دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

قم ، مازندران ، ساری ، میاندورود

دامنه‌ی داراب‌کلا

Qalame Qom
ابراهیم طالبی دارابی (دامنه)
قم، مازندران، ساری، میاندورود

پیام مدیر
نظرات
موضوع
بایگانی
پر پسند
پر بحث

۴۰ مطلب در فروردين ۱۳۹۹ ثبت شده است

به قلم دامنه. پاسخم به بحث ۱۴۸

پیام من این است چون در پرسش آمده است چه پیامی دارید:

ملت ایران سلام. آن سال دور، شما مردم انقلابی وطن، با آمدن در میدان، ایران را از دست یک شاهِ بی‌تبار -که می‌خواست با باستان‌گرایی دروغین، اسلام را از ایمان و باور مردم بیرون ببرَد و کشور را یک ایالت از ایالت‌های متحده آمریکا بکند- نجات دادید و اسلام را از طریق یک انقلاب ارزشی و مردمی، به رهبری خردمندانه‌ی امام خمینی -رهبر کبیر انقلاب اسلامی- به صحنه‌ی زندگی آوردید، و با بالاترین مشارکت آزاد برگ سبز «آری» را در صندوق انتخابات ریختید و برگه‌ی قرمز «نه» را به دور انداختید.

 

نه‌ی شما ملت آگاه، نفی همان رژیم شخصی‌شده‌ی پسر آن رضاخان میرپنج بود که روزگاری طویله‌دار اسب‌های سفارت انگلیس بود. و آری‌ِ شما ملت شجاع، همین امانت بزرگ جمهوری اسلامی ایران است که بزرگ‌انسانی چون شهید حاج قاسم سلیمانی ساخت و هزاران‌هزار اسوه‌های دیگر و با ۴۱ سال خدمت به ملت، توی دهن هر دشمن عنود زد؛ به‌گونه‌ای که برخی‌ها دارند از پیشرفت‌ها و ظفرها، از حسد دِق می‌کنند که می‌بینند ملت با همه‌ی کاستی‌هایی که میبیند اما هنوز پشت نظام و ارزش‌ها ایستاده است.

 

منبع عکس

 

ملت انقلابی، انقلاب اسلامی مدتی‌ست که دست‌کم توسط سه دسته‌ی میرات‌خواران اَشراف، خشکه‌مقدسان کج‌فهم و خودباختگان سرافکنده در معرض آسیب و‌ آفت کژراه قرار گرفت، نگذارید این نعمت توسط بدخواهان و براندازان به نقمت بدل شود. ان‌شاءالله نمی‌شود.

 

خدمات و حسنات این جمهوری اسلامی در هیچ دوره‌ای از تاریخ مسلمین مشاهده نشده است و حتی در جهان بشریت، یک تجربه و یک راه و یک الگوی بی‌نظیر و بی‌مانند است. بمان، بمان، ای انقلاب اسلامی ایران.

مدرسه‌ی فکرت

۱۲ فروردین ۱۳۹۹
ابراهیم طالبی دارابی [دامنه]

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۱۳۹۹ ، ۱۵:۲۱
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم جلیل قربانی :

 

پیرامون بحث شماره ۱۴۸ مدرسه‌ی فکرت

۱- با وجود پیشرفت جهان در سیاست، اقتصاد و فرهنگ، در کشورهای باسابقه دنیا، نام و نوع حکومت، چندان اهمیت نداشته است. حکومت در ژاپن، انگلستان، پرتغال، اسپانیا، سلطنتی و‌ در امریکا، ایتالیا، فرانسه و آلمان، جمهوری است. هر چند با فروپاشی اردوگاه سوسیالیسم در ابتدای دهه ۹۰ میلادی، برچسب خلق از کنار نام حکومت این کشورها برداشته شد.

 

 

۲- میثاق ملی و‌ کانون وحدت مردم، قانون اساسی کشور است که در آن حقوق عمومی بر پایه دستاوردهای بشری تنظیم و تایید آن به آرای عمومی (رفراندوم) سپرده می‌شود. تغییر این قانون مادر، هر چند سال نیز به ضرورت انجام می‌شود.

 

۳- در دنیای امروز، شاخص «حکمرانی خوب»، بر پایه تفکیک سیاست از معیارهای مبتنی بر دین، قومیت، نژاد، جغرافیا و مانند آن تنظیم شده و مؤلفه‌های آن؛ «پاسخگویی»، «حق اعتراض»، «ثبات سیاسی»، «عدم خشونت»، «اثربخشی دولت»، «کیفیت مقررات»، «حاکمیت قانون» و «کنترل فساد» است.

 

۴- با تعریف شاخص‌های حکمرانی، اهمیت برخورداری حکومت از این شاخص‌ها از نام حکومت مهم‌تر است. در حکمرانی خوب، دولت‌ها تلاش می‌کنند تا به پشتوانه رأی عمومی، مسیر رسیدن به پیشرفت اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی کشور را هموار کنند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۱۳۹۹ ، ۱۵:۱۵
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

فانوس. نِپار شوپِه

نمای داراب‌کلا از این زاویه‌ی یال غربی

 

آبیاری زراعی

آبیاری زراعی باغی

نمای داراب‌کلا. عکاس: میرزاعلی چلویی

 

عکس‌ها در اینجا

 

بادی و نمای داراب‌کلا

 

 نپار در یال. عکاس: میرزاعلی چلویی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۱۳۹۹ ، ۰۸:۱۹
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا.  می‌شکافم «گَلِ‌زور» را . چندی‌پیش یکی از خوانندگان این لغت را به صفحه‌ی شخصی من فرستاد که کمی آن را می‌شکافم:

 

مدفوع گاو

(گوگی، گوزور)

 

گَل که موش است. فضله‌ی موش هم به زبان محلی البته در بُعد کنایی «زور» است. ترکیبش می‌شود: گَلِ‌زور.

 

زور از آن نظر به «مدفوع» موش نسبت داده می‌شود، چون برای دفع آن باید تا حدی زور زد تا اسفنکتر مَقعد (=در گویش مازنی یعنی نِشینِ) جا وا کند تا تخلیه صورت بگیرد. یک ضرب‌المثل محلی رایج هم این است:

 

«وِن نشین واه بیّه» این زندگی سخت و طاقت‌فرسا رِه پیش بَوِرده، از همین زورزدن نشئت دارد که حکایت از یک عمل سنگین دارد.

 

آن خواننده‌ی محترم البته گفته بود علاوه بر گل‌زور، «گوزور» (=گوگی) هم شنید در زبان محلی، یعنی مدفوع گاو.

 

از توجه به لفظ «زور» برای دفع و تخلیه در همه‌ی جانوران دست‌کم دو چیز عاید می‌شود:

 

چه نعمت بزرگی در قسمت تحتانی جُنبندگان قرار داده شد که کمتر کسی شکرش را بجا می‌آورَد.

 

زور -که این‌همه به آن بد می‌گویند- اگر همین زور در وقت ضرور نباشد، در گوارش و محیط شکم و روده‌بزرگ و کوچک هرج‌ومرج می‌شود. سیاسی‌میاسی شد. مرا به کجا کشانید این «گَلِ‌زور» !

 

یادآوری کنم: لغت گل‌زور، جدا از فضله‌ی موش، در مقام کنایه هم به‌کار می‌رود با هدف عنصر ناچیز، این‌طور:

 

وِه اَعیی گل‌زور هِم مِه وِسه شاخ‌وشونه کَشِنه!

