶، عنکبوت / ۶۱ - ۶۵، زمر / ۳).]

 

 

تفسیر علامه طباطبایی

 

«در آیه قبلى ابراهیم (علیه السلام ) در خلال حجتى که علیه مشرکین اقامه کرده بود از آنان پرسید: کدامیک از من و شما سزاوارتریم به ایمنى و نترسیدن؟ اینک در این آیه خودش جواب مى دهد. و چون جواب بدیهى و روشن بوده، از شدت وضوح، خود خصم نیز آنرا قبول داشته، و معلوم است که در اینگونه سؤالات لازم نیست که کننده در انتظار جواب طرف باشد، بلکه از آنجایى که احتمال مخالفت نمى دهد مى تواند خودش جواب را بگوید...

 

آیه شریفه دلالت مى کند بر اینکه (امن ) و (اهتداء) از خواص و آثار ایمان است، البته به شرط اینکه ایمان به وسیله ظلم پوشیده نشود. چون کلمه (لبس) که در آیه است به معناى (ستر) است، همچنانکه راغب هم در مفردات خود گفته که : (اصل ماده (لبس ) -به فتح لا - به معناى ستر است)، و این تعبیر کنایه‌اى است که حقیقت دیگرى را به ما مى فهماند، و آن این است که ظلم اصل ایمان را باطل نمى کند، چون ایمان جزو فطرت انسانى و غیر قابل بطلان است، بلکه باطل تنها باعث پوشیده شدن ایمان مى گردد به طورى که دیگر نمى تواند اثر صحیح خود را بروز دهد.

 

و ظلم که عبارت است از: خروج از اعتدال و میانه روى، گر چه در آیه مورد بحث به طور نکره آورده شده و در سیاق نفى قرار گرفته و لازمه‌اش عمومیت است، و همراه ایمان هم در آیه چیزى ذکر نشده که ایمان به آن چیز مصداق ظلم قرار گیرد، و در نتیجه مراد از ظلم در آیه ظلم معینى باشد، لیکن از آنجایى که سیاق آیه دلالت دارد بر اینکه ظلم مانع از ظهور ایمان و بروز آثار حسنه و مطلوب از آن است، همین دلالت خود قرینه‌اى است بر اینکه مراد از ظلم در آیه نوع مخصوصى است که در خصوص ایمان اثر نموده و آن را مى پوشاند، نه هر ظلمى. آرى، گر چه ذهن مردم از معناى کلمه ظلم ابتداء منتقل به خصوص ظلمهاى اجتماعى و تعدى به حقوق دیگران و سلب امنیت از جان فردى از افراد جامعه و یا مال و یا عرض او مى شود، لیکن این انتقال بدوى است، و خود مردم معناى ظلم را منحصر در آن ندانسته و هر مخالفت قانون و سنت جارى و حتى هر گناه و سرپیچى از خطابات مولوى را ظلم به خود گنهکار مى دانند، بلکه نافرمانى خداى سبحان را از جهت اینکه مستحق عبادت و اطاعت است و همچنین مخالفت تکلیف را ظلم مى شمارند اگر چه این مخالفت از روى سهو و یا فراموشى و یا جهل صادر شده باشد. منتهى در این قسم اخیر کسى قائل به مؤ اخذه و عقاب نیست، همچنین مخالفت نصیحت و اوامر ارشادى مولا را هر چند امر بر مأمور مشتبه شده باشد و از روى عمد نباشد ظلم به نفس ‍ مى دانند.

 

آرى، مردم ملاکى را که در ظلم هست تحلیل نموده و در نتیجه همه این مخالفتها را نیز ظلم به نفس مى شمارند، حتى کسى را هم که در مراعات دستورهاى بهداشتى و عوامل مؤ ثر در صحت مزاج و لو به طور غیر عمد مسامحه کند ظالم به نفس مى دانند.

 

و خلاصه اینکه براى ظلم دامنه پهناورى است، و لیکن چنان هم نیست که همه اقسام آن در ایمان اثر سوء داشته باشد، زیرا ظلم‌هایى که گناه و مخالفت امر مولوى شمرده نمى شود (مثلا مخالفتهایى که از روى سهو یا نسیان یا جهل یا غفلت سر مى زند) هیچکدام در ایمان که اثرش نزدیک کردن آدمى به سعادت و رستگارى حقیقى و نیل به خشنودى خداى سبحان است، اثر سوء ندارد و ایمان هم در تأثیر خود مشروط و مقید به نبود هیچکدام از آنها نیست. پس اینکه فرمود: (الذین آمنوا او لم یلبسوا ایمانهم بظلم اولئک لهم الامن ) معنایش این است که ایمان در تأثیر اثر خود که همان ایمنى از هر گناهى است که اثر ایمان را فاسد مى کند مشروط است به نبود ظلم. المیزان

