دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

فِنی و چُوکُّولوم

به قلم دامنه. به نام خدا. در محاوره‌ی دارابکلایی‌ها منقار پرندگان «چُوکُّولوم» است و دماغِ و بینی حیوانات، فنی. بگذرم از این، که وقتی دارابکلایی‌ها مثلاً خشم می‌کنند، به همدیگر از سرِ عیب و نقص و طعنه و کنایه و لُغز می‌گویند: بلا وِن فنی ره بخاره، چُوکُّولومه. اما من در این پست می‌خواهم این عبارتِ «وَن دِماغ دِله اِتّ ذرّه فهم دَنیّه» را کمی شرح کنم؛ به همان سبک همیشگی‌ام که در سلسله مباحث فرهنگ لغت دارابکلا می‌نگارم. پس به تعمُّد از فِنی و چُوکُّولوم می‌گذرم و به دِماغ دِله فهم دَنیّه می‌چسبم: جای دور نروم، اول از همه بگویم که مرحوم مادرم وقتی از زبان هر کسی ادبیاتی نامناسب و زشت می‌دید و می‌شنید، از سرِ نصحیت و برائت از آن واژگان زمُخت و بد، می‌گفت: اینجه ره، وَن دِماغ دِله اِتّ ذرّه فهم دَنیّه. حالا با چند مثال این عبارت را جا می‌اندازم بهتر است بگویم بر یادها می‌آورم:

 

۱.  هر گاه در خانه‌ای دعوا موَا راست شود، این به اون می‌گه: خاش دِماغ دِله اِتّ ذرّه فهم دَکون.

۲. وقتی شوهره، بد و بیراه می‌گه. زنه می‌گیه: کِه خانِه خاشِه دِماغ دِله اِتّ ذرّه فهم دَکانی.

۳. هنگامی که میانِ زن و شی، هنگامه‌ای بپا شد و همسایه در سره غوغایی برخاست، اون به اون می‌گه: از اوَّل هِم دَکّال تِه دِماغ دِله اِتّ پِمبلیک فهم دَنی بیه.

 

در ضمن بر یادها آورم که: دَکّال یعنی هیج اصلاً ابداً. پِمبلیک یعنی خیل‌خیل خیلی‌کم. و دِماغ هم در این عبارت تمسُّخری یعنی مغز و مُخ و عقل. نه بینی و فنی و  چُوکُّولوم. تا لغت بعد من بگذرم.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
فِنی و چُوکُّولوم
/post/352
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۶۲۲
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

لغت‌های محلی داراب‌کلا

لغت‌های محلی داراب‌کلا
 

نوشته‌ی مشترک دکتر عارف‌زاده و دامنه

فرهنگ لغت داراب‌کلا ( لغت‌های ۹۰۴ تا ۱۱۰۲ )

 
پِشت زیک: یک نوع حلوا که چون رنگش شبیه پرنده‌ی سینه‌سرخ است که در گویش محلی زیک نام دارد و بیشتر برای چای‌خوردن به جای قند مصرف می‌شود. یا تفنّنی درست می‌کنند. حلوایی بومی که با کنجد و شکر درست می‌شود. خیلی هواخواه دارد. ولی برای برخی جذاب نیست و به جای آن به سیوحلوا علاقه دارند. یا اسبه‌حلوا.
 
گج گمرا: گیج و راه‌گم کرده.
 
 
 لیفا: مثل فییه از چوب است، ولی یک شاخ کج دارد. تک شاخه است. از جنس چوب سبک است. برای خرمن و جمع‌آوری علف هرز یا هوادادن علوفه. شکل مثل r انگلیسی است. عکس زیر:

 

 

لیفا

 
ماده: ماده یعنی جنس مؤنث. مادّه‌ی قانونی هم ریشه در مادگی دارد چون زایش دارد. مادّیت از این واژه می‌آد چون زایندگی دارد. جهان مادی هم از جنس ماده می‌آید چون زائو است. ماده، از آن رو ماده است چون زاینده است. مقابل نر. زایش. مادّه‌ی طبیعت. مادیات. حتی لغت مادر از آن رو مادر است که ماده است و زایندگی دارد. ماده با جانور یا گیاه هم ترکیب می‌شود: مثال‌هایی چون: ماده‌اِشکنی. ماده‌سگ. و اگر قصد تحقیر کسی را بکنند واژه‌ی ماده را به ماچه برمی‌گردانند که شکننده و خفّت‌بار است. و فرد را شرم می‌گیرد خصوصاً وقتی بگویند: ماچه‌سگ. معنی ماده در دارکلا همان مادّه یا مؤنث در مقابل نر است. مثلاً ماده‌گو یعنی گاو ماده. یا ماده‌سیکا یعنی اردک ماده. به دختر، ماده‌وچه هم گفته می‌شود بیشتر در مواقعی که می‌خواهند تأکید کنند که نیاز به مراقبت دارد. مثلاً ماده‌وچه تیناری بوره؟ یعنی دختر تنهایی بره بیرون؟! برای توهین هم از این واژه استفاده می‌شود. اگر کسی نتواند از حقش دفاع کند می گویند مگه ماده‌ای؟! به فرد کمرو و خجالتی هم به طعنه می‌گویند وه مادوئه. ماچه هم بسیار به کار‌می رود و هم بار منفی‌اش هم بیشتره.

 

کلَک: نوعی دروازه‌ی ورودی باغ و حیاط با دو پایه‌ی پنج طبقه و پنج چوب بلند و صاف که به صورت افقی و عرضی لای آن پایه‌ها می‌رفت. دیگر کمتر دیده می‌شود.جالب این‌که کلک بساطش از سردرگاه منازل جمع شد (هرچند هنوز در باغ‌ها کاربرد دارد) اما مفهوم زیبای کلک‌سر، کلک‌سری بر اساس ریشه‌ی کلک باقی و جاری‌ست. مثلاً شم کلک‌سر خله آدم جمع بینه! خوَر موِری هسه؟! و یا این مثال: ون کلک را باید کَند. به روضه‌خوان که زیاد کش برود می‌گن: جان برار تموم هاکون کلک ره بکن دیگه. به عبارتی دیگر: کلک برای بستن محل رفت و آمد خونه یا زمین چند چوب را که ضخامتش به اندازه‌ی ساق پا است به طور موازی و تا ارتفاع تقریبی یک و نیم متر قرار می‌دهند و دو سر این چوب‌ها از دو طرف روی پایه‌های مخصوص قرار می‌گیرد به این سازه که در حکم دروازه می‌باشد کلک می‌گویند. همچنین معنی دیگرش حُقه، نیرنگ و نیز پایان‌بخشیدن است معنی ویژه‌ی کلک طلاق است ون کلکه بکن یعنی این خانم را طلاق بده.

 

 

کلک. باغی در اوسا. عکاس: جناب یک دوست

 

 کلک‌سری: قربانی‌کردن حیوان یا مرغ پای کسی در پیش دروازه که کلک هم می‌گویند که با نرده و چوب درست می‌شد. قربانی‌کردن حیوان در آستانه‌ی در منزل به مناسبت‌های گوناگون جشن، مثل عروسی، بازگشت از مسافرت و زیارت و ادای نذری. که البته برخی با دلسوزی به حیوان مخالف این کار هستند و آن را به نوعی حیوان‎‌آزاری و کودک‌آزاری و کاری غیرضرور می‌دانند. مردم هم سعی می‌کنند کمتر در ملا عام چنین کنند. خودم هم اساساً با کشتن حیوان در ملا عام مخالف سرسخت بوده و هستم حتی روز عاشورا. که الحمدلله مدیریت شد و نذری‌ها در یک منزل قربانی می‌شوند. بیشتر بخوانید ↓

لغت‌های محلی داراب‌کلا
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
لغت‌های محلی داراب‌کلا
/post/1801
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۶۶۱
ادامه ی مطلب
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

مدرسه‌ی پریزاد مشهد

مدرسه‌ی پریزاد مشهد

به قلم جواد نوائیان رودسری: تأسیس مدارس، یکی از اقدامات عام‌المنفعه‌ای بود که از قرون اولیه اسلامی، در ایران رواج یافت و مؤمنانی که توانایی احداث آن را داشتند، به این امر اهتمام ‌ورزیدند. در مشهد، به‌ویژه در دوره تیموری و به‌طور خاص، از عهد شاهرخ به بعد، مدرسه‌سازی رواج فراوانی یافت. دلیل این موضوع را باید در رویکرد مثبت و سازنده شاهرخ و همسرش گوهرشاد خاتون، به توسعه عمرانی شهر مشهد و حرم مطهر بدانیم. در همین دوره است که بناهایی مانند مسجد جامع گوهرشاد ساخته و طرح ایجاد باغی مصفا، موسوم به «چهارباغ» در این شهر ریخته شد. اقدامات عمرانی گوهرشاد خاتون، مشوقی برای دیگر بزرگان بود تا در این مسیر گام‌های مؤثر بردارند. پریزادخانم، ندیمه گوهرشاد، یکی از افرادی بود که وارد این عرصه شد و یادگاری از خود به جا گذاشت که امروزه در حرم رضوی قرار دارد و ما آن را با نام «مدرسه پریزاد» می‌شناسیم؛ مکانی که امروزه محل پاسخگویی به مسائل شرعی و برگزاری گعده‌های معرفتی در حرم رضوی است. دسترسی به این مدرسه، از محل کفشداری شماره ۱۳ حرم مطهر، واقع در انتهای بست شیخ‌بهایی ممکن است.