 

یک ضرب‌المثل هم در مورد «زور» برای بامشی (گربه) هست که جناب عبدالرحیم آفاقی فرستاد؛ این‌طوری:

 

«بامشی رِ بائیتنه تِ زور دوائه، ونِه سر خاک دَشنّیه»

 

فرهنگ لغت داراب‌کلا: اینجا

واژه ها، جاها، مثَل‌ها، باورها و خاطره‌ها

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۱۳۹۹ ، ۰۸:۱۵
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به نام خدا. الان قد ڪشیدم! آن‌زمان ڪه در حالِ قدڪشیدن! بودم، حاشیه را زودتر از متن پی می‌جُستم. این‌طور:

 

تَه‌مقاله‌ی هفته‌نامه‌ی «گُل‌آقا» را -ڪه در آخر مجله چاپ می‌شد_ جلوتر از همه‌جای این نشریه می‌خواندم ڪه زودتر بدانم مرحوم ڪیومرث صابری فومنی چه می‌گوید.

 

ستون «دریچه»ی آقای جلال رفیع در «اطلاعات» را زودتر از هر جایی نگاه می‌انداختم. سپس نوشته‌های صاحب ستونِ «نقد حال» را.

 

نیم‌ستون آخرین ورقه‌ی «همشهری» را اول می‌خواندم ڪه ببینم آقای احمد زیدآبادی چه آورده.

 

وقتی «جمهوری اسلامی» به‌رایگان به محل ڪارم می‌رسیده، زودتر «جهت اطلاع» را مرور می‌ڪردم ڪه بدانم آقای مسیح مهاجری -ڪه آن زمان خود را یڪ ولی‌فقیه دوم! فرض می‌ڪرد و برای همه نسخه و توبیخیه می‌نگاشت- درین ستون چه بافته.

 

صاف می‌رفتم صفحه‌ی سوم «سلام» ڪه بخوانم مردم در ستون «الو. سلام» روزنامه‌ی سلام آیت‌الله خوئینی‌ها به سردبیری آقای عباس عبدی، چه نالیدند.

 

آقای ماشاءالله شمس‌الواعظین در «جامعه»، «توس»، «نشاط» و «عصر آزادگان» هرچه می‌نوشت را باید اول می‌خواندم بعد می‌رفتم سراغ سایر خبرها.

 

هفته‌نامه‌ی «صبح» آقای مهدی نصیری را صاف می‌رفتم وسطش ڪه بخوانم این‌هفته با مصاحبه با چه ڪسی، با چه چیزی درافتاده.

 

در روزنامه‌ی «ڪیهان» طالب ستون آقای دڪتر یونس شُڪرخواه بودم ڪه از استادی او چیزی می‌آموختم؛ ڪیهان عصر آقای مهندس سیدمحمد اصغری منظورم است، نه توپخانه‌ی «برادر حسن» و «برادر حسین»؛ اولی مرحوم آقای شایانفر و دومی آقای شریعتمداری حسین.

 

 

اگر همین‌طور لیست (=فهرست) ڪنم از دو ڪف دست ڪه سهله، ۸۸ ڪف دست می‌شود. پس  بروم روی متن. اینها پرداخت به حاشیه بود.

 

اما متن:

 

اوج لذت من آن وقتی بود ڪه به دڪّه‌ی مطبوعاتی می‌رفتم و می‌دیدم ماهنامه‌های مورد علاقه‌ام آمده: «ڪیهان اندیشه»ی مرحوم صاحبی، «ڪیهان فرهنگی»ی آقای شمس‌الواعظین، «ڪیانِ» آقایان رُخ‌صفت و رضا تهرانی، مجله‌ی «حوزه» ڪه مشترڪ بودم به آدرس منزلم می‌آمده، «فرهنگِ توسعه»ی آقای احمد ملازاده، «ایران فردا»ی مرحوم عزت‌الله سحابی، «آیینِ» آقای سعید حجاریان و آقای هادی خانیکی، هفته‌نامه‌ی «راه نو»ی آقای اڪبر گنجی. فصلنامه‌ی «هفت آسمانِ» دانشگاه ادیان قم ڪه البته اخوی به من اهداء می‌فرمودند و نیز چند ماهنامه‌ی دیگر ڪه اگر اسم ببرم از چند ڪف دست می‌گذرد و سالنامه‌ی ڪیهان هم ڪه روی شاخش بود ڪه باید می‌خریدم و ریزریز می‌خواندم.

 

راستی دو چیز:

 

اول: خودم طی این دوره در چند روزنامه و ماهنامه مطلب‌نویس بودم. در اینجاها: روزنامه‌ی انتخاب، روزنامه‌ی ایمان قم، ماهنامه‌ی آشنا، ماهنامه‌ی نباء، ماهنامه‌ی پگاه حوزه. فصلنامه‌ی تخصصی علوم سیاسی دانشگاه امام باقر (ع) قم و  همچنین چند نشریه‌ی داخلی دیگر، که بگذرم.

 

دوم: اینجاها بخشی از پاتوق‌های من بود در شهرهای مختلف ایران ڪه در آن سی سال اشتغال، مقیم بودم: مطبوعاتی‌های: آقای مهدی بریمانی در مغازه‌ی منزل مرحوم سیدطالب شفیعی در داراب‌ڪلا. آقای عابدیان و نیز برادران بابایی در خیابان انقلاب ساری و دڪّه‌ی میدان شهدای ساری. سرِ چهارمردان قم و دڪّه‌ی آقای بهرامی در سرِ ورزشگاه شهید حیدریان قم. دڪّه‌ی آقای فخر در چهارراه قنات خیابان دولت در اختیاره‌ی تهران. مطبوعاتی مرد ڪُرد ڪنار مصلای مریوان. دڪّه‌ی فروشنده‌ی مجلات پیرمردی ڪه دو دست نداشت در وسط شهر چالوس، گویا ڪنار بیمارستان.

 

نڪته: حاشیه‌خوانی اطلاعات زودگذر به انسان می‌دهد، ولی متن‌خوانی انسان را بزرگ‌تر می‌ڪند و اطلاعات ماندگار می‌بخشد. باید رفت به متن، نه ماند در حاشیه. هر ڪس به حاشیه مشغول شود، به خودش زیان رسانده هیچ به خوانندگان هم ممڪن است خسران برساند. بگذرم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ فروردين ۱۳۹۹ ، ۱۱:۲۴
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. اگر خواستید، با این متنم تا آخر بیایید تا از مُخطِّئه بیشتر بدانیم. البته با اجازه و معذرت از اساتید فن.

 

گرچه فقیه، اجتهادِ مبتنی بر دریافتِ عقل را روشی می‌داند ڪه حُجّیت (=دلیل، برهان) آن به علت استناد به قول و فعل معصوم (ع) است؛ اما فقیهان و مجتهدان شیعه را، مُخطِّئه می‌خوانند؛ زیرا در عین این‌ڪه در استنباط به معصوم (ع) استناد می‌ڪنند، با این وجود، آنان ممڪن است درین استنباط، خطا ڪنند، بنابراین به آنان مُخطِّئه می‌گویند. چون امڪان بروز خطا در فهم‌ و فتوای‌شان وجود دارد.

 

این‌ڪه چرا فقیهان شیعه و متڪلمین، خود را مُخطِّئه می‌خوانند، یا بهتر است بگویم مُخطِّئه خوانده می‌شوند به همین علت است.

اما بعد؛

نمی‌دانم «عقل هادی» و «عقل عادی» را در ڪجا خوانده و یا از ڪجا شنیده‌ام؛ اما مُخطِّئه‌خواندنِ فقیهان، همان بهاءدادن به عقل عادی است. بر این مبنا، عقل انسانِ هادی و عقل انسان عادی ڪنار هم‌اند. و شاید به همین علت بوده باشد ڪه اسلام در بسیاری از احڪام، امضائی عمل ڪرده‌است تا تأسیسی. یعنی دست تأیید زد بر برخی از ڪار، ڪرده، ڪردار، فرهنگ، سُنَن، رویّه و رفتار بشر.