 

بحث مفصل گناه و ظلم: البته در اینجا نکته دقیق دیگرى هم هست، و آن این است که گناه اختیارى همانطورى که در آخر جلد ششم این کتاب به طور مفصل بحث کردیم، امرى است که بر حسب اختلاف درجه فهم مرتکب، داراى مراتب مختلفى مى شود، چه بسا عمل اختیارى که در نظر قومى گناه و ظلم است و لیکن در نظر قومى دیگر ظلم نیست، مثلا کسى که از دو طریقه شرک و توحید راه توحید را اختیار کرده و فهمیده که براى عالم صانعى است که او اجزاى آن را آفریده و اطراف و آفاق آن را شکافته و آسمان و زمینش را بدون پایه و ستون نگهداشته، و نیز به دست آورده که خود او و غیر او همه مربوب و مخلوق آن آفریدگار و تحت تدبیر اویند، و به خوبى دریافته است که سعادت در زندگى واقعى یک انسان به داشتن ایمان به او و خضوع در برابر او است، در نظر چنین کسى بدترین ظلمها همانا شرک به خدا و ایمان به غیر او و اعتقاد به ربوبیت بتها و ستاره ها و امثال آن است، و خلاصه منطق چنین کسى همان منطق ابراهیم (علیهالسلام ) است که گفت : (و کیف اخاف ما اشرکتم و لا تخافون انکم اشرکتم بالله ما لم ینزل به علیکم سلطانا) پس در نظر چنین کسى وقتى ایمان به خدا مى تواند اثر خود را بروز دهد یعنى ایمنى از شقاوت بیاورد که صاحب آن این ایمان را با شرک و نافرمانى آلوده نکند. بیشتر بخوانید ↓

 

و کسى که این مرحله را بپیماید و به خداى یگانه ایمان بیاورد، مواجه مى شود از ظلم، با گناهان کبیره اى مانند عقوق والدین، خوردن مال یتیم، قتل نفس محترمه و زنا و میگسارى. پس ایمان خود را در بروز اثر، مشروط به اجتناب از این قبیل ظلمها مى داند. همچنانکه خداى تعالى نیز وعده کرده که اگر بندگانش از گناهان کبیره بپرهیزند او گناهان صغیره آنان را مى آمرزد و فرموده است : (ان تجتنبوا کبائر ما تنهون عنه نکفر عنکم سیئاتکم و ندخلکم مدخلا کریما) وقتى در نظر چنین کسى سعادت انسان این باشد، قهرا شقاوت و بدبختى او هم همان بى اثر ماندن ایمان و دچار شدن به عذاب شرک و عقاب گناهان کبیره است. البته شقاوت ناشى از شرک دائمى و همیشگى است، و بدبختى و عذاب ناشى از گناهان کبیره موقت است، و پس از تمام شدن مدتش و یا قبل از آن، به شفاعت شفیعى بر طرف مى شود.

 

بنابراین هر قدر تقواى چنین شخصى و معرفت او به مقام پروردگارش بیشتر باشد به مقدار بیشترى از مصادیق ظلم برخورد مى کند، تا آنجا که ارتکاب مکروهات و ترک مستحبات و بلکه اشتغال به مباحات را هم ظلم دانسته و بالاتر از اینها شاید گناهان اخلاقى و انحراف از فضائل نفسانى و ملکات ربانى را نیز ظلم بداند، و اگر درجه تقوا و معرفتش از این هم بالاتر شد به گناهان دیگرى برمى خورد که خار راه محبت حق و در پیرامون بساط قرب او قرار دارند و تنها اهل این مرتبه آنها را درک مى کنند.

 

پس ایمان به خدا تنها مشروط به نبودن شرک و گناهان کبیره نیست، بلکه در هر مرحله از این مراحل وقتى ایمان به خدا از شقاوت و بدبختى جلوگیر مى شود که صاحبش مناسب آن مرحله از ظلم دور باشد.

 

بنابراین، اطلاقى که کلمه (بظلم ) در آیه شریفه دارد اطلاقى است که بر حسب اختلاف مراتب ایمان مختلف مى شود، و چون مقام آیه مورد بحث مقام مناظره با مشرکین است قهرا این اطلاق تنها منطبق با ظلم مشرکین (یعنى شرک آنان ) مى شود چنانکه اطلاق کلمه (الامن ) نیز که از ایمان در آیه ناشى مى شود، تنها منطبق با امنیت از عذاب مخلد و شقاوت مؤ بد مى گردد، البته این قرینه مقام است که مطلقات آیه را منطبق با خصوصیات مورد، مى کند، وگرنه اگر از خصوصیات مورد صرفنظر کنیم آیه شریفه از جهت بیان، آیهاى مستقل خواهد بود. و به طور کلى چنین نتیجه مى دهد که امنیت و اهتداء تنها و تنها مترتب بر ایمانى مى شود که صاحبش از جمیع انحاء ظلم بر کنار باشد - به همان معنا که گذشت - این بود بحث ما در باره کلمه ظلم و امنى که در آیه است.