 

درباره پریزادخانم و مدرسه‌اش: درباره پریزاد خانم، اطلاعات زیادی در اختیار نداریم. می‌دانیم که او، ندیمه و دوست صمیمی گوهرشاد خاتون و همسر میرزامحمد میرک حسینی، متولی بقعه خواجه‌ربیع و از رجال محترم دوره تیموری بوده‌است. چنان‌که برخی متون تاریخی اشاره می‌کنند، ظاهراً پریزادخانم از نوادگان خواجه‌ربیع بن خثیم، مشهور به خواجه‌ربیع، از زهاد مشهور قرن اول هجری است که مدفن وی در شهر مشهد، شهرت فراوانی دارد و ساختمان مقبره او، در دوره صفویه، احتمالاً توسط شیخ بهایی، تجدیدبنا و در دوره قاجار، به دلیل قرارگرفتن قبر محمدحسن‌خان، جد شاهان قاجار در آرامگاه خواجه‌ربیع، ترمیم شد و رونق بیشتری یافت. متأسفانه مدرسه پریزاد به دلیل ترمیم و بازسازی‌های متعدد، لوح اصلی بنای خود را از دست داده، اما بر اساس وقف‌نامه‌ای که از پریزادخانم موجود است و برخی در سندیت آن تردید دارد، ساخت بنای مدرسه، در سال ۸۲۳ هـ.ق (۷۹۹ خورشیدی)، یعنی حدود ۶۰۰ سال قبل به پایان رسید. با این حال، بنای مدرسه و سبک معماری آن که مانند دیگر مدارس دوره تیموری به صورت چهار ایوانی و در دو طبقه بنا شده‌است و ۲۲ حجره دارد، نشان می‌دهد که به احتمال زیاد، سال ثبت‌شده در وقف‌نامه مقرون به صحت است.

 

نمای مدرسه؛ 600 سال قبل: محل مدرسه پریزاد در دوران اولیه آن، پشت مسجد جامع گوهرشاد و در حاشیه بازار شهر مشهد بود که در آن زمان، از کنار مسجد عبور می‌کرد و پس از گذشتن از کنار صحن عتیق که یک‌چهارم اندازه فعلی وسعت داشت، به بخش شمالی شهر امتداد می‌یافت. اگر سال آغاز ساخت مسجد گوهرشاد را ۸۲۱ هـ.ق (۷۹۷ خورشیدی) بدانیم و این روایت را صحیح تلقی کنیم که احداث مسجد که معمار آن قوام‌الدین شیرازی بوده‌است، ۱۲ سال طول کشید، می‌توان گفت که ساخت مدرسه پریزاد، همزمان با مسجد گوهرشاد آغاز شده و پیش از بنای معظم گوهرشادخاتون، خاتمه یافته است. بنابراین، نقلی که بر آن است مدرسه را از بقایای مصالح مسجد گوهرشاد ساخته‌اند، چندان درست به نظر نمی‌رسد. به هر حال، محرک اصلی پریزادخانم برای احداث مدرسه، همراهی و همسویی با گوهرشاد خاتون و شرکت در امور خیری بود که در این دوره تاریخی تشویق می‌شد. پریزادخانم که همسرش متولی بقعه خواجه‌ربیع بود، مغازه‌هایی را در حاشیه بازار مشهد که از کنار مسجد می‌گذشت، خریداری و وقف مدرسه‌ای کرد که به یاد او، «پریزاد» خوانده شد. طبق وقف‌نامه، متولی این موقوفه، شوهر پریزادخانم، میرزا محمد میرک حسینی بوده‌است.

 

نکته جالب‌توجهی که باید درباره مدرسه پریزاد بدانیم، این است که بنای تاریخی آن، تقریباً با قدیمی‌ترین ابنیه شهر مشهد که عموماً متعلق به دوره تیموری است، هم‌سن و سال است. حدود هفت‌سال بعد از ساخت مدرسه، در ۸۲۹ هـ.ق، یکی از بزرگان دربار تیموری، موسوم به «شاه ملک» درگذشت؛ وی برای خود مقبره‌ای زیبا در مجاورت بازار مشهد بنا کرده‌بود که امروزه با نام «مسجد هفتاد و دوتن» مشهور است و در کنار حمام مهدیقلی‌بیک، در انتهای راسته بازار فرش مشهد(اندرزگوی ۱۳) قرار دارد.

 

تجدید بنا و مرمت: مدرسه پریزاد، ظاهراً نخستین‌بار در سال ۱۰۹۱ هـ.ق (۱۰۵۹ خورشیدی)، در دوره صفویه، به فرمان نجفقلی‌خان، بیگلربیگی قندهار و به اهتمام دو نفر به نام‌های محمدباقربیگ و میرزا شکرا... ، مرمت و بازسازی شده است. این مسئله، از روی کتیبه‌ای قابل فهم است که امروزه در سردر مدرسه قرار دارد. در سال ۱۳۵۴ خورشیدی و در پی تخریب بازار و اتصال آن به فضاهای داخلی حرم مطهر، مدرسه پریزاد نیز رونق گذشته را از دست داد و حتی رو به خرابی گذاشت. اما در سال ۱۳۶۳ خورشیدی و به اهتمام تولیت وقت آستان‌قدس رضوی، مرمت مدرسه آغاز شد و در سال ۱۳۶۸ پایان یافت. از این زمان به بعد بود که یادگار نواده خواجه‌ربیع، در زمره ساختمان‌هایی قرار گرفت که داخل حرم رضوی قرار دارند. (منبع) عکس بالا: رواق دارالحجه. زیر صحن انقلاب حرم رضوی.

مدرسه‌ی پریزاد مشهد
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
مدرسه‌ی پریزاد مشهد
/post/1799
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۳۳۷
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

نکته‌ها بر سخنان حضرت فاطمه

نکته‌ها بر سخنان حضرت فاطمه

به قلم دامنه

 

( ۱ )

 

خصوصیّات فاطمه (س) : به نام خدا. از خصوصیّات حضرت فاطمه زهرا (س) هر چه بگوییم کم است. آن بانوی پرورش‌یافته در دامان پاک حضرت خدیجه و حضرت خاتم الانبیا : اول این‌که : اَشبه‌النّاس به پیغمبر بود. شبیه‌ترین مردم به رسول خدا. دوم آن‌که : کانَت اِذا دَخَلَت عَلَیهِ رَحَّبَ بِها. یعنی هنگامی‌که فاطمه وارد بر منزل پیغمبر می‌شد، حضرت ترحیب می‌کردند. یعنی خوشامد می‌گفتند. سوم این‌که : وَ قَبَّل یَدَیها. پیغمبر دست مبارک فاطمه‌ی زهرا را می‌بوسید. چهارم آن‌که : وَ اَجلَسَها فی مَجلِسِه. رسول خدا او را در جای خودش می‌نشاند. (منبع)

 
نکته: آن‌گاه چنین انسان با این همه مقام و ارزش نزد پیامبر رحمت، اندک‌زمانی پس از رحلت پدر، مورد خشم و غضب آن «دومی» قرار می‌گیرد و در کمترین سنین زندگانی‌اش -یعنی ۱۸ سالگی- با بدنی مجروح و قلبی شکسته و در حالی که عزادار ارتحال پدر بود، به شهادت می‌رسد. خشم کور آن «دومی» ریشه در جاهلیت ندارد، پس ریشه در چی دارد؟ لابد قدرت! ریاست! رقابت! و بازگشت به همان فرهنگ غلط که پیامبر آن را طی ۱۳ سال سخت بعثت و طی ۱۰ سال سخت‌ترِ هجرت، محو و دفن کرد. از قضا، نکند اهلِ «رِدّه» همین کسان بودند که بر فاطمه خشم گرفتند و کینه ورزیدند! چرا؟ چون فاطمه با علی (ع) بود، همان امامی که حضرت نبی مکرم (ص) درباره‌اش فرموده بود: حق همواره با علی است و علی همواره با حق. علیٌّ معَ الْحقِّ وَالْحقُّ معَ عَلیٍّ.