 

اشاره ڪنم عقلِ هادی با آن تعبیر مشهور «عقل یازدهم» یعنی «عقل حادی‌عشر» فرق دارد. در اینجا سخنم را با بیان شهید مطهری پیوند می‌زنم و در زیر پیوست می‌ڪنم:

پیوست:

 

«مخطّئه معتقد بودند که متن واقعی اسلام (حکمُ‌اللّه واقعی) یک چیز بیشتر نیست. ما که استنباط می‌کنیم، ممکن است استنباط ما صحیح و مطابق با واقع باشد و ممکن است خطا و اشتباه باشد. اجتهادِ مجتهد ممکن است صحیح باشد، ممکن است غلط باشد. می‌گفتند پیغمبر هم فرموده است: لِلْمُصیبِ اَجْرانِ وَ لِلْمُخْطِئِ اَجْرٌ واحِدٌ». (شهید مطهری: منبع)


عبارت آخر شهید مطهری -ڪه روایتی از رسول خدا (ص) به نقل از اهل سنت است و تقریباً تمام علمای شیعه آن را پذیرفته‌اند- برگردانش این است: «ڪسی که به واقع برسد دو پاداش دارد و ڪسی که خطا کند -و مقصّر نباشد- یک پاداش»

 

یڪ نڪته اما: دیرزمانی‌ست ڪه ذهنم با این پرسش در قِلقلڪ است ڪه وقتی مجتهدان، مُخطِّئه‌اند، خطای آنان را مقلّدان و طلاب ڪه نمی‌توانند رفع ڪنند، در میان آنان نیز مناظره و مباحثه‌‌ی چالشی برپا نمی‌گردد، مانده‌ام این خطاها -ڪه امری قابل پیش‌بینی برای غیرمعصوم است- چگونه احصاء، شمارش، اعلان و زدوده می‌شود. بگذرم و فقط بگویم شاید می‌شود و من نمی‌دانم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ فروردين ۱۳۹۹ ، ۰۸:۵۰
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه : به نام خدا. در مجله‌ی «حوزه» مرداد ۱۳۷۳ (صفحه‌ی ۱۶۷) خوانده بودم که مرحوم آیت‌الله‌العظمی بروجردی پس از تنظیم مواد درسی انگلیسی برای مدرسه‌ی خان -روبروی حرم مطهر حضرت معصومه (س) در کنار گذرخان- فرمودند:

 

اگر کسی یک زبان بداند، یک آدم، اگر دو زبان بداند، دو آدم، و اگر سه زبان بداند، سه آدم است.

 

نکته: به نظر من ممکن است نظر ایشان از این لحاظ مطرح شده باشد که انسان در اثر زبان‌دانی، با جهان بزرگ و گوناگونی اندیشه‌ها و فرهنگ‌ها و افکار آشنا می‌شود.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ فروردين ۱۳۹۹ ، ۱۰:۲۳
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. دادگاه ذهنِ مردم. سرنوشت یڪ مبارز سیاسی و بیست‌وسه‌نفر نوجوان ڪه به اسارت درآمدند. آزادی را ڪسی درڪ ‌می‌ڪند ڪه اسیر شده باشد و در مقابل، به قول مرحوم دڪتر علی شریعتی استبداد را ڪسی لمس می‌ڪند ڪه حرف برای گفتن داشته باشد.

 

این ۲۳نفر چون در سنین پایین بودند و پیش از آزادسازی خرمشهر اسیر شدند، می‌توانست ابزار فرافڪنی و دروغ‌پردازی در دست صدام باشد -ڪه به قول حزب بعثی‌ها «سیّدُ الرّئیس» خوانده می‌شد- و چنین هم شد.

 

فیلم، در لیست سفید من بود ڪه باید می‌دیدم. و دیدم. باید خود دید تا بهتر فهمید. صحنه، زیاد دارد ڪه بتواند هم بر روحت جراحت گذارَد و هم روانت را آرام و عزّتمند (=فراپایه) ڪند. مثل این صحنه:

 

وقتی ۲۳نفر خواستند در زندان استخبارات وزارت دفاع عراق، وضو بسازند و به نماز بایستند، آب نداشتد، تیمّم ڪردند. اما وقتی ڪف دست بر زمین زدند دیدند تمام شپش است. به فڪر خاڪِ وطن می‌افتند. از باقیمانده‌ی خاڪ و گرد و غبار مانده بر لباس‌های بسیجی‌شان یڪ دستمال خاڪ جمع می‌ڪنند و همان خاڪ، می‌شود جایی پاڪ برای تیمّم بدل از وضوی‌شان؛ همین صحنه است  ڪه به اوجت می‌برَد. و چه زیباست واژه‌ی تیمّم ڪه در حتی معنای لُغوی هم زیباست یعنی قصد و اراده‌ڪردن.

 

آری درست حدس زدید، حرفِ همان ۲۳ نفر است ڪه نزد صدام برده شدند تا بهره‌برداری تبلیغاتی بڪنند و به‌زور از زبان آنان بڪِشند ڪه به‌دروغ بگویند سران جمهوری اسلامی ما را به زور از ڪوچه و خیابان و خانه به جبهه آوردند ڪه صدام اسم‌شان را گذاشته بود: اَطفال (=خردسالان).

 

اما هزاران‌بار درود ڪه حتی یڪ ڪلمه زیر بارِ زیرِزبان‌ڪِشی! بروند؛ آن‌هم به دروغ. همگی واژه‌هایی در برابر پرسش‌های شڪجه‌گران حزب بعث و سپس نزد خبرنگاران بین‌المللی به‌ڪار بردند، ڪه شنیدن آن مو بر بدن آدم سیخ می‌سازد. به قول آن شعر شاعر حماسی‌سُرا نصرالله مردانی: «آفرین».

 

خاطره‌ی خودم:

 

من در سال ۵۸ در ۱۶ سالگی داوطلبانه و حتی از سرِ عشق و شور به عضویت بسیج ملی ارتش ۲۰ میلیونی درآمدم و هنوز نیز ڪارت شناسایی‌‌اش را _ڪه سال ۵۹ صادر شد- به یادگار نگه داشته‌ام. (در عڪس زیر)

 

کارت بسیج ملی من

سال ۱۳۵۹

 

یادم هست هنوز، برای اعزامم به جبهه، پدرم پای رضایت‌نامه را انگشت‌مُهر نمی‌زد؛ می‌گفت درس‌ات را بخوان! دست به شگرد -ڪه شگفتی و شڪوفایم بود_ زدم. از داراب‌ڪلا بلند شدم رفتم دانشڪده‌ی دڪتر علی شریعتی ساری در لبِ دریا. شیخ وحدت -اخوی ارشدم- آنجا تدریس می‌ڪرد و در پلاژ آنجا سڪونت داشت. شب، از ایشان مهر و امضا گرفتم و صبح ورقه را آوردم سپاه و دادم و گفتم این هم مهر و امضای پدرم! و بلاخره رفتم جبهه و تفنگ به‌ضرورت بر دوش گرفتم و برای دین، انقلاب، میهن، خاڪ وطن و نوامیسم دفاع ڪردم. نه یڪ بار، بلڪه مانند همه‌ی همسن و سال‌هایم، چند بار.

 

بگذرم. و بگویم به‌زور ڪسی را نبردند؛ به اشتیاق رفتند ڪه بسیاری‌شان با تن خونین و پاره‌پاره به آغوش مادر و پدر و دوستان و مزار زادگاه‌شان بازگشتند: شهیدان؛ زیارتگاه عاشقان.

