فقیهان شیعه و مُخطِّئه
به قلم دامنه. به نام خدا. اگر خواستید، با این متنم تا آخر بیایید تا از مُخطِّئه بیشتر بدانیم. البته با اجازه و معذرت از اساتید فن.
گرچه فقیه، اجتهادِ مبتنی بر دریافتِ عقل را روشی میداند ڪه حُجّیت (=دلیل، برهان) آن به علت استناد به قول و فعل معصوم (ع) است؛ اما فقیهان و مجتهدان شیعه را، مُخطِّئه میخوانند؛ زیرا در عین اینڪه در استنباط به معصوم (ع) استناد میڪنند، با این وجود، آنان ممڪن است درین استنباط، خطا ڪنند، بنابراین به آنان مُخطِّئه میگویند. چون امڪان بروز خطا در فهم و فتوایشان وجود دارد.
اینڪه چرا فقیهان شیعه و متڪلمین، خود را مُخطِّئه میخوانند، یا بهتر است بگویم مُخطِّئه خوانده میشوند به همین علت است.
اما بعد؛
نمیدانم «عقل هادی» و «عقل عادی» را در ڪجا خوانده و یا از ڪجا شنیدهام؛ اما مُخطِّئهخواندنِ فقیهان، همان بهاءدادن به عقل عادی است. بر این مبنا، عقل انسانِ هادی و عقل انسان عادی ڪنار هماند. و شاید به همین علت بوده باشد ڪه اسلام در بسیاری از احڪام، امضائی عمل ڪردهاست تا تأسیسی. یعنی دست تأیید زد بر برخی از ڪار، ڪرده، ڪردار، فرهنگ، سُنَن، رویّه و رفتار بشر.
اشاره ڪنم عقلِ هادی با آن تعبیر مشهور «عقل یازدهم» یعنی «عقل حادیعشر» فرق دارد. در اینجا سخنم را با بیان شهید مطهری پیوند میزنم و در زیر پیوست میڪنم:
پیوست:
«مخطّئه معتقد بودند که متن واقعی اسلام (حکمُاللّه واقعی) یک چیز بیشتر نیست. ما که استنباط میکنیم، ممکن است استنباط ما صحیح و مطابق با واقع باشد و ممکن است خطا و اشتباه باشد. اجتهادِ مجتهد ممکن است صحیح باشد، ممکن است غلط باشد. میگفتند پیغمبر هم فرموده است: لِلْمُصیبِ اَجْرانِ وَ لِلْمُخْطِئِ اَجْرٌ واحِدٌ». (شهید مطهری: منبع)
عبارت آخر شهید مطهری -ڪه روایتی از رسول خدا (ص) به نقل از اهل سنت است و تقریباً تمام علمای شیعه آن را پذیرفتهاند- برگردانش این است: «ڪسی که به واقع برسد دو پاداش دارد و ڪسی که خطا کند -و مقصّر نباشد- یک پاداش»
یڪ نڪته اما: دیرزمانیست ڪه ذهنم با این پرسش در قِلقلڪ است ڪه وقتی مجتهدان، مُخطِّئهاند، خطای آنان را مقلّدان و طلاب ڪه نمیتوانند رفع ڪنند، در میان آنان نیز مناظره و مباحثهی چالشی برپا نمیگردد، ماندهام این خطاها -ڪه امری قابل پیشبینی برای غیرمعصوم است- چگونه احصاء، شمارش، اعلان و زدوده میشود. بگذرم و فقط بگویم شاید میشود و من نمیدانم.