 

و اما ایمانى که در آن ذکر شده، نیز داراى اطلاق است و همه اقسام ایمان به ربوبیت را شامل مى شود، و لیکن جمله (و لم یلبسوا ایمانهم بظلم ) آنرا مقید بخصوص ایمان به ربوبیت خداى سبحان و ترک شرکاى مشرکین کرده است. خواهید گفت : کجا مفاد جمله مزبور تقیید اطلاق ایمان است ؟ جواب این است که ایمان به شرکا، همانطورى که از آیه قبلى استفاده شد ظلم است، زیرا اعتقاد به ربوبیت چیزى است بدون دلیل، و پناه بردن و توقع دفع شر از چیزى است که هیچگونه نفع و ضررى را مالک نیست. به خلاف ایمان به خداى سبحان که ایمان به کسى است که آفریننده و صاحب ایمان و راهنماى او و مدبرى است که در هر امرى اراده اى دارد، و هیچ چیزى از تحت اراده او بیرون نیست. لذا در همان آیه ابراهیم (علیهالسلام ) از مشرکین پرسید کدامیک از من و شما سزاوارترین به ایمنى و نترسیدن ؟ من و شما هر دو ایمان به رب و خدا داریم ولى چیزى که هست اینکه باید ببینیم کدامیک از این دو ایمان، معتبر و داراى دلیل است ایمان شما و یا ایمان من ؟

 

از این بیان معلوم شد که مراد از ایمان در جمله (الذین آمنوا) خصوص ایمان صحیح نیست، بلکه مراد مطلق ایمان به ربوبیت است، و جمله (و لم یلبسوا ایمانهم بظلم ) آنرا مقید و متعین در ایمان به ربوبیت خداى سبحان کرده است. - دقت فرمائید -.

به هر حال، از بیانات گذشته ما چندین نکته معلوم گردید:

 

اول اینکه : مراد از (ایمان ) در آیه مورد بحث، مطلق ایمان به ربوبیت است، نه فقط ایمان به ربوبیت آفریدگار عالم.

 

دوم اینکه : (ظلم ) در آیه به معناى مطلق چیزهایى است که براى ایمان مضر بوده و آنرا فاسد و بى اثر مى سازد. همچنانکه (امن ) در آیه هم به معناى مطلق ایمنى از شقاوت و عذاب گناهان است. و نیز مراد از (اهتداء) هم دورى و خلاصى از مطلق عذابها است، گر چه به حسب مورد، تنها منطبق بر رهائى از خصوص عذاب شرک است.

 

سوم اینکه : اطلاق ظلم بر حسب اختلاف مراتب ایمان مختلف مى شود.

 

سخن بعضى از مفسرین در تفسیر آیه : (للذین آمنوا و لم یلبسوا ایمانهم بظلم...) واشکال وارد بر آن

البته بعضى از مفسرین طورى دیگر آنرا تفسیر کرده و گفته اند: در آیه شریفه، ایمنى منحصر در کسانى شده که ایمان به خدا آورده، و ایمان خود را هم مخلوط به ظلم نکرده باشند. بنابراین وقتى عمومیت آیه حمل بر اطلاق آن شود یعنى موضوع ایمان در بین مراعات نگردد، معناى آن چنین مى شود: کسانى که ایمان آورده و ایمان خود را هم به هیچ یک از انحاء ظلم به نفس و به غیر، مخلوط نکرده باشند و حتى حیوانات را هم آزار ننموده باشند از عقاب اخروى که خداى تعالى براى گنهکاران تهیه کرده و همچنین از عقاب دنیوى که مترتب بر مراعات ننمودن اسباب آن است مانند فقر و مرض و امثال آن ایمن هستند، و اما ستمکاران و کسانى که ایمان خود را مخلوط به ظلم به نفس و ظلم به غیر کرده اند ایمن از آن عقابها نبوده، هر ظالمى در معرض عقاب خواهد بود. گو اینکه خداى تعالى هر ظالمى را به کیفر هر ظلمى عقاب نمى کند بلکه کیفر بسیارى از گناهان را در همان دنیا داده و از عقاب اخروى آن اغماض مى کند، و به غیر از گناه شرک، هر گناه دیگرى را از هر که بخواهد مى بخشد.

 

سپس اضافه کرده که این معنا در تفسیر آیه شریفه معنایى است صحیح و از آن این نتیجه به دست مى آید که ایمنى مطلق از عقاب اخروى و عذابهاى دنیوى و مجازات قانونى و جزائیات دین (نه از ترس هیبت و جلال کبریائى که مخصوص اهل کمال است ) براى هیچ مکلفى جایز نیست.