 

ملا صالح قاری هم بود در بند، با ۲۳ نفر؛ ڪه هم، سال ۵۳ به دست رژیم شاه شڪنجه شد و در زندان قصر حبس، و هم در ایام جنگ اسیر شد و مجبور، ڪه مترجم اسیران شود و زبانِ حال و زارِ آنان را برای بازجویان و شڪنجه‌گران بعثی برگردان ڪند. ڪه همه خیال می‌ڪردند او همدستِ! بعث شد، اما او یڪ مبارز بود، و وقتی هم ڪه اسیران مبادله شدند و او به خوزستان بازگشت، مردم، هنوز نیز او را به چشم یڪ خیانتڪار می‌نگریستند. آری، از دادگاه مَحاڪم و اُردوگاه عراق آزاد شد اما در دادگاه ذهنِ مردم بخشیده نشد! یاد بزرگ‌شهیدِ ایران حاج قاسم سلیمانی به‌خیر، ڪه ۲۳نفر و مُلاصالح را در آغوش گرمش گرفت و آن لڪّه‌ی خیالی و ذهنی، را از او زُدود. بررسی فیلم «یَدو » را هم  ( ۷ / ۱ / ۱۴۰۰ ) در اینجا نوشتم.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۱۳۹۹ ، ۱۰:۴۱
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم حجت‌الاسلام محمدرضا احمدی:  «دوا اینجا، شفا آنجا»

1. در سال 1383 استاد درس فقه سیاسی ما، جناب آقای پارسانیا، که معمولا به مباحث معرفت شناسی اشتیاق خاصی نشان می‌داد، در موضوع دین و تجدد، به اشعاری اشاره کرد که با کاشی کاری بر سردر مطب قدیمی شفاءالدوله نقش بسته بود. اصرار داشتند که حتما به آن مکان که درست در مقابل حرم مطهر قرار دارد رفته و آن اشعار را بخوانیم.

 

2. در روزی که به دلیل [حفظ سلامتی مردم]، درهای حرم مطهر حضرت معصومه سلام الله علیها بسته شده بود، عده‌ای متحجر به حرم حمله کرده و با ادعای این که حرم حضرت معصومه (س) شفاخانه هست، نسبت به بسته شدن درها اعتراض کرده و آن را شکاندند. یکی از معترضان یک بیت شعری را در استدلال خود به کار برد که بر همان مطب شفاءالدوله نقش بست بود.

 

حجةالاسلام محمدرضا احمدی

 

3. مطب شفاء الدوله در سال 1352 قمری که تقریبا مصادف با 1312 شمسی است روبروی صحن مطهر حضرت معصومه (س) و در کنار مدرسه خان یا مدرسه آیت الله بروجردی بنا نهاده شد، پنجره‌های این مطب رو به در شرقی صحن حضرت معصومه (س) باز می‌شدند، به گونه‌ای که به فضای حرم اشراف دارد.

 

4. اکنون دیگر از آن کاشی های روی سردر مطب خبری نیست و به حرم منتقل شد. می گویند مطب شفاء الدوله اولین شفاخانه در قم است که به علت ارزشمند بودن این بنا، بازسازی و مرمت می‌شود. اما شنیده می شود که جهت توسعه طرح حرم مطهر، ممکن است...

 

دکتر شفاءالدوله

 

مطب شفاءالدوله با کاشی‌نوشته

 

مطب شفاء الدوله پس از کندن کاشی‌نوشته

 

5.  اما شعری که روی سر در مطب شفاءالدوله نوشته بود که در واقع نگاه آسمانی بر آن حاکم است این است:

 

رواق حکمت اینجا، کاخ سبط مصطفی آنجا
بشارت دردمندان را دوا اینجا شفا آنجا

در اینجا طب یونانی و تشریح اروپایی
فرامین و الهیات و آیات خدا آنجا

سبب اینجاست یعنی حکمت و تقدیر و دانایی
توانایی است یعنی حکم و تقدیر و قضا آنجا

شفا از نبض اینجا می دهد تشخیص علت را
خداوند شفا دارد یدِ معجز نما آنجا

 

6.  رئیس شهربانی قم که ناظر جمع شدن مردم کنار مطب و توجه آنان به اشعار شده بود، همان طور که سوار مرکب بود، به طنز اشعاری در همان قالب سرود:

مطب دکتر بی رحم پر جور و جفا اینجا
حریم و جایگاه دخت پاک مصطفی آنجا

کتاب حِرز یعقوب و طب مُرخای اینجا
فرامین و الهیات و آیات خدا آنجا

برای ذکر تاریخ ثناء شاعر و مائر
بگفتم من که غسّالخانه دکتر شفا اینجا

 

دامنه: سلام جناب آقای احمدی. برای من مطلب قابل تأملی بود. هم روی مفاد اشعار تفکر کردم، هم روی متن شما تعمُّق. تحریک شدم در فرصت‌های آینده، وقتی گذرم به گذرخان افتاد، باری دیگر به این مکان نظر بیفکنم. این بار با نگاه ژرف‌تر. ممنونم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ فروردين ۱۳۹۹ ، ۰۹:۵۹
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه : به نام خدا.  فهم، علم، معنا. در «مشتاقی و مهجوری» اثر آقای مصطفی ملڪیان (ڪه سال ۱۳۸۵ مطالعه و یادداشت‌برداری ڪردم) می‌توان از این سه مفهوم: فهم، علم، معنا  بیشتر سر درآوُرد. فشرده‌ی برداشتم این است:

 

فهم و علم: هر دو پدیده‌اند. پدیده‌‌ی علم محلِ بحث معرفت‌شناسی است، اما پدیده‌‌ی فهم محلِ بحث هرمنوتیڪ. مثلاً خواننده و شنونده، نوشته و گفته‌ی دیگران را فهم می‌ڪند. اما نسبت به «بشقاب»، «سیگار»، «لِنت ترمز» علم دارد. چه برای نفی، چه برای اثبات.

 

بنابرین، به زبان تخصصی اِپیستمولوژی (=معرفت‌شناسی، شناخت‌شناسی، چیستی معرفت) و هرمنوتیڪ (=تأویل و ڪشف) دو علم «قرین و نظیر هم هستند.» اولی به عالَم علم و دانستن ارتباط دارد و دومی به عالَم فهم و فهمیدن.

 

معنا: از نظر صاحبِ ڪتاب «مشتاقی و مهجوری» ادیان به زندگی معنی می‌بخشند و از نظر او، اگر ڪسی احساس فقدان معنای زندگی بڪند، دستخوش «یڪ سلسله نابسامانی‌های روانی» می‌شود.

 

برداشت آزاد من از ڪتاب: معنا یا مجعول است (=ساختنی) است و یا مڪشوف (=ڪشف‌شدنی). نظامِ طولی فقط با ڪشف می‌سازد؛ یعنی ڪشفِ معنا در متون مقدس. ولی نظام موزائیڪی با جعل، یعنی ساختن معنای زندگی. به عبارت ساده‌تر: یافتنِ معنا، ساختنِ معنا.

 

مثال: دڪتر ویڪتور فرانڪل بنیانگذار مڪتب لوگوتراپی (=معنادرمانی) قایل به این بود ڪه انسان می‌تواند به زندگی خود معنا بدهد، یعنی با معنابخشیدن، نه با معنایافتن زندگی را به سر برَد.

 

اما آقای مصطفی ملڪیان (دست‌ڪم در این ڪتاب -چنانچه در بالا نوشتم- چون اگر آرای جدیدی درین موضوع داشته باشد من از آن بی‌خبرم) معتقد است : «به نظر من ادیان به زندگی معنی می‌بخشند.» این یعنی ڪشف و یافتنِ معنا. نه لزوماً ساختنِ معنا.