 

 


( ۲ )

 

از خطبه‌ی فدکیه‌ی حضرت زهرا (س) در مسجد: با یاد و نام خدا. حضرت فاطمه (س) در سخنرانی مسجد مدینه نکاتی دارند که خواندن آن نه فقط موجب معرفت و ازیاد دانش دینی می‌شود، بلکه مودّت به اهلبیت (ع) و عشق به آن خاندان را تقویت می‌نماید که آن معصوم (س) در یک نگاه کوتاه و گذرا ما را به ژرفا و اعماق مفاهیم دینی می‌برند و این نشان می‌دهد آن بانوی مکرم تا چه حد از دانش و عرفان و معارف بلندی برخوردار بودند. تک تک آن را فشرده و خلاصه عرض می‌کنم:

 
ایمان از نظر فاطمه زهرا جهت تطهیر از شرک است. نماز از نظر فاطمه زهرا برای پاک‌شدن از تکبر است. زکات از نظر فاطمه زهرا برای پاکی جان و فزونی رزق است.
 
همچنین، روزه برای تثبیت اخلاص. حج برای قوت‌بخشیدنِ دین. عدل برای پیراستنِ دل. اطاعت از خدا و اهلبیت (ع) برای نظم‌یافتنِ ملت. امامت معصومین (ع) برای در امان‌ماندن از تفرقه. جهاد، جهت عزت اسلام است. صبر برای کمک در استحقاق مزد. امر به معروف برای مصلحت و منافع همگانی. نیکی‌کردن به پدر و مادر سپَر نگه‌داری از خشم. صله‌ی اَرحام وسیله‌ی ازدیاد نفرات. قصاص وسیله‌ی صیانت خون‌ها. وفای به نذر برای مغفرت قرار‌گرفتن. به اندازه‌دادن ترازو و پیمانه برای تغییر خوی کم‌فروشی‌ست. نهی از شرابخواری برای پاکیزگی از پلیدی. دوری از تهمت برای محفوظ‌ماندن از لعنت. ترک سرقت برای الزام به پاکدامنی. حرام‌بودن شرک برای اخلاص به پروردگاری خداست.
 
آنگاه حضرت فاطمه سخن خود را این‌گونه ادامه دادند: پس؛ از خدا آن‌گونه که شایسته است بترسید. و نمیرید مگر آن که مسلمان باشید. و خدا را درآنچه به آن امر کرده و آنچه از آن بازتان داشته است، اطاعت کنید؛ زیرا: «از بندگانش، فقط آگاهان از خدا می‌ترسند.» (منبع)
 
اشاره‌ی آن حضرت در عبارت بالا، به بخشی از آیه‌ی ۲۸ سوره‌ی فاطر است که برای تبرّک می‌نویسم: «...انَّما یَخشَى اللهَ مِن عِبادهِ الْعُلَماء ...» یعنی: تنها بندگان دانا و دانشمند، از خدا، ترسِ آمیخته با تعظیم دارند.
 

 

( ۳ )

 

مثَلَ امام : حضرت فاطمه (س) می‌فرمایند: «مثَلَ امام، مانند کعبه است. مردم باید در اطراف آن طواف کنند نه آن‌ که دور مردم طواف نماید.» (منبع)

 

نکته: یکی از ویژگی‌های امامت نسبت به پیامبری‌کردن این است که به قول مرحوم علامه طباطبایی (نقل به مضمون) امامت خود جلودار است و دست بشر را می‌گیرد به مقصد منتهی می‌کند. به نظر من، گویی در مفهوم اِمامت، اَمامت هم نهفته است. یعنی پیش‌بودن. جلوبودن. پیشگام‌شدن. پس باید نزد امام رفت. باید گِرد امام گشت. و به فرموده‌ی بانوی سرمشق بشریت حضرت فاطمه (س) امام را باید چونان کعبه دانست و دورِ فکر و عمل و فرمان و سیره‌ی او طواف و تبعیت داشت.

 

 

( ۴ )

 

دعای حضرت زهرا در حق شیعیان: خداوندا، به حقّ اولیاء و مقرّبانى که آن‌ها را برگزیده اى، و به گریه فرزندانم پس از مرگ و جدائى من با ایشان، از تو مى خواهم گناه خطاکاران شیعیان و پیروان ما را ببخشى. (منبع)

 

نکته: اصل شفاعت و میانجی در اسلام تصریح شده است. شفیع و شفاعت‌کنندگان مأذون از خداوندند و می‌توانند با آبرو و اعتبار والایی که در پیشگاه خداوند متعال دارند، برای درماندگان شفاعت کنند. این دعای حضرت نیز جزوِ شفاعت است. درود به روح مهربان حضرت فاطمه‌ که رهنما و راهبر و شفیعه و غمخوار شیعیان بوده‌اند.

 

 

( ۵ )

 

معرفی امام علی علیه السلام: در تعریف امام علی (ع) فرمود: او پیشوایى الهى و ربّانى است، تجسّم نور و روشنائى است، مرکز توجّه تمامى موجودات و عارفان است، فرزندى پاک از خانواده پاکان می‌باشد، گوینده‌اى حقّ گو و هدایتگر است، او مرکز و محور امامت و رهبریت است. (منبع)

 

نکته: هم باید فاطمیه داشت، هم فاطمه (س). یعنی هم سوگواری و هم پیروی. هم پاسداشت مقام فاطمه و هم پایداری در خط فاطمه. زیرا، به قول زیبای زنده‌یاد دکتر علی شریعتی: «فاطمه، فاطمه است.» یعنی او خود «راه» است، خط است، صراط است. و به قول استاد محمدرضا حکیمی: نمی‌شود فاطمیه داشت، ولی فاطمه نداشت. چراکه به قول قرآن مجید فاطمه «کوثر» است. و به فرموده‌ی ائمه‌ی اطهار (ع) فاطمه «لیلة‌القدر» است. اینک در سخن فاطمه در فراز فوق می‌بینیم که فاطمه با آن مقام عظیم‌الشأنش در حق امام علی (ع) ، وصی حضرت نبی (ص) چه فرموده‌اند. آری؛ امام علی، نور است. و وقتی نور نباشد، ظلمات خواهد شد. و شیعه سعادت دارد که علی دارد. کسی که واقعاً «علی» دارد، یعنی با حق و حقیقت است و نور، نمی‌گذارد او گمراه گردد. چنین باد.

نکته‌ها بر سخنان حضرت فاطمه
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
نکته‌ها بر سخنان حضرت فاطمه
/post/1800
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۲۸۷
  • پست شده - شنبه, ۲۷ دی ۱۳۹۹، ۱۱:۲۲ ق.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

کاتِه

کاتِه
به قلم دامنه. به نام خدا. کاتِه را می‌شکافم. ۱. این واژه به نظر من، مخفّف (=کوتاه‌شده‌ی) لغتِ کوتاه است و کنایه از کوچیک‌بودن است. یعنی کوتاه، کودک، کوچک، بچه، وَچه، افزایش، زیادشدن، وفور. زادوولَد. ۲. به همین خاطر به تولّه‌ی حیوانات، «کاتِه» می‌گویند. مثلاً می‌گویند: این خرگوش، این بامشی، این ارمِنجی، این بَعو، این بَندِلوم (=عنکبوت) کاتِه بَکشیهه. ۳. گاه به جای متَلک هم به کار می‌رود. مثلاً اگر سه‌چهار نفر در مسافرت و تفریح، پسته و بادام و آغوز و شلغوز بخرند و تقسیم کنند، اما یکی‌شون رِندی کند مالِ شریکی (=انبازی و همبازی) را بیشتر از شریک‌ها به جیب بزند و دیرتر از سایرین به خوردنش ادامه دهد و مَچّه‌مَچّه کند، بقیه که زودتر تموم کردند و جیبشون پیس‌مَما شد، به او با حال استفهامی می‌گویند! تِه آغوزُ پستهُ شلغوز کاتِه بَکشیه تموم نَوونه؟

نکته: ایران از این رِندها گویا زیاد دارد که مال شریکی را پِسو می‌کنند و بالا می‌کشند و مختلِس می‌شوند و حسابی هم چندشغله! و پُرمشغله!

فرهنگ لغت داراب‌کلا: اینجا

واژه‌ها، جاها، مثَل‌ها، باورها و خاطره‌ها

کاتِه
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
کاتِه
/post/1496
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۶۷۱
۱
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

فرهنگ واژه‌های داراب‌کلا

فرهنگ واژه‌های داراب‌کلا

 نوشته‌ی مشترک دکتر عارف‌زاده و دامنه

فرهنگ لغت داراب‌کلا ( لغت‌های ۷۱۴ تا ۹۰۳ )

 

گره: گهواره. گهواره که از جنس چوب بود. به نظر می‌رسد استفاده‌اش کار اشتباهی بود. شایع‌ترین مثال برای رو کم کنی این بود: اون وقت من فلان کار می‌کردم، ته گره دله دیهی شیر خاردی.