 

آنگاه گفته است : (اگر آیه شریفه اطلاق نمیداشت معنایش این مى شد که تنها کسانى که ایمان آورده اند و ایمان خود را مخلوط به ظلم بزرگ (شرک ) ننموده اند ایمن مى باشند و دیگران از عقاب بر اصول دین که عقابى است همیشگى ایمن نبوده، نسبت به عقابهاى دیگر هم بین خوف و رجا هستند).

سپس گفته است : ظاهر آیه عموم و اطلاق است، به دلیل اینکه صحابه رسول خدا (صلى اللّه علیه وآله و سلم ) از آن عموم را فهمیده اند، زیرا روایت شده که وقتى این آیه نازل شد مردم نگران شده عرض کردند: یا رسول الله ! آن کیست که ظلم به نفس ‍ نداشته باشد؟ همه ما ظلم به نفس داریم پس همه مشمول این آیهایم ؟ حضرت فرمود: مراد از ظلم شرک به خدا است. شاهد دیگر آن سیاق خود آیه است، زیرا روى سخن در آیه با مؤ منین است نه مشرکین.

 

این بود خلاصه کلام مفسر مذکور، و در آن چند اشکال است :

 

اول اینکه : فهم صحابه هیچ دلالتى بر عموم معناى ظلم به آن وسعتى که وى گفته است ندارد، زیرا بیش از این نبوده که صحابه از کلمه ظلم، معناى معصیت را فهمیده اند و این اخص از مدعاى او است. مدعاى او این بود که آیه شریفه ظلمهایى را هم که معصیت نیست از قبیل کارهایى که باعث فقر و مرض است شامل مى شود، و حال آنکه صحابه از ظلم، خصوص گناهان را فهمیده اند، پس مدعا اعم از دلیل است.

 

دوم اینکه : عموم ظلمهایى که عقاب آور نیست، نسبت به مدلول آیه اجنبى است، زیرا آیه شریفه تنها در مقام بیان این است که یکى از آثار ایمان را که همان اهتداء و ایمنى از عقاب است و همچنین شرط آن را که همان دورى از ظلمى است - که ایمان را از اثر مى اندازد - بیان فرماید، و این از جهتى همان معصیت است، ولى معصیت شمرده نمى شود مثل غذا خوردنى که از روى اشتباه به تندرستى صدمه زند. روشن است که اثر ایمان را که همان امن و اهتداء است تباه نمى سازد. آیه شریفه همانطورى که قبلا هم خاطر نشان ساختیم در مقام بیان جمیع آثارى که با قطع نظر از ایمان مترتب بر ظلم مى شود، نمى باشد. و به عبارت دیگر: برداشت سخن براى بیان ظلم و آثار آن نیست، بلکه موضوع سخن بیان آثار ایمان به خدا است.

 

سوم اینکه : خود این مفسر در ضمن بیاناتش فرمود: (از این بیان این نتیجه به دست مى آید که ایمنى مطلق از عقاب اخروى و عذابهاى دنیوى و مجازات قانونى شرعى براى هیچ مکلفى صحیح نیست ) از وى مى پرسیم با چنین اعتراف صریحى، دیگر گفتن اینکه آیه شریفه مطلق است، چه معنا دارد؟ و این چه مطلقى است که حتى یک مصداق هم ندارد؟ و آیا چنین مطلقى را در ضمن حجت ذکر نمودن لغو نیست ؟

 

چهارم اینکه : معنایى که این مفسر در آخر کلام خود براى آیه اختیار کرده که (مراد از ظلم خصوص شرک است ) صحیح نیست، زیرا لفظ آیه عام است و شامل همه اقسام ظلم و همه گناهان مى شود، و اگر ما مى گوییم که آیه دلالت دارد بر اینکه ایمان در تاءثیر خود مشروط است به نبودن خصوص شرک، از این باب نیست که مراد از لفظ عام خصوص این معنا است، بلکه از باب انطباق عام بر مورد خاصى است.

 

زیرا استعمال لفظ عام و اراده معناى خاص، آنهم بدون قرینه حالیه و یا مقالیه از بلاغت قرآن دور است. فرمایش رسول خدا (صلى اللّه علیه وآله و سلم ) هم که در آن روایت فرمود: (مراد از ظلم شرک به خدا است ) صرفنظر از بحثى که ما در بحث روایتى آینده در پیرامون آن داریم صریح در این نیست که شرک مراد لفظى از آیه است، تنها دلالت بر این دارد که مراد خصوص شرک است و این مى سازد با اینکه خصوص این معنا از باب انطباق عام بر مورد خاص مقصود بوده باشد. المیزان

| لینک کوتاه این پست → qaqom.blog.ir/post/1683
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳۹۹/۰۶/۱۴
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

قرآن در صحنه

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">