 

اشاره: روشن است ڪه در نگاه صاحب «مشتاقی و مهجوری» پرداختن به مسأله‌ی معنا هم در فلسفه‌ی دین، هم در فلسفه‌ی اخلاق و هم در روان‌شناسی مقدور است؛ اما به نظر آقای ملڪیان در فلسفه‌ی اخلاق، «مناسب‌تر» است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۱۳۹۹ ، ۰۹:۲۷
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم دامنه : به نام خدا. سلام. خوی خویش، خوی خدا. مولوی در دیوان شمس غزلی دارد ڪه دانستن آن لطفی بر روح و روان آدمی‌ست. از درخت آغاز می‌شود و با یڪ سیر طبیعی و تاریخی، به ملڪوت و خوی و خُلق خدا می‌رسد. هدف درین غزل شناساندن انسان به اصل حرڪت و هجرت و تحرّڪ است. با این مطلع:

 

درخت اگر متحرّڪ بُدی ز جای به جا
نه رنج ارّه ڪشیدی نه زخم‌های جفا

 

شرح می‌ڪنم ڪمی، تا محتوای این غزل در دسترس باشد، البته به فهم اندڪم:

 

مولوی پس از مثال درخت -ڪه همیشه اسیر  ارّه و تبر است، چون یڪ «جا» ایستاده است و قدرت حرڪت و جابه‌جایی و هجرت ندارد- برای آثار و نتایج اصلِ حرڪت، وارد مثال‌های مهم می‌شود تا اثبات ڪند حرڪت بر سڪون چه فضیلت‌هایی به‌ بار می‌آورد؛ ازین‌رو در بیت دوم از مهتاب می‌گوید ڪه اگر ساڪن می‌بود، مانند صخره‌ی سخت بود و نوری از آن بر ما نمی‌تابید.

 

بعد، از فُرات و دجله و جیحون نام می‌برَد ڪه اگر مانند دریا راڪد بودند، تلخ و شور می‌شدند. و بعد از هوا، اسم می‌برَد ڪه اگر حاقِن (=حبس و ساڪن) بود، چاه زهر می‌شد نه اڪسیژن و مایه‌ی حیات.

 

آنگاه آب دریا را مثال می‌زند ڪه چون به آسمان سفر ڪرد، از تلخی خلاص شد و باران شد و بارید. در بیت ششم اوج می‌گیرد و از زبانه‌ی آتش یاد می‌ڪند ڪه اگر شعله نڪشد در خاڪسترش می‌میرد و به فنا می‌رود.

 

مولوی حالا با این شش مثال وارد تاریخ می‌شود. اول از حضرت یوسف (ع) اسم می‌آورَد ڪه چون از ڪنعان و ڪنار پدر به مصر هجرت ڪرد، به یڪ استثنا و نمونه تبدیل شد. و از حضرت موسی (ع) می‌گوید ڪه از ڪنار مادر به مدین آمد و مولا شد. و با مثال بعدی وقتی از حضرت عیسی (ع) یاد می‌ڪند بر «دوام سفر» مسیح تأڪید می‌ڪند ڪه مانند چشمه حیات‌بخش شد.

 

آنگاه به نهایت عشق می‌رسد و می‌گوید: «نگر به احمد مُرسل ڪه مڪّه را بگذاشت» و آن حضرت ختمی مرتبت (ص) به مدینه هجرتی دسته‌جمعی ڪرد و با این حرڪت و ترڪ مڪه والا گشت. و آنگاه از سفر معراج یاد می‌ڪند ڪه رسول رحمت (ص) به مرتبه‌ی ملاقات نائل آمد. ملاقاتی آنچنان نزدیڪ و نزدیڪ، ڪه [قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَى: به اندازه‌ی فاصله‌ی دو ڪمان گشت یا نزدیڪ تر: همان آیه‌ی 9 نجم]

 

سپس مولوی از مخاطبان غزلش عذرخواهی می‌ڪند اگر چنانچه با چند مثال پی‌درپی، ملول گشتند و بلافاصله آخرین حرفش را در بیت ۱۴ به صحنه می‌آورد ڪه سفر و حرڪت از خُلق و خویِ خویش است به خوی و خُلق خدا. این‌گونه زیبا:

 

چو اندڪی بنمودم بدان تو باقی را
ز خویِ خویش سفر ڪن به خوی و خُلقِ خدا

 

یعنی می‌فرماید من اندڪی ازین مثال‌های حرڪت در طبیعت و تاریخ را برشمردم، باقیمانده‌ی مثال‌ها را خودتان حدس بزنید ڪه اوج همه‌ی سفرها این سفر است:

ز خویِ خویش سفر ڪن به خوی و خُلقِ خدا

 

متن کامل غزل ۲۱۴ مولوی

 

درخت اگر متحرّڪ بُدی ز جای به جا
نه رنج ارّه ڪشیدی نه زخم‌های جفا

 

نه آفتاب و نه مهتاب نور بخشیدی

اگر مقیم بدندی چو صخره صما

 

فرات و دجله و جیحون چه تلخ بودندی

اگر مقیم بدندی به جای چون دریا

 

هوا چو حاقن گردد به چاه زهر شود

ببین ببین چه زیان کرد از درنگ هوا

 

چو آب بحر سفر کرد بر هوا در ابر

خلاص یافت ز تلخی و گشت چون حلوا

 

ز جنبش لهب و شعله چون بماند آتش

نهاد روی به خاکستری و مرگ و فنا

 

نگر به یوسف کنعان که از کنار پدر

سفر فتادش تا مصر و گشت مستثنا

 

نگر به موسی عمران که از بر مادر

به مدین آمد و زان راه گشت او مولا

 

نگر به عیسی مریم که از دوام سفر

چو آب چشمه حیوان‌ست یحیی الموتی

 

نگر به احمد مرسل که مکه را بگذاشت

کشید لشکر و بر مکه گشت او والا

 

چو بر براق سفر کرد در شب معراج

بیافت مرتبه قاب قوس او ادنی

 

اگر ملول نگردی یکان یکان شمرم

مسافران جهان را دو تا دو تا و سه تا

 

چو اندکی بنمودم بدان تو باقی را

ز خوی خویش سفر کن به خوی و خُلق خدا

(مولوی: دیوان شمس: منبع)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ فروردين ۱۳۹۹ ، ۰۹:۴۷
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
به قلم دامنه. به نام خدا

آشنایی‌های گذرا (۱) آیت‌الله حاج شیخ‌مهدی مروارید. از عالمان پرهیزگار. استاد درس‌های خارج فقه و اصول  حوزه‌ی علمیه‌ی مشهد مقدس. نماینده‌ی آیت‌الله العظمی سیدعلی سیستانی در مشهد. عضو شورای عالی حوزه‌ی علمیه‌ی خراسان. فرزند مرحوم حاج میرزا حسنعلی مروارید از علمای شهیر و عارف زاهد شهر مشهد مقدس.

 

 

یادآوری: مسجد ملاحیدر در خیابان شهید سیدعلی اندرزگو جلوتر از باب‌الجواد حرم رضوی (=خیابان خسروی) از پایگاه‌های دینی و فرهنگی ایشان می‌باشد.

 

توضیح: من و دوستان در زیارت رضوی، توفیقِ نمازگزاردن در مسجد ملاحیدر و اشتیاق و اقتداء به نماز جماعت این عالم وارسته و پارسا را داشتیم.

 

اشاره: در مسجد ملاحیدر -که از معماری قابل توجه برخوردار است- تکبیر آخر نماز در همان گفتن سه الله‌اکبر است، نه مانند مساجد ایران، که به دنباله‌ی نماز چندین شعار دیگر، تعقیب می‌گردد! و شاید هم ترغیب!

 

******

 

آشنایی‌های گذرا (۲) مرحوم حجت‌الاسلام سید علی‌اکبر ابوترابی وقتی در اسارت حزب بعث عراق بود، مورد شکنجه قرار گرفت. روزی از سوی سازمان صلیب سرخ جهانی نمایندگانی به اردوگاه‌ها اعزام شدند به جستجو بپردازند. دیدند سربازان با اشاره‌ی ایشان درین باره لب نمی‌گشایند. صلیبی‌ها دریافتند ابوترابی برای اسیران وجاهت و محبویت و رهبریت دارد، رفتند پیش او. اما ایشان با کمال تعجب اصل شکنجه توسط بعثی‌های عراقی را در اسارتگاه رد کردند.