کاشِم: خزه‌ی سبز تنه‌ی درختان. خزه‌ی درختی، کنایه از ماندن و در شُرف پوسیدن هر چیز هم هست. این نون کاشم زد. یعنی کپَک زد. جالب اینه سمت شمالی تنه درختان کاشم می‌بندد و افراد سمت قبله را در جنگل با همین کاشم شناسایی می‌کنند.
 
 
کاشِم (=خزه‌ی درخت)
بازنشر دامنه
 

کِره: گردن‌کف. دعوایی. گریبان. گردن، خِر. خرخره. کره‌کف از همین واژه است. مثلاً فلانی کره‌کف است.

 

چالوک: چاله‌ی کوچک. مثال: اون چالوک دله اوه جمع بیّه. گودی کوچک در هر جا از جمله حتی روی پوست.
 
تب‌بزه‌کاه: جایی که هر که می‌پرد غذا را می‌غاپد. ناگهانی ربودن غذا یا چیزی از جایی. بگیر بگیر. هر کی هر چقدر زودتر برداره. در شرایطی که در باره هر چیز عرضه‌ کم ولی تقاضا زیاد باشد و هرج و مرج شود این حالت رخ می‌دهد و هر کس تلاش می‌کند برای خودش بردارد. معمولاً پس از اتمام آن متاع یا هر مفهوم مثلا جایگاه و.... مسئله فیصله می‌یابد. تب بزه کاه به دستگیری افراد، و.... را هم گویند. تا اینحا ۹۰۳ تا لغت شد.
 

 

جاده‌ی پر چاله و چوله

 
کَرب: انار کرب. قلَمه. کرب ترکه یا قلمه‌ای از درختان با شاخه‌های شکننده مثل کَلقو، انار، هلی و ... است. ترقه هم همین است.
 
کِرِه: کرایه. دستمزد. مخفف کرایه.
 
چرب کانده: چاپلوسی‌‌کردن. تملق می‌کند. چاپلوسی می‌کند. خودشیرینی می‌کند.
 
چیپا: حشره‌ی خونخوار که بر تن گاو و اسب می‌افتاد. مانند کنه، ولی بزرگ‌جثّه‌تر از آن. کنه، نوعی انگل خونخوار که به پوست می‌چسبد و سرش را در پوست فرو می‌کند و جدا کردنش در حالت معمول، ممکن نیست مگر سرش داخل پوست بر جای بمانَد.
 
لِچک: روسری کوتاه. سه گوشه. مثل لچکی شیشه‌ی در عقب ماشینِ سواری.
 
سرکالاه: نوعی کلاه پارچه‌ای که پیرزنان بعد از استحمام روی سر می‌گذاشتند تا آبِ مو‌های خیس را به خود جذب کند و سرما نخورند.
 
نازبند: نوعی دستمال پارچه‌ای رنگارنگ که زنان کهنسال بر روی چارقد می‌بستند تا هم روسری سُر نخورد و هم سربند باشد و زیبایی. پارچه‌ی نواری برای بستن پیشانی بود که موقع سردرد هم می‌بستند تا خوب بشن.
 
هاپِه: زیر نظر داشته باش. بپّا، مواظب باش.
 
راه‌پِه: کناره‌ی راه. یا راه پیموده‌شده. در مسیر راه. گوشه‌وکنار راه.  بین راه، در مسیر حرکت، سر راه.
 
زیناد: تاروپوت. تمام وجود فرد. عصاره. مثلاً فلانی از بس خاش وچا را صحرا کار بکشیه واشون زیناد ره در بیارده.  کاربرد زیاد داره. خصوصاً با شیوع کشت توتون که زنان را بیچاره کرد. جنایت آمریکا بود که زمین‌های شمال را به زیر کشت توتون برد و با گسترش کشت دخّان بر کشت‌های آسان صدمه زد.
 
دسسنگ: سنگ‌ساب، سنگ دستی گرد و صاف و تمیز که در یک دست جا می‌شد و گردو و امثال آن‌ را با آن می‌سابیدند.
 
دُوا یا دوبا: نوعی آش محلی که با سبزی و دوغ درست می‌شد و از اول تا آخر، یکسره باید هم زده می‌شد. وگرنه تَه می‌گرفت و وا می‌رفت. اگه هم‌زدن را ول کنی، آش خراب می‌شود. معمولاً مردان خانه هر وقت فرا خوانده شوند برای کمک به هم‌زدن آش دوبا در می‌رند. چون دست بنه کفِنه! بیشتر بخوانید ↓
فرهنگ واژه‌های داراب‌کلا
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
فرهنگ واژه‌های داراب‌کلا
/post/1794
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۳۷۹
ادامه ی مطلب
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

تفسیر آیه‌ی ٣٩ سوره‌ی فصّلت

تفسیر آیه‌ی ٣٩ سوره‌ی فصّلت

وَ مِن آیاتهِ أَنّکَ تَرى الأَرضَ خَاشِعَةً

فَاذا أَنزلنا عَلیها الْماءَ اهْتَزّتْ وَ رَبَتْ إِنَّ الَّذِی

أَحیاها لَمُحْی الْمَوْتَىٰ إِنّهُ علىٰ کُل شَیء قَدیر

 

(آیه‌ی ٣٩ سوره‌ی فصلت)

ترجمه‌ و توضیح مرحوم مصطفی خرّم‌دل

 

و از نشانه‌های (قدرت) خدا این است که تو زمین را خشک و برهوت می‌بینی، امّا هنگامی که (قطره‌های حیات‌بخش) آب بر آن فرو می‌فرستیم، به جنبش درمی‌آید و آماسیده می‌گردد (و بعدها به صورت گل و گیاه و سبزه موج می‌زند). آن کس که این زمین خشک و برهوت را زنده می‌کند، هم او مردگان را نیز (در قیامت) زنده می‌گرداند. چرا که او بر هر چیزی توانا است.

 

خَاشِعَةً»: خشک و برهوت. ساکن و بدون حرکت. «إهْتَزَّتْ»: به جنبش درمی‌آید و تکان می‌خورد. «رَبَتْ»: بالا می‌آید و آماسیده می‌گردد. «إهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ ...»: (نگا: حجّ / ۵). وقتی که آب به عناصر و ذرّات خاک می‌رسد، در داخل آب حل می‌گردند و جذب دانه‌ها یا ریشه‌های گیاهان می‌شوند و به سلولها و بافتها و اندامهای زنده‌ای تبدیل شده و رشد می‌کنند و افزایش می‌یابند. «مُحْیی»: زنده کننده (نگا: روم / ۵۰). در رسم‌الخطّ قرآنی با یک یاء نوشته شده است.]

 

 

تفسیر علامه طباطبایی

 

کـلمه‌ی خاشعه از خشوع است که به معناى اظهار ذلت است. و کـلمه‌ی اهتزت از مـصـدر اهـتـزاز اسـت کـه بـه مـعـناى حرکت شدید است. و کـلمه‌ی ربت از مصدر ربـوه اسـت کـه بـه معناى نشو و نما و عُلو است. و منظور از اهتزاز زمین و ربوه آن، به حرکت در آمدنش به وسیله‌ی گیاهانى است که از آن سر درمى‌آورند، و بلند مى‌شوند. در ایـن آیـه‌ی شریفه استعاره‌اى تمثیلى به کار رفته، یعنى خشکى و بى‌گیاهى زمین در زمـسـتـان، و سـپـس سـرسـبـزشـدن و بـالاآمـدن گـیـاهـانـش، بـه کـسـى تـشبیه شده که قـبـل افتاده‌حال و داراى لباس‌هاى پاره و کهنه بوده، و خوارى و ذلت از سر و رویش مى‌بـاریده، و سپس ‍ به مالى رسیده که همه نارسایی‌هاى زندگیش را اصلاح کرده، و جامه‌هاى گرانبهاء بر تن نموده، و داراى نشاطى و تبختُرى شده است که خرّمى و ناز و نعمت از سر و رویش هویداست. و این آیه‌ی شریفه همان‌طور که گفتیم در مقام اثبات معاد، و احتجاج بر آن است. المیزان.