 

زندگینامه ابوترابی

 

فرستادن صلیب که رفتند افسر عراقی، آقای ابوترابی را به دفتر بردند و پرسیدند: چرا نگفتید شکنجه شدید، ترسیدید؟ جواب ابوترابی جالب است و تکان‌دهنده و یک دنیا درس و کلاس اخلاق و آموزه‌ی قرآن و مروت:

 

گفت نترسیدم. من به امر خدا نگفتم شکنجه شدیم. زیرا قرآن فرمود «مسلمان شکایتِ مسلمان را نزد کافر نمی‌برد.»

 

روح فرازمند ابوترابی که به سیدالاسرا مشهور شد، آن‌چنان اهتزازی داشت که افسر شکنجه‌گر را وادار به تعظیم نمود.

 

نکته: احتمال می‌دهم شهید چمران با آن حالات عرفانی که داشت و به فرموده‌ی امام «شرف را بیمه کرد»، در شکل‌دهی روحیات مرحوم ابوترابی نقش داشت؛ چون‌که آنها با هم در کنار هم در جبهه می‌رزمیدند. بگذرم.

 

******

 

آشنایی‌های گذرا (۳) : ولادیمیر لنین در سال ۱۹۲۲ درباره‌ی استالین چنین گفت: «استالین قدرت زیادی را به اختیار خود درآورده که به دلیلِ خشونت، ناشکیبایی، و دَمدمی مزاجی‌اش، قادر نخواهد بود از آن به نحوِ مسئولانه‌ای استفاده کند.»

 

 

شرحی کوتاه: ژوزف استالین طلبه‌ی علوم دینی کلسیا در گرجستان بود. بعد راهزن شد. بعد به حزب کمونیست پیوست و سپس جانشین لنین شد و طی سی‌سال میلیونها انسان را یا کشت، یا به سیبری تبعید کرد و یا مخفیانه سر به‌نیست. مثلاً لئون تروتسکی را به مکزیک اخراج کرد و به دستور او با تبر به قتل رسید.

 

نکته: اساساً دَمدمی مزاج‌ها، مُذبذَب‌اند (=متزلزل، هر دم این‌رو، اون‌رو)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ فروردين ۱۳۹۹ ، ۰۸:۴۸
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

 

 

سال ۱۳۵۵. حیاط پدر حجت‌الاسلام شهید سید جواد شفیعی دارابی:  ردیف بالا ایستاده از راست: شیخ باقر طالبی. سید محمد شفیعی سیداسدالله (ذاکر اهلبیت) پسر عمه‌ام آق‌باقر شفیعی. سید عسکری، (نفر روی سرش  برادرش سید مجید) . سید علی‌اصغر شفیعی.  ردیف پایین نشسته از چپ: من. سید جعفر شفیعی سیداسدالله

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ فروردين ۱۳۹۹ ، ۰۹:۲۹
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی
به قلم دامنه. به نام خدا. من کتاب «سرّالاسرار» عبدالقادر گیلانی ترجمه‌ی مسلم زمانی و کریم زمانی از نشر نی را در دست مطالعه دارم و گمان می‌کنم در نوروز سال ۹۹ نیز، همچنان همین کتاب در کنارم باشد. البته این کتاب را سال ۱۳۸۶ نیز مطالعه کرده بودم. این بار دوم است نیاز دیدم بخوانم. کتاب ۲۰۳ صفحه است. این کتاب در واقع شریعت، حقیقت و طریقت را به خواننده می‌رساند. به قول شیخ محمود شبستری  در ص ۸ کتاب.:


شریعت پوست، مغز آمد حقیقت
میان این و آن باشد طریقت

 

 

بازنشر دامنه

 

خواننده‌ی این کتاب با گذراندن ۲۴ فصل، فراپایگی را فهم می‌کند. و در هنگام خواندن، وَجد و شادمانی جسمانی و وجد و شعَف روحانی خود را درمی‌یابد. اگر خلاصه‌ترین حرف را بنویسم و وقت خوانندگان  را نگیرم، این است که او در سراسر کتاب به خواننده و خواهنده می‌رساند که زندگیِ قلب، دانش است پس آن را بیندور. و مرگِ قلب، نادانی است لذا از آن بپرهیز. رک: ص ۷۴.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ فروردين ۱۳۹۹ ، ۰۹:۱۹
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

 

داراب‌کلا در ۱ فروردین ۱۳۹۹

عکاس: جناب یک دوست

 

 

از نگاه هنرمندانه‌ی جناب یک دوست

 

 

اوسا: ارسالی خلیل آهنگر

 

 

داراب‌کلا: ارسالی شیخ عسکر

 

عکس‌ها: اینجا

 

 

انارقلت بِن

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ فروردين ۱۳۹۹ ، ۰۸:۳۳
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

به قلم جناب «یک دارابکلایی» : با سلام. به نوشته شما (اینجا) مطالبی می‌افزایم. درست است که به بچه بسیاری از حیوانات از جمله گربه (بامشی)، سگ، اردک (سیکا) و غاز، کاته می‌گویند، اما برای همه حیوانات این لفظ اطلاق نمی‌شود. به بچه گاو، «گوک»؛ خر و اسب، «کاره»؛ خوک (خی)، «کوله»؛ گوسفند، «وره»؛ بز، «کاله» و یا گاهی «کاته»؛ مرغ (کرک)، «چینکا یا چیندکا» گفته می‌شود.

 

در مورد ریشه آن هم احساس می‌کنم نباید از کلمه «کوتاه» باشد. چون در مقابل آن «ماره» قرار دارد. به نظرم این دو کلمه «کاته» و «ماره» با هم هستند. اگر کاته را کوچک شده کوتاه بدانیم، آنگاه «ماره» را چگونه تفسیر کنیم؟! (البته دو کلمه «کاته» و «کوتاه» خیلی از لحاظ لغوی و معنایی شبیه هستند و شاید هم حق با شما باشد!)

 

در هر صورت، بعضی‌ها پیدا می‌شوند که «اگه ملا ره مفت گیر بیارن شه بامشی کاته وسه هم دعا گرنه»، و همینطور یادمان باشد که «گودار جه بنشنه (ننشنه) سگ کاته بیتن». با سپاس.

 

دامنه : سلام بر شما. افزوده‌های شما همیشه بر قوت متن می‌افزاید و کاستی‌های آن را می‌زُداید. «همه‌چیز را همگان دانند» در این‌جور مواقع معنا پیدا می‌کند. بله، درسته. من هم در آن چند مثال، از حیواناتی نام برده‌ام که «کاتِه» بر بچه‌های‌شان صدق می‌کند.

 

در مورد «ماره» و «کاته» به نظرم اشکال شما شاید وارد نباشد. چون در فارسی نیز، میان واژگان «مادر» و «کودک» هیچ ربط ریشه‌ای لغوی نیست. دو لغت کاملاً جداست. باز نیز دریچه‌ی این لغت را نمی‌بندم؛ زیرا ممکن است نظرات درین‌باره متفاوت و فراوان باشد.

 

جناب‌عالی در دو مثال سگ‌کاته و بامشی‌کاته در دو ضرب‌المثَل رایج محلی نیز، مفهوم کاته را به‌خوبی امتداد دادی. ممنونم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ فروردين ۱۳۹۹ ، ۰۹:۱۹
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

پست ۱۵۲۹ : وَقَالَ مُوسَى رَبَّنَا إِنَّکَ آتَیْتَ فِرْعَوْنَ وَمَلَأَهُ زِینَةً وَأَمْوَالًا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا رَبَّنَا لِیُضِلُّوا عَنْ سَبِیلِکَ رَبَّنَا اطْمِسْ عَلَى أَمْوَالِهِمْ وَاشْدُدْ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَلَا یُؤْمِنُوا حَتَّى یَرَوُا الْعَذَابَ الْأَلِیمَ * قَالَ قَدْ أُجِیبَتْ دَعْوَتُکُمَا فَاسْتَقِیمَا وَلَا تَتَّبِعَانِّ سَبِیلَ الَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ.