تفسیر آیه‌ی ٣٩ سوره‌ی فصّلت
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
تفسیر آیه‌ی ٣٩ سوره‌ی فصّلت
/post/1803
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۳۲۸
  • پست شده - پنجشنبه, ۲۵ دی ۱۳۹۹، ۰۸:۵۰ ق.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

ساری از آسمان بادله

 

 

رشته‌‌کوه البرز و قله‌ی دماوند مازندران از زاویه‌ی هواپیما

 

        

 

قله‌ی دماوند از آسمان. دی ۱۳۹۹. بازنشر دامنه

 

 

ساری. از آسمان بادله. ۲۲ دی ۱۳۹۹. بازنشر دامنه

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
ساری از آسمان بادله
/post/1802
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۲۵۶
  • پست شده - چهارشنبه, ۲۴ دی ۱۳۹۹، ۱۱:۰۴ ق.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

خاطره از کتاب نبرد میمک

متن نقلی: تابستان ۱۳۶۳ که در شاهرود هنگام آموزش سربازان در صحرا، با مادری به همراه دو دخترش برخورد کردم که در حال دروکردن گندم‌هایشان بودند. فرمانده‌ی گروهان، ستوان آسیایی به من گفت: مسلم بیا سربازان دو گروهان را جمع کنیم و برویم گندم‌های آن پیرزن را درو کنیم. به او گفتم: چه بهتر از این! شما بروید گروهان خود را بیاورید تا با آن پیرزن صحبت کنم. جلو رفتم. پس از سلام و خسته نباشید، گفتم: مادر شما به همراه دخترانتان از مزرعه بیرون بروید تا به کمک سربازان گندم‌هایتان را درو کنیم. شما فقط محدوده‌ی زمین خودتان را به ما نشان دهید و دیگر کاری نداشته باشید. پیرزن پس از تشکر و قدردانی گفت: پس من می‌روم برای کارگران حضرت فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) مقداری هندوانه بیاورم.

 

 

ما از ساعت ۹ الی ۱۱ و نیم صبح توسط پانصد سرباز تمام گندم‌ها را درو کردیم. بعد از اتمام کار، سربازان مشغول خوردن هندوانه شدند. من هم از این فرصت استفاده کردم. و رفتم کنار پیرزن، به او گفتم: مادر چرا صبح گفتید می‌روم تا برای کارگران حضرت فاطمه (س) هندوانه بیاورم. شما به چه منظور این عبارت را استفاده کردید؟ گفت: دیشب حضرت فاطمه‌ی زهرا (سلام الله علیها) به خوابم آمد و گفت: چرا کارگر نمی‌گیری تا گندم‌هایت را درو کند دیگر از تو گذشته این کارهای طاقت‌فرسا را انجام دهی. من هم به آن حضرت عرض کردم: ای بانو تو که می‌دانی تنها پسر و مرد خانواده‌ی ما به شهادت رسیده است و درآمدمان نیز کفاف هزینه‌‌ی کارگر را نمی‌دهد، پس مجبوریم خودمان این کار را انجام دهیم. بانو حضرت زهرا (س) فرمودند: غصه نخور! فردا کارگران از راه خواهند رسید. بعد از این جمله از خواب پریدم. امروز هم که شما این پیشنهاد را دادید، فهمیدم این سربازان، همان کارگران حضرت می‌باشند. پس وظیفه‌ی خود دیدم از آنها پذیرایی کنم. بعد از عنوان این مطلب، ناخودآگاه قطرات اشک از چشمانم سرازیر شد و گفتم: سلام بر تو ای دخت گرامی پیامبر (سلام الله علیها) فدایت شوم که ما را به کارگری خود قابل دانستی.

راوی: سرگرد مسلم جوادی ‌منش
منبع: کتاب «نبرد میمک»، احمد حسینا، مرکز اسناد انقلاب اسلامی

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
خاطره از کتاب نبرد میمک
/post/1788
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۱۹۳
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

جهان و ایران در عکس‌ها

 

سم‌پاشی مزارع گندم استان قزوین با پهپاد

 

 

منبر طلا. هدیه تاجر کویتی

به حسینیه قصرالزهرا کاظمین عراق

حسینیه‌ی وابسته به آیت‌الله سید صادق شیرازی

 

آیا شیعه که اُسوه‌هایش

محمد و علی و فاطمه و معصومین‌ ع اند

به منبر لوکسِ طلا نیاز دارد؟! راه را برای مردم گم نکنید

 

 

نامه محسن هاشمی به خواهرش فائزه

 

 

وضعیت کرونا در مراکز استان‌ها

( ۲۰ دی ۹۹ )

 

 

دستخط حاج سید حسن خمینی

حکم انتصاب حجت‌الاسلام علی کمساری

سرپرست جدید مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی

 

 

...

 

 

کروکودیل در یک قدمی شکار گورخر.کنیا

 

 

کلیسای مریم مقدس. مشهد. بناشده ۱۹۴۱

درون قبرستان ارامنه با مادور (نمازخانه)‌

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
جهان و ایران در عکس‌ها
/post/1797
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۴۷۲
  • پست شده - دوشنبه, ۲۲ دی ۱۳۹۹، ۰۹:۳۰ ق.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

ای نسخه‌ی نامه‌ی الهی که تویی

ای نسخه‌ی نامه‌ی الهی که تویی

انسان در نگاه بابا افضل

 
ای نسخه‌ی نامه‌ی الهی که تویی
وی آینه‌ی جمال شاهی که تویی
بیرون ز تو نیست هر چه در عالم هست
از خود بطلب هر آن چه خواهی که تویی
 
 
 
 
 
به قلم دامنه: با یاد و نام خدا. هر چهار مصرع این رباعی پیامی رسا و روشن دارد. انسان، هم نسخه‌ی خداست، هم آینه‌ی جمال خدا. و تمام عالم در وجود انسان جمع است. پس؛ آدمی هر چه می‌خواهد از درون خود باید جست‌وجو کند. به فرموده‌ی پیامبر خدا (ص) و امام علی -علیه‌السلام- مَن «مَن‏ عرفَ‏ نَفسَهُ‏ فقَد عرفَ رَبَّهُ»؛ هر کس خود را بشناسد، قطعاً خدایش را خواهد شناخت.
 
یادآوری: باباافضل کاشانی (درگذشته‌ی حدود ۶۱۰ قمری) فیلسوف و حکیم بزرگ ایرانی‌ست که در حمله‌ی سراسری چنگیز به ایران در سن کهولت بود. گفته می‌شود خواجه نصیر طوسی ریاضیات را نزد شاگرد باباافضل یعنی کمال‌الدین محمد حاسب خواند. یکی از ویژگی‌های باباافضل، ابداع (=نوآوری) اصطلاحات نوین فلسفی بود.
 
اشاره: یکی از انگیزه‌هایم در نوشتن این گونه‌ها پست‌ها، جدا از علایق شخصی به شعر، معرفی چهره‌ها و مفاخر و شُعرای ایران و پرداختن به مفاهیم ارزنده‌ی شعرها و نیز ایران‌شناسی است.
ای نسخه‌ی نامه‌ی الهی که تویی
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
ای نسخه‌ی نامه‌ی الهی که تویی
/post/1791
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۵۷۷
  • پست شده - شنبه, ۲۰ دی ۱۳۹۹، ۱۱:۱۲ ق.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

قلب‌ها در قرآن

قلب‌ها در قرآن

نقلی به تنظیم و ویرایش دامنه: انواع قلبها در قرآن: ۱. القلب السلیم: و آن قلبی‌ست مخلص برای خدا و خالی از کفر و نفاق و هرگونه پَستی. إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ.   ۲. القلب المنیب: و آن قلبی‌ست که همیشه در حال برگشت و توبه به سوی خدا و از آن سو ثابت و پابرجاست بر طاعت خدا. مَنْ خَشِیَ الرَّحْمَن بِالْغَیْبِ وَجَاء بِقَلْبٍ مُّنِیبٍ.   ۳. القلب المخبت: و آن قلبی‌ست فروتن و آرام به ذکر خدا. فتُخْبِتَ لَهُ قلُوبُهُمْ.   ۴. القلب الوجل: و آن قلبی‌ست که از یاد خدا می‌لرزد که مبادا عمل وی به درگاه خدا قبول نشود و از عذاب خدا نجات نیابد. وَالَّذِینَ یُؤْتُونَ مَا آتَوا وَّقُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلَى رَبِّهِمْ رَاجِعُونَ.   ۵. القلب التقی: و آن قلبی‌ست که به احکام خدا احترام می‌گذارد. ذَلِکَ وَمَن یُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَى الْقُلُوبِ.   ۶. القلب المهدی: و آن قلبی‌ست که تسلیم امر خدا و راضی به قضا و قدر پروردگار است. وَمَن یُؤْمِن بِاللَّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ.   ۷. القلب المطمئن: و آن قلبی‌ست که با یاد خدا و توحیدش آرام می‌گیرد. وتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِکْرِ اللّه.   ۸. القلب الحی: و آن قلب زنده‌ای است که از شنیدن داستان‌های امت‌های گذشته -که با گناه و طغیان هلاک شدند- پند و اندرز می‌گیرد. إِنَّ فِی ذَلِکَ لَذِکْرَى لِمَن کَانَ لَهُ قَلْبٌ.   ۹. القلب المریض: و آن قلبی‌ست که دچار بیماری شک و نفاق شده و مبتلا شده به فسق و فجور و شهوت‌های حرام. فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ.   ۱۰. القلب الأعمى: و آن دل کوری‌ست که حق را نمی‌بیند و در نتیجه پند و اندرز نمی‌گیرد. وَلَکِن تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ.   ۱۱. القلب اللاهی: و آن دلی‌ست که از قرآن غافل و مشغول لهو و لعب و شهوت‌های دنیاست. لاهِیَةً قُلُوبُهُمْ.    ۱۲. االقلب الآثم: و آن دلی‌ست که گواهی حق را کتمان می‌کند و می‌پوشاند. وَلاَ تَکْتُمُواْ الشَّهَادَةَ وَمَن یَکْتُمْهَا فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ.   ۱۳. القلب المتکبر: و آن دل مغرور و متکبری‌ست که از توحید و طاعت خداوند رویگردان است، زورگو و جبار است به خاطر ظلم و طغیان. قلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبَّارٍ.    ۱۴. القلب الغلیظ: و آن دلی‌ست که عطوفت و رحمت و رأفت از آن برداشته شده. وَلَوْ کُنتَ فَظّاً غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِکَ.  ۱۵. القلب المختوم: و آن قلبی‌ست که هدایت را نمی‌شنود و تعقل نمی‌کند. وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ.   ۱۶. القلب القاسی: و آن دلی‌ست که به عقیده و ایمان نرم نمی‌شود و وعظ و ارشاد در آن تأثیری ندارد و از یاد خداوند رویگردان است. وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِیَةً.    ۱۷. القلب الغافل: و آن قلبی‌ست که مانع ذکر و یاد پروردگار است و هوا و هوسش را بر طاعت حق تعالی ترجیح می‌دهد. وَلَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِکْرِنَا.   ۱۸. الَقلب الأغلف: و آن دلی‌ست که پوشیده شده است به‌طوری که اقوال و فرمایشات رسول اکرم -صلى الله علیه و آله- در آن نفوذ و رسوخ نمی‌کند. وَقَالُواْ قُلُوبُنَا غُلْفٌ.   ۱۹. القلب الزائغ: و آن قلبی‌ست که از حق و حقیقت اعراض می کند. فأَمَّا الَّذِینَ فی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ.   ۲۰. القلب المریب: و آن قلبی است که در شک و شکوک متحیر و سرگردان است. وَارْتَابَتْ قُلُوبُهُمْ.

قلب‌ها در قرآن
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
قلب‌ها در قرآن
/post/1776
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۵۶۱
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

هطّی‌کردن

به قلم دامنه. به نام خدا. هَطّی و اَتّی. برخی از لغات در گویش دارابکلایی‌ها ریشه‌ای عربی هم دارد و با آن زبان، مشترک است. یکی همین «هَطّی»‌ست. هَطی یا اَطّی، ۱- هم به صورتِ صوتی، بیان می‌شود. ۲- هم به حالت حرکتی. یعنی توأمان انجام می‌گیرد که مثلاً با این حالات بیننده را متعجب سازد یا کودکی را بخنداند. ۳- هم به صورت سرَک‌کشیدن از لای دیوار، شکاف درخت و از میان سر و کلّه‌ی جمعیت است تا خودی نشان دهد. و ۴- و یا خدای ناکرده نگاه‌های حرام یواشکی‌ست که اشکال شرعی دارد و بلکه در جاهایی که نوامیس باشد، حُرمت و گناه می‌آورد. این حالات چندگانه‌ی نگاه‌کردن را دارابکلایی‌ها می‌گویند: هطّی. یا اتّی و نگاه یواشکیِ به نوعی هطی‌کردن است. این واژه در قرآن نیز آمده است: «مُهْطِعِینَ مُقْنِعِی رُءُوسِهِمْ...» (بخشی از سوره‌ی ابراهیم. آیه‌ی ۴۳). که معنی شتابان و سرها را به بالاگرفتن است. از نظر صاحب المیزان، وقتی شُتر، سرش را بالا می‌گیرد، عرب به آن هَطعی می‌گوید. که به نظر من، مخفّف آن در گویش دارابکلایی‌ها با حذف حرف عَین همین هطّی و هطی‌نمودن است. بازهم خدا می‌داند. این، کنجکاوی و کشف و نظر شخصی من است.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
هطّی‌کردن
/post/648
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۵۶۳
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

دنباله‌ی لغت‌های داراب‌کلا

دنباله‌ی لغت‌های داراب‌کلا

نپشته‌ی مشترک دکتر عارف‌زاده و دامنه

فرهنگ لغت داراب‌کلا ( لغت ۵۳۱ تا ۷۱۳ )

 

دسکینگ: نوعی آزمایش قسمت تحتانی مرغ و غاز و سیکا که آیا تخم برای گذاشتن دارد یا نه؟ که اغلب توسط خانم‌های خانه‌دار منزل صورت می‌گرفت. ترکیبی‌ست از دست + کینگ (=ما تحت). توضیح بیشتر: حالا چه لزومی داشت؟ مرغ که تخم داشته باشه می‌ذاره، وگرنه که هیچ. پس چرا این تست انجام می‌شد؟ مرغ‌های تخمگذار دو نوع رفتار داشتند. برخی در یک جای ثابت تخم می‌گذاشتند و برخی دیگر در جاهای گوناگون، حتی منزل دیگران و داخل کالوم (=طویله)ی همسایه. بانوی خانه برای اینکه مرغ تخمگذار نوع دوم را در لانه و برای تخم‌گذاشتن حبس کند، از قبل باید مطمئن می‌شد که حتماً تخم دارد و کار بیهوده برای خود و آزار اضافه برای مرغ درست نکند مرغ را دسکینگ می‌زد تا تشخیص دهد تخم دارد یا نه.

 

دسگاه: یعنی مسخره. ترکیبی از دست و گاه یه مفهوم دست‌انداختن است. گاه جنبه‌ی شگفتی دارد. مثال: الان بور گوشت بخرین! جواب: ته مه ره دسگاه کاندی! دست می‌اندازی.

 

بَچفته: مکیده شده. زیاد مصرف دارد این لغت، مثلاً کسی که تمام غذا را بخورد و برای کسی باقی نگذارد. یا سینه‌ی مادر از شیر خالی شود. یا گیون گوسفند بچفته بیه و.... چنین کاربردی در باره غذا و جامدات شاید کمتر باشد. مثلاً لوِه بن رندی را بچفته در بورده. یا لاقالی بِن را بچفته و بلِشته دربورده. ولی در باره‌ی شیر و مایعات بیشتر رایج است.

 

بعو: هم به معنی حشره، هم به حالت ترس که افراد یا بچه را می‌ترسانند: این جوری: بَعوووووو.

 

پیربعو: این لفظ برای سخره‌ی برخی پیران به‌کار می‌رفت که خشن بودند و یا اخلاق تند داشتند. بعو همان انواع حشره است. بعو برای هشدار و ترس به طور عام، بووووو می‌گویند هر چند خود بعوو هم جداگانه و به طور خاص به معنای حشرات زمینی باعث ترس است. بعوو به هر نوع حشره زمینی و خانگی که پرواز نمی‌کند گفته می‌شود هر چند بعضی‌شان گاهی به میزان محدود می‌پرند. فارسی زبان بجای بوووو، جیز، یا اوفه، یا اوف می‌گوید.

 

 

انواع بَعو (=حشرات)

 

بلشته: بلشته هم می‌گن. بلشته قشنگ غذا ره. لیسیدن.

 

بَلفته: در مورد غذا، بیشتر، بلفته به کار می‌برند.

 

چف‌چفی: پستانک، وسیله‌ای برای مکیدن. هر چه را که بچفند.

 

کوفا: با کوت هم می‌آید. این کوت در فارسی هم هست. انبوه، انباشت، جمع، پر، لبالب، لبریز. برجستگی‌ها و برآمدگی‌ها.

 

چَفت: هم یعنی آغل گوسفند. منگل‌سر. هم یعنی باد افتادن. مثلاً پای فلانی چفت دکته. یعنی باد افتاد. جایگاه صحرایی یا جنگلی محصور و مملوک، ساخته‌شده از چوب و شاخه‌ها و علف‌ها، دارای محوطه و بخش‌های روباز و مسقّف برای نگهداری دام. یک معنی دقیق‌ترش یعنی پای آدم چاق باد بیفتد می‌گن چفت افتاد. یا محلی‌تر: فلانی ره چف دکته. یا فلانی از بس خوابید ون صورت چفت دکته. مثلاً اون زنا یا آن کیجا دیم چفت دکته از بس بخواته.

 

حَع اَع: حیف، افسوس، کاش. نوعی جمله‌صوت. دریغا.

 

مافور: پوزه. کنار بور زنده ته نافور ره! داغون کانده. بینی حیوانات و نیز اطلاق غیرمحترمانه برای بینی یا دماغ انسان به‌ویژه وقتی‌که شاخص، یا معیوب و یا بزرگ باشد.