 

و موسی گفت: پروردگارا! فرعون و اَشراف و سرانش را در زندگی دنیا زیور و زینت [بسیار] و اموال [فراوان] داده‌ای که [نهایتاً مردم را] از راه تو گمراه کنند، پروردگارا! اموالشان را نابود کن و دل‌های‌شان را سخت گردان که ایمان نیاورند تا آن‌که عذاب دردناک را ببینند. [خدا] فرمود: دعای شما دو نفر پذیرفته شد؛ بنابراین [در ابلاغ پیام خدا] پابرجا و استوار باشید و از روش کسانی که جاهل و نادانند، پیروی نکنید.

سوره‌ی یونس آیه‌ی ۸۸ و ۸۹

 

تفسیر علامه طباطبایی:

 

به تنظیم دامنه: «کلمه‌ی زِینَةً به معناى آراستن است، و آن حالت و وضعى است که موجودى، آن را به خود می‌گیرد و باعث مى‌شود که موجودى دیگر جذب به آن شود... بعضى از زینت‌ها مال نیست و چیزى نیست که مورد معامله قرار گیرد و در مقابل آن، مالى بدهند، مانند خوش‌صورتى و قامتِ موزون، و بعضى از مال‌ها هم زینت نیست، مانند چهارپایان و اراضى، و بعضى از زینت‌هاِ، هم مال و هم زینت است، مانند زیورآلات.

 

و این‌که در آیه‌ی شریفه بین زینت و مال، مقابله شده و آن را در مقابل این قرار داده به ما می‌فهماند که منظور از زینت تنها جهت زینت است، با قطع نظر از مالیت آن. و خلاصه‌ی کلام، منظورش چیزهایى از قبیل جواهرات و زیورآلات و جامه‌ی فاخر و اثاث تجمُّلى و ساختمان‌هاى زیبا و امثال آن است.

 

رَبَّنَا لِیُضِلُّوا عَنْ سَبِیلِکَ: ما با ادلّه‌اى روشن مى‌دانیم خداى تعالى به غرَضِ گمراهىِ بندگانش، به دشمنانش مال و زینت نمى‌دهد، همان‌طور که می‌دانیم هیچ رسولى را مبعوث نمی‌کند به این‌که مردم را به ضلالت وادار کند، و نیز مى‌دانیم که خداى تعالى از مردم ضلالت را نخواسته و به این منظور مال دنیا به آنان نمی‌دهد. ابتداء به اضلال، بر خداوند محال است ولى اضلال براى مجازات محال نیست و مال و زینت‌دادن به فرعونیان از این باب بوده است  و این سخن در جاى خود سخن حقى است لیکن باید دانست که تنها اضلالِ ابتدایى است که بر خدا محال است، و خداى تعالى نه کسى را گمراه می‌کند و نه رسولش را به این منظور می‌فرستد و نه مال دنیا را به این منظور به کسى مى‌دهد، و اما اضلال مجازاتى و به عنوان کیفر در برابر گناهان نه تنها بر خداى تعالى محال نیست و دلیلى بر امتناع آن نداریم، بلکه کلام مجید خدا آن را در مواردى بسیار اثبات کرده است.

 

و کلمه طمس -بطورى که گفته شده- به معناى آن است که چیزى به طرف پوسیدگى و کهنه‌شدن دگرگونى یابد. پس معناى این‌که موسى -علیه‌السلام- از خداى تعالى خواست: اطْمِسْ عَلَى أَمْوَالِهِمْ این است که: وضع اموال فرعونیان را به سوى فنا و زوال تغییر دهد.

 

و اینکه درخواست کرد: وَاشْدُدْ عَلَى قُلُوبِهِمْ منظور از «شد» (=گره‌زدن و بستن) معنایى در مقابل «حل» (=گشودن و بازکردن) است، و معناى گره‌زدن بر دل‌ها این است که خدایا دلهایشان را قساوت بده و آن‌چنان دلها‌ی‌شان را ببند که به هیچ‌وجه راهى براى هدایت در آن نمانَد و گنجایش پذیرفتن حق را نداشته باشد و تا ابد ایمان نیاورند تا آن‌که عذاب الیم را ببینند.

 

دعاى موسى (ع) علیه‌ی فرعون و فرعونیان پس از یأس از هدایت آنان

 

پس بنا بر تفسیرى که ما براى کلمات آیه کردیم معناى آیه چنین مى‌شود: موسى -بعد از آن‌که از ایمان‌آوردن فرعون و درباریانش  مأیوس شد و به‌طورى‌که از سیاق گفتارش در دعا استفاده مى‌شود یقین کرد که جز بر ضلات خود و اَضلال دیگران ادامه نمی‌دهد- عرضه داشت: پروردگارا! تو فرعون و هوادارانش را در برابر کفر و طغیانشان کیفرِ بدى دادى، و آن کیفر این است که به آنان زینت و اموالى در زندگى دنیا دادى. پروردگارا! و این اراده‌ی تو بود که آنان با این زینت و اموال مغرور گشته پیروان خود را از راه تو منحرف سازند، و اراده‌ی تو باطل‌شدنى نیست و غرضت هرگز لغو نمی‌باشد. پروردگارا! به همین اراده‌ات و خشمى که بر آنان گرفته‌اى ادامه بده و اموالشان را از مَجراى نعمت‌بودن به مجراى نِقمت و عذاب تغییر دِه و دلهای‌شان را مسدود کن تا در نتیجه ایمان نیاورند و به کفر خود ادامه بدهند، تا برسند به موقِفى که در آن موقف، دیگر ایمان سودى به حالشان ندارد، و آن زمانى است که عذاب الهى را ببینند.

 

و این دعا از موسى علیه‌ی فرعون و درباریانش همانطور که گفتیم بعد از آن بود که به طور کامل از ایمان‌آوردن آنها مأیوس شد و یقین کرد که از زنده‌بودنشان انتظارى جز گمراهى و گمراه‌کردن وجود ندارد، نظیر دعایى که نوح -علیه‌السلام- علیه‌ی قومش کرد.

 

قَالَ قَدْ أُجِیبَتْ دَعْوَتُکُمَا فَاسْتَقِیمَا وَلَا تَتَّبِعَانِّ سَبِیلَ الَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ: به طوری‌که سیاق دلالت مى‌کند خطاب در این آیه به موسى و هارون -علیهماالسلام- است، مى‌فرماید: دعاى شما دو نفر مستجاب شد. با این‌که در آیه‌ی قبلى دعا را تنها از موسى حکایت کرد، و این خود مؤیّد گفته‌ی مفسرین است که گفته‌اند موسى هر زمان دعا مى‌کرد هارون آمین می‌گفت، چون آمین هم خود دعا است، قهراً هر دو با هم دعا کرده‌اند، هر چند که متن دعا را تنها موسى -علیه‌السلام- گفته است.

 

کلمه‌ی استقیما از مصدر استقامت و استقامت به معناى ثبات به‌خرج‌دادن در کارى است که در حال انجام است، و کارى که موسى و هارون به عهده گرفته بودند دعوت به سوى خدا و احیاى کلمه‌ی حق بود.

 

و منظور از جمله‌ی الذین لایعلمون، جاهلان از بنى‌اسرائیل است، و خداى تعالى در جاى دیگر همه‌ی آنان را جاهل خوانده و فرموده: قال انکم قوم تجهلون.