 

 

مافور: پوزه‌ی شُتر

 

پاش‌بخارده: پوکیده، واداده، پاشیده، پخش‌شده، از هم باز شده. گشاد. خیلی‌چاق. بی‌ریخت. بدقواره. همه‌جا را بیته از بس پاش‌بخارده هسّه.

 

قندال‌انگیر: انگور بومی که از انگور ریش‌بابا کوچکتر و از انگور عسگری بزرگتر است. دارای چند هسته‌ی ریز است و رسیده‌اش به رنگ سرخ و صورتی. قنددله انگور هم می‌گویند.

 

کرگِ دل قایده: به اندازه‌ی دل مرغ، کوچک، کم. ازین‌که پشت‌بند قندال‌انگور یا انگیر، اصطلاح کرگِ دل قایده را آوردم، خواستم رسانده باشم در محل به این نوع انگور کرگ دل هم می‌گن، چون هم‌شکل و هم‌اندازه‌ی دل مرغ است. و نیز مثل آن برّاق و آویز.

 

دستِش: ناتوانی به حدی که برای همه یا اکثر کارهای ضروری یا نیازها و مخارج، چشمت به دست دیگران باشد. وضعیتی اسفناک و بیچارگی. احتمالاً علاوه بر نیازمند به دست و کمک دیگران، ریشه‌اش دست اش است یعنی نگاه (=اِش) او به دست دیگران است. دست اِش، نگران و منتظر به دست کمک دیگران.

 

جفِر: جعفر. حتی جافر هم می‌گویند. مثلاً: امامزاده جافر داراب‌کلا.

 

جِل: پارچه‌ی کم‌ارزش. دل جِل بیِه. یعنی کدورت. یا این غذا مه دل را جل هاکارده. یا: دل چنگ چینده.  ویشتر وشنا کرد. جل‌شدن دل، بیش از معنی کدورت، معنی ناراحتی و چنگ‌زده و غم و بسته‌شدن می‌دهد. و عجیب این که ما می‌گیم جل (پارچه) عرب هم ازین لغت، «جِلباب» دارد شامل روسری و چادر و پوشش و پیراهن. اشتراک لغات ایران با اعراب یک علتش اصل مجاورت است. مثلاً ما با بولیوی شاید اشتراک لغات نداشته، یا به‌ندرت، اتفاقی داشته باشیم، اما با عرب، نه، چون همسایه بوده و مراوده وجود داشته. بیشتر بخوانید ↓

دنباله‌ی لغت‌های داراب‌کلا
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
دنباله‌ی لغت‌های داراب‌کلا
/post/1782
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۳۷۴
ادامه ی مطلب
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

کلّه توکّی

به قلم دامنه : به نام خدا. ڪَلّه توڪّی را می‌شڪافم. هر گاه نابه‌هنگام ڪلّه (=سَر) ڪسی با ڪلّه‌ی نفر دیگری، برخورد ڪند به چنین حالتی «ڪلّه توڪّی» می‌گویند ڪه شاید برای ڪمتر ڪسی این برخورد و تصادف، تا به حال رخ نداده باشد. این وضع -سایش دو سر به هم- برای ڪودڪان ڪه ڪنار هم، بازی می‌ڪنند و سرگرم‌اند، یا برای بزرگسالان در زمان ڪار به حالت دسته‌جمعی و هول‌هولڪی، بیشتر پیش می‌آید؛ به‌ویژه اگر ڪلِه تیغ و از تَه زده باشد بامزّه‌تر و دیدنی‌تر می‌شود. البته برخی از دعواها و گلاویزها در گذشته بیشتر با ڪلّه توڪّیِ عمدی و ارادی بود ڪه با ڪوباندنِ ڪلّه بر سر حریف، او را درهم می‌ڪوبیدند، ڪه به این افراد دعوایی، گردن‌ڪَف  و ڪِره‌ڪَف می‌گفتند زیرا بنای ڪارشان بر دعوا و ستیزه‌گری و درگیری بود. «توڪّی» در زبان محلی یعنی توڪ، تیڪ، صدا. چون دو «ڪلّه» ناگهان به هم برمی‌خورند صدا تولید می‌ڪنند ازین‌رو به آن ڪلّه توڪّی می‌گویند ڪه گویی دو ڪلّه به هم، توڪ و تڪیه می‌دهند.

 

نڪته: اما این‌ڪه جهانِ دیرین و جهان اڪنون ما، ڪلّه توڪّیِ عَمدی می‌ڪرده و می‌ڪنند، یا ڪلّه توڪّیِ تصادفی، من نمی‌دانم. بگذرم. به پاسخی ڪه به ڪامنت همین پست دادم نیز مراجعه شود.

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
کلّه توکّی
/post/1629
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۲۱۶
۱
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

دوبیتی زائر دشتی

به قلم دامنه: با یاد و نام خدا. فایز شاعر دشتی ماست. اگر سال ۱۴۱۲ برآید، او ۲۰۰ ساله می‌شود. اهل کالی بوشهر، که نامش "زائر محمدعلی دشتی" است. حدود ۳۳۳ دوبیتی سُرود. «پری» و هجران پری، اوج شعرهای اوست. بگذرم. بپردازم به یکی از دوبیتی‌های مهم فایز که قریب ۱۸۰ سال پیش، از مفهوم «بی‌بصیرت» پرده برداشت، ناله سر داد، و با واژگان غمبار «گرفتار و بیمار و کار» قافیه‌ای اندوهبار ساخت؛ به‌شدت پربار و حاوی پیام‌های گوهربار!
 
 

زائر محمدعلی فائز دشتی

۱۲۱۳ -۱۲۸۹ ه ش

 
مسلمانان گرفتار دلستم
ضعیف‌المال و بیمار دلستم
نبود اینقدر فایز بی‌بصیرت
کنون درمانده در کار دلستم
 
 
 
بشر اگر بیمارِ «دل» اگر شد، حرفی نیست؛ زیرا ندای دل را الّا و لابد باید شنید. گرفتارِ دل هم چنانچه گشت، گلایه‌ای نیست؛ چون‌که آوای دل باید در سر پژواک اندازد. و نیز درمانده‌ی کارِ دل هم اگر گردید، باکی نیست؛ چراکه دل، طلبی دارد که از دستِ سر و تن برنمی‌آید. به قول حافظ:
 
دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید
 
....
 
بنمای رخ که خلقی والِه شوند و حیران
بگشای لب که فریاد از مرد و زن برآید
 
 
آری؛ همه‌ی اینا خوب است، فقط بیماردل شدن و به تعبیر فائز «بی‌بصیرت» شدن هرگز نشایَد، چون روح را می‌رُباید، بر قلب سوهان می‌کشد، جان را جریحه‌دار و تن را مجروح می‌کند و اساساً شاکله‌ی بشر را به سرقت و استراق می‌برَد. پس درست عنوان زدم به پستم: بیمارِ دل بِشاید، بیماردل نَشاید.
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
دوبیتی زائر دشتی
/post/1778
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۱
  • ۳۳۳
  • پست شده - چهارشنبه, ۱۷ دی ۱۳۹۹، ۰۹:۵۵ ق.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

دنباله‌ی لغت‌های محلی

دنباله‌ی لغت‌های محلی

محصول مشترک دکتر عارف‌زاده و دامنه

فرهنگ لغت داراب‌کلا ( لغت ۵۳۱ تا ۷۱۳ )

 

خِنی: حکایت از فشار و واردکردن نیروست، فرو می‌کنی، می‌چپانی، جای می‌دهی. لقمه را به‌زور فروکردن به دهن کسی. به‌زور خوراندن علی‌رغم نداشتن اشتهاء. بیشتر برای سیراندن بچه کاربرد دارد و پیران ناتوان.

 

خِمبه: همان از ریشه‌ی خنه است اما با ضمیر متکلم وحده. مثلاً طرف می‌گوید: لقمه را خمبه یعنی به‌زور فرو کردم دهنش. همان معانی بالا برای اول شخص مفرد.

 

دَخسّه: پُر. تا گلو غذاخورده. تا حِخ خورد. اگر فعل باشد همان معانی خنی برای سوم شخص مفرد است و اگر صفت باشد به معنای متراکم و سفت و خوب جاسازی شده است، هم برای فرد و هم برای شیء.

 

دَخِه: بریز حلقومش. داخل کن. فعل امر همان معنای خنی که آمده است. مثلا فلان کارمندِ کش دخه، ته کارجه رِسنه. یعنی زیر بغل کارمند پول بذار به کار تو رسیدگی می‌کنه.

 

 

آبدزدک (=پشول). بازنشر دامنه

 

پشول: آبدزدک، از حشرات نسبتاً درشت و بزرگتر از سوسک که زمین را سوراخ می‌کند و هویج را هم زیاد دوست دارد. در بازی‌های کامپیوتری و آتاری بعنوان حریف و رقیب بازیگر نقش دارد. آفت محصولات کشاورزی بویژه زیرزمینی‌ها به حساب می‌آد ولی لابد سوراخ‌کردن زمین فوائدی دارد. بچه‌هام وقتی کوچیک بودند با دستگاه سگا بازی می‌کردم. پشول هم در داخل بازی‌ها بود. الان انگار کمیاب‌اند پشول. جای مرطوب و‌ گلی زیست داشتند، خصوصاً در جوب اطراف حموم‌پیش یا نزدیک خاک رودخانه.

 

وَر هایی: یعنی بچه رو بغل کن بخوابد. در آغوشش بکش. کنار خودت بخوابان. معمولاً برای خواباندن بچه. بگیر بئیر. هاییر.

 

ور: بر، کنار، پهلو. بغل. کنار. مثلاً : ام زمین ور. کنار زمین ما. ور یعنی شریک: ور همباز، انباز. نیز بالاآمدن هم هست، از ریشه‌ی ورم و تورم. مثلا: خمیر ور آمد. و نیز چند معنی دیگر. مثلا پهلو. اون ور بخواس. این ور ره هارش. یعنی سمت و سو. یک معنی دیگر که هدف من بود: کنارزدن و ندید گرفتن و زیرپاگذاشتن است. مثل حق ره ور نده. این معنری ور هم عمیق است. یک معنای دیگر ور: فلانی با فلانی قهره، ور دنده اون راه جه شوونه خاش سره.

 

دس‌دامون: دست به دامن، ملتمس،خواهش، عجز و ناله. دست به دامان کسی درازکردن برای کمک و یا راه‌حل مسئله و مشکل. مثلاً: فلانی دید کاری نمی‌تواند بکند، فلانی را دس‌دامون گرفت! که ناشی از عجز طرف و پناه‌بردن است. بیشتر بخوانید ↓

دنباله‌ی لغت‌های محلی
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
دنباله‌ی لغت‌های محلی
/post/1796
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۴۷۸
ادامه ی مطلب
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

چهره‌های زادگاه

 

دکتر اسماعیل عارف‌زاده

دی ماه ۱۳۹۹. داراب‌کلا

متخصص گوش و حلق و بینی

 

پسرش مهندس احسان عارف‌زاده

دانشجوی رشته‌ی مهندسی برق تبریز

 

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
چهره‌های زادگاه
/post/1798
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۱۷۰
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

این سی تا اون سی

به قلم دامنه. به نام خدا.  این سی تا اون سی. واژۀ «سی» به نظرم دو معنی دارد: یکی به معنی رأس، اوج، یال و بالاترین نقطۀ تپّه است. یکی دیگر از ریشۀ سو به معنای جهت و سمت است.
 
بنابراین دارابکلایی ها وقتی می خواهند فاصلۀ یک مکان با مکان دیگر را در نظر بگیرند، می گویند این سی تا اون سی. یا وقتی به کسی می خواهند مسیری دور و در افق بالا را نشان دهند می گویند اون سی را می بینی؟ یک نفر داره اون سی راه می ره.
 
پس؛ سی هم یعنی سو. هم یعنی اوجِ تپّه. روستای دارابکلا سه طرفش سی دارد، یک طرفش (سمتِ میاندورود) جلگه. زمینِ دارابکلا اساساً چهارگونه است: جلگه. تپّه. دامنه. سی.
 
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
این سی تا اون سی
/post/481
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۳۷۷
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

واژگان روستای داراب‌کلا

واژگان روستای داراب‌کلا

محصول مشترک دکتر عارف‌زاده و دامنه

فرهنگ لغت داراب‌کلا ( لغت ۵۳۱ تا ۷۱۳ )

 

دُخله: ریشه‌اش هم داخل است. پاهای پرچیم. دوخاله، دوشاخه، تیر چوبی بلند که نوکش بیش از یک شاخه باشد یا چند خار تعبیه شده باشد و به‌ویژه برای کابل برق‌رسانی و خطوط تلفن کاربرد دارد. داخله با سکون خ هم تلفظ می‌شه. ریشه‌اش هم داخل است.

 

اَری: لثه. بویژه لثه بی‌دندان مثل شیرخوارها و سالمندان.

 

سو: سو دکته سر ره بتاشیهی. سو، سمت، جهت، کشش، شبیه، مانند، در تشبیه بچه به یکی از بستگان نسبی بیشتر بکار می‌رود. نور هم هست. نیز تمیزی. فلانی از حموم در آمد سو افتاد. ریش رو زد سو افتاد. باغ تاشش شد سو افتاد. ماشین ره بشسّه سو دکته.

 

 

 مجمِع یا مجمه: سینی بزرگ. سینی گرد بزرگ از جنس روی یا مس یا آلومینیوم. خیلی‌بزرگش را روی کُرسی هم می‌گذاشتند و نون‌جا را روی آن قرار می‌دادند.

 

 

سینی مجمع قدیمی. بازنشر دامنه

 

یع یع: اشاره به دور. اونهاش،ببین، نگاه کن. آنجاست. برای نشان‌دادن هواپیما در آسمان هم زیاد کاربرد داشت.

 

اِنه اِنه: اشاره به نزدیک. اینهاش، اینجاست، اینجا رو ببین، اینو ببین.

 

وِسّه: بایستی. حتماً. می‌خواست، لازم بود، می‌بایست. از ریشه‌ی بایست هم هست. بسه، کافیه، تمام کن.

 

خوبله: خواب‌وبیدار. نیمه‌هوش. خواب‌آلود، نه کاملاً بیدار، منگ.

 

گوش ‌در وِن: زیر گوش. گوش در بِن، زیر در گوش، زیر مجرای گوش، صورت، تقریباً معادل دیم لَد.

 

دیم لَد: سراسر صورت. رُخ. چهره. مثلاً بیل‌دسته را زد ون دیم‌لَد ره خون بیارده.

 

چَک: کشیده، سیلی، پا. لینگ. کشیده، سیلی محکم با صدای واضح.

 

چوبلاخ: زائده‌ی گردو و غوزک پنبه. پوسته بیرونی خشک و چوبی میوه ها و محصولاتی که دو یا چند لایه دارند مثل پوست گردو و غوزه‌ی پنبه.

 

شِل: شُل، لغزان. نیز کسی که عاجز از راه‌رفتن است. شِل‌پلا یعنی پلوی نرم و غیرخشک و ‌آبکی. شل، سست، خسته، مضمحل، ضعیف. شلپنه هم می‌گن. و همچنین شل به معنی آبکی، نرم‌دست. مثلاً شل پلا. که کال نیست و راحت‌الحلقوم است. خانم‌های خانه ت این لغت را دقیق می‌دانند. مثلاً می‌گن پلا را نرم‌دست بپج. بیشتر بخوانید ↓

واژگان روستای داراب‌کلا
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
واژگان روستای داراب‌کلا
/post/1781
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۳۳۶
ادامه ی مطلب
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

دیدنی‌های ایران و جهان

ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
دیدنی‌های ایران و جهان
/post/1780
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۲۰۳
  • پست شده - سه شنبه, ۱۶ دی ۱۳۹۹، ۰۹:۲۶ ق.ظ
  • : برچسب ها
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

زیارت از بلندی‌های قم

به قلم ابراهیم طالبی دارابی دامنه / ۱۵ دی  ۱۳۹۹ : با یاد و نام خدا. تبعیت از مقررات ستاد سلامت کشور ما را وا می‌دارد بکوشیم زنجیره‌ی ویروس مرموز را بگسلیم، تا ریشه‌کنی یا به‌کنترل‌درآمدن آن بر مجاهدان جبهه‌ی سلامت آسان‌تر شود. ازین‌رو زیارت حضرت معصومه (س) نیز تابع همین رعایت‌هاست. زیارت از راه دور و دلی برای ایرانیان و نیز زیارت از پشت‌بام‌های قم و نیر زیارت از بلندی‌های قم، مدت مدیدی است که راه جایگزینِ رفتن به حرم مطهر شده است. امروز نیز بر من زیارت از بلندی آوینی دست داد.
 
 
بزرگراه آوینی قم ۱۵ دی  ۱۳۹۹ : عکس نمای دور حرم حضرت معصومه (س)
 
 
 
لایق نمی‌دانستم خودم را که نائبِ زیارت اعضا شوم، اما درونم را خالی از یاد شیفتگان معنویت و اهل بیت -علیهم السلام- در مدرسه فکرت حس نمی‌کردم. عکسی هم انداختم؛ بالا : اگر تندیس پرنده‌ی قُمری در وسط بزرگراه شهید آوینی را امتداد دهید، گنبد حرم پیداست. سلام بر کریمه‌ی اهل‌بیت (ع)
ابراهیم طالبی  | دامنه دارابی
زیارت از بلندی‌های قم
/post/1792
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
  • ۰
  • ۲۸۱
۰
درج پیام
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
۱ ۲ بعد