 

استجابت نفرین موسى و هارون علیه فرعونیان

 

و معناى آیه این است که: خداى تعالى موسى و هارون را مخاطب قرار داد و فرمود: دعاى شما دو تن مستجاب شد، این‌که عذاب الیم را بر فرعون و درباریانش درخواست کرده‌بودید، و این‌که خواستید اموالشان را طمس و دلهایشان را سخت کنم پذیرفتم (پس ‍استقامت به خرج دهید) و بر کارى که به‌عهده‌ی شما نهاده‌ام، یعنى دعوت به سوى اللّه و احیاى کلمه‌ی حق، ثبات قدم داشته باشید، (و زنهار، زنهار راه آنهایى را که نادانند پیروى مکنید) آنها می‌خواهند که شما دو تن هر چه را که آنها به هواى دلشان و با انگیزه‌ی شهواتشان از شما خواستند برایشان انجام دهید. و در این تعبیر نوعى اشاره است به اینکه چیزى نخواهد گذشت که نادانها چیزهایى از موسى و هارون خواهند خواست که جامع همه‌ی آنها زنده‌کردن سنت جاهلانه و سیره‌ی قومى آنهاست.

 

و کوتاه سخن، آیه‌ی شریفه اجابت دعاى موسى و هارون را ذکر مى‌کند، دعایى که متضمن عذاب فرعون و درباریان او و موفق‌نشدن آنها به ایمان‌آوردن است، و به همین جهت در آیه‌ی بعدى وفاى به این وعده را با خصوصیاتى که در آن بود ذکر مى‌کند.

 

صاحب مجمع‌البیان از ابن‌جریح روایت آورده که گفت: فرعون بعد از نفرین موسى -علیه‌السلام- چهل سال زندگى کرد.» المیزان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ فروردين ۱۳۹۹ ، ۰۹:۰۱
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی

مجموعه پیام‌هایم در مدرسه فکرت

قسمت پنجاه‌ و هفتم

 

یک بُرش به یک سرشت

سید علی‌اصغر، یک شخصیت فراجناحی‌ست؛ نه این‌که اکنون این‌گونه شده باشد، نه، که از طلوع خورشید پیروزی انقلاب چنین بوده است. افکار و آراء‌اش -که ریشه در اندیشه‌اش دارد- در هر زمینه و موضوعی طی ۴۱ سال انقلاب آرمان‌بخش اسلامی، همیشه مبتنی بر هویت مستقلانه‌اش بوده است. هر گاه بر دیدگاه‌هایش در مسیر انقلاب ایراد دید، بی‌هیچ دگماتیسمی اصلاح کرد و هرگاه آن فکر و رفتارش را درست بود، بی‌هیچ هراسی پای‌فشاری نمود.

 

در تمام چهار دهه انقلاب و پنج دهه رفاقت، میان من و او حتی یک مو حائل نبودونیست، که نسبت به همدیگر چه در نقد و چه در تأیید، تعارف داشته باشیم. و نیز یک ریگ نبوده‌ونیست که بر روح هم خدشه بخراشیم.

 

این را نوشتم که شخصیت بزرگ وی را برای خودم و او یادآوری کرده باشم و نیز ستوده نموده. او بلد است هم رفاقت را، هم سیاست را، هم دیانت را، هم فرزانگی را و هم رفع اشکال را. و یکی از کسانی‌ست که در طول این مدتِ دراز سنّ‌وسال و مُعمّری، از هیچ نقد و انتقادم بر خودش، نه فقط نرنجیده است؛ بل آن را یک نعمت و هدیه‌ی وجودی‌اش می‌دانسته است.

 

خدا را شاکرم که او از هر نظر و در هر ساحتی، برای من یک انسان شریف، خودسازنده، انتقادپذیر و دگرساز است و روحی برای اخلاص و آینه‌ورزی‌ست و آیین‌دین خواهی. درود بر سرشت و سلام به سرنوشت.

 

بحث ۱۴۹ : امروز در چند سایت خبری رسمی و موثّق، کسب خبر کردم که یک منبع امنیتی عراق دیروز (جمعه ۱۵ فروردین ۱۳۹۹) به خبرگزاری «المعلومه» اطلاع داد که آمریکا در حال برنامه‌ریزی برای تشویق کشورهاست تا سفارت خود را به پایگاه «عین الاسد» یعنی به شهر هیت -غرب استان الانبار عراق- منتقل کنند.

 

پرسش این است این خبر را چگونه تحلیل و یا تفسیر و یا ارزیابی می‌کنید؟ و نیز این اقدام احتمالی در صورت وقوع و واقعیت‌یافتن، چه پیام‌ها و بازخوردهای داخلی، منطقه‌ای، جهانی و دیپلماتیک و... دارد؟

این بحث برای گفت‌و‌گوی ۱۴۹، در پیشخوان مدرسه‌ی فکرت سنجاق می‌شود.

 

پاسخم به بحث ۱۴۹

 

۱. اگر به اصل خبر تردید وارد باشد، ممکن است نوعی عملیات روانی پیش‌دستانه باشد. هم علیه‌ی مقاومت و دولت عراق و هم ایجاد تشویش در ذهن مقامات ایران.

 

۲. اگر خبر یک اطلاعات باشد یعنی واقعیت داشته باشد، می‌تواند نشانگر دست‌کم سه هدف باشد:

 

الف. عمل به استراتژی نیل تا فرات. این‌بار نه در جغرافیای سرزمینی، بلکه در جغرافیای قدرت.

 

ب. تجزیه‌ی عراق، که هم خط حائل مرز سوریه و عراق را تسهیل می‌کند و هم حضور آمریکا و سنتکام را رسمیت می‌بخشد.

 

ج. نقشه‌ی خاورمیانه نوین که هنوز ابعاد آن امنیتی باقی مانده و دولت‌ها از کم‌وکیف آن دقیقاً مطلع نیستند.

 

۳. اگر به فرض میان روس و آمریکا بر سر قیمومیت نامرئی بر سوریه و عراق معامله و تبانی صورت گرفته باشد، عین‌الاسد عراق می‌تواند همان نقش را برای آمریکا داشته باشد که بندر لاذقیه‌ی سوریه برای روسیه.

 

۴. از نظر من بازخوردهای منفی این حرکت می‌تواند خود را به سه شکل نشان دهد: درگیری دائمی محور مقاومت، بن‌بست صلح پایدار میان اعراب و اسرائیل غاصب، ایجاد سد نفوذ در برابر ایران. کما این‌که این سدّ تا کنون مانع بزرگی برای سیاست منطقه‌ای ایران شده است. که تنش «سعودی - ایرانی» به جای «صهیونی- اسلامی» بدترین نوع آن است. 

 

پاسخ‌های دیگری هم دارم که به همین مقدار بسنده می‌کنم تا وقت خواننده زیاد گرفته نشود. فقط این فاکتور را نباید از نظر دور داشت که آمریکا، از نفوذ و قدرت بازدارندگی ایران و تأثیرگذاری‌اش بر جنبش‌های رهایی‌بخش، سخت واهمه دارد و برای نابودکردن ایران نیز عاجز و درمانده، است. ازین‌رو، در مواجهه با ایران می‌خواهد نقش حائل و ناظر را بازی کند، نه حمله‌وری همه‌جانبه و جنگ نظامی را.

۱۷ فروردین ۱۳۹۹ا

ابراهیم طالبی دارابی دامنه

 

یادی از مرحوم اکبر دستیار

سال ۱۳۶۷ جبهه‌ی مریوان بود. روی صعب‌العبورترین قُلل. نترس بود آن سال. گاه پیش من می‌آمد و خوش‌وبِش می‌کردیم که روحیه‌های‌مان را نبازیم. خیلی مؤدّب بود و نیز خندان. یادم است برای تسهیل تسویه‌حساب پایانِ مأموریت وی، نزد یکی از دست‌اندرکاران قرارگاه توصیه‌ی کرده بودم که مؤثر افتاده بود. چون در محل و نکا راننده‌ی کامیون و تریلی بود و کارهایش انباشته شده بود، آن گشایش برایش شیرین بود. روی همین حساب تا آخر عمر هر وقت با من روبرو می‌شد چنان ادب سپاس به جای می‌آورد که من شرمسار اخلاقش می‌شدم. بیشتر بخوانید ↓

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ فروردين ۱۳۹۹ ، ۰۸:۰۸
ابراهیم طالبی | دامنه دارابی